به جای نقد: [از بن تا بنبست و شکست]

239

 به جای نقد:

[ از بن تا بنبست و شکست]

مجموعه ها ی مقالات سياسی از حميد عبيدی

با پيشينۀ کار در وزارت امور خارجه

بنابر تصادف نيکی، از آمدنم  به اکسفورد در ۲۶ ستمبر سال  ۱۹۹۷ماهی بيش نگذشته بود، که نخستين شمارۀ  گاهنامۀ (آسمايی) به آ درس پوستی ام دريافت کردم. همين که بر پيشانی اش نام آشناdی اعظم عبيدی سابق استاد عين پوهنزی (ادبيات و علوم بشری پوهنتون کابل)  و با پيشينۀ نويسندگی، به ويژه  اين که يکی از داستاننويسان پيشرو زبان پشتو نيز به شمار می رفته، به حيث  بنيا نگذار و مدير مسوول، و نام فرزند برو مند شان حميد عبيدی به مثابۀ  دستيار،  چشم و هوشم را نوازش بخشيد، من هم به نوبۀ خو يش  ضمن عرض امتنان و تبريک، وعدۀ  همکاری قلمی  سپردم.

به هر رو، برای من در مورد پيشينۀ نويسندگی و ژورناليستی دستيار گاهنامه به همين نکته  محدود مانده که گويا  در يک خانوادۀ روشنفکر و اهل ادب و سياست بزرگ شده، و با تشويق پدر بزرگوارش به  اين کار سنگين و پر مسووليتی تن درداده است!

ولی  از ورای پيشگفتارو به ويژه فشرده  يی از  زندگینامه اش که اخيرا در مجموعه يی چهارجلدی از مقاله هاو سرمقاله ها بيش ازگاهنامه آسمايی و پورتال اسمايی گردآ وری نموده و به نشر رسانيده، حدس و گمانم به واقعيت پيوست. زندگينامه يې پر از رويدادهای ناگوار و همزمان پيروزی های بس درخشانی شخص خود او ،  يعنی بر سر رساندن کرير سياسی و نويسندگي با تحليل های ،روشنفکرانه و همزمان رو شنگرانۀ سياسی و اجتماعی در چارچوب وزارت خارجه،  برهه يی پر آشوب، دوران جنگ های خانمانسوز تنظيمی گروه های جهادی و دورۀ اول طالبی -امريکايی!

اين که انتقاد تند و افشاگري فساد مقامات دولتی اعم از اجراييه، قضائيه و تقنينيه در دوره های رياست جمهوری کرزی و اشرف غنی و  به نوحی از انحأ در هردو دورۀ امارت اسلامی،  از مرزسازنده و مسا لمت آميز به مرز مدارا و نصيحت پدرانه(!) رسانيده، شايد به اين  دليل، که به عنوان يک نو يسندۀ واقعا روشنفکر و روشنگر مسووليت خويش راآنجام داده -به گفتۀ سعدی شيرازی: [بر رسولان بلاغت باشد وبس]، ديگر وظيفۀ ارگان های امنيتی، سارنوالی و قضايی  مربوطه بوده تا آن اقشاگری ها، ازیک چنين شاهد عينی و راستينی را در برا بر متهمين  مربوط اقامه کنند!

از ورای تحليل های نويسندۀ ما برمی آيد، امارت اسلامی کنونی هنوز  به سطح افغانی و جهانی به جايگاهی قرار نداشته است تا به مثابۀ يک دولت  به پااستاده و آزاده چنين رهنمود های حکومتداری را به کارگرفته و دورۀ عبوری سرپرستی ويا تحت الحما يگی  پاکستان را نقطۀ پايان گذارد؛ و اينک درين روزهای که در آستانۀ  سومين سال حاکميتش با اعلام لغو  سارنوالی نخستين بخش قوۀ قضائيه که تاحال نامش کم از کم  در لست نهاد های دولتی  با قی مانده بود، منبعد  به يگانه قوۀ اجرائيه محدود و منحصر میگردد؛ به اين معنا که ديگر عملا ويژگی های يک نظام  ديکتاتوری را فراگرفته، چنانچه در گزارشی تازۀ ديگری يونما ۱۵ هزار زندانی همين حالا در توقيفگاه ها و زندان های مخفی طالبان بدون اثبات جرمی به سر می برند!

                                                            #         #         #

حساسيت در برابر بيرق ملی

 درست از همان اوايل حاکميت، بويژه دورۀ کنونی اين سوال اذهان افغانان و جها نيان را گيچ ساخته، تابه کی امارت طالبان در حالت موقت.و  سرپرستی به سر می برد. حتا حساسيت و ضديت در برابر کاربرد پرچم سه رنگ ملی تاريخی و اسلامی و يادگار استرداد  اسقلال ما از  انگليس با نشان محراب و منبر براستر مجازی پارچه يی(تکه يی) باسايزهای مساوی، برنگرانی های هرچه بيشتر کافۀ ملت افغان می افزايد.چی که  بيرق امارت اسلامی محدود بر سيمبول يا نشانۀکلمۀ طيبه بوده، آنهم مرقوم بر  تکۀ سپيدی با ميلۀ همرنگ در فضأ و بالای عمارات و دفاتر تنها و تنها متن کلمۀ مبارکه هممانند سيلی از پرندگان سياه وسپيد  به نظر می خورد؛ درحالی که  بيرق سه رنگ  ملی ما  به تأسی از بيرق های ملی تمامی کشور های آزاد جهان، به شمول بيرق های کشورهای اسلامی، از سعودی تا بنگله ديشکه  افزون  بر نشانی های اسلامی، دارای استر برجسته  و ملموسی مجازی نيز بوده  و درحقيقت آن را تکميل می نمايد!

                                    #         #         #

از تعامل تا شناسايی رسمی

آنچه درين زمينه برای امارت اسلامی از همه مهمتر می نمايد، برداشتن سلسله موانع که در ارتباط شناسايی رسمی دورۀ کنونی و يا کم ازکم روابطی  به سطح تعامل سياسی، اقتصادی، تخنيکی، بشری، فرهنگی…  ازسوی جامعۀ جهانی، در قدم نخست، کشور های  اسلامی سر راه شان قرار داشته، از جمله پاليسی بس سختگيرانه ای در برابر زنان،  اخراج کادرهای اناثيۀ مسلکی از نهاد های بس مهمی دولتی و حتا غيردولتی که  از ورای رسانه های جمعی و اجتماعی اعم از خارجی و داخلی، به شمول شکايات و انتقادات عامه به گوش وچشم مردم می رسند ، حاکی ازآنند که گويا  عزل قضات اناثيه با تحصيلات  عالي و پيشينۀ کارو تجربه به ويژه از ستره محکمه، وزارت ماليه، امور اداری رياست جمهوری… و همچنان تعطيل و تعلل در بازکشايی دورۀ متوسط آموزشی به روی دختران  مانع بس مهمی در زمينه برخلاف  واکنش های به سطح افغانی و جهانی از مدت  يک و نيم سال و اندی بدينسو  کماکان ادامه داشته است. تا بالاخر، دروازه های پوهنتون هارا نيز به روی شان بستند و ديری نگذشته بود که ورود  شان رابه آموزشگاهای خورد و کوچک، ازمکاتب  تا پوهنتون های خصوصي و رضاکارانه اعم از سوی افغان ها و سازمان های بشری جهان ممنوع  ساختند.بنابرآن يونسکو  نهادعلمی، فرهنگی و آموزشی سازمان ملل،  روز جهانی آموزش سال،۲۰۲۳ مصادف با۲۴  جنوری را به نام دختران دوره متوسطه و پوهنتونی افغانستان  اختصاص داد که تعداد  محرومين  هردو دوره  حدود سه  ميليون تخمين می گردد.

                                    #                                 #

اصطلاحات مشهور غلط

۱- بنيادگرايی

اصطلاح بنيادگرا-بنيادگرايی(فندمنتالست- فندمنتاليزم) برای  هريکی از احزاب وگروه های  تندرو اسلامي، (مشهور غلط) بوده و  نبايست   به عين معنا و مفهوم يا مترا دف آن مورد کاربرد قرارگرفت . دليل آن کاملاروشن و هويداست وآن اين که اکثريت مطلقی از  احزاب اسلامی  ارزش های بنيادی اسلامی اوايل اين دين مقدس را  آشکارا پشت پازده اند ؛ البته پيشوند ((افراطی)) چنين  يک سوء تفاهمی را به بار نمی آورد.

۲-حکومت فراگير اپارتايد!

اصرار وابرام برحکومت همه شمول، فراگير…که از سوی معترضين به ادرس امارت اسلامی از نگاه تخنيکی-هيچ يکی ازين دانشوا ژه ها معادل درستی (broudbased) يا فراخ بنياد نبوده، بل بيشترينه فراقومی و فراسمتی تعبيرو تفسير می شوند؛ بويژه، از سوی آنانی که عمدتا ((پناهجويان انقلاب اکتوبر)) سمت شمال را تشکيل داده و درعين حال جدايی طلبان سوگندخورده و شوونستی که از (دهۀ دموکراسی) بدينسو زير نام تشکل يا گروهی به نام((ستم ملی)) ازشهرت چندان خوبی برخوردار نبوده و  به سطح  منطقه بيشتر ازسوی روسيه ، تاجيکستان، وزبکستان و ايران به آدرس حکومت  سرپرست طالبان بيشترتبليغ  وتوصيه شده و به مثابۀ يکی از شرايط و وسيايل فشار برای تعامل و شناسايی رسمی عليه  امارت اسلامی طالبان به کار مي گيرند. ور نه، به استثنای مشتی فعا لين هزارۀ  شيعه مذهب، نزد اکثريتی مطلق بوميان ، متجاوز از (۵۰)٪ ) همراه با ساير  اقليت های بيطرف زبانی- نژادی مردم افغانستان هرگز قابل پذيرش نيستند.

الگوی چنين يک گروهی فقط و فقط اقليت يک بر چار سپيد پوست افريقای جنوبی با برنامۀ اپارتايد را تداعی می کند که بعد از  آزادی نام نهاد  ازاستعمار  اروپايی ها، بويژه انگليس ها، به منزلۀ بخشی از  سرزمين مشخصی از قارۀ سياه  با راه اندازی جنبشس آزاديخواه، تحت فشاری اکثريت جامعۀ بشری  با رهايی رهبر نامدارش نلسن منديلا از حبس ۲۷ ساله و برقراری حاکميت  اکثريت بومی ۷۵٪  از اقليت سپيد پوست ۲۵٪  بيشترينه در برگير دنبالۀ خود انگليس ها و ديگر سپيد پوستان  اروپايی به دست آورد!

