شروع تاریخ معاصر افغانستان / دوکتور نوراحمد خالدی

0 2,744
در حالیکه ختم استیلای دو صد سالهٔ صفوی (1709م) و متعاقب آن افشاری (1747م) بر سرزمینهایی که امروز افغانستان نامیده میشوند و ایجاد یک دولت مستقل بر اساسات استقلال سیاسی، اسلام حنفی و فرهنگ افغانی از ارزشهای مقدس هویت ملی ملت افغانستان را تشکیل میدهند متأسفانه همین ارزشها امروز مورد هجوم بی امان افغان ستیزان قرار دارد. کوششهای وسیعی در جریان است تا مارا بی هویت کنند چون میدانند، طوریکه یکی از نویسنده گان نوشته بود، “وقتی مردمی بی هویت شد میتوان هربلایی برسرشان آورد”.
حسرت جدایی افغانستان تا امروز بیاد کسانی است که ایران بزرگ را خواب میبینند. استفاده از اصطلاحات “ایران زمین”، “ایران بزرگ”، “فلات ایران”، “پشتهٔ ایران”، “فرهنگ ایرانی”، همه در همین جهت صورت میگیرد. این عناصر استفاده از اسم آریانا رادوست ندارند. بنابر این برداشت ایران بزرگ توسط استعمار پارچه پارچه شد از آسیای میانه تا افغانستان کشورهای تازه بوجود آمدند. عناصر ایران پرست در افغانستان مذبوحانه میکوشند تاریخ افغانستان را با برداشت ایرانیها تطابق دهند. از این جهت دولت افغانستان را ساخته و پرداخته استعمار انگلیس دانسته ایجاد آنرا در قرن نزدهم با تثبیت سرحدات آن که با حکمیت انگلیسها در زمان دولت امیر عبدالرحان خان صورت گرفت مربوط سازند. بدین ترتیب ایران پرستان افغان دولتهای هوتکی و امپراطوری ابدالی را یکسره نادیده میگیرند چون اگر مبدا تاریخ افغانستان سالهای 1709 یا 1747 باشد در آنصورت تیوری استعمار و نقش استعمار در ایجاد دولت مستقل افغانستان باطل میگردد زیرا در آنسالها هنوز استعمار برطانیه بالای هندوستان شکل نگرفته بود.
دو برداشت متفاوت از تاریخ افغانستان وجود دارد:
اول – برداشت مورخین ایرانی و مطبوعات ایرانی؛ و
دوم – برداشت مورخین افغان و مورخین در سطح جهانی.

اول – برداشت مورخین ایرانی و مطبوعات ایرانی.

ایرانیها تا امروز به حسرت از جدایی افغانستان از ایران یاد میکنند و هیچ ایرانی را بیاد ندارم که افغانستان را بخش جدا شده از پیکر ایران نداند. خصومت و عناد ایران پرستان وطنی ما با میرویس نیکه و احمد شاه ابدالی بانیان دولت افغانستان نیز در همین حسرت نهفته است. ایران پرستان وطنی ما به توهین و تحقییر این شخصیتهای ملی که برخی از سمبولهای ملی مارا میسازند پرداخته اخیرآ جعلیاتی را در اینکه میرویس خان پشتون نبوده منتشر ساخته و پیهم از دولتهای هوتکی و ابدالی بخاطر جهانگشاییهای آنها در فارس و هندوستان انتقاد میکنند.
مورخین ناسیونالیست ایرانی سرزمین افغانستان امروزی را شامل قلمرو های شرقی ایران بزرگ دانسته و موجودیت کشور و دولت مستقل افغانستان را ناشی از بازیهای استعمار انگلستان در قرن نزدهم دانسته و معتقد اند که افغانستان در سال 1857م بعد از عقد معاهدهء پاریس میان انگلستان و دولت قاجاری فارس از پیکر ایران جدا گردید چون انگلیسها با امضای این معاهده از دولت فارس تعهد گرفتند که از هرگونه ادعای ارضی بالای افغانستان صرف نطر نموَده استقلال آنرا برسمیت بشناسند.
حقیقت آن است که دولت فارس 110 سال قبل از سال 1857 تسلط خودرا بالای سرزمینهای افغانستان از دست داده بود و این کشور بصورت مستقل توسط دولتهای بومی خودش اداره میگردید و دولت استعماری انگلستان هیچ نفوذی بالای این کشور نداشت و در حقیقت اولین اقدام انگلیسها برای تحت تسلط آوردن این کشور در سالهای 1838-1842 م که به عنوان اولین جنگ افغان و انگلیس معروف است با شکست فاحشی روبرو گردید و صرف یک افسر انگلیسی داکتر برایدن از این کشور جان سالم بدر برد.
اینکه انگلیسها 20 سال بعد از آن میکوشند دست ایرانیها را از افغانستان دور نگهدارند ناشی از نگرانی آنها از پلانهای جهانگشایی روسیهء تزاری بود که با تبانی با دولت فارس کوشیدند شهر هرات را اشغال کنند و خودرا به نزدیکی سرحدات هند برطانوی برسانند. فارسها بعد از یکسال محاصره هرات نتوانستند این شهر را فتح کرده مجبور به عقب نشینی شده حمله سه کشتی انگیسی را به بندر بوشهر بهانهء شکست خود آوردند. انگلیسها در آنزمان هیچ نفوذی بالای دولت افغانستان نداشتند.

