لیبرال دموکراسی یک قطبی امریکا در مقابله با نظام چند قطبی بریکس

دوکتور نوراحمد خالدی

114

مبارزهٔ دو نظام تمدنی:
 لیبرال دموکراسی یک قطبی امریکا در مقابله با نظام چند قطبی بریکس

31 اکتوبر 2024

قدرت یافتن نظام یک قطبی در جهان

بعد از سقوط اتحاد شوروی ایالات متحدهٔ امریکا، برتری نظام سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی لیبرال دموکراسی خودرا در جهان اعلام نموده به عنوان یگانه هژمون بلامنازع درجهان یک قطبی عرض اندام نمود.  آغاز این هژمونی را متفکر امریکایی فرانسس فوکویاما در سال 1992 “ختم تاریخ” خواند.[i] این برداشت هژمونیستی از نقش امریکا در تاریخ سبب بروز عقاید نیوکانزرواتف ها (نیو کانها) در سیاست خارجی امریکا گردید و به سرعت در صدد از میان برداشتن رژیمهای غیر مطلوب بر آمدند، افغانستان و عراق اشغال و دولتهای آنها عوض گردید و قرار بر این بود تا هفت کشور دیگر منجمله ایران، سوریه، لیبیا و یمن نیز اشغال شده و رژیمهاییکه بلاقوه قادر به مقابله به اسراییل بودند از میان برداشته شوند. علاوه بر آن، برطبق توافق میان کاندالیزا رایس، هیلاری کلینتون و صدراعظم وقت اسراییل نقشهٔ شرق میانه و جنوب آسیا از سوریه تا پاکستان مطابق پلان دگروال امریکایی بلک ویل عوض شده کشورهای تازه بر اساس قومیت و مذهب عرض وجود نمایند. اروپا هم از این یکه تازی امریکا و شرکای غربی آنها مصؤن نماند یوگوسلاویا بزور تفنگ به هفت کشور جدید منقسم شد و صربیا برای عدم اطاعت از اوامر اروپای غربی برای سه ماه مورد بمباران ناتو قرار گرفت. سی آی ای به وقوع انقلابات رنگین در کشورهای اوکرایین و جورجیا و بهار عربی در شرق میانه اقدام کرد و نیروهای سیاه القاعده را، که مسؤل حمله بر امریکا در یازدهم سپتمبر 2001 میدانست، به جان دولتهای سوریه و لیبیا انداخت. در آسیای شرقی این پلان شامل تغییر دولت کوریای شمالی نیز بود. این یکه تازی امریکا در شرایطی صورت می گرفت که روسیه، بعد از فروپاشی اتحادشوروی، در پروسهٔ تغییر به یک نظام سرمایداری بود و در شرایط بد اقتصادی اجتماعی و سیاسی قرار داشت و در عمل در مرحلهٔ گذار به یک استیشن مواد نفت و گاز و مواد خام ارزان قیمت برای اروپا قرار داشت. در عین زمان چین در سالهای 1980-2010م در حال انتقال به یک اقتصاد سرمایداری مراحل امتزاج خودرا در زیر بناهای اقتصادی، تولیدی، تجارتی و مالی جهانی ایجاد شده توسط امریکا می پیمود و با جلب فابریکات تولیدی جهان غرب برای بهره برداری از کارگر و مواد خام فراوان و ارزان، در مرحلهٔ گذار به یک کارخانهٔ تولیدی جهان قرار داشت و هنوز 800 ملیون نفر نفوس آن در زیر خط فقر زندگی میکردند.

اما ظهور چین به عنوان یک ابر قدرت اقتصادی در سالهای 2010-2020م و همچنان احیای مجدد روسیه به عنوان یک قدرت نظامی-اقتصادی در سالهای اخیر، این موقف هژمون مطلق امریکا و شرکای غربی آنها را به خطر مواجه کرده است.

