بیوگرافی مختصر کاندید اکادمیسین سیستانی
بعد از نشر آخرین مقالهٔ ام« تاربخ نگاری تنها نقل قول دیگران نیست» دوستی از لندن برایم زنگ زد و ضمن تایید مقاله از من دوخواهش نمود: خواهش اول: به مشاجره قلمی با جهانی خاتمه دهم. دوم پرسید چرا به اتهامات جهانی علیه خود پاسخ ندادی؟ من وبسیاری از خوانندگان تصورمیکنند شما عضو حزب دموکراتیک خلق بوده اید وبحیث مبلغ آن حزب عمل میکرده اید وهمچنان مشاورارشدببرک کارمل وداکترنحیب الله بوده اید ومدت 14 سال عضوهیات رئیسۀ شورای انقلابی بوده اید، باید ما بدانیم موضوع از چه قرار است؟ گفتم این اتهامات تازه نیستند، چندسال قبل یکی دیگر از مخالفانم هم این اتهامات را برمن زده بود ومن جواب داده ام، ودرکتاب «کودتای ثوروپیامدهای آن درافغانستان »که درسال 1996 درسویدن بچاپ رسیده است دربارۀ چگونگی عضویت خود درشورای انقلابی توضیحات داده ام ، لازم نیست هربار کسی برمن اتهامی بزند، من جواب بنویسم . گفت به نظرم باید به همه اتهامات وارده پاسخ داده شود.زیرا مردم نمیدانند که شما ند سال قبل به این موضوع پرداخته اید، برای نسل امروز باید امروزپاسخ داده شود. وعلاوه نمود که این کار هم برای جلوگیری از سوء استفاده مخالفان شما صروری است وهم برای تاریخ مفیداست. گفتم اگر به نظرشما ضروری است پاسخ میدهم .
کوتاه ترین پاسخ این خواهدبودکه بگویم من هیچ وقت عضوحزب دموکراتیک خلق نبوده ام ودوستانم که با من دراکادمی علوم افغانستان ده سال همکارومحشوربوداند مثل داکترکبیررنجبررئیس آکادمی علوم وعضوکمیتۀ مرکزی حزب دموکراتیک خلق و داکترعبدالله مهربان رئیس مرکز علوم اجتماعی اکادمی علوم وعضو آن حزب گواهی میدهند که من عضو حزب دموکراتیک خلق نبوده ام وآنهای که گاهی مقاله و زمانی شعر چاپی مرا سند عضویت من در آن حزب برمیشمارند تلاش مذبوحانه ای بیش نیست.
بهتراست بیوگرافی خود را کمی مشرح تر بیان کنم تا هرکس میل دارد مرا بیشتر بشناسد آنرا بخواند وخود قضاوت کند که من چی بوده ام ؟چی کرده ام وچی لیل ونهاری در دوران حاکمیت آن حزب دیده ام.
در سال ۱۳۱۷ش (مارچ ۱۹۳۸) من در یک روستای دورافتاده درولايت نيمروز، دريک خانواده پشتون بارکزی بنام شيراحمدخان فرزند محمد يوسف خان بارکزی پا به هستی گذاشته ام.
محمد یوسف بارکزی، پدر بزرگ من اصلاْ از فراه واز قریه نوده بوده که در عهد امیر عبدالرحمن درجمله یکصد سواراز خوانین نوده تحت ریاست کرنیل محمدعمرخان باکرزائی برای نگهداری سرحدات سیستان به نیمروز رفته است و در نیمروز خدمت نموده و درولسوالی کنگ درنزدیکی پوستۀ سرحدی«ماککی» زندگی اختیار نموده است.اولادۀ محمدیوسف خان اکنون درنزدیکی قریۀ «ماککی»در ذه شیراحمد زندگی میکنند.
