به صورت مقدماتی قابل تذکر میدانم که این قلم بارها اذعان نموده و ابراز داشته که استاد سیستانی، مورخ و نویسندۀ غنیمتی است.
مبارزۀ مردانۀ شاغلی سیستانی در برابرسگ چوچه های فارسیست سقویان و مدنیت سوز، تجزیه طلبان، خراسان خواهان و کولابی های خائن مهاجر پاردریایی، در خور ستایش و حبذای فراوان است.
انتقاد های صریح، علمی و منطقی شاغلی سیستانی بر کتب غبار و فارسیست بزرگ صدیق فرهنگ بی فرهنگ و کتاب مبتذل عیار خراسان استاد خلیلی، دلالت بر شهامت اخلاقی شاغلی سیستانی میکند، بخصوص رد کردن علمی روایات غبار و فرهنگ و صد های دگرکه نام افغانستان در طول 1500 سال گذشته خراسان بوده، در خور تمجید میباشد
شاغلی سیستانی یک یا دوسال قبل دریک مضمون خود، منتشرۀ ویب سایت جرمن افغان یا افغان جرمن، همچو ادعا و روایت غبار و فرهنگ را مایۀ افتراق ملی دانسته و آن را خطرناکتر از بم های تعبیه شده در کنار جاده قلمداد نمود، ولی با کمال تأسف دیده شد که یکی دو روز بعد از نشر مضمون، مطالب آن را در اثرسفارش یک رفیق شفیق و متنفذ شان در ویب ساایت افغان جرمن، که از حامیان سید غبار حسینی است، تعدیل نمود، ولی خوشبختانه همان متن اصلی را من از کمپیوتر کاپی نموده و تا کنون نزدم موجود است.
آنچه روابط فرهنگی مرا با شاغلی سیستانی مخدوش ساخت همین نوع مواقف اقتضاء پرستانه و در مواردی هم بی انصافی های بزرگ شاغلی سیستانی در قضاوت های شان است که به هیچ وجه من الوجوه، شایستۀ یک آدم با سواد و دانشمندی مانند سیستانی نیست.
به طورمثال مواقف دوگانۀ مستند شان در مورد سردار صاحب محمد داؤد خان و کذا داکتر اشرف غنی، که مستند و غیر قابل انکاراست.
شاغلی سیستانی در ایمیلی که سالیان بسیار قبل برایم فرستاد و تا کنون در دوسیۀ اوراق من موجود است، دلیل حمایت بدون و چرای خود را از سردار صاحب، قوله کشی های گروه های مفسد ستمی قلمداد نموده، ولی این قوله کشی های گروه های ستمی تجزیه طلب نه تنها در مورد سردار صاحب شهید بلکه در مقام اول علیه غازی محمد نادرخان شهید و اعلیضرت ظاهرخان و تمام خاندان نادرخان وجود دارد، چنانکه به مجرد شهادت سردار، قوله های نادرغداردرمطبوعات، از طرف گروه های خلق و پرچم آغاز شد و ممکن جناب شما زمانیکه عضو هیئت رئیسۀ شورای انقلابی حزب دیمکراتیک خلق افغانستان بودید، آن را از زبان ببرک ملعون و تمام اعضاء دایرۀ خبیثۀ شورای انقلابی شنیده باشید.
پس چرا جناب شما امروز درموازات عناصرتاجک تبار ستمی و فارسیست گروه های فاسد و مفسد پرچم و خلق و شعلۀ جاوید و تمام تجزیه طلبان و خراسان خواهان، به همان نهج، بر تفالۀ گروه وعناصر ناپاک و بی خدا نشخوارمیزنید؟
نه تنها در مورد غازی نادرخان بلکه در قسمت تخریب شخصیت اعلیحضرت محمد ظاهرشاه نیز که با مقایسه با تمام زعماء و واکداران منطقه، شریف ترین و متواضع ترین زعیم کشور بود، نیز وقتاً فوقتاٌ جارحانه و غیر عادلانه حمله ور میشوید!!
اینکه جناب شما مدعی هستید که نادرخان را به خاطری غدار میگفتند که به عهد خود در قسمت اعادۀ سلطنت به امان الله خان وفا نکرد، عادلانه به نظر نمی رسد!!!
بلکه این اتهام و افترای ادعایی جناب عالی از ریشه نادرست و مشبوه است.
