دفاع از شخصیتهای ملی، علمی وهنری کشور وظیفهٔ عناصر ملی است

کاندیداکادمیسین سیستانی

224

دفاع از شخصیتهای ملی، علمی وهنری کشور

وظیفهٔ عناصر ملی است

پیش  ازاین گفته ام وبازهم میگویم که شخصیتهای ملی وشخصیتهای علمی و شخصیتهای هنری ستونهای محوری تاریخ یک کشوراند. تخریب این ستونها در واقع تخریب تاریخ آن کشور است. و کشوری که تاریخ ندارد افتخاری هم ندارد .جلوگیری از تخریب  ستونهای تاریخ وظیفهٔ وجدانی  وایمانی عناصر ملی کشوراست.

  چندی پیش فهرست مقالات اجتماعی وسیاسی سال  ۲۰۰۶  سایت آریائی را مرور میکردم عنوان زیر «تاریخ برگذ شتهء ما چگونه قضاوت خواهدکرد، که تاریخ نویس ما خود مجعول تارخ باشـد؟» توجهم را بخودجلب کرد. مقاله باقلم کسی بنام میرزائی نوسته شده است. در اول فکر کردم منظور نویسنده اینست که: تاریخ برآینده ما چگونه قضاوت خواهد کرد اگر مورخ تاریخ را جعل کرده باشد؟ اماوقتی دوباره برعنوان دقت کردم، دیدم نویسنده در بخش دوم عنوان میگوید: اگر« تاریخ نویس ما خود مجعول تاریخ باشد؟»

این مجعول از مصدر جعل می آید که بنابر فرهنگ معین یک معنایش تقلب ونوشتن سند ساختگی وچیزهای دیگر است و مجعول هم به معنی چیزساخته شده است. بدین حساب بخش دوم عنوان چنین معنی میدهد که اگر مورخ ما خود ساخته شده باشد، تاریخ برگذشتۀ ما چگونه قضاوت خواهد کرد؟ پس نوشته ایکه عنوانش غلط ونارسا ونامفهوم باشد،معلوم است که  متنش پر از غلطی خواهدبود؟

در نوشتۀ میرزائی، بردوشخصیت نامدارافغان که نظیر آنها را تاریخ وطن ما تا کنون در میان سایر اقوام وتبار های کشور نشان نداده است،  بی حرمتی و اسائۀ ادب صورت گرفته است، و نویسنده بدون موجب عقدۀ تعصب قومی وتباری خود را در آن نوشته تبارز داده است.

این دوشخصیت کم نظیر افغان، یکی احمدشاه بابا است ودیگری مرحوم پوهاندعبدالحی حبیبی است که عمرش را در راه روشن ساختن تاریخ وهویت ملی افغانها به پایان برده است وبه اندازه وزن گوشت واستخوان این میرزا قلم، کتاب ومقاله ورساله نوشته است وآثار او در سطح منطقه کم نظیر اند ، براو بی ادبانه وبیباکانه تاخته است.

نویسنده مقاله هیچ سندی نشان نداده است که مرحوم پوهاند حبیبی آنرا جعل کرده باشد و جعلیت وی از سوی کدام مرجع رسمی وعلمی برملا شده باشد، مگر این شخص پرعقده  یک پارچه شعر   پوهاندحبیبی را که درسال ١٣١٧ ش خطاب به قوم پشتون سروده و درجریده طلوع افغان نشر نموده است بحیث سندجعل تاریخی درمقاله خود نقل کرده است.

حبیبی که خود پشتون قندهاری است در محافل رجال وسخصیتهای دری زبان به زبان دری با لهجهٔ قندهاری وبا سبک و ادبیات  تاریخ بیهقی وتاریخ گردیزی صحبت میکرد وچون بر رموزادبیات دری آگاهی کامل داشت گاه گاهی در زبان دری با زیبایی شعر می سرود که شعرذیل یکی ازآنهاست:

 

قــــــوم من! ای توده والا نـژاد        

وی نیاکان غیــورت مرد و راد

با تـــــــودارم گفـتگوی محرمی        

تا زاســرار حیات آگــــــاه شوی

بشنو ای پشـتون باصدق وصفـا        

حـافــــــــظ کـهــــسار قلب آسیا

گر بزرگی خـــواهی و آزاده گی       

یا چـــو اســلاف غیـورت زندگی

اولآ پشـــــــتو لسانت زنده ســاز       

هـم بـرین شالـوده کاخت بر فراز

 

تا توانی تکیه بر شمــــــشـیرکن        

قصـــــر ملت را بـرآن تعمیر کن

جـان مـن، ای ملت دشمن شکـن         

دودۀ غــرغـشت ونـسل سـره بن

ای نــژاد پاک و قــوم نــامـــور!       

