ادعای کاذب ملاقات داکتر محمودی با محمد گل بابا

محمد داؤد مومند

303

چند روز قبل شاغلی احسان خان لمر، یکی از نویسندگان ویب سایت افغان جرمن، که از طرف محترم اخترمحمد خان یوسفی صاحب، متهم به پرچمی بودن، در سالیان دورۀ حکومت داری ایادی کرملن شد، و این ادعای محترم یوسفی صاحب، با در نظر داشت اختفاء کامل سوانح و سوابق حیات شاغلی احسان خان لمر، که ضرورتی به اختفاء ندارد و به سیاق کلام ( کسی را که حساب پاک، از محاسبه چه باک؟) ، در ویب سایت افغان جرمن، مقرون به حقیقت به نظر میرسد، مضمونی در مورد فقید داکتر محمودی بدست نشر سپرد.

درین مضمومن به یک پاراگرافی جای داده شده است، که با محتوای مضمون، که همانا قدر دانی از افکار و نیات و شخصیت مبارز انقلابی، فقید محمودی است، هیچگونه مناسبت و مقارنت منطقی، بهم نمی رساند، بلکه بدتراینکه، همچو روایت نادرست و خلاف حقیقت در واقعیت امر، به حدی مشوب و گمراه کننده است که دال بر حماقت و بی منطقی، فقید محمودی تلقی میگردد تا که او را یک شخصیت روشن فکر و روشن ضمیر معرفی کند.

این قلم که به ثُقم این روایت کژ اندیشانه و سفیهانه، ایمان دارد، به این باورم که فقید محمودی به هیچ صورت به همچو تنزل و سفاهت شعوری وذهنی و فکری مصاب نبود، که برهمچو کنجارۀ متعفن و تهوع آورمنطقه پرستی یعنی «کابل پرستی و تصور تقدس و برتری کابل بر مناطق دیگر کشور» نشخوار بزند.

درین قسمت به منظور تحقیق و توضیح و تصریح بیشتر، پاراگراف غیر منطقی مورد بحث و مناقشۀ شاغلی احسان خان لمر را ذیلاً، انعکاس میدهم:

«در انتخابات دورۀ هفت ولسی جرگه محمد گل خان مومند می خواست برای شورای ملی خود را از کابل کاندید نماید.

در مذاکره که بین وی و داکتر محمودی در زمینه صورت گرفت، داکتر محمودی به صراحت به وی حاکی کرد که «هنوز زنده اند مردمی که شاهد برخورد های قومی و تبعیضی وی بوده اند و وی که با ذهنیت عظمت طلبانه خویش جز از بدبختی برای اقشار مختلف جامعه چیز دیگری به ارمغان نیاورده و جز کشتار بی حد مردم شمالی کار دیگری ننموده، چطور جرئت میکند خود را از کابل [نهایت احمقانه- مومند] کاندید نماید. و به کدام حق و حقوق خود را میتواند خود را کابلی [نهایت سفیهانه- مومند] به حساب بیاورد.

اگراو  امیدوار است که به زور دولت خود را مانند گذشته به کرسی و کالت هم نصب نماید این موضوع را در صورتی که قوم شریف مهمند قبول نمایند، می تواند از مهمند [نهایت جاهلانه – مومند] عملی کند نه از کابل[جهل اندر جهل]- مومند.»

قبل از ایکه در مورد بی منطقی های این روایت وادعا، به یک تحلیل منطقی بپردازم، خاطر نشان میسازم، که طبق معمول برای ثبوت و حقانیت یک روایت و ادعا، نکات و مراتب ذیل در نظر گرفته میشود:

یک – تاریخ، روز، سال و محل ملاقات.

دو- اسماء شاهدان عینی ملاقات.

سه – منبع روایت این ملاقات توسط کدام اشخاص غیر منسلک و مغرض حاضر در مذاکره ؟

چهار – استناد روایت بر مدارک معتبر مانند، فوتو، کتنگ اخبار و هم چنان راوی صادق، متقی، با خدا و غیر منسلک.

زیرا روایت اشخاص سیاسی ومغرض و منسلک ، عاری از شائبه و تداخل انگیزه های سیاسی و عندی شده نمیتواند. به طورمثال، بسیاری روایات مرقوم میرغلام محمد غبار، در کتاب معروفش، متأثر ازانگیزه های طرز تفکر و قریحۀ سیاسی او، شائبه آمیز به نظر میرسد. طورمثال نوشته ها و ادعاهای مغرضانۀ او در مورد غازی اکبر خان که شاغلی سیستانی آن را طی چندین مقالۀ توضیح و شدیداً محکوم نموده است.

