در کشور های سنتی چون افغانستان، فدرالیسم خواهی بمثابه خود فریبی و راه سراشیب است.
پیامد های ِنیم سده اخیر افغانستان زیان های ناگوار وجبران ناپذیر هنگفتی جانی ومالی را توأم با انارشی خصمانه انحرافی و مرکز گریزی، تجزیه خواهی، هویت ستیزی و سمبول شکنی های ملی و تهدید شیرازه وحدت ملی، ازجمله تلاش برای حذف ملت واحد افغان بر پیکر جامعه گذاشت.
مردم ما در گذرگاه پر نشیب نیم سده توأم با قربانی های گوناگونه، برنامه های ناخواسته و تحمیلی چهار نظام خونین و خانه برانداز را با مشروعیت بخشی سرنیزه تجربه کردند.
هجوم واشغال افغانستان توسط ایالات متحده امریکا و هم پیمانان ناتواش باز هم به جمع آوری دوباره مهره های سوخته و معلوم الحال فراری و ملیشه های تنظیم های جهادی پرداخته وآن ها را با تکنوکرات های دست پرورده در یک معجون مرکب زیر یک سقف و پوشش مستقیم استخبارات همسو قرار دادند. در هیاهوی این آشفته بازار فساد و با سؤ استفاده از”دمکراسی پرتاب شده کاذب وارداتی، ایدئولوگ ها و نظریه پردازان نوبه دوران و ستیژگیران جنگ سالاران و سرکرده گان گروههای تنظیمی با گردآمدن و جلوه دادن قیمومیت سازی نماینده گی عام المختار تاجیک، هزاره و ازبک و…، بازار تاریخ بافی و ملت سازی را با گرم ساختن تنور کینه و نفرت از تبارگری تا حد نژادی پیش بردند. در این گیرودارپیشیگرانه، برکشیدن صدای فدرالیسم خواهی نیز عنوان بخشی از برنامه های سیاسی-اجتماعی گروهی شریرگویا «ستم ملی» و جنگسالاران پول بگیر ائتلاف شمال برای خودمختاری اقلیت های ساکن کشور عنوان گردید.
این تلاشها که بی نیاز از فرصت طلبان مداخله گر بیرون مرزی افغانستان نبوده “نخست از شعار های فدرالیسم به مسئله رهایی از “مرکزیت” و راه رسیدن به دمکراسی در افغانستان جلوه داده شد. این اجیران نیابتی به تکرار و با بیاعتنائی کوشیدند فدرالیسم خواهی را در میان پارهای ازعناصر جامعه نااشنا و از خود نااگاه جا بیندازند. آن ها نه تنها چنین افراد را جلب می کردند، که فدرالیسم را یک گزینه پذیرفتنی بشمارند، بلکه با بیگناهی تمام تا آنجا پیش رفتند که از مردم خواست تا در آیندهِ نظام، میان این دو«فدرالیسم یا متمرکز» گزینش کنند. ترفند نه چندان پوشیده آنان تا اینجا پیشرفت داشته است: همه با تمرکزگرائی مخالفند؛ تنها جایگزین آن نظام فدراتیف است، به گفته ی از سازمان دهندگان آن که می گویند” فدرالیسم چیزی نیست که ما آن را ابداع کرده باشیم، بلکه سیستمی است که امروزه در اکثریت کشورهای پیشرفته دنیا وجود دارد و تا به حال هم مسئله ای در این رابطه پیش نیامده است.”*
آن چه را به خورد هموطنان می دهند، تکرار می کنم:
((فدرالیسم چیزی نیست که ما آن را ابداع کرده باشیم، بلکه سیستمی است که امروزه در اکثریت کشورهای پیشرفته دنیا چون سوئیس، اتریش، آلمان، بلژیک، ایالات متحده، کانادا، هند و استرالیا وجود دارد و تا به حال هم مسئله ای در این رابطه پیش نیامده است.))
گفتارکنونی روی مسائلی می چرخد تا “با آگاهی [دادن] از اصول فدرالیسم و اوضاع کشورهای رو به انکشاف فدرال از سرگشتگیهای بیفرجام ما کاسته شده واز هیاهوی که بیرون از کشور درمورد فدرالیسم به عنوان کیمیای سعادت به راه افتاده است رهائی یابیم، که میباید ناکامیهای یکایک را بر میشمارد.
نخست این که، فدرالیسم در اکثر کشور های رو به انکشاف با وجود ثبات داخلی شان حتا در آزمایش دمکراسی نیز کامیاب نیستند و آن این که الیگارشیها و نیروهای سیاسی فاسد جانشین فساد و ناکارائی نظام های استعماری پیشین شده و در نتیجه دستخوش بحران، بی ثباتی و تجاوزات به حقوق بشر شدهاند. نکته دیگری که شعار دهنده گان توهم ساختار سازی این مدینه فاضله با کتمان حقیقت و پنهانکاری اعتراف نمی کنند که هیچ کدام از این کشورها پیش از فدراسیونیزه شدن، سرزمین های یکپارچه و مستقلی نبوده و تقریبا همه از دولتهای استعماری اروپایی و اسیایی عرضاندام کرده اند.
