تأملی بر پندارهای، فرهنگیان بی فرهنگ
فارسی زبان
چند روز قبل یک تیوریسن عالی مقام چپگراء، ستمی، فارسیست و فاقد شعور، شرف و وجدان ملی، ویب سایت افغان جرمن، که متأسفانه، کاندید اکادمیسین و مدعی داشتن مقام علمی بالاتری از مقام علمی پوهاندی، یعنی استاد اعظم سیستانی بارکزی او را مفتخر به خطاب «سید بزگوار» ساخت، به چنین فحاشی پرداخته است:
«کجا یک کابلی با فرهنگ فارسی زبان و کجا یک پشتون غول از پس کوه آمده».
این نظرحقارتبار واهانت صریح به قوم پشتون وادعای ضد ملی، ممثل نفرت و احساس سخیف عداوت، میراث فرهنگی صفویان و افشاری های ایران، مرا به یاد قوله های انداخت که در طول هفتاد سال در محیط به اصطلاح فرهنگیان بی فرهنگ، گروپی از فارسی زبانان کابل شنیده و تا هنوزهم از زبان کثیف این شعلۀ جاویدی منحرف میشنوم.
این است لستی از قوله کشی های فارسیست های کابلی:
افغان غول
افغان خر
افغان تبرغان، چمچه …. روغندان
افغانه گفتم راشه، چپلی به پایش باشه …
افغانه سلام دادی بر تنگه تاوان دادی
افغانی شد، یعنی (خراب شد)
گر خدا نا خواسته افغانی رود اندر بهشت
میکند جنات و تجری تحت النهار چور
و در مورد زبان ملتی افغانی:
فارسی شیر و شکر است
افغانی گوز خراست
افغانی زبان دوزخ است
پشتویت چطور است (منظور شان لگن خاصره است)
به اساس روایت پوهاند داکتر صاحب جبارخیل: روزی جنرال محمد گل مومند در حال خارج شدن از منزلش بود که شنید:«او افغان خر»، محمد گل مومند با کشودن درب منزل گفت:«اینجا هم یک افغان خراست»
آن فارسی زبان بی فرهنگ و بد اخلاق، همینکه یک شخصیت پشتون با هیبت وبا صلابت را با لباس جنرالی دید، گفت «شما خو بادارما استید»
فارسی زبان سوته مسلمان، به موقف اصلی فرهنگی اش، یعنی نوکر بودن تنزل کرد.
فارسیست های قلاده به گردن ایران، گروه های سقاوی و ستمی و تجزیه طلب و فاقد شرف وفرهنگ ملی، و حتی پشتون تباران کم اصل و ضعیف النفس، مفکر محمد گل مومند را که به قول دانشمند بی بدیل معاصر، علامه رشاد بابا، «
د پښتنو مشر» و به قول سردار صاحب محمد داؤد خان، «زعیم ملی افغانستان بود»، به نام های فاشیست و حتی خائن خطاب میکنند.
فارسیست های پست فطرت و قلاده به گردن، اسکان خانواده کوچی و بی زمین پشتونان را در صفحات شمال، یک عمل تبعیض آمیز بابای بزرگ پشتونان میداند.
کذا گرفتنن تضمین ملی و رسمی ساختن زبان ملتی پشتو را به عنوان زبان اول مملکت از قهرمان معرکۀ سمت جنوبی و مبارزه علیه گروه مدنیت سوز و دورۀ نجس سقوی یعنی غازی نادرخان، و رسمیت دادن به آن در فرمانی که از طرف اعلیحضرت محمد ظاهرشاه به عنوان زبان اول مملکت صادر و کذا تبلورآن در قانون اساسی سال 1964، فارسیست های قلاده به گردن ایران را، نوشادر به دامن ساخت.
چنانکه روزی سفیرایران، در کابل خلاف تمام موازین دیپلوماتیک، به پوهاند استاد رشتین ستارۀ درخشان ادب زبان ملتی پشتو میگوید:« شما میخواهید که زبان پشتو را که یک لهجه است، جایگزین زبان فارسی بسازید؟»
کذا حین اقامت متقی، وزیر خارجۀ امارت اسلامی درایران، شخصی به نام کاظمی که گویا یکی از دانشمندان بزرگ ایران است، حین ملاقاتش با شاغلی متقی تشویش خود را در قسمت زبان دری در افغانستان، به شاغلی متقی ابراز نمود!!!
مگر افغانستان کشور تحت الحمایه و یا جزء خاک ایران است، که ایرانیان ازسفیرش گرفته، تا دانشمندانش تشویش شان را به موضوعات کاملاً عادی و نارمل «نورمال» داخلی افغانستان، منهمک ساخته و به ابراز انزجارمی پردازند؟
قلاده به گردنان ایران درافغانستان، مانند مگس های ناقل مکروب و جراثیم، دست های کثیف و مکروبی خود ها را به هم مالیده، و درسوگ و ماتم مشابهی، قرار دارند.
بهتراست، مکثی بر پالیسی اپارتاید علیه پشتونان و زبان ملتی و جنتی افغانی در تاریخ کشور داشته باشم.
پالیسی اپارتاید و زبان ستیزی علیه زبان ملتی پشتو که درمیان قاطبۀ مردم به نام مبارک «افغانی» شهرت دارد، در طول هزارسال گذشته از دورۀ محمود غزنوی ازبک تبار تا امروز از طرف حکمرانان وقت به سویۀ محلی، ولایتی و ملی، بخصوص با، به سلطنت رسیدن تیمور شاه درانی، تا امروز در جامعۀ ما با قبول استثناآتی دوام دارد.
استثناء درین ادوارتاریخی، زعامت خاندان حضرت میرویس نیکه یعنی شاهان هوتکی و دورۀ حکومت امیرشیرعلی خان، یعنی اولین بنیان گذار تجدد و ترقی و تنوردرافغانستان، شمرده میشود.
امیرشیرعلی خان متکی بر تفکر و شعور بزرگ ملی، زبان آبایی و ملتی افغانی را، زبان دربارساخت، مرحوم حافظ نور محمد کهدای دریکی از خاطرات خود، برحقیقت تاریخی فوق الذکر صحه گذاشته و مینویسد که امیر شیرعلی خان به زبان ملی و اجدادی خود افتخار میکرد.
شاغلی پوهاند دود یال با تمسک از کتاب «خیرالغات» مدعی است که محمود غزنوی به ابوالحسن میوندی (رح) وظیفۀ اصلاح الفبای زبان افغانی «پشتو» را میدهد، ولی تاریخ شاهد است که در دربارمحمود یک شاعر و ادیب و نویسنده زبان افغانی «پشتو» وجود نداشت.