پس ازفراگيری تعليمات مقدماتی درولسوالی کنگ نيمروز، به کابل رفتم ودر متوسطه ابن سینا وسپس دارالمعلمين وبعد شامل فاکولتهٔ ادبيات وعلوم بشری گرديدم.بعد از فراغت از فاکولتۀ ادبیات وعلوم بشری، درآغاز سال ۱۳۴۶ در لیسۀ نادریه کابل بحیث معلم شروع بکارنمودم. و درماه قوس ۱۳۴۷بحیث مدیر لیسه ابوداودسجستانی درنیمروز مقررشدم.بعد از سه سال خدمت در لیسه ابوداود،درسال ۱۳۵۰ بحیث معاون معارف نیمروزمقررگردیدم وسپس درهمان سال بحیث معاون معارف ولایت هلمند تبدیل گردید. سه سال دراین سمت ایفای خدمت نمودم وپس از اعلام جمهوریت درکشور ازسوی سردارمحمداود به ریاست عمومی وادی هلمند درخواست کار دادم ولی تقررم در چوکات ریاست عمومی وادی هلمند با مشکلاتی روبرو گردید که مجبورشدم به کابل بروم و در وزارت زراعت در ریاست حفاظه نباتات بحیث مدیراداری مدت چارسال ایفای خدمت نمایم.
پس ازکودتای ثور ۱۳۵۷ من بدلیل عدم وابستگی به حزب دموکرتیک خلق، مدت ۱۸ ماه با مشکلات زیادی روبرو شدم.در هفته دوم کودتای ثورمن ازکاربرطرف شدم یک هفته بعداز برطرفی توان پرداخت 600 افغانی کرایه خانه را نداشتم. با داشتن چهارطفل حیران بودم چه کنم وکجابرومیک شب از رادیو صحبت اسدالله امین معین وزارت صحت عامه را شنیدم وبرق امید دردلم جرقه زد. فردای آن به وزارت صحت عامه مراجعه کردم واز اسدالله امین که در لیسۀ نادریه شاگردمن بود تقاضای کارکردم. او مرا درریاست طب معالجول به حیث مدیراداری مقررکرد چندی سورگل ختیز داماد امین ومنشی حزبی ناحیه نهم مرا احضارکرد وبمن گفت اطلاعاتی درمورد شما به کمیتۀ حزبی رسیده که میگوید شما عضوحزب ملی غورنگ هستید گفتم من عضوهیچ حزبی نبوده ام ونیستم، گفت خیر اکنون برو رفقای ما متوجه حرکات شما خواهند بود.من موضوع را به اسدالله امین گفتم، اوگفت برای آینکه مورد آذیت حزبیها قرارنگیری بهتراست استاد تا چیزی مبنی برعدم وابستگی خود به ملی غورزنگ بنویسی وبه نشر بسپاری تا اگردچارمشکلی شوی بگوییم شما به ملی غوزنگ تعلقی نداشته اید.گفتم خوب است. درماه سرطان چند بیت بشکل شعرسفید نوشتم وبه معین دادم، اوخواند وپسندید وگفت به انیس بسپارتا نشرکنند.من به انیس بردم ویکی دوروز بعد درانیس بشر رسید این همان شعری است که هروقت راجع به داو.دخان چیزی بنویسم داودملکیار آنرا طعنه آمیز در سایت آریانا میگذارد. ولی درآن زمان نجات حیات خودم وخانواده ام برایم اولویت داشت.
بیطرف بیشرف است ؟
درسال 1358 درعهد حکومت یکصد روزۀ حفیظ الله امین تمام مامورین دولت مکلف شدند تاجهت خود را از حزب ابراز کنند که طرف دار حزب حاکم اند یا طرفدار احزاب اخوانی مقیم پاکستان ؟،زیرا حفیظ الله گفته بود: « بیطرف یعنی بیشرف است » دولت او بیطرف بکارندارد تمام معاش بگیران بایدبگویند که طرفدار حزب حاکم اند یا مخالفان حزب حاکم..بنابرین کارمندان دولت از پیاده تا سواره یعنی تا اعضای منسوب به جناج پرچم حزب مجبورشدند تا طرفداری خود را بصورت کتبی از حزب برسرقدرت ابراز کنند درغیرآن منتظر عواقب وخیمی خواهندبود.پس هرکارمند ومعاشخوردولت مجبور بود درخواست عضویت خود را به کمیتۀ حزبی وزارت خود بدهند ولی مششکل عمده این بودکه باید در ذیل درخواست دونفراز اعضای حزب برسراقتدار تصدیق می کردند تا شخص درخواست دهنده بحیث عضو آزمایشی پذیرفته میشد. من با نوشتن یکی دومقاله در بارۀ برنامه های آینده وزارت صحت عامه تصدیق شخص اسدالله امین معین وزارت صحت عامه را حاصل کردم و بحیث عضوآزمایشی قبول شدم.مثل من تمام ماموران دوران حاکمیت صدروزۀ حفظ الله امین بشمول اعضای حزب پرچم مجبوربودند این پروسه را طی کنند وتصادیقی برای ادامه کار خود در وزارتهای مربوطه حاضرنمایند. بعداز تجاوز شوروی وسقوط امین آن قدح بشکست وآن ساقی نماند وبسیاری از ماموران دولت قبله بدل کردند وبا حاکمیت بنای همکاری را آغازنمودند. ومن به وزارت مخابرات برای کاریابی مراجعه کردم ودر پوسته خانه خیرخانه کارپیداکردم.
