کودتای سرطان، سر آغاز مصیبت های چهار و نیم دهۀ اخیر

داؤود ملکیار

0 581

     ۰۷/۱۴/۲۰۲۰

گرچه هموطنان ما صدها بار از قلم و زبان محققین و مؤرخین کشور در بارۀ کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ و عواقب ناگوار آن خوانده و شنیده اند، ولی باز هم بی لزوم نخواهد بود تا به مناسبت چهل و هفتمین سالگرد کودتای سرطان، بار دیگر شواهد و نکاتی چند در مورد این کودتا و ارتباط ناگسستنی آن با کودتای خانمانسوز ثور، ارائه گردد.

با وجود آنکه بعضی از طرفداران کودتای سرطان، یا بخاطر علایق شخصی و قومی، یا بخاطر ارتباطات و نقش عملی در کودتا و یا هم بخاطر همکاری های سیاسی و اخذ مقام و منصب بعد از پیروزی کودتای سرطان، نه تنها اقدام به آن کودتا را یک ضرورت سیاسی برای جلوگیری از “هرج و مرج” در دهۀ قانون اساسی قلمداد میکنند بلکه کوشش میکنند آن کودتا را به حیث یک اقدام پیشگیرانه برای جلو گیری از نفوذ کمونیستان و احتمال کودتای های بعدی، توجیه و تأئید نمایند. برای بر رسی اینگونه توجیهات لازم می افتد تا این ادعاها را با واقعیت رو برو سازیم تا معلوم شود که نظریات شان بر پایه های چوبین و بی تمکین استوار است یا خیر؟

اولاً: آنانیکه “هرج و مرج” را بهانه ای برای توجیه کودتای سرطان بکار می برند، نقش و دست محمد داؤود خان را در تحریک، تولید و ترویج آن “هرج و مرج” عمداً نادیده میگیرند، که البته مثال هایی درین زمینه ذیلاً ارائه خواهد شد.

ثانیاً: در طول تقریباً ۴۷ سالیکه از کودتای سرطان میگذرد، هیچ گروه سیاسی و نظامی تا بحال پیدا نشده است که از پلان کدام کودتای دیگر، قبل از کودتای سرطان سخن به میان آورده باشد. درین مورد صرف در کتاب خاطرات جنرال عبدالقادر که در کودتای سرطان نقش کمتر ولی در کودتای ثور نقش کلیدی داشت، می خوانیم که میگوید، در قوای هوایی یک تعداد صاحبمنصبان “انقلابی” سازمانی را تشکیل داده بودند و در فکر پیدا کردن یک رهبر سیاسی بودند و به اساس آن، اول با مرحوم میوندوال دیدن نموده بودند و آن مرحوم هرگونه حرکت نظامی را خلاف منافع مردم دانسته و رد نموده بود، و پس از آن همان گروپ با داؤد خان داخل تماس شده بودند.

گرچه جنرال قادر از امکان نفوذ سازمان استخباراتی نظامی شوروی یعنی (گی- آر- یو) چیزی نمی گوید، ولی امکان آن میرود که سر آغاز سازماندهی نظامی در صفوف اردو توسط روسها صورت گرفته باشد، بآنهم جنرال قادر در نوشته اش معترف است و به این نکته اشاره میکند که او و رفقایش معتقد بودند که بدون رهبری شخصیت های شناخته شدۀ ملی در مرحلۀ اول، هرگونه اقدام نظامی چانس مؤفقیتی نخواهد داشت. لذا همین یگانه ادعای فعالیت نظامی در اردو نیز بخاطر نداشتن یک رهبر شناخته شدۀ ملی، در حد یک مفکوره باقی مانده بود و نه بیشتر از آن. قابل یاد آوریست که روسها برای هریک از رهبران خلق و پرچم، بدیلی آماده و تیار داشتند، ولی برای شخصیت معتبری مانند داؤود خان، بدیلی نداشتند، تا بتوانند به گفتۀ آقای عبدالله کاظم (در مرحلۀ انتقالی از طرف روسها مطرح شود)، لذا وجود داؤود خان برای روسها با اهمیت تر از وجود ببرک، تره کی و امین بوده است. پس باید در سنجش بار مسؤلیت و ملامت زمامداران گذشته، از نقش پر اهمیت داؤود خان در بر آورده شدن پلان های طویل المدت شوروی و مصائب ناشی از آن، چشم پوشی صورت نگیرد.