جنگ اوکرایین تداوم نظم موجودهٔ سیاسی، اقتصادی و مالی بین المللی را که از زمان ختم جنگ جهانی دوم توسط امریکا و شرکای اروپای غربی آن در جهان شکل گرفته بود و منجر به ایجاد زیربناهای سیاسی (ملل متحد و شورای امنیت، گروه کشورهای هفتگانهٔ پیشرفتهٔ اقتصادی غرب)، اقتصادی (سازمان تجارت بین المللی، بانک جهانی، صندوق وجهی بین المللی، بانک بین المللی تصفیه معاملات، سیستم انتقالات پولی سویفت، استفاده از دالر امریکایی به مثابه سعر ذخیرهٔ جهانی و سعر معاملات تجارتی جهانی) نظامی و استخباراتی (ناتو، پنج چشم، کواد) و امثالهم گردید به خطر مواجه نموده است. بخصوص بعد از اینکه جهان غرب به رهبری امریکا یک تعداد از کشور ها را که حاضر نبودند سیاستهای امریکا را قبول کنند با تعذیرات اقتصادی منجمله منجمد ساختن ذخایر اسعاری آنها در بانکهای غربی تعذیرات فرهنگی و غیره جزأ دادند و از دالر امریکایی به مثابه سلاح نظامی برضد آنها استفاده کردند، سبب شد تا بسیاری از ممالک نیمقارهٔ جنوبی به علاوه روسیه و چین برای حفظ منافع خود از نظم موجودهٔ غربی Rules Based Order عدول نموده در صدد ایجاد الترناتیف هایی گردند که از گزند غربیها در امان باشند. ایجاد بریکس کوششی است تا برای کشورهای عضو امکانات همکاریهای مستقیم میان خودشان را دور از دسترسی امریکا و شرکای شان فراهم نماید.

کوشش در ایجاد یک نظم جهانی چند قطبی

با ختم کانفرانس سران کشورهای بریکس – که از 22-24 اکتوبر 2024در شهر کازان روسیه دایر گردید – موجودیت جهان چند قطبی رسما ظهور کرد. کشورهای اولی عضو بریکس که شامل روسیه، چین، هند، برازیل، آفریقای جنوبی بود برای بار اول در این کانفرانس با شمولیت پنج عضو جدید ایران، مصر امارات متحده عربی و اتیوپیا دایر گردید و در ختم کانفرانس 13 عضو جدید را زیر عنوان اعضای پارتنر بریکس معرفی نمودند که شامل الجزایر، بیلاروس، بولیویا، کیوبا، اندونیزیا، قزاقستان، مالیزیا، نایجیریا، تایلند، ترکیه، اوگاندا، ازبکستان و ویتنام. می باشند. ده کشور موجوده بریکس در حال حاضر ۳۷ فیصد تولید ناخالص داخلی جهان و ۴۵فیصد نفوس جهان را احتوا می‌کنند و ۴۵ فیصد مجموع نفت جهان را تولید مینماید. در حالیکه عربستان سعودی به عضویت بریکس پذیرفته شده اما تا حال کرسی خودرا احراز نکرده است. وزیر خارجه سعودی در اجلاس کازان اشتراک کرد.

کانفرانس کازان از جریان ایجاد زیربناهای یک سیستم مالی بین المللی بریکس خبر داد تا تجارت خارجی آنها از گزند تعذیرات و مداخلات امریکا و کشورهای اروپا مصؤن باشد. برای این منظور کشورهای عضو بریکس در صدد ایجاد الترناتیف های موثر در زمینه ها مختلف هستند تا وابسطه به امریکا و شرکای آنها نباشند .برای توصل به این هدف ابتکارات مختلفه در جریان است که شامل ایجاد واحد پولی بریکس غیر از دالر، یورو و پاوند انگلیسی، ایجاد مرجع یا بانک ذخیره که معاملات را تصفیه کند، و همچنان سیستم انتقال پول میان بانکها شامل می باشد. همچنان ایجاد شرکتهای بیمه که وابسطه به غرب نبوده و قادر باشند محمولات تجارتی و وسایل ترانسپورتی مانند کشتیهای نفتکش و کشتیهای کانتینر بر و طیارات را بیمه کنند. در این سیستم ایجاد یک واحد پولیUNIT شامل است برای معاملات تجارت خارجی که 40% به طلا و 60% به نرخ تبادله پول کشورهای خودشان وابسته خواهد بود. این به معنی ایجاد بانک نوت برکس نیست بلکه با حفظ پولهای کشورهای عضو این واحد پولی صرف برای تجارت خارجی آنها ایجاد میگردد. همچنان کشورهای بریکس می‌خواهند یک مرکز تصفیه معاملات انتقالی پولی بنام CLEAR ایجاد کنند. بر همین اساس کشورهای عضو بریکس می‌خواهند یک سیستم حل و فصل معاملات تجارتی بین المللی غیر دالری را بر مبنای پروژهٔ mBridge (ام برج) بانک بین المللی ( BIS) واقع شهر بزل سویس ایجاد کنند. به همین ارتباط کشورهای بریکس می‌خواهند یک کارت اعتباری (کریدت کارت) بنام BRICS PAY ایجاد کنند که اشخاص و موسسات از آن برای خرید روزانه اشیا و خدمات در تمام کشور های عضو استفاده کنند. در قطار پروژه های بریکس ایجاد یک مرکز تبادله مواد ارتزاقی، موادخام زراعتی و معدنی نیز شامل است تا از تعیین قیمت‌های مواد توسط بازارهای غربی بی نیاز گردند. در جملهٔ این اقدامات کشورهای برکس بانک جدید انکشاف New Development Bank را که شانگهای مرکزیت دارد برای تمویل پروژه های زیربنایی اقتصاد ممالک گلوبل سواث یا نیمقارهٔ جنوبی ایجاد کرده اند. بدین طریق با ایجاد این زیربنا ها امریکا و کشورهای اروپایی قادر نخواهند بود ذخایر اسعاری ممالکی را که با سیاستهای آنها موافق نیستند منجمد نموده غضب نمایند و یا بالای معاملات تجارتی تعذیرات وضع کنند.

