چَرئیات وعنوان مبتذل شعور سبز در شعر سفید

محمد داؤد مومند

212

 عنوان بی مفهوم وغیرعلمی نوشتۀ است به چوبک غلام حضرت نام، ساکن سویدن، که به تاریخ بیست و ششم ماه گذشته (سپتمبر) درین ویب سایت وزین بدست نشر رسید.

دیدن این عنوان مبتذل و فاقد هر نوع  مفهوم علمی و منطقی، ولو، در تخیل راقم، مفهوم مجازی وسمبولیک داشته باشد، واقعیت امر این است که قرآن و شریعت و حدیث قدسی، قانون است و نه مجموعۀ از اشعارسعدی و یا حافظ و یا هم فردوسی، لذا انتخاب همچو عنوان مبتذل و ناظمانه، مرا به یاد یک بیت شهید امان الله سیلاب انداخت، شهید سیلاب در یک بیت خود نوشته بود:

تصور که هر څو وتړم په پړو

روزی در یک مجلس ادباء که من سعادت همرکابی مرحوم مغفور جنت مکان، خلد آشیان سناتور صاحب غلام نبی خان چکنوری که حیثیت مامای بزرگوارم را داشت، داشتم، صحبت سر بیت متذکره صورت گرفت و استاد بزرگ ادب زبان ملتی پشتو، استاد پوهاند رشتین  در مورد ابراز فرمودند که:« تصور خو گاو نیست که آن را با ریسمان بسته کرد.»

احتمالاً از سرودن آن بیت هفتاد سال میگذرد، ولی به قول این آغا که زیاد از قرن 21 گپ میزند، و آنهم در ویب سایت وزین و فخیم آریانا افغانستان که به استثناء این قلم، همه صاحبان علم و معرفت و دانش چند بعدی اند، انتخاب همچوعنوان مبتذل و نشر نوشته اش تحت همین عنوان خود را مسخره کردن و خود را (شادی «ک» سرخک) ساختن است.

انتخاب همچو عنوان مبتذل مرا به یاد روایت جالب و خنده آوری انداخت بدین توضیح که در خانۀ یک شخصی، فرزندی تولد نمیشد، موصوف که آرزومند یک فرزند بود، گذشته از اینکه پسرباشد یا دختر، تا به هندوستان مسافرت کرد و حکیم جی های معروف هندوستان مانند حکیم اجمل خان که در طبابت از لیاقت و اهلیت بوعلی سینا برخوردار بود، طلب استعانت نمود،  یکی از حکماء، یک معجون بسیار معروفی که به نام (معجون فلاسفه) یاد میشد برای حل مشکلش تجویز نمود و شخص مذکور با همه ادویه های که حکماء برایش تجویز نموده بود به خانه خود برگشت و به مرحمت خداوند و حکمت حکیم جی های هندوستان بود که بعد از یکسال صاحب یک دختر شد.

شخص مذکور که از خوشی در جامه نمی گنجید اکنون در فکر و چرت نام نامی و بی مثالی برای دخترش شد، در اخیر و بعد از چرت زدن های شبا روزی نام نامی و مقبولی که در پی آن بود، به ذهنش رسید و دختر دلبند و ستارۀ اقبال خود را به نام (کس فتیر) مسماء ساخت.

غلام حضرت آغا نیز بعد از چهل سال مسافرت به کندهار بزرگ، به استخاره پرداخت که مانند شخص فوق الذکر که صاحب فرزند نمیشد، چه نام و عنوانی برای افسانۀ سفرش انتخاب کند، سر انجام استاد دوران صباوتش او را درخواب رهنمایی کرد که عنوان بهتری از (شعور سبز در شعر سفید) برای نوشته اش سراغ کرده نمیتواند.

گرچه قبلاً در یکی از مضامین خود به صراحت تذکر داده ام که من کوچکترین علاقه مندی با گفتگو با این آغا ندارم، این آغا چند سال پیش، نمرۀ تیلفون مرا احتمالاً از استاد هاشمیان دریافت نموده و با من تماس تیلفونی گرفت و این تماس های تیلفونی تداوم پید اکرد و معلوم شد که او خویشاوند نزدیک دوست نهایت محترم من سعدالله خان یوسفی مدیر ترافیک کابل (امیدوارم حیات داشته باشند) و هم چنان هم صنفی و دوست من هدایت الله هدایت است، کذا دریافتم که وی برادر قاضی صاحب، معروف به قاضی لندنی است.

