دانشگاه یا نفرت از نام پوهنتون

محمد داؤد مومند

478

ما درالسنه بزرگ وطنی خود، مقولۀ داریم بدین عبارت که: در صورت موجودیت آب، ضرورت به تیمم نیست. منظور اینکه در موجودیت  پوهان و دانشمندان دارای تفکر و وجدان ملی و مجاهدین و مبارزین راه حفاظت و صیانت ثقافت ملی مانند استاد گرامی خلیل الله معروفی، بی بی میرمن نظام و ذوات بزرگوارمحترم دیگر، ضرورت به آدم کم سوادی، مانند داؤد مومند نیست که در مصاف با گلادیاتورهای حامی، مؤید و ترویج کننده اصطلاحات ایرانی که جزء اساسی تهاجم فرهنگی ایران است، در سنگر مبارزه و جهاد ثقافتی قرار گیرد.  اما چون دفاع از ارزش های مقدس ملی مانند: صیانت خاک، دین، اقتصاد ملی و ثقافت ملی، وظیفه ایمانی و جدانی هر فرد وطن، به شمول با سوادان و بیسوادان بوده، همانگونه که سنگر مصاف با متجاوز به خاک، منحصر به جنرال های عالی مرتبت نیست، سنگر دفاع از ثقافت ملی نیز، منحصر به علماء و اهل خبره نبوده، بر خود فرض میدانم که نه به مثابه فرزین بلکه پیاده جنگ شطرنج، در مقام دفاع از معتقدات ملی ام قرار گیرم.

به تاریخ هژده ماه جاری دسمبر، در سایت پیراخ و کلان افغان جرمن، مضمونی تحت عنوان (تهاجم فرهنگی چیست؟) به قلم دانشمند رشته زورنالیزم، شاغلی جلیل خان غنی بدست نشر رسید. به تاریخ نزده ماه جاری دسمبر، واکداران ویب سایت افغان جرمن روی دلایل یادلائلی، مضمون مذکور را که در ردیف هفتم یا هشتم مضامین منتشره قرار داشت، بیرون کشیده و مجدداً در ردیف اول قرار دادند!!

من دلیلی موجهی برای این عمل غیر معمول واکداران ویب سایت افغان جرمن نیافتم، جزء اینکه به حساب بازی شطرنج، کِشتی باشد برای حریفان و منتقدین افغان جرمن به ارتباط کلمه دانشگاه و نقبیح ترویج اصطلاحات ایرانی در ویب سایت مذکور. الغیب وعندالله.

دانشمند مسلک ژورنالیزم، جناب جلیل خان غنی، برای تحقیر و تعجیز و تصغیر، مخالفان ترویج اصطلاحات ایرانی به این بیت معروف تمسک ورزیده اند:

در بساط نکته دانان خود فروشی نارواست

یا سخن دانسته گوی ای مرد نادان یا خموش

من به فحواء یا فحوای روحیه کلام پرمغز شاعرمتفکرداکتر علامه اقبال، میگویم که: (من به هنرنکته دانی و انحرافی پوهه، اعتقادی ندارم که مرد غازی را از شمشیر و سپر جهاد و مبارزه بیگانه سازد.)

من آن علم و فراست با پَر کاهی نمیگیرم

که از تیغ و سپر بیگانه سازد مرد غازی را

متخصص دانش ژورنالیزم شاغلی جلیل خان غنی در سلسله تنویر بیسودانی مانند این قلم، به ارتباط مفاهیم و معانی کلمه فرهنگ میفرمایند:(…ولی فرهنگ چگونه در پژوهش ها«منظورش تحقیقات است.مومند» و قاموس ها تعریف شده است:«مجموعه ی رسم و رواج ها، عنعنات، سلوک و روش زندگی، مذهب، زبان و آرت(هنر) به مفهوم کلی و شامل  همه تنواع آن «شاید منظور شان تنوع باشد. مومند»، که یک کتله و یا اجتماع را از کتله و یا اجتماع دیگر متمایز میسازد و توسط زبان و هنر از نسلی به نسلی دیگری انتقال می یابد …)

متکی بر توضیحات شاغی جلیل خان غنی از فرهنگ باید، به ارتباط تفاوت های فرهنگی و مذهبی و اجتماعی میان افغانانان و ایرانیان با تذکر امثله چند  باید توضیح نمود که: 90 فیصد وطنداران ما معتقد به مذهب حنفی، به ازدواج از طریق صیغه، که از اصول پذیرفته شدۀ مذهبی خمینی و خامنه یی است اعتقادی نداشته و همچو ازدواج های مؤقتی صیغه یی را، به نظر نسخه فحشاء تجویز شده  مذهبی ایرانیان تلقی میکنند.

در کلتور و عنعنات پشتون تباران، طلاق، ولو که شرعاً جواز دارد، به هیچصورت قابل قبول نیست، ولی برای ایرانیان صیغه یی، طلاق کاملاً معمول و مروج و یک امر معمول و مقبول ولا بدی است.

طرز لهجه و تلفظ زبان دری مردم افغانستان با زبان ایرانیان تفاوت کلی دارد. لذا استاد سخن، مرحوم گویا اعتمادی، تقریباً شست یا شصت سال قبل فرموده اند.

زبان  درایران  زبون شود

دوکان درایران دوکون شود

شاغلی جلیل خان غنی! به تأیید نظر حضرت عالی، همانطوریکه جنابتان در تعریف فرهنگ توضیح نموده اید، همین تفاوت ها و و پدیده های متمایز فرهنگی یک کتلۀ جامعۀ را از کتلۀ جامعۀ دیگر متمایز میسازد، ما تفاوت های زبانی و ثقافتی و کلتوری متفاوتی با ایران داریم و شرفت ملی و وجدان ملی، به ما حکم میکند که در صیانت آن تا حد مقدور بکوشیم، لذا اگر ما بر اصالت استعمال اصطلاحات خودی، اعتقاد نداشته و به گدایی اصطلاحات ایران رو آوریم، میتوان به صراحت آن را (بی فرهنگی) دانست.

لذا هرکسیکه اصطلاحات وطنی ما را شعوراً، به اصطلاحات ایرانی تعویض کند (بی فرهنگ) پناشته میشود. به قول داکتر اقبال :

بوریای خود به قالینش مده

بیدق خود را به فرزینش مده

و یا هم اینکه:

خواجۀ  من نگاه دار آبروی گدایی خویش

آنکه ز جوی دیگران، پر نکند پیاله را

دانشمند محترم رشته ژورنالیزم جلیل خان غنی میفرمایند که:(…صادقانه عرض کنم که نه من ایرانی پرست هستم و نه ایرانی مشرب ….)

شاغلی جلیل غنی! گفته میتوانید که چرا و روی کدام دلیل، جنابتان متهم به ایران مشربی شده اید؟

چرا همچو اتهامی بر استاد معروفی و استاد داکتر سید عبدالله کاظم و بی بی میرمن نظام و مایار صاحب و عباسی صاحب و آریا صاحب و الله محمد خان و صدها شخصیت های بی شمارملی و فرهنگی کشوروارد نشده است؟

جناب دانشمند جلیل خان غنی ! خدا کند جناب تان طوریکه فرموده اید، ایرانی مشرب نباشید، ولی چرا جناب تان روی کدام مجبوریت و ضرورت، اصطلاحات معمول و متداول جامعه خود را با اصطلاحات ایرانی جدید و نا مأنوس ایرانی تعویض میفرمائید؟

چرا از نام ملی و جهان وطنی، پذیرفته شدۀ پوهنتون نفرت داشته و تلاش تعویض آن را، مصرانه با اصطلاح دانشگاه ایرانی دارید؟

اگر جناب شما و امثال شما مانند داکتر سید مخدوم رهین، داکتر روان فرهادی  و جمع غفیری از دانشمندان دری زبان از ترویج و استعمال کلمات معمول در جامعه ایران مانند: دانشگاه، گفتمان، ویژه، واژه، واژگان، پژوهش، واکنش، چالش، نخست وزیر، موشک، باد بزن، ویراستار، پیراستار،رأی زنی، چرخ بال، نشست و صدها لغت جدید مستعمل درایران، بدون هیچگونه ضرورت و مجبوریت، استفاده نکنید، هرگز مورد اتهام ایران مشربی قرار نمیگیرید و آنهم درحالیکه ما در جامعه خود، اصطلاحات معمول و قبول شدۀ ملی و تاریخی برای آن داریم. به قول مردم ما:

گر ضرورت بود روا باشد

بی ضرورت بود خطاء باشد

جناب دانشمند مسلک ژورنالیزم جلیل خان غنی، در یک پاراگراف طلایی خود، کاملاً درست میفرمایند که:(یک رنگ ساختن یک ملت از ناممکنات است ولی استعمارگران و چاکران شان برای اینکه بتوانند بر چنین ملتی حمکروایی کند نخست فرهنگ آنرا زیر حمله گرفته و میخواهند نابودش کنند، زیر هر ملت تا زمانی زنده است که فرهنگ و هویت آن زنده باشد.)

باید به عرض رسانید که به فرمودۀ جناب شما، یک رنگ ساختن یک ملت از نظر زبانی و دینی و نژادی، شاید مقدور نباشد ولی متحد ساختن یک ملت متکی بر منافع مشترک و آرمان های بزرگ ملی، کاریست ممکن و لابدی، زیرا بدون وحدت ملی، تشکل ملت با خطر نابودی مواجه میگردد.

بعد از دوره زعامت سردار صاحب داؤد خان واشغال کشور توسط دولت شوروی و با به میان آمدن رژیم های مزدور کشورهای بیگانه و احزاب جهادی مخلوق رژیم جهنی و فاشیستی مذهبی ایران و احزاب مزدور پاکستان و بعداً اشغال کشور توسط دولت اضلاع متحده و تحمیل رژیم های مزدور، بزرگترین جنایت قوای اشغالگر و حکمرانان مزدور در کشور، همانا تشدید اختلافات قومی، مذهبی، سمتی و زبانی در کشور است که شیرازه وحدت ملی را به شکل جبران ناپذیری، به خطر نابودی قرار داده است.

آنچه را که گروه های مزدور جهادی که بر سرنوشت مقدرات ملت، حاکم بودند و در حمایت تداوم اشغال و دوام اقتدار خود، بر دست آورد های ایندوره به ارتباط حقوق زنان و آزادی مطبوعات و انتخابات  و عمرانات و اپارتمان های آسمان خراش میبالند، به تناسب نفوذ کشورهای بیگانه و تشدید اختلافات قومی، سمت، زبانی این دوره منحوس، مساوی به صفر است.

گرچه طرح تیوری ملیت ها و افتراق ملی در کشور ما، توسط دولت اتحاد شوروی آغاز یافت، ولی مخالفت ها و اختلافاتی که در دوره دیمکراسی صادراتی سرطانی و جبری اضلاع متحده تزریق گردید درتاریخ  افغانستان سابقه ندارد.

رژیم فاشیستی و آخوندی ایران علی السویۀ اضلاع متحده، از طریق تخلیق گروپ های مزدورهشت گانه جهادی برای اسیرساختن مردم ما، پروگرام و پلان خطرناک افتراق ملی مردم ما را، رویدست گرفتند.

قوله های امروزی رژیم شیطانی فاسد آخوند های ایران، مبنی بر استقرار حکومت (همه شمول) در افغانستان، در موازات قوله های حکومت همه شمول دولت اضلاع متحده و دیگران، صرف بمنظور اعاده قدرت سگ های زنجیری جهادی اش، دیوانه وار بلند است، در حالیکه حکومت شیطانی آیت الله های ایران، همین اکنون در برابر اقلیت های بزرگ سنی مذهب در ایران، از پالیسی اپارتاید کار میگرد.

همچو اعمال شیطانی ایران، این ادعای شما را جامه حقیقت میپوشاند که (استعمار و چاکران شان برای اینکه بتوانند بر چنین ملتی و مردمی حکمروایی کنند نخست فرهنگ و هویت شان را زیر حمله گرفته و میخواهد نا بودش کنند زیرا هر ملت تا زمانی زنده است که فرهنگ و هویت آن زنده است.)

یک عنصر ستمی به نام محمد محق در ویب سایت افغان جرمن، مانند رهبران  صفوی خود امرمیکند که :(امارت اسلامی باید زبان فارسی را به حیث زبان اول کشوراعلام نماید.)

 پیشنهاد این آیت الله چوچه، مرا به یاد مقوله مردم ما انداخت، مشعر براینکه :«شتر درخواب بیند پنبه دانه»

این آیت الله چوچه خیال میکند که سگ های زنجیری ایران و تاجکستان و ستمی های فراری در سرار جهان، این بارتحت چترجت های جنگی طیارات میراژ فرانسوی، بارمجدد افغانستان را اشغال نموده، براریکه قدرت سقاوی خود تکیه زده و خدای نا خواسته با تأسیس کشوری تخیلی بنام خراسان، به پیروی از اجداد و باداران صفوی شان به نسل کشی پشتون تباران و فرهنگ زدایی و زبان بُری شان ادامه دهند !!!

