باتجاوز شوروی برافغانستان در۲۷ دسمبر ۱۹۷۹(۶جدی۱۳۵۸)، انقلاب(؟) ثور وارد مرحلهٔ نوین خودشد.
دراین مرحله دستگاه شکنجه واعدام اکسا به خاد تعویض شد.وصلاحیت وزیر آن اگربالاتراز صلاحیت رییس دولت نبودکمترهم نبود. درتمام ارگانهای اداری ونظامی دولت مشاورین روسی با مترجمین تاجیکی خود حضورداشتند. وهرچه مشاورین صلاح می دیدندو دستور می دادند، اعصای حزب برسرقدرت اجرا میکرد.
یکی از سیاست های کثیف شورویها در افغانستان پشتون ستیزی بود که توسط اعصای حزب برسر اقتداراعمال میګردید زیرا در همین وقت در پوهنتون کابل به تصفیۀ استادان پشتون تبار پرداخته شد و در یک روز ۶۰ تن از استادان پشتون تبار را به بهانۀ سوق بخدمت عسکری از پوهنتون اخراج کردند.
جنرال خوشحال پیروز مقیم یوتی بوری روزی برای من حکایت میکرد که یک شب یکی از کارمندان نطامی خاد بدفترمن وارد شدوگفت: رفیق خوشحال ما سهم خود را سربه نیست کردیم،سهم شما را گذاشتیم برین گم شان کنین !
گفتم سهم من چیست؟ گفت ۲۰۰ تن از طرفداران امین اند، دانستم که گناه شان پشتون بودن است و امین یک بهانه بود. از دفترببرون شدم یک موترجیپ ویک موترکاماز دربیرون ایستاده بود . سوارجیپ شدم وبطرف لوگرحرکت کردم. ازشهرلوگر بطرف گردیز پیشرفتم ونزدیک دوبندی موتر را توقف دادم و امرکردم تا زندانیان که همه استادان پشتون تبار بودند از موترپیاده شوند. به آنها گفتم بمن دستورداده شده تا شمارا بکشم اما من این کار را نمی کنم وشمارا آزاد میگذارم تا بهرجایی که میخواهید بروید ولی به کابل برنگردید که اگرگیرآمدید کشته میشوید. بعد درتاریکی آنها را رها کردم وبکابل برگشتم . ۱۲ سال بعد که دولت ما سقوط کرده بود یکی از همان زندانیان درکابل بخانه ماآمد وازمن تشکرکرد وګفت همګی ما خود را به پاکستان رساندیم. اصلن تعداد دستگیرشدگان ۶۰۰ تن استاد تعلیم یافته پشتون بودند که به بهانه طرفدار امین دستگیرونابود کردند.
درماه سنبله ١٣۵٩ ش برای اولین بار ازسوی یک نیمچه قلم بنام فیض الله ایماق، در روزنامۀ دولتی انیس مطلبی به چاپ رسیدکه مضمونش چنین بود:«آنهایی که ازآنسوی کوه های سلیمان به کابل هجوم آورده اند،باید کابل را ترک کنند و برگردند به جاهای اصلی خود!» این پیام هوشداری بود به اقوام پشتون که بعداز انتقال پایتخت از قندهاربه کابل آمده بودند.
با آنکه این اشاره در حلقه های فرهنگی پشتون تبار مورد بحث وانتقاد قرار میگرفت، اما از آنجایی که چنین نظری بدون خواست مقامات بلند حزبی نمیتوانست در یک روزنامه دولتی مطرح گردد،از جانب حلقات روشنفکر پشتون بنابر اختناق فضای سیاسی که هر مخالفی را بنام «امینیست» تاپه میزدند و راهی زندان پلچرخی میکردند، بدون عکس العمل وبدون پاسخ ماند، ولی هیچگاهی نخبه گان پشتون آنرا فراموش نکردند.
عجیب بودکه اعضای پشتون تبار بیروی سیاسی هیچګونه عکس العملی در برابر این روند نفاق انگیز نشان نمیدادند . در راستای این مشی ضد ملی در پوهنتون کابل کتابی از جانب پوهاندجلال الدین صدیقی(تحصیل کرده درایران ومتهم به عضویت درساواک) زیرنام “قبیله سالاری”چاپ وبرای شاگردان ومحصلان پوهنحی علوم اجتماعی تدریس میشد که درآن اقوام پشتون مورد توهین وتحقیر و تمسخر قرار گرفته بود و درسایر نشرات پوهنتون بر رجال نامی و تاریخی پشتونها تاخت و تاز و هتک حرمت صورت میگرفت.
