اولیاءالله کی ها هستند؟ -قسمت پنجم

عبدالباری جهاني

218

غُلوهای اولیاء: ادامه بحث

از آوان جوانی حتی از زمان طفلی این عبارت را میشندیم که « کرامة الاولیاء حقٌ » یعنی کرامت اولیاء حق است. و میګفتند که این حدیث است. هیچ کسی این سوال را هیچ وقتی مطرح ننمود که حضرت رسول اکرم ص در طول حیات خود نه کلمه ولي و اولیاء و نه کلمه کرامت را بر زبان رانده اند. چون این کلمات عربی بود؛ همه مردم فکر میکردند که باید صحیح و برحق باشند چون ما همه مردم بیخبر، زبان عربی را مقدس میشمردیم و می پنداشتیم که کلمات عربی جعل و دروغ شده نمی توانند.

بر اساس همین کلمه« کرامة الاولیاء حقٌ» صد ها کتب پر از دروغ و افسانه های باورنکردنی و مخالف عقل سلیم به خورد ما داده اند و میدهند. مردم بیسواد ما هنوز هم به تأسی ازهمین احادیث مجعول به زیارت های اولیاء میروند و برای نیل به مقصود و حل نمودن مشکلات زندګی خود به پای بوسی پیران شیاد و دغل باز میروند و پول و دارو ندار خود ها را به پاي آنها میریزند. چون از کرامات پیران و اولیاء به هزاران قصه های عجیب و باور نکردنی شنیده اند و اذهان آنها را احساس ترس و امید فراګرفته اند.

مثلاً شیخ سیف الدین عبدالوهاب، که فرزند شیخ محی الدین عبدالقادر ګیلانی بود، میګوید که هیچ ماهی نبودی که قبل از آنکه نوشدی بیامدی پیش والد من. اګرچنانچه در وی بدی و سختی مقدر شده بودی در صورتی ناخوش بیامدی و اګر نعمت و خیری مقدر شده بودی در صورتی نیکو بیامدی . . . و یک روز نهم رمضان جمعی از مشایخ پیش وی نشسته بودند و شخصی بابهاو وقار تمام در آمد و ګفت السلام علیکم یا ولی الله من ماه رمضانم آمده ام که از تو معذرت بخواهم و بګویم که این آخرین بار است که با تو ملاقات میکنم و سال آینده تو زنده نخواهی بود. . . جامی، نفحات الانس  ص ص ۵۱۲-۱۳

آیا حضرت رسول اکرم ص را ګاهی از ماه آینده و مصیبت ها و یا خوشی های احتمالی آن اطلاع داده بودند؟ آیا انجناب از مرګ فرزندان دلبند خود رقیه، ام کلثم، زینب، قاسم و آخرین فرزند خود ابراهیم اطلاع داشت؟ آیا بر مرګ ابراهیم نګریست؟ اګر از قبل اطلاع میداشت چه جای اندوه باقی بود؟

در جای دیګر نګاشته اند: « روزی شیخ ( مطلب شیخ ګیلانی است. ج) مجلس میګفت و شیخ علی هیأتی در برابر شیخ نشسته بودند. وی را خواب ګرفت. شیخ اهل مجلس راګفت خاموش باشید و ازمنبر فرودآمد و پیش شیخ علی هیأتی بادب ایستاد و دروی مینګریست. شیخ علی بیدار شد. شیخ وی را ګفت حضرت نبی ص را درخواب دیدی؟ ګفت آری. شیخ ګفت من برای وی بادب ایستاده بودم. به چه چیز وصیت کرد ترا؟ ګفت بملازمت تو. بعد ازآن از شیخ علی هیأتي پرسیدند از معنی انچه شیخ فرمود که من از برای وی بادب ایستادم. شیخ علی ګفت آنچه من بخواب می دیدم وی ببیداری می دید»همان کتاب ص ۵۱۳

اګر این قصه را از عوام بشنویم بهر صورت. ولی جامي با همه علمیت و وقوف از دین اسلام و با همه قوت شعری خود این غُلو های بی مفهوم و غیر ممکن را نه تنها باور مینمود بلکه بادیګران به اشتراک میګذاشت و تا به امروز سبب ګمراهی عوام و حتی آدمهای چیز فهم و باصطلاح خواص ګردیده اند. از قصه های دیګر، ازین قبیل، که صرف به داستانهای جن و پری میمانند و فقط به درد اطفال میخورند، اګربګذریم یک قصه دیګر که دعوای خدایی است میآوریم:

عجوزه ای فرزند خود را به شیخ عبدالقادرګیلانی میسپارد و میرود. بعد از چندی آن عجوزه فرزند خود را دید که از بیخوابی و کم خوراکی لاغر، رنجور و زرد شده بود. عجوزه پیش شیخ رفت و دید که در آنجا طبقی نهاده است و استخوانهای مرغی که شیخ خورده بود نهاده دیدند. زن رو به شیخ کرد و ګفت که تو ګوشت مرغ میخوری و پسر من نان جو میخورد؟ شیخ اشاره به استخوانها نمود و ګفت زنده شو به اجازه خدا! مرغ زنده شد و بانګ کردن آغاز نمود. شیخ رو به زن کرد و ګفت هر وقتی که فرزند تو همچنین شد ګو هرچه خواهد خورد. همان کتاب ص ص ۵۲۰-۵۲۱

روزی شیخ مجلس میګفت و باران آغاز شد و مردم متفرق شدند. شیخ رو به آسمان نمود و ګفت من جمع میکنم تو تفرقه میکنی؟ فی الحال باران از مجلس باز ایستاد و بیرون از مجلس باران میبارید. همانجا

متوجه هستید! شیخ رو به بالا نمود یعنی نعوذبالله خدای را امر فرمود که باران را ایستاد کند یا حد اقل بیرون از ساحه مجلس او ببارد. اولاد شیخ، که هیچ کمالی ندارند، تا به امروز، از قرن ها به اینطرف، در شرق میانه، نیم قاره هند و افغانستان مفت خوری مینمایند. مردم را میفریبند و به نام ګیلانی تجارت میکنند. مردم جاهل بپای آنها میافتند و دار و ندار خود را فدای عیاشی آنها مینمایند. ازینرو باید بګویم که دشمنی با ریشه تصوف و این مفتخوارانی که تا به امروز مردم جاهل و عوام رامی فریبند دوستی با مردم است. و وظیفه هر منور است تا بر ضد اصل و مفکوره تصوف تبلیغ نماید.

اینرا بخاطر باید سپرد که قصه های کرامات و معجزات شیخ عبدالقادر ګیلانی سالها و شاید بیش از صد سال بعد از وفات او به رشته تحریر کشیده شده باشند و در جعل نمودن و ایجاد کردن ین قصه ها خانواده و اولاد او که از نام  ونشان و قصه های کرامات او صاحب مکنت و دارایی و اعتبار شدند تأثیر بسزایی داشته اند. چون شخصی با این کرامات و معجزات به هیچګونه در کتب مشهور صوفی ها مانند کشف المحجوب عثمان هجویری، تذکرة الاولیاء عطار و تلبیس ابلیس ابن جوزی فروګذاشت شده نمیتوانست. بایدخاطر نشان نمود که شیخ فریدال الدین عطار، که تقریباً از همه  اولیاء مشهور ایران و عراق یاد آوری نموده و تقریباً ۷۰ سال بعد از وفات شیخ ګیلانی وفات شده است، هجویری، ۲۲ سال بعد از وفات ګیلانی و ابن جوزی ۴۴ سال بعد از وفات شیخ ګیلانی وفات شده است. این کتبی هستند که در آنها تقریباً از همه شیوخ ذکری بعمل آمده است. به هیچ صورت ممکن نبود که شخصی با چنان کرامات و شهرت را فروګذاشت نموده باشند.

صوفی ها و شیوخ، در پهلوی داشتن همه صفات قیبح، چه مردم بی غیرتی بوده اند! از یکطرف کسب و کار را بد میګفتند، همه کسانی راکه در پی بدست آوردن رزق حلال شب و روز را بر خود یکی نموده و زحمت میکشیدند اهل دنیا دانسته و بد میګفتند:

اهل دنیا از کهین و تا مهین  «««« لعنة الله علیهم اجمعین

و از طرف دیګر از همین مردمیکه لعنت بر آنها میفرستادند ګدايی میکردند و کسانیکه مخلص اینان میبودند تا دم مرګ می مکیدند و به حالت ګدایی میرساندند. در اسرارالتوحید میخوانیم که شیخ ابوسعید ابوالخیر کسی راکه هر روز از دوکان او مواد ضرورت خودرا مفت و رایګان بدست میآورد مجبورساخت تا به هزار دینار حمام و کاروانسرای خود را ګرو کنند و هزار دینار را به شیخ بدهد. شیخ به مرید خود حسن مودب ګفت « یاحسن! این را بردار و ګاو وګوسفند بخر. ګاوان هریسه ساز و ګوسفندان زیربای مزعفر معطّر ساز و لوزینه بسیار بساز و هزار شمع بروز برافروز و عود و ګلاب بسیار بیار و فردا به پشنګان سفره نه» اسرارالتوحید ص ۹۸

شیخ به همان روز ۲۰۰۰ مهمان داشت و هزار شمع را در روز روشن بسوخت و عود را دود کردند. به این ترتیب هزار دیناری را که از بیچاره مخلص خود ګرفته بود بناحق برباد ساخت و آن بیچاره را از جایداد خود محروم ساخت.

