عدم موازنۀ صلاحیت و قدرت، در تقرر کرسی های حکومتی، میان محمد داؤد و حسن شرق

محمد داؤد مومند

95

عدم موازنۀ صلاحیت و قدرت، درتقررکرسی های حکومتی،

میان محمد داؤد و حسن شرق

دانشمند محترم داکتر صاحب سید عبدالله کاظم، در یک مضمون خود تحت عنوان« به تقریب پنجاه و یکمین سالروز کودتای 26 سرطان1352 گزارش تحلیلی سفارت امریکا در کابل درمورد آینده رژیم داود» مینویسد:« این گزارش تحلیلی تحت عنوان «آینده رژیم داؤد» پس از گذشت دو ماه از کودتای 26 سرطان بوسیله سفارت امریکا در کابل به وزارت خارجه آن کشورارسال شد که تحت شماره 6577 ، مورخ 17 سپتمبر 1973 قید گردیده است. این سند مهم توسط محترم احمد فواد ارسلا از روی متن رسمی آن که در آرشیف اسناد وزارت خارجه امریکا موجود است، به دری ترجمه و بتاریخ 42 جنوری در ویب سایت افغان جرمن آنلاین به نشر رسیده است. نظر به اهمیت این سند تاریخی که حاوی بعضی پیشبینی های قرین به واقعیت راجع به آینده نظام جدید جمهوری در کشور میباشد، با اختصار به ذکر بعضی نکات مهم آن ذیلاً پرداخته میشود: 17سپتمبر1973. موضوع: آینده رژیم داؤد

داکتر صاحب کاظم در قسمت اخیرراپور چنین ابراز نظر میفرمایند: «وقایع بعدی نشان میدهد که آنچه دراین گزارش مورد پیشبینی قرار گرفته بود، قدم بقدم تحقق یافت و محمد داؤد از همان روزهای اول کوشید تا کمیته مرکزی را در مقامات اداری و اجرائیوی دولت به حیث مادون ریاست دولت مصروف سازد و نیز فوقیت اراده خود را به منصه ظهور برساند، چنانچه در مورد اعزام خانواده پادشاه سابق به روم و نیزدرمورد مقرری جنرال مستغنی در پست حساس و مهم درستیزوال (منظور داکتر صاحب کاظم باید از پست «درستیزوال» پست «لوی درستیز» باشد – مومند) وزارت دفاع و وحید عبدالله به حیث معین وزارت خارجه که هردوی شان شامل حلقه کودتا نبودند، بدون اعتناء به کمیته مرکزی اقدام کرد.

محمد داؤد بدین وسیله خواست تا فوقیت مقام ریاست دولت را به اعضای کمیته مرکزی عملاً نشان دهد.

البته او درعین زمان کوشید تا انتخاب بیشتر اعضای کابینه را به داکترحسن شرق به حیث معاون صدارت بسپارد تا آنها را در لحظات حساس که هنوز نظام جدید پایه های مقدماتی خود را استوار نکرده بود، به امید آینده دلگرم سازد.( به اصطلاح یک رشوه سیاسی بود– مومند)

و نیزمقامات شوروی را به امید آنکه دورنمای اجراآت بعدی نظام را درنظرآنها امید بخش جلوه دهد، تا حدی به تفاهم با خود نگه دارد «یعنی دادن رشوه سیاسی دوم برای دولت شوروی – مومند»

روابط گرم و دوستانه محمد داؤد در آغاز با شوروی و نیزحین سفراولش به مسکو انعکاسی از همین رویه بود، که بعداً تغییر کرد.»

اینجانب به حیث یک آدم کنکاو و درعین حال شکاک، درپراراگراف فوق الذکر استاد کاظم به مطالبی برخوردم، که برایم سؤال برانگیز و درعین حال، آن را در مباینت با واقعیت های یافتم، که محترم داکتر صاحب کاظم بدان معترف و مهر تأیید گذاشته اند، که ذیلاً مورد بر رسی و تحقیق این قلم قرارمیگیرد.

