یک امپراتوری فرسوده

ترجمه: میرعبدالرحیم عزیز

175

یک امپراتوری فرسوده

نویسنده: لی سینگ  (Li Xing)

ترجمه: میرعبدالرحیم عزیز

 ۲/۳/۲۰۲۵

بدون “چتر حمایتی” توسعۀ طلبی پایدار بیرونی، پوسیدگی سیاسی و اجتماعی در ایالات متحده سرعت می یابد.

کتاب تصادم تمدن ها و بازسازی نظم جهانی اثر ساموئل هانتینگتون تأثیرات قابل توجهی از خود گذاشته است. هر چند که، به دلیل عمومیت بخشیدن و گسترش مفروضات جنجال برانگیز خود، همراه با افزایش پیوستگی جهانی اقتصاد ها و فرهنگ ‌ها که اجتناب ‌ناپذیری دیدگاه هانتینگتون را به مبارزه می طلبد، همچنان با انتقاد مواجه می گردد.

اما یک بحث غالباً نادیده گرفته شده و در عین حال انتقادی در این اثر وجود دارد، جائی که هانتینگتون ادعا می کند: “غرب نه با برتری فکری یا ارزش ها یا دین خود … بلکه با برتری خود در اِعمال خشونت سازمان یافته بر جهان غلبه نمود. غربی ها اکثراً این واقعیت را فراموش می کنند. غیر غربی ها هرگز فراموش  نمی کنند.” این اظهاریه درک عمیق تری از فهم تاریخی برتری جوئی ایالات متحده را تقویت می بخشد.

گفتار هانتینگتون تأکید می کند که تسلط جهانی غرب در تاریخ جهان نوین ناشی از هر گونه برتری ذاتی فرهنگی یا اخلاقی نیست، بلکه از تسلط آن بر تکنالوژی نظامی، ستراتیژی و سازمان دولتی ناشی می شود. این مهارت به قدرت های اروپائی اجازه داد تا مناطق وسیعی را مستعمره سازند، کشورهای رقیب را از صحنه بدر نموده و بر تجارت جهانی و توزیع منابع تسلط پیدا نمایند. پیشرفت‌ های فنی، بالاخص در جنگ‌ های سازمان ‌یافته – مانند سلاح‌ های گرم، نیروهای بحری و بعداً قوای هوائی – در ایجاد و حفظ برتری غرب در صحنه جهانی محوری و بسیار با اهیمت بود.

این واقعیت که سلطه غرب از لحاظ تاریخی ریشه در خشونت سازمان یافته به جای برتری فرهنگی یا ایدئولوژیک داشته است، این ادعا را تضعیف می کند که ارزش های جهانی مانند دموکراسی یا حقوق بشر محرک های اصلی نفوذ جهانی آن هستند. ادعای هانتینگتون توضیح می‌دهد که چرا ائتلاف ‌های نظامی جهانی مانند ناتو، ائتلاف “پنج چشم”، گفت ‌وگوی چهارجانبه امنیتی  بین ایالات متحده، جاپان، هند و آسترالیا و پایگاه‌ های نظامی در سراسر جهان، مداخلات مسلحانه در بحران اوکراین،  شرق میانه و افغانستان و همچنین مهار بی رحمانۀ چین، جزء لاینفک ستراتیژی ژئوپولیتیک ایالات متحده در پیوند بین “ابعاد داخلی و خارجی و اتکای آن به خشونت سازمان یافته توسعه طلبانه به عنوان ابزار سیاست خارجی شمرده میشود.”

نظم بین‌المللی کنونی برای حفظ ظرفیت و پایداری برتری خواهی ایالات متحده در ساحات اقتصادی، تجارتی و امنیتی و همچنان در رهبری فرهنگی، تثبیت و نقش ارزش ها طراحی شده است. معماری این نظم با یک هدف زیربنائی ناگفته و در عین حال روشن ساخته شده که به صراحت توسط جورج کنان، دیپلمات امریکائی بیان گردیده است: “ما ۵۰ درصد از ثروت جهان را داریم اما تنها ۶.۳ درصد از جمعیت آن… در این شرایط، ما نمی توانیم مورد حسادت و کینه قرار نگیریم. وظیفۀ واقعی ما در دورۀ آینده این است که نمونه ای از روابط ابداع کنیم که به ما اجازه دهد این موقعیت نابرابر را حفظ کنیم. ما باید از صحبت در مورد اهداف مبهم و غیر واقعی مانند حقوق بشر، ارتقای معیار های زندگی و دموکراسی سازی دست برداریم. روزی دور نیست که مجبور شویم به مفاهیم مستقیم قدرت بپردازیم. هر چه کمتر با شعارهای آرمان گرایانه مواجه شویم، بهتر است.”

بیانیه صریح کنان نشان داد که هدف ستراتیژیک سیاست خارجی ایالات متحده در طول جنگ سرد، کمتر درگیر شدن در یک نبرد ایدیولوژیک علیه “تهدید کمونیستی” و بیشتر در مورد تعبیه یک “مکانیسم پاداش” در “نظم مبتنی بر قوانین” بین المللی به رهبری ایالات متحده بود.” هدف این مکانیسم حفظ نابرابری ‌های اقتصادی و سیاسی گسترده نظام بین‌الملل و امتیاز و قدرت عظیمی است که این اختلاف ثروت جهانی برای ایالات متحده به ارمغان آورده است. مهمتر از همه، این مکانیسم مستلزم یک تحرک متقابل است که آن را تداوم می بخشد: ایالات متحده باید سیستم های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دفاعی داخلی خود را با الزامات بیرونی گسترش مسلحانۀ امپراتوری هماهنگ سازد و در حین وقت اطمینان حاصل نماید که ستراتیژی های جهانی آن ساختارهای داخلی قدرتش  را تقویت می کند.

