یک خاطره

سال 2002 بود دفتر ما هنوز در پشاور بود، طالبان سقوط نموده بودند و اوضاع پیچیده بود. نماینده دونر ما Caritas خانم یشم آلمانی، از اسلام آباد تماس گرفت و گفت بعد از ظهر همراه تان ملاقات خواهم داشت. ساعت یک بعد از ظهر به دفتر آمد، خانم میانه سال و اندک وزین و موی زرد. باهم معرفی شدیم، وقتی او نام خود را یشم معرفی کرد داکتر فرید مسول دفتر که هم صنفی فاکولته ام است و جوان ذهین و متینی نیز هست، با تعجب علی الحساب گفت، نام تان فارسی خود تان آلمانی…‌ او با تعجب گفت، شما مطمئن هستید نام من فارسی است؟ گفتیم یشم فارسی است ولی اینکه آیا شما در کودکی به منطقه ما بودید، یک سوال است. او متحیرانه گفت، شما جوانان چقدر دقیق و باریک بین هستید، بلی من در ترکیه تولد شده ام و پدر من صاحب منصب عسکری آلمان بود و به اردوی ترکیه آموزش میداد، پدرم شاگردان افعان نیز داشت و از انها به تعریف یاد می کرد، آیا اینقدر معلومات کافیست؟ گفتیم درست است، نام شما را پدر نظر به همین خوش‌بینی، فارسی انتخاب نموده است. او خیلی خوشحال شد زیرا تا آن لحظه فکر می کرد نامش یهودی است.

یشم یک نوع سنگ مرمر یا ماربل است که در مناطق مختلف کشور یافت می شود و مردم ما رنگ سبز کمرنگ را با استناد از آن سنگ، یشمی می گویند. بهر حال خاطره تنها این نبود، خانم یشم که طبعش با ما خیلی سازگار گردیده بود، قبل از شروع حرف هایش در حالیکه خود را اندکی هیجانی نشان می‌داد، گفت، میدانید وقتی طیاره من از اسلام آباد بطرف پشاور در پرواز شد، کی را در طیاره در فاصله نزدیک خود دیدم و شوکه شده بودم، ملا ضعیف …. با همان ریش و لنگوته ترسناکش…. !!! او می خواست تعریف خطرناک بودن بیشتر او را بکند، ولی ما چشم خود را به زمین انداختیم و قسمی نشان دادیم که کمی از خط سرخ عبور کرده است …. او عاجل متوجه شد و پرسید، آیا من حرف بدی گفتم؟ پس از یک مکث برایش گفتم، ببینید شما از ترسناک بودن ملا ضعیف هیچ چیزی نگفتید بلکه ریش و لنگوته را ترسناک معرفی نمودید …. مردم ما و بخصوص بزرگان ما همه ریش و لنگوته دارند ولی خطرناک نیستند.. این فرهنگ اکثر مردم ما است، شاید جهان تاهنوز از کشور و مردم ما شناخت واقعی ندارند، این می تواند خطرناک باشد …. او نهایت شرمنده شد و تایید کنان از ما معذرت خواست.

یاد آوری این خاطره از سببی است که می‌خواهم یاد آور شوم که مخالفت ها با طالبان و عده یی از مذهبیون ما بیشتر بر بنیاد همینگونه دیدگاه سطحی و سلیقوی بوده است نه جهان بینی و تفکر شان. واقعات بیست سال استعمار نشان داد که در زیر کلاه پوست و چپن نیز تفکر طالبانی ممکن شده می تواند، با دریشی و نکتایی نیز تعفن اشرار و تفکر طالبانی را می شود احساس کرد، در حالیکه اکثرا با لنگوته و ریش شخصیت های پر افتخار ملی و فداکار به شکوه تاریخ ما افزوده اند ….. بیایید در نوشتن و سخن گفتن اندکی عمیق تر شویم و بدانیم که دقیقا با کدام جلوه و تفکر مشکل داریم …. ؟؟؟؟ من شخصا با ریش و لنگوته که مظهر شکوه و صفای اجدادم است، مشکل ندارم بلکه تعفن تفکری مرا رنج می‌دهد که با آن تا درازای تاریخ وطنم را به گند کشیده است …..

***************************************