رادیو داشت از چهار ماه شدن دولت کنونی خبر میداد. سخنان مادر احمد در ذهنم انعکاس کرد که از زبان شوهرش نقل مینمود: این دولت ماندنی است و خدا میداند چی روزهای را ببینیم. اما مادرعلی میگفت:نخیر اینها ششماه در قدرت میماند و بعد دولتی دیگر روی کار میآید ……
با بیحوصلگی و حرفهای خسته کننده از وضعیت، جاروب را از دستم گذاشته رادیو را خاموش کردم. بعد، متباقی خانه را جاروب نمودم.
خدیجه را از خواب بیدار کردم تا برای برادرش غذایی شبمانده را گرم کند. عثمان تنبل و پرخاشگر شده است. هر وقت غذایش آماده نباشد و یا چیزی از وسایلش گم باشد، شروع میکند به داد و بیداد و کتک خواهر بزرگترش خدیجه. اینروزها عثمان در خانه است. چند ماهی میشود بیکار است. تا لنگ ظهر میخوابد و اصلا عین خیالش نیست که با پدرش به بازار رفته کار نماید. گرچه مادر نوروز همسایهام گفته بود:”حمیده! پسرت را خیلی سرزنش نکن، او کودک است. سیزدهسال دارد، بگذار کودکی کند. به نظر من یگانه علتی که بدخوی شده، اینست که همه اورا سرزنش میکنید. نده منت. به خدا گناه پسرت میگیرد تورا”
شاید حرفهای مادر نوروز درست باشد و عثمان کودک. اما در وضعیت کنونی من بروم کار کنم و برای شش فرزندم نان بیاورم؟ پدرش هم کمر درد است و هی از کمر مینالد. چندهزار پولی که ذخیره داشتیم را مصرف دارو و دوای داکتر نمودیم. پس چه کنم؟ بنشینم گرسنگی فرزندانم را تماشا کنم؟ عثمان کار کند بهتر ازینست که گرسنگی فرزندانم را ببینم همان اندک پولی که او میآورد کفایت میکند مرا. با آنکه خودم روزهایی است که غذا نمیخورم.
درحالیکه اشک در چشمانم حلقه زده بود صورتم را از مادر نوروز برگرداندم. نمیخواستم ببیند که زن ضعیفی هستم و برای وضعیت پیشرو گریه میکنم.
دیشب با یحیا بهخاطری خلاص شدن روغن در خانه، دعوا کردم. مرا مقصر میداند که چرا بیش ازحد غذا میپزم. چرا صرفه جویی نمیکنم درموادهای خوراکی. وقتی درجوابش گفتم که: همین اکنونهم فرزندانت سیر نمیخورند. فحشم داد و دروغگو خطابم کرد. به من گفت: وقتی از خانه پدرت آوردم زبان نداشتی. از خانهات غذاهای پخته را برای مادرت میبردی و تمام دار و ندارت خانه مادرت بود. حالا کجاستند آنها؟ چرا اکنون که نیازمند غذا هستیم دستمان را نمیگیرد؟ پس بهخاطری تو نیست پس کیست؟
قلبم را مجروح کرد، میدانستم در قبال خانه مادرم اشتباه نمودهام ولی یحیا حق نداشت که اینگونه به رخام بکشد و مرا پیش فرزندانم حقیر کند. من مادرم! تحمل گرسنگی فرزندانم را ندارم. تحمل شبها بیدارشدن آنهارا از خواب بهخاطری گرسنگی را ندارم.
میدانم یحیا هم در فکر راه حل است و نمیخواهد گرسنگی فامیلش را. اما هرچه زودتر. من تحمل حرف همسایههارا ندارم. تحمل گریههای شکیلارا ندارم. تحمل گریههای نرگس را هم ندارم.
د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه
د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :
Support Dawat Media Center
If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320
Comments are closed.