صدارت شفیق، زنگ خطر به نفوذ شوروی درافغانستان

محمد داؤد مومند

89

 صدارت شفیق، زنگ خطر به گوش سردار و ناقوس مرگ زوال

نفوذ شوروی درافغانستان

محمد موسی شفیق یکی ازدانشمند ترین، زیرک ترین و مستعد ترین سیمای سیاسی در مقام صدارت، در تاریخ معاصر افغانستان و منطقه به حساب میرود.

شفیق با داشتن تحصیلات عالی در پوهنتون ازهر، در رشتۀ عدلی و حقوق مقایسوی در پوهنتون کولمبیای اضلاح متحده، وتجارب درخشان در مقام های عدلی و سیاسی در داخل کشور و مقام های سیاسی سفارت در کشورهای متحابه، وی را برجسته ترین ولایق ترین و با کفایت ترین صدراعظم دورۀ دهۀ دیمکراسی ساخته بود.

محمد موسی شفیق به حیث یک مسلمان متعهد و یک مسلمان معتدل، یک  یک تکنوکرات و معتقد و مستشعر به مدرنیزم و ایجابات و اقتضآت عصر حاضر، از شفیق یک سیمای ستارۀ مشرق زمین ساخته بود، زیرا وجوه چند بعدی در شخصیت وی، مشتمل بر صفات و ممیزاتی بود، که در وجود هیچیک از زعماء و ساستمداران تاریخ معاصردر کشور و منطقه دیده نمیشد.

گرچه صدراعظمان دورۀ دهۀ دیمکراسی در مجموع، مانند میوندوال و داکتر یوسف خان و داکترظاهر خان، هریک درمجموع بهترین و فاضل ترین ذوات لایق و مستحق مقام صدارت بودند، ولی هیچکدام ایشان، بنابر ایجابات و اقتضأت و مشکلات ناشی از آزادی های دهۀ دیمکراسی و تخریباتی که به منظور تخریب نظام مشروطه و دیمکراسی که بار دوم به منصۀ تطبیق گذاشته شد، از طرف ایادی کرملن و قدرت طلبان در جناح راست پیکرجامعۀ ما صورت پذیرفت، ازتوفیق انجام مؤفقانۀ وظایف شان، بیرون نشدند.

یکی از ناکام ترین صدراعظمان دورۀ دهۀ دیمکراسی نوراحمد اعتمادی بود، نور احمد اعتمادی یکی از نزدیکترین ارادتمندان سردارداؤد خان به شمار میرفت، چنانکه وی مهمترین سیمای سیاسی یی بود که با ماده 24 قانون اساسی سال 1964 مخالفت نمود بناً  یکی ازدلایل انتخاب وی، به حیث صدراعظم از طرف شاه، همین انگیزۀ روابط نزدیک و ارضاء خاطر، سردار محمد داؤد خان بود، تا از تخریبات سردارداؤد خان همانند دورۀ صدارت شاه محمود خان جلوگیری به عمل آید.

یکی از اقدامات مخرب و خلاف مصرحات و ارزش های دیمکراتیک قانون اساسی، نور احمد اعتمادی، جلوگیری عملی میوند وال از شمول درولسی جرگه، از طریق انتخاب مردم بود که در نتیجۀ همچو عمل غیرعادلانۀ وی، میوندوال از رژیم عقده گرفت و صریحاً در موقف مخالفت با مقام سلطنت قرار گرفت.

اعتمادی نه تنها در ضدیت با شمول میوندوال درولسی جرگه قرار گرفت بلکه میخواست او را زندانی سازد که با ویتوی پادشاه افغانستان مواجه گردید.

شاه با وجود ملاحظۀ تخریبات سیاسی درین دوره ازجانب حلقات چپ و راست، متعهد به تطبیق دیمکراسی درین دوره بود، چنانکه به شرط داکتر صمد حامد برای قبولی وظیفۀ صدارت مبنی بر اعلام حکومت نظامی تمکین نکرد، شاه بعد از تعیین و انتخاب چهار صدراعظم، به شخصیت ایدیالی خود محمد موسی شفیق رو آورد، تا به خلاء ها و مشکلات تجربه دهۀ دیمکراسی در دورۀ چهار صدراعظم و بی بند و باری پارلمان، نقطۀ پایان گذارد.

درین قسمت نکاتی را از مضمون داکتر صاحب سید عبدالله کاظم تحت عنوان « معرفی محمد موسی شفیق- آخرین صدراعظم نظام شاهی در قاموس کبیر افغانستان» و بعداً نیز مطالبی را از کتاب ژورنالسیت معروف صباح الدین کشککی، به نام «دهۀ قانون اساسی وغفلت زدگی افغانها و فرصت طلبی روسها» و دراخیر هم مطالبی را از کتاب، یک مطبوعاتی معروف، ژرف نگرو فعال سیاسی دورۀ اتحادیۀ محصلان عصر صدارت شاه محمود خان غازی، یعنی عبدالحمید مبارز، معنون به«مشروطۀ سوم و آغاز دیمکراسی در افغانستان» به عرض خواهم رساند.

استاد کاظم مینویسد:« شفیق درایام تحصیل در مصر به فعالیت های اجتماعی و فرهنگی نیز علاقه مند بود و همراه با سایر محصلان افغان از جمله غلام محمد نیازی، غلام محی الدین دری، خان محمد شلگری، محمد کبیر، محمد گلاب بشار، غلام حیدر پنجشیری، و دیگران درمحافل فرهنگی مصراشتراک میکرد، چنانچه وقتی در جمع محصلان افغان در میله عنعنوی بهاری مصر اشتراک نمود، با جنرال نجیب رئیس جمهور آنوقت مصر آشنا و هم صحبت شد و جنرال موصوف از شیوۀ صحبت او خوشش آمد و عکس خود را طور یادگار به شفیق اهداء کرد… شفیق به حیث یکی از اعضای هفتگانۀ کمسیون تسوید قانون اساسی از طرف شاه توظیف گردید و نقش بس مهم را نخست در تسوید و سپس در کمسیون  28 نفری مشورتی مرکب از اقشار مختلف جامعه و نیز حین تصویب آن در لویه جرگه سال1343 با اشتراک454 نفر از اعضای آن جهت دفاع و توضیحات لازم از محتوای مسوده بازی کرد.