عکس العمل کشورهای غربی: بریکس زیر حملهٔ غرب

آنچه در جریان کانفرانس کازان واضح شد آن است که رسانه های جهان غرب بسیار کوشیدند این کانفرانس را نادیده بگیرند و در اخبار و مقالات خود از “بریکس” نام نگیرند اما در جاییکه نتوانستند نام نگیرند کوشش کردند دروغ بگویند. برای دانستن این مطلب کافی است گزارشات بی بی سی را در روز های گذشته مرور نمایید اما این بی تفاوتی موقتی بود و دیری نگذشت که جهان غرب به سرکردگی امریکا حملات خودرا برای مختل ساختن پروسهٔ ایجاد جهان چند قطبی بریکس آغاز کردند.

 اولویت های اصلی بریکس که در اعلامیهٔ نهایی کانفرانس انعکاس یافته،  تسریع توسعه یک سیستم مالی مستقل از غرب مبتنی بر تکنولوژی بلاک چین ( BlockChain)و کاهش ذخایر ارزی ذخیره شده به دالر آمریکا است این دورنما سبب وحشت بانک های مرکزی غرب و بخصوصایالات متحده گردید به حدی که پروژه امبریج ( mBridge) ممکن است خیلی زود تعطیل شود. ودان پاتل سخنگوی وزارت امور خارجهٔ امریکا  به تاریخ 29 اکتوبر اعلام کرد  که توسعه سیستم های مالیبریکس یک تهدید مستقیم برای دموکراسی در کل جهان است (رسانه های مختلف). او اظهار داشت که “توسعه سیستم عوض برای سیستم سوئیفت و تضعیف نقش دالردموکراسی را تهدید می کند. چنین اقداماتی اغلب با تقویت رژیم های خودکامه همراه است. در نتیجه، نورمها  و ارزش‌های بین‌المللی که زیربنای نظم دموکراتیک هستند، تضعیف می‌شوند و فضای بیشتری برای اقدامات ضد دموکراتیک توسط خودکامه‌ها ایجاد می‌شود. . بنابراین، ایالات متحده، نمی تواند اجازه دهد که این اتفاق بیفتد”

طبیعی است که این نوع عکس العمل   قرار بود اتفاقی بیفتد و این اتفاق افتاددر همین راستا همزمان انک مرکزی همه بانک‌های مرکزی جهان (BIS ) یا بانک تسویه‌های بین‌المللی ( Bank for International Settlements)  نهادی که بر توسعه امبریج نظارت می‌کند، اکنون در حال برنامه‌ریزی برای پایان دادن به این پروژه است،  که قرار بود به عنوان ابزاری برای تسهیل تسویه حساب های غیر دالری استفاده شود. بانک تسویه حساب های بین المللی در بازل، سوئیس واقع شده است. سوئیس قبلاً کشوری بی طرف بود، اما اکنون بیشتر شاهد نشانه های مکرر هستیم که طبق اظهارات وزیر امور خارجه روسیه، سرگئی لاوروف،  سوئیس بی طرفی را کنار گذاشته است. . بانک تسویه بین المللی این اعلامیه را پس از گفتگوی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی در مورد پروژه امبریج در هفته 21 اکتوبر اعلام کرد

