نقش فريد مزدک، کاويانی، عبدالوکيل و دیگر پیروان کارمل در سقوط نجیب الله

کانديد اکادميسين سيستانی

205

نقش فريد مزدک، کاويانی، عبدالوکيل و 

 دیگر پیروان کارمل در سقوط نجیب الله

فريد مزدک و کاويانی و وکيل از جمله  پیروان کارمل بودند، ولی از هيچگونه بدگويی و تخريب کارمل در نزد نجيب‌الله و هواخواهان او دريغ نمي ورزيدند. فريدمزديک و نجم‌الدين کاويانی هر دو از تاجيکان و از جانب مادرپنجشيری و از معاونان نجيب‌الله در امور حزب بودند. اما وکيل گويا پسرخاله کارمل يا بريالی و از تاجيکان قريه کمری و بروايتی از تاجيکان شمالی مربوط کابل بود. او پس از کودتای ثور، بحيث سفير افغانستان در لندن مقرر شد و چند ماه بعد که حفيظ‌الله امين بر ببرک و ياران او بخشم آمد و آنها را از وظايف شان سبکدوش نمود و بکابل خواست، وکيل با ته جيب زدن مبلغ ۲۰۰۰دالر از دارايی سفارت افغانی در لندن به ياران ديگرش در يوگوسلاوی يا مسکو پيوست و چندی بعد همراه با قشون سرخ شوروی وارد کشور شد و در کابينه کارمل ابتدا بحيث وزير ماليه و بعد سفير ويتنام و پس از کارمل در دولت نجيب‌الله به سبب ابراز مخالفت خود با کارمل و همنوايی با نجيب‌الله و جناح خلق بحيث وزير امور خارجه افغانستان مقرر و به شوروی‌ها مقرب شد و دم از سياست ميزد.

فريد مزدک و برادرش يارمحمد را تا آغاز دهه ۸۰ کسی نمی‌شناخت. اما از اوايل دهه ۸۰ آن دو در صحنه سياسی و استخباراتی کشور دفعتا سر برآوردند و چنان با سرعت رشد کردند که بقول معروف «راه صد ساله را يکشبه» پيمودند.

در اواسط دهه ۸۰ مزدک بحيث معاون منشی‌عمومی حزب دموکراتيک خلق افغانستان برگزيده شد و بدنبال آن يارمحمد برادرش به عنوان معاون اول وزير امنيت دولتی نصب گرديد.

اين‌ها از برکت سازمان جاسوسی شوروی معروف به «کی‌،گی، بی» در افغانستان به نام و نوايی رسيدند و در اواخر دهه ۸۰ کار آنان تا بدانجا بالا گرفت که بسياری از حزبی‌های سابقه‌دار به جاه و مقام آنان رشک می‌بردند و برخی هم بقای خود را وابسته به لطف و گوشه چشمی از آن دو برادر «تازه پشت لب سياه کرده» می پنداشتند.

اما نجم‌الدين کاويانی، معاون نجيب‌الله در بخش تشکيلات حزب، مردی خوش‌ برخورد و خوش صحبت اما درون گرا بود. او در پولی تخنيک کابل تحصيلاتش را به پايان رسانده و در زمينه مسايل اجتماعی و ماترياليزم تاريخی، آثاری چند از او بچاپ رسيده است.

در‌سالهای اخير قدرت نجيب‌الله، سفرهای چندی به کشورهای آسيايی و اروپايی و افريقايی داشته است. او از مبلغين و نطاقان حزب بود و در پروسه سقوط نجيب‌الله نقش انکار ناپذيری داشت.