و یا هم افرازات متعفن سیاسی، داکتر اسدالله حبیب ستمی، در مورد غازی اکبر خان.

اتهام غبار بر سردار محمد داؤد خان و سردار نعیم خان که به دزدی و فروش املاک دولتی پرداختند.

افسانه پردازی غبار در مورد یک انسان عدیم الاهلیت و دیوانه، مانند مرحوم غلام محمد خان معروف به «خان وردک.»

افسانه پردازی غبار با آنهمه جزئیات در مورد کشتن غلام نبی خان چرخی.

افسانه پردازی غبار در قسمت روایت مسموم ساختن امیرعبدالرحمن خان توسط، پسرش امیر حبیب الله خان.

اتهامات و نکوهش غبار و حتی تحقیر یک عده از بزرگان و دانشمندان کشور، مانند عبدالهادی خان داوی، محمد گل مومند، علامه حبیبی، نجب الله خان توروایانا، علامه سلجوقی و دیگران.

اکنون اگر روایات غبار، که بسیاری از غبار پرستان، بخصوص چپی ها و ستمی های خراسانی، کتاب او را به منزلۀ کتاب مقدس، جاویدانی تلقی میکنند مملو از کذب و دروغ باشد، چطور میتوان به همچو روایت و با کدام تمسک در مورد مذاکرۀ محمد گل مومند با فقید محمودی اعتماد کرد؟

تکذیب اکاذیب مضمر، در پاراگراف احسان خان لمر:

یک – محمد گل مومند هرگز آرزی کاندید شدن برای دوره هفت شوری را، از شهر کابل نداشت.

بابای پشتون خود را از طرف کوچی های سمت مشرقی کاندید کرده بود، اجداد و نیکان محمد گل بابا، کوچی های خیمه نشین و بادیه نشین بودند و «بابا» میخواست با وکالت مردم کوچی، برای خاتمه دادن حیات غیرانسانی، دورۀ حجرکوچی ها که نه سر پناهی داشتند، نه مکتب و مدرسه و نه نرس و کلینیک صحی و غیره در حدود امکان، خاتمه دهد.

یک روایت جالب به ارتباط کوچی بودن «بابا»:

روزی یک ملای شینواری به دیدن «بابا» آمده بود، بابا از او سؤال کرد که مربوط به کدام قوم هستی؟

ملای شینواری جواب داد که به قوم شینواری. بابا گفت که من در قوم شینواری ملا ندیده بودم، ملای حاضر جواب و با شهامت فی البدیه جواب داد که من هم در کوچی ها وزیر ندیده بودم.

این جواب مردانۀ ملا، سخت مورد پسند «بابا» قرار گرفت و یک مقدار پول برایش بخشش نمود.

ناگفته نماند که مادر «بابا» از قوم شینواری بود.

این روایت اززبان فقید محمودی که محمد گل مومند چطور جرئت میکند که خود را از کابل کاندید کند، و به کدام حق و حقوق خود را میتواند کابلی به حساب آورد، علاوه از اینکه دروغ محض است، یک اهانت بزرگ به محمودی فقید است.

من باور کرده نمیتوانم که محمودی به این اندازه، انسان احمق بوده باشد، که همچو حق مشروع را به زعم خود از یک فرزند و تبعۀ افغان سلب نموده و اخطار دهد، که کاندیتاتور وی از شهرکابل، قابل قبول و تحمل نیست !!!

اگر غبار بی خدا و چپگراء، که طبق روایت مرحوم سید قاسم رشتیا،  صدراعظم علناً به او رأی داد، غباریکه سپه سالار محمد نادر خان غازی را انگلیس میدانست ولی در سفارت فرانسه با خفت وجدان، کتابت سپه سالار نادر خان را قبول نمود، غباری که در دورۀ زندان ببرک را جاسوس حکومت قلمداد میکرد ولی بعداً در دورۀ دهۀ قانون اساسی با خفت وجدان با پسر انقلابی اش حشمت خلیل شش ماه بخانۀ همان جاسوس یعنی ببرک شتافت، تا اینکه ببرک شیطان او را مانند بوت کهنه از خانه خود چغی کرد، غباریکه در کتاب خود بچه سقوبی ناموس را مسلمان خوب میداند، حق کاندید شدن از شهر کابل را داشت ولی محمد گل مومند که به قول صدراعظم سردار صاحب محمد داؤد خان زعیم ملی کشور بود حق کاندید شدن را از کابل نداشت؟

بخصوص این محمد گل مومند بود که به همکاری و یاری قهرمانان نجات کشور، کابلیان و ناموس شان را از دستبرد و بی ناموسی های جرنیلان و کرنیلان خود مختار سقوی نجات داد.