محمود زر وسیم را نثار شاعران فارسی زبان دربار مینمود، چنانکه فردوسی سی سال مشقت نوشتن شاهنامه را به امید سی هزارسکه طلای محمود ازبک تبارمیداند. طویکه معترف است:
یکی بندگی کردم ای شهریار
که ماند ز تو در جهان یادگار
به سی سال اندر سرای سپنج
بسی رنج بردم به امید گنج
چو سی سال بردم به شهنامه رنج
که شهم ببخشد به پاداش گنج
چو عمرم نزدیک به هشتاد شد
امیدم به یک باره برباد شد
شخصاً از زبان یکی از استادان و ستاره های ادب زبان پشتو یعنی، استاد قیام الدین خادم شنیده ام که محمود ازبک تبار، از زبان پشتو نفرت داشت و حتی متهم به بریدن زبان ادبای پشتو است.
صفویان بی خدا و نا مسلمان در دورۀ تسلط دوصد و پنجاه سالۀ خود تا دورۀ قیام ملی حضرت میرویس بابا، از نظر بشری و فرهنگی درحوزۀ کندهار، هرات و جنوب غرب این سرزمین، جنایاتی را انجام داد که تاریخ مشرق زمین کمترمثالی از آن به خاطر دارد.
بریدن زبان پشتون ها با آلۀ زبان بری، جبری ساختن زبان مکالمه به فارسی و ترویج مذهب شیعی، از جنایات دهشتناک این دوره علیه فرهنگ و تمدن جامعۀ افغانی به شمار میرود.
دانشمند عالی مقام داکترزمان ستانیزی، استاد الهیات در یکی از پوهنتون های جنوب ایالت کلیفورنیا، در مورد جنایات دورۀ صفوی ها چنین تحریر میدارد:
«دورۀ صفوی ها دورۀ اختناق بود، صفوی ها نه تنها 65 در صد، رعایای مذهب شافعی خود را، جبراً شیعی ساختند، بلکه در سرزمین های تحت سلطۀ خود، هم مردم را به قبول مذهب شیعه و سخن گفتن به زبان پارسی محبور ساختند و زبان متخلفین را توسط آلۀ فلزی زبان بری می بریدند.
درین ستم ملی ای، از خاطره ها پنهان مانده، مردم هزارۀ ما، برای اینکه زنده بمانند، دیانت و مذهب شمنی و زبان بومی مغلی خود را کاملاً فراموش کردند، که تا به امروز به زبان و لهجۀ داعیان شیعۀ مشهد و نیشاپور صحبت میکنند.
[ این اعمال جنایت شعار صفوی ها، موجب افتراق بزرگ در جامعۀ افغان گردید، شعار نام هزارستان در وقت امیرعبدالرحمن خان و ندادن مالیه به حکومت وقت، نتیجۀ شوم همچو افتراق ملی است، تشکل احزاب هشت گانۀ به اصطلاح جهادی مخلوق رژیم اخوندی ایران، و قربانی هم وطنان هزارۀ ما در جنگ ایران وعراق و کذا در جنگ های نیابتی ایران در سوریه و شعارمجدد هزارستان هزاره ها، نتیجه شوم شیعه ساختن هم وطنان هزارۀ ماست – مومند]
داکتر صاحب زمان ستانیزی دوام میدهد:«بعد از آنکه همایون پادشاه مغلی هند کندهاررا «ازکیسۀ خلیفه» به شاه طهماسب صفوی بخشید، شاه عباس از سال 1922 به بعد به شیعه سازی مردم کندهار، شدت بخشید. مردم «پاړسیبان» یعنی فارسی زبان ساخته شدۀ کندهار با پذریفتن جبری مذهب شیعه، گویا باردوم تحت نام «سوته مسلمان» مسلمان شدند وعوض زبان اصلی پشتو به پارسی گویی مجبور شدند که تا امروز پارسی یا فارسی را با لهجۀ خاص زبان افغانی پشتوی کندهاری صحبت میکنند.
پشتو زبان های متبابقی کندهارو جنوب غرب افغانستان با تهدید بریدن زبان توسط آلۀ زبان بری، به تکلم زبان پارسی مجبور ساخاته شدند یا باید لا اقل قناعت مامورین صفوی را از کوشش خود در زبان پارسی گویی حاصل میکردنند. لذا مردم ناگزیر به زبان مختلط فارسی و پشتو رو آوردند. چنانکه در جملات تنها فعل و حرف را به زبان پشتو، ولی اسم را و صفت و قید را به زبان فارسی اداء می کردند تا از ستم ماموران امربالعروف و نهی از منکر وقت، در امان بمانند و زبان گوشتی شان بریده نشود.
به مرور زمان این کوشش دراختلاط دو زبان سبب شد که لهجۀ مختلط پشتو – فارسی کندهار حیثیت یک زبان مستقل را پیدا کند.
لهجۀ پشتوی کندهاری در واقع زبان مختلط پشتو و پارسی است که پیامد همین استعمار فرهنگی است. ….. .
پشتون های مناطق دیگر، این لهجه را به همان اندازه مضحک میابند که هجوم اصطلاحات زبان انگلیسی را درلهجۀ پشتونهای پیشاورقابل تحمل نمیدانند.
ولی دروقت محتسبان صفوی لهجۀ پشتوی کندهار را به سبب کلمات پارسی در آن، «لهجۀ شیرین» میدانستند، ولی به طور کلی پشتو را زبان «دوزخ» میدانستند و طعن و لعن همچو کنایه، تا هنوزهم از اذهان ملوث، با زهر تعصب از بساط فرهنگیان زبان فارسی کشور، رخت بر نبسته است.
در دوران تسلط صفویان بر جنوب غرب افغغانستان، هیچ شاعر و نویسندۀ از میان پشتون های این منطقه برنخواست.
برخلاف بزرگترین ادباء و شعری و فضلای زبان پشتو چون پبر روشان، خوشحال بابا، رحمن بابا، حمید مومند ماشوخیل، اخون درویزه، قادرخان ختک، کاظم خان شیدا، مرزا حنان و غیره همه ازمیان پشتون های شرق درمجاورت هند مغلی ظهورکردند.
بی سبب نبود که درزمان هجوم نادر قلی افشار برکندهار از روی تعصب و نفرت زبانی، آثار محدود ادبی زبان پشتو که درمدت کوتاه دورۀ هوتکی ها به رشتۀ قلم درآمده بود، به آتش کشیده شد.
به اطمینان میتوان گفت که ازکتاب سوزی نادرافشاردر پهلوی کتاب سوزی اعراب در کتاب های چون «علم و دانش» درایران باستان ذکری به عمل نیامده است.
