عبدالحمید محتاط و نگارش “تاریخ تحلیلی افغانستان”

کاندید اکادمیسین سیستانی

182

عبدالحمید محتاط و نگارش “تاریخ تحلیلی افغانستان”

(یا نفرت نامۀ قوم پشتون)

 

آقای عبدالحمید محتاط،، پنجشیری (معاون دولت داکترنجیب الله)  وکسی که درنخستین کابینه جمهوری افغانستان به حیث وزیرمخابرات انتصاب شد، ولی براثر انهدام خود سرانۀ منار نجات واقع دروازۀ لاهوری ازطرف رئیس جمهوری داودخان مغضوب و درمنزلش تحت نظارت قرارداده شد. محتاط  در مدت خانه نشینی خود  به نوشتن کتابی پرداخت بنام «تاریخ تحلیلی افغانستان» و آنرا دراوایل سال  ٢٠٠۵ در کشور اُوکراین  بچاپ رساند. نگاهی به فهرست  این کتاب این ذهنیت را به انسان القا میکند که  آقای محتاط تمام همت خود را وقف  این امر کرده تا به اثبات برساند که: پشتونها بقایای ده خانودۀ  مهاجر قوم یهود در افغانستان اند، درحالی که درمتن کتاب هیچگونه شواهد و اسنادی از شباهت و همسویی زبان پشتو با زبان عبرانی را بدست  نداده  است.

تلاش دیگرمؤلف این است تا پشتونها را مردمی بی فرهنگ و با خصوصیات بسیار بدوی و زشت و تقریباً وحشی صفت و قابل هرگونه تحقیر و توهین معرفی کند. به همین منظور وی دشنام های رکیکی که انگلیسها پس از تباهی قشون متجاوز خود در ١٨٤٢ به آدرس افغانها داده اند، آن کلمات موهن را برگزیده بامتن انگلیسی و ترجمه دری آن درجلو چشم خوانندگان قرار میدهد تا نشان داده باشد که: این تنها پنجشیریها نیستند که از پشتونها نفرت دارند،  بلکه انگلیسها هم ایشان را به نظر تنفر می دیده اند.

آقای محتاط با نگارش «نفرت نامهً قوم پشتون» ( بخاطر عُقده ای که از کنار گذاشتن خود ار کرسی وزارت مخابرات از سوی پرزدنت داود بدل گرفته بود) در مدت خانه نیشنی دست به نگارش کتابی زده که واقعا قبل از هرکس دیگر درحق خود ظلم کرده است، وهیچ ظلمی بیشتر از این نخواهد بود که خود را به عنوان دشمن شماره یک پشتونها و یک شخص متعصب معرفی کند، درحالی که از سوی همین پشتونها تا مقام معاون ریاست جمهوری ارتقا یافته بود. ایشان اگر نیت سوء در برابر تمام اقوام پشتون نمیداشتند، میتوانستند توانایی علمی خود را در ترجمه یکی دو اثر سودمند از زبانهای انگلیسی ویا روسی به فارسی دری بسرمی آوردند تا به حیث مآخذ مورد رجوع واستفاده دانشجویان ومحققان کشور قرار میگرفت ونام شان نیز همواره به نیکی برده میشد.

 

اتفاقاً درسال ٢٠٠۵ آقای محتاط را درشهرگوتنبرگ سویدن ملاقات کردم که بدعوت فرشته حضرتی به آن شهرآمده بود.  اوالبته از موضع گیری من درمورد کتابش از میزبان خود چیزهای شنیده بود و انتظار داشت  تا از زبان من هم چیزهایی بشنود. من  بعد از اینکه علاقندی او را به کارهای فرهنگی  به عنوان یک رجل نظامی  ستودم، در مورد تاریخ تحلیلی او یاد آورشدم که، کتاب اخیر شما در بسترجهان بینی مارکسیزم-لنینیزم پرورش یافته و تحلیل ها و استنتاج ها هم از این دیدگاه  آب میخورد، که امروز دیگر این دیدگاه خریدار چندانی ندارد و آیا بهتر نبود که این کتاب را درهمان آغاز دهۀ ٨٠ قرن بیستم  منتشرمیکردید  تا خواننده  میداشت؟ با خنده جواب داد: اگر درآن موقع این کار را میکردم، تره کی و امین مرا می کشتند. گفتم اکنون تصور نمیکنید که با این کار خود قوم بزرگی را با خود دشمن ساخته ای؟ گفت: چون من روی این اثرخود مدت بیست سال کار کرده بودم، اگرآنرا چاپ نمیکردم، تمام زحمات من به هدر میرفت.