وی هم چنان لطف نموده و یک تیلفون مستعمل خود را که دارای کی بورد الفبای السنۀ ملی بود برایم فرستاد. که البته مورد استفادۀ من قرار نگرفت.

کذا خویشاوندی به خانوادۀ بابی در کندهار(همان نعیم خان بابی خائن که در کودتای خواجه نعیم و سید اسمعیل بلخی شرکت داشت)، که مامای خسر مرحومم محمد رفیق خان سیدال ناسر (ناصری) میشد، رشتۀ دیگری، از قرابت با این آغا مکشوف گشت.

اینکه چرا  و روی چه منظوری غلام حضرت نام، نمرۀ تیلفون مرا از کدام شخصی دریافت نموده بود و با این قلم باب مذاکره و دوستی غائبانه را باز نمود، دقیقاً نمیدانم، ولی در ظاهر چنین به نظر میرسد که نوشته ها و مضامین و دیالوگ من در دریچۀ مجادلات  ویب سایت افغان جرمن، احتمالاً مطلوب نظرش قرار گرفته باشد. ولی باز هم سؤال درینجاست که با وجود نوشته های شخصیت های بزرگ علمی در آن ویب سایت، به سویه های داکتر و پروفیسر و پوهاند و اکادمیسین و غیره، چرا این قلم را برای تعارف و دوستی غایبانه خود انتخاب کرد؟

اکنون میخواهم مکث مختصری بر نوشته این آغا عنوانی شاغلی محترم الله محمد خان داشته باشم، که البته اعتراضاتش، متوجه این قلم است.

غلام حضرت نام نوشته است:«من تا حال ندیده ام که یک کسی از روی تعصب خشک …»

اصطلاح (تعصب خشک) هم مانند اصطلاحات «شعور سبز و شعر سفید» ابداعی این آغا، فاقد محتوای علمی و منطقی است، زیرا تعصب، تعصب است و خشک و تر ندارد، ممکن در نظر جناب عالی، تعصب خود شان از نوع تعصب سفید باشد !!!!!!!!!!

الغیب و عندالله

المعنی فی بطن شاعر

غلام حضرت نام عنوانی استاد الله محمد خان مینویسد: این هموطن شما (چنین به نظر میرسد که غلام حضرت خود را هموطن من و هموطن الله محمد خان نمیداند و شاید وطن اصلی و آبایی اش ایران باشد) .. با ابیات مستانۀ خود این نظم سروده (کدام ابیات مستانه؟

من از شراب و گل و بلبل و می و ساقی، اصلاً کلمه ای ننوشته ام. بلکه نوشته ام:

مومندا روز ازل فخر به افغان دادند

کدام قسمت فرد فوق الذکر، مستانه است؟

غلام حضرت نام، محتوای بیت فوق الذکر را مورد سؤال قرار داده مینویسد:«البته معلوم نیست که منظور از دهنده کیست و چیست؟

یک – چنین معلوم میشود که غلام حضرت نام از مالک روز ازل و خالق کون و مکان و مالک روز جزاء بی خبر و یا هم منکر است.

این است نمونه ای از دیانت و اسلامیت این آغای مقیم سویدن.

ثانیاً اگر در خمیرغلام حضرت نام، ریگ نباشد چرا در مرحله اول بیت سعدی را مورد سؤال قرار نمیدهد، چنانکه گفته است:

سعدیا روز اول حسن به ترکان دادند

و چرا ابیات سعدی در زمرۀ ابیات مستانه محسوب نمیگردد؟

غلام حضرت نام، یک بیت دیگر مرا کاپی و تحریر نموده:

بی اتفاقی و کشمکش به مسلمان دادند

غلام حضرت نام چنین پورته میکند که:« دیروز در تبصرۀ خویش میفرماید که:

دین من اسلام است

این یعنی:

(من منادی و مبلغ بی اتفاقی و کشمکش هستم) شاید منظورش کشمش باشد.

از تأویل و تبصرۀ فوق الذکر غلام حضرت نام چنین نتیجه گرفته میشود، که ادعای مسلمان بودن، در نظر غلام حضرت نام، منادی و مبلغ بودن بی اتفاقی و کشمکش بودن است.

و باز هم چنین به نظر میرسد که غلام حضرت نام، خود را مسلمان نمیداند، یا اینکه لا مذهب است و یا هم در سویدن به دین عیسویت و یا هم یهودیت و یا هم کدام کیش و دین دیگری گرائیده باشد.

