فروگذاشت های عمدی در مقالۀ داکتر صاحب کاظم

محمد داؤد مومند

671

من درگذشته، برحکم وجدان، چند بار بر بخش هایی از مضمون طولانی و دنباله دار محترم داکتر صاحب سید عبدالله کاظم، تبصرهای نمودم و مطالبی را غرض حمایت از حقانیت و احترام به اصل بیطرفی نگاشته و به عرض وطنداران رسانیدم.

طوریکه قبلاً نیز خاطر نشان ساخته بودم، داکتر کاظم در بسا موارد در قسمت شرح و تحلیل قضایا از موقف بی غرضانه و بیطرفانه فاصله گرفته، و با تداخل انگیزه حب و بغض، بر قضاوت های جانبدارانه خود ابرام ورزیده و آن را به حیث مطالب مستند و علمی، و واقعیت های غیر قابل انکار معرفی فرموده اند.

اینجانب همچو خلاء ها و فروگذاشت های عمدی شان را در نوشته بخش نود و پنجم شان نیز ملاحظه نموده، لاجرم آن را مستلزم توضیحات و تصریحاتی میدانم، تا ماهیت پیروی از روش «دبل ستیندرد» و «حب و بغض» در نوشته محترم داکتر صاحب کاظم، به ارتباط اشخاص و تحلیل قضایا روشن گردد. محترم داکتر صاحب کاظم ضمن توضیحاتی در مورد شاه مرحوم نتیجه گرفته و میفرمایند:…. (…..خلاصه این همه عوامل در تشکل شخصیت او نقش بسزا داشت، نا آشنایی با زبان و محیط کشور، او را شخص خاموش و کم حرف و فاقد قدرت نطق و بیان که لازمه یک زمامدار است، بار نیاورد.)

فرموده داکتر صاحب کاظم ممکن درست باشد، یکی از صفات برجسته شخصیت ها و زعمای سیاسی، قدرت بیان و خطابه است، قدرت بیان و خطابه تاثیر فراوان روانی بر اذهان شنوندگان دارد، اما عرض من خدمت داکتر صاحب بزرگوار  جناب داکتر صاحب کاظم این است که آیا در زمره زعماء کشور تنها، اعلیحضرت محمد ظاهرشاه، از این نعمت محروم بود، یا رهبر بزرگ شان سردار صاحب داوود شاه خان نیز به حیث یک زمامدار بزرگ، فاقد این عطیه خداوندی بود که لازمه یک زمامدار است؟

شاه مرحوم ضمن برتری های زیادی نسبت به  سردارصاحب داوود شاه خان، مانند تدبر، اعتدال پسندی، گوش دادن به مشوره دیگران، فاصله داشتن از خود بینی و خود خواهی، اجتناب از غرور و تکبر، سرتمبگی، شناخت بهتر از مردم و جامعه، تنفراز قدرت پرستی، شخص عالمتر و فاضلتر از آغه لاله خود سردار صاحب داوود شاه خان بود.

به این ارتباط مراجعه میکنیم به نوشته مستند شاغلی جلیل جمیلی بمثابه یک مثال زنده، منتشره سایت افغان جرمن، که ایشان نیز مانند داکتر صاحب کاظم یکی از مخلصان و ارادتمندان درجه یک سردار صاحب شمرده میشوند. شاغلی جمیلی مأمور اسبق وزارت خارجه مینویسد:

محترم صمد غوث مدیر عمومی سیاسی وزارت خارجه برایم پیامی فرستاد که به زودی یک مهمان بزرگ و دانشمندی از اتحاد شوروی خواهیم داشت. چون شما به زبان روسی بلدیت دارید، مهماندار ایشان تعیین شده اید.

این مهمان یک جامعه شناس و یکی از پروفیسران و بزرگان طب در شوروی بود. وی مدت هفده سال بحیث معاون هلال احمر و صلیب احمر بین المللی اجراء وظیفه نموده و یکی از چهره های جهانی آن مؤسسه شناخته میشد، که از طرف شهزاده احمد شاه رئیس افتخاری سره میاشت دعوت شده بود.

طبق خواهش این پروفیسر، ملاقاتی که با اعلیحضرت برای مدت 45 دقیقه تعیین شده بود، بیشتر از دو ساعت به درازا کشید.

مهمان دانشمند و مجرب ما بعد از ملاقات با پادشاه گفت:«همین لحظه در حالت رویا، از یک مؤسسه علمی و از نزدیک یک دانشمند واقعی و یک سیاستمدار بزرگ و کهنه کاری خارج میشوم ….. امروز بنام شاه، مرد معمر و مجرب و سیاستمدار و پدر واقعی ملت افغان را پیشروی خود میبینم که چقدر روشن ضمیر است و با صفای نیت و قلب کلان و حوصله، چه آرزو های نیکی برای مردم خود و یا به قول خودش به فرزندان خود دارد که متأسفانه ما کمتر داریم.

