!قتل میر اکبر خیبر و بحران افغانستان

دوکتور محمد اکبر یوسفی

802

       ۱۶/۰۵/۲۰۲۱

۴۳ سال بعد از قتل میراکبر خیبر، بار دیگر حلقات معین مباحث بی سر و بی پای فرضی و بدون ثبوت را، براه انداخته اند. فرزندان معصوم آن شخصیت قابل احترام را که چه عذاب هائی ممکن را هم دیده باشند و اطفال و زیر سن بیش نبوده اند، به اظهار نظر دعوت می کنند. با پخش فرضیه ها، حدسیات و دروغ های بی باور احتمالی، آنهم با فعالان و رهبران “سیاسی”، کهنسال، تا حدی بی مغز و بی حافظه اند، پس از چهار دهه، از نام “حزب دیموکراتیک خلق افغانستان”  قصابی شده سخن می گویند و ممکن بیهوده  تلاش کنند که کثافات را از سابقۀ رهبری سیاسی آنها، پاک کنند و بدینترتیب، باعث مغشوش ساختن هر بیشتر اذهان بازماندگان و سائر هواداران میراکبر خیبر نیز گردند. حال وقتی ادعاهای یکی از “رهبران”، که خودش را “غلام مجدد سلیمان لایق” معرفی کرده، یک مرد سیاسی ح د خ ا بوده است که در عین حال رابطة فامیلی داشته است، توسط فرزندش پس از ۴۳ سال، افسانه ها و تخیلات بدون ثبوت نشر می شود، این خود نوعی جنایت، نا بخشودنی شمرده می شود. بالمقابل از جانب یک “مهرۀ” دیگر “رهبری” آن حزب، رد دروغ با دروغ، تلاشی است بیهوده، که ممکن در خواب و خیال غرق باشند که گویا باز هم خواهند توانست، لباسهای کثیف “سیاسی” پوشیده شدۀ آنها را صابونی سازند. جای شک نیست که قتل میراکبر خیبر به عنوان یک “قتل سیاسی”، عمدی، غیر قانونی و نامشروع تعریف شده است، عاملین و بشمول قاتلین و حامیان آن راه و روش، که اگر تا اکنون هم، زنده باشند، ممکن مطمئن باشند، که تا به حال افشاء نشده اند. چون سیاست را یک “امکان” نیز یاد می کنند، باز هم شاید به دساتیر آمران خود  که راز آنها، سری نگهداشته می شود، باور داشته باشند.  زیرا کشتن فرد سیاسی با انگیزه ها  مرتبط شناخته شده است. قربانی برای چنین انگیزه، از دیدگاه عامل و بانی قتل، عملی است که یک نفوذ نامطلوب سیاسی را، عمداً باید از سر راه بردارند. با مرگ او هم چنان به احتمال قوی، انکشاف سیاسی را به نفع خود انتظار داشته می باشند. انجام چنین قتل ها را، کارشناسان، صرفاً  بر یک فرد و بشکل سوء قصد تشخیص نموده اند. مرگ خیبر باید در یک توطئۀ و مقابلۀ قدرتهای “بزرگ” جهانی انجام یافته باشد. اما اینکه چه “قدرت” و توسط چه کس و یا چه کسانی این جنایت را انجام داده باشند، که  باعث همچو “جرقه” شده است، ثبوت “قطعی” در دست نیست.  عواقب بعدی هم دقیق معلوم نیست، که چی کسانی در انتظار آن بوده اند. بناءً تبصره های “اخلاقی” و “انتقادی” ازین و آن و افسانه ها، بیهوده است، در چنین مورد، احکام عام و یا اخلاقی درد، را دوا نمی کند. طوری که بسیاریها گفته اند، میراکبر خیبر، یک شخصیت بزرگ و “دانشمند” و متفکر بوده است، روحش شاد باد. قتل ایشان برای این نویسنده، که در آنزمان، در شهر “بوخوم” آلمان مشغول تحصیل بوده است، خیلی تکاندهنده بوده است، در حالی که در حیات از نزدیک با ایشان دیدار نداشته است و هم چنان هیچ یک صحبت مستقیم صوتی ایشان را نشنیده است، که حال می توانست ارزیابی کند، که از چه طرز تفکر تقریبی، پیروی می نموده اند و آیا پیرو و توضیح دهندۀ کدام “آیدیالوژی” مشخص هم بوده اند و یا خیر؟ “حزب” و “شاخه های حزبی” را پس از انجام “کودتا”، مخالفین در داخل و خارج، بشمول نشرات آنها، مهر “کمونیستی”  زدند. کلمۀ “کمونیستی” نه در نام این “حزب” و نه هم در “پروگرام” دیده می شد. همه “رهبران” فریبکار قدرت طلب، از “کمونیست بودن” انکار داشته اند، اما چنین به مشاهده رسیده است، که با استفاده از مناسبات داخلی و خارجی خود و خانواده های این به اصطلاح رهبران، از “قتل خیبر”  سود برده اند. اما از اطفال آنها، همه چیز را گرفتند. خبر دردآور، اظهار فرزند ایشان هم چنان برای این نویسنده دردآور بوده است، که گفته اند، مأموران آنوقت همه “کتب” و “اسناد” آن مرحوم را  که ممکن “یادداشتهای قلمی” هم شامل بوده باشد، برده اند، و بعد ندیده اند. برای همه فرزندان عزیز میراکبر خیبر، پیشنهاد می شود که دیگر به هیچ کس در رابطه با مرگ “پدر” صحبت نکنند. به غیر از عامل اصلی، هیچ کس دیگر ممکن نیست که مستند، بداند. این ماما هم یک انسان لافوک، خودخواه  و جاه طلب بوده است. در ذهن او محبت و وفاداری به ارزشهای کلتوری و دینی وجود نداشته است. فقط با شعر خود همه ارزشها را به اصطلاح معمول با “چهار شاخ” باد می کرده است. کار این “اجنتمآب” که خود مغز متفکر نداشته است، با میراکبر خیبر فراموش ناشدنی نزدیک می شود، تا از تفکر او  و از نزدیکی او  سوء استفاده کند. این کار را فقط در صورت جلب اعتماد ممکن می شمرده است. او را خوب می شناختیم. عزیزان “پدر” و “مادر” تان از نگاه بیولوژیکی “تولید کنندۀ”  شما بوده اند، مانند پدران و مادران هریک ما. عاطفه، محبت و مواظبت پدر و مادر، قابل قدر است، خاطرات آنها را گرامی بدارید. این نویسنده چنان احترام به نام میراکبر خیبر داشت و دارد، که نام اولین و یگانه فرزندش را که پسر بود “خیبر” گذاشته است و ملا هم همین نام را بر سر سنگ نوشت و در قبر او گذاشت. متأسفانه  که از شفاخانه  زنده نتوانستم بیرون آورم، و”قتل” عمدی توسط دستهای نا بکار مرموز، گمان می رفت،  حال با هیچ یکی ازین “رهبران” نا لایق و گمراه، قصد تصفیۀ حساب را نمی توانم در سر بپرورانم. اضافه از ۷۳ سال عمر دارم. عزیزان، فضای «سیاسی» و «امنیتی» برای هواداران خیبر چنان کشنده و خطرناک بوده است، که با وجود همه احتیاط کاری ها، خواب آرام در طول این زمان ممکن نبوده است. دوستان زیادی را کشتند و در جبهات به دام مخالفین انداختند. فقط اینکه یک پسر خیبر را چند روزی در وزارت خارجه مقرر کردند، با اشاره، به رخ هواداران می کشیدند. به یاد دارم، که وقتی یکی از فرزندان اوشان پس از ختم تحصیل در وزارت خارجه مقرر گردید، به خوبی درک می شد، که این تقرر، «امتیازی» برای فرزند او به ارتباط ریختن خون پدر نه، بلکه باید تلاشی برای پوشش می بود، تا  برای انجام خصومت علیه اعضای سادۀ حزب که از نام خیبر، به عنوان “استاد میر اکبر خیبر” یاد می کرده اند، فضای باز داشته باشند. برای این “میدها ها” فرصت ندهید، صحت و مؤفقیت برای شما و برای فرزندان شما و همه دوستان مرحوم آرزو می کنیم، اما باید تذکر داد که این دوسیه مانند، دوسیه