از کتابت پوسته خان تا عضویت اکادمی علوم افغانستان:
بعدازتجاوز شوروی برافغانستان من بحیث کاتب راجسترنامه هاى مراجعين درپوسته خانه خیرخانه کاریافتم. چون این کار برای من بمعنای ضایع کردن عمرم بود 11 ماه بعد با مشورت یک دوست به اکادمی علوم افغانستان مراجعه کردم وعريضه اى برياست اکادمى علوم تقديم داشتم. معاون اکادمى علوم، پوهاند بلبل شاه جلال، عریضۀ مرا برياست مرکزتحقيقات علوم اجمتاعى، راجع ساخت. رئيس آن مرکز عريضه مرا با کراهت گرفت و بعد در زير آن چيزى نوشت و عريضه را به انستيتوت تاريخ واتنو گرافى احاله نمود. چون دو نفراز آن انستيتوت را براى گرفتن امتحان از من موظف کرده بود، به آنجا مراجعه نمودم. آن دو دانشمند، يکى پوهاندضمير صافى و ديگرش رضامايل هروى بودند که هردو با من ومقالات من آشنائى داشتند، پس در مورد پذيرش من در انستيتوت تاريخ و اتنو گرافى (انجمن تاريخ) نظر مثبت نوشتند و من در اکادمى علوم افغانستان که يک موسسه علمى – تحقيقياتى است از ماه عقرب ١٣٥٩ ش شامل شدم دراينجا بايد ياد آورشوم که دراکادمی علوم منشی حزبی اکادمی مرا برای عضویت در حزب دموکراتیک خلق تحت فشارقرارنداد وخودم نیز براى حفظ استقلال فکرى و قلمى خود علاقه ای به عضويت درحزب دموکراتیک خلق وهیچ گروه سياسى دیگر را نداشتم.
مهمترین کار تحقیقاتی من در آکادمی علوم افغانستان:
مهمترین تحقیقات تاریخی ام در آکادمی علوم افغانستان یکی کتاب «سیستان سرزمین ماسه ها
وحماسه ها»(در4 جلد) ودیگری مناسبات کشاورزی در افغانستان«مالکیت ارضی وجنبش های دهقانی درخراسان قرون وسطی» است.
من مطالب تاریخی وجغرافیای تاریخی راجع به سیستان را درسالهای قبل از ورود به اکادمی علوم جمع آوری وقسماً به نشر رسانده بودم ولی پس از شمولیت دراکادمی علوم،من باید یک کار جدید وتازه را مورد تحقیق قرارمیدادم. بنابرین توجه خود را به یک مساله حیاتی ومهم اقتصادی کشور یعنی نظام زمینداری وشیوه های بهره برداری از آن معطوف نمودم و دریافتم که در دوران اسلامی، زمین به عنوان پایۀ اصلی تولید نقش اساسی داشته وشکل مالکیت زمین تعیین کننده روابط گونه گون میان افرادجامعه بوده است .
من نخستین تلاش هایم را در جهت فراهم کردن اطلاعاتی در زمینه مناسبات زمینداری در افغانستان قرون وسطی متوجه ساختم و کتاب «مالکیت ارضی وجنبش های دهقانی درخراسان قرون وسطی » رانوشتم وبرای چاپ بریاست مرکز علوم اجتماعی تقدیم داشتم. کتاب برای ارزیابی ونظرخواهی به دکتورلطیف جلالی ودکتورمددی وپوهاند عبدالشکوررشاد راجع شد وآنها بعد از مطالعه وتذکر نقطه نظرات خود مبنی بر رفع کاستیها درمورد چاپش نظر مثبت دادند ومراحل چاپ کتاب از جانب اکادمی علوم افغانستان طی گردید وکتاب به اهتمام خودم بچاپ رسید.