شاه را انسانی یافتم با مطالعه و معلومات و خوب چیز فهم که قدرت دارد با چه متانت و استدلال سخن خود را بر دماغ جانب مقابل بنشاند و احترام او را بخود جلب کند. خوشا بحال مردم شما که چنین شخصیت و قلب ها با خود دارید. ختم خاطره شاغلی جمیلی. (امیدوارم شاغلی سیستانی از خاطره شاغلی جمیلی در مورد اعلیحضرت، خود را تنویر کنند.)

بر عکس سردار صاحب داوود شاه خان حتی لیاقت و سواد لازم خواندن شعر انتخابی خود را نداشت، چنانکه درلویه جرگه کذایی خود، بیت علامه داکتر اقبال را غلط خواند که بعداً اقبال رهبر طوخی آن بیت را در شعر خود تضمین نموده بصورت درست در آن مجلس قرائت نمود. آن بیت چنین بود:

به پرواز آ و شاهینی بیاموز

سردار صاحب آن را بدین شکل نادرست تلفظ و قرائت نمود:

(بپروازا) و شاهینی بیاموز

به هر صورت، یک واقعیت مسلم این است که شاه مانند کاکای بزرگوار خود شاه محمود خان غازی بر دلها حکومت میکرد ولی سردار صاحب داوود شاه خان به پیروی از کاکای اصلی و خلف الصدق خود، یعنی صدراعظم صاحب کبیر سردار هاشم خان به زور سوته و برچه و با پیشانی ترشی و ایجاد رعب و ترس حکومت میکرد. که تفاوتی دارد زمین تا آسمان، با اصطلاح لوکس دسپلین و احترام به قانون ادعایی استاد کاظم.

باری سردار صاحب داوود شاه در جواب یک ډګر جنرال خود که با برخورد با مردم از پیشانی کشاده و باز کار بگیرد، گفته بود:(بسیار لاله گری نگو، من این مردم را میشناسم) یعنی مردم افغانستان در نظر افخم مخفم سردار صاحب والاتبار، لیاقت پیشانی باز او را نداشت. پناه به ذات پروردگار.

اگر سردار صاحب مرحوم به حیث یک جنرال متقاعد و داشتن دسپلین عسکری  و داشتن اعتقاد و احترام به تقدس قانون، متعهد و مؤمن میبود، هرگز علیه قانون اساسی سال 1964 که الهام بخش تمام قوانین اساسی بعدی به شول قانون اساسی خودش بود، بغی نمیکرد.

 داکتر صاحب بزرگوار سید عبدالله کاظم، در مورد رهبر صاحب سردار داوود خان مینویسد که «امر رهبر به مثابه قانون بود» یعنی رهبر در مقام فوق قانون قرار داشت. اگر امر «رهبر» بمثابه قانون بود، چطور ممکن است که ادعا نمود:«…او انظباط و دسپلین را یک اصل مهم در اداره سالم متکی به قانون در کشور میدانست و به آن سخت پابند و منهمک بود!!!!!!!!!

منطق صوری توضیح میدارد که «اجتماع نقیضین محال است»

به این ارتباط ، داکتر صاحب بزرگوار و سید والاتبار، توضیح کرده میتوانند که محبوس ساختن زن و مرد و اطفال خانواده بزرگ سران قوم مومند، یعنی حاجی حسن خان و حاجی یوسف خان مومند، که در وقتش از حامیان غازی امان الله خان بودند، و روی همین دلیل سردار هاشم خان در نظر داشت ایشان را محبوس نماید و لی حمایت هزاران نفر مسلح قوم مومند، هاشم خان را مجبور به عقب نشینی ساخت و به نظر بند ساختن تنها حاجی حسن خان مومند در کابل اکتفاء نمود. بدون محاکمه و مراجعه به احکام شریعت خدایی و قوانین جزای مدنی برای مدت ده سال، به جز، قانون جنگل تعبیر دیگری داشته میتواند؟

آیا محبوس ساختن زنان مظلوم و اطفال و نو جوانان، و محروم ساختن ایشان از حق تعلیم و تربیه برای مدت ده سال با کدام موازین حقوق اسلامی و حقوق انسانی و حقوق بشری مطابقت داشت؟

با الهام ازعنوان مقاله شاغلی اعظم سیستانی در مورد غازی محمد نادر شاه شهید که ادعا میدارد (گویا ستمی که نادر شاه بر خانواده شاغاسی روا داشت کمتر از ستمی نبود که بر خاندان چرخی رفته بود) میگویم که:( ظلم و ستمی که سردار صاحب داوود شاه خان بر خانواده حاجی حسن خان و حاجی یوسف خان مومند روا داشته بود، کمتر از ظلمی نبود که ستالین بر مخالفین خود انجام داد.)

داکتر صاحب کاظم که محاکمه محمود سامی عراقی و ازبک بخارایی معروف به ولی دروازی و دیگران در وقت غازی محمد نادرشاه را ساختگی قلمداد میفرمایند، چرا سردار صاحب داوود خان حاضر نشد که حد اقل به سویه نادر خان همچو محاکمه را در مورد خانواده بزرگان قوم مومند عملی نماید؟

چرا سردار صاحب داوود شاه خان حاضر نشد یک همکار بسیارفعال، دینامیک، وطنپرست، صادق ، صاحب دسپلین و انظباط و شخصیت مسلکی، ولی مانند سردار صاحب خود خودخواه و مستبد و تند مزاج، یعنی ملک خان عبدالرحمزی را که به افتراء و دسیسه و اتهام کودتا زندانی ساخته شد به حکم قانون اسلامی و حقوق مدون جزایی محاکمه ننمود، چیزی که ملک خان تا آخرعمر، بر تدویر همچو محاکمه، پافشاری داشت.