های بی شمار دیگر در جهان برای ابد، “باز” می ماند. فقط باید نیروی درک در بارۀ وضعیت را در ذهن همیشه تقویت کرد. تشخیص و تثبیت از توان ما انسانهای صدمه دیده خارج است. این هم ممکن است، که یک زمانی از نام قاتل و یا قاتلین شریک احتمالی، تذکر  داده شود، که دیگر زنده نباشند، و کسی هم به حقیقت آن باور نکند. بررسی موضوع، از جهات تخنیک پولیس “جنائی”، باید در زمان وقوع حادثه در محل حادثه از جانب “ارگان دولتی” انجام می یافت، زیرا دولت مسؤولیت حفاظت اتباع را بدوش داشته است. بعد از قتل “خیبر” بر اساس برداشت مقدماتی، با وجود احتمال سایۀ “وحشتناک” قدرتهای “مرموز” بزرگ و امکان تطبیق نقشه های غارتگر، در بروز بحران در حقیقت این هر دو طرف در داخل کشور، در همان لحظات نخست به سبک سری و خیانت محکوم و به انسان و انسانیت در ارتکاب جرم جنائی، مورد سؤال اند. وقتی اگر این به اصطلاح “آگاهان” و ” رهبران” فاسد ح د خ ا می دانسته اند که “قاتل” کیست و چرا قتل کرده است،  چرا به قانون  مراجعه نکرده اند؟  و اگر نمی دانسته اند، پس چرا این رهبران مراسم “تدفین” را به “مظاهره” و شعار دادنهای  “خونبها” گرفتن، متوسل می شدند و دولت را به تعقیب اعتراضات قبلی تحریک می کرده اند، وقتی “قاتل” را نمی شناختند، از کی خونبها می گرفتند؟ این خیانت تأریخی رهبران نا لایق ح دخ ا نا بخشودنی است. در عین حال، چرا دولت وقت، دامنۀ احتمالی توطئه را بررسی نمی کرده اند، برخلاف فوراً  به بازداشت “رهبران” آن دو جناح، متوسل می شود. رهبران بهانه جو و قدرت طلب را چرا فرصت داده اند؟ حکمای دولت خود هم چنان، باید می دانستند، که یکزمان توسط افسران متمایل به این گروپهای سیاسی خود بر اریکۀ قدرت رسیده بودند. آیا رهبران دولت وقت مواظب و مطمئن بوده اند، که بر “اردوی ملی” و بر دستگاه امنیتی تسلط  داشته اند؟ با زندانی ساختن این “ماجرا جویان” که رهبران آن خود اعتراف می کنند که در داخل “اردو” تشکلهای مخفی “نظامی” داشته اند، که ممکن اکثریت اعضای ساده و صفوف آگاهی نداشته اند، در واقعیت، بدون آگاهی همه جانبه، از جانب “باند ها” و “فراکسیونهای” قدرت طلب رهبری می شده اند، که نا گهان آنان را در تحت نام “انقلاب” به یک جنگ خونین

دوامدار درگیر ساختند. به این تصویر نظر اندازید. شخص وسط  کسی است که در  سفارت افغانستان در “مسکو” “دیپلومات” بوده است. پس از “شش جدی”، در زمان “شاه محمد دوست” بحیث “معین وزارت خارجه” مقرر گردید که اقای “عبدالهادی مکمل” هم چنان از جمله “معینان”، ایفای وظیفه می نموده است. هواداران “ببرک کارمل” در توصیف ازین شخص که خود آنان را از دَین مقروض می دانسته اند و در آن مقام او را “شخص مناسب” می خواندن، حکایت می کرده اند که گویا در سفارت “افغانستان” در “مسکو” این فرد، با “کارمل” و هوادارانش “وفادار” بوده است. در حاکمیت دولتی آنوقت که حال پس از ۴۳ سال بقایای رهبران «بی مغز» کهنسال آنان مشغول سند بازی اند، ذکر نامها و پیوندهای مرموز غیر قابل بررسی، چون «حسن شرق»، «جیلانی باختری»، «عبدالهادی مکمل»، «شاه محمد دوست»، «غلام سخی دانشجو»، «سلام چوچه» و «سلام کته»، «جلالر»،، «ابوی»، «سید امینالدین امین» (همکار ناشر) و برادر و غیره  ده ها فرد دیگر، که نام از «حزب» و مهر «کمونیستی» زده شده بود، ‌اما کنترول تمام اداره در دست آنها بوده است. در مدت ۱۳ سال، که چهار «بار» تغییر در سرکردگی بوجود آمد، فقط «کارمل»  بعد از دوری از قدرت به مرگ خدائی تسلیم شده است.  