دانشمند مسلک ژورنالیزم جناب جلیل خان غنی!

من بمنظور تسلسل کلام و ارتباط موضوع، یک بار دیگر نوشته طلایی شما را درین قسمت منعکس میسازم:«..ولی استعمار و چاکران شان برای اینکه بتوانند بر چنین ملتی حکمروایی کند، نخست فرهنگ آن را زیر حمله گرفته و میخواهند نابودش کنند، زیرا هرملت تا زمانی زنده است که فرهنگ و هویت آن زنده است.»

آیا میدانید که درطول تاریخ کشورما، درمقام اول، کدام کشورهمسایه بد سگال استعماری و چاکران لعنتی شان، به منظوراسیر ساختن کشور و مردم ما به نابودی فرهنگ و مذهب حنفی و هویت ملی ما کمر بستند و جنایاتی را مرتکب شدند، که قلم از تحریرآن عاجز است؟

به این تفصیل و توضیح ذیل:

این کشور جنایت کار و جنایت شعار ایران و فرمان روایان ایران بوده و هستند، که دیده یک افغانستان متحد، متمرکز، خپلواک، آزاد و نیرومند را در جوار خود نداشتند و ندارند و هرگز نخواهند داشت.

زیرا سربلندی کشور ما و ملت افغان با شوونیزم عظمت طلبانه ایران، که تاریخ کشور ما را جزء تاریخ ایران و مفاخر تاریخی ما را، مربوط  مفاخر ایران و قلمرو ما را ایران شرقی میدانند، در تضاد مطلق قرار دارد.

مگر چنین نیست بادارگلم جلیل خان غنی؟

دلایل تاریخی که حکومات و فرمان روایان جنایتکار ایران خواستند هویت ملی و فرهنگ ما را نا بود کنند، با استفاده از نوشته های دانشمند جید و متبحر، داکتر صاحب زمان ستانیزی استاد پوهنتون(نه دانشگاه) درایالت کلیفورنیا را، ذیلاً با اختصار به عرض میرسانم:

 «از وسیلۀ زبان بری در دوران صفویه استفاده به عمل آمده است. صفوی ها نه تنها  65 در صد رعایای شافعی مذهب خود را جبراً شیعی ساختند بلکه در سر زمین های تحت سلطه خود هم مردم را مجبور به قبول مذهب شیعه و سخن گفتن به زبان فارسی یا پارسی ساختند و زبان های متخلفین را با همین آله آهنی زبان بری، میبریدند.

اصطلاح (سوته مسلمانی) از میراث های دوره استبداد و وحشت و اختناق مذهب شیعی، همین دوران است که در فرهنگ عامیانه ما هنوز هم متداول است.

مردم مظلوم از ترس وحشت و دهشت این دوره مجبور بودند که به دیانت و رسوم تشیع تظاهر کنند تا از مجازات زبان بُری درامان بمانند.

ولی طرز بیان و لهجۀ زبان خو پنهان شده نمیتوانست، جز با اکت گنگه بودن.

درین ستم بزرگ ملی و ضد انسانی ، مردم مظلوم هزاره ما برای آنکه زنده بمانند دیانت (شمنی) یا بودایی  و زبان مغلی خود را کاملاً فراموش کردند. و تا امروز به زبان و لهجۀ داعیان شیعۀ مشهد و نیشاپور صحبت میکنند.

بعد از اینکه همایون، پادشاه مغلی هند، شهر کندهار را به شاه طهماسب صفوی بخشید، شاه عباس از سال 1622 به بعد، به شیعه ساختن مردم کندهار شدت بخشید، (باشندگان شیعه مذهب منطقه توپ خانه کندهاراز بقایای همان دوره است که این مرض جبری ساختن مذهب شیعه، تا به ولایت جنوبی کشور نیز سرایت نمود. مومند)

مردم «پاړسیبان» (فارسی زبان ساخته شده) کندهار با پذریفتن جبری مذهب شیعه، به عوض زبان اصلی آبایی پشتو به پارسی گویی مجبور شدند که تا امروز زبان پارسی را با لهجه خاص زبان پشتوی کندهاری صحبت میکنند. کلمات فارسی مانند ، «درخته»، «سیبی»، «سایی» وغیره در زبان پشتون تبار کندهار از بقایای استبداد زبانی ایرانیان همان دوره است.

پشتو زبانان متباقی کندهار، هرات و جنوب غرب افغانستان با تهدید با بُریدن زبان، به تکلم به زبان پارسی مجبور ساخته شدند، یا لا اقل باید قناعت مامورین صفوی را از کوشش خود در پارسی گویی حاصل میکردند. لذا مردم نا گزیر به زبان مختلط فارسی و پشتو رو آوردند. چنانکه در جملات، تنها فعل و حرف را به زبان پشتو، ولی اسم و صفت و قید را به زبان فارسی اداء میکردند تا از ستم ماموران امر بالمعروف و نهی از منکر وقت، در امان بمانند و زبان شان بُریده نشود.

محتسبان صفوی، بطور کلی زبان پشتو را، زبان دوزخیان میدانستند، این طعنه و کنایه هنوز هم از اذهان مریض و ملوث ستمی ها و شاطران و حامیان اصالت زبانی ایران با زهرتعصب آمیخته است.

در دوران تسلط صفوی ها بر جنوب غرب افغانستان، هیچ شاعری از میان پشتون های منطقه برنخاست، برخلاف بهترین ادباء، شعراء و فضلای زبان پشتو، چون حضرت بایزید روشان، خوشحال بابا، رحمن بابا، حمید مومند، «اشرف خان هجری، عبدالقادر خان خټک، کاظم خان شیدا – مومند»  و غیره همه از میان پشتون های شرق در مجاورت هند مغلی ظهور کرده اند.

بی سبب نبود که در زمان هجوم نادر قلی افشار برکندهار، از روی همین تعصب زبانی، آثار ادبی زبان پشتو که در دوره حکومت هوتکی ها به رشته قلم در آمده بود، به آتش کشیده شد.

به اطمینان میتوان گفت که از جنایت کتاب سوزی نادر افشارف در پهلوی  کتاب سوزی اعراب، در کتاب های چون (علم و دانش در ایران باستان) تذکری به عمل نیامده است.

با چنین کتاب سوزی ها و فرهنگ زدایی ایرانیان، قیود تکلم بر زبان پشتو و منع شعر و ادب، حکمروایان ایران، تعصب خود را در (بی فرهنگ بودن پشتون ها، توجیه میکردند چون به پارسی نمی نوشتند.) بدبختانه این هذیان و یاوه گویی ها در ذهنیت های تعصب اندوده گروه مزدور ستمی، طرفداران اصالت فرهنگی ایران  و حامیان تاراج فرهنگی ایران و ترویج اصطلاحات ایرانی که قبلاً تذکر یافت، تا امروز دوام دارد.

از اوامر و دستورات دیگر ایرانی ها این بود که اگر در جمعیتی میان ده نفر پشتو زبان، حتی یک نفر پارسی زبان هم میبود، همه مجبور بودند به زبان پارسی تکلم کنند. بدیهی است که 350 سال بعد از حاکمیت صفویان، احکام فرمان روایان صفوی در افغانستان، این رسم تا امروز هم چنان رعایت میشود.

از فرد پشتون تبار توقع میرود، که به زبان فارسی تسلط داشته باشد، ولی از هیچ فارسی زبان توقع نمیرود که اقلاً به زبان پشتو سلام و اظهار ادب کند.

تعجب آور تر اینکه حتی امروز هم پشتون ها باید به زبان فارسی صحبت کنند  تا متعصب پنداشته نشوند.

تعصب زبان در افغانستان هنوز هم به معیار ترازوی سه صد سال قبل تسلط ایرانیان وزن میشود.

همچو زبان ُبری شعراء و نویسندگان و گویندگان مظلوم پشتون تبار، ممثل جنایات کشور همسایه ایران و پالیسی فرهنگ کشی شان در افغانستان است که شاید در تاریخ معاصر جهان سابقه نداشته باشد.»

جناب جلیل خان غنی! همچو وحشت و دهشت و ظلم و ستم و استبداد فرمان روایان کشور به اصطلاح شما کشور«همسایه» در قسمت محروم ساختن کتله عظیم پشتون تبار، و هزاره ها، از حقوق مسلم فرهنگی شان و آنهم درخاک و وطن خویش، قابل عفو دانسته میشود؟

آیا مردم پشتون تبار و هزاره های کشور، مستحق غرامات همچو استبداد هیتلری و چنگیزی دولت شیعی ایران و درخواست معذرت رسمی از دولت ایران نیست؟

چنانکه حکومت جرمنی تا به امروز همچو غرامت را به خاطر کشتن اتباع یهودی اش در زمان هیتلر به دلیل اصلی یی که اقتصاد جرمن در انحصار قوم یهود بود، صرف و صرف متکی به رابطه مذهبی کیش یهودیت به دولت اسرائیل میپردازد.

دولت فاسد و شیطانی آخوندی ایران، به پیروی از پالیسی حکمرانان صفوی در جنگ های عراق و سوریه نیز هم وطنان هزاره ما را از طریق شست و شوی مغزی استخدام نموده که بیش از ده هزار مردم مظلوم هزاره، قربانی سیاست های توسعه طالبانه دولت ایران گردید.

این همان ایرانی است که دین و مذهب این قوم را به زور و ستم و تعدی تغییر داد ولی رهبران مزدور هشت گانه ساخت دولت جهنمی ایران مانند مزاری و خلیلی ومحقق و محسنی و غیره برآن افتخارمیکنند.

محقق، این عنصر فاقد شعور و وجدان ملی، با وجود داشتن مقام بزرگ دولتی در کشور، دست های کثیف شیطان بزرگ،  خامنه یی را با افتخار میبوسید و به چشم های خود میمالید. این شاه فرد علامه داکتر اقبال در مورد محقق و رهبران مزدورشیعی ایران درافغانستان صدق میکند:

یعنی این خوی غلامی زسگان خوار تر است

من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد

امروز یک تعداد کثیر، هزاره نماهای سیاست باز و اجیر ایران مانند محقق و خلیلی و دانش و دیگران، ازاستبداد امیرعبدالرحمن خان که ماهیتاً اقوام شمول بوده و مختص به قوم هزاره نبود شکایت دارند و لی از جنایات دولت صفوی دیروزه و جنایات دولت آخوندی امروزه ایران، طفره رویی میکنند.

طوریکه قبلاً تذکر رفت، دولت ایران، پشتون تباران را بی فرهنگ و زبان شان را زبان دوزخی قلمداد نمودند. دیروز و امروزهم گروه جمعیت ستم، پرچم، شورای نظار و ستمی و سقاوی بر همان مدفوع ایران تحت شعار تاجک و فارسی زبان، «فوق همه» نشخوار میزنند، و بلاتر از آن،اصطلاحاتی دارند مانند (افغان غول) و حتی (افغان خر) و هم اینکه:

فارسی شیر و شکر است

افغانی  گوز خر است

ممثل فرهنگ، این اقلیت، فوق همه است!!!!

پادشاه غزل و نویسنده نامدار زبان ملی افغانی- پشتو، استاد امیر حمزه بابا، در جواب این مزدوران قلاده به گردن ایران میفرمایند:

وایی اغیار چی د دوزخ ژبه ده

زه به جنت ته د پښتو سره ځم

نفرت ایرانیان نسبت به پشتون تباران ریشه های عمیق تاریخی دارد چنانکه سعدی شیرازی سنی مذهب که منادی انسانیت و یکرنگی بنی آدم است در یک رباعی خود ایران را مهد دانش وعلم دانسته و مدعی است که افغان ها از روز اول جاهل و خر خلق شده اند. این بیت سعدی نه تنها به ایران پرستی و تفوق نژادی و خرگری خود سعدی دلالت میکند، بلکه کاملاً فاقد محتوای علمی و حد اقل سواد است!!

