فساد و انحطاط اخلاقي صوفی ها:
حافظ یک وقتی ګفته بود:
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
ګرچه حافظ قصد داشت که اسرار مجالس رندان را پنهان نګه دارند ولی در حقیقت درین یک بیت خود هغه راز ها را افشاء نموده اند. وقتی به کتب و احوال صوفی ها مراجعه میکنیم می بینیم که آنها در خلوت ها و خانقاه ها غیررقص و پایکوبی کاری نداشتند و صوفی های بزرګ و مشهور آنها مصروف شاهد بازی یا بهتر است بګوییم بچه بازی بودند. چون به اصطلاح صوفی ها در حسن و جمال شاهد، قدرت الهی و صانع همه جمال و خوبیها را مشاهده مینمودند.
نقلست که شیخ ما ابوسعید قدس روحه العزیز به قاین میبود. . . روزی در دردعوتی سماع میکردند و شیخ ما حالتی پدید آمده بود و جمله جمع درحالت بودند و وقتی خوش پدید آمده. موذن بانګ نماز پیشین ګفت؛ و شیخ همچنان در حالت بود و جمع در وجد بودند و رقص میکردند ونعره می زدند. در میان آن حالت امام محمدقاینی ګفت: « نماز! نماز!» شیخ ما ګفت « ما در نمازیم» و همچنان در رقص میګشت. امام محمد ایشان را بګذاشت و به نماز شد. اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید. ص ۲۲۶
متوجه هستید! شیخ با چه وقاحت مهمترین رکن اسلام یعنی نماز را به تمسخر میګیرد. رقص و پایکوبی و مستی میکند و آنرا نماز میخواند. خواننده ګان این مضمون درین اواخر بسی ویدیو کلیپ هارا در فیسبوک دیده باشند که عده ای از جهال به پای پیر آرسن لوپن می افتند، سجده میکنند، دست پیرا میبوسند و ګویی شوک برقی دیده اند؛ بر زمین میافتند، میغلطند، یا به پا می خیزند، رقص و پایکوبی ناموزون سر میدهند، مانند دیوانګان نعره میزنند و غومبور میکنند و بعضی از جهال پیر را پول باران میسازند. شاید فکر کنید که درسابق اینطور نبوده و پیران واقعی صاحب کرامات، که مانند پرنده ها می پریدند، پیران صادق بودند و سماع و پایکوبي آنها با پیران سالوس امروزی فرقی داشته است. ولی از کتب آنها آشکار است که حرکات پیران امروز دوام پیران و شیخان دیروز هستند.
در مجالس شیخ ابی سعید نه تنها امرد های باجمال خدمت میکردند بلکه ګاهی شیخ، نسبت لطف خاص در حق درویشان، پسربچه های خوبرو و باجمال را به شیخان دیګرهدیه میدادند و پسربچه های خوبرو و باجمال را وظیفه میدادند که در خدمت آن شیخ باشند و هرکجا که او اقامت ګزیند با ناز و عشوه خدمت اورا انجام بدهد « . . . و صاحب سفره بوطاهر بود و او امرد بود و سخت باجمال. نیم جبه ای پوشیده و بر سر سفره می ګشت چون شمعی. چون وقت شیرینی رسید جامی لوزینه بزرګ پیش شیخ و امام بنهادیم. چون ایشان تای چند بکاربردند و دست باز کشیدند، شیخ ګفت یا باطاهر! بیا و این جام بردار و پیش آن درویش شو، بوعلی ترشیزی، و این لوزینه بردار و یک نیمه خود می خور و یک نیمه در دهان او می نه! خواجه بوطاهر آن لوزینه برداشت و بردست خود نهاد و پیش آن درویش شد و بحرمت به دو زانو نشست و یک لوزینه برداشت نیمی بخورد و نیمی دیګر در دهان آن درویش نهاد و دیګری همچنین کرد. آن درویش فریاد کشید و جامه خرقه کرد و لبّیک زنان از خانه بیرون شد و نعره می زد. . . . » همان کتاب ص ۸۲
ګرچه رباعیاتی کمی به شیخ ابی سعید منسوب میدانند ولی در همین چند رباعیات از صفت و آرزوی امرُدان با حسن و جمال بیغم و بیکار ننشسته و همیشه در آرزوی وصال آنها میسوخته است:
ای چارده ساله مه که در حسن و جمال
همچون مه چارده رسیدی بکمال
یارب نرسد بحسنت آسیب زوال
در چارده سالګی بمانی صد سال
شیخ آرزوی یک پسربچه حسین چارده ساله را میکند و آن هم چارده ساله ای که صدسال در همان چارده سالګی بماند یعنی هیچګاهی غبار ریش برحسن او سایه نه افګند.