با ذکر این چند نمونه به فرزندان عزیز میراکبر خیبر، باز مراجعه می شود، که دشمنان و سائر «بیگانه ها» برین حزب «مهر کمونیست» کوبیده اند و « غلام مجدد خان سلیمان لایق»، با کمال بی شرمی از «چهار یا پنج ‌کمونیست» نام می برد که گویا زیر شک اند که به این عمل دست زده باشند. از کمونیستهای اختراعی خود نام نمی برد، خودش را مشغول تعقیب آنها نشان می دهد. و خود مدعی می شود که نامهای آنانرا هم نمی داند و بد گمانی های نا معلوم را تازه می سازد. او هم به شما و هم به تمام انسانیت خیانت کرد. در طول زمان تلاش می ورزیده است، تا مناسبات مرحوم میراکبر خیبر دوست داشتنی را با دیگر اعضای رهبری، خراب سازد. او حکایات زیادی از «میله های خود با کارمل» و “جنگهای زبانی” را، در شمال حکایت می کرد. بدگوئیهائی را که از زبان او می شنیدیم، برای ما مایۀ خجالتی بود. حال این “میراث” شیطنت را به پسر خود ماند، تا اگر شود، پسران کسانی را که او خوش نداشته است، تعقیب کند. ممکن است پدر مرحوم شما از “مارکسیزم” و از “فلسفه” آگاهی داشته بوده باشد. متأسفانه این شخص “نا لایق” که فقط باید به خواست دستگاه های جاسوسی “لایق” انتخاب کرده باشد، با پدرعزیز شما، به ظاهر خودش را نزدیک ساخته است، در طول عمر در افغانستان فقط دو مرتبه او را در دفتر کارش در “وزارت اقوام و قبایل” دیده ام، یک مرتبه مصاحبۀ او را ترجمه کرده ام و در مرتبۀ دیگر، او خود از “ضعف” خود یاد کرد و گفت “زه په فلسفه نه پوهیږم“. ندانستم که راست گفت و یا دروغ. حال مطمئن شدم که راست گفته، زیرا او استعداد طبیعی شعر گوئی داشته است، نه استعداد در عشق با دانائی. جوانان!: این همه رهبرانی که از آنها حکایت شده است، از روی تجربه، بصورت عموم جا طلب و فاسد بوده اند. آنها همه فاقد توانمندی رهبری جامعه بوده اند. از جانب دیگر، در همه جنایات، متخصصین “جنائی” برای شناسائی مجرم، نخستین سؤالی را که مطرح می کنند، می گویند که “انگیزه” چه بوده است و هم خلاصه اینکه چه کسی یا چه کسانی ازین “قتل” سود می برده اند؟ میدیاها باید به اطراف رهبران و سود برندگان، خود آنها، بدون “زجر” و شکنجۀ اطفال او، خود معلومات جمع آوری کنند و از روی احتمالات توجه عامه را به جهاتی متمرکز سازند، که بیشتر از آن مراکز متصور بوده بتواند. اما حکم قطعی صادر نکنند. برای ایجاد یک حد اقل تصویر، در همان چهل و سه سال قبل، که فضای “جنگ سرد” مسلط بوده است، به این چند سطر که مجلۀ “شپیگل” (به تأریخ ۸ می ۱۹۷۸م) به چاپ رسانیده است، توجه فرمائید: «… در ماه می ۱۹۷۷م این دو فراکسیون کمونیستی دوباره متحد می شوند – از برکت و حمایت سفیر شوروی در کابل، عضو سابق بیروی سیاسی “الکسندر پوزانف”، یک دیپلومات کار کشته. زیرا محمد داؤود، که در زمان کودتا به صفت مرد  روسها حساب می شد – افسران تعلیمدادۀ شوروی، در جمله رهبر کودتا دگروال  عبدالقادر، برای او در آنوقت در رسیدن به قدرت کمک کرد – از خط چپ هر چه دورتر انحراف می کرد. شاه، در مورد امنیت سرحدات شرقی خود نگران بوده است، به داؤود طعمۀ مجموعی ۱.