داکتر اشرف غنی احمدزی که من میشناسم !/قسمت دوم

0 560

قاسم باز ـ

۲۰۱۹/۳/۴

داکتر اشرف غنی احمدزی که من میشناسم !
قسمت دوم.

در روزهای که مایان بخاطر سفر جنرال عبدالولی به پاکستان ترتیبات میګرفتیم در بین ګروپ ما که در مقر شورا تفاهم باهم یکجا شده بودیم یک مشکل غیر مترقبه وغیر پیشبنی شده رخ داده و جلسه ان روز ما به خشونت ګراید. جریان از این قرار بود.
در این جلسه اکثر دوستان میخواستند تا موضوع امدن و پذیرایی جنرال سردار عبدالولی را همرای جناب پیر سید احمد ګیلانی رهبر محاذ ملی و جناب حضرت  صبعت الله مجددی رهبر جبهه نجات ملی هم اهنګ سازد، هر کس به نوبه خود تبصره میګرد و نظر خود را ابراز مینمود ، در ضمن صحبتها نوبت به جناب محترم شاه جان احمدزی رسید، جناب شاه جان احمدزی که ترط ګفتن خاصه وی و انرا از فامیل به ارث برده بود فرمود،  ما هیچ ضرورت به همکاری جناب پیر سید احمد ګیلانی و حضرت صبعت الله مجددی نداریم، و کمک انها را هم نمی خواهیم، وی در ضمن صحبت خود دو سه کلیمه زشت و رکیک را نثار پیر سید احمد ګیلانی و حضرت صبعت الله مجددی نمود.مایان در چمن حویلی شورا تفاهم دایروی نشسته بودیم طرف دست راست من جناب شاه جان احمدزی و طرف دست چپ من اقای سید اسحاق ګیلانی نشسته بود، وقتیکه جناب شاه جان احمد زی کلیمات زشت و رکیک را نثار پیر سید احمد ګیلانی نمود،  خداوند حاظر و شاهد است که سید اسحاق ګیلانی خود را کر انداخته که ګویا هیچ چیز را نشنیده ، در این اثنا تمام ما متوجه شدیم که صحبت به بیراهه کشیده شد. جناب جنرالصاحب کتوازی فورآ موضوع بحث را تغیر داد ولی چند دقیقه بعد باز هم جناب ریس صاحب عمومی ترانسپورت  به کلیمات زشت و رکیک به پیر ګیلانی شروع کرد. دیدم که سید اسحاق ګیلانی از چوکی خود برخاست استاده شده میخواست بالای شاه جان احمدزی به چوکی قاته کی اهنی حمله کند، و جنګ فزیکی بین شان رخ دهد. چون من در بین انها نشسته بودم من چوکی را همرای سید اسحاق ګیلانی شریک ساختم نګذاشتم که وی بالای شاه جان احمدزی حمله ور شود. در اینوقت تمام دوستان مداخله کردند کسی شاه جان احمدزی را در بغل ګرفت و کسی سید اسحاق ګیلانی را،  سید اسحاق ګیلانی به حاضرین مجلس ګفتند،  که برادران بار اول خود را ( اګنور ) یا کر انداختم و اینطور وانمود ساختم که من هیچ چیز را نشنیدم ولی وقتیکه بار دوم عین کلیمات را جناب ریس صاحب نثار کاکایم نمود دیګر حوصله من هم ختم شد، وی افزود، من هر مشکلی که به کاکایم ( پیر سید احمد ګیلانی دارم، که دارم ولی این را هیچ وقت برداشت کرده نمی توانم که در حضور من کسی به وی دشنام و کلیمات زشت و رکیک استعمال کند.) این مجلس ما به همان روز بی نتیجه ماند و بعد از ان سید اسحاق ګیلانی در دیګر مجالس ما یعنی پذیرایی جنرال عبدالولی اشتراک نکرد. ولی این را هم باید بګویم که در انوقت سید اسحاق ګیلانی هر روزه در ایتالیا همرای جنرال سردار عبدالولی تماس تلیفونی داشت.