یک – داکترصاحب کاظم مدعی است که داؤد از همان روز های اول کوشید که فوفقیت ارادۀ خود را بر کمیته مرکزی به منصۀ ظهور برساند.

قبل ازاینکه دو مورد متذکرۀ داکتر صاحب کاظم را مورد کنگاش قرار دهم، سؤال پیدا میشود، درحالیکه سردارکودتای خود را، خلاف ترمینالوزی سیاسی و علمی،«انقلاب» نام گذاشت که دروغی بود بس بزرگ، طبعاً به اعتماد صد در صد به ایشان و یاری و یاوری وهمدلی و همفکری آن ها، به منصۀ تطبیق گذاشت، و در صورتیکه ایشان با اهداف کودتا و یا انقلاب داؤد خان،عملاً و فکراً موافق بودند، علت این بی اعتمادی و تلاش برای داشتن قدرت تعیین کننده ، و دلیل این پهلوانی تقسیم قدرت، میان شان چه بود؟

آیا داؤد خان میدانست که بیشتراعضاء کمیته مرکزی ایجنت های گماشته شدۀ دولت شوروی و رفقاء نیمه راه اند؟

اگر جواب مثبت است چرا داؤد خان، همچو ذوات مزدور و اجراء کنندۀ پلان یک کشور اجنبی را، درآرزوی رسیدن به قدرت، درپلان کودتای خود اجازۀ مشارکت داد؟

زیرا همچو مشارکت ایادی کرملن در کودتای سرطانی، ممثل پلان و حمایت صریح کودتا توسط دولت اتحاد شوروی شمرده میشود.

برمیگردم به منطق داکتر صاحب کاظم که داؤد خان، متکی به دلایل ذیل فوقیت ارادۀ خود را بر کمیته مرکزی، به ظهور رساند.

یک- اعزام خانوادۀ شاه به روم !

آیا اجازه ندادن رفتن ملکه و اعضاء خانودادۀ سلطنتی به روم، و احیاناً نظر بند قرار دادن  و یا هم یرغمل ساختن شان، یکی ازاهداف انقلابی کودتا بود، که گویا داؤد مغایرهمچو اهداف و توافق عمل کرد، و این به حساب کِشتی بود برای تضعیف قدرت کمیته مرکزی؟

در حالیکه این کِشت شطرنج داؤد خان، مؤفقیتی بود بعد از هزار رسوایی و تحقیر روشن و آشکار داؤد خان توسط کمیته مرکزی و دررأس شان، ملعون حسن شرق.

داؤد خان ازطریق وساطت تیمورشاه واصفی، با ملکه به تواق رسید، که ملکه واعضاء خانوادۀ سلطنتی که درعین حال اعضاء خانواده خود رهبر داؤد نیزشمرده میشد، به روم بروند، تا بدین ترتیب دروازه ارگ به روی داؤد خان بازگردد، طبق روایت کتاب « داؤد خان درچنگال کی- جی- بی» :(درروزمعینه ملکه و اعضاء خانودۀ سلطنتی، تحت مراقبت شدید امنیتی به میدان هوایی رسانیده شدند، پاسپورتهای شان کنترول و به امر«پادشاه سرفراز» قوماندان څارندوی کابل، وسائل و خود افراد با بی حرمتی مورد تالاشی بدنی قرارگرفتند.

بدن اعضاء مؤنث خانوادۀ سلطنتی مورد بازدید قرار گرفته، هرچه داشتند، از نزد شان گرفته شد، یک دختر، لاکتی زیر پیراهن خود داشت که از نزدش گرفته شد، دختر با عجز زیادی اظهارداشت که لاکت مال شخصی من است، اما کسی گوش فرا نداد.)