باری يکی از معينان وزارت امنيت دولتی( جنرال زمان آرزو) و اسلم وطنجار، آخرين وزير دفاع رژيم نجيب‌الله و جلال‌بايانی ديپلومات افغانی هریک جداگانه برايم حکايت کرده‌اند که، فريد مزدک و برادرش يارمحمد و نجم‌الدين کاويانی از مدتها قبل با احمدشاه مسعود رابطه قايم کرده بودند و اکثر اطلاعات سری و راپورهای خاص در مورد احمدشاه‌مسعود را آنها برای مسعود گزارش ميدادند.[1]

طرفه ‌تر اينکه، فريد مزدک مسئول جمع‌آوری و توحيد گزارش‌های حزبی در سطح کميته مرکزی حزب به رهبری دولت و سرمشاور روسی بود و برادرش يارمحمد مسئول جمع‌آوری و توحيد گزارش‌های وزارت‌خارجه و ارگانهای وزارت امنيت دولتی بود. طبعا هر راپوری را که بسيار محرم و جدی بود برای خود نگهميداشت و صرف برای سر مشاور روسی و در صورت لزوم به احمد شاه مسعود انتقال ميداد و به رهبری وزارت امنيت دولتی و نجيب‌الله راپورهای  درجه دوم انتقال ميگرديد. از اينجا نجيب‌الله تقريبا از اطلاعات دقيق ارگانهای امنيت دولتی در رابطه به دسايس و توطئه‌های دشمنان و مخالفين خود بی خبر گذاشته ميشد. ولی احمد شاه مسعود از تمام تصاميم سری و جدی دولت در مورد سرنوشت خودش قبل از هر اقدام منسوبين و مسئولين ارگانهای امنيتی اطلاع کسب ميکرد و در دفع به موقع پلان دشمن خود می‌پرداخت.

شايد اين اعتماد بی ‌پايان نجيب‌الله به فريد مزدک و برادش يارمحمد و نجم‌الدين کاويانی از اين جا نشأت کرده باشد که اين افراد از هيچگونه بدگوئی و افشاگری در مورد کارمل نزد نجيب‌الله دريغ نميکردند و بدين‌گونه نجيب‌الله را نسبت خود باور‌مند ساخته بودند.

در عين حال نجيب‌الله نيز ميخواست در تبانی با اين افراد، احمدشاه‌مسعود را شکار کند، يعنی از طريق اين افراد او را وادار به نزديکی با دولت خود سازد و مانند ساير قوماندانان پيوسته بدولت او را با پول و امتياز تطميع کند و اگر ممکن باشد وی را از صحنه نابود نمايد. مگر احمد‌شاه ‌مسعود از تمام پلان‌ها و اهداف نجيب‌الله توسط جواسیس خود آگاهی حاصل ميکرد و به موقع آنها را خنثی مينمود. اين وضع ادامه يافت تا آنکه روس‌ها از نجيب‌الله رو گردان شدند. زيرا نجيب‌الله بعد از داع مستقلانه در جنگ جلال‌آباد وعقب زدن  مجاهدين برای تصرف آن شهر، ميخواست ابراز وجود کند و از استقلال نسبی  دم بزند. بنابرین بعد از پیروزی در جنگ جلال آباد نجیب الله روز ۱۵‌فبروری مطابق ۲۶ دلو (روز خروج آخرین سرباز قشون سرخ از افغانستان) را بنام «روز نجات ملی» اعلام کرد وطی فرمانی دستور داد هر ساله از آن تجليل بعمل آورند. این اقدام داکتر نجیب  به این معنی بود که دراین روز هرساله  با تدویر میتنگ ها وکنفرانسها، عاملین دعوت به تجاوزقشون سرخ را که ببرک کارمل باشد، یکجا با شوروی ها مورد نکوهش وناسزاگوئی قرار بدهند. ازاینست که هم روسها وهم هواداران کارمل ، برای ناکام کردن طرح صلح ملل متحد وسقوط نجیب الله دست بکار شدند و به عناصر وابسته به خود، از قبیل وکيل وزیرخارجه،، فريد مزدک معاون منشی عمومی حزب ، و برادرش يارمحمد معاون اول وزارت امنیت دولتی و نجم‌الدين کاويانی معاون دوم منشی عمومی حزب، باقر فرین معاون دوم وزارت امنیت دولتی، با اطمینان

و دل پری‌ايکه از روس‌ها دريافته بودند برای سقوط نجيب‌الله از قدرت دست بکار شدند.

