ریشه های تاریخی ظهور افغانستان

دوکتور نوراحمد خالدی

217

جغرافیای افغانستان معاصر، در جنوب آسیای مرکزی، شامل تمام یا بخشی ازحوزه ها و سرزمین‌هایی است که در گذشته‌ها بنامهای آریا، آریو، آریانا، ایران، خراسان، سیستان، غرجستان، زابلستان، کابلستان، گندارا، تخارستان، افغانستان و غیره در آثار استوره یی افسانوی، تاریخی، جغرافیائی، سیاسی، جهانگردی و نقشه ها یاد شده اند.

این سرزمین در امتداد قرنها، با آنکه تاریخ مشترک با همسایگان خود داشته، اما عمدتأ تاریخ تکامل مستقل خویش را مجزآَ از تاریخ تکامل همسایگان امروزی خود پیموده است. بطور مثال درحالیکه تاریخ کشورهای آسیای مرکزی امروزی یا سرزمین مرگیانا، باکتریانا، سغدیانا، و خوارزم با تاریخ مغولستان، روسیه و چین و مهاجرت مردمان گوگ ترک گره خورده[i]، تاریخ هندوستان با سلسلهٔ موریا و آشوکای بزرگ بین سالهای 326 تا 200 قبل از میلاد شکل گرفت.  همچنان در حالیکه تاریخ ایران در ارتباط با آسوریها، عیلامیها، مادها و پارسها آغاز میگردد، تاریخ عصر عتیق سرزمین امروزی افغانستان تاریخ آریانای باستان است که با سرودهای ویدی[1] و اوستا[2] و استوره های پیشدادیان، کیانیان، یونانو-باختریها، کوشانیان و یفتلیها پیوند میخورد و با وجود داشتن دورانهای مشترک تاریخی با همسایگان خود، سرنوشت و روایت مستقل خودرا داشته است که ارتباطی با همسایگان ندارد.

اسم آریانا به عنوان اسم باستانی سرزمینهای افغانستان امروزی حتی در نیمه قرن نزدهم میلادی برای نویسندگان و محققین اروپایی شناخته شده بوده است. از جمله آریانا انتیکا “Ariana Antiqua” ( یا آریانای عتیق: آثار عتیقه و سکه های افغانستان) عنوان کتابی است که در سال 1841م توسط چارلز میسون و اچ اچ ویلسون Charles Masson Jr. and Horace Hayman Wilson کارمندان کمپنی هند شرقی در لندن منتشر کردند[ii].

اسم آریانا ( Ariana) توسط نویسندگان عصرعتیق و نویسندگان متأخر به دقتی که مورد نیاز است طرف استفاده قرار نگرفته است بخصوص باتوجه به اسم آریا ( Aria) اینکه یونانیها قبلآ با آریانا آشنائی داشتند قابل تردید است. هرودت مورخ معروف یونانی از آریانا اسم نمی برد با آنکه از اسم آری ( Arii) یادآوری میکند و اینکه مردم فارس خودرا Artae آرتایی میگفتند و اینکه میدیها آری بودند. بعدها تفاوت میان آریانا و آریا توسط یونانیها بهتر دانسته شد. با آنکه تولومی از آریانا یاد نمیکند اما آریانا توسط استرابو Straboجغرافیه دان مشهور یونانی تشریح شده است . به گفتهٔ استرابو “باختریها که در اثر فشار یونانیها مجبور به قیام شدند نظر به ثروت کشور خود آنچنان قوی شدند که نه تنها فرمانروایان مطلق آریانا بلکه فرمانروایان هندوستان نیز گردیدند.”

پلیمی تایید میکند که آریانا شامل آری هم میباشد. اما از قرار معلوم اسم آریانا برای فرماندهان لشکرهای اسکندر مقدونی کاملآ مبرهن بود و آنها با این نام از طریق مردم محل آشنایی حاصل کرده بودند. در واقع وقتی یونانی‌ها در ۳۳۰ قبل از میلاد به باختر زمین رسیدند با استفاده از اسطوره‌ها و سرودهای مردم محل و همچنان با استفاده از نوشته های مکتشفین یونانی که قبلآ توسط فارسهای هخامنشی به این سرزمینها فرستاده شده بودند سرزمین‌های شمال دریای آمو را باکتریانا و سرزمین‌های افغانستان امروزی را آریانا و سرزمین‌های شمال غرب یا خراسان را پارتیا نام دادند و در نقشه‌های خود به همین نام‌ها یادداشت کردند (اراتوستین قرن سوم قبل از میلاد). اراتوستین قدیم‌ترین نقشة جهان قرن سوم قبل از میلاد را ترسیم کرده که در کتابخانة اسکندریه در مصر موجود بود و در آن اسم آریانا بر سرزمینهای جنوب هندوکش نوشته شده است.