پدر شفیق مولوی محمد ابراهیم کاموی که یکی از علمای مشهور دینی و شخص صریح البیان و جدی در امور شرعی بود و به حیث یکی از اعضای 28 نفری کمسیون تعیین شده بود، میخواست مانند قانون اساسی 1310 هش که تا آنوقت نافذ بود، در قانون اساسی جدید نیز در قضاء و تقنین نقش داشته باشد، ولی پسرش محمد موسی شفیق با آن موافق نبود و لذا جدال بین پدر و پسر به میان آمد و در نتیجه موسی شفیق با ذکر این دلیل مندرج مسوده قانون اساسی که هیچ قانون نمیتواند مناقض اساسات دین اسلام باشد و نیز به دلیل اینکه تعداد قابل توجه ازمردم افغانستان مسلمانان غیر حنفی هستند به قناعت پدرش پرداخت و معضله حل شد.

واقعاً غیراز شفیق کس دیگری نمی توانست از عهده اینکار به خوبی بدر آید.

بعد از تصویب قانون اساسی محمد موسی شفیق … پس از وفات سلجوقی سفیر افغانستن در قاهره و سفیرغیر مقیم درلبنان و سودان مقرر و اعتماد نامه اش را به جمال عبدالناصر و بعداً رئسای جمهور دو کشور فوق الذکر دیگر تقدیم داشت.

شفیق درین وظیفه به حیث دانش آموز قبلی در مصر و مسلط  به زبان عربی توانست روابط گسترده را با مراجع عالی سیاسی و فرهنگی مصر از جمله انورالسادات معاون  عبدالناصر و حسنین هیکل روزنامه نگارسرشناس مصر«مدیر اخبار روزنامۀ معروف الاهرام- ، مشاورعبدالناصر و تاریخ نگار ومفسر امور مصر و ناسیونالیزیم عربی ناصر- مومند» ابوشادی وزیر خارجه مصر و دیگر شخصیت های عالی مقام مصر بطور شخصی و رسمی بر قرار کند و در تشئید روابط افغانستان با مصر بپردازد.

داکتر صاحب کاظم ادامه میدهد:« شفیق پشتون بود، اما به دری خطیب سخنور، اوعالم دین بود، اما افکارش آمیخته با تجدد و فراخ نظری، او جوان بود، اما ادراکش همچو پیری با تجربه ، او با متانت سخن میگفت و نهایت شیک پوش و با صفا، مرد آزاد اندیش و با دسپلین و آخرین امید پادشاه برای اصلاح امور کشور بود که در اثر بعضی نا هنجاری ها رو به پاشیدگی و کسوت [منظورداکتر صاحب کاظم از استعمال کلمه کسوت درین قسمت مضمون شان، فهمیده نشد، زیرا کلمۀ کسوت در لغت به معنی لباس و پوشاک است و در اصطلاح ورزشکاران، کسی که در کارهای ورزشی پیش از دیگران سابقه دارد – مومند] میرفت.

پادشاه و شفیق توافق کرده بودند که در کشور با حفظ ارزش های قانون اساسی تحولات جدی در امور داخلی و خارجی را در ساحات ذیل به وجود آورند:

در امور داخلی:- اقدام جهت انفاذ قانون احزاب سیاسی، تشکیل جرگه های ولایتی و بلدیه ها، انفاذ قانون تنظیم اجتماعات عامه، به شمول مظاهرات- تجدید نظر بر قانون مطبوعات و حق نشر برای آنعده نشراتیکه دقیقاً با ارزشهای قانون اساسی همنوا باشند، اعاده حیثیت و صلاحیت های از دست رفته حکومت یا به عبارت دیگر جلوگیری از انارشی که زیر نام دیمکراسی در کشور عام شده بود، تعدیل قانون انتخابات شوری ( برای همین منظور در نظر بود تا انتخابات 1972 – دوره سوم شوری به نحوی برای یکسال به تعوق افتد) محدود ساختن فعالیت های بی لجام گروه های سیاسی مخالف دولت، بخصوص خلق و پرچم – توجه مزید به امور دینی و جلوگیری از تمایلات ضد اسلامی.

در امور خارجی:- تاکید جدی و عملی در حفظ سیاست بیطرفی و عدم انسلاک به پیمانهای نظامی- نزدیکی با کشورهای همسایه ایران و پاکستان و سایر کشور های اسلامی – توسعه روابط نزدیک با جهان غرب – بیرون کشیدن افغانستان از وابستگی روز افزون شوروی البته توأم با دادن اطمینان مبنی بر حفظ دوستی با آنکشور.

شفیق به تأسی از اهداف فوق در روابط خارجی موفق شد تا معاهده آب دریای هلمند را با حکومت ایران در سال 1973 با وجود مخالفت ها در داخل امضاء کند و سپس آن را با یک عده مسایل مهم دیگر به سهولت از شوری بگذراند که اینکار توانایی سیاسی، قدرت استدلال و جلب اعتماد او را در شورا به اثبات میرساند.

شفیق همزمان با امضاء معاهده فوق اعلام کرد که او به همیت ترتیب میخواهد موضوع پشتونستان را با پاکستان نیز با حفظ منافع افغانی حل کند و روابط دو کشوررا صمیمانه بسازد. او نیکولای پودگورنی صدرهیئت رئیسه شورای عالی اتحاد شوروی که به کابل سفر کرده بود، ضمن دیدار تصریح کرد که: «افغانستان در نظر دارد سیاست خود را در پرتوانکشافات منطقه شکل دهد، بدون آنکه از سیاست عدم انسلاک منحرف شود تا زمینه خوبتر برای انکشاف اقتصادی و اجتماعی افغانستان فراهم سازد و به همین سلسله معاهده آب رود هلمند را به امضاء رسانیده است.

علاوتاً او سعی کرد به مقامات شوروی واضح سازد که اقدامات حکومت را در برابر چپی های افغان به شمول خلق و پرچم نباید نشانه یک سیاست ضد مسکو تعبیر نماید.

پس از کودتای سرطان …موسی شفیق درخانه  نوراحمد اعتمادی نظر بند یا به عبارت دیگر زندانی گردید… بعد از کشته شدن میوندوال در محبس دهمزنگ، داؤد از اینکه عین کار در مورد سردار ولی و موسی شفیق تکار نشود، هردو را به محل امن درداخل ارگ انتقال داد، جنرال ولی بعد از مدتی آزاد و نزد فاملیش به ایتالیا فرستاده شد و شفیق [دونیم سال بعد – مومند] در سال1354 از زندان آزاد شد.

شفیق بعد ازیک هفته کودتای ثوری در کشتار گاه پولیگن کشته شد. شفیق 49 سال عمر داشت و بوینوسیله طومارزندگی این مرد دانشمند و مدبر بر چیده شد اما نامش ثبت تاریخ کشور گردید.

یک تبصره ازاین قلم: شاغلی داکتر کاظم سالهای قبل به اعتراض استاد هاشمیان که مدعی بود، سردار داؤد خان در غیاب شاه، در حقیقت علیه ملکه کودتا کرد و داکتر صاحب کاظم در جواب شان نوشت که داؤد خان بر ضد سردار ولی کودتا کرد.

