منظور فردوسی از ایران در شاهنامه کدام سرزمین است؟

کاندید اکادمیسین سیستانی 

193

روز۱۶ ماه می یک ایرانی بنام “هیلیا میرخیل” زیرنام رودابه “بانوی فراموش شده شاهنامه” پستی گذاشته بود و متذکر شده بود که “رودابه دختری از کابل مادر رستم، نامی آشنا. در حالی که ایرانیان رستم را یکی از بزرگترین افتخارات اسطوره یی خود میدانند، به مادر او که از سرزمین کابل برخاسته است، کمتر اشاره می شود…”

من در کامنتی نوشتم :”زال از زابلستان (سرزمینی از غزنه تا سیستان ) ورودابه از کابلستان  هردو سرزمین در افغانستان قرار دارد چرا باید  زال ایرانی تصور شود‌ و بعد کابلستان افغانستان؟

این سوء تفاهم باید رفع شود.  رستم از پدر و مادر فرزند افغانستان است نه از ایران. ولی ایرانیان بخاطر فردوسی که از طوس ایران بوده است، قهرمانان شهنامه را که  ۹۰٪ شان از سیستان برخاسته اند، ایرانی قلمداد کرده اند. علتش کم کاری ماست.

در‌ پاسخ به این کامنت من و حساسیت با نام افغانسان طوفانی از کامنتهای بجا‌ و بیجا  از جانب نویسندگان ایرانی به پا خاست که من حتی فرصت خواندن انها را نیافتم  تا چی رسد به پاسخ دادن آنها.

 بالاخره مجبورشدم این پست را بجواب همگی کامنت گذاران ایرانی بگذارم:

منظور فردوسی از ایران در شاهنامه، کدام سرزمین هاست ؟

در شاهانامه در نامۀ «پیران» به «گودرز» می خوانیم که سردار تورانی از شهرهای ذیل به عنوان شهرهای عمدۀ ایران یاد می کند و متعهد می شود که در قبال صلح با ایرانیان، این شهرها و نواحی را از سپاه تورانی تخلیه کند:

                     هـر آن شهر کز مرز ایران نهی         بگــو تا کــنم آن ز تـــرکان تهی

زایـران بکـوه انـدر آیـد نخست        درِ غـرچگـان از بـر و بوم بُست

دگـر تـالـقان شــهـر تا فــاریاب        همیدون درِ بلــخ  تــا  انـــدراب

دگـر پنجهــیـر است تــا بامـیان        ســــر مرز ایــران  وجــای کیان

دگر گــوزگـانان فـرخـنـده جـای       نهـادست نامـش جــهان کدخدای

دگــر مــولـیان تا در بــدخـشـان       همینست ازاین پـادشاهی نـشـان

فــروتر دگــر دشــت آمــو و زم       که با دشت خــتـلان  بـرآیـد بـرم

چه شگنان ور ترمذ و ویسه گرد       بخارا وشهری که هستش به گرد

هـمی دون  بــرو تا در سغـد نیز       نجـوید کـس آن پادشاهی به نـیز

وزآنسوکه شـد رستم گـرد سـوز       سپــارم بـــــدو کـــشور نیـمروز

زکـوه  وزهامـون بخــوانم سپاه        ســـــوی بـاخــتر بــرگـشـایم راه

بـپردازم ایـن تــا در هــــنــدوان       نـدارم تــاریک ازین  پـس روان

خـــــراســـان تـرا دادم آبــادکـن       دل زیـــردسـتــــان مــا  شـادکـن

چو نزدیک شهرسمنگان رسیـد       خـبر زو  بشاه و بـزرگان رسید

زکشمـــیر و زکـابـل و قــنـدهار       شمـا را بــود آنهـمه زیـن شـمار

سوی طالـقـان آمـد و مـرو رود       جهان پرشــد از نـالـۀ نای ورود

چـو از دیده گه دیـده بانـش بدید       سوی زابلـستان فـغـان بـر کشید

که آمـد سواری سـوی هــیرمند

سواران بگـرد انـدرش نــیـز چند

اگر کسی اندک آشنایی  با نقشه افغانستان داشته باشد متوجه می شود که شهرها و مناطقی که در این شعر به عنوان شهرها و نواحی ایران ذکر شده بجز مولیان وترمذ وسغد وبخارا که درتاجیکستان وا  وازبکستان قرار دارند دیگر تمام شهرهای مهم‌مانند: غرچگان، بُست، طالقان، بلخ، فاریاب، گوزگانان، مرو، کابل، زابل، نیمروز، هیرمند، قندهار، بامیان، پنجهیر، اندرآب، بدخشان و شغنان… همگی در قلمرو افغانستان امروز ی قرار دارند.