اکثر هموطنان ما معتقدند که شخص داؤود خان به حیث یک ملیگرا و با اعتقاد به دین اسلام و نیز عضویت در خانوادۀ سلطنتی به حیث “والاحضرت” نمی توانست دارای مفکورۀ کمونیستی باشد، که من (نگارنده) نیز با این طرز دید همنوا استم و این امکان نیز وجود دارد که داؤد خان میخواست از قدرت و نفوذ شوروی و عمال داخلی آن (خاصتاً پرچمی ها)، به نفع خود و کشورش استفاده کند، ولی به گفتۀ عوام: “بازی کردن با دم مار کار خطرناکی است”، که متأسفانه این بازی با دم مار توسط داؤد خان صورت گرفت و نتایج ناگوار آن هیچ جای شکی در مورد این اشتباه تاریخی باقی نگذاشت. روی این ملحوظ تمایل و تماس های داؤد خان با شوروی و عمال آن، ولو به نیت خیر هم بوده باشد، بازی بس خطرناک و خانمان براندازی بود که عواقب رقت بار آن طی بیشتر از چهار دهۀ گذشته ادامه داشته است.

 در مورد واقعیت های تلخ که مقدمۀ تیره روزی های بعدی گردید، لازم است با ذکر و ازدیاد مثال ها و اظهاراتی چند ازقول شاهدان معتبر، در مورد تماس ها و ارتباطات داؤود خان با رهبران و مهره های کمونیست در افغانستان، تأکیدی بر این واقعیت تاریخی بعمل آید که داؤود خان و رفقای کودتایی او با روسها دقیقاً ارتباطاتی داشته اند.

طور مثال تماس های مکرر داؤود خان با سفارت شوروی در پاریس در زمان مأموریت او در آنکشور، نقش داؤود خان در تشکیل کلوب ملی و فعالیت های تخریبی او بر علیه شاه محمود خان (نیمه دیموکرات)، بازدید های رهبران پرچم (خصوصاً میر اکبر خیبر) با داؤود خان در دهۀ قانون اساسی برای تخریب و ناکام ساختن حکومت های آن دوره، علاوه بر آن، کمک های مالی داؤود خان به مخالفین دیموکراسی (خاصتاً پرچمی ها) که توسط رسول خان رئیس سابق ضبط احوالات صورت میگرفت و رسول خان در یاد داشت هایش به آن اعتراف نموده است.

 و مهم تر از همه، نقش کلیدی مهره های روسی، مانند داکتر حسن شرق در کودتای ۲۶ سرطان که پلان کودتا را طی چند سال به داؤود خان تلقین کرده و یک تعداد افراد نظامی مرموز و کمونیست را انتخاب و به داؤود خان معرفی کرده بود و به اساس گفتار پاچاگل وفادار “بعد از مؤفقیت کودتا، اکثر مقرری های مهم حتی در سطح کابینه نیز به سفارش و تأکید داکتر حسن شرق صورت میگرفت”.

این مثال ها و ده های دیگر بیانگر آنست که کودتای ۲۶ سرطان با همکاری و پشتیبانی مستقیم و فعال کمونیست ها (خاصتاً جناح پرچم) به ثمر رسیده بود و چنانچه دیده شد، کمونیست ها در آغاز، از امتیازات زیادی در تمام شعبات حکومت، خصوصاً در اردو و پولیس برخوردار گردیده بودند و دست بلند در امور کشور داشتند.