زیرا طوریکه قبلاً عرض نمودم، قوله های نادر غدار، برای بار اول بعد از شهادت سردار، از طرف حکومات غلامان کرملین صورت پذریفت و دلیل عمدۀ آن نفرت زعامت شوروی ازغازی نادرخان که موصوف را برخلاف غلام نبی خان چرخی، یک عنصرآنتی سویت میدانست، و دلیل دوم بزرگ آن احساس کاذب ضد پشتونی و نژاد پرستانۀ گروه های تاجک تبارپرچمی و خلقی و شعله جاویدی بود، اما این، تنها منحصر به احزاب چپی فوق الذکر نه، بلکه شامل تمام گروه های تجزیه طلب و خراسان خواه و امثال و اقران شان است.
رازق مامون این عنصر مفسد ستمی در یک مقالۀ خود غازی امان الله را چنان نکوهش کرده که از قلم شخص دوم شنیده نشده است و دلیل آفتابی آن انگیزۀ تباری و نژادی این پنجشیری کم اصل است، زیرا امان الله خان هم پشتون تبار بود.
به خاطر دارم که متصل شهادت سردار، محمود بریالی برادر ببرک قوله کشید که: «ما به حکومت داری و اقتدار دو صد و پنجاه سالۀ پشتون ها خاتمه دادیم.)
اگر جناب عالی در موازات همچو عناصرفاقد شعور و شرف و وجدان ملی به تخریب شخصیت های فوق الذکر میپردازید، تفاوت جناب شما با ان ها چه خواهد بود؟
ایا این یک ائتلاف سیاسی تاکتیکی فکری با گروه های فوق الذکر است؟!!!!!!!
به خاطر دارم که سردار صاحب محمد داؤد خان در بیانیه های خود به ارتباط استرداد استقلال کشور از هرد زعیم بزرگ ملی و وطنپرست کشور یعنی غازی امان الله و غازی نادرخان یاد آوری مینمود.
مگر سردار صاحب که اکنون جناب عالی، او را به حد پرستش احترام میکنید، دروغ میگفت؟
ویا اینکه سردار صاحب در قسمت تاریخ کشور بیسواد بود؟
شاغلی سیستانی کمی از انصاف کار بگیرید و به قول مثل معروف مردم ما:(نه بدان شوری شورنه بدین بی نمکی)
نه آن مذمت های که در دورۀ بی خدایان و قلاده به گردنان کرملن، دراخبار انیس در مورد سردار، نوشتید که کتنگ آن موجود است و نه این تغییر یکصد و هشتاد درجه یی تان که امروز ابراز میدارید!!!!
یک مثال بی انصافی بزرگ شاغلی سیستانی درمورد میت غازی امان الله خان است که حکومت بسیار مقتدر و محمد هاشم خان ثانی یعنی والاحضرت صاحب سردار محمد داؤد خان شهید در زمینۀ انتقال میت پادشاه غازی به افغانستان تا زمانی ازتعلل کارگرفت که زعیم بزرگ آسیایی خان عبدالغفار خان و کشورهای ترکیه و عرب سعودی اعلام داشتند که حاضر به پذیرفتن میت و دفن پادشاه اسبق و مهاجر افغان، درخاک های شان میباشند.
ولی شاغلی سیستانی از (لغمانی چل) کارگرفته و به جای کلمۀ منطقی (حکومت) از کلمۀ (سلطنت) کار میگیرد، که هدف سیاسی شان برائت دادن سردار صاحب و مسئول ساختن ظاهرخان بیچاره است.
کذا حکومت سردار صاحب به خواست و وصیت غازی امان الله غازی وقعی نگذاشت که میت شان باید درجوار پدرکلان شان، امیرعبدالرحمن خان در پارک زرنگار مدفون میگردید.
حتی حکومت به خواست و آرزوی مردم کابل و بازماندگان غازی امان الله وقعی نگذاشت که میت شاه غازی برای چند ساعتی در کابل متوقف میگردید تا مردم کابل مراتب احترام خود را به میت شاه محبوب شان ابراز میداشت.
حکومت سردار صاحب به آخرین آرزوی سردار رحمت الله خان نیز ترتیب اثر نداد که قصر دارالامان و درۀ پغمان را ببیند.
سردار صاحب نخواست که حتی در مراسم تدفین غازی امان الله اشتراک نماید.
تعجب میکنم که چرا شیرغران وزیرستان جرنیل صاحب یار محمد خان وزیری، جان فدا و سرسپردۀ غازی امان الله درهمچو مراسم اشتراک نکرد و بیانیۀ ایراد نکرد.