سوال درینجاست که سردار روی کدام منطق و عدالت اسلامی، سردار ولی را ظرف نخستین ماه های قدرتش، نه تنها ازمرگ نجات داده بلکه روانه روم ساخت و موسی شفیق بی گناه را سالیان متمادی، روی کدام دلیل، در زندان نگاه داشت که سرانجام منجر به شهادتش توسط رفقای کودتایی سردار، در دورۀ کودتا و یا انقلاب ثوری شد؟

موسی شفیق که معضلۀ آب درایای هلمند را که سابقۀ بیشتر از صد ساله را داشت با تدبیر و تنور سیاسی خود در مدت حکومت هفت ماهۀ خود، معاهدۀ که سردار و حامیان چپی آش برای ناکامی آن تلاش فراوان به عمل آورد، حل نمود، چرا سردار در دورۀ حکومت کودتایی خود همان معاهده را با دل و جان پذریفتوو به قبول آن، آمنا گفت؟

آیا داکتر صاحب کاظم و شاغلی استاد سیستانی و حامیان کودتای سرطانی، پاسخ وجدانی به این سؤال دارد؟

درین قسمت مطالبی را در مورد محمد موسی شفیق از کتاب معنون به:«دهۀ قانون اساسی، غفلت زدگی افغانها و فرصت طلبی روسها» به قلم صباح الدین کشکی، وزیر اطلاعات و کلتور و صاحب امتیاز روزنامۀ معروف کاروان، بصورت بسیار موجز و مختصر، خدمت هم وطنان عزیز و حق پسند، تقدیم میدارم.

مرحوم کشکی مینویسد:«ابتکارات شفیق درسیاست داخلی و خارجی در حقیقت زمینه را برای سقوط حکومت او و رژیم، هردو فراهم کرد. مهمترین کار او درین ساحه امضاء معاهده آب رود هیرمند (هلمند – مومند) با ایران بود، او این معاهده را با وجود مخالفت های شدید درداخل کشور و به صورت غیر مستقیم اتحاد شوروی به امضاء رسانید.

قبلاً حکومت اعتمادی نیز میخواست این معاهده را امضاء کند، ولی حکومت  نظربه همین مخالفت ها، مساعی خود را در زمینه قطع کرد.

تقریباً همه احزاب  افراطی و حزب دیمکرات مترقی میوندوال، و دیگران، با این ابتکار شفیق مخالفت ورزیدند.

شخصی که به حیث رئیس مشرانو جرگه خدمت کرد عبدالهادی داوی یک عضو فعال جمعیت «جوانان افغان» در زمان سلطنت امیرحبیب الله خان بود، این جمعیت در تلاش تأسیس یک نظام شاهی مشروطه و نظام «مترقی» بود.

داوی درسال 1965 از ولایت کابل به مجلس سنا «مشرانو جرگه- مومند» انتخاب شد و پادشاه دوبار او را به حیث رئیس آن مجمع تعیین کرد، او یک شخص دیکتاورمنش بود و به همین دلیل یک تعداد سناتوران، علیه او تمایل به بغاوت نشان میدادند.

داوی از زمرۀ کسانی بود، که در مجلس سنا علیه معاهدۀ آب هلمند رأی داد، شفیق فکر میکرد که داوی ذستخوش تحریکات عناصر غیر مسئول شده است.

احتمالا داوی با این موقفش، میخواست سردار داؤد را که او هم با مخالفین این معاهده ملحق شده بود،خوشنود سازد.

اگرچه محمد داؤد در هنگام صدارتش، نیز مشتاق بود تا حتی با شرایط نا مساعد تری از شرایطی که شفیق بدست آورده بود این معاهده را قبول کند، او نیز در مساعی اش برای ضعیف ساختن و امحای رژیم با مخالفین همدست شد و بطور منظم با این معاهده مخالفت کرد.

صرف یک روز پیش از امضائ معاهده آب رود هلمند، شفیق در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت که او امیدواراست بتواند موضوع پشتونستان را با پاکستان حل کند، او به جواب سؤالی گفت: ما باید همه به  خاطر داشته باشیم که ما در حل هر مشکل، به شمول موضوع پشتونستان، باید اول منافع افغانی خود را فکر کنیم.

لویس دوپری، به ارتباط روابط حکومت شفیق با پارلمان مینویسد:«صدر اعظم شفیق توانست رکودی را که در روابط قوای اجرائیه و مقننه به میان امده بود رفع کند.»

دوپری هم چنان در مورد حسن تفاهم میان حکومت شفیق و مطبوعات مینویسد:«صدر اعظم شفیق موفق شد تا لااقل قسماً با مطبوعات آزاد روابط حسنه داشته باشد.»

شفیق علناً در بارۀ عدم کفایت در سیستم بیروکراسی کشور حرف زد و به اعضاء کابینه هدایت صادر نمود تا هرکدام شان اصولی را برای قطع کاغذ پرانی و ایجاد موثریت در وزارت خانه های شان وضع کنند. حکومت علناً اعلان کرد اگر مامورینی در زمینه غفلت نمایند از وظایف شان سبکدوش خواهند شد.

شفیق علناً اشعار داشت که از آنجایی که احزاب سیاسی یکی از عناصر و اساسات دیمکراسی و سیستمی میباشد که قانون اساسی افغانستان تجویز کرده است، حکومت او خود را مکلف میداند که قانون احزاب سیاسی نافذ گردد. پادشاه علناً به طرفداری از همکاری میان ارگان ثلاثه دولت ابراز نظرکرد.

حکومت شفیق پروگرام های خاصی را برای رفع محدودیت های که در حکومات قبلی در مورد دین مبین اسلام به میان آمده بود تا حدی بر طرف ساخت.

در همین دوره در رادیو افغانستان درهنگام نشرات خود پنج بار آذان دادن را جای داد و به تعقیب آن یکی ازعلماء جید کشور برای ترقی و تعالی کشور دعا میکرد.

شفیق امر کرد تا رستوران «شهرغلغله» را که درمقابل مسجد حاجی یعقوب قرار داشت و از آن رستوران به حیث یک مرکزعیاشی و شراب خوری استفاده میشد مسدود گردد.

هم چنان تیاتر مرستون، که آنهم حیثیت یک مرکز فحاشی را اختیار کرده بود، مسدود ساخته شد.