به هر رو اگر واژه نامۀ (همه شمول) ياهم (فراگير) با تعبير و تفسير بالا، يعنی (فراقومی و فراسمتي)  مدنظر قرار گيرد، امارت اسلامی آن را  از همان آوايل جامۀ عمل پوشانده است ، علاوه به دو مقام عمدۀ پيشين، يکی از معاونين رئيس الوزرأ و معين وزارت دفاع تاجيک و معاون مسلکي وزارت صنعت  و تجارت غير پشتون می باشند. افزون برآنها مناصب مشخصی از سخنگوی تا والی، ولسوال، شاروال… همانا با شرايط سهل وساده  يعنی  (ريشداری و  وفاداری) خلاصه شده که ازين رو تعداد بالقوۀ غير پشتون در چار چوب تشکيلات اداري امارت طالبان از تعداد خود طالبان تجاوز می کند.

به اين معنا که پافشاری معترضينی به سطح افغانی و جهانی بر امارت اسلامی برای  تشکيل (حکومت همه شمول  ويا فراگير)  غير قابل توجيه می باشد.  به هر رو بيشترينه تحليلگران برآنندکه اکثريت خاموشی ازافغانان دربرگير  هردو جنس، مردو زن، بويژه آنانيکه دچار  بيکاری، فقرو تنگدستی و بيماری بوده، و از قيود گشت وگذار و درعين زمان ازمحروميت دختران شان از آموزش رنج می برند، به هيچ صورت از طالبان حمايت نکرده وتا میتوانند،  با تحمل وقبول همه خطرات مرگبار ازکشور فرار می کنند!

                                    #                                 #

تعبيری نادرست ارزش های اسلامی

ازظهارات تازۀ مولوی  عبدالکير معاون رئيس الوزرأ در مسايل سياسی و مذهبی که گويا امارت اسلامی تعامل بلاشرط باجهان را ارزش ميدهد، ولی نه به بهای ارزش های اسلامی،  واکنش های را به سطح داخلی و خارجی  از جمله شاغلی مختار لشکری از تلويون (ککتوس) اش سوالی را  به آدرس منابع مختلفی از طالبان مطرح کرده که [ ايا عدم کار زنان نجات اسلام است، يا کشتن آنان از گرسنگی؟]پرسشی که تاحال هممانند پرسشهای وافری ديگر در ارتباط  سلب حقوق جنس اناثيه بی  پاسخ مانده است!

#                                 #                                 #

اميدواری بيجا در ارتباط شناسايي رسمی امارت اسلامی طالبان ؟

صدای امريکا

اسد ۰۳,  ا۱۴۰۲

، گفتگوی تليفونی و توافق  مقام های سه گانه درمورد شناسايی رسمی حکومت اسلامی طالبان را برخی از معترضين به فال نيک گرفتند.

با اين خوشبينی که گويا طالبان بالاخر با اين ديگرگونی سياسی تن خواهند داد تا  از راه مسالمت آميز در تعبير و تفسير ارزشهای عام اسلامی با پيروی ازعلمای جيد و پيشتاز، اعم افغانی، عربی وغيره درزمينه تجديد نظر نموده  پاليسی بس سختگيرانۀ خويش را  تا حدی  کاهش دهند!

آری شاغلی بلينکن وزيرخارجۀ امريکا از آدرس کشورش امريکا به اصطلاح  ابر قدرت يکه تاز جهان ابراز داشت که بايدگفتگو ها يش با وزيران پاکستان و قطرمحدود به تماسهای تليفونی نمانده،  بل چنين مسايل بس جدی سياسی روزگار ما ايجاب می نمايد تاطی کنفرانسی مورد  تحليل و تجزيه قرار گيرند.

 به تعقيب آن درست  در  هفتۀ واپسين ماه جولای ۲۰۲۳ سخنگوی وزارت سرپرست امارت اسلامی نيز خبر داد، هيئت  افغانی به سرکردگی  مولوی اميرخان متقی وزير سرپرست  به غرض شرکت درگردهمايی دوحه با وزيران امورخارجۀ امريکا به همراهی خانم امیری مشاور عين مقام در امور زنان افغانستان، وزير خارجۀ پاکستان و کشور ميزبان شرکت ورزند   تبصره های تلويزيون های غيردولتی اعم از مقيم و برونمرزی حاکی ازآن بوده که   اگر مسألۀ شناسايی امارت طالبان به مثابۀ دولتی  مستقل اسلامی افغانستان کم از کم از سوی سه کشور در رأس امريکا که وزرای خارجۀ شان در گرد همآيی دوحه در زمينه به توافق رسيده،  امکان پذير گردد، اميد است، کشورهای ديگری جهان نيز ازآنان  پيروی نمايند!!؟

ناگفته نبايد گذاشت که انگيزۀ چنين يک  تصميمی،آنهم از ابتکار های امريکا،  همانا رقابت با بلاک، به اصطلاح خود امريکا  و ديگر همنوايان جهان سود و سرمايه  ((نو ظهور  روس و چين)) در منطقه وخاصتا در پاکستان و خود افغانستان بوده است. وگرنه، نه پاکستان و نه قطر هرگز چنين  يک جرأتی را نداشته اند… و شکی نيست که بلاک رقييب و ديگر کشور های جامعۀ جهانی عين جرأت را نيز درعمل پياده کنند!

رويهم از مصاحبۀ  پشتو،پارسی و انگيسی سناتور افراسياب خټک با  خبرنگاران افغانی وپاکستانی بر میآيد، که تحقق چنان يک اميدواری را ازگرد همايی دوحه مورد شک و ترديد قرار گرفته شده است، نامبرده  ابراز داشته که هردو وزير شرکت کننده، نه وزير برحال پاکستان آقای بلاول يا بيلَوال زرداری و نه وزير سرپرست امارت اسلامی افغانستان  مولوی اميرخان متقی اختيار عام وتامی از سوی حکومات متبوعه داشته، تا فيصلۀ نهايی وتوافقنامه در زمينه را مطابق ميل مقامات امريکا امضأ کنند. درخور يادآوريست که گروهی از  فعالين زنان افغانی دربيرون از تالار گرد همآيی دوحه برضد تعامل و شناسايی حکومت سرپرست و تحت الحمايۀ پاکستان  شعارهای اعتراضيه را به راه انداخته و نيز از سوی اعضای جمهوریخواه در ولسی جرگه يا کانگرس امريکا راه اندازی چنين  يک اقدامی را به شدت انتقاد کرده و آنرا يکی از خطاهاو خود سری هایی سياسی جوبايدن پرشمردند!

سناتور  افراسياب در مصاحبه اش دليل رو گردانی پاکستان از امريکاعلنی ساخته ابراز نمود  که پاکستان از  زمان قطع ميليونها دالر کمک ساليانه از سوی رييس جمهور ملياردر و بد قهر دونالد ترمپ بدينسو با توسعۀ هرچه بيشری روابط سياسی و اقتصادی را با بلاک نوظهور(چين- روسيه)، ديگر ابرقدرت امريکا را به چالش گرفته است ودرعين حال امارت اسلامی را نيز به پيروی از عين الترناتيف فرا خوانده، ضديت با امريکا را  هرچه بيشتر برای هردو کشور اسلامی مفيدتر تعريف  کرده است.

از مصاحبۀ ۳۰ دقيقه يی امروز چهاردۀ اگست سناتور افراسياب خټک با بخش  آشنای صدای امريکا  بر می آيد که انگيزۀ گزينش پاليسی سختگيرانۀ امارت اسلامی در مورد سلب حقوق آموزش و شغل و کار زنان، و توأم به آن تحريک وحمايت ازگروه های ضد  مقامات طالبی در زمينه از همه بيشتر از سوی غربي ها و در رأس امريکا منشأ می گيرد بنابرآن  دردوسال گذشتۀ  امارت اسلامی در ضديت با امريکا سلب حقوق جنس لطيف  را هر چه بيشتر در ساحۀ آموزشی روز تا روز فزونی بخشيده است.

به گونۀ مثال با برگشت  هيأت وزارت خارجه به  سرپرستی اميرخان متقی از کنفرانس دوحه،  از سوی  مقامات رهبری، به جای علايم نرمش و انعطاف در قبال آموزش دختران موقف سختگيرانه تری راعلام داشتند، و آن اين که دورۀ آموزشی دختران را  در  ولايات کندهار وزابل  به سه سال  محدود کرده و بلا فاصله آن را در تمام ولايات تعميم بخشيده ودرعين حال  علی الرغم [أطلبُ العِلمِ فريضةٌ على كلِّ مسلمٍ ((ومسلمةٍ))]منحصر به سيپاره خوانی و قرآن خوانی.  تصميم و تصويب بستن دروازه های دارالمعلمين ها به روی هردو جنس البته چندی  پيش ازين  نيز واکنش های  معترضين را به سطح  افغانی  و جهانی به شمول سراج الدين حقانی وزير سرپرست امور داخله امارت اسلامی برانگيخته و افزوده است، از بد بدتر اينکه نصاب مربوط درزمينه را  يکسره (مدرسه يی) ساخته اندشيرمحمد عباس ستانکزی معين سياسی وزارت امورخارجه نيز  از همان آوايل  همزمان صدای  اعتراضش را  نيز در زمينه بلند کرده است؛ که از سوی رهبری امارت اسلامی  مجازات ديده و مدتی از وزارت تعطيل شده بود؛ مولانا سميع الحق مدير ومدرس دارالعلوم حقانيه در اکوړۀ خټک خيبر پشتونخوا نيز به نوبۀ خود در زمينه تبادل نظرکرده است.

 مولانا کسيست  که پس از وفات رهبر جماعت اسلامی مفتی محمود راهش را از مولانا فضل الرحمان جدا کرده است اوتنها  به نام فرزند شاد روان مولانا مفتی صاحب سرکردگی جماعت اسلامی را مدعی شده، درست از زمان صدارت بينظير بهتو تاحال همراه با پيروان کم علمش درعين خط سرکار قرار داشته است؛ که تنظيم و بسيج طالبان افغانی يکی از دستآورد های در زمينه شمرده می شود. ولی موانا سميع الحق با پيروی از مولانامفتی مرحوم پدر آن  فرزند ناخلف با تمام معنا خود را به مثابۀ يک((عالم اسلامی پشتون))  به اثبات رسانيده است. در حالی که فرزند ناخلف و نيمچه ملا فضل الرحمان افزون برآنکه ازين خط مسلَم انحراف ورزيده، تحصيل علومش در حقانيه به حيث  يکی از شاگردان نالايق مولانا  عبدالحق مرحوم پدر مولانا سميع الحق بوده است!