ویلسون مینویسد که حدود نفوذ دولت یونانو باختری به مراتب وسیعتر از حدود جغرافیایی است که جغرافیه دانهای یونانی آن عصر ترسیم کرده اند. او مینویسد که از سکه های یافت شده شاهان این دوران در افغانستان واضح میگردد که در زمانه های مختلف تمام حدود این سرزمین تحت نفوذ یک شاه نبوده بلکه شاهان مختلف موازی با هم در بخشهای از این سرزمین حکم رانده اند. او ادامه میدهد که تمام شواهد نشان میدهد که سرزمین تحت قلمرو دولت کابل بخش اساسی این دولت باستانی را تشکیل میداده است .

با آنکه در مورد حدود اربعهٔ آریانا در نوشته های استرابو مشکلاتی موجود اند اما این مشکلات دارای اهمیت زیاد نیستند و بالای موقعیت و حدود آریانا تاثیر چندانی ندارند. در مورد سرحدات شرقی و جنوبی آریانا اختلافی موجود نیست. همه موافق اند که دریای سند سرحد شرقی آریانای عصر عتیق را تشکیل میدهد. سرحد جنوبی آریانا را بحر هند تشکیل میدهد از دهانهٔ دریا سند تا خلیچ فارس امتداد دارد . در مورد سرحد غربی در یکجا استرابو Strabo مینویسد که یک خط فرضی از بحیرهٔ کسپین تا کرمانیا میباشد. در جایی دیگر از اراتوستین Eratosthenes جغرافیه دان معروف یونانی نقل قول شده که سرحد غربی آریانا را یک خط فرضی تشکیل میدهد که پارتیها را از مادها و کرمانیها را از فارسها جدا میکند که شامل یزد و کرمان بوده اما فارس شامل آن نمیباشد. سرحدات شمالی آریانا را کوههای پاروپامیزوس و کوه های هندوکش که تا شمال هند امتداد می یابد تعیین شده است.

در جای دیگری اپولودوموس Apollodorus و ارتیمیس Artemisمینویسند که بعضی قسمتهای فارس، میدیا و باختریهای شمال و سغدیها نیز شامل آریانا میباشند . در واقع اپولودوموس و ارتیمیس در اینجا تمام حدود سیاسی دولت یونانو-باختری را بنام آریانا یاد میکند. پلینی Pliny از چهار ستراپه غرب دریای سند نام میگیرد که شامل آریانا هستند این چهار ستراپه عبارت اند از گردوزیا، اراکوزیا، آریا و پاراپامیسوس. به این حساب پلینی و استرابو به این امر موافق اند که آریانا در جنوب هندوکش واقع شده است. به این حساب حدود اربعهٔ آریانا تطابق کامل دارد با حدود اربعهٔ ایران افسانوی طوریکه یکهزار سال بعد در شاهنامهٔ فردوسی.تشریح شده است.

بر اساس نوشته های ام بورنوف M. Burnouf حالا تردیدی موجود نیست که کلمات آریانا، آریا، و اشارات مختلف عتیقه به آریا همه به کلمهٔ هندوی “آریا” Arya یا “عالی و عزتمند” مرتبط میشوند. طبق نوشتهٔ مانو Manu آریا-ورته Arya-Vartta یا “مملکت مردمان باعزت” میان کوههای همالایا و کوه های ویندیا واقع شده است. یعنی در یک نقطه یی در غرب. در سرودهای ریگ‌ویدا کتاب مذهبی براهنهٔ هندوها، که قدامت چند هزار ساله دارد، از موجودیت مردم آریایی از هندوکش در افغانستان امروزی تا شمال هندوستان اطلاع داده شده که در وادی‌های هفت دریا زنده‌گی می‌کردند که از جمله آن‌ها از دریاهای کنر، کابل، سند، سرسوتی و هلمند نام می‌گیرد.

“آریا-ورته یا ورشه” در حقیقت معادل سانسکریت “ایریانویجهٔ” Airyanem  Vaejah است که در کتاب زند اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان به آن اشاره شده است. با استفاده از سانسکریت و ریگ‌ویدا دانشندان بهتر به تفسیر سرودهای شامل کتاب زند اوستا نایل شدند. اوستا کتاب مذهبی زردشتیان باختر زمین است و قدامت 3600 ساله دارد. بلخ محل نزول اوستا توسط زردشت می‌باشد. در اوستا از آریاناویجه یا مهد مردم آریو، که دانشمندان موقعیت آن را در بدخشان تثبیت می‎کنند صحبت شده و از مهاجرت مردم آریانا ویجه به شانزده شهر اوستایی، که بیشترین آن‌ها در سرزمین افغانستان امروزی تا وادی سند موقعیت دارند، تذکر به‌عمل آمده است.