سعدیا  روز اول  حسن به ترکان دادند

عقل و دانش همه به مردم ایران دادند

عشوه و ناز و کرشمه همه با مردم هند

خری و احمقی و جهل به افغان دادند

نویسنده، شاعر و محقق مبتکر وتوانا استاد باری جهانی در تحقیق بی نظیرش در مورد علامه سید جمال الدین افغانی مینویسد:(در زمان سلطنت اعلیحضرت محمد ظاهرشاه، وقتیکه مردم قندهار برای کار و تجارت به ایران میرفتند، یکی از سؤال های عوام الناس انکشور این بود که «شیعه هستی یا کافر؟»

اینکه امروز دانشمندان معروف کشور مانند استاد سلجوقی، غبار، فرهنگ، داکتر جاوید، داکتر روان فرهادی، داکتر سید مخدوم رهین، داکتر یوسف خان،  سمندر غوریانی، غلام علی آیین، داکتراکرم عثمان، استاد خلیلی، داکتر غزنوی، واصف باختری و صد های دگر، در السنه خارجی، به مثابه زبان مادری شان مینوشتند (مراجعه شود به مضامین داکتر یوسف خان درمجله معروف شپیگل جرمنی) و مانند بلبل گپ میزدند، در زبان وطنی افغانی – پشتو بیسواد بودند!!!!

به طور مثال علامۀ جناب شما، سمندر غوریانی طبق معلومات خود تان، به چندین لسان مغلق و مشکل خارجی تسلط داشت ولی در عمر خود نخواستند که زبان وطنی وقوم اکثریت وطنداران پشتون تبار خود را بیاموزند و حد اقل یک مقاله به این زبان بزرگ وطنی بنویسند.

 جناب دانشمند مسلک ژورنالیزم، جلیل خان غنی گفته میتوانید که چرا این علامه بزرگ تان یعنی سمندر خان غوریانی نخواست زبان وطنی وطنداران پشتون تبار خود را یاد بگیرند؟

در دهۀ دیمکراسی پادشاه مهربان اعلیحضرت محمد ظاهر شاه، روزی استاد قیام الدین خادم من و برادرم را به خانۀ خود دعوت نمودند که چند نفر از علماء و دانشمندان وطنی و دو نفر دانشمند روسی به نام های پروفیسر دوریانکوف و پروفیسر اسلانوف که اصلاً دعوت به افتخار ایشان ترتیب شده بود، اشتراک نموده بوده بودند.

با تعجب ملاحظه نمودم که این دو پروفیسر روسی با چنان فصاحت به زبان وطنی افغانی – پشتو صحبت مینوند، که استاد خادم و فلالوجست زبان حسین بخش کوثرغوریاخیل در آن دعوت، صحبت مینموند.

شاغلی جلیل خان غنی! فرموده میتوانید که چطور دو نفر روسی، زبان وطنی ما را به صورت علمی یاد گرفته بودند و در شوروی به این زبان تدریس میکردند ولی، علامه بزرگ شما سمندرخان غوریانی هروی، قادر به نوشتن یک مقاله نشد.؟

شاغلی جلیل خان غنی! دو سه سال قبل در یک وید یوی منتشره در ویب سایت افغان جرمن و آریانا افغانستان و ویب سایت های دیگر نشان داده  شد، که دختران و بچه های بسار جوان چینایی مانند بلبل خوش الحان با چنان شیرینی به زبان ملتی افغانی – پشتو صحبت میکردند، که اشک از چشمانم جاری شد.

جنابتان فرموده میتوانید که چطور آن جوانان چینایی درخود کشور چین زبان ملتی افغانی- پشتو را یاد گرفته و حتی برآن افتخار میکردند و دانشمندان فوق الذکر دری زبان ما و بخصوص علامه بزرگوار شما، سمندرخان غوریانی هروی در زمینه بیسواد بودند؟

بخاطر دارم روزی در یک کنفرانس، استاد سلجوقی گفت:(پشتو قلب من است) یکتن ازاشتراک کننده بنام عبدالوکیل صداقت، فی البدیه این بیت داکتر اقبال را  با صدای بلند خواند که ( قلب او مؤمن دماغش کافراست) و سلجوقی راه خود را گم کرد.

شاغلی جلیل خان غنی! شما در جواب محترم داکتر صاحب غروال نوشته اید که که (از افتخارتم این است زبان پشتو را هم خوب میدانم و هم تکلم کرده میتوانم)

هم چنان فرموده اید که دوصد مضمون درویب سایت افغان جرمن و آریانا افغانستان به نشر سپرده اید، وهم چنان سه تألیف در مورد مسلک ژورنالیزم دارید.

این جانب به لست مضامین شما به هردو سایت متذکره مراجعه نمودم و با کمال تأسف ملاحظه نمودم که حتی یک مضمون را، با وجود فهم ادعایی تان به زبان پشتون تباران کشور درین سایت ها ندیدم.

و بد تر اینکه یک کلمه مروج زبان پشتو را به عنوان مشترکات زبان پشتو- دری ندیدم، در حالیکه اصطلاحات جدید لغت سازان ایرانیرا در نوشته خود به شا

خی باد میکنید؟

و حتی برای این بیگانه پروری در مورد کلمات دانشگاه، اردوگاه، نخست وزیر، سازش نامه وغیره، ایرانی وار، دفاع میکنید و دلایل میتراشید. به طور نمونه در مورد کلمه «اردوگاه» نوشته اید که:«کلمۀ معمول در ادب دری بوده است» در حالیکه کلمه «اردو» نه دری است و فارسی، بلکه یک کلمه «مغولی» است.

و چرا یک کلمه قبول شده به سطح ملی یعنی «پوهنتون» سر شانه های تان به این سویه گرانی میکند و برای قلب و دماغ و احساس و تفکر و فرهنگ تان قابل قبول نیست؟

ممکن زبان پشتو مانند علامه سلجوقی که میگفت (پشتو قلب من است) به مثابه قلب شما باشد، و آن را صرف در قلب خود گرامی داشته باشید «الغیب و عندالله»، ولی به مصداق مقوله معروف، «شرع ظاهر را می بیند»، درین صورت بیت علامه اقبال، همانند  علامه سلجوقی هروی، در مورد جناب شما نیز صدق میکند که:

قلب او مؤمن دماغش کافر است.

به منظور ثبوت پالیسی ضد انسانی و ضد بشری و ضد افغانی دولت و حکومات ایران که جناب شما آن را کشور«همسایه» قلمداد میکنید، لازم میدانم که قسمت مختصری از تحقیق دقیق و کم نظیر، محقق بی نظیر استاد جهانی را نیز ضمیمه این مقال سازم. استاد جهانی در قسمت پنجم تحقیق خود تحت عنوان (سید جمال الدین افغانی- افسانه تا حقیقت) مینویسد:

محمد شاه قاجار در بهار سال 1837 برای اشغال شهر هرات و اطراف آن براین شهر لشکر کشید. مورخ مشهور ایرانی محمود محمود مینگارد: یکی از آمال ایران آن بود که هرات همیشه برای مملکت ایران باقی بماند. گرچه والی هرات گاه گاهی به تحریک بیگانگان علم طغیان را بلند مینمود ولی فوراً در مقابل اقدامات دولت ایران سر تسلیم پیش میآورد، خراج عقب افتاده را میپرداخت، خطبه بنام شاه ایران خوانده میشد و سکه بنام شاهنشاه زده میشد، ولی در این ایام دسایسی در کار بود که دولت ایران را واداشت تا حق حاکمیت خود را به هرات عملاً مسلم کند و از خود، والی مورد اعتماد و صادقی درآنجا تعیین نماید. لذا محمد شاه مصمم شد برای انجام این مقصود به هرات برود.

استاد جهانی دوام میدهد که : جان ولیم کی، مؤلف کتاب تاریخ جنگ افغانستان مینویسد:«خیال برهم زدن سلطنت افغانستان همیشه در فکر محمد شاه بوده و در محافل و مجالس علناً ازآن صحبت میکرد. فقط یک محرک جزیی لازم داشت که او را به این اقدام وادار میکرد.»

استاد جهانی ادامه میدهد: این تنها مورخین ایرانی نبودند که هرات و مضافات آن را جزء خاک ایران میدانستند بلکه نظر رسمی دولت ایران هم همین بود و برای تحقق بخشیدن به نظریات و دعوای خود در زمینه متوسل به قوه میشدند.

در یاد داشتی که صدراعظم ایران میرزا آقاسی نوری به مرسل یا فرستادۀ میرزا کامران از هرات به دربار ایران می سپارد، بصورت رسمی بر این ادعا تأکید صورت گرفته است، بدین عبارت:«چون هرات و مضافات آن یکی از ولایات ایران هستند، این دولت ، بنا به مقتضیات خود، میتواند به هر سمتی که بخواهد لشکر خود را بفرستد و هرات باید مثل سایر ولایات، برای شاه ایران لشکر تهیه کند.

درین قسمت استاد جهانی از جنایات ضد انسانی و ضد اسلامی و ضد افغانی محاصره مردم مظلوم هرات توسط محاصره شاه ایران به حواله مورخ انگلیس سرجان کی، متکی به یاد داشت های پوتینچر، که در محاصره هرات اشتراک داشت مینویسد:

ضمناً با سپری شدن ماها، مصیبت و مشقت مردم شهر محاصره شده، هر روز زیاد تر میشد. عجب این است که مردم هرات تحمل محاصره را به خوبی مینمودند. خانه ها به منظور هیزم ویران میشد و مردم اسپ های خود را میکشتند و میخوردند. مردمی که در مابین دیوارها جمع شده بودند، نه تنها کمبود مواد غذایی را بوجود آورده بودند، بلکه به نسبت نداشتن بدرفت های کافی هوای شهر به سرایت سریع امراض مساعد شده بود. زباله ها بصورت غیر قابل تصور در مابین شهر حمع شده بود و بوی بد، طاقت فرسا شده بود. مرده ها در مابین کوچه ها افتاده بودند که هم بوی بد و آزار دهنده میداد و هم منظر شهر را وحشتناک ساخته بود..قحطی و گرسنگی مردم شهر را تحت فشار قرار داده بود…»

مقاومت مردم و عساکر شهرهرات و مداخله انگلیس ها، که شاه را تهدید به جنگ نمود، شاه ایران را مجبور ساخت، تا از محاصره هرات دست کشیده و به تهران برود.

شاغلی جلیل خان غنی! آیا پدران و مادران و نیاکان خانواده شخص شخیص شما، ازهمچو مصیبت های عظیم و درد های جانکاه مظالم دولت جنایتکار ایران، متألم و متأذی نگردیده که امروز جناب تان آن را به طاق نسیان سپرده و در موقف  لغت سازان ایران در مقام وکیل مدافع آن، هم وطنان خود را با سحر و افسون تفلسف و سفسطه منحصر به خود تان، ملزم به قبول آن میسازید؟

مبارز و مجاهد فرزانۀ فرهنگی، استاد معروفی نیز در مورد دشمنان قسم خوردۀ افغانستان مینویسند:(افغانستان هیچ همسایه خیر خواه ندارد و ازاین میانه دو همسایه شرقی و غربی ما پاکستان و ایران نه تنها که خیرخواه افغانستان نیستند، بلکه دشمنان افغانستان هستند، آنهم دشمنان بد خواه و خونین.)

این است شمۀ از تهاجمات و جنایات ضد بشری در ساحات استعمار فرهنگی، اجتماعی و نظامی، حکومات و فرمانرویان ایران بر مردم مظلوم ما و بخصوص به هدف اضمحلال زبان و فرهنگ پشتون تباران کشور که تا به امروز از طرف گروه های ضد ملی شورای نظار، جمعیت ستم پرچم و گروه های قلاده به گردن هشت گانه ایران مصرانه تعقیب و اِعمال میگردد.

لطیف پدرام ملعون، یکی از سگ های زنجیری ایران که با افتخار به لهجه ایرانی صحبت میکند و برمدفوع اصطلاحات ایرانی نشخوار میزند در یکی از مناظره های فیسبوکی خود با داکتر صاحب روستار تره کی، پشتون تباران را به ارتباط عدم رشد سطح علم و فرهنگ با مقایسه با هم زبانان خودش طعنه میدهد.

این عنصر شرف باخته، از تهاجم و استعمار فرهنگی فرمانروان ایران از چهار صد سال به اینطرف یا اطلاع ندارد و هم اینکه مانند داکتر سید مخدوم رهین معروف به لعین، و در موازات مورخین و دانشمندان و حتی عوام ایرانی، افغانستان و تاریخ آن را جزء خاک و تاریخ ایران میداند.

از زبان استاد قیام الدین خادم، شنیده ام که حتی نهصد صال قبل در دوران محمود ترک تبار، نیز زبان های شعراء و ادبای پشتون تبار را میبریدند.

شاغلی جلیل خان غنی!

باید اذعان نمود که در تداوم طرز فکر سعدی، که افغان ها را جاهل و خر قلمداد میکند و پالیسی صفویان درافغانستان، شاهان و زمامداران و سرداران بی کلتور، با شروع از سلطنت تیمور شاه  پسراحمد شاه بابای کبیر، به نام های درانی و بارکزی و پوپلزی و محمد زی همه در قسمت فاصله گرفتن و عدم توجه به فرهنگ و زبان ملتی افغانی – پشتو مرتکب خیانت ملی شده اند.