با چنین کتاب سوزی ها، قیود تکلم بر زبان پشتو، و منع شعر و ادب زبان پشتو، حکمروایان صفوی تعصب خود را در«بی فرهنگ» بودن پشتون ها توجیه میکردند، چون پارسی نمی نوشتند.
متأسفانه این یاوه گویی ها در ذهنیت های تعصب اندود بخش بزرگ هم وطنان فارسی زبان ما، هم منعکس شده است.
آیا ممکن است یک جامعۀ خاص بشری را متهم به بی فرهنگ بودن تشخیص کرد؟
از دستورات دیگر صفویه این بود که اگر در جمعیتی میان ده نفر پشتون، حتی یک نفر پارسی زبان هم میبود، همه مجبور بودند که به زبان پارسی تکلم کنند، بدیهی است که بعد از سی ونیم صد سال بعد از حاکمیت صفویان، احکام فرمان روایان صفوی در افغانستان امروز هم مرعی الاجراست.
از هر پشتون زبان توقع میرود که به زبان پارسی یا فارسی تسلط کامل داشته باشد، ولی از هیچ فارسی زبان توقع نمیرود که اقلاً به زبان پشتو، سلام و اظهار ادب نماید.
تعجب آورتراینکه، حتی امروزهم پشتون ها باید به زبان فارسی صحبت کنند تا متعصب پنداشته نشوند!!!!!!!!!!!!!!
تعصب زبان هنوزهم در افغانستان به معیار ترازوی سه صد قبل دورۀ استعماری و استعبادی صفویان جبار و خون خوار و نا مسلمان وزن میشود. ختم نوشتۀ علمی و تاریخی استاد داکتر زمان ستانیزی.
استاد جهانی نیز از سوختاندن آثار کتبی دورۀ هوتکی ها، توسط حکرانان فارس، پرده برمیدارد.
این طرز نظر، امروز از طرف حامیان و پیروان طرز دید و عملکرد صفوی ها، در دورۀ حاکمیت شورای نظار و جمعیت ستمی، تعقیب و عملی گردید که امروزه در میدهای جهانی فارسی زبان، به صورت بسیار وسیع و گسترده در حال تبلیغ و منعکس ساختن آن است.
به قول استاد خلیل الله معروفی دانشمند بزرگ دستور زبان دری، تاراج فرهنگی ایران و تعویض اصطلاحات السنه پشتو و دری، به اصطلاحات ایرانی مانند دانشگاه و دانشکده و صد های دگر، که جزء ترمینالوژی ملی است، به عنوان تاراج فرهنگی ایران به شمار میرود.
متکی به استناد نوشتۀ داکترنورخالدی، احمد شاه مسعود دریک کلپ ویدویی خود میگوید که «پشتون ها نه تمدنی داشتند و نه فرهنگی»
یک نویسندۀ افغان مینویسد که:«از دشمنی کاتبان دولت مغل درهند از اوایل قرن یازدهم هجری، هیچ جای تردیدی نیست، پشتون ستیزی آنها از کتاب تاریخ فرشته گرفته تا فرهنگ انندراج کاملاً آشکاراست.»
شاغلی محمد رؤف راجع به علی اکبر دهخدا مینویسد:«علی اکبر دهخدا، ادیب، شاعر، لغت شناس، سیاست مدار و از درخشان ترین چهره های فرهنگ و ادب معاصرایران، با تمام این شهرت، یک فرد افغان ستیز نیز شناخته میشود.
دهخدا به استناد و نقل قول از فرهنگ انندراج یکی ازفرهنگ های که به زبان فارسی نوشته شده، در سدۀ نوزدهم میلادی توسط محمد پادشاه متخلص به (شاد) فرزند غلام محی الدین منشی مهاراجه سلطان بهادر، راجۀ یکی ازایالات دکن هندوستان، اززبان سعدی، بد ترین توهین را به ملت افغان کرده است.
نقل قول همچو اراجیف در لغت نامۀ دهخدا که جز، عقده های تاریخی و افغان ستیزی چیز بیشتری نیست، تعجب برانگیزاست.(برگرفته از جلد دوم صفحۀ (3088) لغت نامه، به نقل قول از انندراج اززبان سعدی.)
درین قسمت قابل تذکرمیدانم که این رباعی سعدی را که مختوم به بیت ذیل است:
خری و احمقی و جهل به افغان دادند
سالیان بسیار قبل در مضمون تحقیقی شاغلی داکتر حمیدالله روغ، مطالعه نمودم.
مردم ما به تاریخ ادعایی، یکنیم هزارسالۀ خراسان غبار و فرهنگ و خلیلی و دنباله روان ستمی شان ضرورتی ندارند.
خراسان هرگز نام کدام کشوری نبوده بلکه اعراب یک حوزۀ تمدنی بزرگی که قسمت اعظم قارۀ آسیا را احتوا میکرد، بدین نام مسماء ساختند.
دانشمندان زیادی برفرضیۀ خراسان که گویا نام تاریخی افغانستان بوده، منجمله دانشمند محترم داکتر نورخالدی، محقق بینا و توانا استاد جهانی و کذا مورخ غنیمت،شاغلی استاد سیستانی، خط بطلان کشیده اند.
مقالۀ بسیارعلمی و مستند استاد جهانی در رد هجویات و هذیان تاریخی داکتر سید مخدوم رهین فارسیست مبنی برادعای اینکه نام افغانستان قبل ازاحمد شاه بابا، و حتی بعد از احمد شاه نیز تا دورۀ تیمور شاه و شاه زمان، خراسان بود، خط بطلان میکشد
نام ایران هم درابیات فردوسی تذکر یافته و این نام ربطی به تاریخ ما ندارد، که اکنون درماتم آن به سوگ پرداخت که چرا حکومت شاهی افغانستان درمورد با دولت ایران از درمخالفت پیش نیامد؟
تنها ذواتی درین سوگ مانند مگس ها دست به هم میمالند و درسوگ و ماتم نشسته اند، که آرزوی ملوث تعویض نام مبارک افغانستان را به ایران و یا هم خراسان و آریانا دارند.
به شهادت تاریخ، بزرگترین خیانت را در برابر زبان ملتی افغان پشتو، تیمور شاه، فرزند احمد شاه بابای کبیر، انجام داد.
بعد ازرحلت احمد شاه بابای کبیر، مؤسس و پیغمبر سیاسی افغانستان نوین، بزرگان قومی کندهار بزرگ، بنابر تشویش روابط و تمایلات نزدیک و خویشاوندی تیمورشاه با ایران، در صدد جلوگیری تیمورشاه به نشستن اریکۀ قدرت پادشاهی شدند، ولی بد بختانه تیمورشاه مؤفق گردید که آن بزرگان قومی وطندوست را به شهادت برسانند و براریکۀ قدرت مطلقه تکیه زند.
