خیانت بزرگ: چگونه امپراتوری بریتانیا و هاشم‌ خان میراث تمدنی افغانستان را محو کردند

احمد فواد ارسلا

185

پس از شکست‌های تحقیرآمیز شان در کنترل افغانستان از طریق اشغال مستقیم، امپراتوری بریتانیا عقب‌نشینی نکرد—بلکه روش خود را تغییر داد. پس از ناکامی در سرکوب استقلال افغانستان از طریق مزدورانش، به‌ویژه از طریق برادران مصاحبان به رهبری جنرال نادر (که ظاهراً با طرح قتل امیر حبیب‌الله ارتباط داشتند)، و در پی جنبش استقلال تحت زعامت امان‌الله خان، بریتانیایی‌ها تاکتیک‌های خود را تغییر دادند. دیگر به شکست نظامی قناعت نکردند، بلکه به ابزاری تاریک‌تر و موذیانه‌تر متوسل شدند: خرابکاری فرهنگی و سرقت تاریخی.

در سال ۱۹۲۹، پس از آن‌که امان‌الله خان به‌دلیل شورش های مذهبی سازمان‌یافته توسط بریتانیا و به رهبری حبیب‌الله کلکانی از قدرت کنار زده شد، صحنه آماده بود. بریتانیا جنرال وفادار خود، نادر شاه را بر تخت نشاند و به این ترتیب، سلسله برادران مصاحبان را به عنوان دربانان استعماری تحکیم بخشید. تا سال ۱۹۳۳، با ترور نادر شاه، قدرت به‌صورت مناسب به برادرش محمد هاشم خان منتقل شد که عملاً به نیابت از ظاهر شاه جوان، قدرت را به دست گرفت—و در خدمت منافع بریتانیا، نه با جنگ، بلکه با سکوت، به‌شکلی هولناک ایفای نقش کرد.

اما افغانستان تنها مهره این شطرنج نبود. در کشور همسایه، ایران (پیشتر فارس)، بریتانیایی‌ها مرد نیرومند خود، رضا خان (بعدتر رضا شاه) را از طریق کودتای سال ۱۹۲۱ به قدرت رساندند—کودتایی که در سایه دستگاه‌های استخباراتی و نظامی بریتانیا، از جمله جنرال ادموند آیرونساید، سازمان‌دهی شده بود. این یک حادثه اتفاقی نبود. بریتانیا در تقلای مهار سرایت انقلاب روسیه، حفظ انحصار نفت خود، و ایجاد یک دولت حایل و مطیع و سرشار از منابع در برابر گسترش بلشویک‌ها بود.

اما آنچه در ادامه آمد، چیزی فراتر از بازی‌های سیاسی بود. این نابودی فرهنگی از روی نقشه بود.

تغییر نام فارس: توطئه استعماری در لباس ملی‌گرایی

در سال ۱۹۳۵، فارس به شکلی فریبنده تحت نام «مدرن‌سازی» تغییر نام داد: رضا شاه به‌صورت رسمی از کشورهای خارجی خواست که از آن پس کشور را به‌جای “فارس”، “ایران” بنامند—سرزمین آریایی‌ها. در نگاه اول، این اقدام به‌عنوان بیان هویت بومی جلوه می‌کرد. اما در واقع، این یک فریب جیوپلیتیکی بود که در لندن طراحی و در تهران اجرا شد. بریتانیایی‌ها، که استاد بازی با نمایش هستند، در ساختن یک هویت دولتی متمرکز در تحت نام “ایران” ارزشی بزرگ یافتند—نامی که آغشته به افسانه‌های نژادپرستانه و جدا از جغرافیای تاریخی واقعی آن بود.

چرا؟ چون “ایران” ساده‌تر قابل قالب‌ریزی بود. باستانی، خالص و انحصاری به‌نظر می‌رسید. با آرمان در حال رشد ملی‌گرایی نژادی اروپایی هماهنگ بود و به‌راحتی میراث تمدنی وسیعتر پیچیده‌، و چند‌مرکزی که سراسر آسیای مرکزی، بخصوص افغانستان را شامل می‌شد، به حاشیه راند.

این صرفاً یک تغییر نام نبود—این تصرف تاریخی بود؛ یک کودتای فرهنگی.

محمد هاشم خان: همدست در سکوت

و رهبری افغانستان در برابر این دزدی فرهنگی عمیق کجا بود؟ هیچ‌جا. محمد هاشم خان، حاکم واقعی افغانستان از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۶ با مشت آهنین حکومت کرد—اما هیچ‌گونه اعتراضی نکرد. حتی یک صدا از لبان او بیرون نیامد وقتی رضا شاه، با حمایت بریتانیا، یک هویت تمدنی را انحصاری ساخت که در واقعیت متعلق به فارس نبود.