طبق تحقیق و روایت استاد وهاج، «چون مادر تیمور شاه هم، شیعه ایرانی بود و احتمالاً یکی از زن هایش نیز ایرانی بوده باشد، به همین دلیل بزرگان قومی کندهار، او را برای جانشینی احمد شاه بابای کبیر انتخاب نکردند. این موضوع موجب قهر و خشم تیمور شاه شد، که او را به بغاوت کشانید. تیمور شاه اکثر بزرگان قوم پشتون را شهید ساخت و پای تخت را از کندهار به کابل انتقال داد . و بادیگارد ها و محافظین شیعه و نزدیکان ویک قسمت  حامیان وی در چنداول و هم چنان در مراد خانی کابل جا بجا شدند و بقیه آنان در شمالی، لوگر و سایر نقاط کابل جایگزین شدند و نام «تاجیک» را برای خود برگزیدند، در حالیکه اصلیت ایرانی داشتند.»

تیمور شاه برخلاف احمد شاه بابای کبیر، زبان پشتو را از دربار کشید و دربار خود را از میرزایان و ماما های ایرانی خود و قزلباشان پُر ساخت.

تیمور شاه حد اقل میتوانست کندهار را به حیث مرکز زمستانی و کابل را به حیث مرکز تابستانی تعین و نگاه میداشت تا یک توازن معقول مراعات میگردید.

پالیسی بیرون ساختن زبان پشتون تباران کشور که قوم اکثریت بود، در تمام ادوار حکومات سرداران ادامه یافت.

یگانه زعیمی که بعد از احمد شاه بابای کبیر زبان ملتی افغانی – پشتو را مجدداً زبان دربار ساخت امیر شیرعلی خان بزرگ بود که قبل از امان الله غازی، سنگ تهداب تجدد  و اصلاحات را در کشور گذاشت.

متکی بر نوشته های مورخ داکتر حسن کاکر:( امیر شیرعلی خان، بر خلاف عنعنعه دربار، مناصب بزرگ دولتی را به اشخاص غیر خاندانی سپرد (اعلیحضرت محمد ظاهر شاه با انفاذ قانون اساس سال 1964 عین کار را انجام داد – مومند) که در زمره نور محمد فوشنجی، حبیب الله خان وردک، عصمت الله خان، ارسلا خان جبار خیل، ملا شاه محمد کتب خیل، و قاضی عبدالقادر خان یوسفزی از ذوات معروف این گروه بود.

بدین ترتیب در دوره دوم زعامت امیر شیرعلی خان، در قسمت کدر های بزرگ نظامی و ملکی دولتی، دست سرداران محمد زی کوتاه ساخته شد. و مقام های شان به پشتون های پشتو زبان غیر محمد زی و ذواتی که صاحب شعور و تفکر ملی بودند تفویض گردید. اعلان کردن زبان پشتو به حیث زبان دربار یک حرکت انقلابی برای این زبان بود.

حافظ نور محمد کهگدای به ارتباط اصلاحات دوره دوم شیرعلی خان بنام «اسناد و یاد داشت های تاریخی» شمس النهار و از روی فرامین رسمی, با تمسک به مجله آریانا، چنین نقل مینماید که:( چون امیر شیرعلی خان به قوم و زبان ملی خود فخر داشت «برخلاف تیمور شاه  و زمامداران بعدی – مومند» میخواست که زبان این قوم که صلابت لفظی و معنوی در خود جمع دارد، علمی گردد و تعمیم یابد. از آن رو در دوره دوم حکومت خویش در قطار سایر اصلاحات و مؤسسات وطنی، برای تعمیم زبان ملی، بیشتر توجه مخصوص کرده بود.»

پوهاند داکتر حسن کاکر مینویسد: .. زبان پشتو روی همین ضرورت و شعور ملی امیر شیرعلی خان بود که نواسه امیر شیرعلی خان و پسر سردار محمد ایوب خان فاتح میوند به نام سردار عبدالقادر ذر زمینه مینویسد که:« چشم های امید امیر شیرعلی خان بسوی لغات، اصطلاحات، متل ها و افاده های متلی ای بود که توسط آن یک زبان واقعاً ملی، تکامل کند و جای زبان فارسی را اشغال کند، برای این منظور، کتاب ها به چاپ رسید، قاموس زبان پشتو به حیث یک رهنما حتمی گردید.

این زعیم ملی در نتیجه خود را در موقفی دید تا ادعا کند که زبان پشتو زبان ملتی مردمش است.

داکتر کاکر مینگارد: رجلی که در زمینه اصلاحات و بخصوص رسمی ساختن زبان پشتو مساعدت و معاونت نمود، قاضی عبدالقادر خان یوسفزی بود. قاضی عبدالقادر خان یوسفزی یک شخصیت عالم، شاعر، مصنف و مترجم بود. موصوف به السنه پشتو، اردو، فارسی، عربی و انگریزی تسلط داشت.

قاضی عبدالقادر خان در نتیجه مخالفت با انگریز ها به کابل امد و امیر شیر علی خان موصوف را به حیث مصاحب و مشاور نظامی مقرر و پادشاه او بنام استاد خطاب میکرد.

در واقعیت امر قاضی عبدالقادر خان یوسفزی، نه تنها در قسمت غناء علمی و رسمی ساختن زبان ملی پشتو خدمت بزرگی انجام داد بلکه در قسمت تطبیق اصلاحات در ساحه دولت، مشیر و مشاور بزرگ شاه بود.

اینکه یک عدۀ مورخین و محققین ادعا مینمایند که عملی کردن اصلاحات دوره امیر شیرعلی خان طبق پلان علامه سید جمال الدین صورت پذیرفته، واقعیت ندارد. ختم.

تذکر: تحقیق دقیق اخیر، محقق مبتکر و کم نظیر، استاد باری جهانی در مورد علامه سید جمال الدین افغانی، مؤید تحقیقات فوق الذکر داکتر کاکر است.)

 چنان به نظر میرسد که قاضی عبدالقادر خان یوسفزی در دوره دوم سلطنت امیر شیرعلی خان خدماتی را برای افغانستان انجام داده بود که علامه صاحب سید جمال الدین افغانی به راهش هم نرفته بود.

به روایت سراج الاخبار، محمود طرزی در زمره نخستین کسانی بود که موضوع زبان را در بستر سیاست طرح کرد و نوشت:«در مکتب های ما، مهم ترین آموزش باید تحصیل زبان افغانی باشد. از آموزش زبان انگلیزی و اردو، ترکی و حتی فارسی، تحصیل زبان افغانی را، اهم و اقدم شمرد. به فکر عاجزانۀ ما، یگانه وظیفه انجمن عالی معارف، باید اصلاح و ترقی و تعمیم زبان وطنی و ملتی افغانی باشد.»

یگانه مفکرو پیامبرزبان ملتی پشتو، که به پیروی از ارشادات فوق الذکر مفکر  معاصر،علامه محمود طرزی و الهام از پالیسی و طن پرستانه امیر شیرعلی خان و قاضی عبدالقادر خان یوسفزی، یعنی محمد گل بزرگ، در قسمت تعمیم و انکشاف، علمی ساختن، و درباری ساختن این زبان تا آخرین رمق حیات مبارزه نمود، که امروز فارسیست ها و ایرانیست ها و مرتدان ملی، و مورخین اجیر و معاند و یاست باز کشور، زبان ملتی افغانی – پشتو، مانند غبار و فرهنگ  و یهود مشربان مماثل کشور، او را به تاپه تعصب ممهور و متهم میسازند. زیرا در نظرایران پرستان و حامیان پالیسی فرهنگ کُش حمکرویان صفوی، صحبت کردن و نوشتن به زبان پشتو تعصب است. ویک گروه ده نفری پشتون باید به احترام یک دری زبان به پشتو صحبت کند، در غیرآن «افغان غول»و بی تربیه و بی نزاکت شمرده میشود و هستند، یک عده پشتون تباران جبون و بی غیرت و محافظه کار و ترسو و بزدل و بی مسلک و ابن الوقت و دمدمی مزاج و پله بین که از حمایت زبان و ثقافت و مبارزه درین راه، از ترس تاپه تعصب، به بیت الخلاء پناه میبرند!!

ستر خوشحال بابا فرمایی:

په جهان د ننگیالی وی دا دوه کاره

یا به وخوری ککری یا به کامران شی

محمد گل بزرگ، در زمان ریاست تنظمیه صفحات شمال، انحصار تجارت قره قل وغیره را از دست اقلیت مفسد و متنفذ یهودیان گرفت.

طبق روایت رهبر ویش زلمیان محمد رسول خان پشتون، که خود از زبان مبارک شان شنیده ام ، زمانیکه ایشان، همکار و دستیار بابای پشتون تباران و شاهد صحنه بود، محمد گل بزرگ یهودانی را که به اختطاف اطفال مسلمان میپرداختند و ضمن یک محفل شبانه در کدام قسمت بیرون شهر مزار «محمدی» میکردند یعنی سر انجام میکشتند، به امر خود برخی از آنها را اعدام و برخی را هم فرار نمود، دشمنی این قوم منافق و متنفذ را خرید، که اتهامات عناصر ضد ملی و دشمنان پشتون تباران و زبان شان یعنی فارسیست ها و ایرانیست ها، علیه محمد گل بابا، در موازات نفرت همان یهودان جنایت کار قرار داشته که تا امروز به همان مدفوع نشخوار میزنند و قوله های ایران پرستانه شان بلند است.

زمانیکه غازی محمد نادر خان، قهرمان اعلای معرکه جبهات استرداد استقلال در جنوبی و نجات کشور از سلطه بچه سقو بی ناموس که میرغلام غبار او را مسلمان خوب و داکتر صاحب کاظم او شخص با شهامت میداند، از محمد گل بابا، پرسید که در نتیجه مبارزات ضد سقوی اش، چه خلعتی از او توقع دارد؟

بزرگ واقعی محد گل، درجواب محمد نادرخان میگوید، که به جز، درباری ساختن زبان پشتو و تعمیم و انکشاف آن توقع خلعت دیگری ندارم.

محمد گل مومند، با امتناع از گرفتن عالی ترین مدال کشور یعنی «لمر اعلی» آنهم از دست صدراعظم صاحب کبیر سردارهاشم خان، ثابت ساخت که ایشان به جز رسمی ساختن و تعمیمم این زبان، درغم خلعت دیگری نبودند.

کاری که شخصیتی دومی در افغانستان انجام نداده است.

آیا قابل تصور است که مشروطه خواه بزرگ عبدالهادی خان داوی، یا به قول شاغلی استاد سیستانی، استاد پژواک بزرگ، از گرفتن همچو مدال بزرگ کشور و آنهم از دست سردار صاجب محمد هاشم خان، امتناع میورزید؟

استغفرالله.

باری، پادشاه افغانستان اعلیحضرت محمد ظاهرشاه عجز و بیچارگی خود را در قسمت مشکل تکلم به زبان پشتو، به محمد گل بزرگ چنین ابراز داشت: «وزیر صاحب من پشتو می فهمم ولی گپ زده نمیتوانم.»

 محمد گل بابا در جواب اعلیحضرت فرمود:« زه هم په فارسی پوهیږم خو خبری پری نشم کولای»

این است شهامت،عظمت و بزرگی واقعی، محمد گل بزرگ!

آیا ممکن است که شخصی دومی در تمام افغانستان به شمول مشروطه خواه و مبارز بزرگ عبدالهادی خان داوی یا استاد پژواک بزرگ شاغلی سیستانی، در برابر پادشاه کشورهمچو پاسخ تندی ارائه نماید؟

زمانیکه «بزرگ واقعی» محمد گل مومند، به حیث رئیس تنظمیه کندهارمقرر گردید، ملاحظه نمود که با تداوم پالیسی دوره حکمرانان صفوی دفاترمطابق به اصطلاح معمول وقت همه به فارسی است. محمد گل بزرگ به پیروی ازپالیسی امیرشیرعلی خان رضوان الله، دفاتر را به زبان ملتی پشتو تغییر داد.

هم چنین متأسفانه اخبار معروف «طلوع افغان» به مدریت علامه حبیبی به اصطلاح همانوقت یعنی زبان فارسی، نشرات میکرد. که علامه حبیبی، طبق هدایت «بزرگ واقعی» یعنی محمد گل مومند، بعد ازآن نشرات اخبار طلوع افغان را به زبان پشتو آغاز نمود. و محمد گل بزرگ، به پاس قدردانی از استاد حبیبی، سی جریب زمین برایش اعطاء نمود.