میتوانم بگویم که این کتاب چه به لحاظ اهمیت موضوع وچه به لحاظ شیوۀ پرداخت و بررسی وتوضیح یکی از مسایل بغرنج تاریخی وحیاتی کشور، در نوع خود در آن زمان بی نظیر بود. زیرا تا آنزمان، هیچ یکی از استادان پوهنتون و دانشمندان ومورخان کشور در زمینۀ مناسبات ارضی وچگونگی بهره برداری از زمین وآب ونقش این دوعنصر پراهمیت درحیات روستائی، پژوهش وتحقیقی نکرده بودند تا منبع دسترسی برای من وسایر علاقمندان به این مسایل میشد.کتاب بزودى مورد توجه اهل مطالعه، بشمول کدرهاى حزب برسراقتدار و رهبران آن واقع گرديد تا آنجاکه برخى ازفصول و مطالب آنرا تکثير وبه اعضاى خود در ولايات کشورگسيل کردند تا با آگاهى از اشکال مالکيت زمين و شيوه هاى بهره بردارى ازآن، دربرخورد بامسئله زمين وآب ومالکيت آن ، درموضوع اصلاحات ارضى در کشور از آن استفاده شود.
در حلقۀ دانشمندان ممتازعلوم اجتماع (کاندید اکادمیسین):
درسال 1986که داکترنجیب بجای ببرک کارمل قرارگرفته بود، اکادمی علوم افغانسنان توسط یک اطلاعیه رسمی به استادان پوهنتون کابل ونهادهای علمی تحصلات عالی واعضای اکادمی علوم ابلاغ نمود که دولت در نظردارد دانشمندان عرصه های علوم اجتماعی و علوم طبیعی را بر رویت اثار و تالیفات شان مورد تقدیر قرار دهد. بنابرین کسانی که صاحب آثار و تالیفاتی باشند میتوانند آثار خود را به دارالانشای اکادمی علوم بفرستند.
با انکه امیدواری زیادی به کسب رتبه علمی نداشتم ،با تشویق داکتراکرم عثمان من کتاب«کتاب مالکیت ارضی وجنبش های دهقانی در خراسان قرون وسطی» را برای کسب امتیاز علمی پیشنهاد کردم ودر نتیجه از سوی کمیتۀ موظف، من هم مثل داکتراکرم عثمان وداکترکبیر رنجبر وابراهیم عطایی و محمدانورنومیالی از انستیتوت تاریخ واتنوگرافی اکادمی علوم بدریافت رتبۀ علمی کاندید اکادمیسین (که رتبه ايست بالاتر از پوهاندی وپائين تر از اکادميسين) نايل گرديدم و در صف 18 تن دانشمند ممتاز کشور قرار گرفتم. نایل شدن به چنین رتبه علمی برای من مایه مسرت و افتخاربود و طبیعی بود که اگر این اثر را تالیف نکرده بودم به آن رتبه علمی نایل نمشدم.بنابرین من مرهون زحمتکشی خوداستم و از خود متشکرم.
