شاه امان الله یکی ازستونهای تاریخ ملی ما است
نباید گذاشت تا این ستون تخریب شود!
(4)
دیدگاه غبار و علامه حبیبی در بارۀ شاه امان الله:
غبار وحبیبی ازآگاه ترین و روشنفکرترین مورخان زمان خود بودند وهرآئینه رژیم امانی را ازتمام رژیمهای سیاسی قبل از آن وبعد از آن برتر می دانستند و از کارهای خوب وتحسین برانگیز دورۀ امانی به نیکی یادکرده اند ومثال زده اند که خواننده را به مترقی بودن وتجدد خواهی رژیم امانی برتمام نظامهای دولتی تا آن زمان اقناع میکند.
باری جهانی، بجای اینکه دست از تخریبات خود علیه شخصیت ملی ومحبوب ومترقی کشورغازی امان الله خان بگیرد واز هواداران نهضت امانی معذرت بخواهد ، یک بار دیگر به نشخوارکردن تفاله های پرداخته که قبل ازاین آنرا نشخوارکرده بود. اودرمقاله آخیر خود از قول غبار وحبیبی،نکاتی را نقل وکوت میکند که آن دو مورخ بعد از شرح کارنامه های کم نظیر رژیم امانی در ارزیابی علل سقوط آن رژیم ابراز نظرکرده اند . آن دومورخ بزرگوار هنگام برشمردن علل سقوط آن نظام نکاتی را یادآورشده اند که بی توجهی به آن باعث فروپاشی یک نظام میشود ولی هیچ یکی از آنها در انتقادات خود وانمود نکرده اند که رژیم امانی را بدتر از رژیم سقوی یا رژیم نادرخانی پنداشته باشند.
تاریخ گواهی میدهد که در کشورهای اسلامی وجود روحانیون متنفذ وابسته به قدرت های استعماری یک درد سربزرگ برای حکومتهایی بوده اند که میخواسته اند مستقل از مداخلۀ روحانیون حکومت کنند. هرحکومتی که خواسته برای خیروصلاح جامعه طرح های را درعمل پایاده کند حتماً با مخالفت روحانیت متنفذ کهنه گرای جامعه روبرو شده است. رژیم امانی نیز دریک جامعه اسلامی بسارعقب مانده وبیسواد خواست طرح های را پیاده کند ولی بامخالفت روحانیت متنفذ وابسته به استعمارروبروشد و چون نخواست از راه توصل به زور وکشتار مردم برمردم حکومت کند، بهتردانست تا ازقدرت کنار برود وبه مردم مجال بدهد که اگراز امان الله بهتری را می شناسند بیاورند وجانشین او کنند. جامعه ایکه بیش از 98 درصد آن بیسواد وگوش بفرمان پیرومرشد باشد نمیتوانند نصیبی بهتر ازحبیب الله کلکانی ، رهزن بیسواد داشته باشند. پیشوا ومرشد این جامعه(حضرت شوربازار)فتوا داد که «حبیب الله خادم دین رسول الله» است وبهتر از امان الله بدعت خواه (متجدد) است .ومردم ازحکومت حبیب الله دیدند که با دست اندازی وتجاوز به مال وناموس مردم چگونه دمار اروزگار مردم بدرآورد و به دین رسول الله خدمت کرد؟ یاران بیسواد حبیب الله ودزدان سرگردنه چنان سبقی به مردم دادند که تا ابد از یاد مردم کابل وشهرهای بزرگ افغانستان نخواهد رفت.(به تذکرالانقلاب فیض محمدکاتب مراجعه کنید)
باری جهانی با سابقۀ چپی خود آن نظریات انتقادی غبار وحبیبی را درمقالات خود طوری ردیف وبرجسته کرده که خواننده بی اطلاع تصورمیکند امان الله شاهی مستبد وخودرأی وجباری بود و رژیم او مثل رژیم سقوی جز تجاوز وناروائی نسبت بمردم کاری نداشته است. اکنون می پردازیم به نقطه نظرهای آن دو مورخ دانشمند که برعکس ادعای وزیرصاحب فراری اطلاعات وفرهنگ نوشته اند.
دیدگاه علامه حبیبی درباره رژیم امانی :
علامه حبیبی در اثرمهم ومعروف خود(جبنش مشروطیت درافغانستان) در فصل دوم از ده مبداء حیات جدید و ،کارهای نیک رژیم امانی بدینگونه یاد میکند:
«1-دربازستانی استقلال افغانستان پیشقدم ودرجنگ استقلال رهنمائی نمودن وضد استعمار بودن؛
2-بعد از تحصیل استقلال، افغانستان را به حیث یک مملکت آزاد ومستقل به دنیا معرفی نمودن وارتباط های سیاسی آنرا با ممالک دنیا قایم کردن،
3-الغای رسم اسارت [بردگی] درمملکت وامحای بقایای آن،
4-تعمیم معارف وگشایش مکاتب ومدارس ونشر جراید برای تربیۀ عامه اولاد مردم درسراسر افغانستان وآغاز به پرورش زبان.