،البته، جهان غرب  به راحتی این واقعیت را حذف می کنند که اکثریت ممالک جهان از یک سیستم تسویهٔ بینالمللی معاملات غیر دالری  سود خواهند برد، زیرا تجارت در سبدی از اسعار محلی اقتصاد در حال توسعه آنها را تقویت می کند، و دقیقاً به همین دلیل است که این پروژه توسط کشورهای زیادی در سراسر جهان حمایت می شود. .س از اینکه ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، تکنولوژی زیربنایی را به عنوان ابزاری برای دور زدن تحریم ها و تضعیف سلطه دالر در سیستم مالی جهانی شناسایی کرد، بانک تسویه بین المللی در حال بحث در مورد بستن پلت فرم آزمایشی پرداخت های فرامرزی قرار گرفت. در اینجا باید پرسید که چه کسانی از این حرکت سود می برند؟ چه کسی از تعطیل کردن یک پلتفرم، یک پلتفرم مبتنی بر بلاک چین که اکثریت جهان را قادر می‌سازد تا اقتصادهای خود را توسعه دهند، سود خواهد برد؟

این واقعیت که چین ستون فقرات کلیدی تکنولوژی   پلتفرم ام بریج را تامین کرده است، به نگرانی‌های سیاست‌گذاران غربی اضافه می‌کند.  به گفته یکی از سیاستگذاران ارشد، اجازه دادن به چین برای داشتن دست بالا در توسعه چنین پروژه ظریفی اشتباه بود. سایر مقامات این گفتگوها را تأیید کردند و بر اهمیت انتخاب دقیق مواردی که مجاز به تغییر در لوله کشی مالی جهانی هستند تأکید کردند.

 غرب معتقد است که در هر سیستم مالی و تجارتی جهانی باید دست بالا را داشته باشد، باید در توسعه پلتفرمی که با طراحی توسط اکثریت جهانی استفاده می‌شود که به نفع اکثریت جهانی و اقتصاد جهانی باشد، حرفی برای گفتن داشته باشد. بدیهی است که این استثناگرایی و جهان بینی نواستعماری است که به رسانه های معروفی مانند بلومبرگ اجازه می دهد تا مقاله را منتشر کند تا نشان دهد که سیستم تسویه حساب مالی چند ارزی خارج از کنترول غرب نظر خوبی نیست. آگاتی دمارای کارشناس ارشد شورای روابط خارجی اروپا می گوید که تعطیلی امبریج به چه معناست. او می‌گوید در درازمدت، هیچ شکی وجود ندارد که مکانیسم‌هایی مانند بریکس بریج می‌تواند برای چین، روسیه یا دیگران برای پنهان کردن معاملات حساس از مقامات غربی استفاده شود.  یعنی سایر کشورهای مستقل حق این را ندارند که بدون اطلاع غرب کاری انجام دهند، کجا و با چه کسی معامله کنند.

به  نظر می رسد که پروژه امبریج ممکن است در این زمان تعطیل شود، بدون شک، مانعی برای اکثریت کشور های جهان در پیگیری آن برای ایجاد یک سیستم مالی عادلانه است که به آنها کمک می کند تا از ارزهای محلی استفاده کنند و توسعه اقتصادی خود را تقویت کنند. با این حال، چین و روسیه و همچنین شرکای بریکس پلاس در موقعیت خوبی برای غلبه بر این مانع هستند.  این چیزی جز یک شکست کوچک نخواهد بود زیرا چین، روسیه و هند همچنین امارات متحده عربی در حال حاضر سیستم های مالی جایگزین خود و را دارند که آنها در داخل مرزهای خود برای معاملات  تجاری استفاده می کنند. و البته، این سیستم می تواند در آینده گسترش یابد و بر اساس آن ساخته شود..