زمانیکه آذان پنجگانه از طرف وزارت اطلاعات و کلتور در رادیو عملی گردید، نعمت الله پژواک وزیر داخله اعتراض نمود که چرا درمورد، فیصلۀ مجلس وزراء حاصل نگردیده است؟

«نعمت الله پژواک و جلالر مهاجر پاردریایی در نظام جمهوریت قلابی داؤد خان به حیث وزرای قوی النفس مجدداً به مقام های وزارت مقرر شدند – مومند»

حکومت شفیق فیصله کرد که تا به احترام به روز کارگر، خود حکومت، روز کارگر را تجلیل کند و به گوش رهبران گروه ها و احزاب رسانیده شود، که از مظاهرات ضد دولتی خود داری کنند.

اما نعمت الله پژواک وزیرداخله از اجرای این امر خود داری به عمل آورد و این وظیفه را وزیر اطلاعا ت و کلتور انجام داد.

حکومت شفیق هم چنان امر تخریب یک کلیسا، واقع کارته سه و در امتداد خط دارالامان را با وجود مخالفت بعضی سفارات خانه ها و حلقه های افغانی صادر نمود.

« این کار شفیق در حقیت باز کردن راه، برای بستن مرکز کلتوری شوروی در نزدیکی های همان کلیسا بود- مومند»

بتاریخ 2 جنوری 1972، شفیق در یک کنفرانس مطبوعاتی خود گفت که :«وظیفۀ حکومت است تا جلو تمایلات ضد اسلامی را در کشور بگیرد.»

[این اظهارات شفیق علناً مخالفت با ایدیولوژی ماکسیزم – لیننیزم و ماو اندیشه بود، که از طرف جریان های وابسته خلق و پرچم به اتحاد شوروی و شعلۀ جاوید به دولت توده ای چین، که در تبلیغ آن از طرف دول متذکره، تشویق و تمویل میشدند – مومند]

هنگامیکه پادشاه فیصله کرد تا برای نجات سیستم، به شفیق اجازه بدهد به تدابیر تصحیحی متوسل شود، مسکو به صورت جدی درتشویس و نگرانی افتاد که چپی های تحت ادارۀ خود را در اردو تشویق کرد تا کودتایی را به راه اندازند.

واقعاً ساده لوحی خواهد بود اگر فکر شود که مسکو در کودتای جولای سال  1973 علیه پادشاه دست نداشت.

افغانها به وضاحت میدیدند که اعضاء حزب کمونست خلق و پرچم پیرو مسکو بدون استیذان سفارت شوروی هیچ کاری کرده نمیتوانستند، بنابرآن غیر قابل باوراست که صاحب منصبان کمونست در اردوی افغانستان، که برای محمد داؤد کودتای 26 سرطان را انجام دادند، بدون هدایت و موافقت و اطلاع قبلی دولت اتحاد شوروی به اینکار مبادرت ورزیده باشند.

ببرک اعتراف کرده بود که فراکسیون پرچم حزب دیمکراتیک خلق افغانستان درکودتای تحت رهبری محمد داؤد، که نظام شاهی مشروطه را از پا درآورد، سهم گرفت.

این حزب تبلیغات وسیعی را میان مردم رویدست گرفت و کار زیر زمینی را در اردو آغاز کرد و درسقوط دادن سلطنت نقش عمده و اساسی داشت.

چون ثابت است که کمونستهای ملکی و نظامی در کودتا های 26 سرطان و هفت ثور سهم مستقیم و بنیادی داشتند، دیگر ضرورت به این نیست که آنان ثابت سازند که به هدایت اتحاد شوروی دراین کودتا ها دست داشتند، وقایع بعدی نیز ثابت ساخت که احزاب پرچم و خلق، به غیر از اینکه یک وسیله تطبیق اهداف شوروی درافغانستان باشد، از خود استقلال و آزادی عمل نداشت.

اتحاد شوروی هرگز نمی خواست تا افغانستان به حیث یک کشور انکشاف یافته و نیرومند تبارز کند. تمام روابط اتحاد شوروی با افغانستان مبنی بر منافقت بود. از جانب دیگر افغانستان نمیتوانست خود را در حالتی ببیند که بالتدریج به سوی محورشوروی به حدی پیش برود که تمام موجودیت خود را به حیث یک کشور مستقل و دارای حاکمیت ملی، بی معنی سازد.

آنچه شفیق در نظر داشت پیشرفت و تعالی و انهماک افغانستان را به اصول ملی و قانون اساسی در چوکات روابط نزدیک با اتحاد شوروی عیار سازد.

اما هدف دولت اتحاد شوروی این بود تا افغانستان را به یک کشور قمر کمونستی و کاملاً متکی به شوروی سازد، نقش احزاب خلق و پرچم وانجام کودتا های 26 سرطان درمرحلۀ اول وهفت ثور به حیث هدف غایی، ممثل همچو پالسی دولت اتحاد شوروی بود.

شاغلی کشککی از قول «برادشر» مینویسد:«در اوایل سال 1973 موسی شفیق ثابت ساخت که سیستم شاهی مشروطه که با رکود نسبی مواجه بود، از طریق روش های جدید در برابر مشکلات داخلی، یک سیستم عملی میباشد. شفیق همچنان روابط افغانستان را با پاکستان و ایران بهبود میبخشید. در حالت نا هنجار افغانستان، و مخصوصاً درحالتیکه کار بهبود مسایل به یک رهبر تحصیل یافتۀ اضلاع متحده سپرده شود، عناصر مغرض به طور اتوماتیک این اتهام را وارد میکنند که گویا، آن رهبر، سیاست نزدیک شدن به غرب و دوری از اتحاد شوروی تلقی و محسوب میشد.»

برادشرف علاوه میکند:«.. در افغانستان در آنوقت بالاتر ازعدم کفایت عادی اداری کدام انارشی بخصوصی حکمفرما نبود و موسی شفیق سعی داشت آن را تقلیل بخشد، شاید محمد داؤد در سلسلۀ جاه طلبی هایش از سقوط حکومت نه، بلکه از مؤفقیت آن در هراس بود که امکان داشت فرصت و بهانۀ او را برای احراز مجدد قدرت برای ابد از دست بدهد.

آیا مقصود اصلی داؤد از اتهام اصطلح ضد ملی چه بود؟

معاهده آب رود هلمند تحت حملۀ شدید سیاسی او بود، اما همینکه خود محمد داؤد بعداً در زمان ریاست جمهوری خود، این معاهده را قبول کرد، خود به خود ثابت ساخت که معاهدۀ مذکور در حقیقت منافع ملی افغانستان را تأمین میکرد.

خود محمد داؤد بعد از اینکه بر اریکه قدرت قرار گرفت، سیاست داخلی و خارجی افغانستان را بر موازینی عیار کرد، که شفیق معمار آن بود.