اشتباه ننشود: سکوت هاشم خان از روی نادانی نبود. این دیپلماسی نبود. این همدستی بود. با ناتوانی در مخالفت با این سرقت، آن را مشروعیت بخشید. او اجازه داد سلطنت مورد حمایت بریتانیا میراثی را مصادره کند که ریشه‌اش در خاک افغانستان بود—در ویرانه‌های بلخ و بکترا، روشنگری بلخ، دانشمندان غزنی، معابد آتش زرتشتی بلخ، و شاعران هرات.

مدافعان هاشم، بی‌طرفی او را توجیه می‌کنند. اما تاریخ برای بزدلان در برابر نابودی فرهنگی، رحم ندارد. در چنین زمینه‌ای، بی‌طرفی خیانت است.

آریانا واقعی: آنچه دزدیده شد

اصطلاح “آریایی” و مشتقات باستانی آن از ایران امروزی منشأ نگرفته‌اند. خاستگاه آن همیشه در شرق ایران، در افغانستان امروزی بوده است. متون باستانی، شواهد زبانی و حافظه فرهنگی، همه دلالت دارند که ادر واقعیت شرق ایران ، یعنی افغانستان کنونی، گهواره تمدن آریایی بوده است. اما در زیر نگاه مراقب بریتانیا، این اصطلاح برندسازی شد، دوباره بسته‌بندی گردید، و به رژیم دست‌نشانده‌شان در تهران واگذار شد.

این تصادفی نبود. این پاک‌سازی جغرافیای تاریخی بود. فلاسفه بزرگ چون ابن‌سینا و ابوریحان بیرونی، مولانا جلال الدین بلخی در مفهوم ملی‌گرایانه، فارس نبودند—آن‌ها محصول یک تمدن چندمنطقه‌ای بودند که ریشه در افغانستان کنونی داشت. بریتانیایی‌ها فهمیده بودند که با متراکم‌ساختن این میراث در مرزهای یک دولت دست‌نشانده قابل کنترل، می‌توانند روایت فرهنگی و نفوذ سیاسی آن را نیز در دست بگیرند.

و هاشم خان اجازه داد چنین شود.

سلطنتی که به یک حاشیه‌نگاری کاهش یافت

با ناتوانی در ایستادگی، هاشم خان افغانستان را—سرزمینی که زمانی امپراطوری‌ها را شکل می‌داد—به یک یادداشت حاشیه‌ای فرهنگی تقلیل داد. حکومت او، گرچه ظاهراً با ثبات بود، از لحاظ فکری مفتضح بود. هیچ تلاشی برای بازپس‌گیری جایگاه مرکزی افغانستان در آریانا انجام نداد. هیچ مقاومتی در برابر روایت تحمیل‌شده بریتانیایی شکل نگرفت. هیچ تأکیدی بر میراث خراسان، بلخ یا هرات صورت نگرفت.

در عوض، هاشم خان بر کشوری بی‌صدا حکومت کرد—بی‌صدا ساخته‌شده از طریق رشوه‌های استعماری و تسکین‌های دیپلماتیک. او اجازه داد دیگران سرگذشت ملت‌اش را بنویسند—و آن‌ها افغانستان را از این سرگذشت حذف کردند.

نتیجه‌گیری: بهای بزدلی

تبدیل “فارس” به “ایران” یک اقدام بی‌ضرر در بازنام‌گذاری دولتی نبود. این نقطه اوج یک استراتژی امپریالیستی بریتانیایی بود که گذشته را برای تسلط بر آینده مهار می‌کرد. این اسطوره‌سازی نژادی تحت عنوان مدرن‌سازی بود. و تنها به این دلیل موفق شد که افغانستان، قلب واقعی آریانا، کسی را نداشت که از آن دفاع کند.

رضا شاه ممکن است چهره‌ ملی‌گرای این پروژه بوده باشد. بریتانیایی‌ها ممکن است نویسندگان آن بوده باشند. اما محمد هاشم خان اداره کننده صحنه درام بود که اجازه داد پرده هیچ‌گاه بر نقش واقعی افغانستان در تاریخ بالا نرود.

نتیجه چه بود؟ یک هویت دزدیده‌شده. یک ملت خاموش. مردمی که نه تنها قدرت سیاسی، بلکه حضور تاریخی‌شان نیز ربوده شد.

تاریخ رضا شاه را به‌عنوان غاصب به یاد خواهد آورد. بریتانیایی‌ها را به‌عنوان چرخنده گران این گدی بازی. اما محمد هاشم خان باید به عنوان همدست شناخته شود—مردی که می‌توانست سخن بگوید، اما ترجیح داد بگذارد میراث ملت‌اش زیر ریگ های امپراتوری و سکوت دفن شود.

ایران و افزایش  بی‌پروای تشنجات: آخرین قمار ناامیدانه پیش از شکست حتمی

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.