این عقیده که روسها در سقوط سلطنت بطور مستقیم و یا غیر مستقیم (توسط عمال روس) دخیل بوده اند، نزد اکثریت هموطنان ما یک واقعیت قبول شده می باشد، حتی یکی از مدافعین کودتای سرطان، آقای سید عبدالله کاظم، در یکی از مصاحبۀ های تلویزیونی اش بتاریخ ۱۵ جولای سال ۲۰۰۸ میلادی، اظهار داشت که: “با آمدن موسی شفیق به حیث صدر اعظم، شوروی ها متوجه شدند که افغانستان با وجود زحمات سی سالۀ آنان، از زیر نفوذ شوروی خارج خواهد شد، لذا تصمیم گرفتند تا شفیق و نظام شاهی را از بین ببرند، و برای دور اول یعنی دوران انتقالی، داؤود خان را برای زعامت ترجیح دادند و مطرح ساختند”.

گرچه این اظهارات آقای عبدالله کاظم را در گذشته نیز چندین بار نقل کرده ام، ولی بخاطر بیان قاطع و صریح شان درین مورد، تکرار آنرا لازم دانستم. اما آنچه مایۀ تعجب است، آنست که با چنین اظهارات صریح در مورد این واقعیت های تلخ، که کودتای ۲۶ سرطان، سقوط سلطنت و مطرح کردن داؤود خان برای دورۀ انتقالی، همه جزء از هداف طویل المدت شوروی بوده است، باز هم در تأئید و توجیه کودتای سرطان، مصرانه تلاش میورزند و بهانه تراشی میکنند.

نمیدانم جواب این سوال ساده را به اساس اظهارات خودشان چگونه خواهند داد که اگر آمدن موسی شفیق به حیث صدراعظم، سبب می شد تا از زیر نفوذ شوروی خارج شویم، پس آیا مرحوم شفیق به حیث یک شخصیت ملی باید بیشتر قابل احترام باشد و یا کسیکه این پلان ملی را با کودتای “طرح شدۀ” روسی خنثی ساخته است؟ و به خاطر اشتیاق بیش از حد به قدرت، خواسته و یا ناخواسته، خود را وسیلۀ تعمیل این مأمول روسها نموده و بالوسیۀ رفقای پرچمی خود، مخالفین سیاسی و ملی را سرکوب و بلآخره کشور را به دامان روسها انداخته است؟؟

کمونیست ها نه تنها با حمایت تکتیکی از داؤود خان، در اسرع وقت، نفوذ شانرا در اردو، ده برابر ساختند، بلکه با دست باز، به سرکوب شخصیت های ملی که ممکن در آینده سد راه شان می شد، پرداختند. در مورد تبانی داؤود خان “دیکتاتور دلسوز؟” با کمونیست ها در تطبیق این سرکوب ها، تصفیه ها و اعدام های فرمایشی، بهتر است از قلم دوست و رفیق کودتایی داؤود خان، درین جا چند سطری نقل نمایم:

جنرال نبی عظیمی (پرچمی) بعداً وزیر دفاع کارمل و داکتر نجیب، در کتاب “اردو و سیاست” صفحۀ ۱۱۵ چنین می نویسد: (شبی سردار محمد داؤود، من و آصف الم را در منزل خویش احضار کرد و بر خلاف هدایت قبلی شان که امر نموده بودند دوسیۀ سردار ولی طوری ترتیب شود که محکمه حکم اعدام را برایش صادر نماید، این بار هدایت دادند که چون دوسیۀ مذکور به اثر لت و کوب و شکنجۀ پولیس های پرچمی ترتیب گردیده و اعتراف گرفته شده و دگر جنرال فاروق خان رئیس محکمه نظامی این جریان را تائید میکند، بنأ دوسیۀ مذکور حفظ و نامبرده را برائت بدهید. تا خواستم چیزی بگویم، سردار با برآشفتگی مخصوص شان، مشت بر سر میز کوبیده و گفتند که:

“برادر به زور دندۀ برقی هرکس اعتراف میکند، حتی خود من و خود شما، اکنون هرچه شده شده است، امر میکنم که این دوسیه را از بین بردارید، دگرجنرال صاحب در جریان است، عبدالولی شخص نافهمی بود، فقط یک کلاه و یک چوب زیر قولش، پایه های غرورش را تشکیل میداد، اکنون به قدر کافی جزا دیده است، من هیچ وقت به وطن پرستی وی شک نداشتم”.