این روایت نادرست، از زبان فقید محمودی، که محمد گل مومند حق کاندید شدن را تنها از کابل ندارد ولی میتواند در صورت قبولی قوم مهمند خود را از آنجا کاندید نماید، به اندارۀ سفیهانه و احمقانه و منطقه پرستانه و تبعیضی و مملو از تلوث سیاسی است، که نمیتوان حدی برای آن تعیین کرد. زیرا:

یک – اگر قرار باشد که محمد گل مومند خود را از کابل یا منطقۀ مهمند کاندید شوری کند، تفاوت درچه خواهد بود؟

چرا کابل، نه ، و منطقۀ مومند بلی ؟

دو – اگر قرار باشد که محمد گل مومند وکیل انتخاب شود، چه تفاوت میکند که از کابل یا منطقه مهمند به مقام وکالت برسد؟

سه- چه تفاوتی در زمینه میان باشندگان شهر کابل و باشندگان منطقۀ مهمند وجود داشت؟

چهار – آیا چانس مؤفقیت محمد گل مومند در کابل بیشتر بود و یا منطقۀ قوم مهمند؟

منطقاً طوریکه محمد گل مومند در نظر داشت که خود را از طرف کوچی های سمت مشرقی کاندید کند، بنابر نفوذ بزرگ محمد گل مومند در آن سمت و انگیزه های قومی و نژادی در چانس موفقیتش رول مهم و مؤثری را بازی میکرد، تا که خود را از شهر کابل، کابلی که مرکز ثقل ذوات ستمی و چپی مانند غبار و اراکین بزرگ دولت، مانند صدراعظم وقت، که به تأسی از روایت مرحوم سید قاسم رشتیا، با اعلان کاندید شدن محمد گل مومند در اخبار اصلاح، که مدیرآن «قدیر خان تره کی» یکی از مخلصان «بابا» بود سخت عصیبی گشت. لذا همچو روایت در مورد کاندید شدنش از کابل صد در صد نادرست و افسانۀ غیر منطقی و ابلهانه به نظر میرسد.

پنج – اگر قرار بود که محمد گل مومند به زور دولت برنده میشد، چه تفاوتی در نتیجۀ انتخاب ویا انتصاب وی، از دو محل و منطقۀ مختلف بوجود میاورد؟

شش – اگر طبق عقیدۀ محمودی فقید، زور و حمایت دولت در میان بود، محمد گل مومند در هرصورت برنده انتخابات میشد چه از کابل و چه از منطقۀ مومند، لذا مؤثریت لجاجت محمودی به هر حال مساوی به صفر میشد.

هفت – اگر محمد گل مومند از حمایت دولت برخوردار بود چرا از سمت مشرقی به پارلمان کشور راه نیافت؟

دلیل آن روشن است، زیرا این صدراعظم وقت بود، که در مخالفت با انتخاب شدن محمد گل مومند، در انتخابات مداخله کرد.

در حالیکه محمودی و غبار چپگراء به پارلمان راه یافتند و طبق روایت مرحوم سید قاسم رشتیا، صدراعظم کشور به صراحت گفت که :«من به آقای غبار رأی میدهم» دلیل رأی دادن صدراعظم آنهم به صورت آشکار و علانیه، به غبار چه بود؟

و چطور فقید محمودی این حمایت صریح، صدراعظم وقت را به نفع غبار، در اتخابات نا دیده گرفت، و برآن به حکم وجدان معترض نشد؟

مگر این موقف صدراعظم به نفع غبار، چانس مرفقیت محمودی را ضعیف نمیساخت؟

طبق روایت دوست بزرگوارم جناب محمد رسول خان پشتون، بنیان گذار حرکت ویش زلمیان در کندهار یزرگ ، یگانه کسیکه تشویش خود را در زمینه کاندید شدن «بابا» به پارلمان ابراز نمود، استاد عبدالحی حبیبی بود که در عین حال خسر برۀ پشتون صاحب میشد.