دوم – برداشت مورخین افغان از تاریخ افغانستان

“افغانستان، پیش از قرن 18 ، دو دوره را پشت سر گذاشته است : دوره ي پیش از اسلام، یعنی عصر هخامنشی، یونانو باختري، کوشانی، یفتلی و ساسانی؛ و دوره ي بعد از اسلام، یعنی عصر خلفاي راشدین، امویان، عباسیان، طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان، غوریان و…غیره.
این دوره ها، در حقیقت تاریخ مشترك منطقه بوده و خارج از بحث ما است. آنچه مورد توجه این بحث است، دوره ي پس از قرن 18 و ظهور افغانستان نوین است.” (سرور دانش، حقوق اساسی افغانستان، چاپ انتشارات سینا، ۱۳۸۹، ص ۱۹۹).
طوریکه نویسنده گان ایرانی طرد سلطهء بیگانگان، ایجاد دولت متمرکز، قدرتمند و مستقل در سراسر کشور، و بخشیدن یک هویت نوین شیعه و استمرار این نظم را برای مملکت ازعواملی شمرده شده که دولت صفویان را “شروع ایران معاصر” دانسته اند که تا امروز با سلسله های افشاریان، زندیان و قاجاریان، و بالاخره پهلوی و جمهوری اسلامی ادامه یافته است.
طرد سلطهء بیگانگان، ایجاد دولت متمرکز، قدرتمند و مستقل در سراسر کشور، و بخشیدن یک هویت نوین و استمرار این نظم را برای مملکت ازعواملی شروع “ایران معاصر” دانسته اند.
هرگاه ما این تعریف از دوران معاصر یک دولت را در مورد افغانستان تطبیق کنیم، افغانستان معاصر با ایجاد دولت هوتکیها توسط میرویس خان آغاز میگردد. این دولت با ختم سلطهء صفویها در غرب و سلطهء امپراطوری مغولی هند در شرق کشور حکومت خودرا بالای تمام سرزمینهای فعلی افغانستان ایجاد نموده وبا ایجاد یک دولت متمرکز، قدرتمند و مستقل با هویت نوین به سرعت به امپراطوری ابدالی، امپراطوری افغان و مملکت افغانستان مبدل شد.
این دولت باآنکه در طول سه صد سال تا امروز در گیر جنگهای تدافعی متعددی با سه قدرت جهانی و منطقوی هند برطانوی، روسیهء تزاری و ایران قاجاری برای دفاع از استقلال خود قرار داشته و سرحدات آن کوچک و کوچکتر شده هنوزهم ادامه دارد.
هرگاه هویت دولت صفوی را مذهب شیعه و تاکید بر ناسیونالیزم ایرانی شکل میدهد و سبب ایجاد ملت ایران گردید، هویت دولت های افغان، هوتکی، ابدالی و اعقاب آنها را اسلام سنی حنفی و تکیه بر ناسیونالیزم افغانی شکل میدهد که سبب ایجاد ملت افغانستان شده است که هر فرد هر قوم متشکله آن از نظر قانون و دولت “افغان” نامیده میشود.
مورخین افغان بلا استثنی از فیض محمد کاتب هزاره، احمد علی کهزاد، عبدالحئ حبیبی، میر غلام محمد غبار تا صدیق فرهنگ همه ریشه های تاریخ معاصر افغانستان را به عنوان:
– یک کشور جداگانه؛
– یک دولت مستقل و واحد؛ و
– یک هویت مستقل ملی افغانی.
که تا امروز پا برجاست از قیام میرویس خان هوتک در سال 1709م در قندهار، ابدالیهای هرات در سال 1717م و متعاقب آن با اعلان پادشاهی احمدشاه ابدالی در سال 1747م در قندهار مربوط دانسته اند. هوتکیهای قندهارحتی قادر شدند امپراطوری صفوی را در سال 1722م ساقط کنند و تمام کشور فارس را شامل قلمرو خود نمایند.
وقتی میرویس خان هوتک با قیام خود بر ضد سلطهء صفویها، سه صد و نه سال قبل از امروز، در اوایل قرن هژدهم میلادی (1709م)، شالوده یک دولت مستقل بومی را در این سرزمین نهاد، سرزمینی را که امروز بنام افغانستان میشناسیم اسم مشخصی نداشت و شامل بخشهایی از خراسان، ترکستان، بدخشان، کابلستان، افغانستان، سیستان، غرجستان، زابلستان و قندهار وبلوچستان میگردید.
این سرزمینها از زمان تیموریهای هرات به بعد برای نزدیک به دو قرن از شرق تا غزنی، و کابل توسط امپراطوری مغولی هند از دهلی اداره میشد و از غرب تا هرات، بادغیس و قندهار توسط امپراتوری صفوی فارس اداره میشد. شهر قندهار بارها میان این دو قدرت منطقوی دست بدست میگشت.
درآن سرزمین بیش از شانزده قوم از جمله پشتون، تاجيک، هزاره، ازبک،،پشه ای، عرب، قرقيز، ترکمن، بلوچ، قزلباش، بیات و غيره زندگی می کردند.
حقیقت تاریخی آن است که دولت هوتکیها بعد از صفاریان زرنج و غوریها اولین دولت بومی است که از خود مردم این سرزمین برخواسته و به قدرت رسیده اند و قادر سدند دولت مقتدر صفوی فارس را منهدم و ضم قلمروهای تحت حاکمیت خود سازند.