یک نکتۀ دیگر را نیز باید یادآورشدکه روس‌ها اصلاً برپشتونها(اعم از خلق وپرچمی ) اعتماد نداشتند،و تاجیکها را برپشتونها ترجیح میدادند، وآنچناکه درطول مدت حضورخود درافغانستان به احمدشاه مسعود اهمیت میدادند به کدام عنصر پشتون در جناح مخالف یا موافق خود اهمیت نمیدادند .بطور مثال داکترنجیب الله احمدزی را  که عنصر فعال پرچمی بود   عوض اینکه دریک مقام دولتی مهم خوشنام یعنی صدارت  یا وزارت امور خارجه مقررنمایند، او را به حیث وزیرخدمات  امنیت دولتی (خاد،یا شکنجه گاه دولتی] مقررکردند تا او را  از همان آغاز دولت کارمل ، در اذهان جامعه [بخصوص پشتونها] بحیث یک شخص خشن وشکنجه گروجلاد جلوه داده باشند. روسها که درتمام شعبات وادارات وزارت  خدمات امنیت دولتی(خاد)، حرف اول را میزدند، موضوع نقاضتها وتفرقه های قومی وملی را از راه ایجاد گروه های دفاع خودی وکندکها وغوندهای قومی بنیادگذاشتند و این غوندهای قومی را برای سرکوبی شورشیان مناطق پشتون نشین یعنی قندهار  وزابل وپکتیا وپکتیکا وخوست وجلال آباد و لوگرو میدان وردک میفرستادند وهرقدر این غوندهای قومی در مناطق پشتون نشین بیشتر آدم میکشتند و ویرانگری میکردند، به همان پیمانه مورد تقدیر وزارت امنیت دولتی وبا اعطای مدالهای افتخار وارتقای رتبه های نظامی تشویق میشدند وبه هراندازه که این نشانها ومدالها برگردن رجالی چون دوستم ونبی عظیمی بیشتر آویخته میشد، به همان پیمانه نفرت مردم از رئیس خاد[داکترنجیب الله ] بیشتر میشد. از همین لحاظ است که نجیب الله  بعد از قرارگرفتن به جای ببرک کارمل، هرقدر سعی میکرد خود را یک شخصیت سیاسی برجسته پشتون ویک چهره ملی وطن پرست جلوه دهد،اما به این درجه نایل نگردید و پیوسته از او به عنوان رئیس خاد وشکنجه گر  وآدمکش وغیره نامها یاد میشد ویاد میشود.

سبوتاژ طرح صلح سازمان ملل متحداز سوی هواداران کارمل:

در طرح صلح ملل متحد، بر ضرورت صيانت حاکميت ملی، تماميت ارضی، استقلال سياسی، شناسائی حق مردم افغانستان برای تعيين شکل حکومت و نظام اقتصادی و سياسی و اجتماعی ايشان بدون مداخله و تحريک و فشار از هر قبيل که باشد و تشکيل يک حکومت وسيع البنياد تاکيد شده بود.

در عين حال رقبای سياسی رئيس جمهور مانند مارهای زخمی به تلاش‌های خود در جهت سرنگونی نجيب‌الله و ناکامی پلان صلح ملل متحد افزودند و شعار انتقال قدرت را بجای طرح مجوزه ملل متحد  به رهبران جهادی مقيم پشاور به پيش کشيدند.

کسانی که در ناکامی طرح صلح ملل متحد ومشی داکترنجیب،در سطح رهبری حزبی فعال بودند: ببرک‌کارمل و برادرش بريالی، فريد‌ مزدک و برادرش يارمحمد، نجم‌الدين‌کاويانی و وکيل وزير امورخارجه در صف اول قرار داشتند.

