ایزم Ism و ایست Ist در عقیده و تاریخ نګاری

عبدالباري جهاني

159

           ایزم  Ism و ایست Ist در عقیده و تاریخ نګاری

ایزم پسنودیست که بعد از مفکوره، آرمان، عقیده  و پرنسیپ های خاص میآید. مانند انارشیزم، ایدیالیزم، مارکسیزم، موسولینیزم، ماوویزم و . . . و پیروان آن عقاید خاص با پسوند ایست معرفی میشوند مانند انارشیست، مارکسیست و غیره. مارکس یا شخصی بود که در سیاست، فلسفه و اقتصاد مفکوره مختص بخود داشت و پیروان او مارکسیست خواندهع شدند. به همین منوال پیروان ماوسه تونګ ماوویست خوانده شدند. ولی اشخاصیکه در فکر و عمل از اصول و راه و روش های عام پیروي نموده باشند ولو هر قدر رهبر فعال باشد با اسم و پسوند ایزم و ایست نمی آید. مثلاً در هند به کسی نهروویست و یا در اندونیزیا به کسی سوکارنوییست ګفته نمیشود.

میرویس نیکه بانی آزادی برای پشتونها از یوغ استبداد صفوی ایران بود. ولی بمشکل میتوان کسی را میرویسیست خواند. احمدشاه بابا موسس کشور افغانستان است. مګر اګر کسی خودرا احمدشاه ایست بخواند عجیب معلوم خواهد شد و ګمان نکنم به ګوش ما خوب یا مناسب بخورد. همچنان داوودیست و نادریست و . . . کلمات بی معنی هستند.

یک عده از نویسنده ها و منورین افغان بعضاً خود را امانیست میخوانند. این اصطلاح به اندازه  میرویسیست و نادریست بی مفهوم میباشد. چون اعلیحضرت امان الله خان یک شاه وطن پرست و طرفدار اصلاحات عمیق و همه جانبه، خاصتاً در ساحه فرهنګ، بود. امان الله خان با همه وطن پرستی و آزادی خواهی و اصلاحات طلبی اش کدام ایدیالوژی خاص و یا اصول و قواعد خاص نداشت که ما پیروی از انها نموده و خودرا امانیست بخوانیم. زیرا اصلاحاتیکه اعلیحضرت  امان الله خان میخواست در کشور خود جامه عمل بپوشانند نه تنها بعد ازو عملی شدند بلکه افغانستان امروز ګام های بمراتب فراتر از زمان او را برداشته اند ( حکومت های تاریک مجاهدین سربکف و طلبای کرام را مدنظر نمیګیریم)

اعلیحضرت امان الله خان قلباً مخالف استعمار بود و این مخالفت را در عمل نشان داد. اولین کاری که نمود همانا اعلان جنګ با انګلیس و حاصل نمودن استقلال افغانستان بود. اعلیحضرت امان الله خان در پهلوی ضدیت با استعمار و عشق ورزیدن به وطن مستقل آبایی خود ضمناً با دل و جان میخواست که کشورخودرا به عالی ترین مدارج تمدن برساند؛ و دراین زمینه هم از روز اول به قدرت رسیدن خود شروع به کار نمود.

آیا در طبقه منورین و تحصیلکرده های افغانستان میتوان کسی را سراغ نمود که یا طرفدار استعمار و یا مخالف تمدن و متمدن ساختن کشور خود باشد؟ واضح است که جواب منفی است. و اګر احیاناً چنین فردی موجود باشد نه اورا منور و نه تحصیلکرده خوانده میتوانیم. در نتیجه ګفته میتوانیم که مخالفت با استعمار و طرفداري اې تمدن و ترقی، بحیث دو اصل، به اندازه ای عام است که ضرورت به ایزم نمی ماند و دراین صورت باید همه افراد کشور بخصوص منورین ما امانیست باشند. نه اینکه این اسم بر طبقه و قشر خاصی دلالت کند.

چون دراینصورت مکتب و ایدیالوژی خاصی در میان نیست پس امانیست بودن تنها مفهوم ایمان آوردن به شخصیت امان الله خان را میرساند.  و امانیست های ما، بحیث پیروان صادق امانیزم، وظیفه خود میدانند تا کسی را که لب به جزیی ترین انتقاد بر اجرآت اعلیحضرت امان الله خان بکشاید محکوم به وطن فروشی نموده  و حتی جاسوس انګلیس قلمداد نمایند.