استاد حبیبی با در نظر داشت مقتضیات و ایجابات زمانی و هم چنان پروسیجرهای پارلمانی، تشویش خود را از کاندید شدن «بابا» در دورۀ هفت، خدمت شان در حالی ابراز نمود که شخص جناب محمد رسول خان پشتون نیز تشریف داشت.

به نظر نگارندۀ این سطور، استاد حبیبی با در نظرداشت اینکه «بابا» دارای تحصیلات عالی در ترکیه بود و به بزرگتری مقامات دولتی به سویه وزارت و چندین ریاست تنظیمیه کار کرده بود و در عین حال یک مفکر، نویسنده، زبان شناس، سیاست مدار و خطیب بسیار زبردست بودند، نباید همچو مشوره یا پیشنهادی را خدمت «بابا» اظهار میداشت، زیرا خودش استاد حبیبی، هرگز در کدام مقام دولتی کار نکرده بود ونه تجربه پالمانی داشت، نتیجه همان شد که ازعضویت شوری دست کشید و مرتکب اشتباه بزرگ جبران ناپذیرسیاسی گردید، که از توضیح مزید آن معذرت میخواهم.

به هر صورت، «بابا» در جواب مشوره و پیشنهاد استاد حبیبی فرمود:«عبدالحی جانه! بیا به ستا غوندی یو مرزاګوټی پیدا کړم او خپل کارونه به پری کوم» یعنی : عبدالحی جان! در آنصورت، مانند تو یک میرزاگکی را تدارک خواهم نمود، تا کار هایم را به پیش ببرد.»

پشتون صاحب افزود که (این جواب «بابا»، حبیبی را خیلی کوچک ساخت)

از ابراز نظر و پیشنهاد استاد حبیبی در مورد کاندید شدن زعیم بزرگ ملی به پارلمان، تشویش شان در مورد تقابل، «بابا» با مشکلات پارلمانی بود، اما پرخاش خیالی فقید محمودی در پرنسیپ با انتخاب شدن محمد گل مومند نبود، بلکه تمام لجاجت او، از احتمال کاندید شدن محمد گل مومند از شهر کابل است که ممکن با حمایت دولت از او، چانس مؤفقیت محمودی را ضعیف یا منتفی خواهد ساخت. لذا تشویش فقید محمودی، جنبۀ شخصی دارد، تا، کنگاش  هدفمند بیرون از دایرۀ انگیزۀ شخصی.

طوریکه قبلاً متذکر شدم، این اتهام محمودی که گویا محمد گل مومند میخواهد مانند گذشته، باز هم به زور حکومت یا دستگاه حاکمه عضو پارلمان گردد، از ریشه نادرست و سفیهانه است. زیرا محمد گل مومند نه تنها از وظیفۀ بس بزرگ و مقتدر وزارت داخله و ریاست تنظمیه قطغن و بدخشان مستعفی شد، بلکه به وظیفۀ جدید و زارت دولت از طرف پادشاه افغانستان نیز لبیک نگفت.

توضیح دلیل و جریان استعفاء محمد گل بابا از وظیفۀ وزارت داخله و ریاست تنظمیه قطغن و بدخشان در دورۀ صدارت سردار هاشم خان:

 شاغلی محترم محمد ایوب خان مومندی در خاطرات خود، جریان استعفای محمد گل مومند را چنین توضیح داده اند:«مقارن سال 1940 میلادی زمانیکه که مرحوم مومند متکفل وظایف بزرگ دولتی بود، فابریکه قند ولایت بغلان افتتاح میگردید، به منظور اشتراک در مراسم افتتاح، سردار محمد هاشم خان نیز با ذواتی از کابینه اشتراک نمود.

در فرصتیکه شاغلی زابلی وزیر اقتصاد، به قرأت اساسنامه فابریکه مشغول بود، محمد گل  بابا، با در نظر داشت منافع مردم منطقه، با صدای بلند شاغلی زابلی را مخاطب قرار داده و گفت که:« وزیر صاحب! باید سهم بزرگ این فابریکه متعلق به سرمایۀ مردم و ساکنان این منطقه باشد، نه اینکه کاملاً از طرف دولت و به سرمایه دولت به فعالیت آغاز کند.»

شاغلی زابلی که برای سرمایه گذاری دولت فعالیت میکرد، در جواب محمد گل بابا، با صدای بلند جواب داد که:«آقای مومند! تجارت و سرمایه مشخصات بخصوص خود را دارد.»

محمد گل مومند باشنیدن این جواب شاغلی زابلی، منتظر شنیدن اتمام اساسنامه نمانده و با پرتاب سنگ سر میزی به سوی زابلی، از مجلس خارج و به کابل عودت نمود.