قابل تذکراست که ملکه بعد ازهمچو بی حرمتی وبی ناموسی ورذالت و بی شرافتی کودتاچیان، ازگرفتن زیورات مغصوبه توسط کفتاران کودتاچی، اجتناب ورزید.

داکتر صاحب کاظم به ارتباط مسافرت ملکه و همراهان شان به ایتالیه و بی حرمتی کوتاچیان درمیدان هوایی درحالیکه «پاچاگل وفادار» که حیثیت بچه خوانده داؤد خان را داشت وکنترولرعمومی میدان بود، تحریر میدارد: که داؤد خان درزمینه صحبتی با حسن شرق به عمل میاورد:«…هم چنان ازاحضار و مورد سؤال قرار دادن حسن شرق و بعد بدون توجه به درخواست تحقیق او، معلوم میشود که محمد داؤد عمق قضیه را درک و میدانست که این اقدام مغایربه هدایت او ریشه گرفته است و برحسن شرق مظنون میشود اما حرفی به میان نمی آورد و قاطعانه به پاچاگل هدایت میدهد که مانع سفر ملکه و همراهانش نشود.»

طوریکه ملاحظه میگردد، که همچوعمل بی شرمانۀ کوتاچیان درحقیقت نه تنها مغایر حکم رهبر داؤد خان بود، بلکه اهانت مستقیم به حیثیت و وقار و اعتبار رهبر شمرده میشد.

لذا هدایت به اصطلاح قاطعانه !!! رهبر به پاچاگل درقسمت عدم ممانعت سفرملکه، بعد ازاین همه رسوایی و بی حرمتی، و به قول شاعر:(لیک بعد ازهزاررسوایی) اصلاً دلیل اِعمال فوقیت اراده رهبر برکمیتۀ مرکزی شمرده نمیشود.

اگررهبر امر مینمود که تمام کوتاچیان، مسئول حادثۀ شرم آور در میدان هوایی، از وظایف شان برطرف گردند، به مثابۀ بینی خمیری برای سردارداؤد خان شمرده میشد.

کتاب فوق الذکر« داؤد خان در چنگال کی- جی – بی» می افزاید که:« داؤود برای پادشاه و اعضاء خانواده اش مبلغ پنج هزاردالرمعاش ماهوار معین کرد که با مخالفت وزراء جمهوریت مواجه گردید، استحقاق تقاعد پادشاه پذیرفته نمیشد. محتاط (ستمی بزرگ – مومند) در جلسۀ کابینه اینگونه استدلال کرد:« اگر پادشاه فرد نیک و مستحق است، باید از وی دعوت به عمل آید که برگردد، اگر چنین نیست، اختصاص معاش برایش موردی ندارد» براساس اطلاعات داؤود، پادشاه فردی فقیر و محتاج بود.»

این بود لچکی وعکس العمل یک عنصر هرزه، ستمی، ضد ملی و مزدور بیگانه، در برابررهبرانقلاب .

کتاب فوق الذکر می افزاید که:«وقتیکه پادشاه در روم از کودتا اطلاع یافت، خواست سفر خرچ خود را که ازطریق سفارت افغانستان در پاریس حواله شده بود بدست آورد، اما روان فرهادی سفیرافغانستان در پاریس از ترس نظام جدید، ازسپردن پول به پادشاه امتناع ورزید. ( قابل تذکر است که روان فرهادی ملعون حتی حاضر به صحبت کردن تیلفونی با پادشاه نشد.مومند)

شاغلی سیستانی و به اصطلاح مالک افغان جرمن « گروه نخبگان ویبسایت مذکور» که نادرخان غازی را درمورد، عین المال غازی امان الله مورد سرزنش قرار میدهند، درین مورد عین المال و حقوق تقاعد شاه مستعفی چه جواب وجدانی و غیرمغرضانه ارائه کرده میتوانند؟

کذا داکتر صاحب کاظم از تقررجنرال مستغنی، در پست حساس و مهم درستیزوال (باید منظور داکتر صاحب کاظم از درستیزوال «لوی دستیز» باشد) وزارت دفاع و وحید عبدالله به حیث معین وزارت خارجه، یاد آوری میفرمایند.