خوب در ان روز که طیاره حامل سردار عبدالولی از شهر کراچی به ساعت دوازده بجه چاشت به میدان اسلام اباد میرسید  یک ساعت ناوقت رسید، در ان روز امدن جنرال سردار عبدالولی به اسلام اباد بنده و دوستان محترم صبح وقت شش بجه  در موتر شخصی برادر خوردم عمرجان باز، که یک جیپ پیجرو داشت بهمراهی جناب جنرالصاحب عبدالحکیم خان کتوازی، جناب داکتر صاحب انورالحق احدی، جناب امان الله رسول، سید نعیم مجروح و اینجانب قاسم باز با دریوری برادرم همرای بیست و سه موتر بنز ۲۲ نفری به همرای محترم شاه جان احمدزی و پسر خورد ایشان حشمت غنی احمدزی ویکعده افراد قوم احمدزی با بیرق های ملی افغانستان و لودسپیکرهای دفتر حاجی صاحب سید داود اغا و دفتر سید نعیم مجروح با ترانه ها و اهنګ های استاد اولمیر( دا زمونږ زیبا وطن، و ، ای زما وطنه د لعلونو خزانی زما )  رادیو افغانستان از شهر پیشاور عازم اسلام اباد شدیم ساعت یازده بجه همان روز به میدان بین المللی اسلام اباد رسیدیم، ساعت یک بجه طیاره حامل جنرال سردار عبدالولی از میدان بین المللی کراچی به میدان هوایی اسلام اباد مواصلت نمود، در میدان هوایی اسلام اباد، جنرال سردار عبدالولی و اقای غلام غوث وزیری، از طرف  ګورنر ایالات پنجاب و هیت مهماندار وزارت خارجه پاکستان مانند یک رهبر یک کشور تا هوتل ماریات اسلام اباد به مراسم خاص رسمی و تشریفاتی شاندار مشایعت و استقبال ګردید . مایان بعد از یک دیدن مختصر انهم در اطاق و صالون  ( وی ای پی )  به وی دیدار مختصر نمودیم  و بعد از ختم مراسم پذیرایی مایان همرای افرادیکه از پیشاور عرض پذیرایی وی امده بودند یکجا به پیشاور برګشتیم. شب ساعت یازده بجه بود که جناب جنرال صاحب عبدالحکیم خان کتوازی برایم تلیفون کرد و ګفت که همین لحظه جنرال عبدالولی از اسلام اباد برایم زنګ زد که فردا چاشت به هوتل بیاید باهم نان چاشت یکجا صرف نموده و صحبت میکنیم ، وی برایم علاوه نمود که من از شما نیز یاد اوری نمودم  وی ګفت که پسر بازمحمدخان را هم همرایت بیاورید. فردا باز صبح وقت من و جنرال صاحب کتوازی و برادر خوردم ساعت یازده بجه به اسلام اباد به هوتل ماریات خود را رساندیم.
هیت مهماندار وزارت خارجه پاکستانی در لابی هوتل یک هال بسیار کلان را بخاطر ملاقات های سردار عبدالولی ترتیب نموده بود. ما سه نفر در لابی نشستیم در این اثنا  اقای همایون شاه اصفی نیز در انجا تشریف داشت. جناب همایون شاه اصفی بعد از سلام علیک دست مرا ګرفت برایم ګفت که بیا نزد جنرال صاحب ترا ببرم وقتیکه من ازدحام مردم رادیدم که جنرال عبدالولی همرای انها نشسته و صحبت میکند من بجناب همایون شاه اصفی ګفتم بګذار هر وقتیکه وی از ملاقات مردم  خلاص شود باز نزدش میرویم، وی هم قبول کرد. ما چهار نفر در لابی نشسته بودیم که جنرال عبدالولی از ملاقات یک عده بزرګان اقوام مهاجر در اسلام اباد خلاص شد نزد مایان امد، مانده باشی نمودیم وی بجناب همایون شاه اصفی ګفت که چار بجه بیاید باهم صحبت میکنیم وی از نزدش خدا خافظی ګرفت . در این اثنا سردار عبدالولی به جنرال صاحب کتوازی ګفت که من برای چند دقیقه به اطاق خود میروم شما همین جا باشید اقای ګیلانی نیز میاید باهم یکجا نان میخوریم و صحبت میکنیم. همان بود که بعد از ده دقیقه وی از اطاق خود پایین شد در این وقت جناب پیر صاحب سید احمد ګیلانی هم رسید هر پنج  ما بشمول اقای غلام غوث وزیری ریس دفتر اعلیحضرت در ایتالیا  در یک میز مخصوص که برای سردار عبدالولی ترتیب و اختصاص داده شده بود دور میز نشستیم، جناب جنرالصاحب کتوازی از من بیچاره تعریف و توصیف  نمود جنرال عبدالولی در حضور پیر صاحب ګیلانی ګفت : کتوازی صاحب، پدر و برادر این جوان در وقت بسیار مشکل بمن کمک نموده که من انرا فراموش کرده نمی توانم، بعد از ختم صحبت جنرال سردار عبدالولی، من بجناب شان ګفتم که بلی جنرالصاحب چند دانه نقل بادامی نشانی کوتی باغچه ارګ شما تا حال نزد ما موجود است. جنرال عبدالولی پیش روی حاضرین بمن ګفت ،  بلی من انرا به پدر تان داده بود، وی از برادرم عبدالمجید باز به نیکی یاد کرد و احوال اولادهای برادرم را از نزدم پرسان کرد.