متعاقبآ بلخ مرکز پادشاهی دولتهای یونانو-باختری بعد از وفات اسکندر مقدونی بوده است که در نوشته ها و نقشه های خود به آن باکتریا Bactria /ˈbæktriə/ Bactrian/ βαχλο, Bakhlo), or Bactriana یا باختر میگفتند. این اسم از کجا سرچشمه گرفته و چگونه جانشین بلخ در ادبیات یونانی گردیده است؟ در حالیکه در زبان دری که غالبأ مانند امروز زبان محلی آن روزگار بلخ بود باختر “غرب” معنی میدهد اما در بعضی لغتنامه ها آنرا به اشتباه “شرق” هم نامیده اند. موسس (Moses of Choroene) اسم اپاختاریا Apakhtaria را برای مناطقی بکار میبرد که در شمال آریا قرار داشتند. م بورنوف این را به موجودیت کلمهٔ اپاختاریا در کتاب زند اوستا نسبت میدهد که به معنی “شمال” میباشد. هرودت مورخ یونانی شمولیت باختر یا باکتریا را در جملهٔ ستراپه های دولت هخامنشیهای فارس تایید میکند. بر اساس نوشته های هرودت در زمان داریوش در جمله شانزده ستراپه یا ولایت ایکه قلمرو او تقسیم شده بود مردمان سغدیها، آرینها، خوارزمیان و پارتیان شامل بودند. سغدیها مردمان میان دریا های آمو و سیر دریا میباشند بشمول وادی حاصل خیز سغد که تا امروز اسم تاریخی خودرا در تاجیکیستان امروزی حفظ کرده اند. آرینها شامل مردمان و باشندگان هرات و نواحی آن است. البته مردم خوارزم در حوزهٔ دلتای دریای آمو در شمال ازبکستان و ترکمنستان امروزی موقعیت دارد.

باید یاد آوری کرد که بلخ یا بلهیکه (که اکثرا در نوشته های اساطیری هندوها ظاهر میگردد) مرکز شاهان دوران های اسطوره یی پیشدادیان و کیانیان که از فرمانروایان سرزمینهای آریانا، یا به عبارهٔ ایران، بوده اند نیز بوده است. نباید ایران امروزی را با ایران اسطوره یی و افسانوی اشتباه کرد. ایران اسطوره یی و افسانوی همان آریانای باستانی یا افغانستان امروزی میباشد.

کتاب‌های ریگ‌ویدا و اوستا دو گنجینه تاریخی اند که گذار از مرحلۀ استوره به مرحلۀ تاریخ در واقعیت با این دو اثر در کشور ما آغاز یافته و بیشترین متکای اکثر پژوهش‌های اساتید تاریخ باستان را نیز، در شرق و غرب، همین دو اثر تشکیل می‌دهند. باید بخاطر داشت که تاریخ کهن مردم سرزمین فارس یا پرشیا را هیچ‌یک از این گنجینه‌های تاریخی احتوا نمی‌کند.

ام بورنوف معادل “آریانا” یا آریا-داگیا را در سانسکریت کلمات “آریا-دیسه” Arya-desa میداند. به عقیدهٔ ام بورنوف آریا-ورتهٔ سانسکریت مملکت مردمان اشراف زاده معنی میدهد. به حساب او همین کلمه آریا با پیشاوبد منفی Anairyya انیریا به معنی مناطقی اند که شامل آریانا نیستند. این اصطلاح توسط م م سیسی و سنت مارتین تایید گردید که کلمات حک شدهٔ Aniran “انیران” در سکه های شاهان دوران ساسانیان فارس معرف ممالکی بود که در قلمروهای فارس قدیم شامل آریانا یا ایران نبودند.

اقوام ساکن آریانا را استرابو شامل فارسها، باختریها، مردم پاروپومیزاد، آریها، دورسیها، درانگیها، ایورگیتیها، زرنجیها، گدروزیها، نیتوریسیها، آرگوتریها، اوربیها، ساکنین داروتیس، پازیریسها، و ایچوتیپادیها میکند. اگر ما سرزمین این اقوام را “آریا” یا “آریانا” میدانیم طبیعی است که میتوان برای سهولت در مطالعه به این مردم در مجموع “آریایی” یا “آریایها” اشاره کنیم. دلیل اینکه بعضی فارسهای ساکن سرزمینهای شرق فارس، و باختریها را استرابو شامل اقوام ساکن آریانا کرده این است که به عقیده او این مردم همه به یک زبان مکالمه میکنند.