مادرتیمورشاه ایرانی بود و کذا از زمرۀ ده زن تخمینی تیمورشاه، سه آن ایرانی بوده که یکی آن هم نواسۀ نادرافشاربود.
قرار روایت مورخ و محقق ارجمند، استاد سنگروال صاحب، در دورۀ سلطنت احمد شاه بابای کبیر و پسر نا خلف ایرانی مشربش، شخصی به نام (محمود الحسینی) از اقتدار بزرگی برخوردار بود.
محمود الحسینی یک جاسوس عالی مقام ایرانی بوده که به نفع ایران کار میکرد، محمود الحسینی توسط محمد تقی خان شیرازی به کندهار دعوت شد.
کتاب (تاریخ احمد شاهی) توسط همین محمود الحسینی تحریر گرده است [دور از احتمال قوی نخواهد بود که محمود الحسینی از روی تعصب فارسیستی، تعمداً نام افغانستان را در کتاب (تاریخ احمد شاهی) از قلم انداخته است- مومند]
انتقال مرکز از کندهار بزرگ به کابل نیز یکی از پلان های اساسی دولت فارس بود که به وسیلۀ محمود الحسینی و تقی خان شیرازی به پیش برده میشد، که هدف اصلی آن تضعیف پشتون ها و زبان ملی شان در ساحۀ دولت داری بود.
باید متذکر شد که تعداد غفیری از قزلباشان، حتی در دورۀ احمد شاه بابای کبیرازایران به افغانستان منتقل و صاحب زمین و املاک شدند، و از زمرۀ چهارقسمت داخلی دیوار بزرگ کندهار، یک ربع آن به قزلباشان داده شد.»
به عقیدۀ این قلم، این بزرگترین خیانت و ظلمی بود که از طرف تیمورشاه بی فرهنگ و قزلباشان فارسیست، درحق پشتون ها و فرهنگ و زبان ملی افغانی «پشتو» با خارج ساختن آن، از دربار و رسمیات، انجام پذریفت، که بدبختانه همان پالسی ضد ملی، درطول دوصد و پنجاه سال به استثناء دورۀ امیر شیرعلی خان، از طرف حکومات و زعامت فاقد شعورملی پشتون تبار، تدوام پذیرفت.
درین قسمت هم مثالی از حساسیت دولت انگلیس در قبال زبان افغانی «پشتو» به عرض میرسد:
شاعر، متفکر، نویسنده، داستان و درامه نویس عالی مقام معاصر که خطاب پادشاه غزل را حاصل نموده یعنی مرحوم استاد امیرحمزه شینواری درکتاب خاطرات خود تحت عنوان «د کابل سفرنامه» که حدود هفتاد سال قبل به دست نشر سپرده شده است، تحریر میدارد:«مصادف با چهلمین جشن استرداد استقلال افغانستان به کابل رفته بودم، یک روز ازطرف ادبای کابل به افتخارم درهوتل کابل دعوتی ترتیب داده شده بود، در جریان دعوت یک شخص مسن آمد و در کنارم نشست.
این شخص مو سپید گفت که نام من نظام الدین است و ادامه داد که من در عصر امیرحبیب الله خان یک عضو اداری اخبار سراج الاخبار بودم.
وی ادامه داد که اخبار طبق معمول به زبان فارسی منتشرمیشد، [چرا تنها به زبان فارسی نشر میشد؟ این را گویند پالیسی فرهنگی اپارتاید- مومند] ولی یک روزی ما یک رباعی زبان پشتو را درآن نشرکردیم، چند روز بعد از طرف حکومت انگلیس یک پیغام تهدید آمیز به امیر حبیب الله خان رسید، انگلیس ها دور رباعی مذکور خط سرخ کشیده بودند و از امیر حبیب الله خان استفسار نموده بودند که چرا آن رباعی به زبان افغانی «پشتو» در سراج الاخبار بدست نشر سپرده شده است؟
امیرحبیب الله خان ما را به حضور خود احضارکرد و سؤال نمود که چرا این رباعی زبان افغانی «پشتو» در اخبار چاپ شده است؟
«چه سؤال احمقانه؟ این پادشاه فاقد شعورملی خود را پشتون تبار و پادشاه یک کشور آزاد و خود مختار میدانست – مومند»
این موسپید یعنی نظام الدین به امیرحبیب الله خان گفته بود، که زبان افغانی «پشتو» زبان قومی اکثریت جامعۀ ماست و لازم است که برای ترقی و انکشاف این زبان توجه نمائیم.
امیر حبیب الله خان سخنان مرا تائید کرد و امر نمود که منبعد به صورت منظم برای نشر مطالب زبان افغانی «پشتو» در اخبار اهتمام ورزید.»
استاد امیرحمزه شینواری به تعقیب روایت حساسیت انگلیس ها در برابر زبان افغانی«پشتو» چنین ارشاد میفرمایند:«دریک حالتیکه تمدن جارحانۀ مادی و لا دینی درشعاع فلسفۀ داروین، دولت های مقتدر، ملل ضعیف تحت استعماررا زیر پا میسازد و تحت تأثیر تلقیات فلسفۀ ماکیاولی، دولت ها به الحاد و منافقت رو آورده اند، برای ملل ضعیف راهی باقی نمی ماند، جزاینکه از طریق دین، روایات و فرهنگ ملی و بخصوص زبان ملی خود، به استحکام تمدن واستقلال فرهنگی خود، متمسک گردند.»
استاد حمزه شینواری در جواب فارسیست های منحرف و بی فرهنگ کابلی دنباله رو پالسی فرهنگی صفویان، که قوله میکشیدند: زبان پښتو زبان دوزخ است، چنین میفرماید:
وایی اغیار چی د دوزخ ژبه ده
زه به جنت ته د پښتو سره ځم
حمزه سفر که د حجاز وی هم
زه د پښتون د قافلی سره ځم
علامه سید جمال الدین افغان میفرماید:« آنچه ملتی را از یک ملت دیگر [مثلاً ملت افغان وایران- مومند] متمایز میسازد زبان و لغت آن است.[مانند اصطلاحات پوهنتون و پوهنځۍ و صد های دگر- مومند]
چنانکه به روایت سراج الاخبار، علامه محمود طرزی در زمرۀ نخستین کسانی بود که مسئلۀ زبان را در بسترسیاست طرح کرد و نوشت:«در مکتب های ما، مهم ترین آموزش ها، باید تحصیل زبان افغانی (پشتو) باشد.ازآموختن زبان انگلیزی، اردو، ترکی، حتی فارسی، تحصیل زبان افغانی را اهم و اقدم باید شمرد. به فکر عاجزانۀ ما، یگانه وظیفۀ انجمن عالی معارف، باید اصلاح و ترقی و تعمیم زبان وطنی و ملتی افغانی باشد.»