بنابر آن دوسیۀ سردار ولی همانطوریکه به امر شفاهی سردار داؤود ترتیب شده بود، باز هم در اثر امر شفاهی شان عوض شد و محکمۀ نظامی اتهامات وارده را بی اساس خوانده، حکم به برائت وی صادر نمود و سردار عبدالولی همراه با پدر و مادرش به روم پرواز نمود).

حال از قلم همین جنرال نبی عظیمی (پرچمی و عضو محکمۀ نظامی) در صفحۀ ۱۰۶ کتاب مذکور، در بارۀ متهمین در قضیۀ اتهام کودتا بر میوندوال و ذوات محترم دیگر، چنین می خوانیم:

“هیأت تحقیق (که اکثراً پرچمی بودند. نویسنده) بر مبنای اعترافات میوندوال، از سایر متهمین نیز اعترافاتی گرفته و دوسیه را به محکمۀ نظامی سپرد. در محکمۀ نظامی، اعترافات آنان برای شان قرائت میگردید. آنها قسم می خوردند که در هیچ دسیسه و کودتایی سهم نداشته اند، بعضی از آنها می گریستند و از ما می خواستند تا وسایل ملاقات آنها را با محمد داؤود فراهم کنیم و یا از وی بخواهیم تا ایشانرا مورد عفو قرار دهد. اما ما مجبور بودیم به دوسیه ها مراجعه کنیم، آنها به قلم و شصت خویش در پای اعترافات خویش امضا کرده بودند. محکمه نظامی برای پنج نفر آنها جزای اعدام مطالبه کرد و متباقی به جزای حبس ابد الی پنج سال زندان محکوم گردیدند”.

برای خواننده خبیر و با انصاف همین دو فقرۀ فوق الذکر کافی خواهد بود تا بر بی انصافی و استبداد محمد داؤود خان و رژیم ظالم کودتایی او پی ببرند. زیرا در مصاحبه های ثبت شده توسط من (د. ملکیار) از زبان پاچاگل وفادار و سند تحریری عبدالحمید محتاط (اعضای کابینه و کمیته مرکزی) شنیدیم و خواندیم که هر دو، شاهدان عینی شکنجه های طاقت فرسای متهمین در قضیۀ مرحوم میوندوال بوده اند و چشم دید شانرا از آن شکنجه ها، شخصاً به داؤود خان گفته اند، ولی داؤود خان نه تنها آنرا نادیده گرفته بلکه توصیه کرده که: (به کار وزارت داخله مداخله نکنید و مصروف کار خود باشید).

همچنان صحبت های ثبت شده از زبان قوماندان امنیۀ آنوقت (پاچا سرباز)، عیسی نورزاد خسر برۀ قدیر نورستانی و مؤظف مخصوص زندانیان، صمد ازهر مستنطق مرحوم میوندوال و چندین تن دیگر از اراکین وزارت داخله، بر علاوه گفتار های ثبت شده از متهمین شکنجه شده و نامۀ مخفی خان محمد خان مرستیال از زندان به خانواده اش که به قلم خود نوشته است: “زجر و شکنجه فوق طاقت بشر بود”، همه و همه شواهد غیر قابل انکار، از جریان تحقیقات ظالمانه، وحشیانه و غیر انسانی متهمین این قضیه بوده است.