درین قسمت، ایجازاً و اختصراً میپردازم به نقل فشردۀ نظریات ژورنالیست نامی و یکی از شخصیت های سیاسی کشور، مرحوم حمید مبارز، که به حیث یک عضو فعال سیاسی اززمان عضویتش در اتحادیۀ محصلین دورۀ شاه محمود خان غازی شناخته شده و کذا از زمرۀ مؤسسین حرکت (جبهۀ ملی) در دهۀ دیمکراسی به شمار میرود.

شاغلی مبارز در کتاب خود معنون به «مشروطۀ سوم و آغاز دیمکراسی در افغانستان در مورد شخصیت واهلیت یک مغزمبتکر سیاسی و یک فرزند فرزانۀ تاریخ معاصرافغانستان، شهید ملت محمد موسی شفیق مینویسد:«شفیق ازآغازکار خود دربرابرسه مسئلۀ مهم قرار داشت که این مسائل روابط افغانستان را با دو کشورهمسایه دچار مشکل اساسی ساخت.

موضوع پشتونستان با پاکستان و خرابی دراز مدت روابط افغانستان با آنکشور و موضوع آب دریای هلمند با ایران، مانع استقرار روابط دوستانه با اضلاع متحده که رهبری کشور های غربی را داشت گردیده بود. هر باری که افغانستان میخواست تا با ایالات متحده تقرب کند، اضلاع متحده امریکا از افغانستان میخواست تا اول روابط خود را با پاکستان حل نماید.

موضوع دوم تقسیم آب هلمند بود که ایران همیشه در طول تاریخ این دعوی را راه می انداخت و هنوز هم ادامه میدهد.

موضوع سوم فاصلۀ بود که دراثر اقدام نظامی شدید حکومت نور احمد اعتمادی بر علیه ملا ها و لت  و کوب شان در مسجد جامع پل خشتی  در بین حکومت و جامعۀ مذهبی افغانستان به وجود آمده بود.[قرار روایات متعدد و معتبر، نور احمد اعتمادی در اثر شکایت دولت اتحاد شوروی به اینکار اقدام نمود که در نتیجۀ آن دولت شوروی به نور احمد اعتمادی، عالی ترین نشان آنکشور یعنی «نشان لینن» را اعطاء نمود و کذا شوروی آرزومند بود که اعتمادی را بر اریکه قدرت در افغانستان برساند ولی حفیظ الله امین با درک همین موضوع، اعتمادی را به قتل رساند – مومند]

شفیق که خود ملا زاده و مدرسه ای بود، به حل این موضوع نیزعلاقۀ زیاد داشت.

شفیق که موضوع پشتونستان را خیلی پیچیده تشخیص کرده بود، ترجیح داد تا اولتر به حل مشکل آب دریای هلمند با ایران بپردازد.

موضوع آب دریای هلمند نخست در دورۀ امیرشیرعلی خان به حکمیت گولد سمت و جنرال پالک واگذار شد، که حکمیت شان به نفع ایران بود و موجب آزردگی امیر شیر علی خان شد. درعصر امیر حبیب الله خان، در نتیجۀ شکایت ایران، هیأت انگلیسی به رهبری مک ماهون و گولد سمت به منطقه آمده و همان فیصلۀ قبلی را که از بند کمال خان دوقسمت برای افغانستان و یک قسمت برای ایران آب داده شود، مجدداً تائید کرد. ولی باز هم شکایت ایران دوام کرد و سبب شد که در دورۀ سردارهاشم خان بار دیگر کشیدگی صورت گیرد، که در نتیجه وزیر خارجه ایران به کابل بیاید و بعد از مذاکراتی قرار دادی را با علی محمد خان وزیر خارجه امضاء نماید که به اساس قرارداد مذکور آب دریای هلمند اعتبار از بند کمال خان بین دو کشور، نصف میگردید، که این قرار داد را دورۀ ششم شورای ملی به ریاست سلطان محمد خان شیرزوی [اگر اشتباه نکرده باشم سلطان محمد خان شیرزوی پدر استاد ولی احمد نوری بود- مومند] تصویب نکرده و لغو نمود، چنانکه موضوع شکایت ایران تا حکومت موسی شفیق باقی ماند.

سر انجام قرارداد جدید بین حکومت موسی شفیق و حکومت ایران به امضاء رسید. بر مبنای این قرار داد، آبی که از افغانستان عبور آن را از نقطۀ سرحدی تضمین میکرد، از نصف و یک ثلث به کمتر از بیست در صد کاهش یافت و مقررگردید تا برای هر مقدار آب اضافی که از سرحد بگذرد ، ایران بهای آن را تادیه کند.

به مجردیکه قرار داد نشر شد، غوغای بزرگی به تحریک چپی ها براه انداخته شد و آب فروشی را به خاک فروشی توجیه کردند و نشرات زنندۀ ضد شفیق صورت پذیرفت، مگر شفیق هدفی داشت تا با حل این معضله و داشتن توافق ایران راه را برای معاونت های ایران و کشور های غربی باز نماید و افغانستان را از وابستگی خاص شوروی برهاند، شفیق توجهی به اینهمه تخریبات نکرد و قرار داد را به تصویب هردو مجلس پارلمان افغانستان و توشیح پادشاه رساند.

شفیق با این قرارداد خواست با بدست آوردن کمک ها از غرب، ایران و کشورهای عربی افغانستان را بار دیگر از لحاظ سیاست خارجی به توازن جدید، آنهم در مرکز قرار دهد.

موضوع دومی که شفیق می خواست به آن رسیدگی کند، هرج و مرجی بود که توسط چپی ها دامن زده میشد.

شفیق با طرز کاری که در پیش گرفته بود و مخالفین پیشبینی میکردند که در دورۀ که مجلس چهاردهم را درپای انتخابات با داشتن حزبی بوجود آورد، دیگر مشکلی روبروی آن نمی ماند و به هر ترتیبی که شده موضوع پشتونستان را نیز حل خواهد کرد و دیگر از یکطرف مخالفین سیاسی خلع سلاح میشوند و از جانب دیگر یگانه مسأله ایکه افغانستان را به شوروی تقرب بخشیده و ازغرب فاصله داده بود از بین میرود و راه برای تغییر سیاسی فراهم میگردد.

شوروی از ترس اینکه افغانستان به طرف غرب سقوط نکند و به کلی از حیطۀ نفوذ شوروی خارج نشود، دیگر به دوام رژیم شاهی راضی نبود.

سردار محمد داؤد شخصیت قوی ای بود که با ده سال حکومت از سسال 1953 تا سال   1963 به حیث مرد کار و پیشرفت افغانستان شناخته شده بود. در دورۀ  خدمات او بود که اردو به تحولی رسیده و افسران نظامی از طریق کوپراتیف کلوپ عسکری می توانستند تمام لوازم زندگی را با قیمت ناچیزی بدست آورند.