کانديد اکادميسين صدیق روهى دريک نوشته انتقادی خويش در مورد روش نادرست وضد ملى تدريس برخى ازاستادان پوهنتون کابل و از جمله پوهاندصديقى نوشته میکند : « من روزى درحضورچندتن ديگربه يک پرچمى کلان(رئيس اکادمى علوم افغانستان) گفتم : شما چگونه اجازه ميدهيد که درپوهنتون کابل، چنين کتابى تدريس شود که هيچ ارزش علمى ندارد و فقط بدين خاطرتدريس ميشود که درآن به پشتونها تمسخرشده ، بگونه مثال، پوهاندجلال الدين صديقى مينويسدکه:« پشتونها مردم قبيلوى هستند و قبايل ننگ و ناموس را نمى شناسند.» البته واقعيت برخلاف آن است. براى پشتونها بالاتر ازحفظ ناموس ديگرچيزى با ارزشتر نيست واين حقيقتي است آشکار ويا اين ادعاکه پشتونها ننگ وناموس نميشناسند آياکدام ارزش علمى دارد؟ …. »( ،دویم سقاوی،ترجمهٔ دکتور خليل ﷲ ودادبارش ، طبع هالند، ص٣٧)
مؤلف کتاب دویم سقاوی، از قول استاد روهی اضافه ميکند: «دردورۀ حکومت پرچمى ها برچسپ هاى سبک وبي مايه ئى عليه پشتونها درکتابها ونشرات ديگر آغازگرديد. ديگرشخصيتها را که جايش بگذار، حتى احمدشاه بابا و وزير اکبرخان هم تحقير ميشدند و آنهم به اين سبب که آنها پشتون بودند. احمدشاه بابا را با چنگيزخان مقايسه ميکردند و وزيراکبرخان را فرستادۀ انگليسها میخواندند. پشتونها را اشغالگران وغاصبان خراسان می شمردند.» (همانجا ، ص ٣٦ )
در اکادمی علوم افغانستان نیز درسال ١٣٦٠در زیر ریش رئیس آن که یک پشتون پرچمی بود، در مجلۀ خراسان (شماره های ۵- ٦) مقالتی به نشر رسید تحت عنوان «جنبش جنگ نامه سرائی در شعر دری قرن ١٩افغانستان» که درآن بر وزیر اکبر خان (قهرمان ملی جنگ اول افغان وانگلیس) تاخت وتاز صورت گرفته بود. و با کلماتی چون: ترسو، سودجو، سازشکار، فریبکار، بدطینت، وغیره او را مورد توهین ونکوهش قرارداده بود.
به خاطر دارم که روزی مرحوم علامه رشاد به دفترمجله خراسان داخل شد. من هم اتفاقاً درآنجا نشسته بودم. وی خطاب به ما گفتند: ایا شما این مجله را خوانده اید؟ بعضیها گفتند نی وبرخی گفتند بلی. سپس هوشدار آمیز گفتند: آیا متوجه هستید که دراین مجله به افتخارات تاریخی ما چقدر توهین شده است؟ وظیفۀ شما محققان جوان است تا از مفاخر تاریخی واز شخصیت های ملی خود پاسداری کنید و به کسی اجازه ندهید که این چنین بیباکانه بر آنها بتازند و دل دشمنان مارا شاد نمایند. ازآن روز بعد من در صدد برآمدم تا در ردآن مقاله ودر دفاع از کارنامه های افتخار برانگیز وزیر اکبرخان جوابی بنویسم، مقاله یی تحت عنوان(هرکه آب از دم شمشیرخورد نوشس باد) نوشتم ودر هفته نامه کابل به نشر سپردم اما آن جواب به نظر علامه رشاد پسندیده بود ولی کافی نبود. وچندی بعد خوداستاد تحت عنوان” دربارۀ ظفرنامۀ اکبری وناظم آن” رساله ای نوشتند وبه من سپردند و من که آنزمان رئیس مرکز علوم اجتماعی بودم ومجلۀ آریانا متعلق به مرکز علوم اجتماعی بود آنرا درچند شمارۀ مجلۀ آریانا به چاپ رساندم. آن رساله در واقع اولین عکس العملی بود که بصورت غیرمستقیم به نویسندۀ مقاله مجلۀ خراسان داده شده بود. البته من نیز بعدها دربارهٔ کارنامه های وزیر اکبرخان دو کتاب نوشتم که یکی «وزیراکبرخان ،قهرمان قیام کابل» عنوان داردو از جانب انتشارات دانش درکابل به چاپ رسید. وکتاب دوم را در دفاع از وزیراکبرخان تحت عنوان “حماسۀ اکبر” نوشتم و در انتشارات پرند درسال ۲۰۲۴ بچاپ رساندم.