این دولت بطور تصادفی ایجاد نگردید بلکه با مبارزه شدید و طولانی مردم این سرزمین برضد ظلم و سیاستهای شیعه سازی اجباری استیلا گران صفوی با طرد سلطهء آنها ایجاد شد. در این مورد مبصر ایرانی بهرام مشیری در برنامهء تلویزیونی خود میگوید “به گرگین دستور داده بودند تا از ظلم و ستم بالای این مردم کمی نکند و از همین جهت این مردم بجان رسیدند و قیام کردند”.
دولت هوتکیها یا اولین دولت مستقل بومی در این این سرزمین بیست سال بعد توسط نادرقلی افشار سرنگون شد. اما بعد از کشته شدن نادر افشارتوسط درباریان خودش، دوباره به همت احمد شاه ابدالی و سایر افسران و بزرگان افغان احیا گردیده و تحکیم یافت.
در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ میر غلام محمد غبار میخوانیم که (صفحه 354):
” همينكه نادرشاه خراساني كشته شد و اختلال در اردوي بزرگ او پديد آمد، قشون افغاني كه مركب ازچهارهزارغلجائي ودوازده هزار ابدالي و ازبك بود، بصوابديد قوماندان عمومي نور محمد غلجائي واحمد خان ابدالي بطرف قندهارحركت كردند.
در قندهار كه مركزبين الاقوامي افغانستان بود ، نورمحمد خان به خان هاي غلجائي وازبك و ابدالي وهزاره و بلوچ وتاجيك پيشنهاد كرد كه جرگه ئي تشكيل و پادشاهي انتخاب شود. “
احمد شاه ابدالی توسط یک جرگه بعد از مباحثه هشت روزه به حیث پادشاه انتخاب شد.
در مراسم تاجگذاری او سران اقوام پشتون، تاجیک، هزاره و قزلباش حضور داشتند (مراجعه شود به کتاب الفونستون، گزارش سلطنت کابل، جلد دوم ص ).
سرور دانش مینویسد: ” به این ترتیب براي اولین بار دولتی به نام افغانستان، در جغرافیاي سیاسی منطقه، ظهور کرد و دولت سدوزایی به قیادت احمدشاه تشکیل شد. احمدشاه در جون 1773 بعد از 25 سال سلطنت، در سن 50 سالگی، بدرود حیات گفت. (سرور دانش، حقوق اساسی افغانستان، جاپ ۱۳۸۹، ص ۲۰۰)
باز هم در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ میر غلام محمد غبار میخوانیم که (صفحه 361):
” احمدشاه دراوايل سال1749به استقامت غرب حركت كرد وبه هرات رسيد. حاكم نادري اميرخان عرب بابهبود خان مروي برخلاف تمايل مردم تسليم نشده وقلعه بندي اختياركردند. در حاليكه خان بزرگ ديگر ( درويش علي خان هزاره) به طرفداري احمد شاه قيام كرد.همينكه حملات عسكري احمد شاه آغازشد، مردم شهر برج خاكستر را به قشون احمد شاه داده وبه مدافعين هرات حمله نمودند.احمد شاه شهرراگرفته.اميرخان را اعدام و حكومت را به درويش علي خان هزاره داد. “
احمدشاه ابدالی اقوام این کشور را متحد نمود و به سرعت دولت مقتدر را که در تاریخ به نام امپراطوری ابدالی معروف است ایجاد کرد. در ادارهء دولت احمدشاه ابدالی بسیاری از اقوام کشور سهیم بودند. طوریکه دیدیم در اردوی او هزاره ها، ازبکها، غلجاییها و اندالیها شامل بودند. آقای عب دالحمید مبارز رییس اتحادیهء ژورنالیستان افغانستان در یک مصاحبهء تلویزیونی چند سال قبل والیهای دولت احمدشاه ابدالی را چنین بیان داشتند: هرات درویش علی خان هزاره، نیشاپور عباسقلی خان بیات، مشهد شاهرح افشار نواسهء نادر افشار، قلات اشرف خان غلجایی، شکارپور دوست محمد حان کاکر، کشمیر خواجه عبداله، پتیاله امیر سنگ، بلوجستان نصیر خان بلوچ، پنجاب زین خان مهمند، سنس شهنواز خان سندی، دیره اسماعیل خان موسی خان، ملتان شجاع خان ابدالی، و رییس دارالانشاه در مرکز میرزا هادی خان قزلباش بود. طوریکه میبینیم در ادارهء دولت احمد شاه یک تنوع قابل ملاحظهء قومی موجود بود.
باآنکه احمدشاه ابدالی/درانی از سران قبایل گوناگون در ادارهء دولت خود استفاده میکرد اما او بیشتر بر پایهء حمایت فیودالهای قومی و لشکرهای قومی مانند لشکرهای ابدالی، غلجایی، هزاره، ازبک و غیره متکی بود. مرکزیت این دولت در قندهار هم آنرا بیشتر جنبهء قومی داده بود. اعلیحضرت تیمورشاه تصمیم گرفت قدرت فیودالهای محلی را در دولت کم کرده دولت خودرا به یک دولت ملی مبدل نماید. ازاین رو پایتخت را از قندهار به کابل منتقل کرد و به عوض یک اردوی قومی، یک اردوی تنخواه خوار ایجاد کرد. فیودالهای محلی مجبور بودند برای ادامهء قدرت خود در قندهار بمانند. در دولت تیمورشاه نفوذ بیاتها و قزلباشها بیشتر شد و موجودیت مرکز در یک منطقهء غیر زبان پشتو سبب آن شد تا زبان دری به زبان تفاهم اقوام و زبان اداری دولت و فرهنگ ملی مبدل گردد.
بنابر آن شالودهء یک دولت ملی در این زمان در افغانستان گذاشته میشود و سهم اقوام مختلف در ادارهء دولت افغانستان ازدیاد می یابد.