بعد از رجعت به کابل بدون ملاقات با سردارهاشم خان صدراعظم وقت و یا پادشاه افغانستان، استعفی نامۀ خود را به زبان دری، بدین مضمون به شاه فرستاد:«به حضور اعلیحضرت همایونی! درد و خواستنی های ملت چیزی است و خط مشی دولت چیز دیگری.

در این صورت محمد گل بیچاره بیش ازاین در جمع نقیضین، کاریرا که درد ملت را مداوا کند، انجام داده نمیتواند، لذا مرا مستعفی بپندارید.»

پادشاه که از جریان برخورد توسط صدراعظم اطلاع حاصل نموده بود، متصلاً ، فرمانی بدین عبارت از طرف پادشاه، بدست سرمنشی به محمد گل خان مومند سپرده شد:«ع، ش، س، لمر اعلی نشان محمد گل خان مومند!

معروضۀ شما به حضور اعلیحضرت همایونی تقدیم و حضور شان استعفای شما را منظور و شما را به حیث وزیر دولت تعیین و مقرر نموده اند.»

محمد گل مومند در جواب این فرمان، به دارالتحریر شاهی مکتوب ذیل را ارسال نموده بود:« از لطف و نوازش اعلیحضرت سپاسگذارم، ولی به حیث یک فرد باطل و غیر فعال، نمیتوان وظیفۀ وزارت دولت را انجام دهم.»

پادشاه افغانستان این تقاضای محمد گل مومند را نادیده گرفت.

یکسال بعد از استعفای شان، روزی تحویلدار وزارت دربار به خدمت «بابا»، حاضر و یک مقدار پول را خدمت شان گذاشت.

محمد گل مومند متعجب شده و سؤال نمود که این پول برای چیست؟

تحویلدار جواب داد ( صاحب این معاش یک ساله وزارت دولت تان است)

زعیم بزرگ ملی در جواب گفت که من حتی یک روز برای اجراء وظیفه به وزارت نرفته ام، پس چطور مستحق این معاش شده میتوانم، و به تحویلدار امر نمود که آن پول را به خزانه دولت برگرداند.

آیا استاد سیستانی صاحب در تاریخ معاصرکشور، شخصیت بزرگ و کرسی نشین عالیمقام دولتی  را به این شهامت و علو همت و استغنای بزرگ در مقابل مادیات سراغ کرده میتوانند؟

آیا سیستانی صاحب یک شخصیت عالی مقامی را انگشت نما ساخته میتوانند که جنازه اش از یک کلبۀ بسیار محقری که نه داوی صاحب، نه غبار، نه سیستانی صاحب و نه داؤد مومند، حاضر به سکونت در آن باشد، برداشته شود؟

آیا سیستانی صاحب، یکی از بزرگ مردان دولتی مانند مشروطه خواه بزرگ عبد الهادی خان داوی و امثالهم را میشناسند که از گرفتن بزرگترین مدال کشور یعنی «لمراعلی» از دست سردار محمد هاشم خان صدراعظم اباء ورزد.

آیا سیستانی صاحب شخصیتی را تصور کرده میتواند که در حضور سردارهاشم خان صدراعظم، یک وزیر مقتدری را به سویه مجید خان زابلی را روی یک پرنسیپ ملی، با پرتاب سنگ سرمیزی تحقیر نموده و از تمام وظایف دولتی مستعفی گردد؟

آیا سیستانی صاحب زعیم دومی ، مانند محمد گل مومند را در جامعۀ بزرگ افغان، شناسایی کرده اند که به روایت کاکای مرحومم حاجی غلام حسین خان مومند،عضو لویه جرگۀ  جلال آباد و در حضور صدراعظم وقت، موصوف به ارتباط قضیۀ ملی  پشتونستان، بزرگترین و متنفذ ترین شخصیت مذهبی و روحانی کشور، یعنی نورالمشایخ شیخ فضل العمرمجددی را که به حمایت دولت پاکستان سخنرانی میکرد، مورد سرزنش قرار داده و او را مجبور به فرار از مجلس سازد؟

آیا سیستانی صاحب شخصیتی را در تاریخ معاصر، تصور کرده میتوانند که پادشاه مملکت را به ارتباط ندانستن زبان ملتی و جنتی پشتو، مجبوربه معذرت سازد؟

استغفرالله!