مؤلف کتاب “دویم سقاوی” درمورد روش تدريس ضدملى يک استاد تاريخ درفاکولته حقوق وعلوم سياسى پوهنتون کابل مينويسد: « درپوهنځی حقوق وعلوم سياسى پوهنتون کابل يک وقتى ، تدريس مضمون « تاريخ معاصرافغانستان» به دوش شهردارکابل درادارۀ ربانى بود. اين شخص نه کدام تخصصى در رشته تاريخ داشت ونه آموزشى منظم٠ فقط به دانشگاه به خاطر تفنن وخودنمائى وهمان اهداف واغراض سياسى خويش ميرفت٠ او درنود دقيقه ساعت درسى ٣٠ دقيقه آنرا به ستايش «دولت اسلامى» ربانی ،٣٠ دقيقه را در نکوهش احمدشاه بابا،غازى امان ﷲ واميرعبدالرحمن خان و ٣٠دقيقۀ ديگر رادراجراى لکچرنوت جديدوموضوعات ديگر ميگذراند. درمورد احمدشاه باباهمان نظر را داشت که هندوهاى متعصب دارند و ميگفت: اوحقوق ديگرمليتهاى اين سرزمين را درنظر نگرفتند، نام اين خطه را افغانستان نهادند.علاوتاً بعضى زمين هاى زراعتى مردم سمت شمال رابه اعضاى قبيله خويش توزيع کردند .» (همانجا،ص ١٢٢ )
يک تن ديگر از استادان تاريخ درفاکولته انجنيرى ، بطورآشکارا نوت لکچر خود رامتوجه اهانت به احمدشاه باباو ديگر چهره هاى نيکنام تاريخ معاصر افغانستان ساخته بود، ودرامتحان هاى خود به شاگردان چنين سوال ميداد : «چرا احمدشاه ازتاجکها باج ميگرفت وازپشتونها نى ؟ ويامى پرسيد که، در موردفقر فرهنگى ، عقبگرائى خصلت قبيله اى دوران حاکميت احمدشاه معلومات ارائه نمائيد! يا، لشکرکشى ها وتهاجمات احمدشاه عليه کشور همسايه ، برای کشور ماچقدر زيان آوربود؟ وهمينگونه پرسشهاى ديگر.» (همان ، ص ١٢٣-١٢٤)
بدین سان تخم دشمنی با پشتونها را شورویها درکشور ما کاشتند ودرعهد حکومت تنظیم های هفتگانۀ ساخت پاکستان وهشت گانۀ ساخت ایرانی آن کشت به ثمرنشست و جنگهای قومی وزبانی ومذهبی درافغانستان با خشن ترین شکل آن عملی گردید. در4 سال حاکمیت ربانی شهر کابل به هشت ساحۀ قدرت تقسیم شده بود وهریک از تنظیمها درکابل در محدودۀ قدرت خود دولتکی ساخته بودند .امنیت چنان خراب بود که کسی با زن ودخترخود از یک محله شهر تا ناحیه دیگر رفته نمیتوانست. درساحه زیرحاکمیت حزب وحدت از باغ وحش تا دارالامان واز آنجا تا چهارراهی قمبر وباغ بالا اگر کدام خانواده بدبخت از ساحه حزب وحدت عبورمیکرد مخصوصاً اگرپشتون می بود برفرق مردان میخ شش انچه کوبیده میشد وپستان زنان شان قطع میگردید ودر بیلرهای بنزین ذخیره میشد.یا درکوره های خشت پزی بجای هیزم انداخته میشد. این چنین اعمال وحشیانه را تاریخ ما حتی درحملۀ چنیگزیان هم بیاد ندارد.
بدستور ربانی ، احمدشاه مسعود با همدستی سیاف وهمراهی سیدحسین انوری مربوط حرکت اسلامی آیت الله محسنی، در روز 10 فبروری 1993 (22 دلو)برمحله هزاره نشین افشارحمله کردند و با کشتن کم وبیش 6هزار مرد و زن وکودک هزاره گویا افشار را فتح کردند. دراین حمله خانه های مردم غارت شد وبرزنان ودختران افشار تجاوزصورت گرفت.وچاه از جسدمرده ها انباشته شد. اما رهبرحزب وحدت عبدالعلی مزاری ازاین معرکه جان سالم بدر برد[مگردرسال 1996 توسط طالبان دستگیرو از طیاره بزیرپرتاب گردید وکشته شد.]
ولی احمدنوری بنیان گزارسایت آریانا افغانستان روزی برایم حکایت میګرد که با عبدالحمیدمبارز درپاریس به فاتحه داودمیر یکی از منسوبین شورای نظار رفته بودیم. درهنگام فاتحه دیدم آقای مبارز با شخص پهلوی خود سرگوشی حرف میزد بعد از بیرون آمدن از فاتحه خانه از او پرسیدم نفرپهلویت کی بود وچی میگفت؟ جواب داد او تندر سفیر ربانی درلندن است وسخنانی برایم گفت که موبراندامم راست کرد. گفتم چی گفت؟ گفت که احمدشاه مسعود هنگام ورود خود به کابل به یاران خود اظهارکرده بود: به من آنزمان تبریک بگوئید که وقتی شما دروازه ها را تک تک کنید از پشت دروازه صدای نشنوید که بگوید: څوک یی؟
ازاین طرز تفکر آمرصاحب شورای نظار تعجب کردم که چگونه او میخواهد یک قوم بزرگ را از کابل نابود کند؟
جالب است که همین آمرصاحب مسعوداز جانب۴۴ درصد اعضای پشتون پارلمان افغانستان لقب قهرمان ملی گرفت درحالی که یگانه آرزوی قهرمان ملی گم شدن نسل پشتون از کابل بود.زهی خیال باطل که پشتون از کابل گم نشداما دشمنان شان زبون واز کابل گم شدند.
پایان ۱1/ ۳/ ۲۰۲۵
د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه
د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :
Support Dawat Media Center
If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320
Comments are closed.