تحمل قدرت نسبت به دگراندیشی در جوامع باز

گزینش ـ ش. ساپی

217

معادلۀ از تاریخ قدرت

در طول تاریخ، می‌توانیم الگویی مکرر و ثابت را مشاهده کنیم که دوره‌های مختلف، سیستم‌های اقتصادی و فرهنگ‌ها را در بر می‌گیرد. این الگو را می‌توان در معادله‌ای ساده و ابتدایی، اما با مشتقات متعدد، خلاصه کرد:
P = d.t
در این معادله:
P  قدرت هژمونیک (که نیازی به مطلق بودن برای تبدیل شدن به قدرت دیکتاتوری ندارد) را نشان می‌دهد.
d  نمایانگر مخالفت با P، تنوع (فرهنگی، ایدئولوژیکی، سیاسی، اقتصادی) و «آزادی بیان» است.
t  به معنای تحمل این قدرت نسبت به d است.
اگر t را جدا کنیم، خواهیم داشت:
t = P/d
که ما را به این نتیجه می‌رساند که با افزایش مخالفت-تنوع-آزادی بیان (d) در یک سیستم اجتماعی خاص، تحمل (t) کاهش می‌یابد، مگر اینکه قدرت (P) به همان نسبت افزایش یابد.
یک قدرت هژمونیک ضعیف یا مورد تردید با جایگزین‌ها یا به دلیل یک زمینه اجتماعی در حال تغییر، سطح پایینی از تحمل مخالفت را در همه اشکال خود دارد. یک قدرت هژمونیک بدون مخالفت واقعی، Pax Romana خود را با مدارای بیشتر تزئین می‌کند که مشروعیت خود را در برابر خود و دیگران تأیید می‌کند.
طبیعتاً، این منطقی است که به تعادل قدرت‌ها اشاره می‌کند. این یک تعادل جمع صفر است: P – d.t = 0
از این رو، می‌توانیم این سوال را مطرح کنیم که چه اتفاقی می‌افتد زمانی که معادله به صفر نرسد؟ پاسخ حدسی است که به طور مستقیم از فرمول مشتق می‌شود: در این صورت، ما با یک انقلاب مواجه هستیم که در آن یک نظم جایگزین نظم دیگری می‌شود و پس از تقاطع Pa = Pc، یک نظم جدید با Pc > Pa و تغییر نقش‌ها برقرار می‌شود.
بنابراین، با دنبال کردن فرمول اصلی، هم یک قدرت هژمونیک در حال افول و هم یک قدرت هژمونیک در حال صعود از فرمول P = d.t پیروی می‌کنند، اما برخورد بین دو سیستم در حال تضاد نمی‌تواند در برابر تعادل فرمول مقاومت کند.

 (به عنوان مثال،  Pa – d.t = 3 یا Pc – d.t = -2.)

