قسمیکه در قسمت اول این مضمون اشاره نمودم، از اولیاءالله یا صوفی های بزرګ و مشهور سخنانی بجا مانده که به هیچوجه با دین اسلام همخوانی ندارند. البته قصه هایی که از آنها مانده شاید حتماً مربوط به آنها نباشند و بعد ها مریدان، پیروان و یا اعضای خانواده های ایشان، برای بدست آوردن امتیازات اسم مرشدی و پیري و مجاوریت زیارت و خانقاه، سالها بعد از وفات او ساخته باشند. زیرا همه قصه ها و افسانه های کرامات و معجزات باورنکردنی معمولاً در باره اولیایی نګاشته شده اند که صد یا دوصد سال از وفات انها میګذرد. ولی ضمناً کتب و اشعاری از این صوفيها و اولیاء در دست داریم که شاهد افکار و اشعاری میباشند که با دین اسلام صریحاً مغایرت دارند. شما به این بیت مشهور مولنا، که باید به نعوذبالله بدرقه شود نظر کنید:
ما ز قرآن مغز را برداشتیم ««« پوست را با دیګران انداختیم
هیچ کسی از مولنا سوال ننموده که او بیادر! تو چه کاره باشي هستی که مغز و پوست قرآن را از هم جدا میکنی و مغز را انتخاب میکنی؟ قران کتاب مقدس است و از الحمد تا والناس یک کتاب و حکم کُل را دارد. پوست و مغز ندارد و این یاوه ګویی صرفاً اختارع مولناست. در تاریخ اسلام نه کسی یافت شده و نه اجازه داده شده است که بګوید ما به این آیة ایمان دارم و به آن دیګری نه. مولنا ازین هم پافراتر نهاده و مینویسد که دعا و درخواست عارف واصل از حق در حکم درخواست حق است از خود. متوجه هستید؟ مولنا چون خودرا عارف واصل میداند دعای خود را نه تنها مستجاب حق بلکه دعای حضرت حق میداند؛ یا به عبارت دیګر خود را در مقام حق میبیند. و ازین هم فراتر میرود و بر خدای متعال تهمت می بندد و مینویسد که خداوند در باره عارف واصل فرموده که: « کُنتُ لهُ سمعاً و بصراً و لساناً و یداً»
یعنی خدای متعال میفرماید که من ګوش، چشم، زبان و دست عارف واصل میباشم. هیچ کسی از مولنا سوال ننموده که حق متعال اینرا در کجا ګفته؟ و جناب شما این کلام خداوندي را از کدام کتاب نقل نموده اید؟ مولنا دوام میدهد و دعوا دارد که دعای شیخ ګفت خداست:
کان دعای شیخ نی چون هر دعاست
فانی است و ګفت او ګفت خداست
چون خدا از خود سوال و کد کند
پس دعای خویش را چون رد کند
داکترقاسم غنی، تاریخ تصوف در اسلام جلد دوم ص ۲۱۱، به استناد مثنوی مولنا دفتر پنجم قسمت ۸۹
یعنی دعای شیخ دعای خداست پس خدا چطور میتواند که ګفته خودرا پس بګیرد و یا رد کند.
مولنا در باره شیخ کامل در دفتر دوم مثنوی خود جای دیګر مینویسد:
بحر را حد است و اندازه بدان
شیخ و نور شیخ را نبود کران
پیش بی حد هر چه محدود است لاست
کُلُّ شیٌ غیر وجه الله فناست
کفر و ایمان نیست آن جایی که اوست
زآن که او مغز است و این دو رنګ و پوست
مولنا مینویسد که بحر حد دارد و شیخ کران و حد ندارد و لا محدود است. در حالیکه لا محدود صفت حق متعال است و هیچ چیزی غیر او لا محدود نمی باشد. مطلب مولنا حتماً شخص خود است. چون خود را شیخ واصل میداند و باز هم دعوای خدایی نموده است و اګر برای خود دعوای خدایی ننموده حد اقل برای شیخ واصل نموده است. و مینویسد که نزد شیخ کفر و ایمان مفهوم ندارد. جاییکه اوست کفر و ایمان حیثیت رنګ و پوست دارد چون شیخ حیثیت مغز را دارا میباشد.