درعــروقـت جوشــش خــون پـدر

گــویمت از نکــته هــای زندگی        

گــرتـــو داری ادعـــای زنـــدگی

 

بـشنو از دانـای هنــدت این نـدا          

آنکه گویـد نکـته هــای پــر بهـا:

تاب قــلـب او زگــرمی های بلخ       

می تـراود نــاله اش هـاهـای بلخ

از نیستان شــورشی دارد  بــسر        

مینـــوازد  نـغــمـه هــای باخــتـر

” وای قـومی کـُشـتۀ تـدبیرغـیر”       

کار او تخــریـب خـود، تعمیرغیر

پس توهم ای زادۀ این آب وخاک       

ای روانــت مـظـهـر آن نـور پاک

 

اندرین آشوب طوفـان زای عصر       

در تـنازع گـاه  پـُرغوغای عصر

قصر  وبـنیان خـودی تعمـیر کن       

انـــدرین ره کــوشش ونــدبیر کن

پس لسانــت رکــن ملیت شمار!        

در رۀ احــیــای آن هــمت گمــار!

تا که باشد کوششت بهبــود خـود       

وانـمــــائی راه هــای ســود خــود

باز رخشی درجهان چــون آفــتاب      

“تــا نگـــویــنـدت توارث بالحجاب”

   نمیدانم مرحوم حبیبی درسرودن این شعر چه چیزی را جعل کرده است که سبب خشم  میرزائی شده تا آنرا به عنوان نمونهٔ جعل حبیبی  درج مقاله ای بنماید وبه رخ ملت پشتون بکشد.اولاً این شعر به جعل تاریخ چه ربطی دارد؟ وثانیاً این شعر که بیانگر استعداد وقریحه  شعری مرحوم حبیبی است  باید در بررسی زندگینامه آن مرحومی مطرح میشد، نه در مباحث تاریخی افغانستان .

آیا توصیه به قوم خود آنهم برای آموختن و زنده نگهداشتن لسان مادری مگر گناه است ؟ آیا یادکردن ازسلحشوری و گذشته های تاریخی قوم خود جرم است؟ آیا مگر قوم حبیبی در نگهداشتن وحفظ وطن وکهسار افغانستان از خودشجاعت و پایمردی  نشان نداده اند؟

آیا تبلیغ در جهت حفاظت وطن آبائی وفراموش نکردن لسان مادری، کاربدی است وجرم تلقی میشود؟  بدون شبهه هردو کار ازصفات نیک و قابل تائید برای نسل های حال و آیندۀ افغان است.

آیا بدون شمشیر و مرادنگی از وطن حفاظت شده میتواند؟  آیا اگر زور شمشیر افغانها نمی بود، ما صاحب کشور مستقلی در جهان میشدیم؟ و آیا بدون شمشیر موفق به تحصیل استقلال از کام اژدهای استعمار انگلیس و روس میگردیدیم؟

پس توصیه های مرحوم پوهاند حبیبی برای فرزندان کُهسار افغانستان ارزشمند است وهنوز هم مانند آب حیات گواراست.  در زمان حضورامریکا درافغانستان خیلی  از افغانهای بیرون مرزی میگفتند که کشور از سوی نیروی های خارجی اشغال شده است، اگراین حرف درست باشد، پس دیده میشود که قوم وقبیل حبیبی ها برای طرد نیرویهای خارجی از وطن جان میدادند وبرضد اشغالگران خود را پیشتراز دیگران  قربانی میکردند؟

ما بخاطر داریم که اقوام میرزایی با خفت وتوطئه برای گرفتن انعام چند دالر، خانه وکاشانه اقوام حبیبی را به عنوان پناگاه القاعده وطالبان به نیروهای امریکائی نشان میدادند وبخشش میگیرفتند تابرآن خانه ها ودهات حمله ببرند وآنرابمباردمان نمایند.  اکنون خود بگویید کار کدام گروه قومی خاینانه ووطن فروشانه است ؟

توصیه های پوهاند حبیبی برای بیداری وآگاهی نسل های افغان، مثل ندای وجدان ارجمند وگرامی است.  تومیرزائی  وامثال تو نمیتوانند به اندازه یک سر مو از بزرگی وعظمت پوهاند حبیبی بکاهند. او چون ستاره فروزانی درتارک‌ تاریخ  افغانستان میدرخشد وتا هنوز هیچ ستارۀ دیگری در آسمان تحقیقات تاریخی کشور به گونۀ حبیبی نه درخشیده و درخشش هم نداشته است .