من نويسندۀ اين سطور (زيار)  در همين ارتباط خاطرات بس دلچسپ و ديرينی از هردو شخصيت ((علمای پشتون))  داشته ام:

(۱) اواخر سال ۱۳۵۱=۱۹۷۲ درست زمانی که حزب نيشنل عوامی  در نتيجۀ  پيروزی در انتخابات حکومت ايالتی را تشکيل داد، هيئتی به رهبری عبدالوليخان به کابل آمده، باچا خان(فخر افغان) را پس از سالها  اقامت و دستاورده های  زيادی در افغانستان (بره پښتونخوا) باخود تا پشاور بدرقه نمود؛ و من با استفاد از موقع کاروان مربوط را تا پشاور همراهی کرده، از همه اولترخودرا به پارک جناح رسانيدم  تا درگردهمايی پر شکوه استقباليه شرکت ورزم…  از همه نخست مولانا مفتی محمود وزيراعلای حکومت ايالتی نشنل عوامی و رهبر حزب جماعت العلمای اسلام بيانيۀ شان را با اين جمله آغاز نمودند:

[  به همه شما آمدن  باچاخان را  از ژرفهای قلبم تبريک می گويم]…

باچاخان البته ساعت ها پس از مارش در کوچه های  شهر کهنه (قصه خوانی) به  پارک می رسيد و بايستی برای حوصله آفزايی هزار ها تشنه گان ديدار شان و اکثريت مطلق هم  بازماندگانی از لشکرسرخپوشان غنی خان از واپسين روزهای استعمار انگليس باکلاه ها  ويا هم  پاپوشهای سرخ به تعقيب بيانيه ها، شاعران و نويسندگان  شعرها، طنزها و نمايشنامه ها را پيشکش گردند؛ ولی  من  زله و خسته به هر رو به هوتلی پناه بردم تا به فردايش برای شرکت  در مارش درازی باچا خان از پشاور تا چارسده خود را  آسوده ساخته باشم!

 ولی با خلف الصدق مولانا مفتی مرحوم مولانا عبد الحق و اينک فزند پيرو عين خط ديوبنديش مولانا سميع الحق رهبر بخش اصولی جماعت العلمای اسلام،  با امارت اسلامی ما  در برابر کار و آموزش جنس لطيف مشوره های بهيخواهانه درميان می گذ ارد!

 البته با پدر مرحومش مولانا عبدالحق رئيس و مدرس  عين داراعلوم حقانيه موجوده مکاتبۀ ژورنالستيک، درست مدت زماني  که من در پوهنزی زبان و ادبيات  پوهنتون  کابل در چوکات نشرات پشتو از طريق گاهنامۀ (وژمه)  مکاتبه داشتم  وشماره هایش را بلا ناغه برایش می فرستادم که نامه های جوابيۀ  شان در کلکسيون های آن گاهنامه در کتابخانه های پوهنتون کابل، عامه و شخصی به يادگار مانده اند؛

نبايست  از ياد برد، سنتېزی خداشناسی وخود شناسی، به زبان ديگر، شعار(هويت  تباری تاريخی از زمان استعمار بدين سو جزء  اساسنامه و مرامنامۀ احزاب اسلامی (پشتون و افغان بوده است؛  آنهم  باباور زياد   با الهامی از تعليمات و تلقينات سيدجمال الدين افغان ونيز  شاعر نامور اردو و فارسی علامه اقبال لاهوری همزمان شعر وادب پشتو  را نيز درآن سامان و  سپس بويژه  در اواايل حاکميت پاکستان بنابر احساس عين نيازمندی  از سوی نخبگان شعروسخن پشتو به ادامه و نگهداری هرچه  بيشتر آن سنتيز در زمينه بروز داده  اند؛: به گونۀ مثال:

از شاعر انقلابی ولی محمد  طوفان :

 هسې رنگه مې  ايمان دی په پښتو کې

لکه څنگه چې  پښتو مې ده ايمان کې…

په پوکو د دښمنانو به مړه نه شي،

د پښتو شمعه بلېږي په طوفان کې

نمونه های از استاد  اميرحمزه شينواری:

ما ټيټ ورته لېمه کړل زما سر نه ټيټېده

شايد په محبت کې هم افغان پاتې کېدم…

#                     #                     #

                                                کودتا های خونين احزاب  چپ و راست

به خاطر آگاهی  بيشتر حميداله عبيدی  و ديگر قلم بدستان نسل دوم هردو رويداد  مصيبت باری به اصطلاح  انقلاب کمونستی(۷ثور(۱۳۵۷/اپريل۱۹۷۸م) در راستای ماموريت سازمان سيای امريکا  و از بد بدتر انقلاب ۸ ثوربه اصطلاح اسلامی ديکته شده  از سوی سازمان مشابه پاکستان با حکومات توتاليتار تحميلی که  فشرده يی از عوامل و پيامدهای  ناگوار آن ها به گونۀ زير  ارايه می گردند:

نخست- در مورد  عوامل خارجی و داخلی انقلاب۷ثور بايستی ابراز نمود که طرح آن با پيروزی گودتای سپيد جمهوری ۲۶سرطان ۱۳۵۲ داودخان از سوی (سيا)، سازمان استخباراتی امريکا ريخته شده بود تا چگونه آنرابه دست حفيظ اله امين جامۀ عمل بپوشاند؟

اگر  دورۀ اميرشيرعليخان را به دنبالۀ استعمار کهن واگذاريم، از دورۀ  مودرنيزم  و روشنگری شاه امان الله را  به گونۀ مشخصی با استرداد استقلال کامل ملی   ۱۹۱۹ آغازنمايم که راهی را به سوی پيشرفت و شگوفانی جامعه افغانی هموار ساخت که شوربختانه، آخيرا کودتاهای ۷و۸ ثور و بدترين آن کودتای نافرجامی عليه  شهيد ملت دکتور نجيب الله و سبوتاژ مصالحۀ ملی اش آنجاميد !

دوم-  درارتباط انقلاب   ۸ثوراسلامی بايد گفت که جهاد از همان اوايل کودتای سپيدجمهوري داودخان آغاز شده و پس ازآنکه کودتای نافرجامی از حکمتيار ومسعود در لغمان وپنجشيرهردو افراطيون فرار را بر قرار ترجيح داده به پاکستان پناهنده شدند و نخستين کمپ تعليمی نظامی باگروه چهار هزار تروريست از سوی نخست وزير بهتو  که اکت ماويستی ميکرده در (کوتل سليم)، بين چترال و اشکاشم، مختص براي مسعود ماويست- ستمی پایگذاری شد.

#                                 #                                 #

کودتا به اصطلاح انقلاب کمونيستی امين

اين سنارو که چگونه کاخ سپيد  از راه سازمان استخباراتی (سيا)  امين را که از تحصيلاتش در کالج  تربيۀ معلم کولمبيا سه ماه بيش نمانده بود، برای فراگيری ( مارکسسيزم-ليننيزم)  در انستيتوت يا مرکز ويژه، وادار ساخته و پس از فراغت به افغانستان برگرداند.

اعتراف خود  امين

از پيروزی انقلاب ديری نگذشته بود که امين طی  کانفرانسی در تالار بزرگ پوهنتون کابل خطاب به جمع عفيری از دانشجويان، استادان،  هيئت رهبری پوهنتون و شماری از فعا لين حزبی موضوع فراگيری کورس های مارکسستی ليننستی را نه تنها اعتراف نموده، بل آن را مايۀ افتخار خويش وانمود کرده گفت: ((سه ماه از تحصيلم در پوهنتون کلمبيا و احراز  داکتر دگری ماند بود که برايم هدايت دادند تا سه ماه باقيمانده از سکالرشيپ را برای فراگيری کورسهای ياد شده درانستيتوت  مربوط اختصاص دهم…))

#                                 #                                 #

در راستای تدارک کودتای امين

چنانکه گفته آمديم،اينکه امين چسان با عضويتش درحزب دموکراتيک خلق به نخستين تاکتيک اش( دوپارچگی)  حزب واحدی، به خلق، به رهبری تره کی و پرچم به رهبری کارمل، حزبی که نه تنها مخالف عضويت، بل مخالف دومين هدف تاکتيکی و درعين حال ارتقايش به مقام رهبری، معاونيت  و نهايی ترين هدف ستراتيژيکی اش راه اندازی کودتای نظامی،  به اصطلاح (انقلاب کمونيستی ۷ثور) بوده است،که بعدا از سوی هريسن، نخستين نمايندۀ سازمان ملل متحد در ارتباط مصالحۀ ملی سبوتاژ شده ميان رهبران مجاهدين و  دولت افغانستان و يکی از مؤلفين کتاب دوجلدی [حقايق پشت پردۀ تهاجم اتحاد جماهير شوروی، برگردان  پشتو ازجبارثابت] پرداخته شده که  فشرده يی ازآن  دراينجا پيشکش می نماييم:

مقامات امريکايی حفيظ اله امين را از ديرباز،حتا از دورۀ نخستين سکالرشيپ اش  حدود ۱۹۵۵ به منزلۀ ناسيوناليست افراطی پشتون می شناختند. درعين زمان، به استناد نشريه يی از حزب توده، که گويا  امين منحيث اجنت (سيا) ، رياست  دانشجويان کشورهای جهان سوم در امريکا برگزيده شده بود.  و به قول (هريسن) کاخ سپيد اورا نسبت  به افراطيون اسلامی بيشتر مورد اعتماد قرارداده و حتا به گونه شفاهی برايش وعده سپرده بود تا درتحقق پلان الحاق دوبارۀ مناطق آنسوی ديورند لاين به افغانستان، يا به شهادت فقير محمد خوستی، وزير امور داخله و واپسين رئيس دفتر امين در برهۀ  سه ماهه پس ازکشتن تره کی، (( لوی پشتونستان))  او ياری رساند. ولی مشروط برين که  از آدرس حزب حزب واحد خلق (حزب دموکراتيک خلق افغانستان(ح دخ ا)، انقلاب کمونستی  رابه  راه انداخته و شوروی را برای دفاع آن در برابر حملات مجاهدين ترغيب نمايد. به زبان ديگر:

پای شوروی را به افغانستان کشيانيده و زمينۀ انتقام جويی در ارتباط شکست بی شرمانه در ويتنام را  از ابرقدرت رقيب برای امريکامساعد نمايد.

#                                 #                                 #

يک تير و دوفاخته!

