فرقه مشر سيد حسن خان (حسن شيون) قربانی استبداد

داکتر عبدالرحمن زمانی

854

فرقه مشر سيد حسن خان (حسن شيون) قربانی استبداد  رژيم خاندانی نادرشاه

(از لابلای آرشيف انگلستان)

سيد حسن خان (حسن شيون) يکتن از مبارزين  دورۀ دوم  مشروطيت وقربانيان استبداد رژيم خاندانی نادرشاه بود. پوهاند عبدالحی حبيبی که با مرحوم سيد حسن خان حسن آشنایی و صحبت داشته  و مطالبی را هم  را جع به گفتگو هايش با وی  در شمارۀ  ۶۷  جریدۀ  «آزاد افغانستان» (ماه اسد ۱۳۳۳ ش )  در تبعيدنشر کرده است، در کتاب معروفش “جنبش مشروطیت در افغانستان” راجع به سید حسن خان (شیون) مينويسد که  «سيد حسن  فرقه مشر (شيون) ولد حسین پاچا در حدود ۱۲۷۵ش در چهارباغ لغمان در خانوادۀ  سادات کنری به دنیا آمد و در مکتب حربیۀ  کابل در عصر امیر حبیب الله درس خواند و چون از آنجا فارغ تحصیل گردید ، در قطعۀ  پروانه حضوری ارگ مقرر گشت  و در مراتب نظامی به رتبه فرقه مشری رسید  و از صاحبمنصبان با نام و نشان دوره امانی و محشور با محافل روشنفکران مملکت بود  و همواره در مورد مبارزه سیاسی پیشقدم و شاعر روشنفکر زبان پشتو شمرده میشد ودر سیاست مملکت عقاید خاصی داشت که از آن طرفداری یک حاکمیت نظامی استشمام می شد ومثلأ گاهی می گفت : «در افغانستان باید رژیم نظامی نظیر رژیم مصطفی کمال به وجود آید ،تا مردم را با استعمال قوه به طرف مدنیت جدید سوق دهد. ولی این ديکتاتوری باید برای اغراض شخصی و منافع مادی وخاندانی نباشد، و هم بر خلاف طبقۀ  منور استعمال نگردد. بلکه این گروه را در کارو فعالیت مدد گار باشد .  پادشاهان سابقۀ  افغانستان همه برای مقاصد شخصی و خاندانی بر مردم حکمرانی مطلق العنان داشته دیکتاتور بوده اند، ولی نتوانستند مملکت و مردم را خدمتی نمایند . دیکتاتور اگر مخلصانه خدمتگار باشد و هر چه میخواهد برای مردم میخواهد، درین صورت می تواند یک جامعۀ  پس مانده را براه اندازد و مردم را در نتیجه به دیموکراسی و خود ارادی بودن رهنمائی نماید و به اذهان تاریک روشنی بخشد. ولی باید جای شکستن یک بت ، بت دیگر را برای پرستش نسازد. سید حسن در اوقات اغتشاش ۱۳۰۸در جلال آباد فعالیت داشت و در نشر جریدۀ  د کور غم و بنیان گذاری بسیار ابتدایی جمهوریت با سید حیدر پاچا سهم گرفت و در دورۀ  ظاهر شاهی فرقه مشر مرکزی وزارت حربیه بود . ولی در سنه ۱۳۱۹ [دوران صدارت هاشم خان – زمانی] به بهانه فعالیت های مخالف سیاسی محبوس و در داخل زندان کشته شد». (حبيبی، عبدالحی (۱۳۷۲) جنبش مشروطیت در افغانستان، قسمت پنجم – رجال مهم در حرکت دوم مشروطيت، صفحات  ۲۱۱۲-۲۱۳).