اسم افغانستان و خراسان:

بعضیها میگویند که اسم تاریخی این سرزمین خراسان است و این اسم نباید به افغانستان تغییر مییافت. این ادعا کاملآ درست نیست. نباید حوزهء تمدن فرهنگی خراسان را با حوزهء جغرافیایی خراسان اشتباه کرد. از لحاظ جغرافیایی صرف نواحی شمال غرب افغانستان امروزی شامل خراسان باستانی میباشد. در کتاب باربرنامه از قول ظهرالدین بابر میخوانیم که او از کابل از طریق هزاره جات بصوب “خراسان” عزیمت میکند و با حکام خراسان در هرات و مرو که از بازمانده گان تیموریها بودند در مورد غایلهء شیبانی خان ازبک که سمرقند را گرفته بود متحد میشود.
همچنان در بارنامه میخوانیم که: “قندهار در سر راه هندوستان به خراسان قرار دارد و راه از قندهار به خراسان هموار بوده کوه و کوتل ندارد”.
صفویها سرزمینهای افغانستان امروزی را بنام خراسان یاد نمیکردند. خراسان در مناطق جغرافیایی شرقی شامل حاکمیت دولت صفوی که در نقشه های آنزمان نشان داده شده شامل (مرو، نیشاپور، مشهد، هرات، غور و بادغیس) میگردید. سایر مناطق جغرافیایی شرقی شامل حاکمیت دولت صفوی شامل زابلستان (مناطق میان غور تا قندهار)، سیستان (از نیمروز تا قندهار)، قندهار، و بلخ میباشند.

هیچ واحد ادارهء ملکی بنام خراسان در نظام تقسیمات ملکی صفویها موجود نبود.