5-تشکیلات جدید در دوایر ودفاتر دولتی براساس تفکیک وظایف وتغییر سیستم مالیه ستانی وتاسیس گمرکات ودیگر دوایر مالی وحسابی بر اساس محاسبات طرز جدید وترتیب بودیجه مملکت.
-فراهم آوری لویه جرگه های عنعنوی ملی ونشر قوانین انتخابات شورای دولتی وملی.
7-تشکیل کابینه مسئول وتفکیک قوای ثلاثه تقنین وقضاء واجرائیه وتعیین مراکز نظارت امور(وزارت خانه ها)؛
8- رواج برخی ازمبانی ضروریۀ مدنیت جدید مانند: پست، تلگراف،تلیفون، موتر، طیاره،راه های
موتر رو، شهرسازی ومصنوعات وطنی.
9-ارسال طلبه به خارج مملکت برای تحصیلات عالی[تربیت کادرهای اداری مملکت]
10-ترتیب وانتشار قانون اساسی براساس حقوق مردم ودولت،و دیگرقوانین برای اجرای امور اداری وقضائی وآفریدن روحیۀ قانونیت درمملکت.
تلکه عشره کامله، این کارهای نیک واغاز حرکت میمون دورۀ امانیست که تاریخ وقضاوت بیطرفانه انسانی فراموش کرده نمیتواند.» (جنبش مشروطیت،صفحات 129-131)
نویسنده دراخیرکتاب در بحث نتیجه گیری کتاب میگوید: «چون نویسنده این سطور دورۀ امانی را از اوایل تا اواخر آن درک کرده ام .ودیده ام وبارجال آن دورۀ معاصر وناظر احوال واقوال آنها بوده ام،باید در پایان این مبحث به حیث یک مشاهد بی طرف بنویسم که : اعضای مهم درصف اول ودیگر صفوف پائین مشروطیت دوم، تا وقتی که اقتدار سیاسی را به دست نگرفته بودند مساعی آنها مخلصانه ودرخورقدر دانی بوده وقربانی های ایشان مشکوراست.زیرامنجر به تبدیل رژیم کهن وفرسوده وبنیان گذاری افغانستان نوین بوده و درنتیجۀ مساعی ایشان، طوریکه درسابق گفتیم، ده مبداء حیات جدید بدست آمد. ده مبداء حیات جدید درتاریخ افغانستان فراموش شدنی نیست وده سال دورۀ امانی روی همرفته ایام میمون ئیک تاریخ این مملکت شمرده میشود که مسئول سوء عاقبت آن عوامل مغرض خارجی وداخلی است.
اما شخص شاه مرحوم آزادی بخشای این مملکت امان الله خان غازی (علیه رحمه) هم یک جوان مخلص نیکدل وخیرخواه افغانستان بود که عشقی به وطن ومردم خود داشت ودر بدست آوردن وبنیانگذاری ده مبداء مذکور توجه وسعی وتلاش او دخیل بود و بنابرین تاریخ افغانستان او را به نیکی یاد خواهد کرد ونسل جدید باید قدر عمل او را بدانند وهمواره نامش را به نیکی یاد کنند، زیرا اعمال نیکش برسهوهایش می چربد.»( صص181-182)
علامه حبیبی درادامه از چشم دید خود حکایت میکند ومی نویسد: «از مشاهدات نویسنده این سطور است : در بهار ١٣٠٨ ش دههزار لشکر قومى قندهارى و هزاره تحت قيادت شاه اماناللهخان بسوى کابل حرکت نمود. سپاه زابل و مقر را عبور کرد و بسوى غزنى پيش آمد. در مسير راه بنا بردسايس انگليس بوسيله برخى عناصر مشکوک و روحانى نمايان داخلى به غرض انگيزش و آويزش قبايل درانى و غلجائى بيست تن از طلايه داران کشاف فراهىدرانى در منطقه سکونت غلجائيان کشته شده و نعشهاى پاره شده کشتهگان را بر پايههاى کج شده تلفون انداخته بودند و بر کاغذى با خط بد ملايى نوشته بودند: «اين مهمانى از جانب اقوام غلجائى براى درانيان و شاه امانالله است.»