زیربناهای فکری جهان یک قطبی و جهان چند قطبی

می توان ادعا کرد که هدف ترویج اندیشهٔ  بی طرفیجهانی ( Global Neutrality))، جاه طلبی استراتژیک قدرت های بزرگ منطقه ای مانند روسیه، چین، هند،  برایجلوگیری از تداوم یک هژمون جهانی واحد در وجود امریکا است. برای این کشورها از بسیاری جهات جاه طلبی استراتژیک  انها به تسلط در حوزه منافع خود گره خورده است. فدراسیون روسیه مدعی داشتن یک نظام تمدنی دموکراسی” با حاکمیت ملیمستقل”  است. به همین ترتیب چین نظام خودرا اقتصاد آزاد رهبری شده با “دموکراسی همه جانبهٔ مردمی” (whole-process people’s democracy[1]) معرفی میکند. این نظام چه تفاوتی با دموکراسی در غرب دارد؟ و این مفهوم چگونه عملی می شود؟ چین پروسهٔ سهمگیری مردم در تصامیم سطوح مختلف را “دموکراسی همه جانبهٔ مردمی” می‌نامد که عبارتی مرموز برای غربی‌هایی میباشد که تصور می‌کنند نظام سیاسی چین به هیچ وجه نمی‌تواند دموکراتیک باشد. با این حال، هنگامی که رئیس جمهور شی جین پینگ احیای مجدد بزرگ چین را توضیح می دهد، از شش صفت امیدوارکننده استفاده می کند که یکی از آنها دموکراتیک است. او دموکراسی را ارزش مشترک انسانی و یک اصل کلیدی می‌داند که حزب و مردم چین برای حل مشکلات می‌خواهند از آن استفاده کنند. نظریه پردازان حزب کمونیست چین، “دموکراسی همه جانبهٔ مردمی” را به عنوان یک دموکراسی زنجیره ای همه جانبه و کامل توصیف می کنند.

سوال اساسی در این است کهآیا روسیه یا هر کشور دیگری، می تواند حوزه منافع  خود را به گونه ای تعریف کند که برای دیگران تهدید کننده نباشد؟ بخشی از پاسخ ممکن است در این باشد که قدرت‌های منطقه‌ای کوچک‌تر، مانند اوکراین، بی‌طرفی را چگونه می‌بینند. هنگامی که آنها به بی طرفی به عنوان یک استراتژی امنیتی روی می آورند، چنین دولت هایی با یک انتخاب جدی روبرو می شوند. بی طرفی  خنثی به آنها اجازه می دهد تا به عنوان یک منطقه حائل عمل کنند که در آن قدرت های رقیب می توانند حداقل به طور موقت از آن خودداری کنند.. یا می‌توانند بی‌طرفی فعال را اتخاذ کنند و با تغییر وفاداری دائمی، با قدرت‌های رقیب علیه یکدیگر بازی کنند. هر دو استراتژی استقلال سیاسی ملی را تقویت می‌کنند، که میتوان گفت یکی از خصوصیات اساسی حاکمیت ملی است. اما آیا بی طرفی خنثی  و یا فعال با ساختار اتحاد غربی مانند ناتو و اتحادیه اروپا سازگار است، همانطور که در  مورد مجارستان، سلواکیا و ترکیه ملاحضه میشود. اما بسیاری ها بی طرفی را مغایر با ارزش های اتحاد می دانند و بنابراین. یک تهدید بالقوه برای آنها محسوب میکردد.

بنابراین، بی طرفی یک معماست. از یک سو، توانایی دنبال کردن سیاست‌هایی که ارزش‌های فرهنگی و سیاسی متمایز ملت را منعکس می‌کند، یک جنبه اساسی از حاکمیت ملی است. اما استقلال بیش از حد می تواند سپر امنیتی ارائه شده توسط یک اتحاد را تضعیف کند و آن را در برابر تهدیدات همسایگان متجاوز آسیب پذیر کند . بطور مثال در اتحادیهٔ اروپا گاهی اوقات انتقاداتی که به مخالفانی مانند مجارستان، ترکیه و سلواکیا وارد می شود این است که بی وفایی آنها امنیت اتحاد اروپا را تضعیف می کند. اما این به نوبه خود بر این ایده استوار است که ناتو منعکس کننده یک هویت تمدنی متمایز است و مزایای امنیتی ناشی از عضویت  در ناتوکشورها را ملزم به پذیرش این هویت تمدنی لیبرال خاص می کند.