عضویت در شورای انقلابی (از قوس 1985-قوس 1987)
من براثر پژوهش های علمی وتاریخی خود در اکادمی علوم افغانستان مورد توجه واحترام مقامات حزبی ودولتی قرارگرفتم وهنگامی که مشی مصالحه ملی از طرف دولت مطرح گردید، وقرار شد تا در شورای وزیران وشورای انقلابی افراد غیر حزبی نیز گماشته شوند، دریکی از روزهای ماه قوس بود که از دفتر صدراعظم برای من دراکادمی علوم تلفن آمد ومرا به صدرارت خواستند. به وقت معینه بصدارت رفتم و به زودی به دفتر صدراعظم کشتمند رهنمائی شدم، آقای کشتمند با خوش روئی از من پذیرائی نمود واز پشت میزکار خود برخاست و درعقب یک میز بزرگ که در وسط دفتر قرار داشت روبروی من نشست وبعد از احوال پرسی از کتاب من« مالکیت ارضی وجنبش های دهقانی درخراسان قرون وسطی» که تازه از چاپ بیرون آمده بود، تعریف کرد وگفت: گرچه من وقت پیدا نکرده ام تا کتاب شمارا بخوانم، ولی با مطالعه فهرست ویک فصل آن دریافتم که شما زحمت زیادی رابرای نگارش آن برخود هموار کرده اید وخوشحال هستیم که دراکادمی علوم اشخاصی چون شما را داریم. از وی تشکر کردم وسپس علاوه کردند که : رهبری حزب ودولت درنظر دارند همکاری تعدادی از شخصیت های غیرحزبی وبیطرف در شورای انقلابی و در ترکیب حکومت جلب شود.از شما به عننوانیک عنصر روشنفکر ومنور اکادمی علوم توقع داریم با ما در راه تامین صلح وقطع جنگ برادرکشی همکاری کنید! جواب دادم: اگربدانم از دستم در راه تامین صلح درکشورکاری ساخته است، از انجام آن دریغ نمیکنم. گفت پس شما به عضویت در شورای انقلابی موافقید؟ گفتم: دو روز به من مهلت بدهید تا دراین باره فکر کنم، بعد تصمیمم را به شما میگویم. گفت درست است، منتظر شما استم. با هم خدا حافظی کردیم ومن از دفتر شان خارج شدم وبه خانه رفتم. در مدت این دوروز با نزدیکترین دوستانم دراین باره به مشورت وراًی زنی پرداختم. ابتدا با دوست فاضلم دکتور اکرم عثمان که رئیس انستیتویت تاریخ بود موضوع را درمیان گذاشتم ونظراو را خواستم،اوگفت بیشتر ما دراکادمی علوم پناهندگان فرهنگی هستیم چونکه نه عضو حزب هستیم ونه توان مخالفت با آنرا داریم. واز روی ناچاری هریک ازما دراینجا پناه آورده ایم. بهتراست مشکلات بودوباش خود را با صدراعظم مطرح کنید اگر یک خانه در مکروریان که امنیتش تأمین است برایت بدهد دعوت حکومت را قبول کن واگر امنیت محل بودوباشت خورده نشود، زندگی تووخانواده ات درخیرخانه خطرناک است تشکرکردم و سپس موضوع را با مرحوم اکادمیسین رشاد مطرح نمودم ونظراکرم عثمان را با او درمیان گذاشتم ، ایشان نیز با مهربانی آن نظر را تائیدکردند ومن در روز موعود به صدارت رفتم وبا آقای کشتمند موضوع را درمیان گذاشتم او به سرعت مشکل را دریافتند وگفتند: ما برای تمام اعضای جدید شورای انقلابی وشورای وزیران در مکروریان ها اپارتمان درنظر کفته ایم وشما نیز میتوانیداز این امکانات برخوردارشوید. پس جای بهانه برای من نماند ومنهم موافقتم را به عضویت درشورای انقلابی ابراز کردم واز حضورصدراعظم مرخص شدم. در روز های اخیر ماه دسامبر ١٩٨5 دراولین جلسه عمومی شورای انقلابی در قصر دلکشا شرکت جستیم ودرآنجا، نام من درشمار هیئت رئیسهً شورای انقلابی همراه با آقای شهرستانی رئیس فاکولته ادبیات وزبان وآقای عبدالرحیم هاتف رئیس جبهه ملی پدروطن خوانده شد. خلاصه درجمله ٢١ نفر هیئت رئیسه شش نفر آن افراد غیر حزبی وبقیه آن اعضای ارشد حزب دموکراتیک خلق بودند وببرک کارمل رئیس شورای انقلابی ومنشی عمومی حزب بود. آن شب من بخانه خود نرفتم وفردای آن آقای عبدالله نایبی معاون انجمن نویسندگان افغانستان به آکادمی علوم آمد ومرا به منزل خود برد واز من با گرمی پذیرائی نمود ومشورت داد که تا به مکروریان انتقال نیافته اید به خانه خود درخیرخانه شب را نگذرانید، من همچنان کردم و اولادها رابه خانه خسرم فرستادم. تا آنکه به مکروریان سوم مسکن گزین شدم.