حاکمیت صفویها تا هرات و قندهار میرسید که به عنوان بیگلربیگیهای (حکمرانیهای) قندهار و هرات توسط حکام صفوی اداره میشدند. باید یاد آوری کرد که قلمرو دولت صفوی نظر به اهمیت به چهار “ولایت” (خان نشین ها، سلطان نشین ها) و سیزده “بیگلر بیگی” و تعدادی مناطق کوچک نزدیک پایتخت بنام مناطق خاص منقسم شده بود که هرکدام توسط حکام قزلباش اداره میشدند. خان نشینها و به تعقیب آن سلطان نشین ها نیمه مستقل بودند مانند لرستان، عربستان (خوزستان امروزی)، گرجستان و اردلان. قندهار، هرات، مرو و مشهد هر کدام بطور جداگانه از جملهء بیلگربیگیها بودند.
در کتاب سفرنامهء جورج فورستر انگلیسی که در سال 1782م از راه کابل، قندهار عازم هرات بود وقتی از فراه میگدرد و قافلهء حامل او از مسیر غربی رو بجانب شمال میکند مینویسد که حالا ما به جانب “خراسان” در حرکت هستیم.
در جای دیگر فورستر مینویسد که: “نادرافشار بعد از ختم زمامداری افغانها بر فارس شاه طهماسب صفوی را خلع میکند و با قوای بزرگی وارد افغانستان میگردد (جورج فورستر، ص ۹۲ جلد دوم). این نقل قول بخاطری مهم است که فورستر قلمرو خراسان افغانی را نیز زیر نام “افغانستان” به حساب می آورد.
متعاقب فورستر در سال 1809م مونتسوارت الفونستون در مورد قلمرو دولت سلطنت کابل مینویسد که باانکه مردم اینجا کدام اسم مشخص بالای کسور خود ندارند، عدهء آنرا افغانستان، عدهء هم پختونخوا و تعداد زیادتر هم خراسان میگویند. او مینویسد خراسان تمام این سرزمین را احتوا نمیکند بنابر آن اسم مناسب نیست. او در تمام کتاب خود اسم افغانستان را بکار میبرد و از مردم آن بنام افغانها یاد میکند.
طبیعی است که دولت ها به اسم قوم‌ایکه بیشترین جمعیت را دارد و قوم حاکم است نامیده می‌شوند. کشور های روسیه، قزاقستان، ترکیه، عربستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و ده ها کشور دیگر همه به نامهای بزرگترین اقوام ساکن آن کشورهانامیده شده اند. افغانستان استثنی نیست.
باید بخاطر داشت که نامگذاری کشورها بشکل فعلی آن تعامل اروپائی ها است. از این لحاظ وقتی میرویس خان هوتک در سال 1709م و به تعقیب او احمدشاه ابدالی این ولایات را متحد ساخت و از آنها در سال 1747م یک کشور مستقل ایجاد کرد اسم مشخصی بالای آن نگذاشتند. احمد شاه ابدالی همانطوریکه امیر خراسان بود امیر قندهار، امیر کابل و امیر کشمیر هم بود.
پشتون ها، که آنها را فارس ها و اعراب افغان می نامیدند، و به تقلید از آنها ترکها ازبک ها و مغولها آنها را افغان خطاب کردند و قلمرو شان را “افغانستان” نامیدند، برای سرزمین خود اسم مشخصی نداشتند. باتحکیم امپراطوری ابدالی در نیمهُ دوم قرن هژدهم میلادی، رفته رفته بکار گرفتن اسم “افغانستان” بالای سرزمینهای تحت قیمومیت این امپراطوری رواج یافت.
دولت به مفهوم اروپائی آن که شامل یک قلمرو معین، محدودهء جغرافیائی با اسم معین و ملت معین باشد یک پدیده ناشناخته در مشرق زمین بود. در گذشته سرحدات مشخص نبود و قلمروها بنام فرمانروایان و دودمانها یاد میگردید مانند سلسله های طاهریان، صفاریان، سامانیان، سلجوقیان، غزنویان، غوریها و امثالهم. در اول این کشور نو تاسیس نیز اسم معین نداشت به قول الفونستون (1809م) عدهُ آنرا خراسان، برخی افغانستان و عدهْ هم پختونخوا مینامیدند. اما با گذشت زمان اسم افغانستان، که اسم مناطق پشتون نشین آن بود، به تمام کشور تعمیم یافت.