گفتم که روشنفکران پشتون میگویند: شما که کوشش کرده اید تا پشتونها را بقایای ده خانوادۀ یهودی درافغانستان به اثبات برسانید، آیا ممکن است بگوئید که چه شباهت هائی میان زبان پشتو وزبان عبری(یهودی) یافته اید؟ آقای محتاط با خنده گفت: آنچه من دراین کتاب نوشته ام مبتنی برتحقیقات دانشمندان شوروی  و دیگر محققان غربی است. دانشمندان و محققان شوروی ٦٠ هزار مقاله وکتاب در مورد افغانستان و مردم آن نوشته اند. دراینجا من گفتم ، متاسفانه تمام آن ٦٠ هزار مقاله و نوشته، بقدر ٦٠ سطر سخن بدرد بخور درخود ندارند و بر مبنای همین تحقیقات غلط و ناقص، اتحاد شوروی بر کشورما تجاوز کرد و سرانجام دیدیم که نه تنها شوروی دراین کشور ناکام  و با شکست مواجه شد، بلکه نظام شوروی هم ازهم متلاشی گردید. و مثال زدم که یکی از این دانشمندان شرقشناس روسیه آقای داکتر کارگون(رئیس انستیتوت شرق شناسی اکادمی علوم روسیه فدراتیف) باری در سمینار شیرشاه سوری درکابل شرکت کرده بود، اودر سخن رانی خود اظهار کرد: بلی شیرشاه سوری یکی از شعرای زبردست زبان پشتو بود!؟   اعضای سیمنار همگی به این گفته دکتور شوروی زیرلب خندیدند ، و مرحوم کاندید اکادمیسین صدیق روهی دست بلند نمود و بجوابش گفت: جناب داکتر کارگون، شیرشاه سوری، یکی ازسربازان دلیر افغان در سپاه همایون پسر بابُر درهند بود که سلطنت را از همایون گرفت و او را از هند به ایران فراری ساخت، او نه شاعر زبان پشتو بود، ونه هم ازسواد کافی برخوردار بود. حاضرین کف زدند و داکترکارگون خجالت زده از عقب مکروفون بجایش رفت. البته محتاط صاحب هم  این مثال مرا باخنده تائید کرد وعلاوه نمود که او فقط نظریات دانشمندان خارجی، اعم از روسی وغیره را ارائه داده است نه  اینکه خود با آن نظریات موافق بوده باشد.

معلومدار است که گروه های قومی ای که ازیکجا به جای دیگری مجبور به مهاجرت میشوند، از خود زبانی دارند که با آن زبان درمیان خود به مفاهمه می پردازند واین زبان آنهاست که به آنها هویت میدهد. حال فرض کنیم مردمانی از قوم یهود مجبور به مهاجرت به ایران و افغانستان ومنطقه شده باشند، چگونه شد که این یهودها وقتی به افغانستان و آنهم در مناطق مرکزی جایگزین شدند، زبان خود را به یکباره فراموش کردند و زبان مردم محلی یعنی پشتو را آموختند. اگر این نظررا بپذیریم، این خود دلیلی است که قبل از مهاجرت یهودها درکوهستانات غور، مردمی بودند که زبان شان پشتو بوده و این تازه واردان پشتورا ازاهل محل یاد گرفته اند، بنابرین بازهم دیده میشود که قبل از جاگزینی خانواده های یهود درافغانستان، قوم پشتون دراین کشور بصورت انبوه حضورداشتند که زبان خود را به خانواده های مهاجر انتقال کرده اند.

نظریۀ یهودی بودن ونبودن پشتونها نظری نیست که آقای محتاط آنرا کشف کرده باشد بلکه قبل از او محققان وزبانشناسان بسیاری برآن تحقیق کرده ونوشته اند وبالاخره دانشمندان ژنتیک شناسی هندوستان در سال 2008 بر نظرات یهودی بودن پشتونها خط بطلان کشیدند ونوشتند که هیچگونه رابطۀ خونی وعرقی ونژادی  درمیان پشتونها ویهودیها وجود ندارد.

وبسایت “ژمن” نتیجه تحقیقات دانشمندان هندی را به ارتباط یهودی نبودن پشتونها  در ماه نومبر 2013 به نشر سپرده که در آن اینطورمیخوانیم: «اوس يوې ساينسي څیړنې دا خبره ثابته کړه چې د پښتنو او يهودانو ترمنځ هيڅ نسلي رشته نشته. د دې لپاره لومړی د پښتنو او د يهودانو د ډي – اېن – اې – څيړنه د بريطانيې پروفيسر( تیودور پرفیټ) په ۲۰۰۸ او ۲۰۰۹ کې وکړه.