۸ میلیارد مارک (غربی: مترجم) کمک ، برای پروژه های اقتصادی، پیشکش کرد و حتی وعده داد تا مواصلات بین المللی را، برای کشور که مناطق داخلی آن، از مواصلت جهانی  قطع شده است، با اعمار خط آهن، تا بنادر پارسی  ممکن سازد. در طرف دیگر با هندوستان در جنبش عدم انسلاک، پیوند برقرار کرد. او تعداد مشاوران نظامی شوروی و – تعلیمدهندگان را که  برای سلاحهای خود  که قریب همه ساخت روسی بوده است، از بیش از ۱۰۰۰ مرد به ۲۰۰ نفر تقلیل داده است. افسران خود را بطور فزاینده توسط هندوستانی ها تعلیم  می داده است. در ماه فبروری از عربستان دیدن می کند، کشوری که با میلیاردها نفت، بر ضد نفوذ شوروی کار می گرفت، که  در تمام شرق و شاخ افریقا می جنگد. چند هفته قبل داؤود،  تقاضای اخراج کیوبا را از گروپ ملت های عدم انسلاک بزبان آورده است، به سبب اینکه کیوبا در افریقا خدمات – “هیوی” (Hiwi) برای یک قدرت بزرگ جهانی انجام می دهد. این حرکت برای مسکو مرگ آور بوده است، کمونیستان افغان، در بارۀ این انحرافات و گمراهی ها، اعتراض کرده اند. به تأریخ ۱۷ اپریل ، بازهم یکی از رهبران مؤسس  آن، “میراکبر خیبر” (Amir Akbar Chaiber) کشته شد. در برابر مظاهرۀ توده ئی مردم  علیه قتل، داؤود با بازداشتها عکس العمل نشان داد.  به  زندان نه تنها صدر حزب تره کی، بلکه معاون او هم  انداخته شد. این دوباره یک “سیگنال” برای کودتا. با وجود آنکه گارد محافظ مقاومت سرسختانه نشان داده اند، اما در برابر ضربات “میگ –۲۱” و “تی – ۵۴” نمی توانست زیاد موقف را نگهدارند. “پراودا” در لحظات نخست چنین عمل کرد که گویا این حادثه خیلی دور در عقب، در افغانستان به شورویها ربطی ندارد. “پراودا” فقط یک خبر ۸ سطر را در بارۀ کودتا، از منبع خبری “رویتر” انگلیسی اقتباس کرده است. لیکن بعداً اتحاد شوروی به عنوان اولین کشور، هنوز در همان روز، حکومت کودتای جدید را برسمیت شناخت، که تقریباً همه از اعضای “خلق” تشکیل یافته بودند. بعد از قریب یک هفته بعد “بریژنف” و “کاسیگین” قدرتمند جدید را شخصاً تبریک گفت. دولتهای دیگر، که رژیم جدید را برسمیت شناخته اند، متحدان قابل اعتماد مسکو: بلغاریه، منگولیا، چکسلواکیا کیوبا بوده اند، که فوراً دیپلوماتهای بلند رتبه به کابل اعزام داشته اند – لیکن دو قدرت دیگر هم خارج از “بلاک شوروی”، که به آن علاقمند هستند، که در جنوب آسیا بدون آنها چیزی جریان یافته نمی تواند: هندوستان و عراق…» با توجه با معلومات فوق برای کسانی که به صدور حکم سریع عادت کرده اند، می توانند فوراً ادعای بدون ثبوت به زبان بیاورند. برای فرزندان مرحوم میراکبر خیبر و هواداران او باید گفته شود، که در “اخبار آنزمان آلمان علاوه از اینکه از ایشان به عنوان یکی از مؤسسین حزب یاد کرده اند، در عین حال از او به صفت رهبر “سندیکای کارگری” نیز نام می برده اند.

پایان

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.