کلمهٔ افغانستان، به مثابهٔ جا و مکان قبایل افغان ( پشتون‌ها)، نخستین‌بار در تاریخنامهٔ هرات، تألیف سیف هروی در اوایل سدهٔ چهاردهم میلادی، ذکر شده‌است.
براساس نظر عبدالحی حبیبی، کلمهٔ افغانستان، به هنگام هجوم چنگیز و زمان آل کرت و غوری‌ها، تنها به ناحیه یا نواحی‌ای گفته می‌شد که افغان‌نشین ( پشتو زبان) بوده است. او می‌نویسد: نام افغانستان بار اول در تاریخ از همین زمان ذکر شده… در آن وقت کلمهٔ افغانستان بر سرزمین بین قندهار و غزنی تا دره سند اطلاق می‌شد. شبکه اطلاع رسانی افغانستان در انترنت مینویسد: ”نام افغانستان فقط از اواسط قرن هیجدهم میلادی یعنی از هنگامی که …وحدت سیاسی کشور مجدداً احیاء گشت، بواسطه کثرت جمعیت آن قوم به تمام کشور اطلاق شد و سرانجام در قرن نوزدهم میلادی شهرت یافت. اگرچه واژهٔ افغانستان، به عنوان نام رسمی این کشور، شاید بار اول در سال 1801 میلادی در قرارداد میان انگلستان و ایران، در مورد قلمرو دولت درانی به کار رفته باشد.
متاسفانه این کشور در طول قرن نزدهم در میان بازی بزرگ دو امپراطوری استعماری زمان، یکی هند برطانوی در شرق و جنوب و دیگری روسیهْ تزاری در شمال، گیر افتاد، مواجه به لشکر کشیهای متعدد استعمار گران گردید و سلاطین آن در دام دسایس آنها گیر افتادند. در نتیجه قلمروهای تحت حاکمیت آن قیچی و از پیکرش جدا گردیده و سلاطین آن برای حفاظت نیم باقیمانده از سرزمینهای تاریخی کشور خود، ناچار به قبولی معاهدات تحمیلی سرحدی دو امپراطوری بزرگ استعماری زمان، یعنی هند برطانوی و روسیهْ تزاری شدند. کشورعملا به یک مملکت حایل مبدل شد که استقلال خودرا در امور خارجی از دست داد.
موضوع مهم این است که آن دولت مقتدر افغان که دولت انگلستان آنرا زمانی خطری برای هند برتانوی میدانست و با تبانی با دولت قاجاری فارس کوشش در تضعیف آن کرد (محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی انگلیس و ایران) ، به هر اسم و نامی که قبل از آغاز The Great Game “بازی بزرگ” میان انگلستان و روسیه یاد میگردید، باآنکه به یک کشور کوچک، حایل و ضعیفی مبدل گردید اما خوشبختانه این دولت تا امروز با همان هویت اولی خود هنوز هم پابرجاست.
اما طوریکه دیدیم 73 سال بعد از قیام میرویس خان هوتک و 35 سال بعد از اعلان پادشاهی احمدشاه ابدالی هویت مشخص دولت آنها سبب آن میشود تا اسم “افغانستان” بصورت طبیعی معرف کشور آنها گردد بدون آنکه برای نامگذاری آن مراسم خاصی بنا یافته باشد. جورج فورستر در سال 1782م از کشور افغانستان و ملت افغانستان نام میبرد، در معاهدهء 1801م میان انگلستان و دولت قاجاری فارس از امپراطوری ابدالی بنام “افغانستان” یاد آوری میشود و در 1809م الفونستون از قلمرو سلطنت کابل بنام کشور “افغانستان” و از مردم آن بنام ملت “افغان” نام میبرد.
بیجهت نیست که محمد شاه قاجاردر بازگشت از محاصره یکسالهء هرات (1838م) در منشوری خطاب به مردم خود به قلم خود از این کشور بنام “افغانستان” نام میبرد.
ملاحظه کنید که این نام گرفتن شاه ایران قبل از آن است که لارد اکلند وایسرای هند برطانوی در بحبوحهء آمادگی برای حملهء نظامی به افغانستان برای اولین بار در یک نامهء رسمی از اسم “افغانستان” استفاده میکند.

