شاه امان الله یکی ازستونهای تاریخ ملی ما است
نباید گذاشت تا این ستون تخریب شود!
(7 وآخر)
انتقاد حبیبی وغبار از رژیم امانی:
غبار مینویسد:«بعد از تشکیل دولت امانیه تقریباً تمام طبقات مختلف کشور به حمایت دولت برخاستند ودر جنگ با دولت انگلیس اکثریت فیودال وروحانی ودهقان همه درصف دولت قرارگرفتند. ولی بعد از اختتام جنگ وآغاز ریفورمها بتدریج صفوف مردم از نظرمنافع طبقاتی از هم جدا شدند…ولی تمام این قضایا مانع تطبیق ریفورمهای دولت شده نمی توانست اگرجبهه دولت در داخل خود شگاف برنمیداشت وتناقض ایجاد نمیکرد، زیراملت هنوز از پشتی بانی از شاه ودولت ایستاده بود وهمین حمایت مردم بود که باوجود اختلاف در دستگاه دولت پایه های آنرا محکم واستوار نگه میداشت. ورنه از مدتی بودکه کابینه ودربار درز اساسی برداشته بود به این معنی که کابینه مرکب از دو دسته عناصر متباین العقیده تشکیل شده بود که یکی طرفدار پروگرام اصلاحی بشکل سریع آن در سیاست داخلی وتثبیت روش استقلال وبیطرفی مثبت در سیاست خارجی بود، وآن دیگری طرفدار اصلاحات تدریجی در سیاست داخلی وروش نرمش وسازش یک جانبه با یکی ازدول همسایه. لهذا این دو دسته سعی در خنثی نمودن نظریه های همدیگر داشتند. ودراین میانه بشاه تلقین میشدکه موجودیت دو دسته مخالف درنفس حکومت سبب اصلاح امور ودرعین زمان باعث سلامت مقام شاه است. به علاوه درکابینه ودربار عناصر ناآگاه بادار پرست فقط از نظر شناسائی واعتماد شخصی شاه جاگرفته بودند که توانائی فکری وعملی برای مشوره دادن یا تطبیق پروگرام اصلاحی دراین مرحله تاریخی را نداشت وجهان بینی آنها از سویه بسیار عادی بالاتر نبود…این فساداداره با ضعف زمامدار کل، مردم افغانستان را از حمایت وپشتی بانی دولت بازداشت واز دیگر طرف نقشه های نهانی توطئه ودسیسه عناصر ارتجاعی داخلی با اقدامات وفعالیت های جاسوسی استعماری یکجا شده باردیگر افغانستان در آستانه یک تحول اجتماعی تاریخی واژگونه گردید. واین خود سنت استعماری بودکه درظهور هرجنبش نوین افغانستان را بقدر مقدور عقب براند….» (غبار، افغانستان درمسیرتاریخ،ص 812 )
حزب نقابدار ؟
غبار غمگنانه و نامشخص از حزبی بنام «حزب نقابدار» یاد میکند که درجامه دوست بیخ وریشۀ رژیم را میکند. اومینویسد:« در داخل دستگاه حکومت نيز با تردستى و درجامه دوستى سبوتاژ و کارشکنى آغاز يافت. در بين روشنفکران وطن پرست يک دسته عناصر مرموز بشکل يک حزب نقابدار و مصنوعى رخنه کرد. اين نقابداران شارلتان در مرکز و شرق کشورجهت فريفتن مردم شعارهاى دروغين ميدادند و ظاهراً از «جمهوريت» دم ميزدند، اما اينها معناً دشمن جدى ديموکراسى وجمهوريت و ترقى بوده براى ديگران خدمت ميکردند. و بعدها معلوم شدکه ايشان بجز مزدور و آله يى در دست ارتجاع و استبداد نبودند، زيرا در زير عنوان «جمهورى خواهى » براى از پا در آوردن رژيم امانيه کوشيدند. وفى الواقع راه را براى برقرارى يک رژيم ارتجاعى باز کردند، در حالى که ديموکراتهاى حقيقى بر ضد نظام کهنه فيودالى بوده بهبود حال مليونها دهقان کشور را مد نظر داشتند و درمقابل ارتجاع از اصلاحات و بقاى دولت امانيه حمايت مى نمودند. روى همرفته فعاليت اين دسته ارتجاعى، سيلابى از پروپاگند مهيج و تحريکات آميزرا در سرتاسر کشور جارى نمود و افکار مردم را منحرف ساخت. البته در بين تمام اين فعاليتها، تبليغ روحانيون نقش برجسته ترى داشت، زيرا اينها توانستند که تمام توده ها را که قبلاً از طرز اداره دولت شاکى و رنجيده بودند، با اسلحه تلعين و تکفير شاه مجهز نمايند.»( غبار، ج1،ص ٨١4 )