متحد، تا زمانی که قدرت نلرزد
اگر قرن اول دوران ما را با روایت‌های کتاب مقدس (واقعی، خیالی یا تحریف شده توسط تکرار و مصلحت) قضاوت کنیم، همیشه شاهد یک پویایی مشابه خواهیم بود. عیسی مسیح توسط تشکیلات سیاسی طبقه یهودی حاکم با همدستی با امپراتوری نوبت که آزادی بیان و آزادی مذهب را تا زمانی که بی‌نظمی هژمونی سیاسی آنها را در مستعمره زیر سوال نبرد، مجاز می‌دانست، مصلوب شد. با ظهور مسیحیت و متعاقباً افول امپراتوری، آزار و اذیت و عدم تحمل این (d) مخالفان تا اواخر قرن چهارم افزایش یافت.
هم عیسی و هم دیگر شورشیان آن زمان (از یهودیان غیور تا سیکاری‌ها، که هر دو به دلیل مخالفت خشونت‌آمیز با اشغال امپراتوری تروریست محسوب می‌شدند) به روش‌های مختلف هرم قدرت را زیر سوال بردند، بنابراین راه‌حل محاکمه فوری و اعدام سیاسی با همان روشی بود که در آن زمان برای اعدام جنایتکاران استفاده می‌شد. نمونه بد عیسی در زیر سوال بردن بدون خشونت قدرت ثروتمندان و قدرتمندان و بی‌عدالتی‌های اجتماعی نهفته بود، که در سنت به اصطلاح انبیای کتاب مقدس بسیار رایج بود و به همین دلیل، به ویژه خطرناک بود. در مورد مقاومت ضد استعماری، این چیزی بود که قدرت با حیرت بیشتری نسبت به مقاومت مسلحانه از آن می‌ترسید.
ما می‌توانیم همین را در مورد اعدام سیاسی سقراط بگوییم، زمانی که مخالفت او به حساس‌ترین عصب‌های قدرت دموکراسی آتن رسید. سقراط را به دلیل زیر سوال بردن بیش از حد جوانان با زیر سوال بردن بیش از حد (استفاده او از «ماما») و به دلیل تردیدهای بیش از حد او در مورد خدایان حاکم آتن متهم کردند.
از جمله دوره‌های عدم تحمل بیشتر در اروپا، دوره‌هایی است که قدرت حاکم زیر سوال رفته یا مورد تهدید قرار گرفته است. اروپا تصویری از تمدن، صلح و آزادی را القا می‌کند، اما تاریخ خشونت وسواس‌گونه و مداوم آن دقیقاً برعکس را نشان می‌دهد. در قرون وسطی، تعصب آنها در قالب جنگ‌های صلیبی «علیه کافران» (قدرت سیاسی و فکری آن زمان: جهان اسلام) و توسط تفتیش عقاید، الگوی عدم تحمل مخالفت و آزادی بیان، ترجمه شد. وحشیگری این پلیس ایدئولوژیک (منشأ پلیس مدرن و آژانس‌های مخفی مانند سیا یا ان‌اس‌ای) در مقاطع مختلف رخ داد و در همه موارد، پاسخی از سوی قدرت به تهدیدات جدید افکار عمومی بود. از آزار و اذیت کاتارها و والدنسی‌ها در قرن دوازدهم، عدم تحمل کاتولیک‌های اسپانیایی در طول رِکُونکیستا جنبش استرداد یا سقوط آندلس (که با تحمل بیشتر قدرت هژمونیک آن زمان، دنیای اسلام، دشمن اصلی آنها، در تضاد بود)، تا مبارزه با بدعت‌گذاران جدید، پروتستان‌ها و اصلاحات انقلابی آنها در قرن شانزدهم.