لذا با توجه به شواهد فوق الذکر، به این واقعیت غیر قابل انکار دست می یابیم که شخص داؤود خان، از جریان تحقیقات و شکنجه ها، همانطوریکه به زبان خود در مورد برق دادن سردار عبدالولی بیان کرده، آگاه بوده است و آنجائیکه خواسته است شکنجه را دلیل بطلان دوسیۀ سردار عبدالولی شمرده و به حیث (همه کاره) عوض محکمه به اصدار حکم پرداخته و در جای دیگر، با وجود آگاهی از شکنجه های طاقت فرسای متهمین در قضیۀ میوندوال، “اعترافات” جبری متهمین را نه تنها بی شرمانه در رادیوی دولتی پخش کرده است بلکه به استناد همان “اعترافات” جبری، زیر حکم اعدام شش تن به شمول میوندوال و حبس های طولانی ده ها تن از شخصیت های ملی و محترم کشور، جابرانه امضا کرده است.

به این ترتیب دیده می شود که محکمۀ نظامی و رئیس آن (فاروق خان) نزد داؤود خان، جز تاپه های رابری، دیگر ارزشی نداشته اند و از قضای روزگار همین فاروق خان (لوی درستیزسابق) که به اشارۀ داؤود خان و پرچمی ها در محکمۀ نظامی، برای یکی برائت و برای دیگری حکم اعدام پیشنهاد میکرد، و زجر ها و شکنجه ها را در حق زندانیان بی واسطه، نادیده میگرفت، به استناد “تاریخ سیاسی افغانستان معاصر” در زمان خلقی ها، بعد از چند ماه در زندان پلچرخی، بدون برق و شکنجه، روحاً چنان شکسته و بیچاره شد که عقلانیت اش را از دست داد و “برهنه و لخت در صحن محبس پلچرخی برآمد” تا زندانیان دیگر با دلسوزی، کمپل های شانرا بالای او انداخته و ویرا به اتاقش رساندند.

پس میتوان با قاطعیت گفت که چون به اساس تمام معیار های حقوقی و قانونی، اعترافات جبری ناشی از زجر و شکنجه، در هیچ کشور پابند به اساسنامه های حقوق بشر، مدار اعتبار نمی باشد، لذا محکومیت به حبس و خاصتاً اعدام افراد شکنجه شده، جرم و جنایتی نابخشودنی، در حق مظلومین شمرده شده و در کارنامۀ زمامداران ظالم و دیکتاتور و چاکران شان ثبت تاریخ میگردد.

من (نگارنده) درست بیاد دارم که چند هفته بعد از اجرای این اعدام ها، زبیح الله زیارمل (یکی از اعضای برجستۀ گروه پرچم) در یک محفل، به یکی از دوستانش چنین گفت: “برای داؤود خان دیگر پل های پشت سر خراب شده است و راه برگشت ندارد”. بلی واقعاً درست گفته بود، داؤد خان دیگر آن داؤد خان دوران صدارتش نبود، رژیم کودتایی او با شکنجه و خون رقم خورده بود و طی دو سال دیگر این مظالم توسط همکاران پرچمی او، دامنگیر صد ها تن دیگر نیز گردید، و تغییرات بعدی و اختلافات میان داؤود خان و کمونیست ها بسیار دیر آمد و یا اینکه از طرف اکثر مردم با شک و تردید تلقی گردید. و بر خلاف ادعای بعضی از مدافعین این دوران، امنیت نسبی هم بسیار شکننده بود، اختطاف های متعدد، قتل وزیر پلان در روز روشن، فعالیت های کمونستان مانند آتش زیر خاکستر، و حملات اخوانی ها در ولایات مختلفه (که اگر اشتباه نکرده باشم، تشویش ازین حملات اخوانی ها سبب اختلال در جشن و تجلیل از جمهوریت در سال اخیر گردید)، همه نمایانگر اوضاع متزلزل امنیتی بود.