از تاریخ جنگ های خونین مردمان سرزمین جزایر میکرونزی بحر آرام با درگیریهای مسلحانه، کشتارها و دشمنیهای قومی و سرانجام با درآمدن قیمومیت و سلطه امریکا تا تجربه خونین جدائی هند و پاکستان را از یاد میبرند، در ۱۹۴۷ امپراتوری بریتانیا با کشت تضاد های نفرت انگیز قومی، نژادی و مذهبی سال ها مستعمره اش هندوستان را عمداً به حال خود رها کرد تا مسلمان ها و هندو ها با جدایی و تقسیم سرزمین واحد شان صدها هزار تن را از یکدیگر بکشند و میلیونهای دیگر را شستوشوی مغزی کنند.
با صراحت باید اذعان کرد: خوشبختی ما در این است که از سده های درازی مردم ما در افغانستان باستان با یک هویت و یک سرزمین با حفظ پیوندهای قومی و اتنیکی زیست باهمی داشته و از هر وجب خاک شان چون تن واحد پاسداری و حراست کرده اند، مردم افغانستان را پیش از آن که به پروسه طرح مرزبندی فدرالی شدن باندیشند، میباید به سیر افقی رشد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی سوق داد تا به دور دولت-ملت، موجودیت و استقلالیت شهروند بودن خویش را با پوست و گوشت شان احساس کنند. خرد جمیع باید راهکار های دمکراتیکی را جستجو کنند. باید پیش زمینه های گفتمان انفرادی و جمعی را برای گردهمایی سراسری لویه جرگه یا مجلس موسسان آزاد و جبهه همه شمول با شرکت همه افغان ها و یا نماینده گان آن ها، تاکید میشود شمولیت همه افغان ها هموار کرد. تا هر گروه و شخصیت های انفرادی حق آزادانه نظرات خود را هر چه باشد تبلیغ کند. شعار های ماجراجویانه و تشویق دست بردن به اسلحه از سوی مردم ما کاملاً مردود است، اگر گروههایی تندرو میخواهند بر ضد نظام طالبان دست به اسلحه ببرند ما کاری دربارهشان نمیتوانیم کرد و سرانجام منزوی خواهند شد.
اما اگر در صورت انسجام و شرایط آزادی گفتار و روی کار آمدن انجمنها، سازمان های اجتماعی گفتمان، نیرو های شریر بخواهند به زور سلاح و کمک بیگانگان با مرزبندی های زبانی و قومی موقعیت جغرافیایی خود را در قلمرو افغانستان تعیین کنند،پاسخ دندان شکنی خواهد گرفت. چنانکه اشاره شد سرزمین کهن افغانستان با مردم سلحشور آن کشور تصادفی و تصنوعی نیست، اقوام غیور آن در یک بافت کلی و در هم آمیخته اجدادی پهلوی یکدیگر زنده گی کرده اند. مردم ما بیشتر از این تحمل تکه پارههائی زخم های ناسور شان را ندارند و هیچ فورمول ساختاری فرامرزی و دسیسه بیگانگان قابل قبول نیست. مبارزه و پیکار ما برای این خواهد بود تا فرهنگ خشونت را از این سرزمین زخمی و ماتم زده بزدائیم.
یک گزینه آرزوئی دیگر برای پارهای عناصر، حمله امریکا به افغانستان و تکرار وضعیت دوباره مانند همان وهله اول است که قیاس با آن از دهان این عناصر نمیافتد. ” این خیال است و محال، عشق است و جنون” اما در آن صورت می باید اطمینان داشته باشند که با زمین لرزه های منطقوی کار به خوردن گوشت مرده ها خواهد رسید و سرانجام طرح ها و نقشه های تجزیه طلبان با خود شان در آتش خواهند سوخت. این سخنان تلخ که با صراحت تیغه کارد گفته میشود برای آن است که کار ما به تیغه کارد نکشد و مسائل را با گفت و شنود حل کنیم. نشخوارشعار های میان تهی تجزیه و تقسیم این مرزوبوم که از حلقوم وابسته گان مزدور و در گرو استخبارات کشور های دایم مغرض همسایه و دور نزدیک سریزه کرده است برای همه بیگانه است و خواهد بود. اگر میگوئیم در شرایط افغانستان فدرالیسم یعنی تجزیه به همین دلیل ساده است. برای تجزیه افغانستان هم نمیتوان به همین آسودگی گفت ما دلمان میخواهد جدا شویم. گروههای دیگری هم هستند که دلشان می خواهند جدا شوند. افغانستان تاریخی شرکت سهامی نیست. اگر هم که به زعم مشتی از ماجراجویان شرکت سهامی هم فرض شود هر شهروند افغان در سهام همه افغان های دیگر شریک است. ما همه بر هر گوشه این کشور حق داریم. افغانستان را با دیگران مقایسه نمیتوان کرد. بجز احترام به نظر اکثریت راهی نیست. دموکراسی و عدم تمرکز هم در افغانستان از فدرالیسم نمیگذرد.