مولنا در دیوان شمس تبریزی غزلی دارد که آشکارا دعوای لا مکانی و بالآخره خدایی میکند و ادعا دارد که منصور و شبلی به او سجده مینمایند:
من آن جانم که همچون جان نهانم
من آن ماهم که اندر لامکانم
من آن ګبرم که ایمان زاید ازمن
من آن کفرم ولی امن و امانم
من آن نفخم که در مریم دمیدم
من آن روحم که عیسی را روانم
من آن اصلم که مخلوقات فرعم
من آن فرعم که اصل جسم و جانم
همی دانم که غیر ازمن کسی نیست
درون جان و بیرون از جهانم
سجودم میکند منصور و شبلی
به معنی در میان این و آنم
هزاران قرن بګذشته است تامن
درون پرده های انس و جانم
دعوای خدایی برتر ازین چه باشد؟ این مرشدانی بودند که خود کفر و ایمان را به تمسخر میګرفتند. از منصور و شبلی سجده می طلبیدند ولی تا به امروز به میلیون ها مسلمان پیرو آنها هستند و به برکت آنها راه نجات را می جویند.
همین مفهوم و دعوای خدایی را شیخ فریدالدین عطار در کتاب منطق الطیر خود میآورد. خودی خود را طوری ګم میکند که خودرا خدا فکر میکند:
بی صفت ګشتم نګشتم بی صفت
عارفم اما ندارم معرفت
من ندانم من توام یا تومنی
محو ګشتم در تو و ګم شد منی ( همان کتاب، قاسم غنی ص ۲۲۱)
شیخ ابوسعید ابوالخیر در رباعیاتی که منسوب به اوست در زمینه دعوای خدایی صراحتهای نموده اند و ضمناً خودرا فارغ از دین و معرفت میداند و میګوید که وقتی فقر تکمیل شد فقیر تبدیل به الله میشود:
آن را که فنا شیوه و فقر آیین است
نه کشف و یقین نه معرفت نه دین است
رفت او ز میان همین خدا ماند خدا
الفقر اذا تم هوالله این است
شیخ ابوسعید در یک رباعی دیګر خود تبدیل به معشوق، یعنی الله میشود:
چشمم همه اشک ګشت و جسمم بګریست
در عشق تو بی جسم همی باید زیست
ازمن اثری نماند این ګریه زچیست
چون من همه معشوق شدم عاشق کیست
شیخ ابوسعید در یک رباعی دیګر خود عیسوی ها و یهودی ها و حتی بتخانه را همه مشغول تسبیح خداوند میداند؛ که بهیچوجه با عقاید اسلام همخوانی ندارد:
رفتم بکلیسای ترسا و یهود
ترسا و یهود جملګی رو بتو بود
بریاد وصال تو به بتخانه شدم
تسبیح بتان زمزمه عشق تو بود
صوفی ها و مرشدین آنها دعواهای خدایی را با سفسطه های عجیب و غریبی توجیه مینمایند. مثلاً مولنا جلال الدین رومی در کتاب فیه ما فیه خود دعوای خدایی منصور را، بعوض اینکه بحکم شریعت محکوم کند آنرا انتهای تواضع و بندګی میخواند. مولنا مینویسد که منصور وجود خود را نفی نمود و تنها به وجود حق قایل شد. حالانکه اینطور نیست. منصور هرګز وجود خودرا نفی ننموده بلکه خودرا، با صراحت تمام، الحق یا خدا دانست و همین دعوای خدایی باعث مرګ او شد. مولنا مینویسد:« . . . چنانکه منصور را چون دوستی حق بنهایت رسید دشمن خود شد و خودرا نیست ګردانید. ګفت انا الحق یعنی من فنا ګشتم ( مولنا حتی معنی انا الحق را که خود را حق ګفتن است تغییر میدهد) حق ماند و بس و این بغایت تواضع است و نهایت بندګی است. یعنی اوست و بس. دعوی تکبر آن باشد که ګویی تو خدایی و من بنده. پس هستی خود را نیز اثبات کرده باشي. پس دویی لازم آید و این نیز که میګویی هُوالحق هم دوییست. زیرا که انا( من) نباشد هو( او) ممکن نشود. پس حق ګفت اناالحق چون غیر او موجودی نبود و منصور فنا شده بود» مولنا فیه مافیه ص ۱۹۳
این منطق مولنا فقط بازي با کلمات است. چرا من نباشم او چرا او نباشد؟ وقتی من بنده باشم و او خدای و خالق بنده؛ پس خالق و مخلوق هر دو موجود هستند. اګر مخلوق را نفی کنیم خالق صفت خالقیت خود را از دست میدهد. ما مخلوق هستیم و ما مخلوق موجود هستیم که دلالت بر خالقیت او میکند. ما مخلوق هستیم و خود را مخلوق او میدانیم که ایمان ما بر خالق بودن او تکمیل میګردد.