به سخن دیگر این رهبران وبلندپایگان حزبی با احمدشاه مسعود همدست شدند وپروسۀ انتقال قدرت مسالمت آمیز را ناکام ساختند و جوهای خون را درکابل جاری ساختند.دریک ویدیوکلیپ احمدشاه مسعود که درفیسبوک انجنیر محمود حیدری گذاشته شده است، مسعود اعتراف میکند که« فقط یک روز مانده بود که پلان ملل متحد تطبیق شود[پلانی که حکومتی از تکنوکراتان  بیطرف را بجای رژیم نجیب الله برقرارمیکرد] ما توانستیم آن پلان را ناکام وخنثی سازیم.وعلاوه میکند: روز 27 حمل1371 وکیل وزیرخارجه پیشنهاد یک حکومت ائتلافی را برایم آورد ومن نپذیرفتم ویک روزبعد 28 حمل باردیگر نزدم آمد وسند تسلیمی حکومت کابل را در پروان به من سپرد.» (درلینک ذیل سخنان مسعود را بشنوید:

https://www.facebook.com/azizahmad.azizi.18/posts/1440208792774946

جنرال مؤمن يکی از تاجيکان اندراب، برای تمرد و طغيان و احيانا قربانی طرح سرنگونی دولت نجيب‌الله انتخاب شد. وی از هواخواهان فريدمزدک و کاويانی بود.

جنرال مؤمن، قوماندان لوای ۷۰ سرحدی در بندر حيرتان بود. او بر ذخيره بزرگی از مواد ارتزاقی ـ گندم و روغن و پترول و اموال التجاره افغانی حاکميت داشت و بدون اجازه او يک گرام هم بطرف کابل ارسال نميگرديد. واقعا اگر تمام اين ذخيره بکابل به موقع و با امانتداری انتقال ميگرديد، اقلا تا يکسال ديگر هم ماشين جنگی دولت را بحرکت آورده ميتوانست. بدستور مزدک و شرکاء انتقال مواد ارتزاقی و پترول با کندی مواجه شد و در عوض به اموال تجارتی افراد بيشتر اهميت قايل شدند.

شکايت مامورين و کارمندان دولت واردو بعلت عدم توزيع مواد کوپونی بخانواده‌های‌شان بالا گرفت و دولت تجويز گرفت تا قوماندان سرحدی بندر‌حيرتان يعنی جنرال مومن را تبديل و عوضش شخص ديگری را مقرر کند. اتفاقا اين شخص هم مانند جنرال مومن يکی از کارمندان وزارت امنيت دولتی بود، اما بدی‌اش در اين بود که منسوب به مليت پشتون بود و از مدتی قبل موجوديت کارمندان پشتون در صفحات شمال کشور مورد سئوال قرار گرفته بود و مخالفين رئيس جمهور از جمله کارمل و هواداران او بخصوص فضل‌احمدطغيان، پيگير و نجيب‌الله ميسر و برخی ديگر در ضديت با موجوديت کارمندان پشتون در ولايات صفحات شمال دست به تحريکات ميزدند و مردم را به شورش واغوا عليه دولت و سياست «گويافاشيستی» نجيب‌الله تشويق مينمودند.

قوماندان جديد وقتی وارد محل ماموريت خود شد، از جانب جنرال مومن حبس کرديد و سپس جنرال مومن از فريدمزدک تلفونی هدايت خواست. فريد مزدک (بگفته بصير معنوی عنصر بسيار صادق و شريف حزب وطن) از منزل خان‌آقا (رئيس رياست حوزه اول) در کابل به وی هدايت داد تا مقاومت کند و از فرمان رئيس جمهور تمرد ورزد. مومن همچنان کرد. جنرال اصک قوماندان تنظيميه سمت شمال و والی بلخ خواست بزور متوسل شود و فرمان رئيس جمهور را تعميل نمايد، اما رئيس جمهور مانع اعمال فشار گرديد و افرادی را غرض مذاکره با جنرال مومن فرستاد. پس از مذاکرات هيات مرکز با جنرال مومن، وی حاضر شد بمرکز بيايد و وظيفه‌اش را به قوماندان جديد تسليم کند. اما همينکه جنرال مومن در هليکوپتر قرار گرفت، ناگاه  عناصر صاحب غرض و آشوب ‌طلب بطور دسته‌جمعی بسوی هليکوپتر يورش بردند و مانع پرواز هلی‌کوپتر شدند. جنرال مومن از طياره فرود آمد و دوباره به محل قومانده ‌لوای ۷۰ برگشت. از اين طرف قوماندان فرقه قومی ۸۰ جنرال سيدجعفر نادری پسر سيد منصور نادری رهبر فرقه اسماعيله حمايت خود را از جنرال مؤمن اعلام داشت و تعدادی از افراد خود را به حمايت از او بسوی بندر حيرتان گسيل نمود.