آری،حفيظ اله امين کودتای خودسرانۀ (۷ثور) را ازآدرس حزب  واحدی دموکراتيک خلق، درست زمانی به راه انداخت که هيئت رهبری با شماری از فعالين  به جرم بهره جويی از مشايعت جنازۀ شهيد ميراکبر خيبر با بسيج وسازماندهی خود امين، از منزلش در مايکروريان اول  تا شهدای صالحين راهپيمايی بزرگی با شعارهای ضد  رئيس جمهور داودخان، در توقيف خانۀ ولايت کابل  به سر می بردند،  دست به کودتا زده، و پس ازآن که شام همان  روز  با تخليۀ ارگ ومحاصرۀ منزل داودخان از پيروزی اش مطمين گرديد، فردا  حوالی صبحدم با گروه  ويژه ضربتی اش به توقيفگاه يورش برده، هيأت رهبری را بافعالين يکجا آزاد ساخت.

يکی ازمهارت های امين اين بوده که به مثابۀ عضوی کميتۀ مرکزی از سخنرانی  بر سر قبر به گونۀ استثنايی خودداری ورزيده، از تعقيب و توقيف قوای امنيتی خود را وارهانيد، که درعين حال ازهمکاری ارتباطات مخفی با برخی از کارمندان وزارت امور داخله، از بريدگی يا ساتنمل گلابزوی تا  کارمند بلندرتبه فقيرمحمد خوستی  وحتا رييس امنيت ملی، معين سياسي وزارت امور خارجۀ داود خان نيز برخوردار بوده است!

بعدا  آن افواهاتی به يقين پيوستند که توطيۀ شهادت استاد خيبر نيز از سوی شخص امين چيده شده، و به احتمال قوی  با همکاری نوراحمد نور به حيث  مسوول  بخش نظامی  شاخۀ پرچم  که لست افسران  کليدی اعم از نيروهای زمينی و هوايی را  در اختيار امين گذاشته؛ و در عين زمان  به گونۀ داوطلبانه حاضر شده تا  در قتل استاد خيبر  به   به او ياری رسانده، تا او با يک تير دو فاخته را شکار کرده باشد!

 همچنان  از برکت همين همکاری خودسرانه وجنايی بود نوراحمد نور بوده که امين دومين  وزارت بس مهمی پس از وزارت دفاع، وزارت  امور داخله و امنيت را به آن شارلتان ارمغان نمود!

و از کودتا به اصطلاح انقلاب کمونيستی اش سالی بيش تگذسته بود که کارملی ها راطی   پلينوم کميتۀ مرکزی به اخلالگری  ضد وحدت و رهبری حزب واحد خلق متهم ساخت؛ که بلآخر با پافشاری زياد  منشی عمومی تره کي را مجبور ساخت  تابه غرض برسی ادعايش جلسۀ  بيروی سياسی متشکل  از اعضای ده گانه، پنج عضوِ خلقی و پنج آن پرچمی  به رياست خود و حضور مشاور کمتيۀ مرکزی داير نمايد.

ولی امين پيش  از فراخوانی  نشست  بيروی سياسی دو عضوی پرچمی ((لايق وبارق)) را پيش از پيش تهديد و در عين حال تطميع کرده بود، درتتيجه با  فيصلۀ اکثريتی، ارأ ۷ در برابر دو، هر سه عضوی مخالف الرأی را  همراه با  فعالين به سفارت های نه چندان مهمی  اعزام کرد، ولی سفارت بس مهمی ((واشنگتن)) را،  باز هم به نوراحمد پنجوايی مورد اعتماد خاصش ارزانی داشت!

#                                 #                                 #

 پيروزی برای  امريکا با خونبها و بی سرنوشتی مليونها افغان و ويرانی افغانستان

به هر رو، حفيظ اله امين شرط آمريکا را حتا  فراتر از انتظارش،به سر رسانيد، ولی به بهای  زندگی انسان بيگناه کشور ، ميليونها دستبندی کرده در گروه های پنجگانه: [اخوانی، روحانی، مليگرای تنگنظر، اربابان يا فيودالان، اشرافيان ياپرچميان]، به شمول اعضأ و رهبران احزاب و دولتمردان پيشين اعم از دورۀ  شاهی در رأس موسی شفيق واپسين نخست وزير ظاهرشاه و نور احمد اعتمادی نخست وزير نظام شاهی  وسفير جمهوری داودخان درمسکو، و آوارگی مليونها افغان به کشور های همسايه و منطقه ، خاور ميانه، آسيای ميانه، روسيه… به بيان ديگر به همه  قاره های پنجگانه آنجاميد؛ از همه نخست بيشترين شان متجاوز از سه ميليون به پاکستان سرازير شدند، جايی که قشرجوان شان، بويژه باسابقۀ خدمت در نهادهای امنيتی، پوليسی و ازهمه مهمتر با تحصيلات نظامی،آنهم دراتحاد شوروی،  لشکری مشتی از سرکرده های فراری زمان انقلاب جمهوری داودخان، به اصطلاح  مجاهدينِ دالر پوند،  ين،  مارک، فرانک، درهم ودينار… را تشکيل دادند.

#                                 #                                 #

شکنجه گاه ها، زندان ها، وکشتارگاه ها

ازآنجاييکه امين برای نيل  به دوهدف: (۱)زمينه سازی برای  کشاندن پای شوروی در راستای ماموريتی برای ابر قدرت سود وسرمايه و درعين زمان به عنوان تاکتيک و  پيش شرطی برای نيل  به دومين هدف ستراتيژيک خودش تحقق (( لوی پشتونستان )) بايستی به منزلۀ دومين سمبول فاشيستی پس از جنگ جهانی   با پيروی از هتلر دست به ايجاد شکنجه گاه ها، زندان ها، وکشتارگاه ها زند:

 شکنجه گاه ها را  زير نام (اگسا) و زندانهايش، به گونۀ مثال باستيل مرکزی پلچرخی کم از کم دارای دو کشتارگاه بوده است: (۱) زير نام (تيرباران زنده) پشت زندان و (۲)کمی فراترازآن به نام (پليگون) …، کمپ های با کوره های آدمسوزی (اشويتس) در پولند…و (لاگر ساکسن) در خاک اصلی المان را تداعی می کردند!

            #                                 #                                 #

فراخوانی قشون سرخ  به سود امريکا ولی از همه اولتر به قيمت  سرنگونی خودش

آری، بالاخر امين  تشديدی روزافزون حملات راکتی و ضدراکتی جنگجويان جهادی با  پشتبانی قوای مجهزتر و ماهرتر عرب و عجم  را  به بهانه گرفته، درخواست رسمی يی  را برای کمک نظامی بر بنياد معاهدۀ سالی پيش ميان  (ح.د. خ.ا)  به سرکردگی  شادروان نوراحمد تره کی رهبر حزبی و دولتی افغانستان با مقامات  اتحاد جماهير شوروی، درميان گذاشت؛ ناخبر ازينکه  به سرنگونی خودش  می آنجامد!

به هر رو، اينکه  امين چې چيزی  ديگری را در راستای جنايات فاشيستی اش در سر می پرورانيد،  نخست از  همه اين خواب وخيال پوچی که اگر با کشاندن پای شوروی به افغانستان باکارگيری قشون سرخ کاخ سپيد را  به مرادش رسانيد و حالا می تواند، با کارگيری عين قشون، آرمان نهايی شخصی اش (پشتونستان بزرگ) را  به ثمر می رساند…

ولی ازين ناخبر  که  در کريملن نشستی  دو جانبه يی ميان مقامات بلند پايۀ حزبی و دولتی شوروي و هيئتی افغانی دربرگير گروهی متشکل از سروری سابق رييس  سازمان دوزخی اگسا در مدت زمان  پيست ماهۀ  ديکتاتوری  امين، جنرال وطنجار و دوسه شخصيت ديگری که پس از قتل تره کي  به سفارت  شوروی پناه برده  و ازآنجا مخفيانه به عنوان جنازه های محافظين آن  سفارت که در نتيجۀ اصابت راکت مجاهدين(!)، سر تاسر پيچيده در پرجمهای سرخ  شوروی از بخش نظامی ميدان هوايی کابل  به مسکو پرواز کرده بودند، و با  ببرک کارمل که  از راه  دپلوماتيکی از  تبعيدگاهش (پراگ) چندی پيش  به پايتخت اتحاد شوروی حضور بهم رسانيده بود، پيوستند.

 طی آن نشست دو جانبه مشترک پس از آنکه جاگزيني ببرک کارمل به مثابۀ سرمنشی و رئيس دولت افغانستان  تصويب و تاييد گرديد ، درخواست کمک امين مبنی بر ارسال  قطعات  محدودی به افغانستان مورد بر رسی قرار گرفت تا پس از جروبحث زيادی با شهادت و استدلالی کاسگين نخست وزير که گويا  امين سالی پار به منزلۀ  معاون اول سرمنشی  تره کی در خلال وقفۀ يی  نشست های  مقامات شوروی و افغانی ديداری غير رسمی باشخص او عين در خواست در زمينه  مطرح کرده بود:

[اگر مقام رهبری کشور دوست  دو سه کندکی از  قشون سرخ را در اختيار طرف افغانی بگذارد،  ميتواند،مناطق غصب شدۀ آنسوی ديورند لاين نام نهاد  استعمار انگليس را دوباره با افغانستان ملحق سازد]

بنابران فيصله به عمل آمد که بايست  کارمل قشون سرخ،  بيشترينه مربوط فرقۀ يی از قشون آسيای ميانه را همراهی نموده و در عين حال از راديو تاشکند مژدۀ  سرنگونی امين نا امين را به گوش کافۀ مردم گروگان شدۀ افغانستان و توأم به آن عفوی عمومی برای زندانيان، از افراطیون مذهبی تا خاينين ملی… اعلام نمايد؛

به هر رو، آن لحظات خاطره  انگيز از همه نخست از دلهای ما  هزاران زندانيان باستيل پلچرخی هيچگاه برای مدت زمانی  زدودنی نبوده که به مجرد ختم آن خبرخوشی از  سوی رهبر نوين ، صدای تانکهای قشون سرخ با شکستاندن دروازه های آهنين  داخل صحن زندان شده و دوسه افسر روسی و ترجمانان تاجيک ازآن پياده شده  شروع به گشت و گذار در داخل دهليز های چارگانۀ سياسی،( به استثنأی پنجمين بلاک جنايی) شدند تا از نزديک بازندانيان صحبت های داشته باشند!

