Browsing Tag

صفیه میلاد

تو باران باش

تو باران باش و مرا با خود به رودخانه‌ای ببر که به دریا می‌رسد آرزو داشتم با بال‌های خیس پروازم بر فراز ساحلی گمشده آرام بگیرم به آغوش دریا سفر کنم و قلب تو را چون قایقی نیلگون روی آب بنشانم دلم می‌خواهد ماهی کوچکی…

خدای عشق

پیچیده در سکوت خیابان، صدای عشق جا مانده زیر خرمن باران، نوای عشق عطرانه ‌می‌وزد به دل صبح عطر عشق می‌رقصد از چراغ خیابان، هوای عشق پنهان میان کوچه‌ی خالی، عبور تو جامانده زیر سایه‌ی باران، وفای عشق باید که درد از تن…

در جستجوی تو

در جستجوی تو ترا در تمام خطوط جهان می‌کشم؛ بر بوم خسته‌ی روزها بر آینه‌ی ترک‌خورده‌ی شب‌ها مجسمه‌ای از تو می‌سازم با سنگی که در دستانم شکل می‌گیرد اما تو در قلبم نیستی چه کنم؟ این فاصله را با چه پر کنم؟ وقتی هوا عطر…

بانو

شنیده‌ام موهایت آتش گرفته و شانه‌هایت سرزمین خسته‌ی حادثه‌هاست چگونه تو را بنویسم؟ زنی که تاریخ بر دامنش غبار نوشت و گلویش را خنجر ادیان برید دست‌هایت مسیر کاروان‌های خاموش است و نگاهت آخرین چراغ شب‌های طولانی…

یلدا

تر ټولو اوږده شپه ده او باد د دیوال په نالیو کې یوه هېره شوې کیسه زمزمه کوي سپوږمۍ د کړکۍ له چوکاټه د کوڅې سوړ سیوري ته خوېږي زما سترګې ستا د راتلو په هیله غرونو کې پاتې دي او روډ زما له یوازیتوب په ځان کې نغښتی چیرې یې؟ چې…

در دلم امید بکار

مرا دوباره بخوان، در دلم امید بکار به شاخه‌های شکسته گلی سپید بکار چراغ خفته‌ی دل را به نور جان بنواز ستاره‌های نگاه‌ام که می‌دمید بکار به خاک تشنه‌ی تن قطره‌ای ز باران ریز درخت عمر مرا از نو و جدید بکار به چشم خسته من…