نگارنده این سطور بعد از سقوط رژیم سردار صاحب توسط مارهای آستینی که خودش پرورش داده بود، به ملاقات ملک خان که در نزدیکی منزل من در شیر شاه مینه (کارته4) سکونت داشت رفتم، مرحوم ملک خان از بیگناهی خود صحبت میکرد و گفت تمام تلاش او جلب همکاری اقتصادی و تجارتی از منابع شرق و غرب برای افغانستان از طرق ممکنه بود.

نمیدانم چرا داکتر صاحب کاظم و شاغلی سیستانی به ملاقات همچو شخصیت مظلوم ملی نرفته بودند و یا هم اینکه در مورد تا حال چیزی ننوشته اند.

اکنون گفته میتوانیم که صد بارخانه پدرغازی محمد نادرخان آباد، که حد اقل خائن بزرگ ملی یعنی محمود سامی دروازی را که به قول مرحوم سید شمس الدین خان مجروح، آمدن و دست یافتن او به مقام وزارت حربیه در دوره امانی از اسرار تاریخ است و هم چنان ولی دروازی که با بچه سقو روابط نهانی داشت، محاکمه نمود ولو این محاکمه عادلانه نبوده باشد.

شاغلی کاظم و شاغلی سیستانی، در مورد، کدام جواب منطقی و متکی بر وجدان پاک شان دارند؟

چرا سردار صاحب داوود شاه خان به روش ستالینی خانواده جنرال صاحب میرزمان خان کونړی را بعد از حبس طولانی زندان دهمزنگ به هرات تبعید کرد؟

مگر عشق و علاقه این خاندان به غازی امان الله، مستلزم همچو ظلم و استبداد ستالینی سردارهاشم خان و بعداً خلف الصدقش سردار داوود خان منور و مترقی و انقلابی و رهبر کلوپ ملی بود؟

چرا سردار صاحب داوود خان به مجرد اشغال و غصب چوکی صدارت، اعضاء حرکت ویش زلمیان را مانند محمد رسول خان پشتون که من افتخار دوستی شان را برای سالیان متمادی داشتم، بدون محاکمه هم تبعید و هم به زندان انداخت؟

و آنهم بعد از یک دوره نرمش و عدالت نسبی و تجربه دیمکراسی اول، شاه محمود خان غازی؟

پس روی کدام معیار عالمانه و اکادمیک و اسلامی، نادر خان ظالم شد و سردار داوود شاه خان، امان الله ثانی و ریفورمیست و مترقی و پیرو غازی امان الله؟

رحمن بابا فرمایی:

په نظر ….

خرموره لعل او گوهر دری واړه یو دی

مگر سید والاتبار الحاج داکتر صاحب کاظم خویشاوند فامیل شاغاسی و شاغلی سیستانی بارکزی، قومی خاندان شاغاسی، وجداناً در زمینه جواب منطقی و عادلانه دارند؟

البته من به این باورم که شاغلی سیستانی، مانند غبار و فرهنگ و حسن کاکر آدم دهری است، ولی حد اقل میتواند که وجدان خود را مانند کلاه خود قاضی ساخته، وبه حکم وجدان ابراز نظر نموده، و از روش مذموم اقتضاء پرستی درسایت افغان جرمن فاصله جوید.

البته داکتر صاحب بزرگوار و سید والاتبار الحاج داکتر صاحب کاظم خو یک مسالمان متعهد و با خداست.

مگر ادعای شاغلی کاظم که سردار صاحب داوود خان میخواست مانند غازی امان الله یک ریفورمیست باشد، همین اعمال ستالینی، سردار صاحب داوود خان را ریفورمیست ساخته میتواند؟

آیا همچو ادعا تمسخر به تفکر و اندیشه ریفورمیزم نیست؟

آیا با همچو وضع و روش ضد انسانی علیه زنان خانواده بزرگان قوم مومند، سردار را رهبر نهضت زنان قلمداد کردن، تمسخر به حقوق بشری زنان و میرمن های مظلوم کشور نیست؟

مگر سردار صاحب داوود شاه خان در بیانیه خطاب به مردم خود، که از طرف ایادی کرملن و چپگراء های رژیمش تحریر یافته بود (البته با تغییرات و قلم زنی های خودش)، با دیده درایی و دروغ و اتهام و کذب تمام، دوره دهه دیمکراسی را متهم به تمام همچو مظالم سردار هاشم خانی، نساخت که خود در دوره صدارت و بعداً در دوره رژیم کودتایی خود مرتکب شده بود؟

صدراعظم نوراحمد اعتمادی، چوکره سردار صاحب داوود خان وبرنده جایزه (لینن خبیث)، که پادشاه به خاطر روی گل آغه لاله و ایجاد پل تفاهم با او، او را  صدراعظم ساخت، میخواست میوندوال را محبوس نماید، که با ویتوی شدید شاه مواجه گردید، ولی همان میوندوال و یک عده کثیر اراکین ملکی و نظامی دولت جامعه ما بنام کودتا یا اعدام شدند و یا به زندان رفتند.