باید خدمت داکتر صاحب تذکر داد، که دورۀ کودتایی داؤد خان با در نظر داشت تسلط و اقتدارکودتا چیان وانحصار قدرت دولتی در نزد این گروه مفسد و بی ناموس، حکومت جمهوری داؤد خان را درحقیقت به مثابۀ شبه حکومت ایادی کرملن یعنی حکومت پرچم و خلق، تغییر ماهیت داده بود ، ذواتی که دردورۀ حکومات پرچمی و خلقی وابسته به حزب نبودند و آمادۀ همکاری وهم نوایی با حکومت برسراقتدار شدند، با وجود واگذاری چوکی های نسبت مهم دولتی، حکم و تصمیم ایشان حیثیت مهر رابری را داشت که در متابعت از پالیسی دولت صورت میگرفت.

به طورمثال مرحوم …. دردورۀ ایادی کرملن به حیث معین قضایی وزارت عدلیه مقرر شده بود، ولی معینیت وی صرف جنبۀ سمبولیک داشت و به احتمال قوی، موصوف در نتیجۀ سفارش داؤد پنجشیری که با او روابط بسیار نزدیک و دوستانه بر قرار کرده بود، به این وظیفه منصوب شده  بود.

یکی ازاستادان بسیارمحترم من، که سمت ریاست یک بانک را داشت، مرا در قسمت بی صلاحیتی کامل خود برحذر داشت. «این قلم که راه نجات می پالیدم، آرزوی همکاری با ایشان را داشتم تا ممکن چند صباحی، زیرسایۀ ریاست ایشان از چشم دژخیمان درامان باشم»

مثال های ازذوات غیرحزبی دیگری، نیز درآن دوره دارم که مطمئناً داکتر صاحب کاظم  به حیث یک شخص مطلع، ازآن اطلاع کامل دارند.

دردورۀ جمهوریت سردار صاحب، باری سید عبدالاله وزیرمالیه یک عده دانشمندان علم اقتصاد را دعوت نموده تا ازنظریات اقتصادی ایشان خود را تنویر نماید، نمیدانم داکتر صاحب کاظم، به حیث متخصص اقتصاد دعوت شده بودند و یا نه، اما پوهاند داکترصاحب التزام درآن مجلس تشریف داشت، وزیرمالیه کمسواد، بعد ازشنیدن نظریات دانشمندان مسلکی، تظاهر به ابراز فهم و دانش علم اقتصاد نموده ودررد نظریات متخصیصین حاضردرمجلس گفت که :  نظر من این است … و به ابراز نظرنبوغی !! خود پرداخت.

بعد از ابراز نظر وزیرمالیه که حیثیت بچۀ خوانده رهبر داؤد خان را داشت، پوهاند التزام به شکل کنایه آمیزی درجواب سید عبدالاله معروف به گوساله گفت، که:« نظر شما بهترین نظرهاست» و مجلس پایان یافت.

آیا جناب داکتر صاحب کاظم فرموده میتواند، که یک ابراز یک نظرمسلکی یا تصمیم ډګرجنرال مستغنی در امور نظامی، میتوانست درمخالفت با نظر و یا تصمیم یک کودتاچی های کمیته مرکزی قرار گیرد؟