این نظرتعمیم و ترقی زبان وطنی و ملتی افغانی پشتو، در یک مادۀ قانون اساسی سال 1964 در نتیجۀ صحبت تیلفونی و فشارمعنوی بابای پشتونان، مفکرمحمد گل مومند با اعلیحضرت محمد ظاهر شاه، و با اتکاء به تضمین وعدۀ اعلیحضرت محمد نادرخان به وی، انعکاس یافته بود که متأسفانه بعداً درقانون اساسی دورۀ جمهوریت سردارصاحب، بنابر اشتراک فارسیست وایرانی مشرب، منجمله سید مخدوم رهین در کمیتۀ تسوید، حذف گردید.
زمانیکه دردوران تسلط انگلیس ها درنیم قاره هنوستان، سیمای بزرگ آسیایی خان عبد الغفارخان، درمناطق شمال مغربی که امروزه به نام خیبرپختونخوا، یاد میشود، به تأسیس مکاتب به زبان پختو یا پشتو پرداخات، انگلیس حساسیت شدیدی علیه آن ابراز داشت، که همین پالیسی امروزهم توسط پنجابی ها، این میراث خوران استعمار انگلیس دوام دارد و در تلاش اند که زبان اردو را، زبان اول پشتونان بسازند, چنانکه صفوی ها زبان فارسی را در افغانستان به حیث زبان اول و بلا رقیب تحمیل کردند.
یگانه شخصیت بزرگ فرهنگی و سیاسی در افغانستان همانا مفکرمحمد گل مومند بود که علیه تداوم این بی عدالتی و پالسی اپارتاید زبان فارسی میراث صفویان در کشور قیام کرد و تلاش نمود که زبان افغانی پشتو طبق تفکر علامه محمود طرزی، زبان اول مملکت باشد.
خدمت بزرگ دیگر تاریخی مفکر محمد گل مومند، مسکون ساختن پشتونان کوچی و بی زمین در صفحات شمال بود.
این عمل از یکطرف توازن، مهاجرت هزاران خاونه وار پاردریایی را که بعد از استقرار رژیم پرولتری و بلشویکی شوروی، به شمال کشور مهاجرت کردند که از طرف مفکر محمد گل مومند در زمان ریاست تنظیمیه اش، به اساس احساس وتفکرانسانی و اندیشۀ اخوت اسلامی مورد استقبال گرفتند و صاحبان سر پناه، اسکان و مالکیت زمین شدند، را برابرساخت و از جانبی هم حساسیت بیگانگی اقوام را، با اختلاط شان با پشتونان کشور، مرفوع نمود.
در کناردواصل فوق الذکر تشکل یک سد قویتری بود ازترکیب اقوام مختلف کشور، دربرابر تجاوز احتمالی دولت بلشویک و توسعه طلب شوروی.
با کمال تأسف ملاحظه میگردد که گروه های کثیف ستمی قشر فارسی زبان و کذا گروه های فارسیست و قلاده به گردن فارس، مهاجرت پاردریایی ها را نا دیده گرفته ولی اسکان ناقلین پشتون تبار بی زمین و بی بضاعت اقوام کوچی وغیره را یک عمل ظالمانه و استبدادی مفکر محمد گل مومند میدانند و این گروه های ضد ملی و مزدور و فاقد شرف و وجدان ملی، در محکومیت مفکر محمد گل مومند فتواهای دذیلانه و بی شرمانه صادر میکنند.
بدبختانه، درزمرۀ ذوات فاقد شعور ملی ، مانند دورۀ سقوی پشتون تبارانی نیز شامل اند، که در نتیجۀ ضعف و فقدان وجدان افغانی و پشتونولی، در صفوف گروه ها و ذوات ستمی و فارسیست، علیه مفکر محمد گل مومند به قوله کشی میپردازند.
درین قسمت قابل تذکرمیدانم که چند مثالی از حساسیت های، ذوات فارسیست، در برابر زبان ملتی افغان پشتو خدمت تقدیم دارم.
شخص اول – شخصی به نام محمد محق، یک ایرانی مشربی، که درقم تحصیل مذهبی نموده، و در وقتش به سفارش یک ایجنت سیاسی ایران یعنی رنگین دادفرسپنتا، به حیث مشاوراموردینی داکتر اشرف غنی، و بعداً سفیر درمصر مقررگردید واکنون در ویب سایت افغان جرمن نیزازمقام و منزلت بالای برخوردار است، اولین پیشنهاد او به امارت اسلامی رسمی ساختن زبان فارسی بود !!!
چرا؟
به خاطری که وی به حق فرهنگی زبان ملتی افغانی پشتو اعتقاد ندارد.
شخص دوم – هم وطن پنجشیری، میرمن داکتر بهارقریشی است، بهارجان قریشی مدعی است که به السنۀ فارسی، پشتو، انگلیسی و جرمنی تسلط دارد، زمانیکه من به آرشیف مضامینش در ویب سایت افغان جرمن مراجعه نمودم از زمرۀ 48 مضمونش به زبان دری، حتی یک مضمونش را به زبان ملتی افغانی نیافتم.
بهار جان قریشی پنجشیری به ارتباط روز تجلیل از زبان ملتی پشتو مینویسد:«متأسفانه امروز، روز پشتو درحالی است که حذف زبان فارسی از امکان علم درحال جریان است که خود ننگی بر سیاست افغانستان است»
سؤالی دارم از این هموطن پنجشیری ما:
آیا حذف ساختن زبان پشتونان کشوردرطول هزارسال گذشته، شروع از محمود غزنوی و بخصوص تسلط دو صد و پنجاه سالۀ صفویان، به استثناء دورۀ امیر شیرعلی خان تا امروز ننگ نبود و نیست؟
درد مزمن و کرونیک تعصب فارسیستی این هم وطن پنجشیری و حامی پالیسی ضد پشتونی احمد شاه مسعود پنجشیری و بحران الدین بدخشانی را ازاین جمله درک کرده میتوانید:«درگزینش نام پوهنتون و حذف زبان فارسی در مورد مرکز های علمی برای من ….»
چنین به نظر میرسد که به خیال بهارجان قریشی، با احیاء نام مبارک پوهنتون، زبان فارسی حذف شد و جنازه اش به گورستان نابودی سپرده شد.!!!!!!!!!!!!!!!