مگر ملک خان با وضع مشابهی و اتهام مشابهی در دوره صدارت سردار به زندان نرفت؟

آیا همچو استبداد ضد اسلامی و ضد بشری والاحضرت سردار صاحب داوود شاه خان که به قول شما پدیدۀ  مشترک از روش بزرگ مرد تاریخ معاصر افغانستان (غازی امان الله- مومند) بود، چقدر با نیات و اعمال غازی امان الله وفق داشت؟

لطفاً به حیث یک مسلمان خوب، خداوند را در قضاوتهای تان حاضر و ناظر بدانید.

هم چنان داکتر صاحب بزرگوار در عین جمله، سردار صاحب داوود شاه خان را پدیدۀ از یک بزرگ مرد دیگر تاریخ معاصر یعنی امیرعبدالرحمن خان میداند. چنانکه در مورد سردار صاحب نوشته اند: در تحکم، انظباط و تطبیق قانون شهرت بسیار داشت و حتی بعضی ها این  خصلت را با امیر آهنین افغانستان – امیرعبدالرحمن خان مشابهت میدهند و او را شخص مستبد و خود کامه میدانند، اما در واقع چنین نبود….

محترم داکتر صاحب کاظم بصورت غیر شعوری به ابرام نظریات همان «بعضی ها» میپردازد که خصلت استبدادی و خود کامگی سردار صاحب را به امیر عبدالرحمن خان مشابهت میدهند، زیرا داکتر صاحب عالیمقام به صراحت مینویسند که (افکار و شیوه کاری کاری محمد داؤد در واقع یک پدیدۀ مشترک از روش دو بزرگ مرد تاریخ معاصر کشور افغانستان بود) که همانا منظور داکتر صاحب امیر عبدالرحمن خان و غازی امان الله است.

البته من با نظر استاد کاظم در مورد غازی امان الله که یک بزرگ مرد بود، موافق و لی امیر عبدالرحمن را «بزرگ مرد» تاریخ معاصر کشور دانستن، اهانت به بزرگ مردان واقعی تاریخ کشور است. در ثبوت مدعای خود مختصراً در زمینه به عرض میرسانم که: امیر آهنین چندین بار در مقابل تجاوزات روسیه که قسمت های از خاک های کشور ما را ضمیمه قلمرو خود ساخت و کذا بطور مماثل در برابر کشور ایران مسکوت و بصورت محافظه کارانه ازهرگونه اعتراضی که ممثل «بزرگ مرد بودنش» باشد، کار نگرفت و حتی بعد از اشغال پنجده و شهادت عساکر شجاع کشور، این به اصطلاح امیر آهنین گفت که: (فرق نمیکند ما عسکر زیاد داریم.)

درینجا روش و نظر «دبل ستیندر» داکتر صاحب کاظم را با مقایسه امیرآهنین که معاش خور انگریز بود وغازی نادر خان شهید، قهرمان معارک تل و جبهه نجات کشور که به شکل بی مثالی در تاریخ سیاسی جهان به قربانی اعضاء و جگر گوشه های یرغمل شده خانواده خود توسط بچه سقو بی ناموس که تواریش غبار ملحد او را مسلمان خوب و الحاج سید السادات داکتر سید عبدالله کاظم او را شخص «با شهامت» قلمداد میفرمایند، ملاحظه میگردد!!!!!!

داکتر صاحب کاظم در مورد کارهای عمده صدارت والاحضرت سردار صاحب میفرمایند:« در ساحه اجتماعی نهضت زنان و رفع به اصطلاح حجاب یکی از بزرگترین قدم های این دوره میباشد که با موفقیت تام رویدست گرفته شد.»

متأسفانه لنگ و ران و قول لچ و اروپایی ساختن کامل جبری یک تعداد زن ها در کابل و مراکز ولایات را که مغایر شعایر دینی و عنعنات مردم افغانستان بود،«نهضت»  نسوان تلقی کردن، اهانت به ماهیت نهضت نسوان است.

ملیون ها زن کوچی و ملیون ها زن در اطراف و اکناف کشور نه تنها از حق تعلیم و داشتن سواد بی بهره بودند، بلکه مانند برده و غلام و کنیز در خانواده شوهر وضع اسف بار غیر انسانی داشتند. این وضع غیر انسانی را اولتر در مورد اعضاء خانوده خود شاهدم چی رسد به دیگران.

لذا این اصلاح طلبی و ریفورمیزم سردار صاحب مختص و منحصر به یک اقلیت قشری خاص باشندگان شهری تعلق داشت و بر شیوه و کیفیت حیات اکثریت نزدیک به اتفاق، زنان و میرمن های کشور، حتی در مراکز شهر ها، کوچکترین اثری نداشت و میتوان آن را ریفورمیزم لوکس و اروپایی و بی بند وبار قشر اشرافی دانست.