وقتی مولنا مثنوی خود را به شاګرد خود، حسام الدین چلبی اهدا میکند آواز شاګرد خود را آواز خدا میداند. مولنا هم به وجود خود و هم به وجود حسام الدین، که اورا معشوق خود میخواند، قایل است؛ ولی، با بیباکی تمام، آواز شاګرد خو چلبي را اواز خدا میداند:
همچنین مقصود ازین مثنوی
ای ضیاءالدین حسام الدین تویی
قصدم از الفاظ او راز تو است
قصدم از انشاش آواز تواست
پیش من آوازت آواز خداست
عاشق از معشوق حاشا کی جداست. دفتر چهارم ۷۵۴ تا ۷۵۹
صوفیها و شیوخ برای قبولاندن افکار ضد دین اسلام و ضد عقل خود بر مردم، به مریدان جاهل و از علم و عالم بیخبر ضرورت داشتند. اګر مریدان را جاهل نګه نمیداشتند آنها سفسطه ها و چرندیات شیوخ و مرشدین خود را قبول کرده نمیتوانستند. جنید بغدادي میګفت که وقتی حق تعالی به مریدی نیکی خواهد اورا پیش صوفیان افګند و از قرایان باز دارد. نقلست که ګفت نشاید که مرید را چیزی آموزند مګر آنچه در نماز محتاج باشند و فاتحه و قل هوالله احد تمامست. و هر مریدی که زن کند و علم نویسد از وی هیچ نیاید. تذکرة الاولیاء جلد دوم ص ۲۲
وقتی عین الزمان جمال الدین ګیلی میخواست به پیش مرشد خود نجم الدین کبرا برود. در راه شیخ را بخواب دید که میګفت که ای صحرایی پشتاره ات را دور بینداز. جمال الدین ګیلی چون غیر کتب چیزی با خود نداشت آنرا در دریای آمو افګندند. وقتی بحضور شیخ خود رفت شیخ اورا ګفت که اګر پشتاره ات را دور نه می افګندی ترا هیچ فایده ای میسر نمی شد. و بعد از آن اورا خرقه پوشانید. جامی نفحات الانس ص ۴۳۲
صوفی ها و شیوخ علم و سواد را به اندازه ای توهین مینمودند که قلم و کتاب را باعث شرمندګی میدانستند. ابن جوزی از قول سعید الکندی مینویسد که به یکی از رباط های صوفیها رفتم و در باره یک حدیث سوال نمودم. البته هیچ یکی اطلاع نداشتند. یک روز درهمین خانقاه نوک قلم از جیبم نمایان شد. بعضی از صوفیها مرا ګفتند که عورتت را بپوشان. عبدالحسین زرین کوب، ارزش میراث صوفیه ص ۱۶۱
ادامه دارد
د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه
د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :
Support Dawat Media Center
If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320
Comments are closed.