از همه مهمتر سردارداؤد پرستیژاردو را زیاد بلند برده و تحول فنی را در اردو وارد کرده بود، لذا در بین افسران بلند پایه، متوسط و پائین رتبۀ اردو محبوبیت خاصی داشت.

وقتی سردار داؤد، سرعت اقدامات موسی شفیق را ملاحظه کرد، فکر کرد که اگر اقدامی ننماید، قانون اساسی تطبیق میگردد، قانون احزاب نافذ و شفیق که هم، ملاست و هم مدرن و هم از حمایت شاه برخوردار است، از یک طرف به حیث تحصیل یافته امریکا، از جانب امریکا و انگلستان و از جانب دیگر، ایران را که در آن زمان ژاندارم منطقه میدانستند، از حکومت شفیق، حمایت سیاسی، عملی و مالی خواهند کرد، لذا دیگر چانسی برای سردار محمد داؤد نمی ماند، که با ناکام ساختن قانون اساسی 1964 بتواند، راه را برای بازگشت خود به قدرت باز نماید، لذا آمادگی را برای کودتا سرعت بخشید.

چون شوروی در بین محصلین نظامی افغان در شهر ها و پوهنتون های نظامی اتحاد شوروی نفوذ کرده و تعداد زیادی را به طرف خود و ایدیالوژی کمونستی جذب کرده بود و تعداد زیادی را ترغیب کرد تا خود را به سردار محمد داؤد و طبق پروگرام، با وی همکاری نمایند.

همان بود که جناح پرچم که بیشتر با مسکو نزدیک بودند و رهبرشان، ببرک مورد اعتماد خاص برژنف رهبر شوروی قرارداشت و دراردو، هسته های نظامی خود را تشکیل کرده بودند، همه اعضای این حلقه های نظامی را هدایت داده بود، تا با سردار محمد داؤد که خود هم حلقه ای از افسران را بدور خود داشت نزدیک شده طبق هدایت او کار نمایند.

همان بود که در تابستان 1973 که شاه برای معالجۀ آسیب چشم به اروپا رفته بود، کودتای  26 سرطان، تحت رهبری داؤد خان صورت پذریفت.

به همین منوال شفیق که از دو قدرت نیز مستفید میشد، قذرت روحانیون، ملا ها و محافظه کاران و از طرفی از نیروی جوانان روشنفکر، و سردار داؤد با کودتا سیر دیمکراسی را متوقف ساخته نمیتوانست و دورۀ احزاب آغاز میشد، بدون تردید در دورۀ چهاردهم شفیق اکثریت را در پارلمان بوسیلۀ حزبی که تأسیس میکرد بدست میاورد، زیرا ملا ها خود را در جسم و روح شفیق میدند که یگانه کلیسای را که غربی ها در کارته سه اعمار کرده بودند تخریب کرد.

شفیق یکی از اعضای حرکت ویش زلمیان نیز بود و روبط نزدیکی با برجسته ترین اعضاء این حزب داشت.

شفیق توان آن را پیدا کرده بود که طرفداران افکار دیوبندی به خاطر پدرش از شفیق حمایت کنند.

مدرسه ای ها به خاطراینکه یک مدرسه ای خود را به قدرت حفظ کنند.

و مدرنیست ها و جوان ها و تحصیل کردگان کشور های غربی، یک مدرنیست را با آخرین مود لباس و طرز زندگانی اروپایی طرفداری نماید، تا باشد مدرنیزم که با سقوط رژیم امان الله خان سقوط کرد، در پایان رژیم اعلیحضرت محمد ظاهر شاه با اقدامات شفیق و حمایت شاه ترقی خواه و منور که خود یک مدرنیست بود، دوباره احیاء شود، و کمک های بزرگی که ایران، کشورهای عربی و غربی ارائه کنند، دیگرافغانستان را در مدت کوتاهی از مرحلۀ رو به انکشاف به کاروان کشورهای درحال رشد سریع شامل بگرداند.

یک بار دیگر به تأکید میگویم که سردار محمد داؤد وقتی ملاحظه کرد که موسی شفیق مسأله آب هلمند را با امضاء قراردادی با ایران حل کرد و امکان داشت در دور دوم حکومت خود به حل مسأله اختلاف افغانستان با پاکستان نیز مؤفق گردد و راه برای رسیدن قدرت وی کملاً مسدود گردد، لذا تصمیم به کودتا گرفت و کودتای26 سرطان را به راه اندازد.

باید بگویم که در دهۀ دیمکراسی، یګانه شخصیکه کوشش فراوان به عمل آورد تا زمینه را برای آوردن تغییرات اساسی، در سیاست خارجی افغانستان آماده بسازد، موسی شفیق بود، که در دورۀ بسیارکوتاه هفت ماهۀ صدارت خود، به این استقامت حرکت را شروع کرده بود تا سیاست خارجی افغانستان برای بار دیگر موازنۀ خود را دریابد و در بین روابط اتحاد شوروی و غرب یک توازن جدید بوجود آید و استقلال افغانستان در ورای این توازن سیاسی، مصئون تر گردد.

که متأسفانه، کودتای 26 سرطان، به این همه آرزو های دورۀ حکومت شفیق نقطه پایان گذاشت.

نتیجه گیری و تحلیلی از این قلم: طوریکه هم وطنان گرامی در پاراگراف ها و سطور مندرج این مقاله، ملاحظه فرمودند، این قلم بمنظور یک ارزیابی دقیق، همه جانبه و تاریخی دوره و اهداف بسیار اساسی و حیاتی برای تداوم اهداف قانون اساسی 1964، و بخصوص اتخاذ پالیسی سیاسی حکومت محمد موسی شفیق، که افغانستان را از وابستگی  تعاون عنعنوی و انقیاد اقتصادی و سیاسی دولت شوروی که اززمان صدارت سردار محمد داؤد خان، به ارتباط عدم اعتماد و معاونت های اقتصادی و نظامی دولت اضلاع متحده و کشور های غربی، و آنهم متکی بر اختلاف بسیار جدی و عمیق حکومات افغانستان با حکومت پاکستان  آغاز یافته بود، نجات دهد، به نظریات و تحلیل های سه دانشمند محترم، هریک داکتر سید عبدالله کاظم، استاد اسبق پوهنتون کابل و نویسندۀ توانا و کذا ژورنالیست و مبصر سیاسی معروف، صباح الدین کشککی و هم چنان شخصیت فعال سیاسی و نویسنده و مبصر سیاسی و ژورنالیست معروف، مرحوم حمید مبارز خدمت هم وطنان تقدیم گردید.