شناخت هاشم خان از شيون 

شناخت هاشم خان  صدراعظم  از سيد حسن خان به دورۀ  رژيم امانی و بخصوص اغتشاش شينوار و سقوی برميگردد. در دورۀ  سقوی، زمانیکه  هاشم خان با برادر خود محمد نادر خان از فرانسه برگشته، نادرخان  از طریق جنوبی و هاشم خان از طريق تورخم روانۀ  افغانستان شدند، هاشم خان  در آغاز به منزل خانواده عبدالرحمن پژواک در ننگرهاررفته  وبعد از سپری نمودن چند روزی در آنجا به خوگیانی رفته ودر منزل سید حسین پاچا، پدر سید حسن خان ، اقامت گزین شد. در این وقت محمد گل خان مومند، قوماندان قوای عسکری ننگرهار، نيز بعد از جنجال با والی علی احمد خان  و حمايت سید حسن خان که سابق بحیث کرنیل در فرقه ننگرهار انجام وظیفه میکرد، در خانه سيد حسين پاچا بودوباش داشت. سيد حسن خان درين دوران يکجا با دوست صميمی و پسر کاکايش، سيد غلام حيدر پاچا، از همين خانه برای نجات کشور اساس يک جميعتی را گذاشته  و نشريۀ بنام «دکور غم» يا «اندوه ميهن » را پخش ميکردند.

از اسناد  آرشيف انگلستان به مشاهده ميرسد که بعد از رسيدن خانوادۀ  نادرخان به قدرت،  هردو رهبر اين جميعت،  سيد حسن خان حسن و سيد غلام حيدر پاچا، تحت مراقبت استخبارات انگليس و هاشم خان قرار داشتند  و بعد ها زندانی شدند. فرقه مشر سید حسن خان شیون در ماه مارچ سال ۱۹۴۱  داخل زندان کشته شد وسيد غلام حيدر پاچاهم  يکسال بعد در سال ۱۳۲۱ ش درزندان سرای موتی کابل به عمر ۵۵ سالگی درگذشت .

در يکی از اسناد آرشيف انگلستان در اشاره به فعاليت اين جميعت  ميخوانيم که «درداخل کشور سال ۱۹۳۹ شاهد دو تحول ديگری به شکل مخالفت با حکومت فعلی [حکومت خاندان نادرشاه-زمانی] بود. اولش جميعتی به نام جمهوريت، عمدتا متشکل از مخالفين داخل و خارج نظام و تاجران ناراضی از پاليسی های اقتصادی و مخالفين شخصی خاندان حاکم بودند. اين جمعيت توسط سه شخصيت ورزيده و بلند همتی رهبری ميشد، اما در کشوری که هر نوع اختلاف با حکومت قابل تحمل نباشد، فعاليت های آن بايد محرمانه اجرا شوند». در همين سند به جميعت ديگری هم اشاره شده که بنظر ميرسد جميعت “ويش زلميان” يا جوانان بيدار باشد.  در سند ميخوانيم که « انکشاف سياسی دوم که در سال گذشته باعث مشکلات برای حکومت شد، جمعيت جوانان افغان بود رهبران اين جميعت اعضای جوان خاندان شاهيست و شامل اکثريت روشنفکرانيست که در خارج تحصيل نموده يا دارای تحصيلات عالی در داخل کشور ميباشند. پاليسی اين جميعت ترقی و پيشرفت در تمام ساحات زندگی سياسی، اقتصادی و کلتوری بوده و نشانه های مخالفت آن با رژيم موجود عمدتا از طريق آرزوی سرعت بخشيدن به ماشين پيشرفت ميباشد که در انحصار کهنسالان بوده است. فعاليت بعضی اعضای اين جميعت در ماه های اخيرسبب هيجان حکومت شده است. با وجوديکه ميتوان با هدف اين جميعت همدردی داشت، اميدواريم  که آنها به هر قيمت تا روشن شدن سرنوشت اسيای مرکزی خود را کنترول کنند». (اسناد آرشيف انگلستان ، (Report onsubversive movements in Afghanistan, March 1940, pages 105 -109).