و یقیناً جرنیل صاحب به حیث یک شیرغران و جرنیل متهوردرموقف سیاسی خان عبدالغفار خان قرار نداشت که شاه ولی خان متقاعد و گنده پیر، دهان او را مسدود میساخت.
اکنون که ذکر خیری از جرنیل صاحب یار محمد خان به عمل آمد و طبق فرمودۀ استاد سیستانی، اگر جرنیل صاحب یار محمد خان و شیران قوم وزیر در محاذات استقلال و نجات کشور نمی بود، نه افغنستان صاحب اسقلال میشد و نه ملت از سیطرۀ حکمرانی سقویان بی ناموس نجات می یافت و پر واضح است که اشتراک جرنیل صاحب و سران قوم وزیر و شیران رزمندۀ قوم وزیر در محاذ نجات کشور صرف و صرف روی یگانه انگیزۀ استراد قدرت به غازی امان الله و یا یکی از سلاله و بنی اعمام و خویشاوندان شان بود، در صورتیکه نادرخان به محتویات جرگه ادعایی جرنیل صاحب در علی خیل وفا نکرد، چنانکه فقیرخان مومند رئیس جنگلات، مشورۀ قبلی خود را که نباید بر شخص سیاسی مانند نادرخان اعتماد نمود به جرنیل صاحب، یاد آور شد ، و متکی بر ادعای فرزند برومند جرنیل صاحب که شاه ولی خان بیش از شش صد نفر نداشت، چرا شیرغران و رستم داستان و مرد میدان جرنیل صاحب، نادر خان را خلع ید نکرد و از غازی امان الله دعوت بازگشت و نشستن مجدد به چوکی سلطنت ننمود؟
و یا هم مؤقتاً، زمام امور را به برادرغازی امان الله، که نزد بچۀ سقو بی ناموس یرغمل بود، نه سپرد؟ (غبار بی خدا و منافق و به قول سیستانی سیاست باز، بچۀ سقو نا مسلمان را مسلمان ساده و خوب معرفی میکند!!!!!)
من یگانه فردی هستم و قبلاً نیز متذکر شده ام که در دورۀ حکومت سردار صاحب، دراخبارهای وقت انیس و هیواد اعلام گردید که شاه اسبق به دعوت حکومت، به افغانستان تشریف خواهند آورد، ولی حکومت وقت که هجوم مردم کابل را که برای خریدن اخبارهای مذکور که درآن فوتوی مبارک غازی امان الله نیز چاپ شده بود، به اصطلاح سر میشکستاندند ملاحظه نمود، ترسید و ازدعوت خود منصرف شد.
کذا در دورۀ حکومت سردار صاحب که یک شخصیت مترقی و انقلابی بود وکوچکترین ترسی ازشخص پادشاه و شاه ولی خان متقاعد و خانه نشین نداشت چرا مایملک و عین المال غازی امان الله را خدمت شان مسترد نکرد؟
طبق روایت داکتر صاحب سید خلیل هاشمیان در مجلۀ آیینه افغانستان، شاه به سویه ای از سردارصاحب می هراسید، که روزی شاه از طریق یکی از دروازه های ارگ که مشرف به خانه سردارصاحب بود، داخل خانۀ سردار شد، سردار که روی یک کات دراز کشیده و ملتفت آمدن شاه نشد، شاه اهسته آمد و به چاپی کردن پاهای آغه لالۀ خود یعنی سردار صاحب پرداخت، همینکه سردار روی خود را دور داد و دید که چاپی گراو، اعلحیضرت محمد ظاهرشاه است، از کات خود برخواسته و بدون کوچکترین اعتناء به پادشاه افغانستان به داخل منزل رفت، پادشاه بیچاره با سرخم و گردن پت وحالت مایوسی و نا امیدی به ارگ برگشت. این بود یک روایت واقعی و توهین پادشاه توسط سردار صاحب مستعفی و خانه نشین.