متعاقبا” جنرال دوستم قوماناندان فرقه قومی ۵۳ همنوایی خود را با جنرال مومن  اعلام داشت و بدنبال آن  احمدشاه مسعود که توسط فریدمزدک  معاون نجیب  الله درامور حزبی ویارمحمدمعاون وزارت  اطلاعات دولتی برادرمزدک‌ازتصمیمات رییس جمهور مطلع بود،  ایتلاف خود را با دوستم وسیدکیان اعلام نمود. سعی داکترنجیب درخاموش کردن این بغاوتها بجای نرسید.

دکتورنجیب جنرال نبی عظیمی قوماندان گارنیزیون شهرکابل  را بحیث آخرین حلال مشکلات دولت خود نزد دوستم  که تازه  مزار شریف را تصرف کرده بود فرستاد اما جنرال عظیمی پس از قرأت پیام نوروزی رییس جمهور  مزارشریف را به جنرال دوستم تسلیم داده به کابل برگشت وداکترنجیب با این عمل او عکس العملی نشان نداد

درتاریخ های ۲۳ و۲۴ و۳۵ حمل  احمدشاه مسعود چهاریکار وبګرام را به تصرف  خود در آورد. شب ۲۵ حمل داکترنجيب‌الله و بنين سيوان نماينده خاص سرمنشی ملل‌متحد در پرده تلويزيون ظاهر شدند و برای مردم افغانستان مژدهٔ صلح و امنيت دادند و نجيب‌الله خاطر‌نشان ساخت که کناره‌گيری او از قدرت بخاطر تامين صلح و امنيت در کشور صورت گرفته  و تاريخ و گذشت زمان به مردم افغانستان ثابت خواهد ساخت که قلب چه کسی برای مردمان کشورش و قطع جنگ و ويرانی می‌تپيده است؟

انتصاب ناصواب رئیس جمهور:

در روز ۲۶ حمل ۷۱ دکتر نجيب‌الله  با صاحب منصبان وجنرالان قوای مسلح در يک محفل رسمی خداحافظی نمود.خداحافظی رئيس جمهور با صاحب منصبان ارشد اردو،پس از آن صورت گرفت که وی از میان تمام جنرالان ارشد وزارت دفاع وداخله   جنرال نبی عظیمی  را بحیث قوماندان اعلی اردوی افغانستان بجای خودش تعیین نمود.درحالی که جنرالان وافسران اردوی ملی ووزارت داخله به کفایت  واهلیت نظامی وصداقت حزبی نبی عظیمی باورنداشتند واین گزینش وخداحافظی  را به منزله انحلال قوای مسلح کشور تلقی کردندو ازهمان لحظه  همه صاحب منصبان قوای مسلح  در فکر جلب حمایت رهبران جهادی از راه تسليمی قطعات نظامی مربوطه خويش شدند.

معلوم ‌دار صاحب‌ منصبان مربوط به جناح خلق در تسليمی قطعات و سلاح کوت‌های خود به حزب اسلامی و صاحب منصبان منسوب به جناح پرچم بر طبق فيصله رهبران خود در تسليمی ذخاير اسلحه و مهمات و قرار گاه‌های خود به شورای نظار (يا ايتلاف شمال) پرداختند.