مورخ  نامور افغان، احمدعلی کهزاد، کتابی دارد بنام “افغانستان درشاهنامه”  و می‌نویسد: کسی که شاهنامه را سر تا پا یک بار مرور کرده و پیرامون نام‌های جغرافیایی آن دقت کند، به خوبی متوجه می‌شود که ایران فردوسی کجا است. در میان اسامی جغرافیایی یاد شده در شاهنامه، ۹۰ درصد آنها نام‌های مناطق مختلف افغانستان امروز است.”

بنابرین  ایرانی که فردوسی از آن یاد میکند در واقع همان آریانای کهن یعنی افغانستان است. زیرا بخش اول شاهنامه تقریبا به طورکل در شهر های افغانستان امروزی سیرمی کند:

البرز کوه و سیمرغ، سام از غور در بلخ، زال زر متولد در بلخ، وفات در چھل ابدال، رودابه دختر مھراب کابل خدای، پادشاه کابلستان، لھراسپ شاه بلخ، گشتاسپ و زریر دو شھزاده، گشتاسپ و زریر در مرغزارکابل، پادشاھی گشتاسپ در بلخ، ظھور زردھشت در بلخ بامی،   لھراسپ معتکف در آتشکده، برزین (یا ) نوش آذر در بلخ، جلوس گشتاسپ بر تخت جنگ اول و دوم ایران و توران در بلخ، در کنار رود هیرمند اسفندیار و رستم دستان، سھراب پسر رستم و تھمینه دختر شاه سمنگان (شهری در بین مزار شریف و کابل)، در نیمروز (شهری در جنوب غربی افغانستان) رستم و سھراب، تدارک جنگ بین پدر و پسر، کشته شدن سھراب، کک کوھزاد پھلوان (مرباد)، قلعه کک کوھزاد در فراه، برزوی شگنانی – شغنانی(شهری در بدخشان مشترک بین افغانستان و تاجیکستان)

اکثر  حوادث در  شهرهای زیر رخ میدهد که  عموما در افغانستان امروز یا در تاجیکستان فعلی موقعیت دارند:

۱-زابل وزابلستان: بیش از ۱۴۵ بار؛ ۲-کابل وکابلستان:  ۱۱۶ بار ؛ ۳-بلخ :۵۲ بار به عنوان مرکز کشور ایران و شهر مقدس زرتشتیان؛ ۴- سیستان:۳۰ بار  ،سیستان درشاهنامه مطابق است با جغرافیای زابل و زابلستان ؛ ۵- نیمروز :بعنوان مرکز زابلستان و سیستان و گاه معادل کشوری مستقل [ازایران واز کشورنیمروز / همه کاردانان گیتی فروز]؛ ۶- هرات  ۱۰بار ؛ ۷- سمنگان ۸بار؛ ۸- بُست: ۵ بار؛ ۹- شغنان:  ۵ بار؛ ۱۰- کُندوز : ۵ بار؛ ۱۱- غزنی :۳ بار؛ ۱۲- دهستان: شهری دربادغیس ۵ بار ؛ ۱۳- طالقان -یکی  مرکز تخارستان و دیگری  بین مرو و بلخ ـ ۳ بار ؛ ۱۴- غرچگان: ۳ بار درهزاره جاتً بوده،؛ ۱۵- مرورود :در حوزۀ مرغاب ۳بار ؛ ۱۶- بامیان: ۲ بار؛ ۱۷- قندهار: ۲بار.سایر شهرها و نواحی که نام شان در شاهنامه آمده: ۱۸- فاریاب؛ ۱۹- جوزجان؛ ۲۰ -بدخشان؛ ۲۱- غور؛ ۲۲- پنجهیر(پنجشیر)؛ ۲۳- اندرآب؛ ۲۴- جَرَم در بدخشان به شکل چَرَم آمده؛ ۲۵- بامین شهری دربادغیس؛ ۲۶- گرزوان -شهری  درفاریاب؛ ۲۷- گوزگانان (جوزجان ،میمنه)؛ وغیره