بهارجان قریشی پنجشیری نمیداند که سنگ تهداب پوهنتون درسال 1326 در دورۀ صدارت شخصیت واجب الاحترام شاه محمود خان غازی، توسط رضوان الله اعلیحضرت محمد ظاهرشاه گذاشته شد و در دوران صدارت شخصیت ملی ، سردار محمد داؤد خان افتتاح گردید. درآن زمان، ایران چیزی به نام دانشگاه نداشت، ایران سیزده سال بعد از افغانستان در سال 1339 صاحب چیزی به نام دانشگاه شد.
چنانکه ژورنالیست، شاغلی جلیل غنی مینویسد که سعید نفیسی ایرانی، در پوهنتون کابل سند لیسانس خود را بدست آورد. وطبعاً در سند لیسانس وی پوهنتون نوشته شده بود نه دانشگاه.
ما درزبان ملتی افغانی صد ها لغت از زبان دری داریم و لی فارسیست های متعصب و متنفر و معاند زبان ملتی افغانی، حتی دیدۀ دیدن یک کلمۀ پوهنتون را به عنوان ترمینالوژی ملی و قبول شده درالسنۀ افغانستان ندارند.!!!!!
مبارز بزرگ ملی، علیه تاراج فرهنگی ایران و علمبردار صیانت سچه بودن زبان و فرهنگ ملی، استاد خلیل الله معروفی که مسلط ترین شخصیت علمی و ادبی بر دستور اصطلاحات و لغت زبان دری است، به ارتباط کلمۀ ایرانی دانشگاه ، دریک مضمون طلایی خود معنون به «پشتو یک زبان مظلوم است» چنین ابراز نظر میفرماید:«اگر زبان عزیز پشتو هزاران کلمۀ دری را در خود هضم کرده و میکند….
مگر طرف مقابل: همینکه کسی پوهنتون گفت و یا شاروال و یا اوربند و یا ولسی جرگه، مشرانو جرگه، شاغلی، میرمن، پیغله …. گفت، فغان و داد و فریاد شان تا ملکوت بالا میشود که چرا کلمات و اصطلاحات زبان پشتو را در دری استعمال کنیم؟
چرا نگوئیم دانشگاه، چرا نگوئیم شهر دار، چرا نگوئیم مجلس نمایندگان ….؟
یعنی چرا همان لغات وارداتی جمشیدی، شوونستی ایران را بر زبان نیاوریم، که کلمات خودی را، استعمال کنیم؟؟؟؟؟
استاد معروفی ادامه میدهد:«اگر نا فهمان و نوکران وغلامان زر خرید جمهوری تازیانه دارایران، از یکطرف دیگر، علم مخالفت را در برابر استعمال لغات و کلمات زبان پشتو درزبان دری بالا میفرمایند، و به مقابل کلمات زیبا و مورد قبول عامه و مروج و متداول پشتو، قد قد خیز میزنند، هیچ گلۀ نیست و من از چنین افراد هرگز توقع خوبی و نیکویی را ندارم، دشمن، دشمن است و نوکر دشمن دشمن نیز دشمن است.
چنانکه در زبان ملی پشتو گفته اند:
کاڼی به وروست نشی
دشمن به دوست نشی
ولی گلۀ من از دوست است که چرا در مورد زبان ملی پشتو تا این اندازه بی تفاوت و بیطرف و به کلی سیل بین افتاده، چرا بر زبان خود رحم نمیکنند؟
اگر ازبحث تاریخی بگذریم که چرا زمامداران پشتون تبار در دوصد و پنجاه سال اخیر وطن، زبان پشتو را زیر پای ماندند….
چرا دانشمندان بزرگ ما از پوهاند علامه حبیبی گرفته تا استاد عبدالله افغان نویس و استاد وکیلی فوفلزی و دیگران آثار خود را به زبان دری نوشتند و زبان مادری خود پشتو را یکسره به پناه خدا سپردند؟
در موازات ذوات فوق الذکر که استاد معروفی از ایشان نام برده، شاغلی کاندید اکادمسین اعظم سیستانی بارکزی، شخص دیگری است که از زمرۀ پنجاه جلد کتاب خود حتی یکی آن را، و از زمرۀ نهصد مقالۀ خود را حتی یک مقالۀ خود را به زبان ملی پشتو ننوشته اند، و کذا به ترویج اصطلاحات ایرانی مانند (دانشگاه) وغیره سخت علاقه مند اند.
حدود ده سال قبل، که من براستعمال نام ایرانی دانشگاه، در ویب سایت افغان جرمن، بر وی معترض شدم، استاد سیستانی درعکس العمل زشت و فرعونی خود، مرا متهم به تعصب زیر لحاف ساخت!!!!
اگر دفاع از فرهنگ، ثقافت، کلتور، زبان و اصطلاحات ملی، به قول شاغلی سیستانی بارکزی، تعصب زیرلحاف باشد، من با کمال افتخار همچو تعصب زیر لحاف یا سر لحاف را می پذیرم ومانند بابای بزرگ پشتونان مان، از احد من الناس هراسی ندارم.
خوشخال بابا فرمایی:
زه خوشحال کمزوری نه یک چی به ډار کړم
اما دو نفر، یکی مسعود جان فارانی و دیگری شاغلی ارسلا درحمایت موقف من قرارگرفتند و شاغلی سیستانی بارکزی بعد ازعقب نشینی و سکوت خود، تا امروزاز استعمال اصطلاح منحوس ایرانی دانشگاه، منصرف شدند.
باید درنظر داشت، که در زمان فراغت استاد سیستانی بارکزی ازپوهنتون، کسی با نام دانشگاه آشنایی نداشت، چناکه در سند لیسانس شاغلی سیستانی بارکزی، پوهنتون نوشته شده است نه دانشگاه !!!!!
لذا دلیل استاد سیستانی بارکزی را مبنی بر اینکه در متن کتاب شان در مورد غازی امان الله، چرا چندین بار از اصطلاح ایرانی دانشگاه کار گرفته است، فهمیده نتوانستم؟
اصطلاحات منحوس ایرانی مانند دانشگاه، دانشکده، واژه، ویژه، موشک، شهر دار، چالش، واکنش، هزینه، دلار، گفتمان، نخست وزیر، چرخبال، نشست، گفتگو، دیدار، و صد های دیگردر زمان حکرانی احمد شاه مسعود پنجشیری و بحران الدین بدخشانی، متکی با تعهد فرهنگی، که با دولت ایران داشتند، ترویج یافت.
مرحوم استاد سراج وهاج معروف ترین ژورنالیست افغان و مدیرمسئول مجلۀ وزین «درد دل» در ایالت کلیفورنیا، در مورد اصطلاح پوهنتون و ضدیت با اصطلاح منحوس ایرانی دانشگاه مینویسد:
«اسم پوهنتون برای ما مقدس و قابل تأئید است، نه برای اینکه متعلق به زبان ملی پشتوست، بل به این لحاظ، که محصول فکر و نظر و ابتکار نخبگان خود ماست.»