            #                                 #                                 #

اُلگوی و سمبول آژدهای خودی در تاريخ سياسی- اجتماعی روز گار ما

آری کارمل پس ازآنکه در نتيجۀ تلاش ها ومبارزات نيم سده يی از عضويت در اتحاديه محصلين پوهنتون تا پيوستنش به حزب دموکراتيک خلق افغانستان به رهبری نور احمد تره کی و بعدا با نفوذ وتفرقه اندازی امين، رهبری شاخه پرجم را  مدتی تجربه کرد

و اينک  پس از  تپعيد اجباری به نهادی ترين و نهايی ترين آرمان زندگی اش نايل گرديده؛ و

آن را  برای شخص خود و گروه وابستۀ خاصی پرچمی اش غنيمت وبسنده شمرده، به فحوای متل[یار ترکوڅې تېر کړه،  خوند يې واخله،  رنگ يې هېرکړه!] ديگر،  نه ضرورتی  به اتحاد با خلقی ها احساس می کرد،  که با  پافشاری حامی مشترک ابر قدرت شوروی با شاخۀ  پرچم امکان پذير شده و در نتيجه، وی را به رهبری عمومی حزب واحدی  رسانيده اند؛ ونه هم پروای پيوستن آنان به صفوف دشمن با اين تصور و پنداشت واهی که اگر توازن قوا به نفع جبهۀ مقابل برهم خورد، قشون شوروی مجبور به  عقب نشينی گردد، لزومن از او ،  همراه با تيم  اُليگارشی اش نگهداری مينمايد، زيرا ابر قدرت شوراها  به زعمش بديل  ديگری ندارد!

چنانچه به نقل قولی ازشاهد عينی عبد الوکيل پسر ماما که  هنوز  عضويتی در تيم مشخص اش قرار نداشت، و به بهانۀ عرض  تبريکی نزدش آمده بود،  خودآگاه يا ناخودآگاه از زبان رهبر خودخواه برآمده بود:

[حالااگر تمامی افغانستان همراه با ميليون ها باشندگان اش در آتش وخون غرق شوند، پروايش ندارم!]

            #                                 #                                 #

از نگرانی تا بازنگری

ابر قدرت شورا ها بالآخر آنهمه زيانهای ايديولوژيکی، سياسي ، اقتصادی و تلفات  هزارها  جنگجويانش  و  درنهايت اقتطاب روز افزون اش با جهان سود وسرمايه و  عالم اسلام  آنهم  به خاطر چنين يک انسان خودخواه و جاه طلب به کلی بی تفاوت نمانده، بازرسانی به سطح ستر جنرال و احتمالالوی درستيز(!) را به کابل اعزام کرد، تا از همه نخست برای آگاهی ازکرکتريستيک کارمل با پدرش جنرال باز نشته محمد حسين خان  در منزل شخصی اش در شهرنو ديدار و مصاحبۀ  مختصری داشته باشد.

 جنرال صاحب بزرگوار در پاسخ نخستين پرسشی همتايش ابراز داشت:

تا جايکه من فرزندم را می شناسم،  به صفت يک  شخص خودخواه  و جاه طلبی به هيچ صورت شايستگی رهبری رانداشته وقسمی که درين چند سال به ملاحظه رسيده، حلقات  وابسته اش پيوسته اکثريت جنوب کشور را فدای  اقليت های جدايی  طلب شمال مشهور به (ستم ملی) ساخته و بنابران هرچه بيشتر   بر لشکر دشمن افزوده اند…

شناختی که  من نويسندۀ اين نقد گونه از جنرال  بزرگوار دارم ، خواستم ،  جزئياتی در زمينه  جسته گريخته  با  آقای عبيدی  و علاقمندانی که از کارمل و گرو هش چندان خاطرخوشی ندارند ، در ميان بگذارم:

 جنرالی به مثابۀ يک افغان راستين،  معتقد به افغان وافغانيت با پيشينۀ دراز مدتی وظيفوی ظاهرابه حيث  قوماندان قول اردو ولی  به گونۀداوطلبانه در مسايل ملکی نيز کارنامه هايی بس ارزنده يی  راکم از کم در دو ولايات جنوب (لوی)کندهار، بويژه در (لويه) پکتيا از خود به يادگار گذاشته است؛ جرگه های مشران  اقوام مختلف را  به مرکزفرا می خواند: نخست از همه به مشکلات  اقتصادی و اجتماعی، از راه ها سرکها  گرفته تا بند و آنهار ، ا مساجد ومکاتب و بالاخره جلوگيری از قطع  غير فنی جنگلات و قاچاق چارتراش آنسوی ديورند لاين که  متأسفانه  بيشترينه باعث تصادمات خونينی ميان  مرتکبين و قوای امنيتی می گرديد…نخستين اينجانب ضمن واپسين پژوهشهای ساحوی گويشها در درۀ آريوب جاجی به جنگل نسبتا دست ناخوردۀ  (پيواړ) به پرورژه يی از المانها برخوردم که يقينا از دست آورد های چنرال صاحب بوده  ومنظوری اش را  از خود ذات  همايون  محمد ظاهرشاه فراچنگ آورده بود.

 بلی همانا نتيجۀ تلا شهای خستگی ناپذيری همچنين يک  افغان راستين، جنرال محمدحسين خان مردم دوست و ترقيخواه  بوده، که پسمانده ترين، ولی وطنخواه باغيرت از  باشندگان  آن گوشۀ کوهستانی از مرزوبوم  کشور باستانی  که بافتح (تل و وانا)  استرداد استقلال کشور را در آوايل سلطنت غازی امان الله از انگليس ها  تحقق بخشیده بودند،  نه تنها به  مثابۀ مسوول بخش نظامی ولی درواقعيت امر  (رييس تنظيمه يی تمام عيار)  طی سالهای چندی آن ولايت را به راه رشد و ترقی سوق داد!

آن شخصيت  بزرگوار بر خلاف پسر ناخلفش اين را کاملا درک  می کرده که کشوری کثيرالملتی و درعين حال  قبايلی که نسبت به قوانين معاصر  نظام های مختلف دولتی  بيشتر وابسته بر سيستم جرگه های اکثريت بومی افغان پشتون که يکی از اجزای بنيادی کود يا نظام نامۀ((پشتونولی)) را تشکيل می دهد؛  و بنابرآن  هردو بخش پارلمان  کشور نيز به نام ولسی جرگه و مشرانو جرگه متداول گرديده  و بزرگترين همه يی آنها  همانا ((لوجرگه)) می باشد، که ساختار ،نوع  و خط مشی حکومات را  در کل مشخص می سازد.

چگونه دکتور نجيب الله به مقام رهبری حزب حاکم رسيد؟

بادرگذشت برژنيف منشی حزب حاکم شوروی که ازراه کودتا عليه  نيکيتن خروسچف دورۀ طولانی (توتاليتاريستي-_ستالينستی) را پشت سرگذاشت، و ميخايل گورباچف سابق  رييس سامان استخبارات آن کشور (کاجيبی)  به حيث رهبر نسبتا جوانتر از بيشترينه رهبران پارينۀحزبی و دولتی شوروی برگزيده شد، در راستای برنامۀ ليبراليستی اش درآن کشور پهناور ابرقدرت،به حزب حاکم(ح.د.خ .ا) افغانستان به رهبری ببرک کارمل علنی ساخت تا از انحصار قدرت دست کشيده، با  تشکيل حکومت فراگير زمينه را برای برگشت قوای شوروی هموار سازد.

چون ببرک کارمل ازين امر ابأ ورزيد، رهبر نوين دولت شوروی نخست وزير سلطانعلی کشتمند را به کريملين دعوت نموده، ازش تقاضا کرد، با برگشتش به کابل جلسۀ  فوق العادۀ کميتۀ مرکزی حزب را فراخوانده و دکتور نجيب اله را به حيث منشي حزب و کارمل را تنها  به حيث رېيس جمهور  پيشنهاد  مثابۀ معاون مقتدر تڼی فقط يک بار در جريان جنگ به جلال آباد رفته و طبق گزارش رسمی جنرال عمر معلم  رييس عمومی امنيت  ننگرهاربه کابل، سترجنرال بدون اينکه خود را از چکونگی جريان جنگ يا کم از کم تسليمی قطعات وزارت دفاع به جنگجويان پاکستانی شبی را در هوتل سپينغر سپری نموده، دست خالی به کابل برگشت.

ولی دکتور نجيب  الله به رغم  انتظارهمه دوست و دشمن داخلي و خارجی توانست، صرف با کارگيری دو نيروی محاربوی (گارد و امنيت ) پرورده به دست  خودش با جنگ ابزار باقيماندۀ روسی، به گونه خاصی (اورانگان ) در ظرف کمتر از يک ماه  متجاوزين را شکست داده، و از ننگرهار هميشه بهار مستقلانه و قهرمانانه دفاع نمايد.

دکتور نجيب به تعقيب آن، درست در ماه ميزان سال ۱۳۶۶خورشيدی لوجرگه با شرکت نمايندگان ساير مليت ها و سمت ها در برگير مشران قومی، دانشمندان،  علما و روحانيون بیطرف  و هچنان   رهبران جنبش های آزادديبخش پشتون و بلوچ در رأس خان عبدالوليخان و بزنجو به حيث مهمان عاليقدر  نيز درآن اشتراک داشتند که فشرده يی از عمده ترين مصوبات  آن مي توان قرار زير برشمرد :

(۱) تصويب قانون اساسی نوين؛ (۲) انحلال (حزب دموکراتيک خلق افغانستان= ح-د-خ-ا)؟

 واعلام بنيانگذاری وجاگزينی (حزب وطن)، با پرچم سه رنگ ملی دربرابر آن ؛ (۳) تقرر  داکتر حسن شرق سابق معاون  رياست جمهوری داود خان در راستای جاگزينی حکومت فراگير به منزلۀ نخست وزير(۴) تقرر هاتف يکی از شخصيت های بارسوخ ، فرهنگی و تاجران ملی کندهار به حيث معاون و وکيل  رياست جمهوری؛ و (۵)توظيف خالقيار به تشکيل حکومت  يکی از روشنفکران ولايت هرات باپيشينۀ کاری در نهادهای گوناگون در دواير دولتی رسمی  از دوران  شاهی تا جمهوری داودخان،  درست هنگامی که حسن شرق  بنابرلزوم  و تقاضای سياسی وقت به حيث سفير و نمايندۀ فوق العاده به هند رفت.