خیال است و محال است و جنون

روایتی است از زبان یکی از، صاحب منصبان تعلیم یافته و مطلع از جریانات آن دوره، که از ذکراسم شان اخلاقاً و از روی پرنسیپ اجتناب میورزم مشعر بر اینکه :«روزی لوی درستیزجنرال مستغنی، به ضیاء مجید قوماندان گارد، یاد آور شد که در صورت داشتن کدام معروضه یا پیشنهاد، به حضور رهبر، سلسله مراتب را مراعات نموده، تا از طریق خودش یعنی لوی درستیز، به حضور رهبر تقدیم گردد، این امرلوی درستیز به دماغ ضیاء مجید کودتاچی خوش نخورد، و دروقت خروج ازاطاق، درب دفتر لوی درستیز را حین بستن به شدت کوبید، که یک بد اخلاقی بزرگ و بی احترامی به مستغنی و مقامش بود، طبق مقررات تعلیمات نامۀ عسکری، همچو عمل مستلزم حبس زیر خیمه عسکری است.

همان بود که فردای آن جنرال مستغنی ضمن توضیح همچو برخورد به حضور رهبر، استعفاء نامۀ خود را تقدیم نمود و رهبر با قبول استعفایش، او را به سمت سفیر در یوگوسلاویا مقرر نمود.

اما رهبرقدرت محبوس ساختن مؤقت و بر طرفی ضیاء مجید را نداشت، لذا تقرر مستغنی بیچاره به حیث لوی درستیز ممکن برای کودتاچیان خوش آیند نبوده، ولی نظر به محودیت صلاحیت هایش، کوچکترین خطری علیه موقف و قدرت اخذ تصامیم ایشان شمرده نمیشد لذاا  تقرر مستغنی به این کرسی فاقد قدرت و محض نمایشی، به هیچصورت کِشتی برای حریفان داؤد درسطح کمیتۀ مرکزی و صفوف کودتاچیان شمرده نمیشد.

اگر کردارناشایست کودتاچیان،علیه سفرملکه و همراهان شان به ایتالیه، که به اساس هدایت رهبرکودتا صورت پذریفته بود، با ِکشت دادن اهانت آمیزکودتاچیان به تصمیم رهبر، یک امر عادی بود، امرمستغنی نزد کودتاچیان چه ارزش داشت؟

مثال بارزآن هم عمل خلاف دسپلین عسکری، ضیاء مجید کودتاچی علیه جنرال مستغنی بود.

این جملۀ داکتر صاحب سید عبدالله کاظم که:«..البته او (داؤد خان – مومند) در عین زمان کوشید تا انتخاب بیشتراعضای کابینه را به داکتر حسن شرق به حیث معاون صدارت بسپارد تا آنها را در لحظات حساس که هنوز نظام جدید پایه های مقدماتی خود را استوار نکرده بود، به امید آینده دلگرم سازد.»

درینجا یک فرد فردوسی به خاطرم تداعی کرد که:

منت ساختم رستم داستان

وگرنه یلی بودی در سیستان

مگر حسن شرق که بود و چه منزلتی در جامعۀ افغانی داشت؟

مگر سردارازاین ایجنت دولت شوروی آدم نساخت؟

حسن شرق به قول شاغلی «جلیلی» اززمرۀ احفاد یهودی ارمنی نژاد، متولد قریۀ اناردرۀ ولایت فراه است، درکتاب «داؤد خان در چنگال کی- جی- بی» نیز از او به حیث یکی از احفاد مهاجر یهودی، تذکری به عمل آمده است.

وی در ابتداء مدت زیادی درکابل درمنزل مرحوم «عزیزجان واصل»، واقع مراد خانی زندگانی داشت.

مرحوم عزیز واصل، در وقتش، یکی از کاکه های معروف مراد خانی بود، که احد من الناس جرئت و توان بالا سیل کردن، طرف اورا نداشت، مرحومی چند سال قبل درآسترالیا فوت نمود. باور دارم صالحه جان وهاب واصل که قرابت خانوادگی با مرحومی دارد، از شخصت ممتاز و مردانگی عزیز جان واصل، آگهی خوبی داشته باشند.