هویت تمدنی لیبرالی ناتو عبارت از چیست؟

غرب همواره الگوی حکمرانی لیبرال دموکراسی خود را در هر کشور و با هر تاریخ و فرهنگش قابل اجرا دانسته است. یک سایز مناسب همه نمونه کلاسیک آن حمله به عراق در سال 2003 بود. تحمیل یک شکل کاملاً بیگانه از حکومت بر کشوری که از نظر فرهنگی و تاریخی عمیقاً متفاوت بود. اما این ماموریت سقط شده یک امر تصادفی یا یک حادثه منفرد بخود نبوده است. همین فلسفه اساس فکری امپراتوری های استعماری بریتانیا، فرانسه، هالند و دیگر قدرت های اروپایی را در قرن نزده و قبل از آن تشکیل میداد. قدرت های اروپایی به دنبال این بودند که اراده، مذهب، آداب و رسوم و ایمان خود را در هر سرزمینی که تسخیر می کردند، از جمله چین، به نام تمدن تحمیل کنند. تهاجم و مداخله غیرمتمدنانه به نام دموکراسی، آخرین نمونه است. اگر دولتی، از نظر ایالات متحده، دارای شکل غیرمشروع حکومتداری باشد، امریکا معتقد است که حق مداخله برای تحمیل نسخه خود از دموکراسی را دارد. بنابراین، حق حاکمیت هر کشور و حق انتخاب آن از دید آمریکا مشروط به انتخاب شکل حکومتداری آن است. همچنین به یاد داشته باشیم که تصور غربی از دموکراسی تنها به دولت ملی محدود می شود. به عنوان مثال، در خارج از دولت ملی، به طور اساسی در عرصه بین المللی کاربرد ندارد. به همین دلیل است که غرب هرگز از اصطلاح دموکراسی در چارچوب نظام بین المللی استفاده نمی کند و به همین دلیل است که نظام بین المللی خالی از دموکراسی است. ایالات متحده معمار و حافظ نظام بین المللی موجوده است و معتقد است که این حق را دارد که هر زمان و هر کجا که بخواهد یکجانبه عمل کند. بنابر آن برای اتحادیهٔ اروپا که در حقیقت ادامهٔ ناتو در زمینه های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و قانون گذاری است، این هویت تمدنی لیبرال دیگر منحصر به محدوده فرهنگی اروپا نیست. فرض بر این است که در سطح جهانی گسترش می یابد، که باعث گسترش ناتو می شود، و در اینجا  جاپان، آسترالیا، کوریای جنوبی، فیلیپین و هر کشور دموکراتیک دیگری مانند ارجنتاین، که تمایل به پیوستن به آن را ابراز می کنند تجسم واقعی چیزی است که زمانی فرانسیس فوکویاما آن را پایان تاریخ نامید.  در همین حال کشورهای بریکس دیدگاه بسیار متفاوتی از رابطه بین حاکمیت ملی و امنیت را ترویج می کنند، دیدگاهی که فضای بیشتری را برای بی طرفی سیاسی و ارزشهای ملی کشورهای عضو ارایه میکند.

هویت تمدنی برکس عبارت از چیست؟

در حالی که ناتو فرض می کند  ارزش های فرهنگی و سیاسی دولت های عضو باید بر مبنای لیبرالیسم فردی باهمدیگرمطابقت داشته باشند تا مبادا امنیت جهانی تضعیف شود، ائتلاف بریکس بر این ایده استوار است که احترام به تنوع سیاسی و فرهنگی کشورهایا ” چندقطبی تمدنی” به جای وحدت نظر امنیت جهانی را تقویت می کند. اکنون می توانیم درک کنیم که چرا مبارزه بین روسیه و غرب بر سر اوکراین چنین اهمیت جهانی دارد. در این جا تضاد بینش ها مطرح اند. ناتو فرض می‌کند که نتیجه  فعالیتهای اتحادیه  سرنوشت ایدئولوژی اصلی آن را تعیین می‌کند، یعنی این باور که گسترش ارزش‌های لیبرالی به صلح ورفاه جهانی منجر می‌شود. از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این امر به باور تعیین کننده و مأموریت اصلی ناتو تبدیل شده است. در عین زمان برکس همچنین فرض می کند که نتیجه جنگ اوکرایین سرنوشت ایدئولوژی اصلی آن را تعیین می کند، این اعتقاد که  شناخت و احترام به تنوع فرهنگی و سیاسی  ملتهاکلید صلح و رفاه جهانی است. بر این اساس باور تعیین کننده و مأموریت اصلی برکس به طور فزاینده ای در نهادینه سازی اصل جهان چندقطبی تمدنی نهفته است.  پروفیسور نیکولای پترواستدلال می‌کند که  “چندقطبی بودن تمدن، که آن را ایدئولوژی بریکس می‌نامد پیچیده‌تر از آن چیزی است که اکثر تحلیل‌گران تصور می‌کنند، زیرا از مفهوم دموکراسی مستقل با حاکمیت ملی که روسیه از اوایل دهه 2000 آنرا در داخل کشور دنبال کرده ، وام گرفته است . در ابتدا هیچ مؤلفه سیاست خارجی برای دموکراسی مستقل با حاکمیت ملیوجود نداشت، زیرا روسیه در آن مقطع متعهد به ادغام با غرب بود.”.[ii]