وحدت کشور افغانستان

بیایید افغانستان را با کشور ایران در سه صد سال گذشته مقایسه کنیم:
در سه صد سال گذشته در ایران صفویها، افشاریها، زندیها، قاجاریها، و بختیاریها سلطنت کرده و با رویکار آمدن هرکدام تمام خاندان سلطنتی قبلی را از تیغ کشیده اند.
در حالیکه برعکس در افغانستان تا امروز، به استثنای سالهای معدودی، قدرت در دست بازماند ه گان دولتهای میرویس خان هوتک و احمدشاه ابدالی قرار داشته است و به جز از موارد انگشت شمار رهبران بعدی خاندان قبلی را از تیغ نکشیده اند!
در ایران در سه صد سال گذشته هویتهای غیر “فارسی” از نظر فرهنگی به شدت سرکوب شده اند. امروز در ایران هویتهای قومی ترکی، عرب، کرد و غیره هیچ تبارز رسمی فرهنگی ندارند.
در حالیکه در افغانستان در سه صد سال گذشته با وجود حاکمیت رسمی اقوام پشتون، زبان دری به عنوان زبان پیوند دهندهء اقوام کشور رسمآ حاکم بوده است و زبان پشتو بالای سایر اقوام تحمیل نشده است.
بعضیها میگویند در افغانستان هویت اتنیکی به مفهوم اروپایی آن وجود ندارد. یعنی چه؟ در هر کشور اروپایی اتنیک ها یا اقوام متنوعی زندگی میکنند. در انگلستان انگلیسها، اسکتلندیها، ویلش و آیرش زندگی میکنند که هرکدام از لحاظ فرهنگی گذشته خودرا دارند و هیچ تفاوتی با پشتون، تاجک، هزاره و ازبک در افغانستان از لحاظ تنوع فرهنگی خویش ندارند. به همانگونه است بلجیم، سویس، هسپانیه و غیره.
جالب است که در طول سه صد سال در افغانستان کدام جنبش جدی جدایی طلبی وجود نداشته در حالیکه همین پارسال در انگلستان اسکاتلندیها برای جدایی ریفراندوم کردند و در هسپانیه باسک و کاتالونیا استقلال میخواهند.
حالا بعضیها میگویند در افغانستان ملت ساخته نشده در حالیکه ساخته شده واز آزمون زمان هم پیروز بدر شده متاسفانه این افرادخبر ندارند ویا نمی توانند قبول کنند.
منافع اقوام این کشور با وجود تمام اختلافات در اتحاد ملی شان بوده و سه صد سال بعد هم افغانستان خواهد بود و همین اقوام.
تاریخ گواه است که با تجاوز بیگانگان بر این سرزمین، تمام ملیت‌‌‌های آن اعم از پشتون وغیرپشتون یک دل و یک جان باهم از یکپارچگی و استقلال خانه مشترک ‌شان افغانستان دفاع کرده اند. متاسفانه سیاستهای نفاق‌افگنانه بحصوص در زمان جهادی‌ها و طالبان از قوام همبستگی ملی کشور جلوگیری کرد و نگذاشت کشور در عرصه‌های متعدد منجمله تکامل اقوام آن به ملت واحد با منافع مشترک به جلو رود.
یکی از دوستان فیسبوکی، آقای فرید بهمن، مینویسد: “مبارزين و زبده مردان/ زنان زياد از زمان شكل گيري دولت- ملت افغانستان- و ساختار سياسي مدرن تا امروز در اين مرز و بوم كه نامش شناخته شده اش در سطح بين المللي شناخته شده است -خوب يا بد – گذشته است أما هيچ كدام نگفته اند ” من افغان نيستم” :
مشروطه خواهان اول و دوم،
مبارزين دوران تجدد خواهي اماني،
مبارزين ضد استبداد نادري،
مبارزين ضد استبداد هاشم خاني،
فرهنگيان، هنرمتدان، نخبه گان، بيروكرات ها، رهبران احزاب و تنظيم هاي كودتا چي، جهادي و مبارز: ببرك، سلطان علي كشتنند ، فريد مزدك، دستگير پنجشيری، رباني، مسعود، دوستم، بدخشي، باعث، مزاري، اكبري، خليلي، محقق، عبدالله ، فهيم، و غيره هیچکدام نگفته بودند “من افغان نیستم”.
تنها لطيف پدرام و عناصر مانند او و جمهوري سكوتي ها تبار نفرت هزارگي لقمهء گندیدهء”من افغان نيستم” را نوشخوار ميكنند. باقي جوان هاي احساساتي و كم مطالعه و بيخبر از ديناميزم تاريخي فقط به خاطر نشان “حضور ” شان در رسانه هاي مجازي “من افغان نيستم ” را بلغوز ميكنتد. در اين ميان اين تيشه هاي فاجعه أفرين فاشيست هاي پشتون و هزاره و تاجيك كه در خدمت مافياي قدرت و طالبانيزم استند دسته پيدا ميكند.”

در طول تاریخ تمام بیگانگان بشمول هندیها و ایرانیها، مارا افغان میگفتند.

در هندوستان کلمهء “افغان” مترادف است با “خان”، با مقام و منزلت و پادشاهی که سلطنتهای غزنوی، غوری، لودی و سوری را در خاطر مردم هندوستان زنده میکند. در هندوستان تمام این سلسله ها بنام سلسله های “افغان” در مکاتب و پوهنتونها درس داده میشوند. حتی در زمان سلسله های صفوی، افشاری و قاجاری ایرانیها مارا خراسانی نمیگفتند بلکه افغان و جمع مارا “افاغنه” میگفتند. متاسفانه در ایران برعکس هندوستان از اسم افغان و افاغنه با نفرت و تحقییر و تبعیض ضد انسانی یاد میگردد و صد افسوس که در سالهای اخیر افغانهای هزاره تبار ما در معرض این این تنفر و تبعیض قرار گرفته اند.
اسم پر افتخار “افغان” معرف مردم ما در دنیا است و هویت ملی پر افتخار کشور و دولت های “افغانستان” در بیش از سه صد سال گذشته، از زمان میرویس خان به اینطرف، بوده و به یقین در آینده هم خواهد بود. دنیا مارا به این نام میشناسد، جنگهای سه گانهء انگلو-افغان، (1838-1842م، 1878م-1880م و 1919م) جنگهای انگلو-خراسان نبودند و در هیج کتابی به عنوان جنگهای انگلو-خراسان درج نشده اند. نمیتوان بالای تاریخ معاصر کشور خود بخاطر خوشنودی مشتی ستمی سکتاریست و جدایی طلب تازه بدوران رسیده خط بطلان کشید.
(پایان)