امان الله خان نه پیغمبر بود که شخصیتش مقدس بوده و هیچ کسی در باره تاریخ و عملکرد او حق چیزی ګفتن را نداشته باشد و نه فرشته بود که از هر اشتباهی منزه و بری بوده باشد. او با همه حب وطن و استقلال، یک انسان بود. تنها یک فرد معمولی نه بلکه پادشاه یک کشور عقب مانده بود، که او مأموریت اصلاحات و پیشرفت آنرا به عهده ګرفته بود. اصلاحات در جامعه عنعنوي عقب افتاده که در تاریکی زندان خُرافات دست و پا میزد و مردم آن هیچ قدمی را بدون صلاحدید و اوامر و هدایات ملاهای جاهل و پیران شیاد، که خود در تبانی با ملا و خوانین قبایل که انها را هر لحظه به قهقرا سوق مینمودند، برداشته نمیتوانستند. کاری بود بس مشکل که حتی به غیر ممکن تقرب میورزید. امان الله خان در راه عملی نمودن اصلاحات عمیق خود از پشتیبانی مردم افغانستان، که همه تحت اثر ملاهای جاهل بودند، محروم بود و بدون همکاری همه جانبه مردم کشور کامیابی اصلاحاتی با چنان وسعت ممکن نبود. و اعلیحضرت امان الله خان شاید در راه تطبیق نمودن اصلاحات همه جانبه شاید مرتکب اشتباهاتی شده باشد.

ما نمیتوانیم تاریخ را از سر بنګاریم. چون ما در زمان اعلیحضرت امان الله خان زندګی ننموده ایم؛ درینصورت مجبورهستیم که به متون و ګفته های کسانی مراجعه کنیم که در زمان اعلیحضرت مغفور زندګی مینمودند و تقریباً همه واقعات را به چشم سر دیده بودند. از آنجمله مرحوم میرغلام محمدغبار، که یکی از طرفداران سرسخت امان الله خان و دشمن خوني نادرشاه بود به این نکته اشاره نموده و علت ناکامی اصلاحات امان الله خان را نارضاییت و عدم همکاری مردم میداند: « پس علت اغتشاش افغانستان در سوء اداره دولت و بی کفایتی مامورین دولت بود که هر امر حیاتی و مقدسی را با رشوت خواری و خیانت ملوث میکردند. هر ریفورمی را به شکل منفور  و مستکره در نزد ملت تمثیل می نمودند. چون شاه و دولت از حمایت و پشتیبانی مردم خود محروم و تنها شدند، آن وقت دشمن خارجی ازین عدم رضاییت عمومی مردم سوء استفاده کرده و اقلیت های ارتجاعی و مسلوب الحقوق که به دشمن دولت و ریفورم مبدل شده بودند وارد صحنه ګردید. در نتیجه دولت سرنګون ګردید ور نه همین قوتهای مخالف خارجی و داخلی موجود و فعال بودند که دولت با پشتیبانی مردم افغانستان هردو را شکست داد و پیش رفت. جراید خوشباور آنروز هم فصولی از قدرت سحر آمیز کلنل لارنس زمزمه کردند مګر دقت نکردند که چرا لارنس مانع حصول استقلال افغانستان شده نتوانست. و یا چرا رژیم مصطفی کمال را از بین نه برد. پس این خود دولت افغانستان بود که با انحراف خود زمینه ویرانی ریفورم را آماده وساحه فعالیت مخربانه قوه های ارتجاعی و جاسوسی خارجی را باز ګذاشت. ورنه همین قوه های ارتجاعی و جاسوسی خارجی موجود بود که در مقابل ریفورمهای صمیمی و صادقانه مرحله نخستین مصدر هیچګونه کار دشمنانه ګردیده نتوانست. غبار. افغانستان در مسیر تاریخ جلداول ص ۷۹۰

در چنین حالتی مرتکب اشتباه نشدن غیر ممکن و محال بود. داشتیم مورخین و وقایع نګارانیکه در زمان اعلیحضرت امان الله خان در نزدیکی او و درمرکز فعالیت های او کابل میزیستند. بعضی از آنها وقایع را به قید روز و هفته و ماه قید نموده اند و بعضی از آنها چشم دید خود را سالها بعد از سقوط رژیم امانی به قید قلم آورده اند. اګر سه، چهار یا پنج تن از مورخین معاصر امان الله خان چشم دید خود را به تحریر کشیده باشند و برداشت های همه آنها، از وقایع آن زمان، مشابه و حتی همسان یکدیګر باشند؛ و بالمقابل هچ کسی نباشد که ادعاها و چشم دید های مورخین معاصر امان الله خان را تحت سوال آورده و یا از خود چیزی به یادګار ګذاشته باشند؛  به اساس کدام منطق برنظریات مورخین، معاصر امان الله خان، خط بطلان کشیده میتوانیم؟ و یا کسانی را به جاسوسی، خلقی بودن و یا در حق امان الله خان به متعصب بودن متهم بسازیم که به متون انکار ناپذیر آن عصر استناد میورزند.