یک شب بعد از خداحافظی داکترنجیب با افسران قوای مسلح، عبدالوکیل ‌وزیر امور خارجه  خبر فرار  ریس جمهور نجیب الله را از طریق راديو تلويزيون  افغانستان پخش کرد. وعلاوه نمود که قوماندانی گارنیزیون کابل از فرار رییس جمهور جلوگیری نمود وریس جمهور به دفترملل متحد  پناه برده است.

با پخش خبرپناه بردن داکتر نجیب به دفتر ملل متحد، کابل از پنج سمت بشمول فضا مورد هجوم دسته‌های مجاهدين و ايتلاف شمال قرار گرفت.

گفته میشد افراد جنرال دوستم همان شب میدان هوایی کابل را اشغال وطیاره بنین سیوان نماینده ملل متحدرا که برای بردن رییس جمهور آمده بود محاصره کردند وبه او اجازه ندادند از طیاره فرود آید . سیوان به داکترنجیب وضعیت را خبر میدهد و داکترنجیب میخواهد ازنبی عظیمی علت را بپرسدولی نبی عظیمی تلیفون ارتباطی خود با نجیب را قطع کرده بود تا ارتباط برقرارنشود. وقتی داکترنجیب  با دستیار خود اسحاق توخی و یاور خود میخواهد به میدان هوایی برود درچهار راهی آریانا افراد گارنیزیون مانع رفتن داکترنجیب به میدان هوایی میشوند واز ریس جمهور نام شب میخواهند داکترنحیب   خود را معرفی میکند، عساکر اظهار میکنندکه ما شما را می شناسیم اما قوماندان گارنیزیون به ما امرکرده است که هیچکس بشمول ریس جمهور بدون نام شب از این چهار راهی بسوی میدان هوایی رفته نمیتواند.

بعد از این داکترنجیب درک میکند که نبی عظیمی  نسبت به او خیانت کرده ودراصل او جزو ایتلاف شمال است . پس تصمیم میگیردتا به دفترملل متحد درکابل برود وازآنجا به نبی عظیمی تلیفون کند  وبگوید که جان بنین سیوان درخطراست  واو را بطورسالم به کابل انتقال دهد.

از گزینش نبی عظیمی بحیث قوماندان اعلی فوای مسلح کشور  در آخرین لحطات اقتدار داکترنجیب استنباط میشود که  نجیب آنقدر پرچمی بود که مرگ خود را بادستان یک پرچمی بهتر از نجات خود از دست یک خلقی پشتون می شمرد.وهمین عشق وباور افراطی  او به پرچمی بودن  وتعصب او نسبت به خلقیها سبب سقوط و مرگ او توسط نبی عظیمی پرچمی شد.

داکترنجیب درنامه خصوصی به خانمش که در سایت پیام وطن به نشر رسیده به این موضوع اشاره کرده میگوید: «نان شب را با توخی و احمدزی در دفتر خورديم و بطرف خانه امديم تادر آنجا معطل امدن و ملاقات بينان سيوان باشيم. از طرف ديگر پيوسته با بينان سيوان از کابل به پاکستان در تماس استيم و او اطمينان ميدهد که کار کميته (کميته غير جانبدار) را به انجام رسانيده و امشب به کابل ميرسد و ضمناً بينن سيوان تقاضا کرده که کميته خواهش دارد که قبل از امدن ما بروز جمعه (۲۸ حمل ۱۳۷۱) نجيب بايد کابل را ترک گويد. و اکنون  شب پنجشنبه است يعنی اين شب و يا روز پنجشنبه اينکار بايد صورت گيرد…