با اتکاء به آنچه، به عرض رسید، ترویج اصطلاحات ایرانی و هم یاری و هم کاری با تهاجم فرهنگی ایران، در واقعیت امر، درمخالفت و ضدیت قرارگرفتن به فرهنگ ملی، خدمت به دولت آخوندی و شوونیستی ایران و در نتیجه یک خیانت بزرگ ملی وغیر قابل عفوی است، معادل همان خیانتی که خلیل الله خلیلی سقوی، در وقت جمهوریت سردارصاحب داؤد خان مرتکب شد و از شاه و دولت ایران مطالبۀ دخالت و لشکر کشی را به افغانستان نمود.
درین قسمت تأملی دارم به نوشتۀ حق بینانۀ محترم یونس نگاه، منتشرۀ ویب سایت اافغان جرمن.
شاغلی یونس نگاه در مقالۀ تحت عنوان:«برای احترام به روشنفکران پشتون» مینویسد:« زبان رسمی جنبش روشنفکری درافغانستان فارسی بوده است، اما بار اصلی را این جنبش را پشتون ها به دوش کشیده اند.
اما آیا سیاست مداران و فرهنگی های فارسی زبان ، این وضعیت را به خوبی می بیند؟
برخی بلی، اما خیلی ها، نخیر.
تصور برخی از فارسی زبان ها ازاینکه گویا پشتون ها درعرصۀ روشنگری عقبتر از دیگران بوده اند، خطاست.
اگر پشتون های پاکستان [افغان های ماوراء خط نان نهاد دیورند- مومند] را مد نظر نگیریم ، بار تمام روشنگری در جامعۀ پشتون را، پشتون ها به تنهایی به دوش کشیده اند و به ندرت یک هزاره، تاجیک، ازبک و یا فرد دیگری که زبانش پشتو نبوده، پشتون های مبارز را در روشن کردن اذهان مردم در قریه ها و محلات پشتون نشین بازو داده است.
متأسفانه پشتون های که در محیط فارسی زبان مشغول مبارزه بوده اند، چندان پشتون حساب نمی شدند، در واقع اینجا بین پشتون و زبان پشتو یک سرحد خلق شده و جمع بزرگی از روشنفکران پشتون فارسی زبان، نادیده گرفته شده اند، مانند : [استاد اعظم سیستانی بارکزی– مومند]
آنگاه حتماً متوجه خواهید شد که روشنفکران پشتون اگرچند بلست از روشنفکران تاجک جلوتر نباشند، هرگز زرد روی تر نمی باشد.
امروز نیز تحصیل کردگان فارسی زبانی که از تماس با جامعۀ پشتو زبان گریزانند، نسبت به جامعۀ روشنفکری پشتون، دچارتوهم میباشند و شناخت درستی ازآن ندارند، برخی ها درک بسیار سطحی از روشنفکری دارند و تصور میکنند هرکسی حافظ و سعدی خواند و به فارسی صحبت کرد، روشنتر است و هر کسی پشتو گپ زد، یک رگ عقب ماندنی دارد.
شاغلی یونس نگاه، با اتکاء به داشتن شعورملی، تحریر داشته اند:
«هر نویسنده و سیاست مدار افغانستان که پشتو نمیداند، پشتو نمی خواهد و با جامعۀ پشتون تماس مستقیم و ارگانیک ندارد، با یک نیمۀ مهم کشور بیگانه است.»
کذا شاغلی یونس نگاه با یک جملۀ طلایی دیگری، بر واقعیت مسلمی تماس میگیرد، چنانکه فرموده اند:«هر افغانی که خود را متعهد به افغانستان آزاد میداند، اما زبان پشتو نمی داند، در تعهدش باید شک کرد.»
ملیون مرحبا و حبذا به همچو تفکرملی، و وجدان وطنپرستانۀ شاغلی یونس نگاه.
مثال همچو ذواتیکه تحت قاعده فوق الذکر شاغلی یونس نگاه قرار میگیرند قرار ذیل اند: به قول وکیلی پوپلزی، ازبک بخارایی ولی دروازی، وزیردربار،علی محمد خان بدخشی، میرزا محمد خان یفتلی بدخشی، میرغلام محمد غبارحسینی، میرصدیق فرهنگ، میرعلی اصغر شعا، سید اسمعیل بلخی، سید مخدوم رهین، صلاح الدین سلجوقی، داکتر یوسف، آصف سهیل، داکترجاوید، سمندرغوریانی، عثمان صدقی، عثمان انوری، داکترعبدالمجید لندی وزیر عدلیه، داکتر روان فرهادی، غلام علی آئین، داکتر اکرم عثمان، استاد خلیلی، داکترغزنوی، واصف باختری، نوراحمد اعتمادی، داکتر طبیبی، داکتر فاضلی و صد های بی فرهنگ دگر که درزبان ملتی پشتو بیسواد بودند.
سمندرغوریانی به پنج لسان خارجی تسلط کامل داشت، و کذا ذوات که قبلاً اسماء شان تذکر یافت به یکی دو لسان اجنبی تسلط، داشتند، ولی نظر به تعصب و نفرتی که درقسمت زبان ملی پشتو «افغانی»، یعنی زبان اکثریت قومی هم وطنان خود داشتند، ترجیح دادند که درقسمت درک و دانش این زبان، بیسواد بمانند.
لذا به جرئت میتوان گقت که پروفیسراسلانوف و پروفیسر دوریانکوف روسی، استادان زبان افغانی پشتو دریکی ازاکادمی های مسکو، بر ذوات متعصبی چون سمندرغوریانی و امثال و آقران شان شرف داشت.
ادعای دانشمند محترم داکتر زمان ستانیزی، مبین واقعیت، تعصب قسمت اعظم فارسی زبانان درکشور است، چنانکه مینویسند:« تعصب علیه زبان پشتو در افغانستان به معیار ترازوی دورۀ صفوی ها وزن میشود.»
فرمان اعلیحضرت محمد ظاهر شاه عنوانی مارشال شاه ولی خان وکیل صدارت به منظور تعمیم و انکشاف و رسمی ساختن زبان ملتی پشتو به عنوان زبان اول مملکت، از طرف میر محمد صدیق فرهنگ، معادل یک عمل حکومت آلمان نازی قلمداد گردید.
کولابی ها، خواهان تجزیه افغانستان بوده و آرزومند یک حکومت خود مختار تاجک به نام خراسان اند درشمال کشور اند.
یک بدخشانی به نام عبدالعلی فایق، درلندن به تشکل حکومتی به نام خراسان پرداخته و به توزیع پاسپورت های تابعیت خراسان شروع نموده است.