اینکه داؤود خان در سال های سوم و چهارم جمهوریت در تلاش دور کردن کمونیست ها افتاد، کاری بود، کمی دیر، ناقص و توأم با بی کفایتی همکاران او در اردو و قوای امنیتی. طور مثال به این حکایات از زبان آقای عیسی نورزاد رئیس استخبارات وزارت داخله و خسر برۀ قدیر نورستانی (سابق قوماندان قطعۀ منتظره و آمر محبس دهمزنگ) که در یک مصاحبۀ ویدیویی با من (نگارنده) اظهار نموده است، توجه نمائیم.

 عیسی نورزاد میگوید: (در سال اخیر جمهوریت ما مؤفق شده بودیم در دو محل تجمع رهبران خلق و پرچم، یکی در میکروریان و دیگری در یک دکان در شهر نو، نفوذ کنیم. در میکروریان از منزل پائینی، سقف را برمه کاری و در سطح اتاق فوقانی (محل تجمع رهبران کمونیست) میکروفون تعبیه نموده بودیم، و در شهر نو، از دیوار دکان پهلویی استفاده کرده و میکروفون گذاشته بودیم).

آقای عیسی نورزاد در مورد کشفیات شان با خنده و تمسخر چنین میگوید: (در یکی از روز ها، ببرک و اناهیتا در اپارتمان میکروریان خلوت کرده بودند، اناهیتا از عشق بازی عذر میخواست و بهانه می آورد ……… ولی ببرک کارمل با اصرار طریقه های دیگر را پیشنهاد میکرد، این صحبت آنقدر جالب بود که من فوری تیپ را گرفته نزد قدیر خان وزیر داخله رفتم، بعد از شنواندن تیپ، قدیر خان تیپ را زیر بغل گرفته و با من به طرف ارگ روان شدیم، وقتی نزد رئیس دولت رسیدیم، او پرسید برای چه آمده اید؟  قدیر خان برایش گفت که یک تیپ جالب بدست آوردیم و میخواهیم شما هم بشنوید. تیپ را بعد از چند دقیقه آماده ساختیم و چالان کردیم، داؤود خان برای چند دقیقه به دقت گوش کرد و بعد قهقه خنده کرد، من تا آنروز هرگز از داؤود خان خندۀ قهقه نشنیده بودم). از آقای نورزاد پرسیدم که آیا داؤود خان بعد از خنده چیزی گفت و یا تبصره ای کرد؟  آقای نورزاد در جواب گفت که صرف همین قدر گفت که: “چه مردم کثیفی استند”.

رئیس استخبارات (عیسی نورزاد) در ادامه صحبت هایش چنین میگوید: (بعد از چند ماه که چندین “ریل تیپ” پر شده بود، متوجه شدیم که آنها در صحبت های شان، از افشای مجالس شان اظهار تشویش میکنند و متوجه شده اند که بعضی از فیصله های سری شان به گوش دولت رسیده است. در یکی از مجالس شان که میر اکبر خیبر حضور نداشت، در مورد نزدیکی او با داؤود خان صحبت میکردند، و از میر اکبر خیبر به حیث مخبر احتمالی داؤد خان یاد آور شده بودند).

آقای عیسی نورزاد علاوه کرد که ممکن است همین شک بالای میر اکبر خیبر سبب قتل او توسط کی جی بی و یا دیگر مخالفین حزبی او شده باشد تا مبادا لست اعضای نظامی حزب، توسط میر اکبر خیبر به داؤود خان افشا گردد و چانس مؤفقیت کودتای شانرا در آینده از بین ببرد.