ساعت دو شب شد. سه معاون بينان سيوان در کابل دو سياسی و يک نظامی وارد قصر نمبر يک شدند و گفتند که بينان سيوان بميدان کابل امده، طياره اش را محاصره کرده اند . ويرا نمی گذارند که پياده شود و اصرار دارند که دوباره پرواز کند. به تلفون ها رفتم که همه قطع شده بودند. بدون آنکه معطل موتر خود شوم من و جفسر و احمدزی و توخی سوار موترهای ملل متحد شده با معاونين آنها يکجا خواستيم به گارنيزيون برويم تا معلوم کنيم چرا بينان سيوان را نمی مانند. در چهار راهی[آریانا] مارا ایستاد کردند. نام شب ميدهيم کس توجه نميکند. خود را معرفی مينمائيم، می گويند ميشناسيم که رئيس صاحب استيد، پس بگذاريد برويم ، اجازه نيست . دفعتاً همه پروت کردند وگيت های تفنگ را کشيدند وفضل خداوند که موتر ها از ملل متحد است. بعد از معطل شدن چند دقيقه دوباره برگشتيم و چون تيلفون های خانه قطع بودند تصادفاً امديم دفتر ملل متحد در اسکاپ که  با گار نيزيون تماس بگيريم. امديم به اسکاپ. وقتی ازينجا تيلفون کردم تصادفاً عظيمی برداشت.

برايش گفتم که هر چه می کنيد مختاريد ولی نمايندة سرمنشی را در ميدان هوايی معطل نگهداشته ايد و اينک از دفتر ملل متحد من با سرمنشی  به تماس می شوم. مسئوليت و عواقب تمام مسايل اگر بینان سيوان بدفتر نرسد بدوش شما خواهد بود. برايم گفت که نميدانم صاحب! لچک ها امده اند، نمی فهمم چی ميکنند، اينک من ودلاور ميرويم و بينان سيوان را ميآوريم. (اين ها ميخواستند بنان سوان را از ميدان رخصت کنند و بعداً با خاطر جمعی به داد بنده حقير و فقير برسند که بنده چيزی که هيچ در فکر ما نبود به آنجا امده بوديم که گويا تيلفون بکنيم و برويم منتظر بنان سيوان در خانه باشيم.)  ديديم که طرف های چهار بجة صبح عظيمی وارد اسگاپ شد و بنان سوان را با خود آورد. رسم تعظيم بجا آورد و خواهش کرد که صاحب! بخاطر امنيت شما دو تانک و چند زره پوش و يک قوت به اطراف اسگاپ اورده ام تا شما در اينجا مصئون باشيد و خواهش می کنيم که از اينجا خارج نشويد و به اين ترتيب مادر اسگاپ باقی مانديم …»(برگرفته از سایت پیام افغان)

 فردای آن شب خبر خودکشی غلام‌فاروق يعقوبی وزير امنيت دولتی اعلان گرديد که مردم بدان باور نداشتند. بنابر شايعات، يعقوبی و جنرال باقی رئيس رياست پنج امنيت دولتی که هر دو از هواخواهان داکتر نجيب‌الله بودند، گفته میشد توسط یارمحمدمعاون اول خاد ,درداخل وزارت امنیت ترورشدند ویارمحمد میلیونها دالر وپوند ومارک موجود در سیف های وزیرامنیت ملی را تصاحب کرد وبخارج انتقال داد.

 اسحاق توخی دستیار و نزدیک ترین شخص به نجیب الله بود که در هنگامه گیروگرفت  داکتر نجیب وبرادرش از دفتر ملل متحد درکابل، او توانست جان خود را ازچنگ دژخیمان آی اس آی وطالبان نجات دهد و خود را به اروپا برساند و اینک خاطرات خود را ازوضعیت ایجاد شده توسط مخالفان طرح صلح ملل متحد ضمن مقالتی تشریح میکند،توخی مینویسد:« جنرال عظیمی در نوشته یی منتشره در شماره مسلسل ۴۱ نشریه ی « آزادی » چاپ دنمارک تحت عنوان « روزگار غریبی است، نازنین ! » بازهم تلاش نموده است بوسیله  بازی با کلمات به زعم خویش دلایلی را به خورد خواننده (بخصوص خواننده های محترمی که که از جریان حوادث بدور بوده اند) بدهد که این او و همدستان او نبودند که عملیه ی صلح ملل متحد را در افغانستان ناکام نمودند بلکه رئیس جمهور دوکتور نجیب الله بود که اگر به دفترملل متحد پناهنده نمی شد، عملیه ی صلح سازمان مذکور تطبیق میگردید و دنیا گل و گلزارمیبود. او خواسته است حقیقت پناهگزینی دوکتور نجیب الله را به دفتر اسگاپ ملل متحد، یک مسئله ای مربوط به خود او وانمود سازد. جنرال عظیمی در نوشته ای خود ادعا میکند که: « هیچکس و هیچ قدرتی وی (رئیس جمهور نجیب الله) را مجبور نساخته بود که به اجبار استعفا بدهد ویا به اجبار آمادگی اش را برای انتقال قدرت اعلام بدارد ویا به اجبار به دفتر ملل متحد پناه ببرد، اینطور نیست ؟ »