همانطور که گرگ گراندین، مورخ برندۀ جایزۀ پولیتزر، به واقعیت متذکر میشود: “یکی از چیزهائی که امریکا را در مقایسه با سائر کشورهای بحران‌ خیز و دارای جنگ طبقاتی استثناء ساخته، این است که مدت طولانی است که هیچ کشور مدرن دیگری در جهان نمیتواند ادعا نماید که: توانائی درگیر شدن در یک حرکت بی وقفه و بی پایان را در بیرون از کشور دارد.”

ملاحظات گرگ طور دقیق ماهیت این استدلال را نشان می دهد که پیگیری ایالات متحده برای توسعۀ بی پایان – چه از طریق نظامی گری و چه از طریق بازار – در کاهش تنش های داخلی و ایجاد نهاد های انعطاف پذیر مؤثر بوده است.

شناخت جدائی ناپذیر بین گسترش امپریالیستی ایالات متحده – نظامی، اقتصادی و ایدیولوژیک – و ثبات داخلی آن، بینش های کلیدی را در مورد چگونگی مشروعیت بخشیدن و حفظ هویت جهانی ایالات متحده به عنوان تجسم “رویای امریکائی” و ” استثناگرائی امریکائی ” ارائه می دهد.

گسترش امپریالیستی با ایجاد مجرا های خارجی برای مازاد اقتصادی، تقویت انسجام ایدیولوژیک، و ارتقای ثبات اجتماعی و دموکراسی در داخل، ایالات متحده را قادر ساخت تا تصویر خود را به عنوان یک قدرت جهانی منحصر به فرد و آرزومند حفظ کند. این تحریک یک ارتباط مثبت بین گسترش مسلحانۀ بیرونی و حفظ مکانیسم پاداش را نشان می دهد، جائی که مداخله نظامی و گسترش امپراتوری به حفظ ثبات داخلی کمک می کند و از منافع ژئوپولیتیک و اقتصادی گسترده تر قدرت مسلط حمایت می نماید.

ظهور ترمپیسم در سال ۲۰۱۶ باید به عنوان نشانه ای از فرسودگی امپریالیسم ایالات متحده تلقی شود. روش امپریالیستی و سیاست های خارجی مداخله جویانه که زمانی به خنثی شدن تضاد های داخلی کمک می کرد، از زمان جنگ عراق، جنگ افغانستان و بحران مالی در حال عقب نشینی بوده است. اکنون، مشکلات چند وجهی ناشی از ظهور قدرت‌ های نوظهور و جنوب جهانی – مانند بریکس – همراه با بحران اوکراین و ظهور همه‌ جانبۀ چین، تضادهای اجتماعی و اقتصادی داخلی را که زمانی با بحران بیرونی جا به‌ جا شده بودند، اکنون وادار به محاسبه کرده است. به عبارت دیگر، مکانیسم پاداش داخلی- خارجی – “چتر حمایتی” امپراتوری – تمام شده است. این ناتوانی در طرح ریزی و حفظ توسعه بیرونی، بحران های داخلی را تشدید کرده، نابرابری های سیستمی را بدتر ساخته و زوال سیاسی را تشدید نموده است.

اگر موفقیت دونالد ترمپ در سال ۲۰۱۶ نمادی از کاهش در حال ظهور بیش از حد امپراتوری ایالات متحده و تأثیر آن بر سیاست داخلی باشد، این سوال مطرح می شود: آیا بازگشت او به قصر سفید نشان دهنده ای یک بحران ساختاری عمیق ‌تر است که با تضعیف توانائی ایالات متحده برای گسترش قدرت و هدایت منازعات داخلی به بیرون و در نتیجه به یک امریکای درون گرا و اول گرا مرتبط میشود؟

انتظار میرود ادارۀ جدید ترمپ سیاست خارجی ایالات متحده را تغییر دهد و در نتیجه رقابت قدرت‌ های بزرگ، کاهش نفوذ اقتصاد نئولیبرال و عقب‌نشینی از نظامی‌ گری محافظه کاری جدید را به دنبال داشته باشد. این تغییر ممکن است با چرخش نوسانی بین دو تقرب رقیب مشخص شود: احیای انترناسیونالیسم و استثناگرائی از یک سو و تجدید حیات گرایش های ملی گرایانه و اقتدارگرا از سوی دیگر. علاوه بر این، استدلال میشود که ایالات متحده تحت رهبری ترمپ، از میان سائر مسایل، نشان‌ دهندۀ تجدید نظر انتقادی مجدد است که “خشونت سازمان ‌یافته” امپریالیستی به تنهایی تداوم تسلط امریکا را تضمین نمی کند.

در این زمینه، متحدان ایالات متحده در اروپا و آسیا باید برای یک نظم بین المللی در حال تغییر آماده شوند، نظمی که در آن برتری خواهی در خشونت سازمان یافتۀ بیرونی، دیگر به عنوان پایه و اساس سلطه عمل نمی کند.

بیست (۲۰) واقعیت سیستم امریکائی

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.