سردار در دوره غصب صدارت خود، برای تطبیق این ریفورمیزم بی بند و بار خود، صد ها نفر مظاهره کنندگان را در قندهار توسط جنرال خان محمد بارکزی، بعداً ستر جنرال به گلوله بست، در حالیکه در دوره غازی امان الله یک نفر هم به ارتباط روی لچی کشته نشد.

 نامه داکتر صاحب فاروق اعظم که یک ملای روشن ضمیر است و مردانه در پشاوراز مقام معاونیت کلب الدن حکمت عار مستعفی گردید، عنوانی محترمه میرمن ملالی نظام که چندی قبل درسایت مهذب و انسانی آریانا افغانستان منعکس شد، نمایانگر، یک قسمت از پالیسی مبتذل نامنهاد این «نهضت لوکس نسوان» سرداران مملکت است.

بابای بزرگ و کبیر ما حق داشت که توصیه میفرمودند:

سردار کیږه مه، زه د خپلی ژبی خدمتګار شه !

متأسفانه، درک همچو توصیه داهیانه مفکر و بابای پشتون تباران، برای اشرافیت بی کلتورعده ای از قومیت های پوپلزی و بارکزی و محمد زی و غیره، غیر منهضم تلقی میگردد.

داکتر صاحب کاظم در مورد ازدواج ها، به ارتباط خصلت اشرافی سرداران وابسته به خانواده سلطنتی مینویسند:(قابل تذکراست که فرزندان این خانواده در نسل بعدی نیز مثل اسلاف خود بیشتر در حلقه خانوادگی ازدواج کردند و نخواستند مرتبت و مقام خود را در اثر ازدواج با خانواده های دیگر افغان پایان آورند. بعضی از جوانان این خانواده تا هنوز هم در قید همین عرف خانوادگی باقی ماندند و کمتر حاضر شدند با خانواده های غیر محمد زایی و حتی محمد زایی های فاقد مقام، عروسی نمایند.

البته داکتر صاحب کاظم نکته جالبی را به ارتباط اشرافیت خاندان سلطنتی در گذشته و حال متوجه شده اند.« دو استثناء در زمینه قابل تذکر است با این وضاحت که مادرهمایون شاه آصفی و هارون آصفی از قوم مومند بود و بخصوص هارون آصفی تا حد زیادی با کرکتر و اخلاق و معاشره پشتونولی تربیه و بزرگ شده بود، به زبان بسیار فصیح پشتو صحبت میکرد، لباس وطنی به تن و لنگی و کلاه بلند پشتون تباران شینواری به سر میکرد، بار اول با یک خانواده پشتون تبار در قریه (گوشته) ننگرهار عروسی نمود. قرارروایت یکی از اقارب خسر خیل هارون آصفی، که داماد خیل خانواده ما میگردید، باری کدام عسکر درقسمت های بند نغلو هارون جان را در لباس وطنی دیده (افغان خر) خطاب نموده و هارون آصفی او را به ضرب گلوله جواب داده بود. الغیب و عندالله. اصطلاح (افغان غول و افغان خر) علیه پشتون تباران، در میان کولابی های مهاجرکه خود را مانند یهودان، قوم برگزیده تلقی میکنند، زبانزد بود.

قرار روایت دانشمند محترم پوهاند داکتر حفیظ الله خان جبار خیل صاحب، روزی مفکر بزرگ محمد گل مومند حین خروج از منزل خود در کابل شنید که (او افغان خر) محمد گل مومند حین کشودن دروازه منزل به صدای بلند گفت (یک خر اینجا هم است) آن کولابی که تورن جنرال محمد گل مومند را در لباس جنرالی دید، وارخطا گردیده گفت: «صاحب شما خو بادارما هستید»

کولابی های مهاجر و سقوی ها تنها یک چیز را میدانند و آن منطق زور است، چشم طالبان را صدقه که این مکروب و جراثیم هلاکت بار را، بار دوم تا کولاب و تهران شان دواندند.

همایون و هارون آصفی روی یک احساس پشتونولی اپارتمان ها و پیاده خانه های عقب دکاکین خود واقع جاده صدارت را به نویسندگان و ادباء، بی خانه  پشتون تبار مانند شهید سیلاب صافی، مرحوم مسیزی و غیره بدون اخذ کرایه در دسترس قرار داده بود.

اگر فراموش نکرده باشم، همایون شاه آصفی نیز با دختری بنام زهره که غالباً خواهر صدیق فرهنگ میشد، ازدواج نموده بود.-مومند»

سؤال درینجاست که چرا والاحضرت سردار صاحب داوود شاه خان مطابق به ادعای داکتر صاحب کاظم که میخواست مثل شاه امان الله غازی یک ریفورمیست باشد، چرا  با این عنعنه اشرافیت وداع نگفت و در زمینه با خانواده های نزدیک ترین یاران و ارادتمندان خود، مانند خانواده امان الله خان حیدری، خانواده باز محمد خان منگل که مردم تعلیم یافته و از هرنگاه شایسته خویشاوندی با فامیل سردار بودند و یا دیگران خارج از حلقه سرداریت، به وصلت اولاد ش حاضر نشد و درهمان جوف قرابت و وصلت کرم پیله مانند محمدزیتوب باقیماند؟

محترمه نصیبه جان حیدری و تاجور جان حیدری (ملقب به هوسی) دختران امان الله خان که هردو لایق و تعلیم یافته و صاحب اخلاق عالی بودند، سزاوار وصلت با ویس جان و خالد جان، فرزندان سردار صاحب بودند. هم چنان فرزندان برومند باز محمد خان منگلی، لیاقت و اهلیت دامادی سردار صاحب را داشتند.