پس نمیدانم که چرا استاد سیستانی، در برابر اتهامات غبار بر یک عده ذوات سیاسی و علمی مانند داوی و حبیبی و توروایانا و دیگران مردانه دفاع نمود و در قسمت شخصیت محمد گل مومند که سردار صاحب داؤد خان او را ضمن مکتوب رسمی به مقامات شوروی که از دادن ویزه، به منظور تداوی محمد گل مومند، امتناع ورزیده بود به حیث یک زعیم ملی افغانستان معرفی نمود، کاملاً سکوت اختیار نموده اند.

در نتیجه همین مکتوب رسمی سردار صاحب داؤد خان، صدراعظم افغانستان بود که به قول مرجوم عبداالطیف جلالی، که از طرف حکومت به حیث مهماندار، توظیف شده بود، خروسچف به عیادت محمد گل مومند، به شفاخانه آمد.

طوریکه قبلاً معروض داشتم، آن زعیم بزرگ ملی خود را برای دورۀ هفتم شوری کاندید نمود، ولی صدراعظم وقت سردار شاه محمود خان غازی، با تکیه به قدرت صدارت، جلو مؤفقیت شان از طرف کوچی های سمت مشرقی گرفت و شخص گم نام و بی نام و نشانی را به شوری فرستاد.

همچو مداخلۀ نامردانۀ حکومتی در دوره هشتم شوری در برابر علامه رشاد، نمایدۀ حرکت ویش زلمیان و در دورۀ دوازدهم علیه شهید میوندوال صورت گرفت.

اما غبار نامرد، در کتاب خود تذکر نمیدهد که چرا شاه محمود خان صدراعظم به صورت علانیه به خودش رأی داد و عنفاً از ورود کسیکه شهید نادرخان او را برادر پنجم خوانده بود، یعنی محمد گل  مومند به شوری جلوگیری نمود.

قابل تذکر میدانم که بابای بزرگ  پشتون تبار، آرزوی مرگ دو نفر را قبل ازخود، ازبارگاه ایزد متعال التجاء میکرد: یکی سردار شاه محمود خان و دیگری نورالمشایخ فضل عمر مجددی معروف به حضرت شوربازار. چنانکه هردوی این ذوات قبل از وفات «بابا»، به دیار ابدیت پیوستند.

به خاطر دارم که در چهلمین جشن بین المللی استرداد استقلال، ما در معیت بابای بزرگ قرار داشتیم که موتر سردار شاه محمودی غازی از طرف مقابل آمد و سپه سالار صاحب به رسم احترام دست خود را طرف محمد گل بابا بلند کرد، ولی «بابا» نه تنها سلام سپه سالار را نگرفت بلکه روی خود را هم دور داد.

قابل تذکر است که ذواتی مانند رهبر حرکت ویش زلمیان محمد رسول خان پشتون و صد ها و هزاران دگر، که با شخصیت «بابا» آشنایی داشتند، میدانستند که بابا شخصی نبود که با اخطار ذواتی مانند، محمودی و یا غبار و حتی صدراعظم، از عزم خود منصرف شود، اگر بابا میخواست که خود را از کابل کاندید کند، آیا محمودی و غبار با کدام قدرتی میتوانست جلو او را بگیرد؟

اگر افسانۀ وکالت بابا از کابل صحت میداشت، چرا «بابا» خود را از طرف کوچی های سمت مشرقی کاندید کرد نه از کابل؟

باید صریحاً گفت که این افسانۀ بی بنیاد مذاکرۀ بابا، با محمودی به اندازۀ سفیهانه است، که با یک منطق بسیار ساده و بسیط، بطلان آن ثابت میگردد، زیرا که اگر ادعای فقید محمودی در مورد حمایت دولت بر وفق ماسبق، از «بابا» درست باشد، چرا «بابا» برای طلب استمداد و یا حد اقل مشوره و تفاهم با صدراظم و قت و شخص شاه مذاکره و مفاهمه نکرد؟

در اخیر بار دیگر میگویم که افسانۀ مذاکرۀ «بابا»، با محمودی یک دروغ محض است و شباهت به دروغ پردازی های غبار و سائر ستمی ها و ابوجهلان و خردجالان معاند مادر زاد محمد گل مومند را دارد، که درعین حال اهانت به شخصیت و دانش فقید محمودی نیز شمرده میشود، لذا گفته اند:

دشمن  دانا  کی  پی  جان  بود

بهتر ازآن دوست که نادان بود

از هرگونه اشتباه محتمل انشایی و املایی قبلاً معذرت میطلبم.

***************************************

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.