چه مرگبار خموشیست در دیار سکوت
نهفته شیون و فریاد در غبار سکوت
بسان مأمن مان نغمه هات خاموش است
چکامه ها و غزل های تو شکار سکوت
دگر کسی نخرد جنس عشق و آزادی
تمام شهر به سودا و کار و بار سکوت
سرود و دانش و عشق و هنر همه تکفیر…
زنده گی با چهره هایش: زشت و زیبا؛ بگذرد
موج شادی، موج غم؛ چون موج دریا بگذرد
روز هایش آفتابی یا گهی ابری و تار
گه به گرما گه به سرما؛ از سر ما بگذرد
زخم اگر بردل رسد یا برجگر یا بر روان
یا بیابد مرهمی؛ یا بی مداوا؛ بگذرد!
همچو رستم…