مگر چنین نیست داکتر صاحب بزرگوار؟

داکتر صاحب کاظم در مضمون کشاله دار «کلیله دمنه یی» خود مینگارند: در عین زمان پادشاه افغانستان که در سه دهه اول سلطنت به شمول دوره ده ساله صدارت محمد داؤد خود را بیشتر در حاشیه احساس میکرد، تدریجاً تصمیم گرفت تا زمام امور را بدون «شریک السلطنته» در دست گیرد …در عین زمان بروز اختلاف میان دو عمو زاده، یعنی داوود خان وسردار ولی، شاه را در یک موقف بسیار حساس قرار داد. ….. داؤد احساس مینمود که که موقع آن فرا رسیده تا بر طبق نظر قبلی خود که هنگام تأسیس  کلوپ ملی بیان کرده بود، سلطنت را از حکومت جدا سازد. او میخواست نظام مشروطه را با تشکیل یک حزب سیاسی (یعنی نظام دیکتاوری یک حزبی- شبیه شوروی و اقمار شوروی- مومند) و کسب اکثریت پالمانی در عمل پیاده کند و از آنطریق در رأس حکومت قرار گیرد. (در یک نظام دیکتاتوری یک حزبی اکثریت پالمانی، یک ادعای عاری از منطق سیاسی و  کاملاً یک تاپه رابری قبلاً ساخته شده است.- مومند)

او به همین منظور در آخرین سال صدارت خود دو نامه بحضور پادشاه نوشت و پیشنهاد تغیر نظام عنعنوی (نیمه مطلقه) را به نظام شاهی مشروطه ارائه کرد.

وقتی شاه به این پیشنهاد او جواب مثبت نداد (زیرا شاه اینقدر احمق نبود، که هدف تیکه داری قدرت دائمی وعمری سردار را درک نکند – مومند) محمد داؤد از مقام صدارت استعفی کرد. …. شاه سپس با تجدید نظر بر قانون اساسی و بیرون کشیدن پای خاندان سلطنتی از حکومت سرانجام زمام امور را بعد از سی سال شخصاً در دست گرفت.

…..قانون اساسی جدید که از یکطرف خاندان سلطنتی را از اشتراک در حکومت و پارلمان محروم ساخت و با این محدودیت، محمد داؤد را به یک پلنگ زخمی تبدیل کرد که به آهستگی در صدد سرنگونی نظام سلطنتی برآمد.

تبصره نگانده این سطور بر مطالب فوق الذکر داکتر صاحب کاظم:

یک – در تخریب دیمکراسی شاه محمود خان غازی، همانگونه که حزب وطن غبار و حزب خلق، سهم داشتند، کلوپ ملی سردار صاحب به حیث یک عضو بسیار متنفذ خاندانی، نقش مار آستین را بازی کرد. یگانه هدف کلوپ ملی سردار صاحب، تخریب حکومت شاه محمود خان غازی و غصب قدرت از طریق فشار و نفوذ خاندانی بود و بس.

تشویق و تشجیع عبد المجید خان زابلی مبنی بر بی اطاعتی و بی حرمتی علیه سپه سالار غازی از زمره فتنه و دسایس سردار داوود خان علیه شاه محمود خان، ازعلایم بزرگ این تخریب و آب خِت کردن به شمار میرود.

شاه به صراحت این جنون قدرت طلبی سردار را درک نموده و برای جلوگیری هر نوع حرکت غیرمترقبه و خطرناک از طرف سردار داوود خان، عم تاجبخش خود یعنی شاه محمود خان غازی را عنفاً مجبور به استعفی ساخت.

دانشمند محترم مرحوم سید شمس الدین خان مجروح در کتاب مستطاب خاطرات خود مینویسد: زمانیکه سردار داوود خان به چوکی صدارت و قدرت تکیه زد، برایش از اینکه یک فرصت طلایی برای تطبیق پروگرام های کلوپ ملی مساعد شده و باید به منصه تطبیق گذاشته شود، یاد آوری نمودم. سردار از این پیشنهادش طفره رفته و این آرزو ها را برای آینده موکول ساخت.

دو – سردار اصلاً به دیمکراسی عقیده نداشت و روی این ملحوظ از انتخابی شدن شوری و شاروالی و غیره مؤسسات در دوره صدارت غازی شاه محمود خان، سخت در هراس افتید تا مبادا چوکی صدارت نیز انتخابی گردد.