این  میرزاقلم که خود توانائی انتخاب عنوان یک مقاله را ندارد،با سبکسری میخواهد در مقابل پوهاند حبیبی قدعلم کند وبر شیوهٔ تاریخ نگاری  او انگشت  انتقاد بگذارد.اینکاراو این ضرب المثل کابلیان شیرین زبان را به یاد میدهد که می گویند: « خدایا توبه،همه را مارگزید، مارا بقۀ کور!»

واکنون هم این بقهٔ کور(میرزایی) که نه کدام تاریخی نوشته است ونه کدام کتابی تا سطح دانش او بردیگران معلوم میشد، موقع یافته تا بر تاریخ نگاری مرحوم حبیبی دهن اندازد وآن دانشمند بزرگ قرن بیستم افغانستان را جعل کاربگوید!درحالی که او به اندازه یک هزارم حصۀ جبیبی به این کشورخدماتفرهنگی ارائه  نکرده است.

واما درباره احمدشاه بابا چه میگوید؟

این میرزا یی آنجاکه به حال عبدالحمید محتاط تاسف میکند که چرا نتوانسته تاریخ تحلیلی همه جانبه ای بنویسد ، میگوید: «جناب عبدالحمید محتاط خیلی ها تلاش به خرج داده اند تا گوشه ای از تاریخ تحلیلی کشورمانرا بیان بدارند، ولی با کمال تأسف از کار کرد خوب وخراب شاهان گذشته، کدام تحلیل بجا ومناسب نکرده اند وهمه اش را پیرامون قبیله وخصایل گوناگون آنها چربیده (چرخیده؟) اند. اگر ما بخواهیم دوره حکومت داری احمد خان ابدالی را مورد تحلیل قرار دهیم واگرمانند جناب مرحوم حبیبی منظورمان جعل تاریخ نباشد، بلکه بیان حقیقت راستین باشد، چگونه ارزیابی خواهیم کرد؟

خوب دولت سرتاسری در منطقه ایجاد گردید ودر میان قبایل مختلف روی کدام علت بود که از قبیله ابدالیهای که کوچکتر از همه بود، شخصی بنام احمد خان سابق یکی از شخصیتهای نظامی نادر افشاربه حیث شخص اول کشور توسط سران قبایل بزرگتر از قبیله آن تاج گذاری میشود؟ »

از ادبیات میرزایی، معلوم میشود که عقدۀ حقارت روح وروانش راچنان  فشرده، که نمیخواهد اسم مؤسس افغانستان معاصر را همانطور که درتاریخهای جهان وتاریخ های منطقه وکشور ما ثبت است، احمدشاه ابدالی یا احمدشاه درانی بنویسد، بلکه او را احمدخان ابدالی  مینویسد  و سپس در جستجوی علت برگزیدن او برمی آید وچون سندی ندارد تا بگوید که دست انگلیس یا روس درپشت سر انتخاب او بوده است، به قوم وقبیلۀ او که گویا «کوچکتر» از سایر قبایل مسکون درقندهار بوده، اشاره میکند و بدینگونه میخواهد به جناب محتاط افاده بفروشد که مردم تاریخ تحلیلی را این چنین مینویسند!!

سپس میرزایی به لشکرکشی های احمدشاه بابااشاره میکند ومیگوید: «واین شخص روی کدام علت بود که به کشور همسایه بر ناحق لشکر کشی میکند وبه مقدسات آنها هم رحم نکرده همه را میشکناند….»

فکر میکنم جناب میرزائی، احمدشاه بابا را با سلطان محمود غزنوی که به بت شکن معروف است، به اشتباه گرفته است. کی گفته است که احمدشاه برای تخریب مراکز مقدس هندوستان لشکر آراسته و بت های شان را شکسته است؟  این را اگر به سلطان محمودنسبت میداد، خطا نگفته بود، اما در مورد احمدشاه چنین سندی درمیان نیست.  هدف عمدۀ احمدشاه از لشکرکشی برهند اعاده سرزمین هایی بود که در زمان شاهان غوری ولودی وسوری  متعلق به شاهان افغان بودند ومالیات آن سرزمینها به افغانستان سرازیر میشد.