به استثناء مقالۀ داکتر سید عبدالله کاظم، در مورد دانش، کاردانی، لیاقت و اهلیت محمد موسی شفیق که در سنین جوانی از درایت و پختگی پیران وصاحبان درایت و بصارت بر خوردار بود، مطلب روشنی مشعر براینکه هدف کودتای 26 سرطان، بر انداختن حکومت محمد موسی شفیق باشد ندیدیم، ولی در نتیجه تحلیل های دوشخصیت بسیار وارد در امورسیاسی افغانستان، هریک، جنابان صباح الدین کشکی و حمید مبارز، با قاطعیت تام و بدون تریدید، به صراحت ملاحظه میگردد، که هدف اساسی و بنیادی کودتای 26 سرطان، توسط گماشتگان دولت شوروی درساحۀ نظامی و ملکی، سقوط حکومت موسی شفیق، به ارتباط پالیسی داخلی و خارجی سیاست آن حکومت مبتنی بر محور و مدار، نزدیک با جهان آزاد و فاصله گرفتن از وابستگی و انقیاد دولت شوروی است.

گرچه در مقالۀ داکتر صاحب کاظم تحت عنوان«معرفی محمد موسی شفیق- اخرین صدر اعظم نظام شاهی در قاموس کبیر»، همچو مطلبی را، که ذوات اخیرالذکر، مدعی اند، نیدیدم، ولی یاداست های دیگری از نظرات مشابه و متقن داکتر صاحب سید عبدالله کاظم موجود است، که صد در صد با استنتاج منطقی و تاریخی مرحومان حمید مبارز و صباح الدین کشککی، وفق کامل دارد، که ذیلاً به تذکار آن پرداخته میشود:

نویسندۀ نامدارو یک عنصر ملی و روشن ضمیر، محترمه میرمن ملالی نظام، درمقالۀ خود تحت عنوان «بازنگری دهۀ دیمکراسی و اولین جمهوریت در افغانستان» و مبتنی بر اقتباسی از کتاب داکتر صاحب سید عبدالله کاظم «شیوع سبوتاژها- صفحه 301 » مطلب بسیار جالبی را در مورد نظر استاد کاظم به ارتباط کودتای 26 سرطان تحریر داشته اند بدین عبارت:«..شفیق میدانست که اقدامات او خطر جدی در قبال دارد و شوروی آن را به سادگی تحمل نمیکرد، اما چون راه دیگری نبود، ناچار برای نجات کشور از یک بحران سیاسی رو به تزاید که دیر یا زود از وقوع یک طوفان عظیم در کشور خبر میداد، دست به کار شود.

این طوفان بسیار سریعتر از آنچه گمان میرفت بوقوع پیوست و با حدوث کودتای 26 سرطان به رهبری محمد داؤد خان بساط سلطنت چهل سالۀ محمد ظاهرشاه بر چیده شد که در قبال آن افغانستان بعد از یک دورۀ انتقالی دچارآشوب و مصیبت گردید.»

هم چنان داکتر صاحب سید عبدالله کاظم، درماه جولای سال 2008 تیلوزیون نور ابراز داشته بودند:«با آمدن موسی شفیق به حیث صدراعظم، شوروی ها متوجه شدند، که افغانستان با وجود زحمات سی سالۀ آنان، از زیر نفوذ شوروی خارج خواهند شد، لذا تصمیم گرفتند تا شفیق و نظام شاهی را از بین ببرند، و برای مرحلۀ اول یعنی دورۀ انتقالی، داؤد خان را برای زعامت ترجیح دادند و مطرح ساختند.»

مرحبا بر این قضاوت واقع بینانه و وجدانی داکتر سید عبدالله کاظم.

محترم داکتر صاحب کاظم در یک قسمت نوشته های خود، دلیل ائتلاف سردار را با گروه خلق و پرچم، یک حرکت تاکتیکی قلمداد میفرمایند و در زمینه ازائتلاف امام خمینی با مخالفین رژیم شاه درایران نیز تذکر میدهند.

این قلم لازم میدانم که ذیلاً برنظر فوق الذکر شاغلی کاظم مکثی داشته باشم، بدین عبارات:

یک – ائتلاف با جواسیس کی- جی- بی، در پرنسیپ یک عمل ضد ملی و اسلامی و منافی اصول و مناشیر منافع علیای مردم افغانستان است.

دو- ائتلافات معمولاً برای بدست آوردن رأی اکثریت، از طرف حزبی که بیشترین آراء را بدست آورده باشد، ولی نه آراء مکفی را، با یکی ازاحزاب نزدیک به اهدافش به صورت تاکتیکی و غرض برنده شدن، ائتلاف مینمایند، در حالیکه احزاب خلق و پرچم از پشتیوانۀ قوی دولت شوروی بر خوردار بودند، ولی داؤد خان به جزامیدواری جلب حمایت دولت شوروی و گماشتگان خلق و پرچم، پشتیبانی، نه درساحۀ داخلی و نه در ساحۀ جهانی داشت.

سه – به کدام عقل و منطق درجهان ممکن و محتمل است، که در نتیجۀ این ائتلاف داؤد خان برنده و احزاب وابسته به دولت شوروی بازنده خواهد بود؟

لشکر و قوت داؤد خان را، دگروال متقاعد و خشره، سردارغلام حیدر رسولی ، سید عبدالااله مشهوربه گوساله، قدیر ضابط ترافیک و چند نفر سر و پای شکسته و بی پایه کسی را نداشت. سردار داؤد خان که مانند امیرعبدالرحمن خان دشمن خان و خوانین و سران قومی بود، برخلاف غازی امان الله خان، یک زعیم بزرگ قومی و یا یک قوم متنفذ، حتی ازاقوام پشتون درکنار خود نداشت، داؤد خان تمام روحانیون را رنجانده بود و یک نفز شخصیت روحانی و یک ملا در کنار خود نداشت.

سردارداؤد خان با قوم مظلوم ساپی «صافی» چه کرد؟

سردار داؤد خان با سران بزرگ قوم مومند حاجی حسن خان و حاجی یوسف خان و تمام خانواده اش از زن و کودک و برنا، چه ناروای که نبود، نکرد؟

سردار با خانوده میرزمان خان کنری چه کرد؟

سردار با حضرات شور بازار چه کرد؟

سردار با خانواده بزرگ غازی ببرک خان غازی چه کرد؟

چرا مردم مشرقی و لوی کندهار و جنوبی او را به نام «..سردار» مسماء ساخته بودند؟

لذا این ائتلاف تکتیکی صد در صد به نفع ایادی کرملن بود، نه داؤد خان، این ایادی کرملن بود که از وجود سردار داؤد خان، استفاده سوء کردند و در روز روشن علیهش کودتا به راه انداختند و ظرف چند ساعت، او و حکومت بی بنیادش را، واژگون و سرنگون ساختند.

