از کار برګشتم
سر کوچهای که به خانهمان منتهی می شد از ماشین پیاده شدم و بیدرنگ به سمتخانهحرکت کردم.
همینطور بیحال از کوچهمیگذشتم که گربهای بطور بسیار عجيبی از کنارمجستزد.
فکر کردم از ترس سنگبچههای شوخکوچهمان فرار میکند.
دیدم هیچکسی در…