شاعری نغز گفته است

اسلام در ذات خود ندارد هیچ عیبی

هر عیبی که است در مسلمانی ماست

غلام حضرت نام باشنده سویدن ادامه میدهد:«همین امروز (در قرن بیست ویک)  برخورد غیر انسانی و غیر اسلامی برادران پشتون! بر کشور چگونه توجیه میشود؟

این پاراگراف غلام حضرت نام، مبین احساسات کاذب ضد پشتونی وی است، غلام حضرت نام، حاکمیت در مملکت را جنبه قومی میدهد، در حالیکه در افغانستان امارت اسلامی طالبان حکومت میکند که احتمالاً در بدنۀ حکومت داری، طالبان پشتون تبار در اکثریت قرار داشته باشند و دلیل روشن آن هم مجادله اکثریت پشتون تبار طالبان در معرکۀ جنگ علیه قوای متجاوز، اشغالگرو جنایتکار ناتو بود.

لذا باید منطقاً از حکومت امارت اسلامی طالبان سخن زد نه حکومت قومی پشتون ها، اگر حکومت امارت اسلامی در افغانستان در مخالفت لویه جرگه خیبر پشتونخوا و مدعیات آزادی طلبانه شان، مانند در خواست حق خود ارادیت، خروج قوای جابر حکومت پنجاب و به رسمیت نشناختن خط تحمیلی و استعماری دیورند و امثالهم که یک داعیۀ پشتونی است، قرار داشته باشد، چطور ممکن است نام حکومت امارت اسلامی طالبان را حکومت پشتونی ها در افغانستان قلمداد کرد؟

یک عدۀ کثیری پشتون تباران، نه پشتون های واقعی و صاحب وجدان پشتونی و پشتونولی، در خدمت استبلشمنت جنایت شعار پنجاب قرار دارند، که مخالف منافع ملی پشتون های تحت اسارت در پاکستان عمل میکردند و میکنند، مارشال ایوب خان نیز پشتون تبار و به زبان پشتو صحبت میکرد، چنانکه تعمداً و برای تحقیر کردن سردار نعیم خان با او زبان پشتو صحبت آغاز نمود، که بدبختانه سردار صاحب نعیم خان در زبان قومی و ملی و اجدادی خود گنگه بود، و آن ملاقات و مذاکرات به ناکامی و افتضاح خاتمه یافت.

حکومت امارت اسلامی طالبان معتقد به نوع شریعتی هستند، که در هیچ کشوری اسلامی در جهان پیرو ندارد. امارت اسلامی طالبان فوتوی اعلیحضرت احمد شاه بابای کبیر را در کندهار بزرگ فرود آوردند، بیرق ملی افغانستان را که سمبل و مظهر ملیت خواهی است به  پائین کشیدند و اتڼ ملی پښتون ها را منسوخ قرار دادند و باز هم ادعا شود که حکومت امارت اسلامی طالبان یک حکومت قومی و پشتونی است؟

البته در نظر گروه های ستمی و سقوی و تجزیه طلب و خراسان طلبان و مهاجرین پاردرایی و فارسیست ها یعنی غلامان حلقه به گوش ایران و فرهنگ ایران مانند روان فرهادی و غلام حضرت کوشان و قوی کوشان و سید مخدوم رهین (دزد و سارق بورس تحصیلی من به آسترالیا در دورۀ جمهوریت سردار صاحب) و پیروان طاهر بدخشی و موش کبیر پنجشیر و ربانی و داکتر حقشناس و علی فایق بدخشی و خالق لعل زاد بدخشی و واصف باختری شعله جاویدی و صد های دگر، صرف روی همین انگیزه نژادی و تباری و قومی و سمتی را کیک و خسک و نوشادر به دامن ساخته اند که طالبان از نظر نژادی پشتون تبار اند.

من یکی دو سال قبل در مورد امارات اسلامی طالبان ضمن فردی به اقتفاء داهی جامعۀ افغان خوشحال بابای بزرگ تحریر داشتم که تا امروز به همین پندار و عقیده ام:

طالبانو سپی بهتر تر ستمی دی

که هزار واره طالب بد تر تر سپی دی

کذا در مورد فارسیست های بی فرهنګ و  فاقد و شعور و وجدان ملی، که به عقیده اصالت وبرتری اصطلاحات ایرانی مانند دانشگاه و دانشکده و کنش و واکنش و موشک و باد بزن و چالش و صد های دگر، بر ترمینالوژی ملی معتقد اند ، میگویم:

«هزار خم نکند مست می پرستان را»

چنانکه نام دانشگاه، قلاده به گردنان ایران را

ستر پښتون، ملی مفکراو زعیم، محمد ګل بابا- ۴مه برخه

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.