(برای اطلاع بیشتر رجوع شود به  مقاله “شهرهای شاهنامه در نقشه امروز جهان” ازرضا محمدی ،شاعر و نویسنده افغان 27 اردیبهشت 1390) وهمچنان دیده سود رسالۀ درسخن شناسی نوشته داکترسیدخلیل الله هاشمیان ، منتشره افغان جرمن آنلاین)

 

تکمله یی بر این مقالهٔ

 به نظرمیرسد که شعرای دربار غزنه ،از جمله فردوسی و فرخی سیستانی وعنصری بلخی و دیگران، منظور شان از کار برد کلمه “ایران”، سرزمین های زیر سلطۀ سلاطین غزنوی بوده است که متابعت از  شاهان غزنه داشته و به آن دولت باج وخراج  می پرداخته اند.

فردوسی درمقام ستایش سلطان محمود برای نخستين بارنام « ايران » را بحیث قلمرو سلطنتش بکارمی برد:

شهـنشاه  ایـران  و  زابــلـستان

ز قـــنوج    تا مـــرز کابــلـستان

به ایران همه خوبی از داد اوست

کجاهست مردم همـه یاد اوست

ودر جای دیگری در وصف سلطان غزنه گوید:

به ایــران و تـوران ورا بنده اند

به رأی و بـفــرمـان او زنـده اند

جهانــدار محمــود، شاه بزرگ

به آبشخورآرد همی میش وگرگ

زکشمــیرتا پــیش دریای چـین

بــرو شهـریـاران کنـنـد آفـرین

فرخی سیستانی سلطان محمود را«خسروایران» می گوید:

من قياس ازسيستان دارم که آن شهـرمنست

وز پی خويشان زشهر خويشـتن دارم خـبر

تا خلـف را”خسرو ایران” از آنجا بــر گـرفت

در ستم بــودنـد از بــیداد هــر بــیداد گـر

و درجای دیگری فرخی سیستانی گوید:

يمــيـــن دولـت عالی، اميــن ملــت باقی

نظام دين ابوالقاسم، ستوده خسرو ايران

فرخی سيستانی درجای ديگری قلمروسلطنت سلطان محمود را ايران و مردم آن راملت ايران خوانده گويد:

چه روز افزون و عالی دولتست اين دولت سلطان

که روز افزون بدو گشته است ملک و ملت ايران

فرخی  سیستانی سلطان محمود را در مصرع” سـرشـهرياران  ايران زمين “گویا شاهنشاه ایران گفته  است:

خــداوند مــا شــاه کشورستان

که نامی به وی گشت زاولستان

ســر  شـهــرياران  ايران زمين

کـه ايران بـاو گشت تازه جوان

واقعیت این است که فردوسی وفرخی سیستانی وعنصری بلخی ومسعود سعد سلمان وسنائی ودیگران هرجاکه سلاطین غزنوی را شاه ایران  وشاهنشاه ایران  و خسرو ایران و یا خدایگان خراسان گفته اند، منظور قلمروسلطنت غزنوی است که افغانستان مرکز ومیراث گرانبهای آن قلمرواست و وسعتش در عهد سلاطین نخستین غزنوی درست برابر قلمروسلطنت عهد احمدشاه و تیمورشاه بوده است.

بدينسان ديده ميشود که کلمۀ «ايران» بيشتر با کلمه «آريانا» همخوانی دارد و از لحاظ تاريخی بيشتر درمورد کشورما کار برد داشته تا سرزمين ايران که در عهد سلطنت پهلوی (1935) نام رسمی کشور ايران گرديد.

بنابر همین اشعار شعرای دربار سلاطین غزنوی بود که درسال۱۳۱۴شمسی مرحوم غباروعلی احمدنعیمی با یکی دوتن دیګراز انجمن تاریخ افغانستان به وزارت خارجه افغانستان رجوع میکنند وبه وزیرخارجه فیض محمدخان زکریا پیشنهاد مینمایند که ایران نام تاریخی افغانستان است وحکومت افغانستان باید  از برسمیت شناختن نام ایران ازحکومت ایران معذرت بخواهد و جواب رد بدهد اما وزیرخارجه افغانستان این پیشنهاد غباروهمراهانش را  ردکرد و نام افغانستان را برهرنام دیگری مرجح  دانست  ونخواست باقبول پیشنهادغبار مناسبات سیاسی خود را بایران خراب بسازد.  پایان

                                                                        19/5/ 2025

صدماتی که انگلیس از 1798 تا1893بخاطر حفاظت از هند به  افغانستان رسانده

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.