این آدم فاقد شرف و وجدان ملی نام مقدس افغانستان را «الاغستان» گذاشته و آرزومندی مضمحل ساختن قوم پشتون را از صفحۀ گیتی نموده است.
شرف باختۀ دیگری به نام عبدالخالق لعلزاد بدخشی، مدعی است که واحد سیاسی به نام افغانستان قبل از امیرعبدالرحمن خان، در تاریخ سیاسی جهان وجود نداشته.
افتخار به داکتر نور احمد خالدی که از چندین سال بدین طرف در میدیای افغانی با منطق قوی و قلم توانا، علیه منکران حقیقت، دشمنان مادر زاد افغانستان، منکران تاریخ و افتخارات و مقدسات ملی، فدرالیست ها و تجزیه طلبان و ترویج کنندگان اصطلاحات و فرهنگ ایران، در سنگر مبارزان ملی قرار گرفته و از یک سیمای با دیانت و با شرف ملی نمایندگی میکند.
از مدت نیم قرن بدینسو، افغانستان در دورۀ حیات تاریخی خود در یک آزمون بزرگ و عظیم حیات و ممات، موجودیت و یا هم تباهی قراردارد، درهمچو مقطع بحرانی تاریخ کشور، تمام انرژی خود را مانند استاد سیستانی، داکتر احسان لمر وغیره روشنفکران ویب سایت افغان جرمن، که مصروف کشیدن عظام رمیم شخصیت و زعماء تاریخی از قبور و محاکمۀ شان اند، کاری است در موازات عناصر عقده مند بی خدای چپ، (پرچم، شعلۀ جاوید و خلق) و تجزیه طلبان و منکران تاریخ و افتخارات و مقدسات ملت افغان (شورای نظار، جمعیت) و ذواتی چون طاهر بدخشی، لعل زاد بدخشی، فایق بدخشی، ربانی بدخشی، پدرام بدخشی، مسعود پنجشیری و برادران، تورن اسمعیل، محقق، خلیلی و علم برداران نام (هزارستان)
تاجک تباردیگری که روی احساس کاذب نژاد پرستانه، مدعی تاریخ نژادی آریایی خود به هزار و هفتصد سال قبل از میلاد است «شتردرخواب بیند پنبه دانه) درموازات ذوات ستمی و فارسیست و دشمنان مادرزاد زبان ملتی پشتو و پشتونان و فرهنگ شان، با یک ادعای عنودانه و جاهلانه، با استفاده سوء از ویب سایت وزین آریانا افغانستان، کود پشتونولی را یک «ایدیالوژی منحط» قلم داد نمود.
این فارسی زبان منحرف با همچو ادعا و تفلسف نژادی خود، وعداوت با کلتور، ثقلفت، روش حیات اجتماعی و درمجموع فرهنگ پشتونان در حقیقت بر مدفوع شعارحلقه ها و گروه ای فاسد و مفسد ستمی شورای نظار و جمعیت یعنی «تاجک فوق همه» نشخوار میزند.
این عنصرمنحرف، و ظاهراً مساواتی یعنی مترقی دیمکرات، که با السنۀ بیگانه آشنایی دارد، در قسمت زبان ملتی افغانی «پشتو» کلاً و کاملاً بیسواد محض است، باور دارم تخیلات نژاد پرستانه و عداوت با کود پشتونولی کتلۀ هفتاد ملیونی پشتونان جهان، روح شهید میوندوال را که یک شخصیت ملی و به قول صلاح الدین سلجوقی، سید جمال الدین، ثانی بود، درگور، نا آرام ساخته است.
باید متذکرشد که این تنها صفویان و ایرانیان، نبودند که با پشتونان و زبان و فرهنگ شان ضدیت فارسیستی داشتند بلکه درادوارسلطۀ مغل ها و انگلیس ها در هند برتانوی، نیز کتبی به رشتۀ تحریرآمده که نیات مغلی و (مغل واله) و احساس کاذب فارسیستی درآن منعکس گردیده است.
ضدیت سید علی ترمذی معروف به پیربابا «یکی از اجداد مادرکلان پدری این قلم» و مریدش اخوند درویزه، علیه نهضت آزادی خواهی پشتونان و کذا تحریر کتب انحرافی: تاریخ خورشید جهان، مخزن افغانی و تاریخ خان جهانی و ده های دیگر، از زمره حرکات و آثاری است، که در ضدیت با پشتونان تحریر و تکثیر گشته است.
قابل تذکر است که تخیلات صدیق فرهنگ درکتابش «افغانستان در پنج قرن اخیر» علیه یکی از اقوام بزرگ پشتون ملهم از تخیلات صفویان وفارسیست های شمرده میشود.
د مقالی په دی آخری برخه کی په صراحت او ایماندارۍ سره وایم:
هغه پښتون تباره چی په خپله ملی، ملتی او جنتی افغانی ژبه نه پوهیږی او خپل اولاد ته خپله ژبه و نه ښایی، په داسی بی ایمانه او بی پښتو، یو پنجابی چړی، او ټټۍ پاکوونکی شرف لری.
در قسمت اخیر پیشنهاد های من بخصوص به حکومت امارت اسلامی و یا هر حکومت آینده در افغانستان قرار ذیل است.
یک – کشودن بلا درنگ دروازۀ مکاتب و پوهنتون ها به روی دختران ملت.
دو – برافراشتن بیرق ملی در کنار برق سفید اسلامی و احیاء عالی ترین سرود ملی دورۀ سردارصاحب محمد داؤد خان که به قلم استاد بینوا تحریر یافته بود.
سه – مکلف ساختن تمام مامورین دولت بخصوص به مقام های بزرگ دولتی که باید به هردو زبان بزرگ جامعه، یعنی افغانی پشتو، و دری تسلط داشته باشد.
چهار- غیر قانونی ساختن تمام اصطلاحات ایرانی که بعد از دورۀ حکومت شورای نظار و جمعیت، با تفاهم و تعهد تعمیل پالیسی ضد فرهنگ ملی، با مقامات ایرانی ترویج داده شد.
پنج – اسکان تمام کوچی های بی خانه ، هدیره (حضیره) مکتب و کلینیک صحی بعد از تکمیل پروژۀ بزرگ قوش تیپه درشمال مملکت.
شش – تطبیق پلان اسکان و اختلاط اقوام مختلف درسراسرکشور، بخصوص مناطق پنجشیر، بدخشان، بامیان، هزاره جات وغیره ، به منظور زدودن حساسیت های قومی و پذیرفتن یکدیگر.
شش – رسمی ساختن زبان ملتی افغانی پشتو به حیث زبان اول مملکت.
با عرض حرمت.
د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه
د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :
Support Dawat Media Center
If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320
Comments are closed.