زبان مردم آریانا کدام زبان بود؟ ما میدانیم که زبان درباری فارسهای عصر هخامنشی زبان ایلامی بود. با آنکه این زبان را ناسیونالیستهای ایرانی “فارسی قدیم” مینامند تا تداوم تاریخی زبان موجوده فارسی ایران امروزی را نشان دهند، اما در واقعیت این زبان هیچ ارتباطی با زبان فارسی امروزی ایران ندارد. به نظر استاد ملایری دانشمند ایرانی تقسیمات فارسی قدیم، فارسی میانه و فارسی جدید یک پدیده اخیر بوده هیچ اساس علمی ندارند (مراجعه شود به سخنرانی ویدیویی استاد ملایری در بارهٔ پهلوی، فارسی و دری در یوتوب). نباید به اسناد جعلی کتیبه های سنگی که در فارس در هفتاد سال اخیر ناگهان پیداشده اند و گویا آریایی بودن هخامنشیها را ثابت میکنند اعتماد کرد. جعلی بودن این کتیبه هارا و همچنان آنچه منشور کوروش مینامند و قبر کوروش را دانشمندان ایرانی ثابت کرده اند.

زبان پهلوی اشکانی پارتیان در طول چهارصد سال حاکمیت شان بالای فارس جانشین زبان ایلامی عصر هخامنشیان گردید و بعد از سقوط آنها توسط ساسانیان، زبان پهلوی ساسانی به مرور زمان جانشین زبان پهلوی اشکانی گردید. به قول ملایری در طئ دوصد سال متعاقب استیلای اعراب مسلمان بر فارس اعراب زبان پهلوی را که زبان مذهبی زرتشتی هم بود از رواج بر انداختند اما مردم فارس به عوض آنکه به عربی رو آورند، مانند مصریان، زبان دری را که تا خراسان ساسانی ها مرسوم بود به حیث زبان خود پذیرفتند و اسم آنرا فارسی گذاشتند که به مرور زمان به فارسی مروج امروزی در ایران مبدل گردید (همچنان به فرهنگ های دهخدا، حییم و معیین در تعریف زبان دری مراجعه گردد).

هیچ سندی موجود نیست که در آن از مروج بودن زبانهای آرامی هخامنشیان، پهلوی اشکانیان و پهلوی ساسانیان در سرزمینهای آریانای باستان یاد آوری نماید. در حالیکه کاوشهای باستان شناسی مروج بودن زبان دری را در آریانای باستان حد اقل تا 2500 سال قبل ثابت کرده است. ما حالا میدانیم که کتیبه های عهد کوشانی که با الفابت یا رسم الخط یونانی باستان حکاکی شده و از سرخ کوتل بغلان و رباطک یافته شده اند به زبان دری قدیم نوشته شده بودند.

در لغتنامه دهخدا در تعریف زبان دری آمده است که “…گویند لغت ساکنان چند شهر بوده است که آن بلخ و بخارا و بدخشان و مرو است … طایفه ای برآنند که مردمان درگاه کیان بدان تکلم میکرده اند و گروهی گویند که در زمان بهمن اسفندیار چون مردم از اطراف عالم بدرگاه او می آمدند و زبان یکدیگر را نمی فهمیدند، بهمن فرمود تادانشمندان زبان … وضع کردند و آنرا دری نام نهادند یعنی زبانی که بدرگاه پادشاه تکلم کنند و حکم کرد تا در تمام ممالک به این زبان سخن گویند و جماعتی برآنند که وضع این زبان در زمان جمشید شد و بعضی دیگر گویند که در زمان بهرام. (برهان قاطع). رجوع به سبک شناسی بهار ج 1 صص 19-25 و مقدمه ٔ برهان قاطع چ معین ص 25” بنابر آن مطابق دانش مردم محل زبان اعصار اسطوره یی پیشدادیان و کیانیان زبان دری بوده است.

هرگاه مبدأ اسم آریانا به کتاب زند اوستا برمیگردد بنابر آن کاملآ طبیعی است که زبان اوستایی که در گذشته آن را بنام زبان زند نیز می‌شناختند و اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان در عصر شاهان اشکانی پارتیها بدین زبان نوشته شده است از زبان های مردمان آریایی عصر عتیق نیز بوده باشد. زبان اوستایی یا زند از جملهٔ زبان‌های هندو-اروپایی محسوب میگرد. مایکل ویتزل در کتاب “خانه آریاییان” این احتمال را مطرح می‌کند این زبان در متون سرزمین‌های باستانی سیستان، مرو، هرات و باختر (بلخ) مورد استفاده بود.