گروه سکتاریستی که تا کنون تنها اشتهای تند روانه واهی جدائیخواهی و شونیستی را در بیرون افغانستان تیز کرده است بجای تمرکز به نام های افسانوی و تخیلی فدرالیسم خوراسانی و هزارستانی، باید عملگرانه برنامه های سیاسی خود را در حدود جغرافیای کشور نو کنند و به پای اوضاع و احوال سده بیست و یکم در جامعهای که دیگر ایدئولوژیک نمیاندیشد برساند. اگر کسانی میخواهند قهرمان مدافع حقوق اقوام شوند، هیچ کس مخالفتی ندارد؛ ولی مرکززدائی راه حلهای بهتر و اصولیتر از فدرالیسم دارد و آن حقوقی است که در اسناد بین المللی برای ” اقلیتهای قومی و مذهبی” با شاخص های شناخته شده برای هر گفت و شنودی میان نیروهای سیاسی است.
مرکززدایی راه دموکراتیک کردن جامعه است زیرا تصمیمات جمعی شهروندان را به هم نزدیک کرده و کمک مؤثری به ایجاد مردم سالاری را تا سطح محلی می رساند.
عقل سلیم و سالم اندیش با دیده بینا و در پرتو روشنی می ببیند که مردم سلحشور ما از زن و مرد، پیر و جوان چه عشقی به فرهنگ افغانی، به سرزمین شان افغانستان، به دفاع از این آب و خاک دارند.
هیچ میزان غم و شادی و پایه نستالژی نمی تواند با مقام و جایگای شور وطندوستی و ناسیونالیستی مردم افغانستان برابری کند.
ما باید خشم و انزجار مردم خود را دریابیم که از توهینهای سبکسرانه تعدادی از تیوری پردازان فریبنده جعلکار به جان هم افتاده اند. ما باید انگیزههای آنان را جستجو و فهمید. ما باید چهره های کاذب آن دسته از افراد ماسک پوشیده ضد وحدت ملی را از بنیاد افشا و چهره های سیاه حقیقی شان را به مردم بنمایانیم، ما باید با تمام نیروی اخلاقی شانه به شانه با شخصیت ها و نیرو های ملی اندیش و مدافعان حقوق بشری داخل و بیرون کشور بایستیم. هموطنانم نه با شعار بلکه به این حقیقت مسلم بپیوندند که می باید با بیگانه انگاری وداع کرد و بر خشم حقارت گونه چیره شد و خود را در آئینه قدنما پیدا کرد. سرزمین با ابهت ما افغانستان شکوهمند با بنیاد مادی و معنوی آن تا هنوز نیرومند و آغوش گرم آن برای حفظ عزت، غرور ملی و بالنده گی همه گروه های قومی باز است. قوم های افغانستان بدون استثنا مهمترین ستون فقرات سرمایهها و نیرو های ما هستند. ما از زیبایی گوناگونی و توانمندی زاینده گی و بالنده گی کافی برخورداریم. ما در هر گوشه و کنار سرزمین خود مردمانی را داریم که نیروی جسمانی، فیزیکی، اقتصادی و فرهنگی ما را تشکیل میدهند. اینها در یک نظام مردم سالار سرمایههای کمیابی هستند که نباید بی اعتنا آن را از دست داد.
در فرجام هوس خیال پردازانه و سبکسرانه ی گروهی از جنون زده گان برای پارچه کردن کهن سرزمین ما، در واقعیت بی احترامی و جفای بزرگ با این همه تباران و قوم های با وقار و سلحشور آن است. بی حرمتی به هویت افغان ستیزی و سرزمین افغانستان صداقت به مادر وطن نیست، ما یک ملت بزرگیم و باید با وسعت نظر باندیشیم. باید همه باهم خود را از اسارت برده گی فکری آزاد کرد و چون تن واحد برای بقای پر افتخارخود و نسل آینده به مبارزه رفت و در همین سرزمین واحد پهلوی هم به زنده گی انسانی ادامه داد.
٢٤-٠٥-٢٠٢٥
د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه
د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :
Support Dawat Media Center
If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320
Comments are closed.