در يک سند ديگر (مؤرخ  ۳ ماه اپريل ۱۹۴۱ )  آرشيف  انگلستان راجع به وفات سيد حسن خان در زندان ميخوانيم که « رئيس سابق تدارکات [وزارت حربيه-زمانی] که همراه با شش نفر از زيردستانش درين اواخر به زندان انداخته شده بود، در زندان درگذشت. وفات اونسبت  خويشاوندان با نفوذش سبب هيجان قابل ملاحظۀ  شده است و عدۀ  زيادی فکرميکنند که جزای او به خاطر فعاليت های سياسی اش بوده، نه مجرم بودنش». (اسناد آرشيف انگلستان، خلاصۀ  استخباراتی هفته وار مرکز نظامی و هوايی  ايالت سرحدی شمال غربی و افغانستان، شماره ۱۳، مؤرخ  سوم اپريل ۱۹۴۱).

فرقه مشر سيد حسن خان در خاطرات جنرال ميراحمد خان مولايی

زبان زاغ: جنرال مير احمد خان مولايی در کتاب خاطراتش حکايت از تحت تعقيب بودن فرقه مشر سيد حسن خان حسن داشته مينويسد که «در اواخر سال ۱۳۰۸«روزی برف می باريد من و سيد حسن خان فرقه مشر و غلام حسين خان غند مشر پسر مرحوم ميرزا عبدالرشيد خان منشی که به حيث ياور اعليحضرت بود در دهن ارسی وزارت ايستاده بوديم، بطرف گلخانه می ديديم. يک زاغ بالای گل خانه نشسته بود. سيد حسن خان گفت : زاغ چه ميگويد؟ گفتم ما نمی فهميم شما بفرمائيد. گفت: زاغ ميگويد شروع اين گلخانه را که کرد و کدام  شخص آنرا تکميل نمود و حال کدام شخص در آن سکونت دارد؟! ساعت ۱۴ در مجلس بوديم يک نفر آمد به من گفت اعليحضرت [نادرشاه – زمانی] شما را خواسته. من به انديشه شدم اعليحضرت به من چکار دارد؟ رفتم به گلخانه به حضور شان مشرف شدم. فرمودند که امروز شما چهار نفر به دهن ارسی ايستاده بوديد چه ميگفتيد؟ فهميدم خبر مکمل به حضور شان  رسيده. عرض کردم زاغ بالای ديوار گلخانه نشسته بود سيد حسن خان پرسيد زاغ چه ميگويد؟ گفتم ما نمی فهميم زبان زاغ، زاغ می داند. بعد از آن گفت زاغ ميگويد: بنای ارگ را امير عبدالرحمن خان نهاد، امير حبيب الله خان و امان الله خان آن را مکمل و مدتی هم سقو در آن نشست، امروز اعليحضرت در آن تشريف دارند. گفتند: کدام چيز ديگر نگفت؟ عرض کردم: خير.  واقعه را بدون کم و زياد عرض کردم. مرا رخصت فرمودند. من فوری به سيد حسن خان کيفيت را گفتم. حينی که رخصت شديم، نفر آمد سيد حسن خان را خواست. از او پرسيده بودند. عين گفته مرا او عرض کرده بود. اعليحضرت او را نصيحت نموده رخصت کرده بود. فردا سيد حسن خان کيفيت را برايم گفت». (مولايی، جنرال ميراحمد (۱۳۸۱)، خاطرات و تاريخ (افغانستان ۱۳۰۲ – ۱۳۴۴ ش) جلد ۱، ص ۲۸۷).