بهرصورت.
جنرال سردار عبدالولی در طول اقامت خود در روزهای اول سفر وی به پاکستان دوهفته را در اسلام اباد در مهمان خانه رسمی دولتی بنام ( فرنتیر ګیست هاوس ) که واقعآ یک مهمان خانه مجلل و در نزدیک منزل جناب پیر صاحب ګیلانی موقعیت داشت سپری نمود. در طول این دو هفته من ، جنرالصاحب کتوازی و جناب سید نعیم مجروح هفته سه بار از پیشاور به اسلام اباد نزد وی میرفتیم، در انوقت اقای امان الله ځدران برادر پاچاخان ځدران تمام ملاقات های وی را تنظیم میکرد. شخص جناب امان الله ځدران بعدآ در حکومت انتقالی حامد کرزی بحیث وزیر سرحدات مقرر و توظیف ګردید.   یکی از روزها در اسلام اباد وقتیکه من و جنرال صاحب کټوازی همرای سردار عبدالولی خدا حافظی میکردم جناب سردار عبدالولی از من پرسان کرد که رفیق تان قوماندان حاجی زمان  چطور است، وی چرا تا حال به دیدن من نیامده، من برایش ګفتم که شکر خوب است وی منتظر احوال شما است هر وقتیکه شما خواسته باشید وی به دیدن شما میاید. جناب عبدالولی برایم ګفت که خوش میشوم وی را ببینم.
در مورد شناخت حاجی زمان به خاندان سلطنتی باید ګفت، در وقت جهاد و بعد از جهاد هر وقتیکه حاجی زمان به امریکا میامد همرای بنده بود و باش میکرد، وی در طول اقامت خود در امریکا چندین بار به اقای سلطان محمود غازی دیدن نموده و باهم از نزدیک شناخت پیدا کرد، از همین خاطر سردار عبدالولی و شخص بابا ملت اعلیحضرت محمد ظاهرشاه وی را در غیاب میشناخت.
ان روزیکه من وجنرال صاحب عبدالحکیم خان کتوازی از اسلام اباد به پیشاور امدیم. فردا ان روز یکی از دوستان ما که شب همرای ما در پیشاور بود وی صبح روانه جلال اباد بود من یک پرزه خط چند سطری به حاجی صاحب زمان نویشتم و برای شان خاطر نشان ساختم هر چی زودتر میتوانی یکبار به پیشاور بیاید. همچنان در نامه خود به وی نویشتم، مهمانیکه از خارج امده میخواهد شما را ببیند. فردا ساعت پنج بجه دیګر حاجی زمان از منزل خود در پیشاور برایم زنګ زد و ګفت که من نظر به پیغام شما امدم، من بعد از یک صحبت مختصر برایش ګفتم که یک دو ساعت بعد برایت زنګ میزنم. بعد از ختم صحبت به دوست نهایت ګرامی و برادر عزیزم القدر من حاجی زمان، فورآ به نمره تلیفون اقای غلام غوث وزیری زنګ زده به وی ګفتم که به جنرال صاحب عبدالولی بګوید که حاجی زمان امده چی وقت میخواهد وی را ببینید. غلام غوث وزیری ګفت، ګوشی در ګوش تان باشد، بعد از چند دقیقه اقای وزیری برایم ګفت که سردار صاحب میفرماید  فردا ساعت یازده ونیم بجه روز بیاید باهم یکجا نان میخوریم و صحبت میکنیم، من پیغام سردار را به حاجی زمان ګفتم،  من و جناب حاجی زمان قرار ګذاشتیم که فردا به اسلام اباد میرویم، همان بود حاجی زمان ساعت هفت بجه صبح بخانه ما امد و بعد هر دو ما یکجا عرض دیدن جنرال سردار عبدالولی به اسلام اباد رفتییم. خوب مایان به وقت معینه به ګیست هاوس فرنتیر یعنی مهمان خانه دولتی که در انجا سردارعبدالولی بود و باش میکرد خود را رسانیدم و حاجی زمان خان و جنرال سردار عبدالولی باهم صحبتهای خودمانی نمود.