به نظرمیرسد که رهبرى اين گروه از رجال مهم و موثردر دولت و دربار امانى بوده که حتى غبار باتمام شجاعت بيان خود از ذکر نام شان پرهيزکرده است.غبارمی افزاید:« شاه تنها مانده بود و ديگر حزبى يا مشاورين با کفايتى نداشت . در کابينه و دربارعناصر نا آگاه بادار پرست فقط از نظر شناسائى و اعتماد شخص شاه جاگرفته بود که توانائى فکرى و علمى براى مشوره دادن يا تطبيق پروگرام اصلاحى در ين مرحله تاريخى را نداشتند و جهان بينى آنها از سويه بسيار عادى بالاتر نبود. پس در کشوريکه طبقه فيودال و اشراف و روحانى مخالف دولت بودند و مامورين دولت با رشوت خوارى خود توده هاى مردم را رنجانده ميرفتند و هم فعاليت زير زمينى استعمار براى تخريب کشور دوام داشت ، تضعيف اردو که آخرين وسيله حفظ و تطبيق ريفورمهاى دولت بود، بجز از جنون معنى ديگرى نميداد. همين روش و سياست شاه بود که زمينه آخرين انفلاق کشور و انهدام دولت جوانان افغانستان را آماده کرد و سه سال بعد ( از تضعيف اردو)، اختلال دستگاه اداره بجايى رسيد که دزدى فقط با سه صد نفرتفنگدار[کاتب تعداد همراهان بچۀ سقو را درحمله برکابل 2000نفرنوشته است. تذکرالانقلاب] بدون توپ و طياره در پايتخت افغانستان حمله کرد و وزارت حربيه فقط ٨٠ نفرعسکر وآنهم از محافظين مخازن دولتى براى دفاع حاضرکرده توانست و بس.»( غبار،ص 812)
غبارمیگوید،شاه امان ﷲ با کمى سن و کمى تجربه (٢٧ سال داشت که شاه شد و٣٧ سال داشت که مجبورشد از سلطنت استعفا بدهد) باهمه سهوها و اشتباهاتى که از او سرزد ، شخص وطن خواه و استقلال دوستى بود که در شرق براى اولين بار برروى انگليس شمشير کشيد و با حصول استقلال سياسى کشور خود، درس بزرگى به مردمان تحت سلطه انگليس داد. البته از همان آغاز انگليس و عمال او دشمن شماره يک او بشمار مى آمدند و از حملات و پروپاگندهاى نامردانه عليه او دريغ نمى ورزيدند. از اين سبب شاه امان ﷲ تا زنده بود از پيگرد دشمن در امان نبود وبارى در خارج از کشورنیز به او زهر دادند، ولى خدايش نکشت و از آن مُهلکه جان بسلامت برد.( غبار، ج ٢، ص ١٠٢ )
یکی از علل سقوط رژیم امانی سیاست نرمش ومفاهمه بجای استفاده اززوردرمقابل مخالفان بود.شاه برای حل مشکلات به اصل مفاهمه و آشتی بیشتر معتقد بود که مشاوران همیشه او را در اینکار تشویق و ستایش میکردند. به گفته غبار: «این نصایح داخلی و خارجی بود که شاه را حتی المقدور از استعمال قوه بازداشت و برای جان گرفتن شورشیان درهر کنج و کنار کشور راه را باز گذاشت که بالاخره منجر به سقوط دولت گردید». غبار می افزاید: «چنانیکه رؤسای تنظیمه ننگرهار و کاپیسا (شیراحمد خان و والی علی احمد خان و احمد علی خان) همه از این پالیسی پیروی کردند، ورنه دولت میتوانست با قوت سرنیزه وزور اغتشاش کوچک را ابتدا در شینوار و سپس در کوهدامن خاموش نماید، درحالیکه دولت تا آخر به وضع دفاعی باقی ماند و حتی به استعمال قوه هوائی خود نیز متوسل نشد؛ آنوقت دولت دارای یازده طیاره بود».( غبار، ج1 ص 819)
فضل غنى مجددى در کتاب خود (افغانستان در عصر اعلیحضرت امان الله خان) ازمحمدولی خان دروازی بحیث شخص جمهوریخواه نام می بردو اتهام هايى بر محمدولیخان وارد می نماید که گويا او بخاطر افکار سوسياليستى و جمهورى خواهى خود با شاه امان ﷲ مخالف بود و بنابرين براى بدست آوردن قدرت، بچه سقاو را درهنگام رهزنى و شورش برضد امان ﷲ خان تقويت ميکرده است. همین مولف مينويسد که حبيب ﷲ پس از قدرت يابى موقف محمد ولى خان را نسبت بخود هميشه تقدير ميکردو طى فرمانى از روش محمد ولى خان اينطورتقدير کرد:
« محمد ولى خان هرقدرعسکرو نفرکه بخواهد داده شود!