باید دانست که قبل از لشکرکشیهای مقدونیها به باختر در 334 قبل از میلاد مسیح، سرزمینهای آریانا و سایر قلمروهای پادشاهی یونانو-باختری در حدود سالهای ششصد قبل از میلاد در اثر لشکرکشیهای شاهان هخامنشی فارس، یا بهتر بگوییم شاهان اسیرو-پرسیک ( Assyro-Persic)، به اشغال آنها در آمد. هخامنشیان فارس بالای این مناطق به عنوان شرقی ترین ستراپهٔ تقسیمات اداری آنها حدود سه صد سال تا لشکر کشی اسکندر مقدونی حکومت کردند. مراکز قدرت، اقتصاد و فرهنگ امپراطوری هخامنشی فارس را شهرهای سوس، پرسپولیس و بابل تشکیل میداد که از شهر بلخ مرکز باکتریا یا باختر در حدود سه هزار کیلومتر فاصله دارد که با کاروانهای شتراین فاصله را نه میتوان کمتر از سه ماه پیمود. بنابر آن به عنوان دورترین و مشکل ترین ستراپهٔ امپراطوری فارس که همواره با آن در جدل بود، باکتریا یا باختر مشترکات بسیار کم فرهنگی و اقتصادی با مراکز اصلی قدرت اداری و نظامی امپراطوری هخامنشی فارس داشت. اما این درست بعد از اشغال فارس توسط پارتیهای خراسان زمین یا اشکانیها در حدود 170 میلادی بود که دین زردشتی، زبان و فرهنگ مردم باختر و خراسان به فارس رخنه کرد و بعد از چهارصد سال حکومت در فارس، ساسانیهای فارس که بدین زردشتی گرویده بودند، جانشین آنها شده این فرهنگ را ادامه و گسترش داده قلمروهای خودرا به تاسی از اوستا “اران” نامیده اسطوره های مردمان آریانا را شامل فرهنگ خود ساختند که امروز سبب سؤ تفاهم عظیم در میان مردم منطقه، محققین، و تاریخ نویسان گردیده است.

بنابر آن میتوان نتیجه گرفت که آریانا و آریا کلمات بسیار قدیم زبان اوستایی و اسم مناطقی اند که هندوها به آن آریا میگفتند و یونانیهای زمان اسکندر مقدونی آنرا بنام “آریانا” Ariana شناخته مناطق جنوب کوههای هندوکش را به همین نام در نقشه های جغرافیایی خود ترسیم کردند در حالیکه در شاهنامه های ادبیات دری این مناطق بنام “ایران” معرفی شده و مناطق شمال هندوکش بنام “توران” خوانده شده اند. باید یاد آور شد که در تمام ادبیات مغرب زمین و مشرق زمین سرزمین دولت ایران امروزی بنام فارس یا پرشیا مشهور و معروف میباشد و نباید ایران امروزی را با ایران اسطوره یی و افسانوی اشتباه کرد. ایران اسطوره یی و افسانوی همان آریانای باستانی یا افغانستان امروزی میباشد.

سرزمین‌هایی که از “رئ” در غرب تا “تخارستان” در شمال شرق، از مرو (ترکمنستان امروزی) در شمال تا هرات و تا حوالی سیستان در جنوب امتداد داشت به نام خراسان یاد می‌گردید که شامل شهرهای معروف هرات، نیشاپور (ایران امروزی) و مرو بود. جورج فورستر انگلیسی در سفر خود از بنگال به لندن در زمان تیمورشاه درانی از طریق کشمیر، پشاور، کابل، قندهار، هرات و مشهد وقتی در حوالی شیندند امروزی کاروان حامل او رو به طرف شمال به جانب هرات می‌کند می‌نویسد: “در روز بیست وچهارم، بعد از شش فرسنگ سفر، در غیرونی که یک قریه معروف و محصور در نزدیکی یک جریان آب است برای دادن حق‌العبور و تهیة احتیاجات سفر سه روزه از طریق یک دشت که به حوالی خراسان می‌رسد، توقف کردیم. (ج فورستر، ص 113)[iii]. در بابرنامه (1526م) بابر می‌نویسد که “راه از قندهار به خراسان صاف بوده کدام کوه و کوتل ندارد”.[iv]

منطقة را که در زمان تيموريان هرات (1370 – 1500م) افغانستان نامیده می‌شد[v]، ظهیراالدین محمد بابر وقتی کابل را اشغال کرد (1504م) در کتاب بابرنامه از آن به همین نام یادآوری می‌کند. همچنان در کتاب تاریخ فرشته (ابولقاسم فرشته، بیجاپور، هندوستان، 1606م) حدود آن بیان شده از جنوب کابل آغاز تا دریاهای هلمند و سند و اطراف کوه‌های سليمان را در بر مي‏گرفت[vi]. از زمان سلطنت تیمورشاه اين نام به مرور زمان نظر به هویت مشخص دولت حاکم بر تمام كشور اطلاق گرديد.

هیچکدام از این حوزه‌های جغرافیایی که در بالا از آن‌ها نام گرفته شد به تنهایی خود تمام سرزمین افغانستان امروزی را احتوا نمی‌کرد. متأسفانه در هندوستان عصر گورگانی که قلمرو آن شامل کابل، غزنی و تا زمانی قندهار هم بود، به تمام سرزمین‌های غرب از آن خراسان می‌گفتند و این اشاره نادرست سبب سؤ تفاهمات بیشماری میان یکتعداد از مؤرخین گردیده است.