هر افغانیکه در وطن پرستی امان الله خان و عشق عمیق او به تحولات سریع جامعه عقب مانده خود و به اوج فلک رساندن کشور عزیز او شک داشته باشد یا باید کور بوده باشد و یا هم به اساس اغراض و تعصبات ذاتی و قومی خودرا به کوری زده باشد. ولی ای کاش تنها مدیحه سرایی به درد ملت درد رسیده ما میخورد و دردهای ما را مداوا کرده میتوانستند. تاریخ نه مدیحه سرایی و نه هجو نویسی است. تاریخ قصه های خواب آور شبهای دراز زمستان نیستند که با دمیدن صبح همه را از یاد ببریم. تاریخ را برای پند و عبرت ګرفتن از کارنامه های ګذشته ګان و نیاکان خود میخوانیم. همین پند و عبرت است که نسل بعد نسل را در پیچ و خم تاریخ رهنمایی مینمایند. حقیقت هرچه تلخ هم باشد؛ پنهان نمودن آن نتایج تلخ تری را بار میاورند. ما در موقفی قرار نداریم که بتوانیم در باره حوادث تقریباً یک صد سال قبل کشور خود قضاوت کرده بتوانیم. ازینرو مجبور هستیم که به متون مورخین خود مراجعه نموده و آنرا محک قضاوت خود قرار دهیم.

مورخ پرکار و شهیر کشور، ملا فیض محمدکاتب هزاره، که طرفدار اعلیحضزت امان الله خان و مخالف سرسخت حبیب الله کلکانی، مشهور به بچه سقاو، بود و از لت وکوبی که در سنین پیری از دژخیمان بچه سقاو دیده بود بالآخره جان بسلامت برده نتوانست و قبل از آنکه کشور از دست رژیم بچه سقاو نجات یابد وفات یافت، در ضمن بیان نمودن علل سقوط رژیم امانی مینګارد:

« سوء اقدامات امیرامان الله خان و وزرای خوّان او در اجراآت امور سیاسیه و اقتصادیه و تنظیمیه و انضباطیه و قضاییه و اخلاقیه و حقوقیه و جزاییه باعث تنفر طبایع عامه ګردیده، همه را از شاهراه اطاعت و متابعت به سوی سیاه چاه غوایت و بغاوت کشانید . . . و در تنظیمیه قوانین عدیده ګذارده، مامورین کشوری و لشکری را که هیچ یک زانوی تحصیل نزد معلمی خم نکرده و بجز خصایل رذیله جهالت دیګر چیزی نیاموخته بودند امر به اجرای امور مقننه قانونیه کرد. و ایشان چه از اغراض شخصی و چه از خواهشات نفسی راهی بیرون از شرع و قانون که سراپا اخذ رشوت و نسبت به دولت غدر وخیانت می نمود پیمودن ګرفتند. و در انضباطیه از عدم درایت اولیای امور و وجود حماقت در فطرت و شعورشان که همګان شریک دزد و رفیق قافله بودند مسالک صورت مهالک و معابر هیأت مقابر به خود ګرفته قتل و غارت و سرقت رونق یافت. و در مسایل و اوامر و نواهی قضاییه و حقوقیه و جزاییه از مأمور پولیس و علاقه دار ګرفته تا به حضور وزراء و حکام و نایب الحکومه ها و قضات و سده علیای امارت برای متظلمین و مستغیثین و مستصرخین سلسله مراتب معین فرمود. و ازینرو ضعفای ستمدیده جور کشیده و داد خواهان مستحقه به حق خویش نرسیده و از راه تظلم به دروب هریک از دوایر حکومت به درخواست احیای حق و اماته باطل شده پاسخ احضار عریضه رسمی شنیده مأیوسانه باز ګشته و چند روز به زحمت و مشقت زیادی پول بهای عریضه و حق التحریر نویسنده آن و رشوت میرزایی که آن عریضه را به مرجعش رسانیده جواب حاصل کند . . . » کاتب. تذکرالانقلاب ص ص ۴۵-۴۷