یکی دو ابتکار بسیار مهمی که در قانون اساسی دوره دهه دیمکراسی صورت پذیرفت، گنجانیدن یک ماده مستقل برای تعمیم و انکشاف زبان پشتو به حیث یک زبان ملی بود. که  در قانون اساسی سردارصاحب داؤد خان، بنابرموجودیت تخریب عناصر ستمی و ضد ملی مانند سید مخدوم رهین، حذف گردید.

دوم اینکه تسوید کنندگان قانون اساسی مذکور مانند محمد موسی شفیق، داکتر صاحب حامد، سید شمس الدین خان مجروح که همه پشتون تبار یودند، برای زبان مروج تحت نام فارسی، یک تشخص ملی و طنی دادند، تا از مشارکت با زبان فارسی ایران متمایز گردد.

من به این عقیده ام که زبان دری کابلی با وجود شباهت ها، در مجموع زبان فارسی ایران نیست. فرمایش استاد سخن معروفی گرامی، منادی بزرگ تحفظ ثقافت ملی و داعیۀ فاصله گرفتن از نفوذ فرهنگی ایران، مبین همچو شعور و تفکر ملیگرایانه این حقیقت است. معروفی میفرماید:«….. گرچه دری را فارسی خواندن، به ذات خود باید از جملۀ گناهان کبیره شمرده شود، که بر نا آگاهی فرد گواهی میدهد.»

مدافع بزرگ اصالت ثقافت وطنی و خودی، استاد معروفی گرامی که یک افغان اصیل و صاحب تفکر و وجدان استوارملی است، در مقالۀ خود تحت عنوان « پاک سازی زبان یعنی افتراق ملی» مینگارند: اگر در زبان دری افغانستان کلمات پشتو دیده نشود، آن زبان دری افغانستان نیست و برعکس اگر در زبان پشتوی افغانستان کلمات دری دیده نشود، آن زبان پشتوی افغانستان نیست.

متکی بر تحلیل عالمانه و حق بینانه استاد معروفی، فرق میان زبان دری افغانستان و فارسی ایران همین مشترکات زبانی میان دو زبان بزرگ وطنی ما یعنی پشتو و دری است. که استاد معروفی همین لغات مشترک و مشترکات زبانی میان این دو زبان را به نام «ترمینولوژی ملی» مسماء میسازد. چه اصطلاح مبارک و مقبول و معقول . معروفی گرامی ادامه میدهد:

ترمینولوژی ملی در واقع ستون زبانی قصری است، که به نام وحدت ملی یاد میشود. اگر وحدت ملی افغانستان را به یک قصر تشبیه کنیم، ترمینولوژی و لغات مشترک میان این دو زبان را، باید به حیث ستون های سقف بر دار این قصر بشماریم.

استاد معروفی تعویض یک عده کلمات متداول در زبان دری افغانستان را با اصطلاحات نا مأنوس جدید لغت سازان ایرانی، در حقیقت یاری و یاوری در قسمت تاراج فرهنگی ایران شمرده بر استعمال ناروای یک عده از این اصطلاحات نادرست در زبان دری، اعتراض نموده این کلمات را ذیلاً لست میکند: نشست، گفتگو، ویژه، گونه، هزینه، گزینش، دانشجو، دانش اموز، دادگاه و غیره. و بخصوص در مورد کلمه (دانشگاه) به این عبارت مینویسند:

«کلمه مأنوس، معمول، معلوم و ملی «پوهنتون» با کلمه دانشگاه تعویض میگردد.»

استاد معروفی یگانه شخصیت علمی و ملی، دری زبان این کشوراست که بر مظلومیت زبان پشتون تباران کشور، معترف بوده و تأثر و حسرت خود را ذیلاً در مضمون معنون به «پشتو یک زبان مظلوم است» چنین بیان میدارد:

… اگر زبان عزیز پشتو هزاران کلمۀ دری را در خود هضم کرده و میکند …. که در گفتار عادی پشتون های ما و درآثارمکتوب و کتب پشتو و مقالات هم وطنان عزیز پشتو نویس ما مُدام میبینیم و درین باب به هیچ دست آویز و حجت و دلیل و برهانی نیاز نداریم که: …

مگر در طرف مقابل:

همین که کسی پوهنتون گفت و یا ښاروال و یا اوربند، یا ولسی جرګه گفت …و فغان و داد و فریاد شان تا ملکوت بالا میشود، که:

چرا کلمات پشتو را در دری استعمال کنیم؟؟؟

چرا نگوئیم دانشگاه، نګوئیم شهردار، نګوئیم مجلس نمایندګان، چرا نګوئیم ….

یعنی چرا همان لغات وارداتی جمشیدی شوونستی و فاشیستی ایران را بر زبان نیاوریم، که کلمات خودی را استعمال کنیم؟؟؟

واه واه! مرحبا! و حبذا بدین انصاف و بدین بصیرت!!!!

از خود کشی و بیگانه پرستی، دیگر شاخ و دمب ندارد.

اگر نا فهمان و از دنیا بی خبران و معاندان از یک طرف و نوکران و غلامان زر خرید جمهوری تازیانه دار ایران از یک طرف دیگر، علم مخالفت را در برابر استعمال لغات و کلمات پشتو در زبان دری ، بالا میفرمایند، وبه مقابل کلمات زیبا و خوشتراش و مورد قبول عامه و مروج و متداول پشتو، قد قد خیز میکنند، هیچ گله ای نیست و من از چنین افراد هرگز توقع خوبی و نیکویی و خیر خواهی را ندارم و نمیبرم.

دشمن، دشمن است و نوکر دشمن نیز، دشمن است!!!!

گلۀ من از دوست است که چرا در مورد زبان ملی پشتو تا این اندازه بی تفاوت و بی غرض و بیطرف و به کلی سیل بین افتاده و چرا بر زبان خود رحم نمیکند!!!

اگر ازبحث تاریخی بگذریم، که چرا زماداران دوصد و پنجاه سال اخیر وطن زبان پشتو را زیر پای ماندند، میرسیم به امروزیان و به اهل قلم و دانش و فرهنگ امروز ما. و علی الحساب میپرسیم که: چرا دانشمندان بزرگ ما از پوهاند علامه عبدالحی حبیبی گرفته تا استاد عبدالله افغان نویس و استاد وکیلی فوفلزایی و دیگران، (درین لست نام کاندید اکادمسین استاد سیستانی بارکزی را علاوه میکنم که حتی به صدم حصه پروفیسراسلانوف و پروفیسر دوریانکوف روسی، به زبان احمد شاه بابای کبیر و قوم اکثریتی این کشور خدمت ننموده است – مومند) آثار خود را بالعموم به زبان دری نوشتند و زبان مادری خود، پشتو را یکسره به پناه خدا سپردند.

شاغلی دانشمند جلیل خان غنی، طوریکه در سطور فوق الذکر مبارز و مجاهد راه صیانت ثقافت و کلتورملی یعنی استاد معروفی که تخصص تعلیمی شان رشته تخنیک است، ولی روی یک تفکر و شعور ملی، خود را چنان دررشته زبان شناسی منهمک ساختند، و درین رشته به مقام و منزلت بی بدیلی رسیدند که حتی یک ایجنت ایران و گماشته شده شورای نظار و جمعیت ستم پرچم یعنی قوی کوشان، ابن کوشان، در جریده فاسد امید که در حقیقت از طرف ایران و گروهای مزدور شورای نظار و جمعیت ستمی، به حیث یک معاند بزرگ علیه نشرات برحق مجله ملی، اسلامی و انقلابی آیینه افغانستان و استاد هاشمیان خلف الصدق مبارزملی سید حسن خان حسن متخلص به شیون، گماشته شده بود، از روی حسادت و بد سگالی خطاب «انجنیر لغت» گرفت، چنان از منطق قوی برخوردار است، که احد من الناس را یارای مخالفت و ضدیت با نظریات ملیگرایانه و عالمانه ایشان بخصوص در قسمت زبان دری نیست، و آیا ممکن است با نظریات علمی، مسلکی و ملی شان که یک افغان واقعی است، مخالفت نمود؟

شاید تنها ابوجهلان و ایجنت های گماشته شده ایران به همچو تلاش خفاشانه متوسل و منهمک گردند.

استاد معروفی در تلخیص مقاله های علمی شان که توسط این قلم درین مقال رقم گردید از بیخ و ریشه و بنیان ادعای شما را که متخصص مسلک ژورنالیزم هستید، رد نموده به باد فنا داده است.

ارجمند گرامی جلیل خان غنی! جناب تان نگاشته اید: «.. که استعمال و کار برد چند کلمه ی محدود«بهتر است معدود نوشته شود زیرا اولی از حدود و دومی از اعداد، سخن میگوید – مومند» را تعدادی تهاجم فرهنگی می خوانند و بد و بیراه نه تنها نثار آن کلمات میکنند بل نویسنده را بد بخت را نیز مورد توبیخ و توهین قرار میدهند.»

هم وطن عزیز جلیل خان غنی! بخوانید و بدانید، طوریکه قبلاً عرض نمودم تهاجم فرهنگی ایران و تلاش های جابرانه محو زبان و مذهب باشندگان این سرزمین، ریشه های تاریخی و چهار صد ساله دارد، این تهاجم و استعمار و استثمار فرهنگی که عمدتاً از زمان تسلط فرمان رویان صفوی آغاز گردیده به صورت لاینقطع درهیچ مقطع زمانی تاریخ کشور انقطاع نیافته است.

تفاوت درین جاست که بعد از قیام ملی حضرت میرویس نیکه  و تأسیس کشوری به نام افغانستان، تحت زعامت احمد شاه بابای کبیر (اصطلاحات احمد شاه درانی و میرویس هوتکی، کاملاً احمقانه است» شیوۀ این تهاجم تغییر یافت.

از شروع حکومت تیمورشاه بدخت، ایرانیان از طریق میرزا ها و ایجنت های قزلباش خود، دردربار نفوذ کردند، چنانکه تیمورشاه  بد بخت زبان ملتی افغانی پشتو را از دربار طرد نمود.

به استناد نوشته مورخ قدرت الله حداد، غازی امان الله اولین رجل بزرگ دولتی بود که به این نکته توجه فرموده و امر کردند که از استعمال کلمات ایرانی و فرنگی باید اجتناب بعمل آید.

هموطن ارجمند جلیل خان غنی! آیا از نظر شما، اعتراض و انتقاد و نکوهش  نماینده سیاسی دولت ایران، یعنی سفیر ایران، ازپوهاند استاد صدیق الله رشتین، استاد و دانشمند و زبان شناس بزرگ ادب زبان ملتی پشتو، بدین عبارت : که    «شما میخواهید پشتو را که یک لهجه است جاگزین زبان فارسی بسازید؟»

چگونه تلقی میفرمائید؟

مگراین اعتراض نماینده دولت رسمی ایران و ادعای اینکه زبان پشتو یک لهجه است، ممثل مداخله رسمی بیشرمانه دولت ایران شمرده نمیشود؟

من همچو مداخله را نه تنها استعمار و تهاجم فرهنگی بلکه استعمار وتهاجم  سیاسی، و مخالفت با مقاولات و موازین سیاسی و دپلوماتیک تلقی میکنم.

ثانیاً به ارتباط استعمال کلمۀ «بد بخت » برای خود تان، به عرض برسانم که بدبختی و خوشبختی در زمینه استعمال کلمات و اصطلاحات ایرانی و تهاجم و ترویج آن بدست خود آدم است. متأسفانه شما خود، با استعمال اصطلاحات ایرانی مانند دانشگاه وغیره خود را بد بخت ساخته اید.

اگر شما موقف فرهنگی خود رادر موازات گروه های ضد ثقافت و اصالت منافع ملی و ایجنت های قلاده به گردن ایران یعنی زمرد فروشان نظار، جمعیت ستم پرچم، محقق، خلیلی, مزاری و دیگران، قرار ندهید هرگز مورد طعن و لعن عناصر وطندوست و ملیت خواه قرار نخواهید گرفت.

هم وطن ارجمند جلیل خان غنی! شما در مضمون خود تحت عنوان «تهاجم فرهنگی چیست» به سخان خود چنین ادامه داده اید: (…. آیا متوجه شدی که کلمه یا واژه ی دانشگاه از ابداعات فارسی زبانان هند در دورانی است که زبان فارسی برای چهار صد سال زبان رسمی آن دیار بود؟ و اصلاً ایرانی نیست.)