در این شکی نیست که افغانستان با حدود اربعة فعلی خود در حقیقت چهارراه مدنیت های کهن بود. راه ابریشم از همین سرزمین‌ها گذشته، راه‌های تجارت از هند به شرق میانه از اینجا گذشته، سرزمین‌های آسیای میانه، آریانای کهن که افغانستان جز آن است لشکر کشی‌های جهان‌گشایان زیادی را متحمل شده است. از این رهگذر تاریخ این مناطق تاریخ مشترک ملتهای زیاد امروزی را تشکیل میدهد.

هخامنشی‌های فارس چند هزارسال قبل این سرزمین‌ها را اشغال کردند و حتی تا مصر و ترکیة امروزی حکومت کردند. متعاقباً اسکندر یونانی بالای این سرزمین‌ها حمله کرد و متعاقب او امپراطوری سیلوسید ایجاد گردیده دولت گریکو-باختری در شمال افغانستان امروزی ایجاد شد. به تعقیب آن‌ها کوشانی‌ها مدنیت‌های بزرگ هندو و بودایی را ایجاد کردند که آثار آن‌ها در بامیان، کاپیسا، هده و لوگر وجود دارد و بعد از آنهاهون‌های سفید (یفتلی‌ها) و امپراطوری گوپتای هند در قدرت بودند. در عین زمان پارتیها یا اشکانیها که از پارته در جنوب- شرق بحیرة کسپین (از خراسان دوران اسلامی) برخواسته بودند امپراطوری وسیعی را که غرب افغانستان امروزی و تمام فارس را احتوا میکند تشکیل کردند و برای نیم قرن در این سرزمینها حکومت کردند.  متعاقباً ساسانی‌های فارس این سرزمین‌ها را اشغال می‎کنند.

در حدود یک‌هزار و چارصد سال قبل اعراب به این سرزمین‌ها حمله می‎کنند و تمدن اسلامی را در این سرزمین‌ها گسترش می‌دهند. به تعقیب اعراب دولتهای بومی طاهری و صفاری از خراسان و سیستان منشآ گرفته نفوذ خود را بالا مناطق وسیعی گسترش میدهند. در زمان طاهریان برای بار اول زبان دری رسم الخط عربی را میپذیرد و در زمان صفاریان اولین اشعار به زبان دری سروده میشوند. در زمان یعقوب لیث صفار شهر کابل توسط آنها فتح میگردد و دین اسلام در این سرزمین معرفی و نافذ میگردد. به تعقیب آنها سامانیها از مرکزیت بخارا حاکمیت صفاریهای سیستان را سرنگون میکنند و خلیفة بغداد حاکمیت آنها را در این سرزمینها در حدود خلافت عباسی برسمیت میشناسد.

 برای اولین بار یک دولت مستقل که مرکزیت آن در حدود افغانستان امروزی است در غزنی توسط ترکمن تبار های الپتگین و سبکتگین ایجاد میگردد و توسط سلطان محمودغزنوی به یک امپراطوری وسیعی مبدل میگردد که حدود آن از هندوستان تا فارس بود. غوری‌ها جهانگشایان بعدی هستند که همزمان با ترک ‌تبارهای سلجوقی با ایجاد یک امپراطوری وسیعی که تا ترکیه و ایران امروزی را احتوا میکند، جانشین آنها میگردند. خوارزمشاهیان بعد از آنها بالای این سرزمین‌ها اثر می‌گذارند که به تعقیب آن‌ها مغول‌ها به این سرزمین‌ها سرازیر شده و به تاراج می‌پردازند. تیموری‌ها و بابری‌ها و صفوی‌ها آخرین جهانگشایان در کشور ما بودند. این جهانگشایان و دولتهای مربوطة آنها در پهلوی ویرانگریها، مدنیتهایی را هم ایجاد کرده و سبب مهاجرتهای نفوس به این مناطق و از این مناطق هم شده اند که اثرات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی قابل ملاحظة بجا گذاشته اند.

کوششها برای ایجاد یک دولت مستقل با یک هویت مستقل بومی در مقابله با حاکمیت گورگانیان هند و صفویان فارس با جنبشهای روشانی[3]، رحمان بابا و خوشحال خان در حوزهٔ دریای سند (قرون شانزدهم و هفدهم میلادی)، و قیامهای هوتکیان و ابدالیان در حوزه های قندهار و هرات  (قرن هژدهم میلادی) آغاز میگردد.