دلیل اساسی نفرت سردار صاحب را از دیمکراسی و انتخابات، باید در شخصیت و کرکتر و اخلاق مشابه شان به صدراعظم صاحب کبیر سردار محمد هاشم خان جستجو کرد که داوود خان خلف الصدقِ روش حکومت داری، کرکتر، اخلاق و حتی مایملک و جایداد هاشم خان بود، البته تفاوت نسبی میان شان همانا مربوط به اقتضاآت و شرایط متفاوت زمانی بود.

سردار صاحب میخواست که در اتخاذ تصامیم او در تمام امور مملکت دست کاملاً ازاد داشته و هیچ قدرت دیمکراتیک به هیچ وجه من الوجوه، مانع اراده و تصمیم او نگردد، لذا طرز تفکر سردار صاحب در قطب مخالف مؤسسات و موازین دساتیر دیمکراتیک قرار داشت.

تفاوت اساسی میان سردار هاشم خان و سردار داوود خان در این است که میتوان سردار داوود خان را برخلاف سردارهاشم خان، مطابق به ایجابات و شروط و شرایط زمانی چه در ساحه داخلی و چه در ساحه جهانی در بعضی موارد خاص (دیکتاتور منور و مترقی) قلمداد کرد.

سه- پیشنهاد سردار صاحب به شاه که نظام نیمه مطلقه از طریق یک حزب سیاسی به نظام مشروطه تبدیل گردد و خود سردار از طریق ریاست حزب در رأس حکومت قرار داشته باشد، مردم افغانستان همچو نظام مشروطه را تحت پوش جمهوریت و تشکل نظام یک حزبه ملی غورځنګ دیدند.

این پیشنهاد تداوم عمری غصب قدرت از طریق عوام فریبانه بود.

شاه که به عدالت و دیمکراسی اعتقاد داشت به این (لغمانی چل) سردار و نوت ناچلش فرصت چلش نداد و با تدوین قانون اساسی 1964 راه تیکه داری حکومت سرداران تحت هر نام و عنوانی که داشت مسدود ساخت.

ما در زبان ملتی و جنتی افغانی – پشتو مثلی داریم مشعر بر اینکه:

ژرنده که د پلار ده هم په وار ده

پادشاه  به قول داکتر صاحب کاظم از (شرکاء السطنته خاندانی) به بینی رسیده بود و با تدوین و تصویب قانون اساسی 1964 خود و مردم و ملت خود را از چنگ (پخش سیاهی شبانه در خواب، صدارت سرداران) مؤقتاً نجات داد، ولی مار زخمی آستین خاندانی در کمین بود و با تعمیل عمل زشت و نامردانه و ضد قانونی و غیر مشروع کودتا، نهال دیمکراسی جوان را از ریشه کشید، که نتیجه هلاکت بار آن را سردار صاحب به چشم سر خود دید. حکیمانه گفته اند که هر عمل عکس العملی دارد. و یا به فرموده مولانای بلخی:

این جهان کوهست و فعل ما نداء

متأسفانه فرد دوم را فراموش کرده ام.

قسمت اخیر مقاله بخش نود و پنجم داکتر صاحب کاظم مشعر است که : آخرین صدراعظم غیر خاندانی محمد موسی شفیق بود که در رأس کارش سه هدف عمده قرار داشت:

یک – اعاده نظم و دسپلین ناشی از مظاهرات روزمره.

دو – برگشت سیاسی خارجی کشور از گرایش بسوی اتحاد شوروی بطرف خط میانه و تلاش برای جلب کمکها از کشور های غربی و کشور های اسلامی تا نیاز امداد از شوروی را تقلیل دهد و کشور را تدریجاً از وابستگی سیاسی و اقتصادی شوروی بیرون کند.

سه – رفع اختلافات با کشور های همسایه – ایران و پاکستان که برای این منظور معضله آب هلمند را با ایران حل کرد و با وجود انتقاد و مخالفت بعضی جریانات سیاسی، موفق شد قرار داد مذکور را از پارلمان بگذراند.

مذاکرات مفید جهت تشئید روابط دوستانه با پاکستان نیز به عمل آمد .

همین تغییر کلی در سیاست خارجی افغانستان بود که شوروی آن را مخالف «دکتورین برژنف» دانسته و موقف خود را در قبال سیاست خارجی شفیق در افغانستان در خطر دید و در صدد آن شد تا هرچه زودتر جناح چپ افراطی مربوط به خط مسکو یعنی خلق و پرچم را بسیج و آماده کودتا سازد.

مگر محمد داؤد پیشقدم شد و به آرزوی ایجاد یک نظام جمهوری مبتنی بر یک ایدیولوژی ملی و اسلامی، کودتای 26 سرطان 1352 را در حالی براه انداخت که شاه برای تداوی چشم در خارج کشور بود.

کودتا با اشتراک تعدادی از صاحب منصبان جوان و خورد رتبه و تعدادی از اشخاص ملکی دوستان محمد داؤد در ظرف چند ساعت شب موفقانه عملی شد.

تبصره نگارنده این سطور بر مطالب پاراگراف فوق الذکر:

یک – نوشته و تحلیل محترم داکترصاحب سید عبدالله کاظم در مورد اهداف نجات بخشای حکومت محمد موسی شفیق و ترس و هراس و عکس العمل دولت شوروی در قبال آن، کاملاً عالمانه است، که تنها جهال و لوده های سیاسی به آن موافقت نخواهد داشت.