خوانندګان ګرامی.
پیش از ان که به اصل موضوع برګردم میخواهم کمی در باره شخصیت عالی جناب حاجی زمان روشنی بیاندازم.

حاجی زمان، قوماندان پر اوازه ولایت ننګرهار کی بود!
حاجی زمان شخص دلیر، مرد میدان، دوست خوب، رفیق وفادار،  مرد ازاده و یار همراز بود.
فامیل حاجی زمان یکی از فامیل های سرشناس ولسوالی خوګیانی ولایت ننګرهار بود. بزرګان فامیل وی یکی از سرسخترین مخالفان حکومت سقاوی حبیب الله کلکانی بود، در جنګ های که بین طرفداران حبیب الله کلکانی و طرفداران نادر خان غازی در ننګرهار رخ داده بود، بین طرفداران هر دو طرف به صدها کشته و زخمی را بجا ګذاشته، فامیل جرنیل ولاجان و فامیل حاجی زمان طرفدران نادرخان و فامیل ملک قیس خان طرفداران  حبیب الله کلکانی بود  پدر و کاکا حاجی زمان اشخاص وطندوست صاحب نفوذ در ولسوالی خوګیانی ولایت ننګرهار بودند، انها به پدر و برادرانم دوستی بی الایشانه داشتند، چون از یکطرف شناخت بزرګان ما و از طرف دیګر همصنفی بودن حاجی زمان  از صنف هفت تا صنف دوازدهم لیسه رحمن بابا مایان را مانند دو برادر باهم رفاقت، شناخت و دوستی داشتیم، زمانیکه کودتا منحوس ۷ ثور ۱۳۵۷ به وقوع پیوست فامیل حاجی زمان و فامیل محترم جرنیل ولاجان در هفتهای اول کودتا وطن را ترک نموده به پاکستان هجرت نمودند، انها در سال اول هجرت سلاح را بشانه ګذاشته و به جهاد علنی علیه وطنفروشان بی نظیر حزب خلق شروع به جنګ مقدس نمودند.
حاجی زمان، یکی از قوماندانان دلیر و بلند اوازه تنظیم محاذ ملی به رهبری جناب پیر سید احمد ګیلانی بود. وی دردوران مقامت و جهاد علیه قشون اشغالګر روسی در ننګرهار در یک مانور نظامی، قوماندان فرقه ۱۷ ننګرهار، قوماندان امنیه ولایت، ریس خاد بشمول هفتادویک (۷۱ ) نفر اعضای بلند پایه دولتی که مربوط به حزب دیموکراتیک خلق بودند در ولایت ننګرهار به کیفر اعمال شان رساندند.

 یګانه شخص که از این عملیات ظفر نمون حاجی زمان، در ولایت ننګرهار جان بسلامت برد، ان شخص والی ولایت ننګرهار بود که در ان جلسه حضور نرساند.

 باقی در قسمت سوم.

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Leave A Reply