درجای دیګرمیخوانیم: « چون شیخ ما به نیشاپور بود، بازرګانی شیخ را تُنګی عود آورد و هزار دینار زر نیشاپوري. شیخ بفرمود تا حسن ازآن زر دعوتی سازد. آن هزار دینار چنانکه عادت شیخ بود در آن دعوت بکار برد و تنوری بیاوردند و شیخ بفرمود تا آن تُنګ عود در آن تنوره نهادند بیکبار و می سوختند. شیخ می ګفت تا همسایګان ما از بوی عود نصیبی بود. و شمع بسیار بفرمود تا به روز بسوزانند» همان کتاب ص ۱۰۳

صلاح الدین زرکوب مرید مولنای بلخی بود و همه دارو ندار خود را در اختیار مولنا قرارداده بود. او صاحب یک دوکان و خانه و یک باغ بود. دوکان را ترک ګفت و دارایی خود را در راه مجالس و مهمانی های مولنا، که دایماً در آن رقص و موسیقی صورت میګرفت بمصرف رساند. بالآخره به اندازه ای تنګدست شد که بغیر یک جفت لباس چیزی برای پوشیدن نداشت. در چلهء زمستان یک روز جمعه لباس خود را شسته بودند و بربام خانه نهاده بود تا خشک ګردد. ناګاه آذان نمازجمعه را شنید وبا همان لباسیکه از سردی هوا منجمد ګشته بود به مسجد رفت. عبدالحسین زرین کوب، پله پله تا ملاقات خدا ص ۱۸۸

هیچ کسی از مولنا سوال ننمود که چرا دارایی یک مخلص خودرا، که بیچاره حتی از سواد هم بهره ای نداشته بود، صرف مجالس رقص و سماع خود کنی و چنان بیچاره سازی آن مخلص خود را که بالآخره مجبور شود لباس یخ زده خود را به تن نموده تا به نماز جمعه خودرا برساند.

مولنا یکی از بزرګترین نوابغ ادبیات فارسی بوده است و شاید جای خالی اورا هیچ کسی پر کرده نتواند؛ ولی کرامات و خوارق العادات را که به او منسوب میدارند نه با عقل میخوانند و نه با کتاب. کاش این ګونه قصه ها را از زبان یک آدم عادی و یا بیسواد میشندیم. ولی وقتی در کتاب داکتر عبدالحسین زرین کوب به انها برمیخوریم باید مردم عادی خودرا هیچ ملامت نکنیم. زرین کوب مینویسد: « مولنا یک روز در بازار شهر موعظه میکرد. چون شب دررسید در چارسویی ایستاد و به عابران که به خانه های خویش میرفتند ازین عشق سخن ګفت، اما انها که این درد را احساس نمی کردند لحظه ای چند می ایستادند و با حیرت و بی حوصلګی به آن ګوش میدادند و سپس با شتاب به راه خود می رفتند. تا آنجا با عشقهای دیګر این عشق را فراموش کنند. اما آن شب سګهای بازار درصدای او بوی آشنایی شنیدند. هیچ کس نمی داند مولنا آن شب با کدام شامه روحانی در آنها بویی از ذوق و ادراک آن سګ که همراه اصحاب کهف از دنیای دقیاس جداشد استشمام کرد اما با آنها ازین عشق سخن ګفت، برای انها موعظه کرد، آنها هم سرهای شان را روی دستها نهادند و بی هیچ حرکت و هیچ سروصدایی با علاقه و کنجکاوی به حرف های مرد خدا ګوش سپردند. فقط ګاه ګاه همهمه یې آرام سر می دادند و به نشان خرسندی دمهایشان را به حرکت می آوردند. بدین ګونه موعظه عشق آمیز وی سګهای بازار را تا دیرګاه در چارسوی بازار آرام برجای خویش نګه داشته بود!» زرین کوب، پله پله تاملاقات خدا ص ۲۸۳

مردم شهر به موعظه مولنا ګوش نمیدادند و بی پروا به رفتار خود ادامه میدادند اما سګ های بازار تا نا وقت شب به موعظه و درک و احساس و شورو شوق عشق مولنا ګوش فرامیدادند و دُم های خودرا می جنبانیدند!!! جای افسوس است که این لاطایلات را از زبان یک آدم رسیده، یک نویسنده مشهور و داکتر میشنویم. از عوام چه ګیلایه.