#                                 #                                 #

بزرگداشت نهمين و واپسين سالرزو انقلاب ۷ثور

دکتور نجيب الله به تعقيب  لوجرگه به مثابه نقطۀ عطف سياسی در راستای حاکميت  ملی افغانستان و  درعين حال به بهانۀ  نهمين سالروز انقلاب ثور رسم گذشت به راه انداخت که برای تماشای آن هیئت رهبری دولتی و حزبی به شمول رئيس جمهور ببرک کارمل،  نخست وزير سلطان علی کشتمند و  ديگر شخصيت های بلند پايۀ حزبی و دولتی رسم در لوژ ويژه  قرار داشتند؛ رسم گذشتی که به تمام معنا نمايانگر پيروزي درجنگ تحميلی و دستآورد ها  وکارنامه ها ی تاريخ سازشکوهمند و بينظيری  نيروهاي هوايی و زمينی، سازمان های جوانان اجتماعی، اتحاديه های صنفی  در برگير زنان و مردان به شمول گروه های داوطلب دفاعی از اقوام مختلف و اربکيان  مختص پکتيا وخوست و…  برپانمود؛ نه به  غرض  قدرت نمايی شخصی و  نه رفع تشويش ساير مدعيان  خدمت گزاری به اکثريت خاموش و…، بلکه  در  مجموع برای اطمينان خاطر کافۀ  ملت بلا کشيده، به راه اندازی آن جشن دست يازيد!

                                    #                     #                     #

برنامۀ مصالحۀ ملی با ميانجيگری سازمان ملل متحد

زمانی که شورای امنيت سازمان ملل درک نمود،  که دکتور نجيب الله واپسين رئيس جمهوری حزب حاکم (ح دخ ا) دولت به اصطلاح (انقلابی) افغانستان  وابسته به اتحاد جماهير شوروی دست به (انقلاب زدايي) نموده به حاکميت حزب حاکم و حضور  قشون سرخ در کشور را نقطۀ پايان گذاشت، به زبان ديگر، زمينه يی را برای مصالحه ملی ميان دولت وسران مجاهدين هموارساخت.  بنابرآن سازمان جهانی نمايندۀ ارشد خود(هريسن)  را توظيف  نمود تا طی چندين  رفت وآمد بين کابل و پشاورموفق به نهايی کردن کمسيون ۲۸ نفری متشکل از رهبران احزاب هفتگانه و مقامات دولتی به رهبری دکتور نجيب اله گرديد.

#                                 #                                 #

                                                کودتای نافرجام حزبی بر ضد دکتور نجيب اله

                                                                        و مصالحۀ ملی اش

پس ازآنکه نمايندۀ  ويژۀ شورای  سازمان  ملل خواهی نخواهی بنابر اصرار و ابرامی از سوی سران  مجاهدين به عنوان پيش شرط  مصالحۀ ملی بر دکتور نجيب الله فشار آورد تا از مقام رياست جمهوری کنار رود،  ببرک کارمل  باز هم خودخواهی و جاه طلبی اش را هرچه آشکاراتربه اثبات رسانيد.

با تحريک و زمينه سازی فريد مزدک،  مسؤول سازمان جوانان… و نجم الدين کاويانی_که اصلا و اساسا ستمی سرسختی بوده  که عينا هممانند امين با انگيزۀ تبليغ و تطبيق پلان و پروژۀ  شوونيستی اش  به حزب  دموکراتيک خلق پيوسته و خودرا (ماکياولی) وار به  مقام بيروی سياسی حزب رسانيده  بود؛ با  اتحاد نامقدسی با جعيت به سرکردگی برهان الدين ربانی بويژه به آن  بخش نظامی و درعين زمان شوارای نظار، مشترک با بخش  منطقۀ شمالی حزب اسلامی ملا نبی محمدی  به سر دمداری  احمدشاه مسعود با پلان و راه نقشۀ  تاجيک سالاری اش بر ضد دو کتور نجيب الله و مصالحۀ ملی اش کودتای بازهم نافرجامی حزبی نمود.

ناگفته نبايد گذاشت که  فريد مزدک، مشهور به مزدورک برای جلب اعتماد جمعيت اسلامی، بويژه احمدشاه مسعود، حتا پيش از کودتا دست به يک سلسله خوشخدمتی ها يازيد:

(۱)   درارسال جوقه جوقه لاری ها پر از جوانان سازمانش هنوز در چوکات رسمی  به قرارگاه و زندان دوزخی مربوط  احمدشاه مسعود  به((عنابه)) يکی ازمحلات عليای درۀ پنجشير در کرانۀ شرقی دريا،  مقابل مرکز  اداری جمعيت در کرانۀ  غربی آن؛که با پيشينۀ ماويستی و سيپراتيستی و از همه مهمتر به سبب ((معامله گری ها)) با کشورهای جهان سودو سرمايه و نيز با بخش  قشون شوروی، به اصطلاح اشغالگر، در راستای بهره برداری اقتصادی و سياسی شخصی، به اين معنا ، که  نه تنها  درد سر بزرگی را برای رهبری خود جمعيت اسلامی فراهم کرده بود،  بلکه ان بد نامی بزرگی که در مقابل زجرو شکنجه و کشتن هر نوجوان به نام  کمونيست از غربی ها و عرب ها پاداش مالی به دست  می آورد!

( ۲) نحوۀ ديگر خوشخدمتی مزدورک همانا کشاندن کارمل به اتحادنامقدس در پيوند به راه اندازی کودتای ضد دکتور نجيب الله و مصالحۀ ملی اش اين بوده است که  ميراحمد برادر خود يکی از کارمندان به اقتدار رسانده اش در مقام رهبری وزارت امنيت را توظيف ساخت تا يعقوبی وزير امنيت و( …باقی) يکی از مسؤلين فعال و صادق وزارت امنيت و مورد توجه خاصی دکتور نجيب را در دفاتر شان ترور نمايد؛

به زبان ديگر عليه  دکتور نجيب کودتای نافرجامی حزبی نموده ، به اصطلاح او را از پشت به خنجرزده ، با اتحاد نامقدسی با حزب جهادی جمعيت اسلامی به سرکردگی ربانی و شورای نظار شاخۀ نظامی اش به فرماندهی  احمدشاه مسعود  نه تنها  انتقام شخصۍ را از نجيب اله گرفت بلکه  با سبوتاژ مصالحۀ ملی اش اين زمينه را   به (ISI)  هموار ساخت تا  به بهانۀ خلای قدرت ، در گورنرهوس پشاور دست به ايجاد حکومت موقت مجاهدين زند،  يعنی انقلاب اسلامی ۸ثور را (=۱۹۹۲۱۳۷۰)

راجاگزين انقلاب کمونستی۷ ثور (۱۳۵۷=۱۹۷۸ ) سازد؛ و در عين حال به گفتۀکرنيل امام [داستان جهاد افغانستان] آرمان به گور بردۀ ضياؤالحق مبنی برالحاق کشور تاريخی باستانی ما رابه آن کشور پوشالی تحقق بخشد.\

همان سانیکه شهيد ملت دکتور نجيب اله پيشگويی کرده بود، از  نبودش کابل يکسره به حمام خون مبدل گشت:

با برگشت دوبارۀ  دار ودستۀجمعيت اسلامی به کابل که از هجوم و  برقراری حکومت دورۀ  نخست بيست سالۀ طالبان  به تاجيکستان، ايران و…  پناهنده شده بودند ، طبق فيصلۀ کنفرانس بن (المان) يکجا با کرزی که انتصابش  از سوی سازمان سيای امريکا پيش از پيش به منزلۀ  رېيس جمهورموقت صورت گرفته بود ، يکجا  به کشور آمدند، ولی از آمدن طالبان،  از کابل  به پنجشير فرارکرده بودند.

#                                 #                                 #

اتحاد نامقدستر

 بعد ازآنکه برخلاف انتظار ببرک کارمل و وابستگانش ،نه تنها از سهمگيری در حکومت ائتلافی با دارودستۀ گروهای اخوانی -ستمی محروم ساخته شدند، بلکه از همان روز های نخست ورود به کابل از درۀ پنجشير  در برابر صفبندی های خصمانه و انتقامجويانۀ برخی ازگروهک های آشتی ناپذير ايتلاف، خودرا در معرض خطر فيزيکی ديدند ؛ که نخستين  مثالش قربانی (محمد قسيم) يکی از کادرهای بلند پايۀ  امنيتی کارملی ها بوده ، که افراد جنايکار و خونخوار گروه رشيد دوستم،  سرش را بيرحمانه بريدند…

ولی تعجب انگيز تر از همه آنکه شخص کارمل با برادرش محمود بريالی، به فحوای،  ضرب المثلی (ناوه دان را  بر باران ترجيح داد)، جمعيت اسلامی را ترک نموده، با  همان دوستم، سردمدار وحشی ترين گروه مليشۀ وزبيک،  صرف به بهانۀ  غير اخوانی بودن، وقبول کردن پرچم سه رنگ ملی حزب جداگانه يی رابنيان گذاشتند؛ و به غرض پنهانکاری بېدينی شان تلاش ناکامی به خرچ دادند تا از احزاب ميانه  رو اسلامی از جمله، حزب پير سيد احمد گيلانی ،گروه اسماعيله به رهبری منصور نادری… به عضويت آن حزب فراخوانند!

                                                نخستين جنايت نابخشودنی اتحاد نامقد ستری

با گروه دوستم

واپسين نمايندۀ سازمان ملل پس ازآن که  برنامۀ مصالحه به ناکامی آنجاميد، به اساس هدايتی از نيويارک به غرض نجات دکتور نجيب الله با هواپيمايش وقتی به کابل رسيد که ميدان هوايی در کنترول  مليشۀ رشيد دوستم درآمده و به  کوماندۀ محمود بريالی مانع پرواز نجيب اله و برادرش به هندگرديد، جايی که فاميل هردوی شان ماه هاپيش بر اساس تصويب  پارلمان آن کشور دوست  پناهندگی سياسی را به دست آورده بوده، بپوندند!

#                                 #                                 #

کوتا سخن اينکه برادران کارمل وبريالی، فريد مزدک و امير محمد و ديگر پرچمی های وابسته و متحدين اخوان-ستمی شان طبق پيشگويی آن شهيد ملت مردم و کشور را  در حمام خون گذاشته

کارمل در گوشۀ نامعلومی از مسکو و بريالی درالمان،  که به  کمک باند وابسته اش تا آنجا رسيده،   و درحالت زاری   بی سرنوشتی به سرمی برد، زندگی ننگينی را در گمنامی وداع گفته و بنابرآن مسووليت سبوتاژ (مصالحۀ ملی) و پيامدهاي فلاکتبار پايان ناپذير آن که تا امروز گريبانگير اکثريتی خاموش و بيطرف کافۀ مردم  افغانستان  می باشند،  تا ابد به منزلۀ طوق لعنتی برگردن اين همه باند جنايی_فاشيستی وسياسی_آيديولو ژيکی به سردمداری کارمل که شعار سراسر زندگی اش [ يا من يا هيچ!]  تشکيل داده است… .