شوراى انقلابى چگونه نهادى بود؟
شوراى انقلابى که برخى تصور ميکردند متشکل از انقلابى ترين شخصيت هاى سياسى وحزبى کشوراند و مشى دولت را تعيين و ماشين جنگى حزب را به جلو هدايت ميکنند، عبارت بود ازپارلمان موقت يا جرگه بررسى و تصويب عاجل قوانين دولت در حالات غيرعادى، و با ايجاد مجدد پارلمان افغانستان درعهد داکترنجیب الله در ماه قوس سال ١٩٨7، شوراى انقلابى از ميان رفت. ،شورای انقلابی حکم سرپوشى را داشت که براى قانونى جلوه دادن حضورشورويها در کشور به ميان آمده بود، حالانکه براى شوروى ها نه شوراى انقلابى و نه هيات رئيسه آن ، پشيزى اهميت نداشت و چيزى که اهميت داشت، تحقق سياست شوروى در افغانستان بود. سياستى که بايد افغانستان تخته خيزى براى عمليات بعدى شورويها ميگرديد و جنبش مقاومت سرکوب و فقط عناصرشوروى پرست براى خوش خدمتى به روسها ها باقى بماند و بس.
بايد بگويم که با اشخاص غير حزبى در شوراى انقلابى و هيات رئيسه آن برخورد توأم بابى اعتمادى و بى باورى صورت ميگرفت. مثلا” در هرماه دو جلسه داير ميشد که قبل از ورود در جلسه از طرف يک « خاديست » ( پوليس مخفى ) از بند پا تا بن گوش تلاشى و باز جوئى مى شديم و بعد اجازه ورود در جلسه را داشتيم. اما افراد منسوب بحزب برسراقتدار ، سوار بر موتر هاى لوکس و همراه با باديگارد، بدون تلاشى به جلسات حضور بهم ميرساندند.
بايد یادآوری نمایم که من از اوايل سال ١٩٨٦ بحيث رئيس مرکز تحقيقات علوم اجتماعى ، بجاى همان رئيسى که در پذيرش من به عضويت انستيتوت تاريخ کراهيت نشان ميداد، مقررشدم .
محور های عمده پژوهش های من در داخل وخارج کشور:
1 – پژوهش در عرصه سیستان شناسی(دراین عرصه ه6 جلد کتاب تالیف وچاپ کرده ام)
2- پژوهش درعرصه مالکیت زمین و شیوه های بهره برداری از آن در قرون وسطی(دراین عرصه 3کتاب تالیف و به چاپ رسانده ام)
3- پژوهش در بارۀ نهضت های ملی وضد استبدادی در قرون نخستین اسلامی(دراین عرصه دو کتاب تالیف و بچاپ رسانده ام)
4 -پژوهش در باره وضعیت حقوقی زنان افغانستان(دراین عرصه 2کتاب تالیف وچاپ کرده ام)؛
5– پژوهش درباره نهضت مشروطیت و نقش علامه محمودطرزی وغازی امان الله خان درکسب استقلال کشور(دراین عرصه 2کتاب تالیف و چاپ کرده ام)
6-دفاع از تاریخ وهویت ملی وشخصیت های نامدار تاریخ معاصر کشور؛بر این عرصه (بند۶) مکث میکنم تا با دیدگاه وطرز تفکرم بهترآشنایی حاصل گردد:
پس از هجوم تنظیمهای جهادی برکابل درسال ۱۳۷۱ش(۱۹۹۲) من هم مثل سایر هموطنان مجبور به ترک کشور گردیدم و بالاخره درکشور سویدن پناهندگی گرفتم. درکشور سویدن ،من خود را فارغ از تهدید حاکمیت های استبدادی وایدیولوژیک حس کردم و به حقیقت این مقوله پی بردم که :”بهشت آنجاست که آزاری نباشد/ کسی را با کسی کاری نباشد”
سویدن یکی از کشورهای آزادوآباد وبهشت گونه اروپاست که کسی را با کسی کاری و ازاری نیست ، وبخاطرآزادی بیان واندیشه وعقیده اش مجازات نمیکنند.
درچنین فضائی بود که من موفق شدم تا خاطراتم را از کودتای ۷ ثور وفجایع ۸ ثوربنویسم وبصورت کتابی به چاپ برسانم(۱۹۹۶)
در فصای باز دموکراسی و آزاد اندیشی کشور سویدن بودکه من اطلاعاتم را در بارۀ تاریخ معاصرافغانستان وشخصیت های ملی وتاریخی کشور بیش از آنچه درافغانستان میدانستم توسعه دهم.