پيشنهاد مخبری: جنرال ميراحمد خان  تحت عنوان «تقرر به غند شمالی و رد کردن پيشنهاد صدراعظم» خاطرۀ  جالب ديگری دارد از صحبتش با سردار هاشم خان صدراعظم که در عين حال سرپرست وزارت حربيه هم بود. او مينويسد که «به تاريخ ۴ برج دلو به وزارت حربيه رفتم. کارت را دادم که فردا می خواهم شمالی بروم. برای رخصت گرفتن آمده ام. امر کرده بودند فرادا ساعت ۸ به گل خانه ارگ بيايد. فردا رفتم  مرا به اطاق خواب شان دعوت کردند. وارد شدم. بادريشي خواب نشسته بودند. فرمودند به شمالی معاملات بسيار است. سيد حسن خان فرقه مشر يک شخص دهری مذهب است و طرفدار جمهوريت بی سروپا می باشد. دايما به مخالفت حکومت سخنرانی ميکند، بايد متوجه بوده اطلاعات آن سمت را وقتا فوقتا برايم بفرستيد .  برخاستم احترام و بعد عرض کردم: من يک صاحب منصب نميتوانم مخبری کنم . اين وعدۀ  دروغ را به شما نميدهم و اگر خدای نخواسته کسی نظر مخالف با دولت و حکومت داشته باشد و يا اخلال امنيت نمايد و من ببينم، فورا به حضور اطلاع ميدهم. در وهلۀ  اول عرض من بالايشان بد تأثير کرد. رگ گلويش بلند شد کمی فکر کرد و به حال طبيعی آمده گفت ازين صراحت لهجۀ  شما خرسند شدم و ميدانم که شما هيچ وقت از شرافت خانوادگی نمی گذريد. بنابرين مانند برادر من هستيد. نزديک خود خواسته رويم را بوسيدند. بعضی وضعيت های شمالی را شرح دادند و ضمنا گفتند زير بار سيد حسن خان نرويد». (همانجا، ص ۳۱۴).

تلاش بدنام ساختن سيد حسن خان  و آوردن فشار بر جنرال مير احمد خان مولائی:     جنرال ميراحمد خان در کتاب خاطراتش، در پنج صفحه بصورت مفصل از يک توطئه ديگر رژيم خاندانی بر عليه سيد حسن خان شيون پرده برداشته و از تلاش های عبدالقيوم خان فرقه مشر پغمانی که کفيل قوماندانی قول اردوی دوم بود و در رأس يک هيئت توسط هاشم خان برای بدنام ساختن  سيد حسن خان فرستاده شده بود، و از مقاومت خودش به مقابل قوماندان   قول اردو حکايت نموده است. رژيم خاندانی بعد از ناکامی توطئه هایش مجبور ميشود تا سيد حسن خان را به رياست حرب وزارت حربيه مقرر نموده تا او را در مرکز از نزديک زير نظارت داشته باشد. (همانجا، صفحات  ۳۱۵ تا ۳۲۰).

زندانی شدن سید حسن خان

بعد از ناکامی تلاش های رژيم خاندانی برای پيدا کردن بهانه، بلاخره بهترين فرصتی که برای دستگيری و فرستادن سيد حسن خان به زندان دست ميدهد، هنگام سفر وزير حربيه شاه محمود خان به خارج از کشور ميباشد. درين وقت سردار اسدالله خان سراج، خواهرزادۀ  نادرشاه سرپرستی وزارت حربيه را به عهده داشت.