اکنون مطالعه کنندۀ عزیر تو خودت از این مجمل قیاس کن، که سلطان جنگل کی بود، سردار داؤد خان و یا چاپیگراو، ظاهر خان، تصغیر و تحقیر و تعجیز شده؟
شاغلی استاد سیستانی در مضونی معنون به (آیا میتوان از وجود کسی انکار کرد که از او کتاب و فرزندانی مانده باشد؟) مورخ پنجم دسمبر سال جاری منتشرۀ ویب سایت افغان جرمن ذیلاً تحریر میدارد:
«محقق انگلیسی اولف کارو در مقدمه کتاب پتانز (پشتون ها) یاد آور میشود که پشتون ها به نگاشتن تاریخ خود علاقه ای ندارند و کسی دیگرهم، تاریخ آن ها را ننوشته است، در حالیکه آن ها دردهلیز میان خراسان و هندوستان امپراتوری تشکیل داده بودند و موجد مدنیت ها شدند.»
شاغلی سیستانی علاوه میکند که:«محقق انگلیس (ولف کارو) در زمانی این سخنان را گفته بود که هنوز ظفرکاکا خیل کتاب (پښتانه د تاریخ په رڼا کی) را ننوشته بود.
شاغلی سیستانی علاوه میکند: شاید یکی از دلایل نه نوشتن تاریخ پشتون ها توسط خود پشتون ها این باشد که پشتون ها عادت ندارند کسی از میان خود شان بهترازدیگری باشد»
برای معلومات شاغلی سیستانی توضیح مینمایم که قبل از ظفر کاکاخیل، مورخ و شخصیت معروف دیگر پشتونخوا به نام قاضی عطاءلله خان تاریخ پشتون ها را تحت عنوان:(د پښتنو تاریخ) نوشت، و اگر قبل از قاضی صاحب عطاء الله شخصی دیگری هم به این کار مبادرت ورزیده باشد، اطلاعی ندارم.
مایۀ تعجبم گشت که جناب عالی به حیث یک مورخ پشتون تبار ازهمچو شخصیت و مورخ معروف و نخستین کتاب او به ارتباط تاریخ قوم و تبار خود تان، اطلاع ندارید.
جناب تان مدعی شده اید که:«پشتون ها عادت ندارند کسی از میان خود شان بهتر از دیگری بدرخشد.)
محترم سیستانی! نمیدانم این ادعای تان تا کدام اندازه علمی، منطقی و مبتنی بر واقعیت های تاریخی است، بهتر میبود جنابتان با ذکر چند امثلۀ تاریخی، حد اقل در سطح یک استقراء ناقص، به ادعای تان مشروعیت و معقولیت نسبی می بخشیدید.
سیستانی گرامی، نکند این کلیۀ تان، در حق خود جناب عالی صادق باشد، زیرا جناب شما یک مورخ پشتون تبار بارکزی و مؤلف پنجاه جلد کتاب هستید، پس چرا جنابتان همچون سبوی تبوی ادعایی تان را نشکستاندید و یک کتاب جامع و مستند و علمی را راجع به تاریخ و نژاد و فرهنگ و افتخارات مدنیت زای پشتون ها را که محقق انگلیس (اولف کارو) از آن متذکر شده است، ننوشته اید؟
امکانات و منابعی که امروز در دست شما قرار دارد، دیروز در دست قاضی صاحب عطاء الله خان و ظفرکاکا خیل وجود نداشت.مثال خوب آن کتاب جرنیل صاحب یار محمد خان است.
چرا جناب شما در رد هجویات کتب تواریخ خورشید جهان، مخزن افغانی، تاریخ خان جهانی در مورد قوم غلجی یاخلجی یا به قول علامه حبیبی، غرزی، کتابی ننوشتید؟
چرا جناب شما در رد فرضیه های منحطی که قوم و تبار خود شمارا ، از نطفه و نسل بنی اسرائیل قلمداد میکند، نپرداختید؟
استاد معروفی که یک یک هموطن بسیاراصیل دری زبان و تاجک تبار و در نظر این قلم در حقیقت یک پشتون واقعی است ، علماء و دانشمندان پشتون را به شمول علامه حبیبی و دیگران مورد انتقاد قرار داده تا چرا همه کتب و تالیفات شان را بمنظور انکشاف و توسعۀ زبان ملی پشتو، به پشتو ننوشتند؟
زیرا تراجم کتب شان به زبان دری توسط دیگران کار مشکلی نبود، چنانکه کتاب جرنیل یار محمد خان را اخیراً یک وزیری خود شان به زبان دری ترجمه نمود.
سیستانی گرامی! جناب شما حاضر نشدید که از زمرۀ پنجاه کتاب تان، حتی یک کتاب تان را به زبان ملی و جنتی افغانی پشتو بنویسید!!!