په ۲۰۱۰ م کې د هندوستان د ممبیئ د ایمیونو هیماټولوجي د ملي انسټیټوت د ارثي علومو ماهري شهنازعلي د اترپردیش ایالت په ملیح آباد کې چې پښتانه پکې اوسیږی، د اپريدو د وینو سامپلونه واخیستل. اپريدي د خپل ټبر نه بهر واده نه کوي او ځکه د دوی د وينې سامپل مناسب وگڼل شو او دا يې په حیفا کی د اسراییلو د ټيکنالوجی په انسټیټوټ کې د ساینس پوهانو په مرسته د يهودانو د سامپلونو سره پرتله کړل، د دې دواړو نتيجې منفي وې.

وروستۍ ساينسي څيړنې د امریکا د حکومت د وراثتی شورا د ادارې لخوا په ۲۰۱۲ م کې وشوې، دوي د افغانستان او پاکستان د څو سوو پښتنو د وینو نمونې واخیستې او هغه یې په ډېرو پرمخ تلليو ليبارټرو (لابراتوارونو) کې معاينه کړل. د ۲۰۱۲ د مارچ پر ۲۸ دې ادارې اعلان وکړو چی اوسني افغانان ( پښتانه) د پينځو زرو کالو راهیسی پخپلې سيمې کې اوسیږی او د بلې سيمې څخه نه دي راغلي.» (وبسایت ژمن، http://zhman.net/?p=14190

 با توجه به تحقیقات جدید دانشمندان هندی وانگلیسی وامریکائی که در بالا ازنظر گذاشت معلوم میشود که ٢٧ ساله زحمت آقای عبدالحمید محتاط، برای نگارش «تاریخ تحلیلی افغانستان» نقش برآب شده است. آقای محتاط با همه احتیاطش در مدت ٢٧ سال بالاخره با انتشار تاریخ تحلیلی افغانستان،برمبنای نوشته های مستشرقین شوروی که در تمام مدت هفتاد سال حکومت کمونیستی کلوخ در آب گذاشتند وگذشتند و چیزهای گمراه کننده ای نوشتند وبا این نوشته های خویش دولت خود راهم گمراه کردند تا برکشورما تجاوز کنند و چکمه درآبهای گرم بکشایند، مگر سرانجام معلوم شدکه همه آن نوشته ها غلط وگمراه کننده بوده اند و تمام ملل و اقمار شوروی، اینک امروزمصروف غلط گیری های تاریخ خود اند.

در هرحال از کسی که سالها در کرسیهای دپلوماتیک به عنوان نماینده منافع افغانستان کارکرده، نگارش کتابی اینچنین بعید به نظر میآمد؟ شاید این  کلام حافظ مصداق پیدا کند که گفته است:

نه هرکه چهره برافــروخت دلبری داند

نه هـرکه آئینه ســـازد سکندری داند

نه هرکه طرف کله کج نهاد وتند نشست

کـــــلاه داری  وآئــــیــن ســروری داند

 در سراسر کتاب آقای محتاط یک تحلیل اجتماعی – اقتصادی  هم طراز تاریخ غبار دیده نمیشود، مگر هرچه هست ناسزاگوئی دربارۀ  قبایل پشتون است  که البته در فرجام نقل قول های  توهین آمیز در مورد پشتون ها چاشنی کتاب اوشده است.

واقعیت اینست که جناب محتاط  نه مؤرخ است  تا از وی نوشتن یک تاریخ تحلیلی بی عیب یا کم عیب مثل افغانستان در مسیر تاریخ  را توقع داشته باشیم ونه هم مارکسیست است،هرچند که تاریخ تحلیلی او با پودر وسرخی ماتریالیزم تاریخی آرایش یافته است، اما اوبیشتر یک اتنوسکتریست است تا یک روشنفکرمارکسیست، که خواهان سکولاریسم وجدائی دین از دولت و تساوی حقوق زن ومرداست. این برداشت نتیجه ملاقات من با اوست که متوجه شدم هیچ چیزی برای او به اندازه تاجیک بودن و«آمرصاحب» ستودنی وپرستدیدنی نیست. نمیدانم حکمت اینکاردرچیست که اکثر روشنفکران پنجشیری که تا دیروز ازپیروان سینه چاک مارکسیزم -لنینیزم بودند، و به همین علت در رژیم حزب دموکراتیک خلق تا سطح بیروی سیاسی و معاون منشی عمومی حزب  و مقامات بلند دولتی رسیده بودند، بعد از سقوط حاکمیت آن حزب، از اوج  اندیشه های مارکسیستی خود به حضیض درۀ  اخوانیت سقوط کردند و امروز سر در پای مقبرۀ  مسعود اخوانی می سایند. دستگیر پنجشیری، نجم الدین کاویانی، فریدمزدک وعبدالحمید محتاط،، نمونه هایی ازاین روشنفکران پنجشیری استند.