( فرمان نمبر٤١٨، ٢٣ شعبان ١٣٤٨ )
عاليجاه عزت همراه محمدمحسن خان والى و عزتمند سيدآقا خان قوماندان! صداقت همراه محمد ولى خان وکيل سابقه امان الله را از حضوراجازه داده شدکه بخانه خود برود، لذا شما را امر است که بمصلحت خود نامبرده هرقدر نفرى که براى پهره و حفاظت مالى و جانى خود بخواهد برايش مقرر کرده به نفرى خود امر حضور را بفهمانيد که در تحت اثر خود وکيل بوده به مال و هستى و خود او تکليفى نرسانند و محض براى حفاظت خانه او باشند که از ديگرطرف هم مزاحمتى به آنها نشود تا به آسوده حالى با عايله خود باشند. محل امضاء شيرجان ، مهر حبيب ﷲ ، ثبت صفحه ١١ فرامين دوره حبيب اﷲ خان»( فضل غنی مجددی، ص 267 )
حبیبی مینویسد: « شاه جوان که در بین بازارها تنها میگشت وبا مردم می آمیخت ومکاتب هر شهر را خودش میدید وعرایض اهالی را می شنید و وارسی میکرد، در آغاز کار از طرف مردم با مهر ومحبت تلقی شد، همکاری مردم را جلب کرد وحتی مردم در بسط معارف اعانه ها دادند ومصارف مکاتب را برمالیات گمرکی خود افزودند، ولی این روش نیکو از طرفین دوارم نکرد.تا چشم بهم زدیم ،امواج بدبینی بین حاکم ومحکوم حایل شد ومساله به شورش 1303 و1307 ش انجامید که مملکت را مدت 50 سال عقب انداخت وخود آن شاه که اخلاص او به وطن بیش از تدبیر او بوداز مملکتی که بدان عشق میورزید بیرون شد.
دراینجاست که برخی ناظران اوضاع ونویسندگان داخلی وخارجی علت این اغتشاش را در تحریک اجانب(هندبرتانوی) ودسیسه سازی همفریز(سفیر بریتانیا درکابل) ودیگرفتنه های انگلیسی میدانند وبرخی کهنه پرستی ومحافظه کاری وضد ترقی بودن خود مردم افغانستان را عامل اغتشاش می پندارند، وجمعی عجله وپیش از وقت بودن ریفورمهای امانی را قلم داد میکنند، که تمام این عوامل را میتوان از علل متعدده اغتشاش وناکامی رژیم امانی دانست، ولی باید گفت که هیچ ریفورم و اصلاح و اقدام ترقی خواهانه و خیر اندیشانه پیش نرفته است،مگراینکه از حمایت جم غفیر قشرهای مختلف مردم و ملت برخوردار باشد. در حالیکه رژیم اماني با محبوبیت نخستین خود و پیروزیهای که در اقدامات پیشرفت نصیبش بود، در بطن خود فساد می یافت و کارمندان آن رژیم (جزاشخاص محدود) وسایل ناکامی و پوسیدګي آنرا بدست خود فراهم اورده بودند. اکثر رجال این دوره که بعد از مشروطیت دوم بمیان آمدند، بوریابافانی بودند که بکارگاه حریر وارد ساخته شده بودند، و بنای این عمل هم بر رشته تعارفات شخصی و خاندانی و قبیلوی بود که با عهد امیر حبیب الله خان و اعتبارمحمدزایی بودن در آن عصر فرقی نداشت… . بنابرین شاه محبوب ترقیخواه را از آغوش مردم دورساختند وحمایت عمومی را از او رو به کاهش نهاد ودراینجا بودکه عوامل موثرۀ دیگرداخلی وخارجی هم در تخریب ونابسامانی فعالتر شدند.» ( حبيبى ، جنبش مشروطيت، چاپ دوم، صص 174-175)