منظورازاین تذکر این است، که حسن شرق یک غریب بچۀ چلر دهاتی بود، که سرانجام مانند پاچاگل وفادار و محمد حسن ولسمل، ببرک کارمل و امثال شان به سردار صاحب داؤد خان تقرب حاصل نمودند و شامل حلقۀ نزدیک سردار شد و به تحریک سردار صاحب، در اتحادیۀ محصلین دورۀ شاه محمود خان، به تخریب حکومت پرداخت.

که متأسفانه داکترسید عبدالله کاظم، این تخریب سردارداؤد خان را علیه حکومت شاه محمود خان غازی، درنتیجۀ تحریک اعلحیضرت محمد ظاهرشاه میداند، که فاقد هرگونه بنیان منطقی و واقعیت است، قلمداد نموده چنانکه در مقالۀ شان معنون به :«نگاه تحلیلی به محتوای سه نامۀ محمد داؤد عنوانی شاه و استعفی از مقام صدارت، مورخ 25 ماه جون   2024 مینگارد:«…پادشاه همان طوریکه از محمد داؤد برای سقوط شاه محمود خان از صدارت کار گرفت….»

حسن شرق بعداً درزمان صدارت سردار صاحب، به پاس همان خدمات رذیلانه و مخربش،  به حیث گماشتۀ شدۀ سردار صاحب، مدت ده سال مدیر قلم مخصوص صدارت بود.

دردورانی که حسن شرق مدیر قلم مخصوص بود یکی از اقارب دورما بنام «محمد سرور خان مومند» که آدم جسور و بیباک و نا ترسی بود، در یک گفتگویش با حسن شرق، به صراحت و در حضور همه به شرق گفت که «یادت رفته که من در تشناب سه هزارافغانی رشوت برایت دادم؟»

داکتر صاحب کاظم نیز درمورد چُلر بودن موقف اجتمامی و سیاسی کوتاچیان، به ارتباط رویداد و برخورد کودتاچیان بی ناموس در میدان هوایی در برابر اعضای خانوادۀ سلطنتی در مضمون خود تحت عنوان«به تقریب پنجاه و یکمین سالروز کودتای سرطان سال -مقاومت ملکه حمیراو تقاضای سفر فوری به ایتالیا» مینویسد:«…ازاین معلوم میشود که داکترشرق و رفقایش مسمی به (جمهوری خواهان) از همان روز های اول برای خود پلان و هدف خاص در سرداشتند و میخواستند تا محمد داؤد را درقید نظر خویش داشته محصور نگهدارند،لذا عنوان کتاب (داؤد خان درچنگال کی- جی -بی) صد در بیانگرهمین واقعیت انکار نا پذیر است – مومند) .

بدون آنکه فکر کنند که اگر نام محمد داؤد به حیث رهبر کودتا نمی بود، مردم هیچیک کودتاچی را نمی شناختند و اردو نیز از قبول آن ها ابا میورزید.»

(یعنی چانس موفقیت کودتا اصلاً مستحیل بود. مومند)

سؤال درین جاست که رهبر کودتا به روی کدام منطق وطنپرستانه و شهامتی که از وی انتظارمیرفت به یک چوبکی چلر دیروزه و شخیصکه در جامعۀ افغانستان یک در صد طرفدار و حامی نداشت و حامیان اوباش و لندغرش، یعنی حسن شرق اناردره یی همچو امتیاز بزرگ انتصاب اعضاء کابینه را داد؟

مگر داؤد خان از حسن شرق میترسید؟

و اگر میترسید، چرا میترسید؟

داکترصاحب کاظم، متصلاً یک نکته بسیار حساس اشاره نموده و مینویسند:«.. و نیز مقامات شوروی را به امید آنکه دورنمای اجراآت بعدی نظام را در نظر آنها امیدبخش جلوه دهد، تا حدی با تفاهم با خود نگهدارد. روابط گرم و دوستانۀ محمد داؤد در آغاز با شوروی و نیز حین سفراولشبه مسکو انعکاسی از همین رویه بود که بعداً تغییر کرد.