با نظر گذرا برکتاب محتاط  میتوان متوجه شد که در موارد متعدد وی پشتونها را تخریش وتوهین کرده است.آقای محتاط  برای ابراز تنفر خود از پشتونها حتی بانی افغانستان معاصر، احمدشاه بابا راهم باقلمش نیش زده و او را مثل یک هندوی هندوستان مستبد وچپاولگر خوانده است:« گرچه رفتارش در مورد باشنده گان غیر افغان خیلی ها بیرحمانه بود و از نظر باشنده گان غیر افغان او از اندازه بیشتر مستبد وبی رحم بود.» ( محتاط، ،تاریخ تحلیلی افغانستان، ص ۵٢٦)

آقای محتاط بجای اینکه به این اصل  توجه داشته باشد که انسان محصول محیط اجتماعی خود است بنابرین وضعیت اجتماعی ، اقتصادی وفرهنگی وشرایط مسلط ذهنی جامعه عصر احمدشاه را به عنوان یک جامعه  بشدت کم سواد اسلامی مورد بررسی وتحلیل علمی قراردهد، میخواهد به خواننده چنین تلقین کند که چون شاهان پشتون درحق دیگران بی عدالتی کرده اند، پس قدرت مندان اتنیک های غیر پشتون هم می باید در مورد پشتونها عندالقدرت ظلم روابدارند. او نباید خواننده را پشت نخود سیاه چند صد سال قبل بفرستد،بلکه می باید از دوران عدالت دولت اسلامی همتبارخود برهان الدین ربانی هم مثال می آورد. مردم افغانستان خوب به خاطر دارند که در مدت چهار سال حاکمیت ربانی -مسعود سراسر کشور چگونه در دست باندهای غارتگرسپرده شده بود؟ باندهای که تمام زیر بناهای اقتصادی وعمرانی و خدماتی  و نظامی را تباه ساختند و آنچه از غارت دارائی های عامه بدست شان رسیده بود همه را به پاکستان برده به نرخ کاه ماش فروختند. چپاول و غارت و تجاوز برمال وناموس مردم کابل، مثله زدنها و بریدن پستانهای زنان وکوبیدن میخ های شش انچه برفرق انسانها در مدت حکومت اسلامی ربانی _مسعود، بمراتب بیشتر از تمام دورۀ حاکمیت سدوزائی درافغانستان است. بشهادت صاحب نظران ،جنایات تنظیم های تندرو جهادی روی تمام جنایتکاران تاریخ را بشمول چنگیز وتیمور لنگ سفید کرده است.

 آقای سید مخدوم « رهین» یکی از آن شخصیت هایی است که سخت به حکومت مسعود واسماعیل خان دلباخته بود، ولی وقتی بعد از اشتراک درشورای بزرگ هرات ، کابل را از نزدیک دید، ازچشم دید خود در هفته نامه امید چنین نوشت:«…آنچه امروز در پایتخت ماتمزدهً ما میگذرد در پنجهزار سال تاریخ کشور کهنسال ما سابقه ندارد. کابل حتی در حملهً چنگیز خان و هیچ بیگانهً دیگر اینهمه تباهی و بربادی ندید  و دریغا… فاجعهً کابل آنقدر جانسوزاست و مصیبت مردم کابل آنقدر جانگداز است که هیچ عبارتی برای  وصف آن گویا نیست.» ( میرعبدالواحدسادات، موجودیت افغانستان در گرو وحدت ملی، سایت های آریائی، افغان جرمن آنلاین)

همه بشمول آقای محتاط میدانند که سهم قوماندان مسعود در ویرانی شهر کابل وکشتار مردم آن کمتر از سهم گلبدین حکمتیار در خرابی وتباهی کابل ودر بدری مردم آن نیست، مخصوصاً که پس از ویرانی کامل شهر ، هردو جنگسالار درقصر ریاست دولت اسلامی در یک دعوت مجلل برخوانی نشستند که از خون وگوشت  مردم کابل تهیه شده بود و آنگاه مردم دانستند که شعار دفاع از مردم کابل ازسوی مسعود چه معنی داشته است؟  پایان

                         7/2/ 2025

منظور پشتون بدل حماسی مبارز نامدار پشتون فقیرایپی

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.