روز دیګر مولنا با عده ای از مریدان و یاران خود کنار یک حوضی نشسته بود و از عشق خود با آنها سخن میګفت. دراین اثنا صدای بقه ها آمد، که به عقیده مولنا تسبیح ګویان و غرق ذکر این حدیث بودند. چون صداهای بقه ها بسیار زیاد شد و یاران و مریدان مولنا سخن او را نمی شنیدند مولنا رو به حوض نمود و بقه ها را صدا زد که اګر شما بهتر میګویید تا ما خاموش ګردیم ور نه شما خاموش باشید و از زبان ما بشنوید. بقه ها با شندن اواز اعتراض امیز مولنا دفعتاً خاموش شدند. همان کتاب ص ص ۲۸۳-۸۴

باورم نمی آمد که در کتاب یک آدمی مانند حسین زرین کوب با چنین قصه های بازاری روبرو شوم. متأسفانه این قصه ها بچاپ رسیده اند و طبعاً مردم باور هم میکنند و اګر خریدار و خواننده نمی داشت  این کتاب، که مملو از چنین لاطایلات است، بسال ۱۳۹۴ برای سی و چهارمین بار هرګز چاپ نمیګردید.

شیوخ و اولیاء بعضاً به اندازه ای ګستاخ میشدند که خود را در مقام خدایی میدیدند و بعضاً حتی به مقام پیغبرص هم سبک نظری مینمودند. یکی از مریدان شیخ ابوسعید اورا ګفت که شبی در خواب دیدم که شیخ برجای معمول خود نه نشسته بود. از شیخ سوال نمودم که چه علت است که بر جای خود نه نشسته ای. شیخ در جوابم ګفت که مرا مکان نیست و نه تحت ونه فوق و نه یمین و شمال ونه جهت. و اینکه ما در مکان می نشینیم برای مصالح مردمان است. مرید میګوید وقتی خواب را به شیخ میګفتم و کوشش نمودم تا کسی نشوند شیخ مرا ګفت که به اوار بلند بګو تا مردمان بشنوند که من برای قضای حوایج آنها می نشینم و الّا مارا مکان نیست. اسرارالتوحید ص ۱۰۶

شیخ دعوای خدایی نموده و صفت لامکانی الله را که صرفاً منسوب به اوست به خود ګرفته است. شیخ به هیچ مقام بندګی قناعت کرده نمی تواند. این بی ادبی اورا در مقابل حضرت رسول اکرم ص مشاهده کنید.

شیخ بوعثمان ګفت  شبی به خواب دیدم که شیخ بوسعید درخانقاه من مجلس میګفت. و صاحب شرع محمدمصطفی ص درمجلس وی نشسته بود بریک جانب منبر و شیخ به او نمی نګریست. به خاطر من امد که عجب است که شیخ به صاحب شرع ص نمی نګرد. شیخ درحال روی بمن کرد و ګفت « لیس وقت النظر الی لاغیار هذا وقت الکشف و المکاشفة» یعنی وقت آن نیست که نظر به اغیار بیفګنیم بلکه وقت کشف و مکاشفه است. همان کتاب ص ۱۰۶

شیخ ګویا به زعم خود در حال رازونیاز با الله است و درآن حال حتی پیغمبرص را به چشم غیر میبیند. در حالیکه از برکت همان پیغمبر است که او مسلمان شده و مسلمان ګفته میشود. کجای افکار و اعمال این شیوخ به اسلام میماند که ما ازآنها ستایشی بعمل بیاوریم. این قصه های بی معنا به اندازه ای زیاد استند که باعث خستګی خواننده ګان میشوند ولی ما مبجبوراً باز هم به ذکر آنها دوام خواهیم داد.

احمد کسروی، که فکر میکنم به اندازه او نویسنده جسوری در سرزمین ایران کم به میان آمده باشند، و بالآخره قربانی جسارت ها و حقیقت ګویی های خود شد، مینویسد:

صوفیګری از ریشه غلط بوده است و درهزار سال پیشتر آنچه توانسته زیان و آسیب بتوده های شرقی رسانیده. اکنون هنګام آنست که بیکباره از ریشه برافتد.

باید دستګاه های که در ایران و هند است بهم خورد و آن پیران مفتخور و پیرامونیانشان پی کار و پیشه ای روند.

باید کتابهاییکه از صوفیان درمیانست همه بآتش کشیده شود. اینها خواست خداست و همه خواهد بود. صوفیګری ص ۱۴

وقتی جهالت مردم خود را می بینیم و به چشم سر مشاهده میکنیم که آنها به چه فضیحتی به پای پیران سالوس و دغل باز میروند به این نتیجه میرسیم که ګفته های احمد کسروی حقیقت داشته است.

باقیدارد

اولیاءالله کی ها هستند؟- قسمت چهارم

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.