جناب تان حاضر نشدید که از زمرۀ نهصد مضمون منتشرۀ تان در ویب سایت افغان جرمن، حتی یک فیصد آن را به زبان آبایی و اجدادی خود تان یعنی افغانی پشتو که زبان اول ملت افغان است، بنویسید!!!!
در حالیکه مرحوم سید قاسم رشتیا که یک سید دری زبان بود، مقالاتی چند به زبان ملتی افغانی نوشت. لذا کمی شما از شاغلی رشتیا در چیست ؟
شما با این زبان پدری و آبایی خود تسلط خوبی دارید، چنانکه من همیشه با جنابتان از طریق تیلفون به زبان ملتی پشتو صحبت میکردم.
کذا من افتخار صحبت با بی بی بزرگوار، و خواهر گرانقدر، میرمن سیستانی نیز داشته ام که به صورت قطع از طرز صحبت و لهجۀ شان به صراحت معلوم میشد که زبان اول شان افغانی پشتو است، نه دری.
فرزندان من که حین وصول به دنیای غربی یک ساله و چهار ساله بودند، به هردو زبان بزرگ وطنی آشنایی دارند و من تا هنوز با ایشان به زبان ملتی افغانی پشتو صحبت میکنم.
سیستانی گرامی! درحالکه جنابتان مصدر کوچکترین خدمت برای این زبان ملی و ملتی نشده اید، جای نهایت تأسف است که متکی بر عقده های مزمن و کرونیک شخصی تان، به تخریب شخصیتی عالم و دانشمند و شاعر بی بدیلی مانند استاد باری جهانی میپردازید که به یقین در امر تحقیق و شعر و ادب سرآمد اقران است و مثل و مانند ندارد!!!!
جنابتان خیلی طفلانه تحریر داشته اید:«باری جهانی شاعر پشتو زبان(اما تاجیک تبار)
شاغلی سیستانی! باور بفرمائید که همچو توضیح تعجیز آمیز و مؤهن تان، احترام مرا به استاد جهانی صد چندان ساخت و همان احترامی را که به دانشمند قرن، یعنی علامه حبیبی و علامه رشاد داشتم، اکنون به استاد جهانی دارم، زیرا مورخ نامدار و نویسندۀ ارجمند بارکزی ما یعنی کاندید اکادمسین استاد سیستانی، به اندازۀ سید قاسم رشتیا خدمتی برای زبان ملی و ملتی افغانی پشتو انجام نداده، ولی مطابق به ادعای جناب عالی، که باری جهانی تاجک تباراست، وی خدمات بزرگ و کم مثالی را هم، در قسمت شعر و ادب و هم در قسمت تحقیق و تاریخ کشور به زبان پشتو انجام داده، که سیستانی پشتون تباربارکزی ما، ملیونم حصۀ آن را نخواست، بلی نخواست انجام دهد.
باری جهانی مقام شعر و ادب زبان پشتو را به عرش معلی رساند، باری جهانی در شعر زبان ملتی پشتو که سگ چوچه های فارسیست ایران خواه، آن را در محیط به اصطلاح با فرهنگ کابل؟، زبان (دوزخ) و (گوزخر) مینامیدند و قوله میکشیدند که:
فارسی شیر و شکر است
افغانی گوز خر است
لذا تقریباً هشتاد سال قبل، شاهنشاه غزل استاد حمزه شینواری (حمزه بابا) در جواب نوشت:
وایی اغیار چی د دوزخ ژبه ده
زه به جنت ته د پښتو سره ځم
حمزه سفر که د حجاز وی هم
زه د پښتون د قافلی سره خم
افتخار بر مفکرینی مانند استاد حمزه بابا
شاغلی استاد باری جهانی نیز در مقامی قرار دارد که ادبای بزرگ این زبان مانند اجمل ختک، استاد الفت، استاد بینوا، سلیمان لایق و دیگران، قرار ندارند.
اشرف غنی باید به عوض چوکی وزارت براینام اطلاعات و کلتور، باید خطاب ملک الشعراء را به جهانی میداد که مستحق ترازهر شاعر دری زبان در گذشته هاست.
مقاله ها و رساله ها و کتب تحقیقی باری جهانی در نوع خود بی نظیر و بی همتاست.
سیستانی عزیز! شما هم در یک کتاب خود و هم در یک مقالۀ خود، با چنین وجه نا جوانمردانه، استاد جهانی را تحقیر و تعجیز نموده اید:(باری جهانی که روزی از پرچمداران خلقی در فراکسیون ظاهر افق بود)
سبحان الله بحمده.