آزادی بیان جوامع باز
در طول چهار قرن گذشته بشریت، وحشیانه‌ترین، نژادپرستانه‌ترین، ستمگرانه‌ترین و نسل‌کشی‌ترین امپراتوری‌ها، دموکراسی ها بوده‌اند. دموکراسی‌های سیاسی و دیکتاتوری‌های اقتصادی. رژیم‌های لیبرالی که توسط یک ایدئولوژی واحد، سرمایه‌داری، قاب‌بندی شده‌اند و با افسانه‌های استراتژیک متعددی که به دکترین تبدیل شده‌اند، مانند بازار آزاد و حقوق بشر، توجیه می‌شوند. در حالی که شرکت‌های بزرگ خصوصی از سال‌های اولیه قرن هفدهم، مانند شرکت هند شرقی، شرکت هند غربی یا شرکت ویرجینیا، میلیون‌ها نفر را از آسیا تا آمریکا غارت و قتل عام می‌کردند و نژادپرستی و برده داری نژادی و موروثی را تلقیق می‌کردند؛ در حالی که آنها بدترین اشکال استعمار شناخته شده در تاریخ را تحمیل می‌کردند، جوامع مرفه را با زور مواد مخدر، توپ و تعرفه‌های حمایتی ویران می‌کردند؛ در حالی که آنها آزادی بازار را از بین می‌بردند، ماشین‌های تبلیغاتی آنها روایت خود را در مورد «بازار آزاد»، «گسترش تمدن»، «ترویج آزادی و دموکراسی»، «مبارزه برای عدالت» و دستور العمل منحصر به فرد برای «پیشرفت و رفاه مردم» می‌فروختند.
در عمل، تناقض قابل توجه دیگری نیز وجود داشت. همین دیکتاتوری‌های وحشیانه جهانی و حتی دیکتاتوری‌های ملی، مانند ایالات متحده برده داری، آزادی بیان شهروندان خود و حتی خارجیان را (از نظر قانونی و اغلب در عمل) مجاز می‌دانستند. دیکتاتوری قومی ایالات متحده (1776-1868) از همان ابتدا حق آزادی بیان و وجدان را در متمم اول خود اعلام و محافظت کرد. این آزادی، مانند «ما مردم» قبلی (1787) شامل سیاه پوستان، سرخپوستان یا مکزیکی ها نمی شد، علیرغم اینکه «همه مردان برابر آفریده شده اند» (1776). هنگامی که کنفدراسیون جنوب به جنگ رفت تا اتحادیه (ایالات متحده) را نابود کند و بدین ترتیب «مؤسسه خاص» (نظام برده داری) را حفظ کند، در قانون اساسی خود در سال 1861 حق مقدس مالکیت خصوصی (به ویژه بر انسان های دیگر) را در حالی که به طور صریح حق «آزادی بیان» را نیز به رسمیت می شناخت، هرچند کمی محدودتر از اصل اتحادیه بود: «کنگره هیچ قانونی را در مورد تأسیس دین یا ممنوعیت آزادانه آن وضع نخواهد کرد. یا آزادی بیان یا مطبوعات را محدود کند؛ یا حق مردم برای تجمع مسالمت آمیز و درخواست از دولت برای جبران ظلم خود. با توجه به اینکه یک شبه نظامی منظم برای امنیت یک ایالت آزاد ضروری است، حق مردم برای داشتن و حمل اسلحه نقض نخواهد شد.»