همه نويسندگانی که راجع به شادروان سيد حسن خان شيون نوشته اند و يا وی  را از نزديک ميشناختند، معتقد اند که زندانی شدن و قتل او انگيزۀ  سياسی داشته است. شادروان محمد هاشم زمانی که بار اول چگونگی شهادت فرقه مشر حسن خان را در خاطرات زندانش بنشر سپرد، در مورد علت کشته شدن سید حسن خان، اشعار و همچنان سوانح زندگی او به پای صحبت يکتن از نزديکان سيد حسن خان، مرحوم سيد شمس الدين خان مجروح،  نشسته است مينويسد که «نتایجی که من از تحقیق خود در مورد علت کشته شدن سید حسن خان، در مورد اشعار و همچنان سوانح زندگی او بدست آوردم…در این زمینه هیچ شک و شبهه وجود ندارد که قتل سید حسن خان یک قتل سیاسی بود و حکومت همیشه این قهرمان ملی را زیر نظر داشت. چند روز قبل از بندی شدن سید حسن خان، او در وزارت حربیه با سردار اسد الله خان بخاطر قرار داد خرید بیلچه های عسکری یک مشاجره جدی لفظی داشت . این قهرمان شهید به اسدالله خان گفته بود که “من فرزند این خاکم و تا زمانیکه زنده استم به هیچ کسی اجازه نمیدهم که مرا به زور مجبور به امضای یک قرار داد کند، من فقط تسلیم قدرت خداوند هستم و زورگویی خائینین را نمی پذیرم”. اسدالله خان بعد از این مشاجره او را به سیلی زده و به او دشنام های رکیک و حرفهای بد میزند. این احتمال هم وجود دارد که اسدالله خان تمام جریان سید حسن خان را به خانواده خود در دربار قصه کرده باشد و آنها که از قبل در کمین سید حسن خان نشسته و منتظر بهانه بودند، سید حسن خان را توسط پیچکاری از صحنه برداشتند و این یک حقیقت روشن است». (زمانی، محمد هاشم (۲۰۲۱)، خاطرات زندان، ترجمه معراج اميری ص ۲۷۴).

راز شهادت سيد حسن خان از زبان يک شاهد عينی

شادروان محمد هاشم زمانی از زبان يک شاهد عينی که به حيث سر پرستار در شفاخانۀ  زندان دهمزنگ کار ميکرد، در کتاب خاطرات زندانش جريان شهادت سيد حسن خان فرقه مشر را بنشر سپرده است. اين شاهد عينی به نام سليم يکتن از دکتوران تاجک تبار عسکری روسی بود که درجريان جنگ دوم جهانی فرار کرده و بعد از آمدن به مزارشريف زندانی و به زندان دهمزنگ انتقال داده شده بود. سليم ميگويد که «ما در مجموع بیست نفر بودیم.

بعد از چند روز ما همه دستگیر شدیم. در جریان تحقیق …

پنج نفر ما در اثر شکنجه، جانهای خود از دست دادند و پانزده نفر مارا به زندان دهمزنگ انتقال دادند. در این جا هم متحمل رنج ها و شکنجه های زیاد شدیم. تمام ما را به دستگاه های صنعتی مجبور به کار کردند. من برای شان گفتم که من پرستار استم. از گفتن حقیقت که من داکتر عسکری استم، ترس داشتم. مرا به صفت پرستار به شفاخانه زندان مقرر کردند. دو ماه بعد وقتی داکتران کار مرا دیدند، وظیفه سرپرستاری را بمن دادند. یک و نیم سال بحیث سرپرستار کار کردم تا اینکه یک سرطبیب جدید مقرر شد. او یک آدم سرخ وسفید و چاق بود که عبدالرحیم نام داشت. تمام کارکنان و عمله شفاخانه را خواسته و به آنها گفت: شما باید با نظم و دسپلین خوب داشته و مطابق مقررات شفاخانه کار کنید و از اوامر آمرین اطاعت کرده مطیع و فرمانبردار باشید. بعد از آن اگر کسی از امر آمر سرپیچی و نافرمانی میکرد، به او سخت جزا داده میشد. عبدالرحیم هفته یک بار تمام کارکنان شفاخانه را نزد خود میخواست و همان حرفهای خود را تکرار میکرد. یک روز یک زندانی مریض را از کدام جایی به شفاخانه زندان دهمزنگ آورده و بستر کردند. عبدالرحیم روزانه چندین بار خودش از او مراقبت کرده و برایم بار بار به تاکید میگفت: این مریض یک “خاین بزرگ ” است، متوجه او باید باشی که کسی با او صحبت نکند. به دل من این شک پیدا شد که این بندی هر کسی که است، باید یک آدم مهم باشد….