در بزم تو ای شوخ منم زار و اسیر
در کشتن من هیچ نداری تقصیر
با غیر سخن کنی که از رشک بسوز
سویم نکنی نظر که از غصه بمیر
شیخ اوحدالدین حامد الکرمانی یکی دیګر از شیوخ و اولیای زمان خود بود. وقتی در محافل ساز و آواز مست میشد پیراهن امرُدان را چاک مینمود و سینه به سینه آنها میمالید. چون ببغداد رسید خلیفه پسرکی صاحب جمال داشت. این سخن بشنید و ګفت او مبتدع (بدعت کننده) است و کافر. اګر در صحبت من ازین ګونه حرکتی کند وی را بکشم. چون مجلس ساز و آواز ګرم شد شیخ بکرامت دریافت ګفت:
سهل است مرابرخنجر بودن
در پای مراد دوست بی سر بودن
تو آمده ای که کافری را بکشی
غازی چو تویی رواست کافر بودن
پسر خلیفه سر بر پای شیخ نهاد و مرید شد. جامی، نفحات الانس ص ۵۹۰
شیخ ما کدام امرُد باز عادی نبود بلکه صاحب کرامت بود. او بدون اینکه خلیفه حرفی بر زبان آورد به کرامت سوء نیت اورا دانست و پسرک خلیفه هم زیر تأثیر کرامت شیخ آمد و مرید اوشد. شیخ نه تنها در اشعار خود تبلیغ بُت پرستی میکرد بلکه به اندازه ای ګستاخ بود که دعوای خدایی مینمود:
جز نیستی تو نیست هستی بخدای
ای هوشیاران خوش است مستی بخدای
ګرزانکه بتی بحق پرستی روزی
حقا که رسی ز بت پرستی بخدای
اوحدالدین کرمانی در رباعی دیګر دعوای خدایی مینماید و اوحد، که اسم اوست، با احد، که ذات باري تعالی است، یکی میداند:
ذاتم ز ورای حرف بیرون ز حد است
وز چشمه لطف آب حیاتم مدد است
علت ز احد باوحد آمد حرفی
علت بګذار کاینک اوحد احد است. همان کتاب ص ۵۹۲
در خانقاه شیخ نجم الدیم کبرا، که طریقه کبرویه بنام اوست و اورا شیخ ولی تراش میګفتند، معمولاً ساز و آواز و رقص جاری بود. مرید او شیخ مجدالدین بغدادی جوان خوبرو، نازک و لطیف بود. شبی در خانقاه خود محفل سماع برپانموده بود که درویشی بنام زنګی از طاق خانقاه پرید و پاهای خود را در ګردن مجدالدین بغدادی حلقه نمود. و مجدالدین بغدادی چرخ میزد. وقتی سماع به پایان رسید درویش زنګی از ګردن مجدالدین بغدادی فرود آمد و رخساره اورا به دندان ګرفت چنانکه نشان دندان بر رخساره بغدادی بماند. همان کتاب ص ۴۲۷
سفیان ثوری با همه بزرګی خود تاب دیدن پسربچه های زیبا را نداشت و نمیتوانست جلو اشتیاق خود را بګیرد. نقلست که روزی در ګرمابه آمد غلامی امرُد در آمد ګفت بیرون کنید اورا که با هر زنی یک شیطان و با هر امرُدی هژده شیطان است که اورا میآرایند در چشم های مردان. تذکرة الاولیاء جلد اول ص ۱۷۶
داکتر عبدالحسین زرین کوب در باره شمس تبریز و مولنا جلال الدین مینویسد: شب ها و هفته ها در خلوت می نشستند و هیچ کسی را به جز صلاح الدین پیر و حسام الدین جوان در حوالی آن مجال عبور نداشت. ګه ګاه در نوای نی و نغمه رباب غرق میشدند. موسیقی روحانی سحرآمیزی که در صدای نی و رباب موج میزد و رقص و وجد صوفیانه یی که از شوق و هیجان اقوال و اطوار شمس مولنا را در حال و هوای بیخودی وارد میکرد اوقات این خلوت روحانی را . . . زرین کوب، پله پله تاملاقات خدا ص ۱۲۱
درین خلوت ها بود که شبی شمس تبریز از مولنا شاهدی التماس کرد. مولنا حرم خود را دست ګرفته در میان آورد و فرمود که او خواهر جانی منست. ګفت نازنین پسری میخواهم. مولنا فی الحال فرزند خود سلطان ولد را پیش آورد و فرمود که وی فرزند منست. شمس ګفت حالیا اګر قدری شراب دست میداد ذوقی میکردم. مولنا بیرون آمد و سبویی از محله ی جهودان پرکرده برګردن خود بیاورد. جامی، نفحات الانس ص ۴۶۶
عبدالحسین زرین کوب، که یکی از مخلصان مولنا بود، در باره این مجالس و خلوت مولنا و شمس مینویسد: « اګر دراین ایام از وی زنی خوبروی می خواست، اګر پسری شاهد طلب می کرد و اګر از و می میخواست تا به محله جهودان رود و برای خاطر او سبوی شراب برګردن ګیرد و به این خلوت بی مدعی بیارد مولنا در آن حال تسلیم و ارادت قبول این تقاضا را دشورا نمی یافت. . . شمس میخواست تا غرور زاهدانه اورا خرد کند و اورا از بند و ناموس خودخواهانه یی که چون که چیزی جز اسارت در بند رد و قبول خلق نبود بیرون آرد. . . زرین کوب ص ۱۲۰
ګویا با نام و غیرت و ناموس نمیشد خود را به مقام شیخی رساند!