#                     #                     #

جنگ های تنظيمی

همان سانی که در بالا يادآور شديم، حزب تندرو وحدت به سرکردگی محمدعلی محقق در بسياری از موضوعات دينی، به گونۀ خاص تحميل حجاب و وضع  قيود برگشت وگذار زنان…  از اوامر استاد ربانی  اطاعت می کرده، در حالی که مسعود مجبورش می ساخت تا درزمينه خلاف آن عمل کند!

او در واکنش ابراز داشت که او و حزبش اساسا  متحد جمعيت اسلامی بوده و تابع اوامر رييس جمهور اند، در حالی که وی وزير دفاع آن بيش نيست.

پيآمد اين مخالفت هردو جانب افراطی منجر به آغاز جنگ های خانماسوز  تنظيمی گرديد که نخستين قربانی آنها شهر و حومۀ  کابل بوده که به بهای شصت وچهار تا هفتاد هزار مردم بيگناه و بيطرف ملکی و و يرانی مناطق پر نفوس، از شيرشاه مېنه (کارتۀ چار)،جمال مېنه (کارتۀ سخی)، غزنوی مېنه (کارتۀ سه) تا سپين کلی (افشار) با انواع شکنجه ها، مانند  رقص مرده،  انداختن مردان و زنان در سياه چال ها و تجاوز جنسی بر آنها نه تنها  بر زنان بيگناه، در گام نخست از باشندگان پشتون به بهانۀ،  رسول سياف (پشتون جعلی!) متحد کارزار مسعود، (تاجيک جعلی) و در مجموع  همه سنی ها ، بلکه روا داشتن  ظلم براهل هنود  باغ بالا، چوروچپاول و سوختاندن کودکان شيرخوار شان با اُتوی داغ… .

  همچنان  اخذ جريمه ها و بونگه ها از طريق گروگان گيری همه گروه های مذهبی،  نژادی و زبانی؛ چوروچپاول و آتشسوزی مؤسسات علمی، فرهنگی وتاريخی از قصر دارالامان، و موزيم ملی، تا پوهنتون کابل، بيشترينۀ آنهااز جنايات حزب وحدت، و تاحدی از گروه انوری حزب اسلامی نسبتا ميانه روی شيخ محسنی بويژه، در ارتباط غارت  موزيم شمرده می شوند.

 از جمله جنايتهای  فرهنگی مختصی ازحزب  وحدت همانا سوختاندن کتاب ها و نسخه ها و دستنويس های علمی استادان و ازهمه مهمتر مواد اطلس زبانشناسی افغانستان  در چهارچوب پروژۀ بين المللی آريانشناسان در پنجصد کتابچه در برگير۲۸۴ زبان و گويش افغانستان، بوده اند، که در سردترين روزهای زمستان. طعمۀ آتش در بخاری ها ساختند!

رويهمرفته جنايات بشری را که  جنايتکاران حزب وحدت مرتکب شده اند، نه نياکان شان از چنگيز تا هلاکو و تيمور لنگ تجربه کرده و نه تاريخ و فرهنگ، شعر وادب تا امروز آن را ثبت نموده اند.

واپسين راپورزنده از ديدار صحنه محاکمۀ  صحرايي داکتر نجيب الله

طبق گزارشی از سوی گزارشگر امريکايی (…)که ازسوی  هيأت  استخباراتی(آی اِس آی)  پاکستان  به سرکردگی جنرال حميدگل با کمک  احمدشاه  مسعود که پنجسال پيش  در همنوايی بهتو نخست وزير اعدام شده  در ترينينگ وتجهيز گروه چار هزاری تروريستی اش در کمپ(کوتل سليم) که چندی پيش از يورش و ورود طالبان يکجا  با ساير جميعتيان از پايتخت به درۀ پنجشير  فرار کرده بود، خود راتسليم  ولينعمت ديرينش (حميدگل) نمود وآن جنايتکار به جرم  انکاری از امضای سند ((خط نام نهاد ديورند))، با فايرتفنگچۀ دست  داشته اش به زندگی يگانه قهرمان و رهبر ملی پس از (ميرويس نيکه) که میتوانست ميليون ها هم ميهنانش را از تمامي بلاهای زمينی و آسمانی دامنگير حال شان وارهاند!

#                     #                     #

و اين هم  نمونه يی از واکنش های  يکی از استادان سوگمند در پی  شهادت دکتور نجيب الله که  آخيرابه آدرس فسبوک اينجانب بدون ذکر نام رسيده است:

له بده مرغه هغه دېره اوجره چې له غازي امان اله راهيسې تر لويو سټو او  ان تر موږ پوهنتوني استادانو پورې يې دليدنې او اوسېدنې وياړ په برخه شوی وو، خو له بده مرغه لکه نور په ميلونو چوپه خوله هېواد وال، هغه هرڅه ولاړل، ان تر غازي امانه راروسته د شپږ زرکلنو تاريخي- فرهنگي پاتوړو ( ميراثونو) دويم ژغوراند افغان، دوکتورنجيب الله هم راځنې امينيانو او کارمليانو خپلو نويو

( اخواني-ستمي) انډيوالانو ته و سپاره او هغوی پاکستاني قصابانو  ته!

#                     #                     #

همان سانیکه شهيد ملت دکتور نجيب اله پيشگويی کرده بود، کابل يکسره به حمام خون مبدل گشت!

 به هر رو با برگشت دوبارۀ  دارودستۀجمعيت اسلامی به کابل که از يورش طالبان و برقراری امارت دورۀ  نخست بيست سالۀ طالبان ۲۷ ستمبر ۱۹۹۲ به تاجيکستان، ايران و…  پناهنده شده بودند ،  تا سقوط شان  از سوی اشغالگران امريکايی و بريتانيی طبق فيصلۀ کنفرانس بن (المان)  ساخته و بافته از سوی همان اشغالگران با بهانه پرکردن خلای قدرت در کشور، يکجا با کرزی که انتصابش  از سوی سازمان سيای امريکا ازقبل به منزلۀ  رېيس جمهور موقت صورت گرفته بود ، به کشور آمدند، ولی از آمدن طالبان به کابل،  به پنجشير و تاجيکستان  فرارکرده بودند، اينک  در نتیجۀ اتحاد نامقدس با دارودستۀ کارملی ها و کودتای نافرجامی ضد  دکتور نجيب الله و مصالحۀ ملی اش باری ديگر به کابل آمده، ربانی  به حيث رييس جمهور در ارگ بر اريکۀ  قدرت تکيه زد، و احمدشاه مسعود وزارت دفاع را از آن خود ساخته و در عين حال  به نسبت موقف شوونستی و سپراتيستی و انحصار قدرت و افزون برآن  مخالفتی که  با متحدين  تازه دم با جمعيت اسلامی در کل، از همه نخست با تندروترين حزب جهادی “وحدت” جنگهای تنظيمی رابنياد نهاد – نام ( وحدت)  نمايانگر اتحادی از نهه حزب  اهل تشيع  افغانی بوده، که از  ابتکارات نظام آخندی ايران، حامی و الگوی آيديالش، شمرده می شد!

                        #                                 #                                 #

 افغانستان ميدان کارزار و قربانی((ايديولوژی های)) متخاصم

 آن برهه يا مدت زمانی ديگر  پايان  يافته که کاربرد دانشواژۀ “ايديولوژی “محدود و منحصر به ديدگاه مارکسيستی با انواع ميانه رو و تندرو،با  نام ها وجريان های مختلف از قبيل ليننيستی، ترودسکی، ستالينيستی، ماويستی، نوعی ويتنامی،کوريايی،… که به گونۀ خاص بيشترينه  نظام شوروی زبانزد خاص وعام افغانان وجها نيان بوده اند، ولی به هر روی، امروزه از ديدگاه جامعه شناسان و زبانشناسان موارد ومفاهيم کاربرد گونا گونی و عامتری را در بر می گیرد.

پوهنيار بشير مؤمن، در يکی از اثار تازه اش [برخی مسايل جامعه شناسی افغانی]  “ايديولوژی “ رايکی از سيستم های تفکر، شناسايی نموده که در مورد زندگی  عمومی و خصوصی انسان، نظر داشته و خود را فقط به چند جنبه يی از زندگی محدود نمی کند.  رويهمرفته (جهانبينی)معادل دقيقی تری آن می تواند باشد، سيستمی که  اجزای گونا گون آن در ارتباط ارگانيک باهم معنا و مفهوم دارند. روشنفکران افغان از جامعه سنتی که   بخش زياد از تفکر خود شان را سامان داده است، به قول  اقبال لاهوری راه برونرفت از دايرۀ بت تراشی و بت شکنی را  بر روشفکران ما بسته است و برون جهيدن از دام دوگانۀ ، سنت و مدرنته را برای ايشان ناممکن ساخته اند.

ما درين جا  فشردۀ نقل قول بشير مؤمن  از سوی(تيون وندايک ۱۵۷) زبانشناس انتقا دی برجستۀ هلندی که در مورد مفهوم واژۀ ايديالوژی پژوهش های زياد انجام داده و تعريف های در خورملاحظه را در زمينه ارايه داشته، ازآن با کمی تغيير جزئی درين جا  پيشکش  می نماييم:

ايديولوژی به عنوان نظامی از باورها در حافظۀ جمعی افراد قرار می گيرد و درنتيجه  ((مرام)) مشخصی جنبۀ شناختی و روانی دارد.  آنچه ما امروز زير ايديولوژی می فهميم، فکر و برداشت های متفکران متعددی در طول تاريخ است. جنگ سرد و جبهۀ غرب در برابر اتحاد جماهير شوروی، از ديگر عوا مل شکل دهنده، به مفهوم ايديولو ژی در ذهن انسان امروزی است.

مارکس بيش از ديگران بر فکر امروزی ما به ايديولوژی، تأثير گذاشته است. در غير آن همۀ ما کم و بيش درکی از ايديولوژی و نگاه ايديولوژیک داريم، با اين حال همچون مفاهيم ديگر که تعين چارچوب و حدودو و ثغور برای آن ها دشوار ساخته است.