بامشاهده اين وضع اسفناک و فجيع، غریو از لشکریان برخاست و اجازه خواستند تا دمار از روزگار مردم آن حوالی بر اورند اما شاه لشکريان را بدور خود خواند و گفت : « اکنون ثابت شد که دشمنان ميخواهند در بين قبايل ما فساد و جنگ اندازند تا ما با دست خود يکديگر را بکشيم و مسبب اين عمل ناجايز من خواهم بود که براى باز گرفتن تخت و تاج، کشت و خونريزى روى خواهد داد. پس اى مردم عزيز من! بيقين بدانيد که من اين مناظر دلشکن جنگ داخلى و قبيلوى را تحمل کرده نميتوانم. و نمىخواهم شما براى بازگشت تخت و تاج من به چنين کارها دست يازيد. پس بايد من از ميان شما بروم تا موجب چنين کشتار و خونريزى نباشم.
شما ملت عزيزم، زنده و افغانستان باقى خواهد ماند، ولى روسياهى ابدى و مسئوليت اين هنگامه ناشايست بنام من ثبت ميشود. در حاليکه من از روز اول شاهى خود تعهد سپرده بودم، که براى حفظ استقلال و تماميت مملکت و سعادت و وحدت شما مردم افغانستان کار کنم.
ببينيد! علت بدبختى مردم ما در دورههاى سابق تاريخ اين بود که شهزادگان براى بدست آوردن مقام شاهى با همديگر جنگها داشته اند و در اين بين شما مردم را با يکديگر بجنگ و دشمنىها و عداوتهاى قبيلوى برانگيختهاند. من ميخواستم دوره شاهى من چنين نباشد و بجاى اينکه مردم را به جنگ يک ديگر سوق دهم، بايد منادى دوستى و وحدت و سعادت و اخوت تمام مردم افغانستان باشم. چون اکنون مىبينم که شما بجنگ داخلى قبيلوى گرفتار مىآئيد، اينک من ميخواهم ميدان را به مردم خود افغانستان اعم از موافقان و مخالفان خود، بگذارم. شما با همديگر جور بياييد.
من مسئوليت جنگ خانگى شما را براى باز ستانى تخت شاهى بدوش خود گرفته نميتوانم. يک او درزاده من درپاره چناررسيده (منظورنادرخان است) و ديگر برادر روحانى من در همين جا نشسته و جنگ خانگى را در ميدهند (منظور شاه نورالمشايخ است) ولى من مرد اين کار نيستم و توصيه من بشما اين است که با همديگر کنار بياييد، اتفاق کنيد، استقلال خود را نگهداريد، و وطن خود را بدشمنان خارجى مسپاريد! من فردى از شما هستم، اگر شما سعادت منديد، عين سعادت و مسرت منست. ولى اگر اينچنين بخاک و خون بغلتيد، موجب بدبختى و ملال دايمى من خواهد بود. سپس شاه نيکدل و حساس و خيرخواه اين دو بيت واقف لاهورى را خواند :
جنگ تو صلح و صلح تو جنگست من بقربانـت اينچه نيرنگ است
مي روم تـا تـــو نـشنـــوى نـا مـم اگــر از نـــام من تـرا ننگ است ؟
و بعد گفت : فىامانالله.»(جنبش مشروطیت درافغانستان، چاپ دانش، ص 182-۱۸4 )
علامه حبيبى صادقانه شهادت ميدهد که مردم بسيار به او باور داشتند و ميخواستند شاهى را بدو باز گردانند، اما شاه که نمی خواست بخاطر بدست آوردن قدرت خون ملتش را بریزد با روبرو شدن آن حادثه دلخراش، واپس به قندهار برگشت و از آنجا راهى ديار غربت شد تا مرگ هموطنان خود را نبيند.
از آنچه گفته آمدیم بروشنی معلوم میشود که شاه امان الله شخص رؤوف و مهربان بود وتحمل کشت وکشتار اتباع خودرا بخاطرکسب قدرت وسلطنت برآنها نداشت. از نفاق وتبعیض و جنگ های قومی نفرت داشت و میخواست مردم افغانستان در تحت زعامت اوبرادروار زندگی کنند و نیروی خود را در دفاع از استقلال و ترقی کشور بکار ببرند، نه در راه حذف یک دیگر خود. شاه واقعاً دیوانه وارعاشق مردم و ترقی کشور بود ونمی خواست برای حفظ سلطنت اومردم خون همدیگر را بریزند. واگراو آدم جاه طلب وقسی القلبی می بود میتوانست برای کسب قدرت خودش چندکیلومتر درعقب لشکر حرکت کند وجنگ وخون ریزی را برای سربازان دوطرف واگذارد واحیاناً اگر جنگ را می باخت بدون آنکه به او صدمه ای برسید عقب نشینی کند وبه راه خود برود، ولی او چنین نکرد واین نکته ثابت میکندکه شاه واقعاً نمیخواست با ریختن خون افغانها قدرت را بگیرد وبرمردم افغانستان حکومت کند.
(نظریات غباردر قسمت پنجم بازتاب خواهدیافت)
د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه
د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :
Support Dawat Media Center
If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320
Comments are closed.