شاغلی غنی! شما در یک مضمون دومی تان تحت عنوان (تلاش برای محدود ساختن زبان) تحریر فرموده اید:«..کلمه دانشگاه هم از کلمات اصیل فارسی دری است که به جای کلمه پشتوی پوهنتون در مکاتبات و رسمیات از ده ها سال به اینطرف روی دلایلی [کدام دلایل؟ این دلایل به جز ترویج اصطلاحات ایرانی و خصوصاً ضدیت مادر زاد شان با زبان ملی چیز دیگری تلقی شده نمیتواند- مومند] که نزد دولت وقت بوده بکار برده شده و قبل ازآن همین پوهنتون کابل هم به نام دانشگاه کابل در زمان تأسیس آن «دانشگاه» نامیده شده بود و داکتر محمد انس اولین رئیس این نهاد علمی به حیث رئیس دانشګاه کابل در زمان محمد ظاهرشاه مرحوم فرمان داده شده بود.»

شاغلی جلیل خان غنی! لطفاً به نکات ذیل توجه فرمایید:

یک – شما باید سند و مدرک ادعای خود را نشان بدهید. یعنی شما این ادعا را به حواله کدام کتاب معتبر و دلیل ابداع این کلمه درهند نشان بدهید.

دو – در هندوستان پوهنتونی وجود نداشته و ندارد که مثلاً به نام های ذیل مسماء باشد: (دانشگاه گرو- گروبت سنگ، یا دانشگاه گرو- نانک و یا امثالهم)

لذا در صورتیکه دلیل موجه و قابل قبول برای ابداع کلمه دانشگاه در هند وجود نداشته، ادعای شما جنبۀ افسانه دارد. هر لغت در هر زبانیکه باشد به اساس یک احتیاج و ضرورتی به میان میآید، لغت، مانند سمارق یا گل خود رو نیست که خود به خود نمو و رشد کند، و دفعتاً ورد زبان یک جامعه گردد.

طوریکه مطابق به فرموده شما، ایران قبل ازما پوهنتون نداشت، چنانکه باز هم مطابق به ادعای حضرت عالی، سعید نفیسی درهمین پوهنتون کابل «نه دانشگاه » تحصیلات خود را تا سطح لیسانس به پایان رسانید، حکومت ایران اولین پوهنتون خود را به نام «دانشگاه» که ترجمه نام مبارک و ملی «پوهنتون » است، تأسیس نمودند.

لذا برخلاف ادعای شما پوهنتون ترجمه کلمه دانشگاه نیست، بلکه دانشگاه ترجمه نام پوهنتون است.

سه – اینکه زبان فارسی یک سال یا چهارصد سال زبان رسمی هندوستان بوده باشد، با بحث تهاجمات فرهنگی و نظامی ایران بر کشورما، چه ارتباطی دارد؟

و چطور و توسط کی و در کدام مقطع زمانی و متکی بر کدام اسناد و دلایل  کلمه دانشگاه ازهندوستان به افغانستان رسید و اولین نام پوهنتون انتخاب شد؟

و فوتوی لوحه دانشگاه در کدام اخبار دولتی کشور ما بدست نشر سپرده شده است؟

و چرا و روی کدام دلیل منطقی و احساس و شعور ملی، این نام وارداتی هندوستان برای حضرت عالی مقدستر از نام پوهنتون که تا زمان به قدرت رسیدن چاکران ایران، یعنی گروه های قلاده به گردن و مزدور جهادی، لوحه پوهنتون ها، در مرکز و ولایاتی که پوهنتون وجود داشت، یک نام قبول شده  و وطن شمول بود، است؟

افسانۀ اصطلاحاتی مانند بازرگان، در نوشته های خواجه عبدالله انصاری، که شما برآن گپ و ادعای خود را در زمینه بعضی لغات استوار میسازید، کهنه و فرسوده است و حیثیت عظام رمیم اموات را در مقابر دارد. و شباهت به تخیلات زنده ساختن دوره ساسانی برای ایران پرستان وطنی ما دارد.

من از اصطلاحات مروج دوره زعامت اعلیحضرت محمد ظاهر شاه و دوره حیات خود صحبت میکنم نه از دوران خواجه عبدالله انصاری، که نمیدانم چرا به این دیار مهاجرت نموده بود؟

خواجه عبدالله انصاری ادعا میکند که هفت صد هزار حدیث در حافظه داشت، در حالیکه امام ابوحنیفه حتی به وجود هفتصد حدیث واقعی هم اعتقاد ندارد.

محقق مبتکر و انقلابی استاد جهانی چندی قبل، قصه همچو احادیث هفت صد هزاری خواجه عبدالله انصاری را، در تحقیق دقیق و مستند خود علماً مفت و خوشی چتی ساخت. هر کس مرد شود و مانند جهانی تحقیق کند، نه تحقیقات   هوایی و پف مانند!

چهار – گیریم ادعای غیر مستند شما درست باشد، ایران نام یونورسته های خود را دانشگاه گذاشته اند و هستند ایرانیانی که مدعی اند که (سنگ اولین دانشگاه در تاریخ جهان درایران گذاشته شده است) لذا نام دانشگاه اکنون یک نام ا یرانی است نه هندی. اگر ریشه این کلمه ترکیبی، اصلاً زاده هند هم باشد، در اعتراض تمام وطنپرستان واقی افغانستان کدام تغیر کیفی به وچود آورده نمیتواند.

زیرا زیر بناء همچو ادعا، بر پایه چوبین ضدیت با زبان پشتو و کلمۀ پوهنتون قرار دارد که از مشتقات زبان پشتوست!!

جناب شما به ادعاهای بدون مدرک خود چنین ادامه داده اید:(..و داکتر محمد انس  نخستین رئیس این نهاد علمی به حیث رئیس دانشگاه کابل به فرمان محمد ظاهر شاه پادشاه افغانستان تعیین گردید.»

هموطن ارجمند شاغلی خان جلیل غنی!

از نوشته و ادعا های فوق الذکر شما معلوم میگردد که جناب شما، با وجود رشته تخصصی، تحصیلی تان در رشته ژورنالیزم و نوشتن سه جلد کتاب در مورد ژورنالیزم، در نوشته ها و ادعا ها و رویات تان از پرنسیپ های ژورنالیزم و واقعه نگاری، که همان دقت در تحریرتاریخ های سال و ماه وقوع ادعاهای مطروحه و صراحت و توضیح موضوعات درین مسلک است، فاصله گرفته و روایت تان به فیرهای هوایی شباهت دارد. بدین عبارت:

یک – پاراگراف فوق الذکر و روایت تان فاقد هرگونه سند و مدرک است.

دو – اولین رئیس پوهنتون کابل داکترعبدالمجید معروف به لنډي بود٬، نه داکتر انس، داکتر انس در دوره دوم و پوهاند اصغرخان در دوره سوم رئیس پوهنتون بود، من دوره ریاست پوهاند اصغرخان را، که درآن زمان در مکتب ابتائیه غازی ایوب خان بودم، به حیث رئیس «پوهنتون» نه «دانشګاه» به خاطر دارم.

سه – تقرر رئیس پوهنتون به پیشنهاد وزارت معارف و منظوری مقام منیع صدارت صورت میگرفت و ضرورت به فرمان پادشاهی نداشت.

همچو ادعای شما را، با وجود ارتباطات من با ذوات پوهنتونی، هرگز نشنیده ام، لذا با یکی دو نفر دانشمندی که چند سال قبل از من از پوهنتون کابل فارغ شده اند، تماس حاصل نمودم و ایشان نیز همچو ادعا را نادرست تلقی کردند.

من ادعا نمیکنم که خدای ناخواسته شما دروغ میگوئید یا آدم دروغگو هستید ولی ادعای شما، طوریکه قبلاً گفتم به فیرهای هوایی و قصه های کتاب «جنگ امیر حمزه صا حب با لندهور) شباهت به هم میرساند.

داکترعبدالمجید معروف به لنډۍ یک آدم متعصب و مانند سید مخدوم رهین معروف به لعین و سایر یا سائر ذوات ستمی، دشمن درجه یک زبان بزرگ پشتو و قوم بزرګ پشتون تباران بود.

این عنصر کثیف یعنی عبدالمجید در دوران وزارت معارف خود در نظر داشت د که مکاتب رحمان بابا و خوشخال خان بابا را، از مرکز به مناطق دوردست منتقل سازد.

زمانیکه شاگردان مکاتب مذکور از تصمیم داکتر مجید خبیث اطلاع یافتند، به یگانه جای و مقام شکایت شان، یعنی  خدمت محمد گل بزرگ که در یک خانه محقر گِلی زندگانی داشت شتافتند و به حضور شان در زمینه شکایت کردند.

محمد گل بزرگ در جواب شان فرمودند، که از دست من به حیث یک شخص مستعفی و متقاعد چیزی دیگری ساخته نیست ولی به شما هدایت میدهم که بروید  و موتر وزیر معارف یعنی داکتر مجید را سنگ باران کنید و اگر کسی از شما پرسید که چرا این کار را کردید؟

در جواب شان بگوئید که محمد ګل مومند به ما چنین هدایت داده است.

آیا قابل تصور است یک رجل دیگری در تاریخ معاصر، به همچو هدایتی برای حل مشکل فرزندان خود مبارت ورزد؟

استاد سیستانی صاحب! تاسی محترم،  داسی بل یو نر، متهور پشتون زعیم، پیژنۍ چی په داسی نره او زړورتیا، د خپلو بی وزله او بی کسه بچیانو د حق غوښتنه وکړی؟

زمانیکه دولت اضلاع متحده برای چند مین بارتقاضا های حکومات افغانستان را مبنی بر کمک های اقتصادی و نظامی رد کرد،«مراجعه شود به مضمون متفکر  ملی، میوندوال تحت عنوان «سیرمناسبات روابط خارجی افغانستان..در جریده وزین مساوات»، حکومت سردار صاحب داؤد خان در نومبرسال 1955 به تشکیل یک لویه جرگه پرداخت.

اعلیحضرت محمد ظاهرشاه، زعیم بزرگ ملی پشتون تبار یعنی محمد گل مومند را به نیابت خود، در نومبر سال1955 رئیس آن لویه جرگه تعیین نمود.

محمد گل بزرگ در یک قسمتی از بیانیه اش که مخاطبش سردار صاحب بود گفت:(ستا، ټاکنه د دی وظیفی دپاره وړ بولم، خو دا ډلګۍ دی ښه نده، مخصوصاْ عبدالجید وزیرد معارف)

حال اگرعبدالمجید لنډۍ که طبق روایت یک شخص با معلومات و تاریخ زنده، اصلاً از مهاجرین هندی بود، نام دانشگاه را که طبق روایت جناب عالی از ابداعات  فارسی هندی است، انتخاب نموده باشد جای تعجب نیست. ولی به صورت، این روایت شما حقیقت ندارد.

این جانب دو فوتو،یکی از اعلیحضرت محمد ظاهرشاه و و دیگری از والاحضرت سردار صاحب محمد داؤد خان را در یکی از مضامین ژورنالست و دانشمند والامقام، جناب وهاج در دست دارم که نشان میدهد سردار صاحب داؤد خان درسال 1335 مطابق سال1956 اولین سنگ تهداب پوهنتون را گذاشته بود، در حال بیانیه نشان میدهد، بدین عبارت:«ښاغلی سردار محمد داؤد صدراعظم چی د کابل د پوهنتون د نوی ودانۍ د جوړولو له امله وینا کوی.». نام «دانشگاه» ادعایی شما، وجود ندارد.

در زیرفوتوی اعلیحضرت محمد ظاهر شاه، به زبان دری که در آنوقت فارسی گفته میشد، چنین نوشته شده است:« اعلیحضرت معظم همایونی، هنگامیکه پوهنتون کابل را افتتاح میفرمایند. تاریخ ده جوزای 1343 هجری شمسی.

درین فوتو وتوضیح نیز، تنها نام پوهنتون نوشته شده نه دانشگاه ادعایی جناب عالی، ابداعات هندوستان و یا محتملاً ایران یا سمرقند و بخارا و یا هم مندرج درکتاب خواجه عبدالله انصاری یا فردوسی یا سعدی یا رودکی یا نظامی یا حافظ یا خیام و غیره. «ده سال قبل، شخصی در پروگرام تلویزیونی جناب عباسی صاحب، این قلم را بیسواد خطاب نموده و مدعی شد که نظامی کلمه دانشگاه را در کتاب خود به کار برده است.»

شاغلی جلیل خان غنی!

جناب تان ادعا نموده اید که (کلمه دانشگاه از ده ها سال به اینطرف به کلمۀ پشتوی پوهنتون در مکاتبات رسمی روی دلایلی که نزد دولت وقت بوده بکار برده شده..)