این امید که دموکراسی با حاکمیت ملیمستقل می تواند به عنوان وسیله ای برای لنگر انداختن روسیه در غرب عمل کند، برای یک دهه باقی ماند. اما زمانی که غربیها روسیه را در جمع خود نه پذیرفتند روسها این اندیشه را بدور انداخته تاکید بر حاکمیتی کردند که به روسیه اجازه داد به آرامی از سیاست خارجی طرفدار غرب به سیاست چندقطبی تمدنی گذر کند. از سال 2022، روسیه علاوه بر این، شروع به  باورکردن به خود به عنوان یک کشور دارای یک تمدن  مخصوص بخودکرده ست. معنای این چرخش هنوز در حال تکامل است، یکی از محققانی که عمیقاً در مورد رابطه بین چندقطبی بودن تمد نها  و امنیت فکر کرده است، پروفسور باریس میرزوف است از پوهنتون دولتی ماسکو است.  میرزویف می گوید که انترناسیونالیسم لیبرال از نظر فلسفی با واقع گرایی سیاست خارجی در تضاد است و این ناسازگاری مانع از حل بسیاری از درگیری ها در سراسر جهان می شود. . مشکل پیش روی رهبران جهان این است که چگونه از تبدیل شدن این تنش به یک درگیری که کل جهان را درگیر می کند جلوگیری کنند. میرزوف  پیشنهاد می کند که چارچوبی وجود دارد که در آن این کشمکش نیازی به  ظهور ندارد. او این چارچوب را رئالیسم تمدنی می نامد. واقع‌گرایان تمدنی معتقدند که نظام بین‌الملل کنونی از برخورد بین لیبرالیسمی که استفاده از زور را برای تسلیم کردن دولت‌ها به چارچوب اخلاقی جهانی لیبرالی توجیه می‌کند و واقع‌گرایی که استفاده از زور برای تضمین بقای هر دولت را توجیه می‌کند، زنده نخواهد ماند..

هر دوی این دیدگاه‌ها منجر به درگیری‌هایی می‌شوند که تداوم یافتهعمیق‌تر می‌شوند و در نهایت از مرزهای ملی عبور می‌کنند . بنابراین لیبرالیسم باید خود را تنها به عنوان یک صدا در میان بسیاری از صداها بداند نه یگانه صدای مشروع بشریت . صرف نظر کردن  از ادعای لیبرالیسم مبنی بر اقتدار اخلاقی جهانی، کلید ثبات و صلح جهانیاست زیرا لیبرالامپریالیسم با تلاش هایی برای استقرار هژمونی غرب در سیاستهای نظامی و اقتصاد، که همگی بر ادعای برتری اخلاقی ارزش های  لیبرالی غربی استوار است، درهم آمیخته شده. همانطوریکه در عصر استعمار پنداشتهای برتری فرهنگی غربی زمینهٔ اخلاقی استعمارملتهای جهان را می ساخت.  رئالیسم یا واقع گرایی نیز باید به گونه ای تجدید نظر شود که دیگر احترام به حاکمیت ملی و قدرت به عنوان توجیه اخلاقی مطلق برای اعمال دولت عمل نکند. در عوض، یک نظام دولتی جدید باید پیش‌فرض فلسفی چندقطبی را اتخاذ کند، که در آن بی‌طرفی ارزش‌ها نتیجه نهایی است، و بنابراین حتی کشورهایی با نظام‌های ارزشی ناسازگار باید همزیستی را بیاموزند. چنین تحولی چقدر محتمل است؟ میرزویف محتاط است و می گوید که این یک تحول بزرگ در نظام روابط بین الملل خواهد بود. اما یک سابقه تاریخی برای آن وجود دارد. در قرن هفدهم، در اروپا، رهبرانی که از نزدیک به یک قرن جنگ بی وقفه خسته شده بودند، تصمیم گرفتند که نقش ارزش های دینی را در امور بین المللی کاهش دهند. بنابر آن توقع آن است کهآنچه واقع گرایان تمدنی خواستار آن هستند، در واقع یک معاهده جدید وستفالیا[iii] است که مانند سلف خود، به گسترش جنگ های ارزشی پایان می دهد.