یعنی آزادی بیان به شرطی که برده داری و قدرت برده داران زیر سوال نرود.
در عمل، تناقض قابل توجه دیگری نیز وجود داشت. همین دیکتاتوری‌های وحشیانه جهانی و حتی دیکتاتوری‌های ملی، مانند ایالات متحده برده داری، در واقع آزادی بیان شهروندان خود و اغلب خارجیان را مجاز می‌دانستند. این آزادی بیان برای انتقاد از قدرت حاکم از بسیاری جهات غیرقابل انکار بود.
خود کارل مارکس، تبعیدی از رژیم پروس، پناهگاهی در انگلستان یافت که در آنجا، از فقر خود، انتقادهای قاطعانه ای علیه استعمار بریتانیا نوشت و به لطف ترجمه های آلمانی به انگلیسی که دوستش فردریش انگلس انجام می داد، توانست آنها را در نیویورک دیلی تریبون منتشر کند.
هر دوی آنها در انگلستان با پولی که پدر انگلس به آنها می داد و ده سنت به ازای هر مقاله ای که روزنامه نیویورک به آنها می پرداخت، زندگی می کردند. هر دوی آنها توسط پلیس بریتانیا تحت نظر بودند، اما سانسور مانع از انتشار مقالات آنها در روزنامه ها و حتی اولین و بزرگترین تحلیل انتقادی تاریخ از سیستم سرمایه داری، کاپیتال، چند سال بعد نشد.
اولین جلد سرمایه در سال 1867 و آخرین جلد در سال 1894 منتشر شد. کارل مارکس فقط جلد اول را دید.
هشت سال پس از انتشار جلد سوم سرمایه، در سال 1902، استاد بریتانیایی جان آ. هابسون کتاب «امپریالیسم: مطالعه‌ای» را منتشر کرد، که در آن به انتقاد از وحشیگری امپراطوری که شهروند آن بود می‌پرداخت و منطق شایسته‌سالاری نژاد برتر را رد می‌کرد: «بریتانیا به ملتی تبدیل شده است که از خراج خارجی زندگی می‌کند و طبقات اجتماعی که از این خراج لذت می‌برند، انگیزه فزاینده‌ای برای استفاده از سیاست عمومی، خزانه عمومی و نیروی عمومی برای گسترش حوزه سرمایه‌گذاری‌های خصوصی خود و به این ترتیب از سرمایه‌گذاری‌های خصوصی خود محافظت و بهبود می‌بخشند.»
هابسون توسط منتقدان طرد شد و توسط دانشگاه و مطبوعات بزرگ آن زمان بی‌اعتبار شد. او دستگیر یا زندانی نشد. در حالی که امپراطوری که او خود آن را محکوم می‌کرد به کشتن میلیون‌ها نفر در آسیا و آفریقا ادامه می‌داد، نه دولت و نه تاج و تخت بریتانیا زحمت سانسور مستقیم این اقتصاددان را به خود نمی‌دادند. همانطور که امروز اتفاق می‌افتد،تعداد کمی او را نمونه‌ای از فضایل دموکراسی بریتانیا می‌دانستند. چیزی شبیه به آن چیزی که امروز برای منتقدان امپریالیسم آمریکا اتفاق می‌افتد، به خصوص اگر در ایالات متحده زندگی کنند: «ببینید، او از کشوری که در آن زندگی می‌کند انتقاد می‌کند؛ اگر در کوبا زندگی می‌کرد، نمی‌توانست از دولت انتقاد کند.» به عبارت دیگر، اگر کسی جنایات جنگی را در چندین جنگ امپریالیستی برجسته کند و این کار را در کشوری انجام دهد که آزادی بیان را مجاز می‌داند، این نشانه‌ای از خوبی‌های دموکراتیک کشوری است که میلیون‌ها نفر را قتل عام می‌کند و به کسی اجازه می‌دهد که جرات کند به آن اشاره کند.
برای هابسون، مرحله بالاتر سرمایه‌داری امپریالیسم بود، شرکت ملی‌گرایانه یک سیستم مالی که توسط الیگارشی در مرکز امپراتوری اداره می‌شد، که نه تنها مستعمرات را، بلکه کارگران ملت امپراتوری را نیز استثمار می‌کرد. این ایده (علاوه بر اصل انباشت سرمایه مارکس) توسط لنین در تجزیه و تحلیل خود «امپریالیسم، مرحله بالاتر سرمایه‌داری» در سال 1916 تکامل یافت.
نمونه‌های دگراندیشی در داخل امپراتوری‌های شمال غربی متعدد و قابل توجه است. چگونه ممکن است بریتانیا، فرانسه و ایالات متحده، دو مرکز قدرت هژمونیک سرمایه‌داری و آنگلوساکسون، این نوع آزادی بیان رادیکال را در اعماق خود مجاز بدانند؟
هر تناقضی یک تناقض ظاهری با منطق درونی است. در «مگس‌ها در تار عنکبوت» (2023) آن را به شکل زیر خلاصه می‌کنیم:

«یک قدرت امپریالیستی، مسلط، بدون پاسخ، بدون ترس از دست دادن واقعی امتیازات خود، به سانسور مستقیم نیاز ندارد. علاوه بر این، پذیرش انتقاد حاشیه‌ای، نیکی‌های آن را ثابت می‌کند. تا زمانی که از مرز زیر سوال بردن واقعی عبور نکنند، آن را تحمل می‌کند. تا زمانی که هژمونی در حال افول نباشد و در خطر جایگزینی با چیز دیگری نباشد.»
دموکراسی‌های امپریالیستی

حال اگر به قرن بیستم و به مرکز دیگری از «جهان آزاد» و نمونه رسانه‌ای «جامعه باز» بپریم، پویایی P = dt را در زمان‌های مختلف مشاهده خواهیم کرد. به عنوان مثال، با واکنش به قوانین ضد مهاجرتی سال 1924، دیگر نه علیه چینی‌هایی که در قرن نوزدهم با آلوده کردن خون و قدرت آنگلوساکسون تهدید می‌کردند، بلکه علیه اروپایی‌های جنوب که به جز نژاد پست، کارگرانی بودند که آلودگی ایده‌های سوسیالیستی یا آنارشیستی را به ارمغان می‌آوردند. در دهه‌های 20 و 30، این افراد ناخواسته جدید، ضد فاشیست‌هایی بودند که از ایتالیا، آلمان و اسپانیا اخراج شده بودند و محبوبیت نازی‌ها را در میان بزرگان تجاری ایالات متحده تهدید می‌کردند.
اگر جنگ جهانی دوم (که سزاوار فصل جداگانه‌ای است) را کنار بگذاریم و به جنگ سرد در ایالات متحده ادامه دهیم، شاهد پدیده مک‌کارتیسم و محدودیت‌های آن در آزادی بیان به عنوان نتیجه مستقیم قدرتی ناامن از قدرت خود، علیرغم موقعیت ممتاز خود خواهیم بود. که ناشی از جنگ جهانی دوم و به دلیل دستاوردهای غیرقابل انکار اقتصادی، اجتماعی و ژئوپلیتیکی متحد و دشمن جدید خود به طور پیش فرض – تب آنگلوساکسون نمی‌تواند بدون دشمن زندگی کند و با دشمن هم نمی‌تواند – بود: اتحاد جماهیر شوروی.
در خارج از ایالات متحده، در مستعمرات جنوبی آن، واقعیت حتی ناپایدارتر بود. آزادی بیان (آزادی تا زمانی که بی‌اهمیت و کنترل‌شده باشد) خاص امپراتوری‌های تثبیت‌شده است. تحمل دیگری (به ویژه دیگری که متفاوت فکر می‌کند و به قدرت مسلط به چالش می‌کشد) خاص آن سیستم‌هایی است که نمی‌توانند با آزادی بیان یا دگراندیشی تهدید شوند، بلکه برعکس: زمانی که افکار عمومی، چه از طریق سنت یا از طریق پروپاگاندا انبوه، متبلور شده است، افکار اکثریت بهترین شکل مشروعیت است. به همین دلیل، این سیستم‌ها که همیشه مسلط و همیشه امپریالیستی هستند، به مستعمرات خود همان حقوقی را که به شهروندان خود می‌دهند، نمی‌دهند. دیکتاتوری‌های موزی متعددی که توسط دموکراسی‌های امپریالیستی تحمیل شده‌اند تنها نمونه‌ای از این منطق هستند. در ادامه بیشتر توضیح خواهیم داد.
پله‌های عدم تحمل
حال به بررسی جنبه دوم قانونی، پله دوم کنترل دگم بعد از آزار، بی‌اعتبار کردن و شیطان‌سازی دگراندیش و قبل از  مداخله پلیس یا نظامی در صورت نیاز، چه در قالب دیکتاتوری‌های نظامی و چه در قالب جنگ‌های نیابتی می‌پردازیم، همانطور که در مورد سه مورد آخر، دو مورد از آنها در حال انجام است تا هرگونه زیر سوال بردن دگم قدرت را سرکوب کنند: اوکراین و غزه – تایوان یا دریای چین جنوبی مورد سوم خواهد بود که تقریباً دو دهه پیش زمانی که دنیا با «تهدید اسلامی» سرگرم بود، به آن پرداختیم.
