به بھانه ۱۴ اگست – خاطرہ واقعی خودم از سال ۱۳۷۲/ احمد جاوید

0 821

روح مادرکم شاد که امسال با من نیست!

به بھانه ۱۴ اگست روز بوجود آمدن پاکستان

خاطرہ واقعی خودم از سال ۱۳۷۲
فقط کسانیکه افغانستان را دوست دارند این را بخوانند
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

پانزدہ یا شانزدہ سال دارم، چند ماھی است به پاکستان آوارہ شدہ ایم، ھرچه در کابل داشتیم به یغما رفته بود. گرمای طاقت فرسا که با آن عادت نداریم توان ھمه مانرا بردہ است.

ھمه مان یعنی پدرم، مادرم، خواھر کوچکم و من
ھمه در یک اطاق که لوازم آنرا یک فرش کھنه، سه دانه دوشک و دو بکس کوچک لباس تشکیل میدھند، زندگی میکنیم.

در ھمین روز ھا یکی از دوستان مروت نمودہ و تلویزیون کوچک سیاہ و سفیدش را برای چند روزی در اختیار مان گذاشته است، انگار میخواسته بدینوسیله تا حدی از درد مھاجرت و غربت مان بکاھد.
مادرم با مھارت جای مناسبی برای گذاشتن تلویزیون دست و پا کردہ است، ھر دو بکس لباس را یکی بالای دیگر قرار دادہ و سرش را ھم با یک روجایی سفید پوشاندہ است حالا میتوان تلویزیون را بالایش گذاشت و تماشا نمود.

با خود فکر میکنم، آخر ما که تا ھمین چندی پیش ھمه چیز داشتیم، حالا چگونه این تلویزیونک ما را ذوق زدہ کردہ؟
مادرم با خوشحالی لبخند میزند، بسیار میخواھد تا غم جانکاہ آوارہ گی، ترک دیار و از دست دادن ھمه ھست و بود مان از سیمایش ظاھر نشود، اما آنرا در چشمانش میخوانم.
دیگر به چشمانش نگاہ نمیکنم و خودم را مصروف دیدن تلویزیون میکنم.

یک آواز خوان پاکستانی سیاہ چردہ چنان با حرارت و احساس میخواند که توجہ ام را به خود جلب میکند، ((پاکستان پاکستان، میرا ایمان پاکستان میرا جان پاکستان))، بعدترک آھنگ ھای دیگری از اینگونه پخش میشوند، گروہ پسران جوان میخوانند ((دل دل پاکستان، جان جان پاکستان)).
در تصویر نیروھای امنیتی پاکستان را نشان میدھند، جوانان سیاہ چردہ و عمدتاً لاغر و استخوانی که شاید وزن ھیچکدام شان بیشتر از ۶۰ کیلو نباشد. جمعیت عظیمی که بیشتر شانرا دختران و پسران جوان تشکیل میدھند برای رسم گذشت سربازان شان کف میزنند و ھی فریاد میزنند که:(( پاکستان زندہ باد)).

متوجہ میشوم کہ امروز سالروز آزادی پاکستان است.
با چنان احترامی از رھبر شان محمد علی جناح یاد میکنند که گویی ذکر پیامبر خدا را میکنند.

غم سنگینی قلبم را میفشارد، ناگاہ اشکھایم بی اختیار بروی گونہ ھایم جاری میشوند، با خود فکر میکنم که اینھا را ببین کہ چگونه از استقلال مصنوعی و اعطا شدہ انگلیس به افتخار یاد میکنند و ما که استقلال مانرا بزور شمشیر حفظ کردیم کسی حتی یادی از روز استقلال مان نمیکند.
اینھا جناح انگلیس زادہ را که حتی یک کلمہ اردو صحبت نمیتوانست منحیث بانی پاکستان و استقلال شان میشناسند اما بیشتر جوانان ما حتی نام غازی امان اللہ، وزیر اکبر خان، میر مسجدی خان، میر بچه خان کوھدامنی و غازی ایوب خان را نشنیدہ اند چه رسد به ارج گذاشتن بہ خدمات شان.

در اطاق کسی نیست، گریه ام شدت میگیرد و حالا دیگر حسابی فق میزنم، شانه ھایم میلرزند.
بہ خاطر دارم ھیچ گاہ چنین نه گریسته بودم.
نه وقتی که گدی پران بزرگ و دوست داشتنی ام آزاد شدہ بود و نه زمانی که بایسکل قشنگم خراب شدہ بود و نه ھم وقتی کہ بچہ ھا در مکتب مرا لت و کوب کردہ بودند، ھیچوقت این اندازہ اندوھگین نشدہ بودم.

ناگھان مادرم داخل اطاق میشود،
جاوید بچیم چرا؟
باز تقریباً فریاد میزند که چرا بچیم، چی گپ شدہ؟ چرا گریان میکنی؟
نمیتوانم جوابش را بدھم، با پریشانی داد میزند، چرا؟
بہ مشکل گریه ام را کنترول میکنم،
میگویم ھیچ کابل یادم آمد،
یکبارہ رنگش دگرگون میگردد، اشک در چشمانش گرہ میبندد، بہ مشکل میتواند جلو پایین شدنش را بگیرد، در حالیکه آوازش میلرزد میگوید خیر است بچیم خدا مھربان است، انشاللہ یکروز کشور ما آرام میشود، باز دوبارہ بہ خانه خود برمیگردیم.
دیگر نمیتواند ادامه بدھد، بہ عجله اطاق را ترک میکند.
شاید دیگر نمیتواند جلو پایین آمدن اشک ھایش را بگیرد.

نمیتوانم بہ گفته ھای مادرم باور کنم، آیندہ در نظرم تاریک مینماید.
با خود فکر میکنم که دیگر نه کشوری داریم و نه اردو و لشکری و نه فرھنگ و تاریخی،
ھمہ چیز دیگر از دست رفته است، یاس و نا امیدی سراپایم را فرا میگیرد.
میخواھم برای کشورم کاری انجام بدھم اما نمیدانم چگونه و چطور،
چیزی از دستم ساخته نیست.

نا گھان بر میخیزم، کتابچه ادبیات دری ام را از بکس بیرون میکشم، در حالیکہ بغض گلویم را فرا گرفته است در گوشه صفحہ اخیر کتابچہ
مینویسم:

الھی خونم در راھت بریزد کشور من،
زندہ باد افغانستان!

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Leave A Reply