و از طرفی هم ادعا دارید که (…استعمارگران و چاکرانشان که بتوانند بر چنین ملتی و مردمی حکمروایی کنند نخست فرهنگ آنرا زیر حمله گرفته و میخواهند نابودش کنند …)

اکنون لطفاً بفرمائید و بگوئید که این دها سال حکومت و دولت بدست کی ها بود؟

عُمال و رهبران این دولت در کجا تربیه و تقویه و تجیز شدند؟

این حکومت و دولت توسط کدام نیروهای خارجی به اریکه قدرت نشانده شد؟

مگر این دولت مشتمل از گروپ های مخلوق آی اس آی واستبلشمنت پنجاب و حکومت اضلاع متحده امریکا و هم چنان گروپ های هشت گانه مخلوق نطفه نظام اهریمنی آخوند های ایران نبود؟

مگرجناب شما، این افراد و گروه های مرتد را، به حیث سگ های قلاده به گرده این قدرت های مستکبر استعماری نمی شناسید تا هویت تاریخی و ملی و فرهنگی ما را نابود سازند؟

و جناب شما، با همچو ادعای ضد وحدت و سلامت ملی و پیروی، از این افراد و گروه های مزدور و قلاده به گردن، خود را در خدمت این چاکران و شاطران و دشمنان مادر زاد ملت و کشور افغانستان قرار نمیدهید؟

مگر همین گروه های مفسد خواهان تغییر نام مبارک افغانستان به خراسان نیستند و خود را به جای افغان، افغانستنانی معرفی نمیکنند؟، و نام افغانستان را نسخه انگلیس و روسیه نمیدانند؟ ( مراجعه شود به مناقشه شخصیت ملی و اکادمیک داکتر صاحب خالدی با یک ستمی بزرگ به نام عبدالعلی فایق مقیم لندن  و واضع نام « متحده ایالات خراسان» و توزیع کننده تذکره های خراسان، در پروگرام رزاق مأمون) و نمی خواهند که کشور ما را تحت شعارفدرالیزم به شمال و جنوب تجزیه کنند و تمام افتخارات تاریخی و فرهنگی ما را و دسته خدمت باداران ایرانی شان تقدیم نموده ونابود سازند؟

در دوره همین دولت ایدیال و قانونی شما بود که لوحه پوهنتون را که حیثیت نام و نشان بیرق ملی ما را داشت پائین آورده ونام منتخب دانشگاه بادران ایرانی خود را در سراسر کشور، رسمیت بخشیدند. این عمل شان ممثل خیانت ملی و وسیلۀ خطرناک افتراق ملی شناخته میشود که امروزهمین یک کلمه و همین نام منحوس دانشگاه، مانند غده مهلک سرطانی ، وحت ملی ما را به تهلکه تجزیه، نزدیک ساخته است. و جناب شما به همین نغاره یا نقاره دشمنان وحدت ملی درحال کوبیدن آن هستید!!

شاغلی غنی، واقعاً همچو استدلال فاقد ماهیت ملی شما بخصوص به حیث یک افغان تعلیم یافته و آنهم درآغوش پوهنتون و دارای شهادت نامه پوهنتون و زیر نام ملی پوهنتون (نه دانشگاه) نه تنها که خجالت آور بلکه معرف ذهنیت ایران گرایانه و ضد فرهنگ خودی شماست، که میتوان آن را منافقت سیاسی قلمداد کرد.

شاغلی دانشمند رشته ژورنالیزم جلیل خان غنی!

با مراجعه به ویب سایت پیراخ و کلان افغان جرمن، ملاحظه نمودم که اولین مقاله شما در اواسط سال2011 بدست نشر سپرده شده است و با مطالعه سوانح و  اتخاذ موقف دوگانه تان در مورد نام ملی پوهنتون، با تعجب فروان مرا به یاد این وجیزه مردم ما انداخت مشعر بر اینکه:(هم به نعل میزند و هم به میخ)

جنابتان تحت عنوان:«مختصر زندگی نامۀ من» به قلم مبارک تان تحریر فرموده اید(در شهر باستانی هرات دیده به جهان کشودم [متأسفانه از سال تولد خود تذکر نداده اید] تحصیلاتم را تا صنف دوازده در همین شهر ادب پرور به انجام رسانیدم… راهی پوهنتون شدم و رشتۀ ژورنالیزم را …برگزیدم و لیسانس خود را از پوهځی ادبیات و علوم بشری حاصل نمودم.[باز هم سال فراغت معلوم نیست])

جناب جلیل خان غنی ! طوریکه سند انکار نا پذیرسوانح جناب عالی نشان میدهد، جناب شما تقریباً چهارده سال قبل در سوانح خود نه تنها از نام ملی پوهنتون کار گفته اید بلکه به عوض نام متداول فاکولته از نام «پوهنځۍ» و طرز نوشتن درست آن کار گرفته اید، زیرا، یک تعداد دری زبانان، پوهنځۍ را پوهنزی مینویسند.

اکنون سؤال درینجاست که بعد از چهارده سال چرا و روی کدام دلیل 180 درجه تغییر موقف داده و برای حقانیت ادعای خود در زمینه دانشگاه به تفلسف در سفسطه میپردازید؟

این را نمیتوان جز، ابن الوقتی و منافقت سیاسی، چیز دیگری عنوان کرد.

شاغلی جلیل خان غنی! تا سال 1980 که من در کشور خود بودم، اصطلاحات جدید صادراتی و وارداتی ایران مانند دانشگاه، دانشکده، واکنش، ویژه، واژه، گفتمان، نشست، دادگاه، دلار، واژگان، بیمارستان، پژوهش، ویراستار، پیراستار، برگردان، برنامه، چرخ بال، باد بزن، نخست وزیر، بازرگان، سازش نامه، سرباز، اردوگاه، هزینه و صد های دگر در مطبوعات کشور و کتب نویسندگان بزرگ دری زبان کشور اصلاً وجود نداشت.

با استقرار حکومات مزدور جهادی شورای نظار و جمعیت ستم پرچم، و هشت گانه مخلوق نظام جهنمی خمینی و خامنه یی لعنت الله علیهم، یک ایجنت بزرگ ایران بنام چنگیز پهلوان خود را به پنجشیر رساند و طرح پلانیزه کردن استعمار و تجاوز فرهنگی ایران را بنیان گذاشت. ایجنت دومی هم سید مخدوم رهین، معروف به لعین است.

افغانستان به مرکز ایجنت های سیاسی و فرهنگی و نظامی ایران مبدل گشت و کابل عزیز ما را از این ناحیه به یک مشهد دوم مبدل ساختند.

طالبان در دوره اول تسلط خود حدود سی نفر از این ایجنت های ایران را به جهنم فرستاد.

امروز حامیان این گروه های مزدور به صراحت میگویند که :«چون نام پوهنتون، مربوط زبان پشتوست، لذا ما دانشگاه میگوئیم» یعنی ضدیت با لسان پشتو.

واقعیت مسلم هم همین است که اصطلاح پوهنتون ترکیب از مشتقات زبان وطنی پشتوست و حساسیت و ضدیت اساسی، ملیون ها تاجک تبار پیرو شورای نظار و جمعیت و گروه های هشت گانه مخلوق نظام آخوندی ایران روی همین انگیزه ضدیت و نفرت آشتی ناپذیر شان نسبت به زبان ملتی- افغانی پشتوست، وطبعاً جای تأسف است که جناب شما نیز به حیث به اصطلاح روشن فکر، به قول استاد وهاب زاده فریارمنطعه مجله آیینه افغانستان، به تفاله ترکیب دانشگاه، در اصطبل  گروه های ضد ملی و مزدوو و قلاده به گردن و گماشته شدۀ ایران، نشخوار میزنید.

جناب جلیل خان غنی! جنابتان در مقالۀ خود تحت عنوان« دفاع از زبان های افغانستان دفاع از هویت ملی است» تحریر فرموده اید:(اصطلاحات و لغاتی که درین سال ها در نشرات افغانستان مخصوصاً بعضی از تلویزیون های افغانستان راه یافت، و نشانۀ روشنی از تهاجماتی است که همسایگان افغانستان بر فرهنگ افغانستان براه انداخته اند، برای اکثریت مردم افغانستان بیگانه است.)

جناب شما عالمانه و شرافتمندانه در پاراگراف دیگر خود چنین فرموده اید:«ولی در صورتیکه ما کلمات دری سچه و نابی را داشته باشیم تعویض نمودن آن با کلمات نا مأنوس و خود ساختۀ دیگران جز خوش خدمتی به بیگانگان و ترویج تهاجم فرهنگی توجیهی دیگری داشته میتواند؟»

جنابتان در مقالۀ تحت عنوان « حفاظت زبان های رسمی افغانستان» با لحن مشابهی تحریر فرموده اید:«ورود کلمات و یا اصطلاحات به زبان دری و یا پشتو اگر معادل این کلمات و اصطلاحات را درین زبان ها نداشته باشیم و تا جائیکه نامانوس نباشد و با شئونات ملی (شکل درست کلمه شئون ملی است. مومند) و افغانی ما ناساز گار نباشد، قابل استفاده است..»

متکی بر فرموده فوق الذکر جناب عالی، چون ما کلمۀ پوهنتون را در زبان ملتی خود داریم، لذا به عاریت گرفتن و کاپی کردن اصطلاح دانشگاه، که ایرانیان برای یونورستی های خود گزیده اند، کار احمقانه است.

اگر به فرض محال نام افغانستان در کدام مقطع تاریخی ایران بوده باشد، احمقانه نخواهد بود که ما نام کشور خود را نیز ایران، یا ایران اول یا ایران دوم بگذاریم؟

طبق ادعاهای ضد ملی غبار و فرهنگ، نام کشور ما برای یکنیم هزار سال گذشته خراسان بود که اکنون همین گروه های تجزیه طلب بر مدفوع نام خراسان نشخوار میزنند و مانند نام مبارک پوهنتون، نام مبارک «افغانستان» را نیز قبول ندارند.

آیا جناب شما نیز در مورد تغییر نام مبارک افغانستان ، با ایشان همنوا هستید؟

شاغلی غنی! جنابتان در همین مضمون خود ادامه داده اید:«توصل (شکل درست کلمه توسل است. مومند) به کلمات و لهجه های بیگانه در زبان های دری و پشتو هردو، رقابت نا سالم و مقابلۀ زبانی را باعث شده در نتیجه نقاضت های قومی، نژادی و زبانی را به خواست دشمنان ایجاد کرده است.)

شاغلی غنی! ارشادات شما، از موعظه های ملای بی عمل یاد اوری میکند، و این جناب شما هستید که برآتشی که از طرف حکومت مسعود- ربانی یا سقویان دوم مشتعل گشته، پترول یا پطرول پاش میدهید و موجب همچو افتراق بزرگ ملی میگردید؟

شاغلی غنی ! جناب تان در مقالۀ خود تحت عنوان «بازهم تسلیم طلبی در برابر همسایگان متجاوز» شرافتمندانه اعتراف نموده و نوشته اید:«ایران با پیش آمدن در حدود پنجاه کیلومتر بداخل خاک افغانستان و آباد نمودن علایم سرحدی و تهانه ها در ولایات نیمروز و فراه نه تنها ادعای ارضی دارند…  از این ها گذشته نفوذ فرهنگی و سیاسی این کشور در امور افغانستان به اصطلاح اظهر من الشمس است…»

شاغلی غنی! این نفوذ فرهنگی و سیاسی ایران در کشور ما در کدام دوره صورت پذیرفت؟

در دوره با عزت شاهی اعلیحضرت محمد ظاهر شاه، که در مراسم تاجگذاری شاه ایران نه تنها خودش نرفت بلکه صدراعظم افغانستان را نیز از اشتراک باز داشت؟

در دوره جمهوریت یک ناسیونالیست بزرگ سردارمحمد داوود خان؟

یا دوره غلامان جهادی ایران که جنابتان اصطلاح دانشگاه را درآن دوره، ده ها سال در مکاتبات دولتی مروج و مشروع دانسته برمشروعیت ترکیب دانشگاه به عوض ترکیب ملی پوهنتون لجاحت به خرچ میدهید!!!

درین قسمت میخواهم دررد مدعیات شما، شاغلی غنی، به نوشته عالمانه و فاضلانه و مانند استاد معروفی، یک علمبر دار بزرگ دیگر راه مبارزه در راه صیانت ثقافت و کلتور ملی و خار چشم ایرانیان، ژورنالست و نویسنده  و دانشمند توانا، و قابل افتخار، استاد سراج وهاج را خدمت به عرض برسانم:

استاد وهاج در یک مضمونش تحت عنوان«نمونۀ دیگر از لجبازی دستوری در برابر «یک» کلمه پشتو» مینویسند:(…. ولی اصولاً، قانوناً و اخلاقاً حق نداریم اسم «پوهنتون» را که از همان آغاز پیدایش یونورستی در افغانستان، بدان موسوم گردید، تغییر داده، اصطلاح ایرانی دانشگاه را روی ان بگذاریم..)