دراینجا بود که من متوجه شدم نشراتی چون هفته نامه امید بمدیرت قوی کوشان وماهنامه کاروان بمدیریت پوهنیارکهگدای از امریکا وسایتهای خراسان وخاوران از اروپار برضد نام افغان وافغانستان پیوسته تبلیغ میکنند که باید نام افغانستان به «خراسان» تعویض گردد زیرا که نام افغانستان هویت ملی سایراقوام را سلب کرده است.
دراینجا بود که من مجبورشدم در دفاع ازتاریخ وهویت ملی ونام افغانستان ورجال و زعمای ملی کشورسهم بگیرم و درپاسخ به افغان ستیزان مقالاتی بنویسم وسپس از مجموعه آن مقالات کتاب«آیا افغانستان یک نام جعلی است؟» را بچاپ برسانم.
دراینجا من فرصت یافتم تا تاریخ غبار(افغانستان درمسیرتاریخ)وتاریخ فرهنگ(افغانستان در پنج قرن اخیر) را با دقت بیشتری مطالعه نمایم و بر نکاتی دراین تاریخ ها انگشت بگذارم که از آنها بوی تعصب متصاعد است وهدف تخریب شخصیت های ملی بوده است، من درپاسخ به ان نکات تعصب آمیز کتاب «تاریخ چیست ومورخ کیست؟» را نوشتم وآن را به چاپ رساندم . این کتاب در کتابفروشی دانش درکابل وهمچنان در پورتال افغان جرمن قابل دسترسی است.
دراینجا من موفق شدم تا اطلاعاتم را درباره شهید داود خان وسعت ببخشم و شخصیت وکارکردهای او را با رجال سیاسی هم عصروبعد از او مقایسه کنم وبه این نتیجه برسم که شهید داودخان درهردو دورۀ مسولیت های کلان خود خدمات زیادی برای انکشاف وترقی افغانستان انجام داده است و هیچ کسی از رجال هم عصراو به پایه او نمیرسد.بنابرین برای ارجگزاری از خدمات شهید داودخان من کتاب«جایگاه داودخان درتاریح نوین افغانستان»را نوشتم وبچاپ رساندم.
دراینجابود که من فرصت یافتم تا اطلاعاتم را در بارۀ نهضت امانی و ریفورم های اجتماعی شاه امان الله بیشتر بسازم و برجسته گی های شخصیت او را در میان شاهان ورهبران افغانستان تشخیص نمایم وعشق بیکران او را نسبت به توسعه معارف وتأمین حقوق زنان از طریق کسب تعلیم وتحصیل وسهم گیری زنان درتوسعه وترقی کشور دریابم ودر دفاع ازکارنامه های او کتاب «شاه امان الله، اصلاحات و روحانیت متنفذ در ضدیت با تحولات اجتماعی» را بنویسم وبه نشر برسانم . این کتاب همین اکنون از طره شاغاسی حسن مبارک به زبان پشتو تحت ترجمه است.
دراینجا بود که من به اهمیت نهضت مشروطیت دوم ورهبرواستاد این نهضت محمودطرزی ،ومساعی او در راه بیداری جوانان افغان برای کسب استقلال سیاسی افغانستان از سلطۀ استعمار انگلیس پی بردم و با توجه به مقالات واشعار وتحلیل های وطن پرستانه واستقلال طلبانه او بمنظور قدرانی ازاین شخصیت متفکر وپیشگام افغان کتاب «وطن وحب وطن از نظرعلامه محمودطرزی» را نوشتم وبه چاپ رساندم.
دراینجا بود که من فرصت یافتم تا کتاب «تاج التوریخ» را با دقت مطالعه کنم و به اهمیت آن پی ببرم. مطالعه آن کتاب برمن چنان تاثیر نمود که وادرام نمود تاکتاب «سیمای امیرآهنین امیرعبدالرحمن خان درتاج التواریخ»را بنویسم وبه چاپ بسپارم.
خلاصه درکشور سویدن بود که من توانستم بیش ازهزار مقاله تحقیقی وبیش از60 کتاب مستقل تألیف نمایم که بیشترشان بچاپ رسیده اند و زیادترین مقالاتم در پورتال افغان جرمن آنلاین به نشر رسیده اند. پایان
21/ 1/ 2025
د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه
د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :
Support Dawat Media Center
If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320
Comments are closed.