میرزویف می‌گوید، هدف رئالیسم تمدنی این است که نظم چندقطبی را  در عمل پیاده کند، و آن را به‌عنوان نماینده قطب‌های تمدنی متنوع، که هر کدام حوزه نفوذ فرهنگی و سیاسی خود را دارند، نهادینه کند. او می‌گوید برای رسیدن به آن جا، باید زبان سیاسی مسلط روابط بین‌الملل امروزی را  عوض کنیم.

تلاش برای منزوی ساختن هر ملتی غیرمسئولانه و خطرناک تلقی می شود زیرا ساختار جامعه جهانی ما را می شکند. بنابراین، وظیفه مناسب دیپلمات‌ها را می‌توان به بهترین نحو به کار مشاور ازدواج تشبیه کرد، جایی که طلاق به سادگی یک گزینه نیست. پس چگونه بی طرفی در آن جا می گیرد؟ بی طرفی، با توجه به ارزش ها، به خوبی در چارچوب رئالیسم تمدنی قرار می گیرد. نظام دولت ملی مدرن تا حد زیادی مدیون این ایده است که در یک جامعه سالم، ارزش‌های دینی نه تنها باید از سیاست جدا نگه داشته شوند، بلکه باید از نظر اهمیت با آن رقابت کنند. این تصور باستانی که عمیق‌ترین ارزش‌های ما از سیاست سرچشمه نمی‌گیرد، بلکه فراتر از سیاست است، چیزی است که در نهایت به رهبران این امکان را می‌دهد که بی‌طرفی را با توجه به ارزش‌ها، حتی ارزش‌های دینی، به جای مبارزه تا سرحد مرگ بر سر آنها بپذیرند. این در نهایت منجر به صلح وستفالیا، پایان جنگ 30 ساله و متعاقب آن ظهور اروپا به عنوان یک نیروگاه جهانی برای سه قرن آینده شد.

اگر می‌خواهیم از رویارویی جهانی دیگر بر سر ارزش‌ها اجتناب کنیم، امروز شدیداً نیاز داریم که این نوع بی‌طرفی را دوباره بدست آوریم.

[1] Dr. Robert Lawrence Kuhn, CGTN 25 Nov 2021

 

[i] The End of History and the Last Man is a 1992 book of political philosophy by American political scientist Francis Fukuyama which argues that with the ascendancy of Western liberal democracy—which occurred after the Cold War (1945–1991) and the dissolution of the Soviet Union (1991)—humanity has reached “not just … the passing of a particular period of post-war history, but the end of history as such: That is, the end-point of mankind’s ideological evolution and the universalization of Western liberal democracy as the final form of human government.”

[ii]  نیکولای پترو، کنفرانس بی طرفی 2024 در کیوتو

[iii]  سیستم وستفالیا که به عنوان حاکمیت وستفالیا نیز شناخته می شود  ( Westphalian system, also known as Westphalian sovereignty ) ، یک اصل در حقوق بین الملل است که بر آن حاکمیت انحصاری هر کشوری بر قلمرو خود است. این اصل پس از صلح وستفالیا در سال 1648 در اروپا بر اساس نظریه دولتی ژان بودین و آموزه های حقوق طبیعی هوگو گروتیوس توسعه یافت. زیربنای نظام بین‌المللی مدرن دولت‌های مستقل است و در منشور ملل متحد گنجانده شده است، که می‌گوید: «هیچ چیز به سازمان ملل اجازه مداخله در موضوعاتی را نمی‌دهد که اساساً در صلاحیت داخلی هر کشوری است”.

رژیم امارت اسلامی طالبان دور دوم: فرصتها و موانع

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.