بنابر آن کشورمستقلی که در جهان امروز بنام افغانستان یاد میشود تهداب آنرا قیامهای میرویس خان هوتکی در سال 1709م در قندهار، اسدالله خان ابدالی در  سال 1717م در هرات و احمدخان ابدالی در سال 1747م بر خرابه های امپراطوری های مغولی، صفوی و افشاری در این سرزمینها میگذارند، در گذشته مدنیت‌های زیادی را تجربه کرده که کاوش‌های باستانشناسی آثار آن‌ها را در دسترس ما قرار می‌دهد. مهاجرت‌های زیادی هم صورت گرفته و در این مورد تیوری‌هایی به ارتباط مهاجرت آریایی‌ها از شمال قفقاز، از اوکراین و سایبیریا به جنوب بطرف سرزمین‌های ما و مهاجرتهای از مناطق شرق به سرزمینهای غرب رود سند موجود اند. تمام این لشکرکشی‌ها، مدنیت‌ها و مهاجرت‌ها بالای ساختمان نفوس این مناطق ناگذیر اثر گذاشته اند.

برای بعضی‌ها مربوط ساختن تاجیک‌ها به “آریایی‌ها” و دیده پوشی از ریشة ”آریایی“ پشتون‌ها به حد تعصب بالا رفته است، اما حقیقت این است که هرگاه نژادی که ما امروز به نام آرین از خیرات نوشته یک دانشمند فرانسوی در اخیر قرن هژدهم می‌شناسیم وجود داشته باشد که در قرن بیستم معادل فارسی دری آن به نام ”آریایی“ به وسیله یک ناسیونالیست ایرانی به نام رضا شفق اختراع شد، اقوام پشتون و تاجیک هردو شامل آن اند.

پروفیسور نظروف منشأ مشترک آریایی اقوام پشتون و تاجیک را مطرح می‌کند. مرحوم میر غلام محمد غبار و احمدعلی کهزاد از آریائیهای پختانه و دادیک نامبرده اند. برای بعضی فعالین سیاسی تاجیک قبول چنین فرضیة، هم نژاد بودن پشتون و تاجیک، در حقیقت نقض کامل تهداب ایدیولوژیک برتری نژادی فرضی آن‌ها بر قوم پشتون محسوب گردیده شدیداً آن را رد می‎کنند. حالا جای دارد تحقیق کنیم تا بدانیم که آریایی یعنی چه؟ منشأ این نامگذاری زبانی است یا نژادی؟ آریایی‌ها کی‎ها بودند و در کجا زند‌گی می‌کردند؟ آریایی‌ها از کجا آمده اند؟ آیا فرضیة مهاجرت و کوچ آریایی‌ها از شمال قفقاز به جنوب به سرزمین‌های آسیای میانه، ایران امروزی، افغانستان امروزی و هندوستان حقیقت دارد؟ منشأ این فرضیه بر چه استوار است؟ آیا ایرانی‌ها آریایی هستند؟

در بیشتر از یک قرن اخیر بسیاری مؤرخین و جامعه شناس‌ها باور به کوچ یا مهاجرت آریایی‌ها از شمال قفقاز و جنوب روسیه به سه جانب، به غرب به جانب اروپا، جنوب به جانب ایران امروزی و جنوب شرق به جانب افغانستان و هند باور داشتند. باید اذعان کرد که این عقیده کوچ آریایی‌ها چندان سابقه تاریخی ندارد. برای بار اول سر ویلیام جونز انگلیسی در اواخر قرن هژدهم به شباهت‌های ریشه‌های زبان‌های هند و اروپایی پی می‌برد و اصطلاح زبان‌های هند و اروپایی را معرفی می‌کند. همزمان با او دانشمند فرانسوی به نام آدیپرون که اوستا شناس بود و اولین ترجمه اوستا را به زبان اروپایی (فرانسوی) انجام داد، در سال‌های 1760م می‌خواست اشاره بکند به قومی که اوستا را نوشته اند. او با استفاده از کلمة آریا ویجه که در اوستا بود معادل فرانسوی آن را به شکل آرین Arian اختراع کرد و این قوم را آرین نامید. در دهه‌های بعدی نویسنده‌گان آلمانی به تدریج شباهت زبانی هند و اروپایی را به شباهت نژادی ارتقا می‌دهند چون به مساوات نژادی عقیده نداشتند و در جستجوی یک نژاد برتر بودند نژاد آرین را تبلیغ می‎کنند.