در سال ۱۸۹۴، پس از اعتصاب سراسری که توسط ارتش ایالات متحده سرکوب شد، سندیکالیست یوجین دبس به خاطر فعالیت‌های اجتماعی خود شش ماه به زندان رفت، جایی که شروع به مطالعه نظریه سوسیالیستی کرد و در سال ۱۹۰۱ حزب سوسیالیست آمریکا را تأسیس کرد و در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۱۲ به شش درصد آراء رسید. برای انتخابات ۱۹۲۰، علیرغم اینکه در سال ۱۹۱۸ به دلیل جرم عقیدتی به زندان افتاده بود، تقریباً یک میلیون رای به دست آورد. دبس با ورود ایالات متحده به جنگ جهانی اول مخالف بود و به همین دلیل به ده سال حبس در سایه قانون ضد فتنه محکوم شد و سه سال بعد به دلیل بیماری‌های قلبی عروقی که در زندان پیدا کرد، توسط رئیس جمهور وارن جی هاردینگ مورد عفو قرار گرفت. این در واقعیت اتفاق افتاد. با دنبال کردن فرمول خود، می‌بینیم که دبس زمانی مورد عفو قرار می‌گیرد که حزب سوسیالیست از هم پاشیده شده بود و جنگ جهانی اول با شکست و تحقیر آلمان و تثبیت محور پاریس-لندن-واشنگتن حل شده بود.
همین چند سال پیش، انتقادات شدید ضد امپریالیستی نویسندگان و فعالانی مانند مارک تواین شیطانی تلقی می‌شد، اما نیازی به خدشه‌دار کردن وجهه جامعه آزاد با زندانی کردن یک روشنفکر شناخته شده مانند دیوید تورو در سال 1846 به دلیل انتقاد او از تجاوز و غارت مکزیک برای گسترش برده‌داری، با بهانه کامل عدم پرداخت مالیات، وجود نداشت.
نه تواین و نه اکثر منتقدان عمومی نتوانستند هیچ سیاستی را تغییر دهند یا هیچ تجاوز امپریالیستی را در غرب معکوس کنند، زیرا آنها توسط اقلیتی خارج از قدرت اقتصادی و مالی خوانده می‌شدند. در این زمینه، تبلیغات مدرن رقیبی نداشت، بنابراین سانسور مستقیم این منتقدان تلاش‌های آنها را برای فروش تجاوز به نام آزادی و دموکراسی مختل می‌کرد. برعکس، منتقدان برای حمایت از این ایده که بزرگترین و وحشیانه‌ترین امپراتوری‌های دوران مدرن دموکراسی‌های افتخارآفرین بودند، نه دیکتاتوری‌های بی‌اعتبار، خدمت می‌کردند. دنیای آزاد، دنیای متمدن…
همه اینها فسیل‌های ایدئولوژیک و روایی هستند، مانند زمانی که مردم تکرار می‌کنند «افراط‌یها بد هستند.» این «حداکثر محبوب» در پزشکی به راحتی قابل درک است; حتی نوشیدن آب بیش از حد خطرناک است. به نظر می رسد در مورد مسائل سیاسی نیز به راحتی قابل درک باشد. فرض بر این است که ما در مرکز هستیم و هر ادعایی برای تغییر رادیکال افراطی است. چیز جدیدی نیست. در دوران برده‌داری، الغاء برده‌داری به عنوان افراطی، حامیان پایان تمدن، نظم الهی خدا، آزادی و رفاه جوامع، شیطانی تلقی می‌شد.
امروزه گفتن اینکه یک اقلیت میکروسکوپی بر کشورها تسلط یافته و سیاره را به سمت فاجعه سوق می‌دهد، افراطی تلقی می‌شود.
پیش‌بینی: اگر نه با قانون، با توپ
با ادامه مشاهده فرمول P = d.t، می‌توانیم استنباط کنیم که در این قرن شاهد افزایش t چینی و کاهش تدریجی t غربی یا اروپایی-آمریکایی به دلیل تعادل معکوس Pa و Pb (غرب و شرق) خواهیم بود.
Pa/ta =  Pb/tb όπου Pa < Pb و ta < tb
اما این مشکل را برای گسترش این مطالعه رها خواهیم کرد.

———————————————————-

ترجمه مجله هفته

خورخه مجفود، خلاصه‌ای از سه فصل از کتاب طرحی از نظریه قدرت: P = d.t (2024)

Bosquejo de una teoría del poder: P = d.t (Spanish Edition) Taschenbuch – 11. Juli 2024

Spanisch Ausgabe  von Jorge Majfud (Author)

۲۴/۰۷/۲۰۲۴

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.