قومیت یعقوب لیث سیستانی

کاندید اکادمیسین سیستانی

237

تاریخ سیستان داستان جذابی از عدالت خواهی یعقوب لیث را  روایت می کند و مینویسد: روزی یعقوب در خضراء(چمن) قصر خود برای بار عام نشسته بود، «مردی بدید به سر کوی سینک نشسته و سر به زانوی اندوه نهاده، اندر وقت حاجبی بفرستاد که آن مرد را پیش من آر، بیاورد گفت: حال بر گوی ، گفت اگرملک فرماید تا خالی کنند، فرمود تا مردمان برفتند. گفت: ای ملک حال من صعب تر از آن است که بر توانم گفت. سرهنگی از آن ملک هر شب یا هر دو شب بر دختر من فرود آید از بام بی خواست من و از دختر، و ناجوانمردی همی کند و مرا با او طاقت نیست. گفت لاحول ولا قوة الابالله چرا مرا نگفتی ؟ برو به خانه شو، چون او بیاید اینجا بیا به پای خضراء مردی با سپر و شمشیر بینی باتو بیاید و انصاف تو بستاند، چنانکه خدای فرمودست ناحفاظان را.  مرد برفت آن شب نیامد دیگر شب آمد، مردی با سپر و شمشیر آنجا بود با او برفت و به سرای او شد بکوی عبدالله حفص بدر پارس و آن سرهنگ اندر سرای آن مرد بود، یکی شمشیر برتارکش بزد و بدونیم کرد و گفت چراغی بیفروز چون بفروخت [گفت]: آبم ده، آب بخورد. گفت نان آور، نان آورد،  بخورد. پدر نگاه کرد یعقوب بود خود به نفس خود. پس مرد را گفت : بالله العظیم که تابا من این  سخن بگفتی نان و آب نخوردم و با خدای تعالی نذر کرده بودم که هیچ نخورم تا دل تو از این شغل فارغ کنم .»(تاریخ سیستان چاپ بهار،ص۲۶۵-۲۶۶)

یعقوب لیث سیستانی

      پس ازنشراین مطلب در فیسبوک عده ای از خوانندگان ازمن درباره قومیت یعقوب لیث پرسیدند. باید بعرض برسانم که یعقوب لیث قبل از هرچیز یک عیار و یک جوانمرد بود وبقول خواجه نظام الملک وزیر ملکشاه سلجوقی او قبل از مرگ خود گفته  بود:« من این پادشاهی و گنج وخواسته از سر عیاری وشیرمردی بدست آورده ام،نه از میراث پدر یافته ام و نه از تو (خلیفه) دارم…» (سیاست نامه، از پیام یعقوب لیث به خلیفه بغداد)

درگروهی که بنام عیاران نامیده میشدند، مسالۀ قومیت اصلاً مطرح نبود بلکه چیزی که یک شخص را شایستۀ نام عیار مینمود صفاتی از قبیل : دلاوری، صداقت، نمک‌ شناسی، رازداری، مهمان نوازی، فداکاری، دستگيری از مظلومان، تحمل در برابر شکنجه  وسختی ها، استقامت  در رفاقت و دوستی، پابندی به عهد و پیمان وسوگند، شبگردی، چستی و چالاکی، کمنداندازی، نقب زنی، مهارت درنجات  رفیق زندانی،  زدن بر کاروانها وگرفتن باج از کاروان وبذل باج میان مستمندان‌ ونظایر این اعمال بود. تجمع  این صفات در وجودیک انسان، ارزشی پدید می آورد که بجای اظهارهمۀ اینها ، با یک کلمۀ ادا میشد. این کلمه جامع  کلمه «عَیّار»( جوانمرد) و با اصطلاح کابلیها “کاکه” بود که تمام صفات  فوق را در خود جمع داشت. بر مبنای همین خصوصیات فرد به عضویت درگروه عیاران شامل میشد وپذیرش هم درحضور سرکرده عیاران که بنام استاد یا «پیر» یا«پدرعهد» نامیده میشد، با گفتن  سوگندی با این عبارت:« سوگند به يزدان دادار کردگار و به نور و نار و مهر و به نان و نمک و نصحيت جوانمردان، که غدر نکند و خيانت نينديشد.» ( سمک عيار، ج ۱ ص ۳۰۷، ج ۲ ص ۱۵ )

پس ازاین سوگند دستمالی بر گردن عیار می بستند و آب ونمکی  به او میخوراندند و از آنروز ییعد مکلف بود طبق آیین عیاری عمل   کند. در طی کردن این مراحل مسالۀ قومیت نقشی نداشت، و درکتب ومتونی که از عیاران بحث رانده شده نامی از قومیت هیچ یک از عیاران نیامده است پس مشکل است که در باره قومیت یعقوب لیث حکمی صادرکرد.