یک روز مریض برایم گفت…  “من یک افسر نظامی استم و نامم سید حسن (حسن) است، مرا برای کشتن اینجا آورده اند”. …چند روز دیگر هم با این بندی صحبت هایی داشتم، برایم معلوم شد که او یک شخصیت بسیار با فهم سیاسی است که حکومت او را به ناحق زندانی کرده است.

یک روز دیگر عبدالرحیم خان با ترس و لرز و وارخطایی به شفاخانه آمد. به دفتر سرطبابت نشسته و برایم گفت: تمام پرستاران شفاخانه را جمع کرده نزد من بیاور، اینجا یک بندی سخت مریض است، نمیخواهد که پیچکاری شود، پرستاران باید او را محکم بگیرند تا من او را پیچکاری کنم. سرطبیب پیش و ما از عقبش به اطاق سید حسن خان داخل شدیم. داکتر پیچکاری را از بکس کشیده و به سید حسن خان گفت: تو مریض استی و به پیچکاری ضرورت داری، پرستاران شما را محکم میگیرند و من شما را پیچکاری میکنم.

سید حسن خان برایش گفت: من جور استم و پیچکاری نمیکنم، شما مرا با پیچکاری میکشید! سر طبیب به پرستاران امر کرد که پا ها و دستهایش را محکم بگیرید که او را پیچکاری کنم، چون کار دارم و باید زود بروم. به جبر سید حسن خان را پیچکاری کرد. سر طبیب وقت برامدن به قهر به من گفت: هوشت باشه که هیچ کسی نزد مریض نرود. بعد از یکساعت که گذشت مریض شروع به داد و فریاد کرد: ظالم ها ، مرا میکشید اما چرا اینقدر رنج عذابم میدهید. من به اطاقش رفتم، برایم گفت: دیدی که مرا با پیچکاری کشتند، امانتم را خیانت نکنی! برایش گفتم: امانتت را به کسی میسپارم که ایمانداریش برایم ثابت شود! این حرف را برایش زدم و از اطاق برآمدم و او خفتن جان را به حق تسلیم کرد. شبانه چند نفر آمدند و جسد او را از شفاخانه بردند». (زمانی، محمد هاشم (۲۰۲۱)، خاطرات زندان، ترجمه معراج اميری صفحات ۲۶۹-۲۷۴).

يک نمونه از اشعار سيد حسن خان

زده کړه

په نغمـــــــــه لــکه بلبل غږیـــــدل زده کړه            پټه خوله وینا د ګل له بلبل زده کړه

رخت په سر کړه له غنـــــچي نه رابهر شه             په هوا لــکه وږمه چلــــــیدل زده کړه

د ازغي په څیر د ګل ســــره همــــراز شه              په زیږه صورت د ګلو ساتل زده کړه

نسترن شه ،په آغوش ســـــــــرو آزاد کړه             په هر بوټي د ګلـــشن تاویدل زده کړه

که د نورو آســـــــــایش ،او آرام غــــواړي           ګهواري غوندي د ځان کړیدل زده کړه

کورني مرغه په شــان به څومره ژوند کړې          د شاهین په دود آزاد الـــــوتل زده کړه

د خلیل د نخلستان، ســــــــــــرو آواز کړي          ځان قربان کړه د بسمل تپیدل زده کړه

ګړندی شـــــــه کاروان هی کړه منزل لنډ دی          د جرس په آواز تلل او راتلل زده کړه

رمز د مرګ او د حیات په مینځ کې زور دی          د ژوندون دود او دستور آلول زده کړه

رژیدو له ویري نه غــــــــــــــــوړیږي ولې           اندیښنه پریږده ،غوټــۍ توکل زده کړه

راحت پریږده زحمت واخـــله سید حـــــسنه           د وطن په درد و غـــم ژړیدل زده کړه

(بينوا، عبدالرؤف (۱۳۴۶)، اوني ليکوال، لومړې ټوک ، ۲۵۴-۲۵۵ مخونه).

(پايان)

 

////////////////////////////////////////////////////////////////////////

 

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.