این اظهارات ثبت شدۀ آقای نورزاد (رئیس استخبارات و یکی از معتمدین داؤود خان) باز هم بیانگر آنست که حتی در بین خود پرچمی ها و خلقی ها، در مورد ارتباطات میر اکبر خیبر با داؤود خان هم در گذشته و هم در آن هنگام، دلایلی و شواهدی وجود داشته است. باید علاوه کنم که وقتی من (د. ملکیار) در مورد وجود این تیپ های ثبت شده، ضمن مصاحبۀ تلیفونی با آقای زبیح الله زیارمل (یکی از اعضای برجستۀ پرچم، فعلاً مقیم سویس) از او سوال کردم، در جواب گفت که: (بلی ما از طریق افراد مخفی و ارتباطات خود در وزارت داخله، ازین تیپ گذاری های دولت خبر شدیم، و رفتار خود را تغییر دادیم، بدینصورت که در مجلس، صحبت های خود را سنجیده برای اغفال و گمراه کردن حکومت بیان میکردیم و یا در مقابل میکروفون تعبیه شده، یک دانه رادیو را با صدای بلند میگذاشتیم که تنها صدای رادیو را ثبت کنند). وقتی از زیارمل در مورد ثبت مسائل شخصی و خصوصی پرسیدم، در جواب گفت که: (بلی، آنهم داستان دراز و پر درد سری دارد که در آینده برایت حکایت خواهم کرد).

این حکایات میرساند که کمونیست ها با نفوذ شان در دولت، توان آنرا داشتند تا استخبارات وزارت داخله را دنبال نخود سیاه بفرستند، و دیده شد که آن چوچه زاغ های روسی، که هم در دوران صدارت و هم در عهد جمهوریت، تدریجاً در زیر بال های اقتدار داؤود خان پرورانیده شده بودند، سر انجام در هفتم ثور ۱۳۵۷ به پرواز آمده و ولینعمت شانرا از اریکۀ قدرت به پائین کشاندند. و دیدیم که نه مردم ناراض، به دفاع از نظام او برخاستند و نه “ملی غورزنگی” ها بدادش رسیدند.

و با تأسف و تألم شنیدیم که بلآخره داؤود خان با نا امیدی محض، بعد از نیمه شب هفت ثور، نه تنها برای خود بلکه برای اعضای خانوادۀ معصوم و بیگناه، بشمول نواسۀ دو سالۀ خویش تصمیم میگیرد تا زنده بدست کودتاچیان نیفتند. و در حالیکه سه یا چهار تن از اعضای خانواده، در طول آن شب هولناک توسط مرمی های کوتاچیان از بیرون، به قتل رسیده بودند، در صبحدم هشتم ثور وقتی کودتاچیان به دم دروازه اتاق میرسند، اعضای خانواده یکی پی دیگر، بعضاً با تفنگچه های دست داشتۀ شان کشته می شوند و بعضی های دیگر بشمول اطفال خورد سال (دوساله)، توسط میرویس پسر داؤد خان به ضرب گلوله های کلاشنکوف، از پا در آورده می شوند.

بعضی از شاهدان عینی که درین حوادث دلخراش داخل ارگ، زخمی شدند و یا جان به سلامت برده اند، به دوستان و اقارب نزدیک خود گفته اند که شخص داؤود خان نیز به ضرب مرمی تفنگچه توسط خودش کشته شد. البته شواهد بیشتر و مشرح تر درین مورد در دسترس موجود است که در آینده برای تکمیل دقیق تر صفحات تاریخ کشور، با ذکر منابع پیشکش خواهد شد.

ولی دریغا که وطن عزیز ما، پس ازین روز سیاه، دیگر روی آرامش را ندید، و عدۀ از بازیگران مهم در پردۀ اول (کودتای سرطان)، نقش آفرینان پردۀ دوم این درامۀ خونین گردیدند و مصائب بیشماری را به بار آوردند. لذا بی انصافی نخواهد بود اگر گفته شود که در هر زجر و شکنجه و زندان و اعدام و کشتار، طی چهل و هفت سال گذشته، اقلاً یک اندازه مسؤلیت آن بدوش کودتاچیان ۲۶ سرطان که آغازگر این آلام و مصائب بوده اند، می باشد.

                                                                 پایان

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Leave A Reply