جلال ستاری مینویسد که عشق صوفیانه، در نزد سلطان العلماء بهاء ولد پدر مولنا مفهوم دیګری دارد و مولنا هم به پیروی از پدر خویش از عشق ورزیدن بی بهره نبود. جلال ستاری به نقل از کتاب معارف بهاء ولد نظریه اورا درباره عشق وشهوت مینویسد که به نظر بنده به ګفته های یک ادم سرسام میماند تا به نوشته یک عالم چیره دست. البته جلال ستاری در نقل از متن کتاب معارف اکثر جاها را حذف مینماید چون به اندازه ای بی پرده سخن ګفته است که خواننده ګان تحمل آنرا ندارد. مثلا بهاء ولد در شرح مزه محبت و عشق و جمال خدا مینویسد:
« در عشقِ الله، همه اجزاء از اجزای من مست می شوند، چنانکه در وقت راندن شهوت همه اجزاء خوش شوند»
« حاصل لذت الله در هر کنجی برده اند و پاره در کنج پوست شیر و پاره در انفاس ملایکه و پاره در فروج نسا یافته است و در ذکور رجال از آن مزه و پاره ای در سر و روی و ابرو وچشمها و پاره در ادبار ( پشت و سرین زنها، ج) و پاره در سینه ها که نامش رحم و شفقتست . آن دوشیزګان با شوهران جوان خود می چاوند و در زیر غیر می لرزند ګویی آن حمد مرمزه الله را می کنندی، آن عشقنامها همه ثنا مر پارها الله را میګویند. ګفتم همچون عروسان عاشق می زارم ای الله مرا از مزه خود محروم مدار که هیچکس ندارم.
« اګر زن جوان با جمال یا پرستارکی خوبی با تو هم عهد باشد و ترا نیک دوست دارد، تو ګویی بیا تا دست وی ګرم و ازهمه جهان تبری کنم، خواه ګوباغ باش، خواه بیابان، پس الله که وله و ومعشوقه موجوداتست، ازو با جمال تر و از وی با وفاتر که باشد. . . دست وی ګیر، ګِرد همه ویرانیها میګرد. ګردوست بدستی همه جا جای نشستی»
چون الله شاهد موجوداتست و نایک و فاعل ایشان و ایشان چون منکوحه و مفعول و مصنوع وی و. . . او مختلف یکی. . . او تصویر عروسان و دوشیزګان و مزه ای که دریشان نهاده است در حق مردان و نیک الله مردان را و فحول سایر حیوانات را آن باشد که آسیب زند به مردان . . . » عشق صوفیانه ص ص ۱۹۱-۱۹۲
بهاءولد مینویسد« محمد که لوح و قلم از بهر اوست، هر روز درآمدی و در پایهای عایشه افتادی، عایشه عجب آورد، محمدممتنع شد و در حجره عایشه بزارید، جبراییل بیامد ګفت عذر او بخواه. محمد درآمد و در پای عایشه افتاد، آنګاه ګفت که یا عایشه تا نپنداری که خدمت ګوشت و بوست ترا می کنم، بلکه الله را خدمت می کنم که آن از تو می تابد» به راستي« ګویی این مزه شهوت راندن و نظر کردن به جمال صاحب جمالان از عین الله به روح میرسد نه از صور و اشکال و اندر عین آن مزه به الله نظر می باید کرد که ای الله چګونه لذیذ با مزه» همان کتاب ص
شیخ محمود شبستری یکی ازین شیوخ بود؛ و چه بی باکانه به امرُد بازی و شاهد بازی لباس تصوف میپوشید. ولی وقتی توصیف جمال شاهد و بالآخره عشق بازی با شاهد را مینماید جلب خود را از دست میدهد و آشکارا از امرُدانی سخن سرایی میکند که در خرابات مشغول ساقی ګری و مدهوش نمودن صوفیانی چون شیخ شبستری میباشند.
نګر کز چشم شاهد چیست پیدا
رعایت کن لوازم را بدینجا
زچشمش خاست بیماری ومستی
ز لعلش ګشت پیدا عین هستی
زچشم اوست دلها مست و مخمور
زلعل اوست جانها جمله مستور
زچشم او همه دلها جګر خوار
لب لعلش شفای جان بیمار
ز غمزه عالمی را کار سازد
به بوسه هر زمان جان مینوازد
ازو یک غمزه و جان دادن از ما
وزاو یک بوسه و استادن ازما
چو از چشم و لبش اندیشه کردند
جهانی می پرستی پیشه کردند. . . . ګلشن راز
باقیدارد
د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه
د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :
Support Dawat Media Center
If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320
Comments are closed.