خوانندۀ عزیر!   لطفا توجه نمائید که جنرال عظیمی تا کدام حد دیده درا و پررو است. او و یارانش ارگان های دولتی شمال کشور را در یک معامله و مطابق سناریوی تهیه شدۀ خارجی، در اختیار جنرال دوستم ، شورای نظار، حزب وحدت و عده ای از قوماندانان وابسته به سرویس های مخصوص خارجی ، قرار دادند. سالنگ ها، پروان و میدان هوایی بگرام بوسیله  شان در تصرف احمدشاه مسعود درآمد. بتاریخ 25 حمل توسط محمود بریالی، بدون اجازه ای رئیس جمهوربرحال و قوماندان اعلی قوای مسلح، افراد شورشی جنرال دوستم وشورای نظار را ذریعه ای طیاره به کابل انتقال داده و میدان هوایی پایتخت را در اشغال شان قرار دادند. تیلفون های رئیس جمهور را قطع کردند و در نتیجه ای انکشاف اوضاع ناشی از اقدامات کودتایی آنها ، رئیس جمهور مجبورشد به دفتر اسگاب ملل متحد پناهنده شود. در غیر آن چنانچه کودتاچی ها از او خواسته بودند، می بایست بحیث وسیله یی جهت تطبیق توطئه های شان قرار میگرفت. مسئولیت تخریب عملیة صلح ملل متحد و عواقب خونبار آن را بگردن او می انداختند. در اواخر او را هم مانند غلام فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی به قتل میرساندند وبعدا اعلام مینمودند که رئیس جمهورخود کشی کرد. بطور قطع پلان شان چنین بود.»

بهرجال رئیس جمهور نجیب الله با انتخاب نبی عظیمی بجای خود بحیث قواندان اعلی قوای مسلح کشور اشتباه بزرگی را مرتکب شدکه نه تنها  خودش بدام توطئه گران افتاد که منجر به مرگ او شد.بلکه شهریان کابل را نیزبخاک سیاه نشتنداگر بجای جنرال عظیمی جنرال یعقوبی وزیرامنیت ویا جنرال جمعه اسک قایمقام داکترنجیب  میشدند بسیاراحتمالی داشت که داکترنجیب دچار چنین سرنوشتی نشود.

پایان ۲۸/ ۳ / ۲۰۲۵

 [1] نویسندۀ قتل یعقوبی (رازق مامون)میگوید:«  یعقوبی در روز های اخر( دراستانه بغاوت شمال ) که جنرال یارمحمد اطلاعات با ارزش اوپراتیفی در مورد احمد شاه مسعود را از نظر وی پنهان میکند  و مستقیم به مزدک و کاویانی گذارش میدهد. اومیګفت که ،روس ها این دو برادر « بدبخت» ( هدفش مزدک و یار محمد بود) را بالای «ما» تحمیل کردند ». (سایت اریائی،۲۹/۶/۲۰۰۹،مقالۀ قتل داکتریعقوبی)

  2/4 / 2025

داستان دو جنایت از جنایات قشون سرخ درافغانستان

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.