گرديزی گفته است که  يعقوب شغل رویگری داشت و «سبب رشد او آن شد که بدان چه يافتی و داشتی جوانمرد بودی و با مردان خوردی و نيز با آن هوشيار بود و مردانه، و بهر شغلی که بيفتادی از ميان هم شغلان پيشرو او بودی.» ( زین الاخبارگردیزی، ص 6-7 )

روح سرکش يعقوب با شغلش نميخواند و چون دارای خيالات بلندی بود، از پای کوره رويگری برخاست و در حلقه عياران و جوانمردان درآمد. بدين طريق يعقوب از رويگری به عياری شد و از آنجا به به راهداری و بدرقۀ کاروانها و سپس سرهنگی يافت و خيل (گله اسپ و سواران) يافت. ( زین الاخبار،همانجا) و باشرکت در هنگامه ها وقیام های مردم برضد عمال دولتی ازمراحل دشوارسیاسی -نظامی  عبور نمود و در پرتو هوش ودلیری وبرتری بر همقطاران خود موفق گردید تا بر سریر پادشاهی قرارگیرد.

 پس از آنکه یعقوب لیث به پادشاهی رسید، شجره ای برای او درست کردند و او را به شاهان کیانی وپیشدادی سی قرن قبل وصل کردند(تاریخ سیستان،ص 207-208). واما درسیستان پس از آنکه قوم سکایی در قرن دوم قبل از میلاد  براین سرزمین غلبه حاصل کرد  نام سیستان که در عصر مدنیت اوستا “زرنگ” و”زرنگا” بود جای خود را  به “ساکستان” (جایگاه ساک ها) واگذاشت . اعراب آنرا سجستان نامیدند و بمرور زمان به سیستان مبدل شد.

اعراب رجال منسوب به سجستان را سجزی میگفتند. سجزی همان سگزی وساکزی است که از عهد  قبل از میلاد تا زمان سلطان محمودغزنوی  در سیستان در اکثریت واغلب درقدرت  بوده اند.

درتاریخ سیستان فقط یک بار اشاره ای به عیاران سکزی شده که در زرنج دست به حمایت از یعقوب لیث ومخالفت با صالح بستی زده اند و برای حمایت   خود از یعقوب لیث به دراوزۀ غنجره زرنج(مرکز عیاران سیستان)  تجمع کرده خیمه ها برپا داشتند: “وخلاف آوردند وهرچه مردم سکزی بود برنشستند وبه درغنجره فرودآمدند و لشکرگاه زدند.” (تاریخ سیستان ص ۱۹۸)

  بوسورت  محقق انګلیس مینویسد که ” درسايۀ رهبری يعقوب وعمرو بن ليث سگزيان پابرهنه و بی چيز، خلفای عباسی را گرفتار تنگنا و ناگزير به دادن باج کردند و طاهريان اشرافی را از ولايتداری خراسان برداشتند. برسراسر[خراسان وگرگان وطبرستان و] جنوب ايران تا اهواز و اصفهان استيلا يافتند وبلند پروازی های آنان تابدانجا رسيدکه بر آن شدند تاحاکميت خود را درآن سوی آمودريا و سرزمين ماوراءالنهر نيز گسترش دهند.”(بوسورت، تاریخ سیستان، ص۲۵۲)

باز درتاریخ سیستان روایتی است که  رئیس دیوان رسایل  یعقوب لیث محمد بن وصیف نخستین شاعر زبان فارسی  سگزی بوده است  واین  احتمال را تقویت میکند که یعقوب لیث هم باید سگزی بوده باشد تا محرم ترین کارهای خود را به یکی ازلایق ترین عیاران سگزی بسپارد واو را بحیث رییس  دارالانشاه خود برگزیند.

باری من از محقق  ونویسنده سییستانی  جواد محمدی خمکً سکایی مولف کتاب  ” واژه گان زبان سکایی”مقیم مشهد ایران  درباره قومیت یعقوب لیث پرسیدم بجواب من گفت:  به عقیده من یعقوب لیث درقومیت خود سکایی= سگزی بوده است.

اقوام سکایی  یا ساکی در هلمند وقندهار بنام ساگزی شناخته میشوند  وزبان شان پشتو وشغل شان گله داری است. در قرن هفدهم وقتی نعمت الله هروی کتاب مخزن افغانی را مینوشت قوم ساکزی را با  اسحاق پیغمبر اسراییلی پیوند داد وآنها را بصورت اسحاق زایی ثبت کتاب خود نمود که تا کنون این مغلطه ادامه دارد.