سؤال درینجاست که چرا سردار صاحب داوود خان، به حیث یک سیاست مدار کهنه کار، که عمری را در سیاست عملی کشور گذشتانده بود، و به حیث یک عنصروطنپرست، درحمایت پالیسی نجات بخشای حکومت محمد موسی شفیق قرار نگرفت و حتی در مورد معاهده آب هیرمند با ایران، مانند سایر جریان های سیاسی وقت به مخالفت زیر زمینی پرداخت. در حالیکه در زمان دوره کودتایی خود همان معاهده را رسمیت بخشید.

مؤرخ و سیاستمدار معروف کشور مرحوم سید قاسم رشتیا مینویسد که حتی رئیس مشرانو جرگه، مرحوم عبالهادی خان داوی نیز بخاطر استرضای خاطر سردار صاحب داوود خان علیه این معاهده موقف گرفت. شاغلی رشتیا علاوه میکند که مرحوم محمد موسی شفیق که به عبدالهادی خان داوی به حیث یک روشنفکر و شخصیت بزرگ ملی احترام خاص داشت، در برابر همچو موقف تخریبی عبدالهادی خان داوی، احترام خود را از دست داد.

این ادعای داکتر صاحب که دولت شوروی به عنوان عکس العمل به پالیسی حکومت شفیق میخواست توسط ایادی خلق و پرچم کودتا کند ولی سردار صاحب پیشقدم شد و کودتا را به راه انداخت متأسفانه یک کذب محض و پرده پوشی است و با ادعای قبلی شخص داکتر صاحب کاظم در مورد، در تضاد کامل قرار دارد، مشعر بر اینکه داکتر صاحب کاظم بتاریخ پانزده ماه جولای 2008  در مصاحبه خود با تلویزیون نور، به حکم وجدان، واقعیت کودتای سردار صاحب را با این جملات توضیح دادند:«با آمدن موسی شفیق به حیث صدراعظم، شوروی ها متوجه شدند که افغانستان با وجود زحمات سی سالۀ آنان، از ذیر نفوذ شوروی خارج خواهد شد، لذا تصمیم گرفتند تا شفیق و نظام شاهی را از بین ببرند. وبرای مرحله اول یعنی دوره انتقالی، داؤد خان را برای زعامت ترجیح دادند و مطرح ساختند.»

اعتراف صادقانه و اسلامی فوق الذکر داکتر صاحب کاظم، ادعای اخیر کاظم صاحب را مبنی بر پیشدستی سردار صاحب در قسمت کودتای سرطانی از بیخ و ریشه منتفی میسازد. زیرا کودتای سرطانی مطابق پلان کرملن، توسط تواریش حسن شرق و ایادی نظامی و ملکی شوروی، صورت پذیرفت.

این گفتار سردار صاحب در بیانیه «خطاب به مردم» که «…روابط همسایگی نیک و دوستی ما با اتحاد شوروی خلل ناپذیر است.» اصطلاح معروف «لیم کاری سخت» بیانیه پاپا غلام را که در روز دادن رأی اعتماد به حکومت وقت  تذکر داد، یاد آوری نموده، از «لیم کاری سخت» میان سردار صاحب و دولت شوروی پرده بر میدارد.

داکتر صاحب کاظم قبلاً برای مشروع نشان دادن ائتلاف سردار صاحب با ایادی کی – جی – بی، در قسمت به ثمر رسانیدن کودتای سرطانی، از ائتلاف خمینی با گروه های چپی در ایران یاد آوری فرموده اند.

زمانیکه موقف امروزه داکتر صاحب کاظم را در مورد غازی محمد نادر شاه شهید و سردار صاحب داوود خان در مقام مقایسه قرار دهیم، مشعر و مبین دو اصل غیر واقعی و غیرعلمی و اکادمیک، یعنی دبل ستیندرد و حب و بغض است.

قابل تذکر است که سردار صاحب «رهبر» تا زمان مواصلت استعفاء شاه مخلوع یا مستعفی، با پیروی از عملکرد شنیع و ضد انسانی بچه سقو که خانواده نادر خان غازی را در گروگان گرفته بود، به ملکه و خانواده شاه، اجازه خروج از کشور را نداد.

هم چنان شاه مرحوم را از نظر مالی محتاج دول عرب سعودی و ایران ساخت، که عملی بود غیر افغانی. باید به شاه از مایملکش معاونت میشد.

پس چرا شاغلی کاظم و شاغلی سیستانی، رژیم نادر خان را به ارتباط مایملک معاند بزرگش یعنی غازی امان الله مورد شماتت و ملامت قرار میدهند؟

نتیجه یعنی:

الف – دبل ستیندرد

ب – اتکاء بر اصل حب و بغض.

داکتر اقبال میفرماید:

فلسفی را با سیاست دان به یک میزان مسنج

چشم آن خورشیرد، کوری دیدۀ این بی نمی

آن تراشد قول حق را حجت نا استوار

وین تراشد قول باطل را دلیل محکمی

پناه به ذات پرور دگار

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.