آقای میرزائی باید بداند که تمام کشورهای موجود جهان از همان آغاز با زور شمشیر وقربانی دادنها شکل گرفته ودر چارچوب مرزهای موجود قرارداده شده اند.  تا پیش از قرن بیستم ما درجهان کشوری را سراغ نداریم که بدون خون ریزی و دادن قربانی بوجود آمده باشد و در نقشه جهان جای گرفته باشد.  احمدشاه ابدالی نیز که خود هفت سال در رکاب نادرشاه افشار درجنگ های آذربائیجان و گرجستان و بخارا و غیره شمشیرزده بود ورموز لشکرکشی وکشور گشائی را از آن شاه ایران فراگرفته بود، بعد از مرگ نادرافشار، توانست از پراگندگی لشکر افغانی جلوگیری کند و در قندهار سران اقوام افغانی را قانع بسازد تا دست به تاسیس یک دولت مستقل بزنند که منبعد زیر سلطه هیچ حاکم بیگانه ای بسر نبرند و خود حاکم برسرنوشت خویش باشند.  منطق زمان حکم میکرد، که برای کسب مشروعیت  چنین امری باید تائید روحانیت مسلمان و توافق سران اقوام وقبایل را باخود داشته باشد.  و احمدشاه ابدالی چنین مشروعیتی را کسب کرد و تمام سران اقوام وقبایلی که او را به پادشاهی برگزیده بودند، در کارلشکرکشی بخاطر توسعۀ حاکمیت افغانی  او را همراهی میکردند.

کوچکی یا بزرگی قوم وقبیله، هیچ نقشی دراستعداد فطری و ذاتی انسانها ندارد.  و گیریم که قبیلۀ احمدشاه درانی از سایر اقوام قندهارکوچکتر بوده باشد، آیا به نظر میرزاقلم نباید احمدخان ابدالی(بعد احمدشاه) در یک امر مهم ملی سهم میگرفت و نباید از میان اقلیت های قومی کسی که شایستگی پیشبرد یک امر سترگ ملی را داراست، به چنین مقامی برگزیده شود؟  تاریخ ثابت ساخت که احمدشاه استحقاق پادشاهی افغانستان را به نحو شایسته و بایسته ای داشته است.

احمدشاه ابدالی تاج افتخار تاریخ افغانستان است. افغانها باوردارند که احمدشاه بابا، يکى ازشخصيت هاى بزرگ و نيکنام سياسى کشورماست و درتاريخ افغانستان معاصر، مقام ارجمندى دارد.  خدشه دار کردن حيثيت و شخصيت احمدشاه بابا در نظر مردم بمنزلۀ خرد ساختن و بی عرضه کردن تاريخ افغانستان است.  چه اين احمدشاه بابا بودکه برای ما هويت ملی و تاريخی و سياسی بخشيد، ورنه ملت ما در زير چکمه های استبداد شاهان و سلاطين بيگانۀ هند يا ايران و ماوراءالنهر، هويت ملی خود را از دست ميداد.

محقق نامورانگليس، الفنستون، دوقرن قبل  از احمد شاه بابا به نیکوئی ياد کرده ميگويد: «برا ستى اگر شاهى درآسيا سزاوار احترام ملت خويش باشد، جز احمدشاه کس ديگرى نيست.» ( افغانان ، ترجمه آصف فکرت، ص ٣٨١ )

این سخن ساده وگزافه هم نیست که یک محقق انگلیسی که با احمدشاه شاه بابا هیچگوند پیوند اتنیکی و دینی  و حتی قاره ئی ندارد، بر زبان می آورد.  اودرجای دیگری مینویسد: «احمدشاه خردمندانه، اساس يک امپراتورى بزرگ را نهاد. هنگام در گذشت او متصرفاتش از غرب خراسان تا سر هند و از آمو تا درياى هند گسترش داشت و اين همه را يا با انعقاد پيمان بدست آورده بود ويا عملاً( بزور شمشير) تصرف کرده بود. » (افغانان، ص ٤٩٦)

پس احمد شاه بابا را بايد احترام گذاشت، و از او بخاطر خدمات مهم سياسی اش سپاس گزار بود و به فرزندان وطن درس سپاسگزاری از مردان بزرگ و شخصيت های ملی را آموخت، نه اینکه مثل  این میرزاقلم دهن به یاوه سرائی باز نمود.

 17/2/ 2025

پایان

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.