موږ په خپله ملتی ژبه کی یوه اصطلاح لرو چی وایی :(غلبیل کوزی ته وویل چی په تا کی دوه سوری دی)
جناب شما منطقاً و معناً نباید خود را کور خود و بینای مردم بسازید، این جناب عالی بود که به مقام منیع و رفیع عضو هیئت رئیسۀ شورای انتقلابی حزب دیمکراتیک خلق، ارتقاء یافت و هم کاسۀ و هم طبق ببرک ملعون این سگ زنجیری کرملن گردید.
گیریم و قبول کنیم که جنابتان کدام تعهد حزبی با ایشان نداشتید ولی نوشته های شما درمطبوعات وقت و حمایت از فرامین دولتی و نقل قول ها از کارل مارکس، کاملاً با ایدیالوژی و شعارهای کمونستی بی خدایان قلاده به گردن کرملن وفق داشت.
لذا موجودیت یک دانشمندی، به سویۀ شما که به دهل ایشان همنوا و همصدا بودید، برای حکومت بی خدیان کرملین، ملیون مرتبه از همکاری یک حزبی خر و بیسواد، با ارزش تر بود.
مگر چنین نیست هم وطن، سیستانی؟
این مقام و منزلتی که شما در دورۀ بی خدایان حزب دیمکراتیک داشتید جهانی بیچاره و مسکین در ان زمان، آن را در خواب هم نمی دید.
سالیان بسیار قبل استاد باری جهانی به سویدن یا ناروی مسافرتی انجام داد و جناب شما، دست های باری جهانی را بوسیدید!
گفته میتوانید که قطع نظر از اینکه استاد جهانی را درآن مقطع زمانی شاید و باید، نمی شناختید، انگیزۀ شما در قسمت بوسیدن دست های استاد جهانی چه بود؟
واضح است که اشعار و مقالات وطن پرستانه و ملیگرایانه استاد جهانی، شما را مجذوب افکار و احساسات او ساخته بود و لذا و مبتنی بر همین انگیزه دست های استاد جهانی را بوسیدید که کاری بود مستحسن و مبین احساس ملی تان.
درین قسمت ذواتی که درین چند روز اخیر در دریچۀ ویب سایت افغان جرمن نوشتد که ما « احترام زیادی به جهانی صاحب داریم» به جز منافقین و دروغگویانی بیش نیستد، زیرا یکی از آنان حاضر نشد که به تردید تحقیرهای مزمن و کرونیک شما علیه جهانی، حتی یک سطر بنویسد. لعنت الله علی الکاذبین.
سیستانی عزیز!
به مقدسات عالم قسم میخورم، آنچه درین معروضه خدمت تان معروض گشت، کوچکترین انگیزه ذاتی و انفسی مبنی بر مشبوه بودن نیت و زشتی سگال وکژی پندارجود ندارد، آنچه نوشتم دفاع از پرنسیپ های است که بدان ایمان دارم و یکی از این پرنسیپ ها دفاع از حق و حقیقت و عدالت است.
نوصیۀ برادرنانۀ من به حضور شما این است که یکی از کینه ورزی اجتناب ورزید، ثانیاً هم ازمرض تفرعن خود را نجات بدهید و ثالثاً هم اینکه درین عمر و سال تان که به نود میرسد، از اقتضاء پرستی اجتناب ورزید.
محمد انورآڅړنامی، در ویب سایت افغان جرمن، جنابتان را (لوی استاد) خطاب نموده است، اگر حقیقت چنین است، لویی معنوی خود را ثابت بسازید، زیرا لوی بودن معنوی، با خلاء فوق الذکر که خدمت تان تذکردادم، علماً و منطقاً و معناً در تضاد کامل قراردارد.
نسازد علم ………………………………………
اگرچه ظاهراً درس هم دهد صد فخر رازی را
امیدوارم همانگونه که دوست به جان برابر و دانشمند تان، شما را به تصحیح و تعدیل مضمون تان در مورغبار سیاست باز، مقنع ساخت، امیدوارم جناب شان در موازات غبار شما را در قسمت موسیچۀ بی آزار و شخصیت معصوم وغیر منسلک و صلح کل، یعنی لوی استاد باری جهانی نیزمقنع سازد.
با عرض حرمت
از اشتباهات محتمل املایی و انشایی معذرت میخواهم
د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه
د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :
Support Dawat Media Center
If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320
Comments are closed.