 اگر تنها در صدد برآييم، تعريفی از ايديولوژی را ارايه دهيم، می گوييم:

نگاه ايديولو ژیک، نگاهی است بسته و وا جد چارچوب  واحکام آن در محدوده يی صادر می شود که از پيش تعريف شده و در واقع نوعی از  پيشداوری  می باشد، يا نگاه فاقد  مدارا  وياهم نگاه فا قد ارتباط  در قالب گفتگو درفورم های از قبيل هنر و ادبيات، اقتصاد و با لخصوص سياست، دولتداری و حکومتداری…

به هر روی،  برخلاف معنا و مفهوم که يونانيان ازين دانشواژه برداشت ميکرده است، کمتر ارتباط با مفهوم امروزی دارد.  اين اصطلاح پس از دوران روشنگری نخستين بار در فرانسه توسط (دوتراس) در سال ۱۷۹۶ به کار برده شد. (داگلاس کلنر) در اثر مشهو رش (آرمان شهر و نقد ايديلوژی )  می نويسد: باری به آرزو ها وخيالات و دلهره های بشری، پاسخ مثبت ميدهند. ولی ازآنجا که درونمايه آفرينش های فرهنگی آنبا شته از ايديولوژی وآرمان شهر بوده، استثمار، مخدوش و منحرفش می سازد؛ يعنی خواهی نخواهی شکل ايديلوژيک را به خود می گيرد که بايستی  ازآن پرهيزنمود، وياهم از ترازوی طلايی نقد گذرانيد.

#                                 #                                 #

و اين هم به اجازۀ  محترم حميد عبيدی  نگارندۀ  مجموعه ها ی مقالات سياسی [ از بن تا بنبست و شکست]  و ساير علاقمندان،  متن سخنرانی دکتور عبدالله نايبی رهبر نهضت آيندۀ افغانستان  در سیمینار نماینده گان حزب کارگر پارلمان انگلستان و درعين حال به منزلۀ  فشرده يی از نقد مجموعه های مقالات پيشکش می نمايم:

[[خانم ها و آقایان، دوستان گرامی،

ازینکه از من دعوت شده است تا  درین سیمینار شرکت کنم از شما صمیمانه سپاسگزاری می کنم.

وطن من ، افغانستان ، باردیگر به محراق توجه جهان تبدیل شده است. دراین گفتار کوتاه می خواهم تسلسل مهم ترین وضعیت هارا د رتداوم سه دهۀ گذشته یاد آور شوم تا وضعیت کنونی به حیث پیامد آن ها قابل فهم  گردد.

(۱)(۱۱۹۷۸-: احراز قدرت توسط ح.د. خ. ا. وورود قوای شوروی به افغانستان. پاکستان، امریکا ، کشور

های عربی، ایران و اروپا به تشکل یک مقاومت مذهبی زیر عنوان « جهاد» در برابر حاکمیت ح. د.خ. پرداختند. سرانِ مجاهدین متشکل از ملا ها، چهره های دینی، فیودال ها و منسوبان رژیم گذشته آنها به طور طبیعی مقاومت را در روستا ها، یعنی جاهایی که زیر تسلط هژمونی ارتجاع و دین قرار داشت بودند. ، سازمان دادند. آنچه تمام روند بعدی رویداد های سیاسی – نظامی را تا امروز تعیّن… بخشید همین «مقاومت اطرافِ روستایی» در برابر شهر ها بود.

همین تنوع اتنیک ، مذهبی و زبانی در محل باعث ایجاد بیش از هفتاد سازمان نظامی – سیاسی مجاهدین گردید که مشهور ترین آنها، هفتگانه در پاکستان و هشتگانه در ایران استقرار داشتند. این سازمانها در بیش از یک هزار و یک صد گروپ عملیاتی ( بیش از صد هزار جنگجو)  علیه حکومت مرکزی ح. د. خ. ا. می جنگیدند. مجاهدین در واقعیت امر یک قدرت پراگنده بود. هم از نگاه قومی- زبانی و هم از نگاه جغرافیایی . در رأس هر منطقه یک جنگ سالار قرار داشت. این پراگندگی نقش تعیین کننده در آیندۀ کشور داشت.

 (۲) ۸ اپریل ۱۹۹۲:  حزب – دولت دموکراتیک در اثر اختلافات درونی و نداشتن پشتیبانی بیرونی از هم پاشید و  مجاهدین قدرت را در کابل تسلیم شدند.  قدرت مجاهدین عمدتأ در محلات و اطراف پراگنده بود و جنگ سالاران و رهبران سیاسی آنها نمی خواستند این قدرت پراگنده را که در واقعیت امر یک دیکتاتوری شبکه یی بود از دست دهند.  به درخواست پاکستان اردوی منظم ملی افغانستان توسط مسعود که وزیر دفاع جدید بود مضمحل گردید و تجهیزات و سلاح های پیشرفتۀ آن به پاکستان تسلیم داده شد.

جنگ چند ساله بین مجاهدین برای حفظ امتیاز هایی که به دست آورده بودند شروع شد. ایجاد یک دولت مرکزی و متقدر با یک ارودی منظم به نفع هیچ یک از احزاب و جنگ سالاران نبود. در کشور انارشی استقرار یافت. جنگ های کابل که توسط مسعود در برابر هزاره ها و حزب گلبدین حکمتیار پیش برده می شد باعث قتل عام مردم و ویرانی شهر شد. این قهرمان ملی بعدی در واقعیت امر قهرمان ویرانی و بربادی کشور بود. حمید گل رییس آی . اس آی آن وقت از امریکا گله کرد که با سقوط کابل بدست مجاهدین پاکستان را در پرابلم افغانستان تنها گذاشت.

 (۳). ظهور طالبان: …. انارشی افغانستان به نفع پاکستان نبود چون  برخی از نیرو های جهادی دیگر به اوامر اسلام آباد گوش نمی دادند. طرح استفاده از طالبان برای ایجاد یک حکومت قوی در کابل توسط انگلستان پیش کشیده شد ، امریکا با ان موافقت کرد و عربستان سعودی تمویل آن را به عهده گرفت. پاکستان آن را پیاده کرد.

(۴) ۱۹۹۶ : طالبان پس از چند ماه جنگ، شرق ، جنوب وغرب افغانستان را تصرف کرده و به تاریخ ۲۷ سپتامبر ۱۹۹۶ وارد کابل شده و امارت اسلامی را اعلام کردند. در ان هنگام امریکاو  چین با آنها همنوایی نشان می دادند.

القاعده در افغانستان مستقر شده بود ومورد حمایت طالبان بود.

در آن وقت ایجاد یک دولت متمرکز ملی که ضامن  تمامیت ارضی، حاکمیت ملی و استقلال افغانستان می بود تناقض آمیز بود. به دو دلیل عمده : جهادی ها نیرو های محلی بودند و مانند ملوک الطوایف قرن 18 در مناطق تحت نفوذ شان دیکتاتوری های محلی داشتند. اینها منافع شان را در تمرکز قدرت نمی دیدندچون وجود یک دولت متمرکز نیرومند آنها را خلع سلاح می ساخت. امریکا نیز علاقمند چنان دولت متمرکز نبود،زیرا چنان دولتی نیرو های خارجی را از کشور بیرون میکرد و پایگاه های امریکا را بر می چید.

وارد کردن صد ها ملیارد دالر به یک کشور فقیر چون افغانستان از طریق یک حکومت دست نشانده  زمینۀ فساد گسترده را فراهم ساخت. جنگ سالاران و سران مجاهدین ملیاردها دالر را که به عنوان چکهای سپيد از عرب و عجم را چپاول کردند و برای خود کاخ های افسانه یی ساختند، کمایی کرد و معاون رییس جمهور شد، دو ملیارد دالر ثروت اندوخته بود

رهبران قوای مسلح افغانستان و سران جهادی تحت حمایت امریکا- ناتو همان خصلت های قومی و محلی شان را حفظ کرده بودند. اردوی افغانستان در واقعیت امر یک تجمع انارشیک مزدور بودکه با دالر امریکایی تمویل میگردید. امریکا با امضای توافق نامه با طالبان در واقعیت امر کابل را به انها تسلیم کرد. وقتی انتونی بلینکین گفت : طالبان باید “مشروعیت” خود را کمایی کنند، از یاد برده بود که این امریکاییان بودند که از سوی دولت امریکا با طالبان توافق نامه امضاکردند و آنها را مشروعیت جهانی دادند.

دولت فاسد افغانستان جامعۀ افغانی را به انحطاط کشاند و باعث پیروزی سادۀ طالبان گردید. مسوولیت این پیروزی به دوش کاخ سفید و شرکای آن بخصوص انگلستان است.

۱۵ اگست ۲۰۲۱: با حکومت کنونی طالبی چگونه باید برخورد کرد؟ فروپاشی دولت امریکایی – ناتویی و  فرار زعامت دولت و سران جهادی گواه این امر است که آنها حامیی در بین مردم افغانستان نداشتند و مردم از محو شدن آنها راضی استند. اما مردم با سیاست کنونی طالبان نیز موافق نیستند.

اکنون مردم افغانستان ، نیرو های مترقی و زنان افغانستان از جامعۀ جهانی و از دولت انگلستان انتظار دارند تا حکومت قرون وسطایی طالبان را به رسمیت نشناسند و بالای حامیان طالبان بخصوص پاکستان فشار بیاورند تا یک حکومت مشارکتی سیاسی و نی تنها مشارکت قومی ساخته شود.

موضوع مهم دیگر این است که آنچه به نام مقاومت دوم در پنجشیر راه افتاد، یک حرکتی که  برای حفظ موقف جهادی های جمیعت اسلامی بود  هیچگونه ربطی به مطالبات آنی مردم افغانستان نداشت. مردم از مجاهدین که قدرت را در جریان ۲۰ سال گذشته در افغانستان غصب کرده بودند متنفر اند. این بار نباید نیروهای  دموکراتیک و وطنپرستان اصیل در حاشیه گذاشته شوند.

ما از طرفداران دموکراسی و اعضای پارلمانی حزب کارگر انگلستان می خواهیم که از نیرو های دموکراتیک افغانستان از زنان افغانستان در برابر طالبان حمایت کنند. هرگونه حمایت از مجاهدین دیروز تکرار مسخرۀ تاریخ خواهد بود.

فعالان جنبش های مترقی و حقوق زنان تحت فشار و حملات طالبان قرار دارند، ما خواهان پشتیبانی جامعۀ جهانی  بخصوص حکومت انگلستان می باشیم.

 چنین است پیام ما…]]

يادداشت زيار؛در ارتباط  (کاخ های افسانوی سرا ن جهادی ))  :

۱-   کاخ مارشال نام نهاد قسيم فهيم با ميدان هوايی برای هليکوتر  شخصی  و يگان مهما مقام عالی دولتمردان داخلی بربلندای  غصب  کردۀ بخش شمالغربی کوه آسمايی؛

و  رسول سياف به نوبۀ خويش  کاخ  بزرگتری ازآن  رابر دره هاو تپه های غصب کرده  از دشت  چمتله تا دامنه های پغمان  اعمارنمود … .

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.