« این ادعای سردارداؤد که دوستی حکومتش با دولت اتحاد شوروی خلیل ناپذیر است، دلالت برعدم تدبرسیاسی و اعتماد بی حد و حصرش به کرملن تلقی میشود. مومند»

از پاراگراف فوق الذکر داکتر صاحب سید عبدالله کاظم به صراحت معلوم میشود، که حسن شرق و کودتاچیان به حیث ایجنت ها و گماشتگان کرملین و کی – جی – بی، سردار داؤد را به عنوان یک سیمای بزرگ خانوادۀ سلطنتی و شخص متنفذ و شناخته شدۀ جامعۀ افغانی به شکل تکتیکی و ظاهراً به حیث رهبرکودتا، روی صحنه آوردند و سردار با درک همین موضوع برای ارضاء خاطر دولت شوروی و ایادی مستقیم شان درچوکات دولت، حق امتیازانتخاب و انتصاب وزراء ایادی کرملن را به حسن شرق، قایل شد.

مگردرین صورت میتوان، سردار داؤد را رهبر واقعی کودتا دانست، یا یک ملعبه ای بود در چنگال کرملن و کی – جی – بی؟

متکی بر روایات عدیده و مطالبی که بدست نشر سپرده شده است، شهید تورن جنرال متقاعد خان محمد خان معروف به مرستیال، در اولین ملاقاتش با رهبر کودتا، از طرف رهبر توظیف گردید تا از امور وزارت دفاع وارسی کند، ولی موصوف چند روز بعد، در اثر تحریک و مخالفت حسن شرق و ممکن حسادت جنرال مستغنی، خانه نشین گردید.

قابل تذکر میدانم که شهید تورن جنرال خان محمد خان، از زمرۀ نهال دست پروردۀ سردار داؤد خان بود، که احتمالاً روی همین دلیل هم ازوظیفۀ عسکری و هم ملکی، به حیث والی ننگرهار، به تقاعد سوق داده شد.

تورن جنرال شهید خان محمد خان برخلاف کریم مستغنی یک شخصیت سیاسی و دارای وجاهت ملی بود، دردوران صدارت سردار داؤد خان، یک مشکل قومی در منطقۀ (باجوړ) به وقوع پیوست، سردار داؤد خان صدراعظم، خان محمد خان را برای حل مشکل بدانجا اعزام نمود و تورن جنرال خان محمد خان، توفیق حل مشکل را از طریق مفاهمه حاصل نمود.

بدبختانه آن شخصیت گرامی توسط پلان کی- جی- بی، تحت نام کودتای میوندوال و در خقیقت پلان کی – جی- بی و ایادی وطنی شان بصورت ستالینی به شهادت رسانیده شد.

در اخیرباید گفت که همین کودتای منحوس، مانند غدۀ سرطانی در پیکر جامعه و کشورما، تورم کرد و علاوه بر نابودی شخص داؤد و خانوادۀ اش، بقاء و موجودیت کشور وملت افغان را، به خطر تجزیه و افتراق ملی و تجاوزقدرت های استکباری، روبرو ساخت.

خشت اول چون نهاد «سردار» کج

«تا  سراپا  میرود  دیوار  کج»

من میگویم که سردارداؤد خان یک شخصیت پر وزن جامعۀ ما بود، و باید کودتا نمیکرد که هم خودش با خانودۀ نجیبش به شهادت نمیرسید وهم پلی برای کودتای ایادی کرملن و در نهایت اشغال شوروی و بعداً اضلاع متحده، اعمار نمی گردید، ولی یابوهای سیاسی لایشعر و لایعقل، کودتای سرطانی را یک ضرورت تاریخی وانمود میکنند.

باوردارم نشراین مضمون، مجانین سردار صاحب داؤد خان را به سرحد جنون عصبانی خواهد ساخت.

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.