غبارمیگوید: «مقارن با اشتعال افغانستان،حکومت کشور در دست اشخاص ذیل بود:وزیرحرب، عبدالعزیز خان بارکزائی،مفتش حربی: سیدشریف خان کنری، قواندان قول اردوی پایتخت: محمود سامی بغدادی، وزیرداخله:عبدالاحدخان وردکی (ماهیار) ،والی کابل:محمدسمیع خان برادر محمد یعقوب خان وزیردربار، قوماندان امنیه وکوتوالی کابل: محمداکبرخان ارغندیوال، رئیس عمومی تفتیش: سردار شیراحمدخان رئیس سابق شورای دولت، رئیس استخبارات وضبط احوالات :گل احمدخان غزنوی ملکیار، وزیردربار: محمدیعقوب خان، وزیرخارجه:غلام صدیق خان چرخی، وزیرتجارت: علی محمدخان، وزیرمالیه میرهاشم خان، معین وزارت عدلیه:قاضی عطا محمدخان هروی، رئیس بلدیه کابل: احمدعلی خان، والی ننگرهار: میرزا محمدسرورخان،قوماندان نظامی ننگرهار محمدگل خان مهمند،والی قطغن وبدخشان:عظیم الله خان ترجمان،والی ولایت مزار وبلخ:عبدالعزیز خان چرخی، قوماندان نظامی محمداکلیل خان بدخشانی، والی هرات: محمدابراهیم خان بارکزائی، قوماندان نظامی هرات:عبدالرحمن خان بارکزائی،والی قندهار: عبدالکریم خان بارکزائی،والی پکتیا:عبدالحکیم خان بارکزائی،حاکم کلان کاپیسا وپروان:محمدامان خان،حاکم کاپیسا:شیرجان صاحب زاده، قوماندان پکتیا: صاحب زاده محمدصدیق خان، رئیس ارکان حرب پکتیا:طره بازخان(بعدها قوماندکوتوالی کابل)» ( غبار،ج1،ص818)
به هرحال شاه خیلی توجه میکرد تا کارمندان دولت از دست ماموران عالی رتبۀ بارکزائی مورد زورگوئی قرارنگیرند واگرمیگرفتند، شخص شاه طرف آنهارا میگرفت واز آنها حمایت میکرد. پوپلزائی در آخرین اثرش (سلطنت امان الله شاه واستقلال مجدد افغانستان) می نویسدکه،شاه امان الله محمدسرورخان شاغاسی (پدراندر مادرخود)که نایب الحکومه هرات بودو با قوماندان نظامی هرات غلام نبی خان ناصری بنای مخالفت گذاشته بودو قوماندان عسکری اظهارناامیدی کرده گفته بود زور کس به نایب الحکومه نمیرسد زیراکه به سلطنت وابسته است. وقتی این سخن اوبه گوش شاه رسید ،شاه نایب الحکومه را به کابل خواست و او اعتراف کرد که ملامت است،شاه اورا محکوم به 40 روز حبس نمود. همچنان شاه محمداکبرخان (پسر شاغاسی معاذالله خان ) را که نایب الجکومه بدخشان بود وبا باقاضی آن ولایت سرمخالفت برداشته بود از بدخشان به کابل فراخواند وبه محاکمه مامورین سپرد.(سلطنت امان الله شاه، بخش 2، ص41 و562)
وقتی شاه امان الله دستور زندانى کردن يکى از اقارب نزديک مادرى خودرا صادر میکند، معنايش اين بود که ميخواست بمردم بگوید که همه اتباع کشور در برابر قانون يکسان اند و هيچيک از ديگرى برترى ندارد و هرکه خلاف رفتارى کند، مطابق قانون مجازات ميگردد.باوجودی که شاه میدانست اين عمل او تحسین برانگیز نیست و به عزت شخص با نفوذ قوم لطمۀ شدید شمرده میشوداما با وجود عدم خوشنودی اقوام خود آنرا عملی کرد تا اگرفردا یکی دیگرازاشخاص با نفوذ قومی را مجازات کند از او گیلایه نداشته باشند.
جهانی درمقالۀ اخیرخودمیگوید «نگفتن حقایق خیانت به تاریخ ملی است» ولی او هیچگاهی از کارنامه های نیک وبی نظیروسودمند شاه امان الله در جهت متحول ساختن جامعه که غبار وحبیبی از آنها یاد کرده اند بحیث حقایق تاریخی درمقالات خود تذکر نداده است. جهانی هرگز به این نکات مهم وبی نظیر تاریخی که پوپلزائی در تاریخش دربارۀ شاه امان الله وتطبیق قانون درحق اقارب نزدیک مادرش ثبت نموده است یادنکرده ونمیکند.
پایان
د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه
د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :
Support Dawat Media Center
If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320
Comments are closed.