این عمل داؤد خان دلالت برنا دیده گرفتن و ندانستن، قوت دولت شوروی درافغانستان میکرد، کاریکه اگر سرداراز الفبای سیاست و سیاستمداری، بویی میبرد و برآن آگهی میداشت، هرگز، دست به همچو انتحار سیاسی نمیزد.

محمد موسی شفیق به حیث خبیرترین و بصیر ترین شخصیت سیاسی تاریخ معاصرافغانستان، پلان نجات مردم و کشور افغانستان را از انقیاد و وابستگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، اتحاد شوروی در دست گرفت.

موسی شفیق میخواست که بعد از حل معضلۀ آب هلمند، که از عصرامیر شیرعلی خان میان دولتین افغان و ایران، تا حکومت وی، راه حل نیافته بود، به معضلۀ بزرگ پشتونستان و خط دیورند که به قول استاد سیستانی حیثیت یک زخم ناسور را داشت، میان دولت افغانستان و دولت پاکستان و بخصوص پالیسی مطلق ناکام حکومات قبلی و دررأس حکومت سردار داؤد خان که درسال اول صدارتش به اعلام سفربری پرداخت که با مداخلۀ پادشاه افغانستان،  درسطح اعلام خنثا شد و کذا در نتیجۀ تشدید منازعات، حکومت پاکستان به انسداد راه ترانزیت از طریق پاکستان پرداحت، که افغانستان و مردم افغانستان را با مضیقه و بحران جبران نا پذیر اقتصادی رو برو ساخت و یکی ازعومل بزرگ وابستگی افغانستان به دولت شوروی گردید، راه حل، خرد مندانه ای را به این عبارت و محتوی که، از طریق مذاکرات دیپلوماتیک با حکومت پاکستان، حقوق و اتونومی خود مختاری کتلۀ پشتونی را، در چوکات سیستم فدرالی تثیبیت نموده و با تضمین حق قانونی افغانستان به راه ترانزیتی به بحر، به رفع این بحران برای دایم نقطۀ پایان گذارد.

ولی سردار داؤد خان به تداوم دوستی و همکاری و معاونت های اقتصادی اتحاد شوروی ایمان داشت، چنانکه در بیانیۀ « خطاب به مردم» که سبک نگارش و اصطلاحات و ترمینالوژی چپگرایانۀ مندرج  آن ثابت میسازد، که آن بیانیه، بدون کوچکترین تردیدی با درنظرداشت، تغییرات محتمل به قلم سردار، از جانب گروه های چپی تحریر گردیده بود چنانکه به صراحت، نوشته شده است که :«به حکم اصول هم جواری خاطرنشان میسازیم که روابط همسایگی نیک و دوستی ما با اتحاد جماهیر شوروی خل نا پذیر است.»

محترم داکتر صاحب کاظم و استاد سیستانی و حامیان کودتای سرطانی، به حکم و جدان اسلامی و افغانی بگوئید که هدف و پلان محمد موسی شفیق مبنی برنجات کشور و ملت افغان از وابستگی و انقیاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، اتحاد شوروی، اسلامی و افغانی،  مقدس بود، یا هدف و پلان کودتای سرطانی سردار داؤد خان و تداوم وابستگی و انقیاد اقصادی و سیاسی و فرهنگی افغانستان به اتحاد شوروی؟

باز هم به حکم و جدان و شرافت اسلامی و افغانی تان بگوئید که افغانستان ضرورت به زعامت یک شخصیت سیاسی جوان و خبیرو بصیر و کاردان و مجرب  و مبتکر و دارای عالیترین تحصیلات در مصر و اضلاع متحده و اهداف نجات بخشا، ضرورت داشت و یا سردارداود خانی که برای رسیدن قدرت مجدد و حمکروایی، با بزرگرترین و کثیف ترین سیما ها و گروه های جنایتکار و جنایت شعارمخلوق کی- جی- بی، به سازش و ائتلاف پرداخت که نتیایج آن تا امروز شریان حیاتی گلوی ملت افغان را، در حال فشار دادن و انسداد مجاری تنفس قرار داده است؟

مردم افغانستان در دورۀ اشغال اضلاع متحده و ناتو با ائتلافات حکومت کرزی و اشرف غنی با جنایتکاران جهادی، که با ائتلاف سردار داؤد با جنایتکاران و ایادی کرملن بی شباهت نبود، ضربات مهلک و درمان نا پذیرافتراق ملی و خطر تجزیه افغانستان را متحمل شدند.

اما، سؤال اینکه آیا سردار محمد داؤد خان یک مسلمان و شخص وطنپرست و خواهان ترقی افغانستان بود؟

جواب این سؤالات محتملاً تا حدی مثبت باشد، در نامۀ که سردار داؤد خان توسط پسر شان شهید و یس، به این قلم، در زمانی متعلم صنف نهم لیسه حبیبیه و هم صنفی مرحوم شهزاده شاه محمود بودم، فرستاد تحریر نموده اند که:« ایمان به خدای بزرگ و عشق به وطن یقین کامل دارم رهنمای شما در حیات خواهد بود.»

البته سردار طوریکه در نامۀ خود متذکر شده اند، بدون شک یک مسلمان بود، اما مانند سردار هاشم خان و بسیاری رهبران جوامع اسلامی یک مسلمان ظالم و مستبد بود، داؤد خان به اراده مردم اعتقاد نداشت و چنانکه در برایر پیشنهاد جنرال سراج به ارتباط پیشانی ترشی اش گفته بود که :«تو مردم افغانستان را نمی شناسی، من میشناسم که اگر به آنها موقع دادی به شانه هایت سوار میشوند.».

این سؤال که آیا سردار یک عنصر ترقی خواه بود؟

جواب سؤال مثبت است اما :«به یک شرط، به یک شرط»

و آن اینکه، شخص سردار زمادار و اختیار دار کل باشد، نه شخص دیگری!

سردار به هیچوصورت راضی نبود که افغانستان تحت زعامت و صدارت شاه محمود خان غازی و حکومت و زعامت نو جوان و مثل پیران پخته کار، محمد موسی شفیق به مدارج ترقی و تعالی برسد.

مگر چنین نیست داکتر صاحب کاظم؟

در نتیجه به صرحات و حکم وجدان ملی و اسلامی میتوان گفت که کودتای سرطانی حسن شرق (حسن چپ) و ایادی کرملن علیه نظام ملی و اسلامی مشروطه سوم و حکومت ملی و اسلامی و ترقی خواه و آزاد منش محمد موسی شفیق، درموازات منافع و اهداف اتحاد شوروی در افغانستان ، یک خیانت بزرگ ملی و تاریخی بود.

با عرض حرمت

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.