اما  باید گفت که قبل از ورود اقوام سکایی در سیستان،  زبان مردم سیستان زبان پهلوی پارتی( یا پهلوی اشکانی) بوده است به همین خاطر  برخي از مستشرقين معتقد اند كه زرتشت «يشت ها»ی اوستا را بزبان مردم سيستان به تحرير در آورده و سيستان را بهترين محل تبليغ و تبشير آئين خويش تشخيص كرده بود.(کریستن سن،کیانیان ترجمه رشید یاسمی،ص ۴-۵) در یشتها راجع به سیستان  بیش از هرجای دیگر آریانا سخن بیشتراست. شايد به همين دليل بوده است كه آئين زرتشتي بيش از جاي ديگري از افغانستان در سيستان تقديس و حمايت شده و عمر بيشتر يافته است .

بومیان سبستان امروز بزبانی تکلم میکنندکه بنام زبان زاولی یا زابلی شناخته میشود: دری مخلوط باکلمات  پارتی اشکانی را  به لهجه خاصی صحبت میکنند که فهمیدن آن بر ای کسانی که سیستانی نباشند مشکل است .علی سیستانی مقیم ناروی گرداننده وبسایت نیزارکه بیشتر با لهجۀ زابلی شعرمیگوید،باری برای من گفت که او درخواندن متون اوستائی وفهمیدن زبان اوستائی از برکت زبان زابلی هیچ مشکلی ندارد.

بدون تردید یعقوب لیث نیز به همین زبان زاولی صحبت میکرده است وزبان سکایی را(که بنابرتحقیقات پروفیسرمارگن سترن نارویژی “پشتو” بوده) مثل هزاران پشتونی که امروز زبان  پشتو را در محیط جدبد پرورش خود فراموش کرده وبزبان دری سخن میگویند، یعقوب هم زبان سکایی را فراموش کرده  و زبان دری فارسی را از محیط ماحول خودفرا گرفته بود.

یعقوب لیث پس از آنکه هرات را فتح نمود(253هجری)، شعراء او را به زبان  عربی مدح گفتند. يعقوب که معنی اشعارعربی  را نمی فهمید روبه  رئیس ديوان رسايل خود ،محمد بن وصيف سکزی کرد و گفت: “چيزی که من اندر نيابم چرا بايد گفت؟

ازآن روز به بعد محمدابن وصیف سکزی ، رئیس دارالانشاء یعقوب نخستین کسی بود که بزبان دری شعر سرود و طبعاً  فرامین  ودساتیر یعقوب را به زبان وادب دری مینوشت وبه حکام وفرمانداران خود صادر میکرد. درتاریخ سیستان نخستین شعر پارسی از محمدبن وصیف سکزی چنین امده است:

ای امیریکه امیران جهان خاصه وعام         بنده و چاکر و مولای وسگبند وغلام

ازلی حظی در لـوح  که مـلکی  بدهــید        به ابی یوســف یعــقوب بن لیث همام

بلکان  آمــد زنبیل ولــتی خورد بلــنگ        لتـره شد لشکر زنبیل وهبا گشت کنام

لمن المــلک بخــواندی تــو امیرا بیقین        با قلیل الفــئه کت داد برآن لـشکر کام

عمرعمّارترا خواست و زو گشت بری        تـیغ تـوکرد میانجی بـه مـیان دد و دام‏

عمراو نزد تو آمد که تو چون نوح بزی

در ” آکار” تن او سر او باب ” طعام”

(تاریخ سیستان، ص۲۱۱ ، درآکار وباب طعام نام های دو دروازه شهرزرنج بودند)

در هر حال یعقوب با برسمیت شناختن زبان دری ولغو زبان عربی یک کار فوق العاده برای رونق زبان بومی مردمان سیستان وافغانستان و ایران وماوراالنهر انجام داد که بالنتیجه امروز درابن زبان هزاران کتاب سودمند شعر وداستان وتاریخ، وطب ونجوم  وفزیک وشیمی به این زبان نوشته یا ترجمه شده است. به این خاطر باید از یعقوب لیث نه تنها به حیث شخصیت ملی واحیاکننده مفاخرملی قدردانې ګنیم بلکه بحیث احیاگر زبان دری که یک وجه تسمیه آن زبان درباری است نیز سپاسگزار باشیم ویادش را گرامی بداریم.   پایان

8/2/2024

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.