تا این زمان هنوز کسی اصطلاح فارسی دری “آریایی” را نساخته بود. در دهة آخر قرن نزدهم مرزا آقاخان کرمانی اولین شخص ایرانی است که به نژاد آرین اشاره می‌کند. رضا شفق در کتاب معروف “تاریخ ایران باستان” برای اولین بار از اصطلاح “آریایی” در قرن بیستم استفاده می‌کند. از آن به‌ بعد اصطلاح “آریایی” به زیربنای ایدیولوژیک و نژادی ناسیونالیست‌های فارس، به مثابه یک نژاد برتر، با دنباله‌روی از آدولف هیتلر، مبدل می‎گردد که به موجب آن اسم رسمی فارس را به ایران مبدل می‎کنند، کتیبه‌های سنگی جعل شده هخامنشی‌ها از زیر خاک‌ها برون می‌آیند، پادشاهان هخامنشی آریایی می‌شوند، قبر کس دیگری را بنام کورو ش نامگذاری میکنند، آهورا مزدا خدای آن‌ها می‌شود و امثالهم.

امروزه بسیاری از محققین سرشناس در ایران به مهاجرت آریایی‌ها از شمال شرق به ایران امروز یا فارس باستان عقیده ندارند، کتیبه‌های هخامنشی را جعلیات ساخته شدة دربار شاه می‌دانند، از جمله دکتور شاهرخ وفاداری پژوهشگر ایران باستان، رضا ضیا ابراهیمی پژوهشگر تاریخ ایران و استاد در دانشگاه آکسفورد در یک مصاحبه با تلویزیون فارسی بی بی سی در این مورد صحبت می‎کنند که به تیوری مهاجرت آریایی‌ها به عنوان یک نژاد عقیده ندارند. دکتور مازیار استاد ژنیتک در پوهنتون پورث سمث انگلستان در این مصاحبه می‌گوید: “همچون مهاجرتی را علم ژنیتیک تأیید نمی‌کند. آن‌ها می‌گویند اینکه آریا در اوستا به یک قوم یا یک طبقه خاص در جامعه و یا به زبان اطلاق می‌شده ما چیزی نمی‌دانیم.”

بر همین منوال استاد معاصر ایرانی دکتور مرادی غیاث آبادی در یک مصاحبه با بخش فارسی رادیو فرانسه می‌گوید مردم ایران باشنده‌گان بومی همین سرزمین ایران بوده اند و از جای دیگری به این سرزمین کوچ نکرده اند. در مورد آریایی‌ها او می‌گوید آریا در (اوستا) و آریو (کوشانی‌ها) مردم سرزمینی بوده در شمال و شمالغرب افعانستان امروزی بلخ و هرات.

در هماهنگی با این اظهارات این بار اول است که تحقیقات ژنیتیکی در مورد اقوام افغانستان منتشره جریده پلوس وان، چاپ بیست و هشتم مارچ سال ۲۰۱۲م به قرابت ژنیتیکی اقوام پشتون و تاجیک دلایل فزیکی ژنیتیکی ارایه می‌کند و تیوری مهاجرت آریایی‌ها را از شمال به جنوب بطور مستدل مورد سوال قرار می‌دهد.

[1] رگویدا    Rigveda: The Rigveda or Rig Veda is an ancient Indian collection of Vedic Sanskrit hymns. It is one of the four sacred canonical Hindu texts known as the Vedas. Only one Shakha of the many survives today, namely the Śakalya Shakha.

[2]  اوستا مجموعه‌ای از کتاب‌های دینی زردشتی در مَزدَیَسنا است که به زبان اوستایی نوشته شده‌است. این مجموعه در دورهٔ ساسانی دارای بیست و یک بخش بوده است، اما امروزه پنج بخش از آن باقی مانده است که عبارت اند از یَسنا (شامل گاهان)، یَشت‌ها، وَندیداد، ویسپَرَد و خُرده‌اوستا.

[3]  بایزید خان انصاری معروف به پیر روشان شاعر صوفی و انقلابی پشتون متولد 1525م وفات 1585م. وزیرستان شمالی.

25 جولای 2024

منابع و مأخذ

[i] History of Civilizations of Central Asia, Place/region: Various countries, Asia and the Pacific
Type: Ethnographic
Production and personalities:
Publisher: UNESCO Publishing
Published in: 2010
Library catalogue (UNESDOC): 188483,

[ii] Ariana Antiqua, Charles Masson Jr. and Horace Hayman Wilson, 1841, London

[iii] A journey from Bengal to England, through the northern part of India, Kashmire, Afghanistan, and Persia, and into Russia, by the Caspian Sea

By Forster, George, d. 1792; Pre-1801 Imprint Collection (Library of Congress) DLC

[iv]  کتاب :, بابرنامه (واقعات کابل)

دسته بندی :, تاریخ

نویسنده :, معاون سر محقق دکتور شفیقه یارقین

زبان :, دری

تاریخ اپلود :, 26 June 2020

[v] تاریخنامه هرات، نویسنده سیف بن محمد بن یعقوب الهروی (681-721؟ق)، به تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۸۳

[vi]  تاریخ فرشته، ابوالقاسم محمد فرشته، انتشار اسلام در هندوستان، ترجمه انگلیسی از روی متن اصلی فارسی، جان برگز، چاپ کلکته

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.