امان الله خان برای تطبیق اصلاحاتی که برای مردم بیسواد و نا آشنا با مفکوره اصلاحات هضم آن مشکل مینمود در پهلوی فوج قوی به اقتصاد قوی و بیشتر از همه به رفقای صادق و باصلاحیت ضرورت داشت. امان الله خان فاقد هرسه آن بود. در ساحه اقتصادی اګرچه افغانستان تقریباً خود کفابود و با مشکلی روبرو نبود که ما آنرا بحران اقتصادی بنامیم اما برای اصلاحاتی که امان الله خان در نظر داشت به پول اضافی ضرورت داشت. قوت نظامي  او نخست در شورش پکتیا معلوم ګردید که سرکوب آن تقریباً ۱۴ ماه را دربرګرفت.  و اګر کمک سایرقبایل، که مخالف منګل و جدران بودند، نمی بود شورشی های پکتیا از راه لوګر خود را به کابل رسانیده و دولت را محکوم به سقوط مینمودند. امان الله خان از شورش پکتیا درس نګرفته و متوجه تقویه نمودن فوج خود نشد تا بالآخره قوای عسکری او در مقابل شورش یاغی های شینوار ناکام و مجبور به تسلیمی شد و در مقابل قوای بچه سقاو تاب مقاومت نیاورده و کابل بدست قوای بچه سقاو افتاد. مرحوم غبار در زمینه شورش خوست و عبرت نګرفتن دولت آنوقت مینویسد: « این اغتشاش قوی که بایستی تازیانه انتباهی در پهلوی دوست شمرده شده، مفاسد اداره را اصلاح مینمود و برای آینده محرک یک تنظیم جدی در امور دولت میګردید؛ برعکس در طرز اداره شخصی و مطلق العنان افغانستان موثر نیفتاد و همان آش و همان کاسه قدیم باقی ماند. شاه در امور نظامي هیچ توجه مثبت نکرد و اردوی افغانستان را باشخاص ملکی که هیچ سرشته از امور نظامی نداشتند بسپرد و وزرای حربیه او که منزلت قوماندان عمومی قوای مسلح کشور را داشته و ریاست ارکانحرب عمومی را هم تحت اوامر خود نګه میداشتند اشخاصی عادی و عجمی در امور نظامی بودند. بعلاوه افسران کاردیده و امتحان شده را بتدریج از رأس امور حربی دور مینمودند. مثلاً افسرانی که در رزم استقلال و یا در اغشاش پاکتیا ارزش نظامی خودرا ثابت نموده بودند در کشورهای دوردست رانده شدند و یا طرف بی اعتنایی حتی مجازات دولت قرار ګرفتند و جای اینها بیشتر باشخاص غیر مجرب داده شد. . . غبار افغانستان در مسیر تاریخ ص ۸۱۱

 مرحوم غبار بعداً مینویسند: « یک قسمت دیګر مامورین بزرګ که با سیاست خارجی آشنایی و با سیاست داخلی دلچسپی نداشتند فقط مشغول رشوت خوردن و پول اندوختن بودند و بس. در مقابل شاه تنها مانده بود و دیګر حزبی و مشاورینی با کفایت نداشت. آن رجال فعال و هم عقیده قدیم او که در راه تبدیل رژیم خدمت کرده بودند نیز به آهستګی از پهلوی شاه دور ساخته شدند. بعضی در ولایات داخله و بعضی در سفارت های خارج و دور از مرکز منصوب ګردیدند. باین صورت صحنه برای اشخاص مخالف دولت باز تر میګردید» غبار ص ۸۰۵

مرحوم عبدالحی حبیبی، غلام محی الدین انیس، پروفیسر محمدعلی، سردار اقبال علی شاه و . . . که همه معاصرین اعلیحضرت امان الله خان بودند نظریات مشابهی دارند که ذکر نمودن همه آنها از حوصله یک مضمون مختصر بیرون است.

قسمیکه در آغاز این سطور ګفتیم که شاه امان الله غازی یک شاه وطن دوست و منوری بود که برای کشور عزیز خود، که دلباخته ان بود، آرمانهای والایی در سر میپرورانید. ولی وطن دوستی و منوریت، حتماً مانع مرتکب شدن اشتباهات نمیګردد و نه اشتباه را ګناهی خوانده میتوانیم که مرتکب آن را محکوم بسازیم.

غزل

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.