غرور، مانع اصلی در مسیر انسانیت

مجتبی یعقوبی

185

روزی جوانی در روستایی فقیر زندگی می‌کرد. او که از خانواده‌ای زحمت‌کش بود، تصمیم گرفت برای زندگی بهتر به شهر برود. جوان سخت تلاش کرد، روزها در کارگاه نجاری کار می‌کرد و شب‌ها درس می‌خواند. سال‌ها گذشت و او موفق شد به یک تاجر بزرگ تبدیل شود، کسی که مردم از او به عنوان نماد موفقیت یاد می‌کردند.

اما ثروت و قدرت، کم‌کم او را تغییر داد. جوانی که روزی برای نان شب خود می‌جنگید، حالا دیگر مردم روستای خود را فراموش کرده بود. حتی خانواده‌اش را نمی‌دید و به آن‌ها توجهی نمی‌کرد. هر کسی که از گذشته او حرف می‌زد، تحقیرش می‌کرد و می‌گفت: “من با تلاش خودم اینجا رسیدم، نیازی به هیچ‌کس ندارم!”

یک روز که مشغول لذت بردن از موفقیتش بود، خبری تلخ به او رسید: مادرش که همیشه برایش دعا می‌کرد، در بستر مرگ است. جوان با بی‌میلی به روستا برگشت، اما دیگر خیلی دیر شده بود. مادرش از دنیا رفته بود و او حتی فرصت نکرده بود آخرین نگاهش را ببیند.

بعد از مراسم خاکسپاری، به خانه‌ی قدیمی‌شان رفت و در گوشه‌ای از آن یادداشتی پیدا کرد که مادرش برای او نوشته بود:
“پسرم، من به تو افتخار می‌کنم. می‌دانم زندگی برای تو سخت بود، اما هیچ‌وقت نگذار ثروت تو را از انسانیتت دور کند. هیچ‌کس بدون کمک دیگران به جایی نمی‌رسد. به یاد داشته باش که غرور، قلب آدم را خالی می‌کند و روزی که غرورت را از دست بدهی، چیزی برایت باقی نمی‌ماند.”

آن شب، جوان تمام شب گریه کرد. او فهمید که ثروت و موفقیت بدون محبت و قدردانی هیچ ارزشی ندارد. از آن پس، تصمیم گرفت هرگز تکبر نکند و به مردم کمک کند تا اشتباهات گذشته‌اش را جبران کند. اما زخم دوری از مادرش تا آخر عمر در قلبش باقی ماند.

روزی جوانی در روستایی فقیر زندگی می‌کرد. او که از خانواده‌ای زحمت‌کش بود، تصمیم گرفت برای زندگی بهتر به شهر برود. جوان سخت تلاش کرد، روزها در کارگاه نجاری کار می‌کرد و شب‌ها درس می‌خواند. سال‌ها گذشت و او موفق شد به یک تاجر بزرگ تبدیل شود، کسی که مردم از او به عنوان نماد موفقیت یاد می‌کردند.

اما ثروت و قدرت، کم‌کم او را تغییر داد. جوانی که روزی برای نان شب خود می‌جنگید، حالا دیگر مردم روستای خود را فراموش کرده بود. حتی خانواده‌اش را نمی‌دید و به آن‌ها توجهی نمی‌کرد. هر کسی که از گذشته او حرف می‌زد، تحقیرش می‌کرد و می‌گفت: “من با تلاش خودم اینجا رسیدم، نیازی به هیچ‌کس ندارم!”

یک روز که مشغول لذت بردن از موفقیتش بود، خبری تلخ به او رسید: مادرش که همیشه برایش دعا می‌کرد، در بستر مرگ است. جوان با بی‌میلی به روستا برگشت، اما دیگر خیلی دیر شده بود. مادرش از دنیا رفته بود و او حتی فرصت نکرده بود آخرین نگاهش را ببیند.

بعد از مراسم خاکسپاری، به خانه‌ی قدیمی‌شان رفت و در گوشه‌ای از آن یادداشتی پیدا کرد که مادرش برای او نوشته بود:
“پسرم، من به تو افتخار می‌کنم. می‌دانم زندگی برای تو سخت بود، اما هیچ‌وقت نگذار ثروت تو را از انسانیتت دور کند. هیچ‌کس بدون کمک دیگران به جایی نمی‌رسد. به یاد داشته باش که غرور، قلب آدم را خالی می‌کند و روزی که غرورت را از دست بدهی، چیزی برایت باقی نمی‌ماند.”

آن شب، جوان تمام شب گریه کرد. او فهمید که ثروت و موفقیت بدون محبت و قدردانی هیچ ارزشی ندارد. از آن پس، تصمیم گرفت هرگز تکبر نکند و به مردم کمک کند تا اشتباهات گذشته‌اش را جبران کند. اما زخم دوری از مادرش تا آخر عمر در قلبش باقی ماند.

جوان، هر روز صبح با نگاه به عکس مادرش، به یاد می‌آورد که غرور چگونه او را از مهم‌ترین دارایی زندگی‌اش جدا کرد. او با تمام توان سعی کرد با خدمت به دیگران، درس بزرگی که از مادرش آموخته بود به یادگار بگذارد. همیشه به خودش می‌گفت:
“انسان هر کجا رسید، باید به خاطر داشته باشد که از کجا شروع کرده است. غرور مانند سایه‌ای است که وقتی به آن اعتماد کنی، زیر پایت خالی می‌شود.”

از آن روز، او نه تنها به موفقیت‌هایش افتخار نمی‌کرد، بلکه هر کجا که می‌رفت، این پیام را با خود می‌برد: “غرور، بزرگ‌ترین دشمن انسانیت است. هر آنچه داری، با دیگران قسمت کن و از محبت غافل نشو. شاید فردا برای جبران دیر باشد.”

 پیام داستانم “مقام و ثروت می‌آیند و می‌روند، اما آنچه باقی می‌ماند یاد و احترام مردم است. هرگز اجازه نده که غرور تو را از مسیر انسانیت دور کند.”💌

در جستجوی گرما، قلبی که در تاریکی ماند

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.