مأخذ

1. احمد شاه بابا، ميرغلام محمد غبار، دانش كتابخانه، چاپ دوم، پيشاور 1376شمسي
2. استاد خلیل اله خلیلی، اعلان پادشاهی میرویس خان هوتک، مجلهء ژوندون، ۱۹۷۴م، کابل سال 1974م.
3. افغانستان در پنج قرن اخير، ميرمحمد صديق فرهنگ، جلد اول، انتشارات محمدوفايي، چاپ دوم قم 1374شمسي.
4. افغانستان در مسير تاريخ، ميرغلام محمد غبار، جلد اول، صحافي احساني، قم 1375شمسي
5. انقراض سلسله صفویه نوشته لکهارت
6. بابرنامه توزک، ترجمه فارسی از روی متن ترکی، بمبئ 1935م.
7. بابرنامه، خاطرات ظهیرالدین محمد بابر پادشاه غازی، ترجمه انگلیسی از روی متن ترکی توسط انت سوزانا بیوریج، لندن سال 1922م.
8. بی بی سی فارسی، میزگرد پرگار درباره آریاییها
9. تاريخ مختصر افغانستان، عبدالحي حبيبي، چ. سوم 1377 هـ.ش دانش كتابخانه پيشاور
10. تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نزدهم میلادی، محمود محمود، چاپ چهارم، تهران ۱۳۵۳ه. ش.
11. جورج فورستر، “یک سفر از بنگال به انگلستان از طریق قسمتهای شمال هندوستان، کشمیر، افغانستان و فارس به روسیه از طرتق بحیرهء کسپین، لندن، 1798م.
12. جیمز فریزر انگلیسی، لاکهارت
13. ژورنال پلوس یل، Plus One دانشمندان پوهنتون پورت سموث انگلستان ، هشتم مارچ سال ۲۰۱۲م
14. سر جان ملکم، تاریخ ایران لندن، 1815م، جلد اول
15. سراج التواريخ: فيض محمد كاتب،1331شمسي، طبع دارالسلطنه كابل.
16. سید عسکر موسوی کتاب “هزاره های افغانستان، . (بر گرفته شده از سایت انترنتی http://urozgan.org/fa-AF/article/8284/ )
17. عبدالحمید مبارز، مصاحبه با تلویزیون نور در گفتگوی باز، ۲۰۱۱م
18. مجیب الرحمن رحیمی، مصاحبه با تلویزیون نور در گفتگوی باز، ۲۰۱۱م
19. محبوب الله کوشانی ، سخنرانی ايکه بمناسبت بيستمين سالگرد شهادت م ط بدخشی در دوشنبه مرکز تاجیکستان
20. محمد اکرام اندیشمند، ” کابل پرس”، تاجک ها و زبان فارسی دری؛ بازنده ی اصلی نظام فدرالی در افغانستان پانزدهم مارچ سال ۲۰۱۲م
21. محمد قاسم فرشته “تاریخ فرشته: تاریخ گسترش اسلام در هندوستان تا سال 1612م”، ترجمه انگلیسی از روی نسخهء اصلی فارسی سال 1606م توسط جان برگز، اردوی مدراس کمپانی هند شرقی، چاپ مجدد سال 2006، دهلی.
22. محمد مهدی، دانشنامهء آریانا، انترنت ( http://database-aryana-encyclopaedia.blogspot.com.au/p/blog-page_10.html )
23. مصاحبه ویدیویی لطیف پدرام با تلویزیون فارسی بی بی سی-۲۰۱۴م
24. مصاحبه ویدیویی لطیف پدرام بعد از واقعهء سقوط شهر قندز-۲۰۱۵م
25. مونستوارت الفونستون “گذارش پادشاهی کابل و توابع آن در تارتاری، فارس و هندوستان”، در دو جلد بزبان انگلیسی، چاپ لندن، 1842م
26. نگاهي به تاريخ معاصر افغانستان، محمد ابراهيم عطايي، مترجم: جميل الرحمن كامگار بنگاه انتشارات ميوند، چ. اول 1383 هـ.ش.
27. سفرنامه ابن بطوطه (یکی از مشهورترین کتاب‌های جفرافیایی است. نویسنده این کتاب ابن ابن بتوته است. این کتاب نتیجه سفرهای طولانی ابن بطوطه(بتوته) است که در سال ۷۲۵ هجری قمری آغاز شد و در سال ۷۵۴ هجری قمری پایان یافت و درمجموع ۲۹ سال و نیم به طول انجامید. این سفرنامه به ۴۰ زبان ترجمه شده است)
28. حامد نوید، آریانا افغانستان آنلاین، ریشه یابی کلمه افغان، ۲۷/۲/۲۰۱۸م) .
29. سیف فاضل (فیسبوک) ۲۰۱۸م.
30. جالل بایانی محقق در رسالهٔ منتشرۀ.Larawbar.com 2015-08-25
31. گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود. تاریخ گردیزی. به تصحیح و مقابله عبدالحی حبیبی. چاپ اول. تهران: دنیای کتاب، ۱۳۶۳.
32 . سرور دانش، حقوق اساسی افغانستان، جاپ ۱۳۸۹،
33. دوستان فیسبوکی، آقای فرید بهمن.

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Leave A Reply