       استاد سراج وهاج در مقالۀ دیگر خود معنون به:«پوهنتون اصطلاح مردم افغانستان است، صرف در بدل یونورستی، به گونه یی که دانشگاه اصطلاح ایرانی هاست، در بدل همان یونورستی» میفرمایند: از روزی که سنگ تهداب یونورستی در کابل گذاشته شد، اصطلاح پوهنتون را بر آن گذاشتند ..ًبناءً تا ما (ملت افغان) هستیم و یونورسته هست، این اصطلاح برگزیده، تغییر نخواهد کرد.»

درین قسمت و به ارتباط نام پوهنتون یک پاراگراف دیگر طلایی از مضمون معنون به «نمونۀ دیگر از لجبازی های دستوری، در برابر( یک) کلمه پشتو» استاد سراج وهاج را به عرض میرسانم: وقتیکه پادشاه افغانستان، یونورستی کابل را «درسال 1325 – مطابق 1946 م» ….تأسیس و افتتاح کرد، ما کودکان دری زبان بی عُرضه، حتی از ماهیت آن آگاه نبودیم و استادان دری ما نیز در مورد نامگذاری آن مؤسسه بزرگ علمی هیچ ابتکاری به خرچ ندادند. بنابران، یک دسته از استادان زبان پشتو در کابل تشکیل جلسه داده، اسم آن را پوهنتون گذاشتند.

این اسم برای ما مقدس و قابل تأیید است، نه برای آنکه پشتوست، بل به این لحاظ که محصول فکر و نظر و ابتکار نخبکان خود ماست.»

شاغلی جلیل خان غنی! بعد از ارائه اسناد اخباری آن زمان  در مورد نام پوهتتون چه در زمان گذاشتن سنگ تهداب آن توسط سردار صاحب داؤد خان و چه افتتاح پوهنتون توسط شاه جنت مکان محمد ظاهر شاه، اکنون به اساس روایت ورزیده ترین ژونالست تاریخ معاصر کشوراستاد سراج وهاج، روایت و ادعای نادرست حضرت عالی را که اولین نام پوهنتون دانشگاه بود، از بیخ و ریشه نادرست و کذب محض ثابت میکند.

لطفاً به ارتباط موضوعات ملی، منند یک عدۀ کته سران سایت پیراخ و کلان افغام جرمن، و غبار و دیگران، سیاست باز نباشید.

استاد سراج وهاج ادامه میدهند:« ترکیب دانشگاه، اصطلاح خاص ایرانی، به وسیلۀ فرهنگستان ایران، فقط برای شناخت کانون تحصیلات عالی، به جای کلمه یونورستی، ساخته شده است… یعنی مفهوم لغوی (دانش) و (گاه) که طبعاً اجزای زبان دری ما استند، از بین رفته است. ..اگر چنین نباشد، ایرانی ها چرا ترکیب دانشگاه را در مورد صنوف ابتدایی مکتب یا کورس های اکابر که همۀ آن ها جای دانش و اموزش استند، بکار نمیبرند!

…… اما اگر شما خود را افغان میدانید، بسیار زیبنده و اخلاقی خواهد بود که (برعکس روش بیگانگان موذی) اصطلاح پوهنتون خود را در مورد «دانشگاه های ایران» هم استعمال کنید!

استاد وهاج، این عنصروطن پرست واقعی و با ایمان در مضمون دیگر خود به ارتباط پایین کشیدن لوحه پوهنتون در دوره حکومت غیر مشروع قلاده به گردن ایران تحت عنوان ( تأثیر ناگوار تهاجم فرهنگی همسایه ها، برفرهنگ ملی افغانان، کمتر از تخریبات، تهاجم فرهنگی نیست) مینگارند:« پایین کشیدن لوحۀ پوهنتون، جزء ظاهراً کوچک، اما معناً بخش عمده تهاجم فرهنگی رژیم ایران و زشت ترین مانور دشمنان وحدت ملی بود. حامد کرزی چرا از تهاجم فرهنگی ایران بدون قید و شرط استقال میکند؟

مگر چنین نیست دانشمند رشته ژورنالیزم، شاغلی جلیل خان غنی؟

علامه حبیبی یگانه مورخ عالی مقام و شخصیت علمی و وطنپرست واقعی کشور بود که در زمان تجلیل از شاهنشاهیت ایران، در جریده وزین مساوات مضمون بی نظیری را تحت عنوان  «تاراج تاریخ» به رشته تحریر کشید و از عزت و شرف ملت ما دفاع نمود.(میر غبار و میر فرهنگ مانند سنگ خارا خاموش ماندند)

اگر ایران تاریخ وطن ما را جزء تاریخ ایران قلمداد کند، اگر ایرانیان خاک ما را جزء قلمرو ایران بدانند، اگر ایرانیان مردم ما را بی فرهنگ بدانند، چطور ممکن است از دشمنی های گذشته و کنونی ایران با بی غیرتی کامل چشم پوشید؟

ایا جنابتان فراموش کردید که حکمروایان ایرانی بر باشندگان هرات و اجداد خودت چه محشری را بر پا کردند. و مرتکب کدام جنایت و بی ناموسی نبود که بخصوص بر همشهریان هراتی خودت عملی نکردند!!

مفکر و داهی بزرگ ملی، حوشحال بابا میفرماید:

څو وانخلی له غلیمه انتقام

مرد نه خوب کا نه راحت کا نه آرام

جناب جلیل خان غنی! شما به نوشته خود چنین ادامه داده اید:«همان بزرگورانیکه که گلون پاره میکنند که دانشگاه ایرانی است و این تهاجم فرهنگی است در حیرتم وقتی طالبان مکتوب رسمی شان را عنوانی ملل متحد، نه به به پشتو نه به فارسی/ دری و نه هم به یکی از زبان های بین المللی مورد استفاده ی ملل متحد، به زبان اردوی پاکستانی فرستاد هیچیک از همین بزرگوارانی که برای یک کلمه گلون پاره کردند مثل این که سنگ سرمه خورده باشند  صدایی از آنها بر نیامد. یک کلمه «یعنی دانشگاه – مومند» تهاجم فرهنگی خوانده میشود ولی یک متن طولانی رسمی به زبان دیگری نه؟

وطندارعزیز جناب جلیل خان غنی! بعد از عرض مراتب شکران و امتنان مبنی برمطلع ساختن هم وطنان، در مورد تحریرمکتوب رسمی طالبان به زبان اردو، نکات ذیل را به ارتباط و پیرامون پاراگراف فوق الذکر شما، به عرض میرسانم:

یک – جناب تان اززبان اردوی پاکستان یاد آوری فرموده اید، متأسفانه من اطلاع  نداشتم و ندارم که زبان اردو، زبان ملی کدام کشور دوم یا سوم نیز بوده است!!

دو – جنابتان از یک عده بزرگوارانی یاد میکنید که کلمه دانشگاه را تهاجم تعریف میکنند ولی در قسمت مکتوب تحریری طالبان به زبان اردو به مؤسسات جهانی مانند سنگ سرمه خورده، خاموش اند.

متأسفانه جناب تان فاقد شهامت اخلاقی هستید که نام های ذوات فوق الذکر را نیز ذکر میکردید.

سه – ویبسایت وزین آریانا افغانستان، یگانه ویبساتی به تناسب ویب سایت های دیگر است که تقریباً هر روز بر حکومت طالبان لعنت میفرستد، لطفاً به ویب سایت آریانا افغانستان به مثابه سنگ محک مراجعه بفرمایید، تا حقیقت آفتابی را به چشم سر ببینید.

بخصوص نوشته های دوستان محترم اختر محمد خان یوسفی صاحب و داکتر صاحب غروال و دیگران در مورد طرز حکومت طالبان به اندازه غلیظ است، که یک هموطن معترض شده نشر آن را نا مناسب تلقی نمود.

چهار – من این معلومات را بار اول از زبان شما میشنوم و به افتخار میگویم که لعنت برهمچو عمل ضد عزت، غیرت، شرافت، ملیت، وجدان، شعور، تفکر، عنعنات، روایات، کلتور، ثقافت، وقارو افتخارات و نوامیس ملی.

هم چنان میگویم که این عمل حکومت طالبان را به همان اندازه عمل غیرملی میدانم که ملعون بحران الدین ربانی، سگ قلاده به گردن حکومت پنجاب و تهران، تفنگچه غازی محمد اکبر خان را به جنرال حمید گل رئیس اداره استخبارات پاکستان بخشید!

ربانی شرف فروش، حتی از جنرال حمید گل رئیس استخبارات پاکستان دعوت به عمل آورد که مشاوریت حکومت دست نشانده اش را قبول کند!!!!

شاید طالبان، این سگ گری را از سلف الصدق خود بحران الدین (  د  ) یاد گرفته باشد که تصدیقی است بر قول معروف مردم ما که خربوزه، خربوزه را دیده رنگ میگیرد.

دولت غیرمشروع مسعود ربانی، خود را در موقف وکیل مدافع حکومت  روسیه قرارداده که حکومت روسیه مسئول جرائم و وارث وجایب دولت شوروی نیست. لذا حق غرامات جنگی خونین کفنان و یکنیم ملیون شهید مردم ما را به پوتین بخشید!

نویسنده این سطور مدت پانزده سال قبل حین بازدیدی از وطن، با شخصیت ممتاز ملی داکتر رمضان بشر دوست، عضو ولسی جرګه در مورد غرامات جنګ صحبت کردم، موصف جواب داد که ولسی جرګه مملو از یک گروپ بزرگ، شغالان جهادی است که با پوتین و حکومت روس روده های شان پیوند دارد.

شاغلی جلیل خان غنی! جنابتان با ابرام و تکرار مجدد در مورد ذهنیت و موقف تان به ارتباط کلمه بیگانه دانشگاه تحریر و ار شاد فرموده اید که :«… یاد آور میشوم که استفاده از کلمه ی دانشگاه از جمله ی مشترکات زبانی با کشور همسایه است.)

جناب شما متکی بر یک نوع احساس استخفاف تعمداً تذکر نداده اید که کدام کشور همسایه؟

ولی همه میدانند که منظور حضرت عالی کدام کشور همسایه است!

هم وطن گل، جلیل خان غنی!

این همان همسایه خبیثی است که در دوره صفوی های جنایت شعار و جنایت کار و شیعی های ظالمتر و جابر تر از شمر و یزید و ستالین و ماوتسیتونگ و هیتلر، زبان های پشتون تباران و ادباء و فضلاء این قوم را با آله مخصوص زبان بری میبرید!!

این همان همسایه ملعون تبارانی است، که با جبر و اکراه و ظلم و استبداد، مذهب حنفی پشتنون تباران را با مذهب شیعی شان تغییرمیداد!!!

این همان همسایه لعنتی است که با وحشت و دهشت، دین و زبان قوم هزاره ما را به زبان فارسی و مذهب شیعی شان تغییر دادند!!!

این همان همسایه مستکبری است، که مرتکب جنایات چنگیزی درهرات، مأمن پدران و اجدادت گردید، ولی خودت صرف روی انگیزه به اصطلاح مشترکات زبانی، با بی اعتنایی کامل، جنایات ضد بشری و ضد اسلامی شان را به دیده اغماض نگریسته و یا هم اینکه از تاریخ کشورو بخصوص از مظالم ایرانیان در مسقط الرأس و محیط پرورش خود، هرات خبر و اطلاع نداری!!

این همان همسایه نا مسلمانی است که در دوره به اصطلاح جهادی هفت حزب وحشی خونخوار و مزدور خود را برای تعمیل اهداف سلف الصدقش یعنی صفوی های سفاک و خونخوار، تربیه و تجهیز نمودند.

در جنگ های تنظیمی کابل گروپ های مزاری و محقق و خلیلی و دیگران جنایاتی مانند رقص مرده، تیل داغ کردن ها، میخکوب کردن سرها و امثالهم را مرتکب شدند که وجدان انسانی از آن، عار دارد و نمونۀ است از جنایات تسلط ایرانیان برهرات تاریخی و مهد دانش و فرهنگ.

این همان همسایه نا مسلمانی است، که با سوء استفاده از مذهب تخلیقی شیعی شان در وطن ما، هزاران هموطن هزاره ما را در جنگ های عراق و سوریه، به کشتن دادند.

این همان همسایه بد خواه و بد سگالی است که در هیچ مقطع زمانی از دشمنی و تهاجم فرهنگی و تهاجم و تاراج تاریخ و بخصوص با ضدیت با زبان ملتی افغانی – پشتو که مانع بزرگ نفوذ تهاجم فرهنگی شان است آرام نبوده و آرام نخواهند گرفت.

بادار گلم شاغلی غنی!

به قول علامه داکتر اقبال:

ترک صورت گوی و در معنی نگر

از تلاش مشترکات ولو از هر نوع و قماشی که با این همسایه لعنتی باشد گذشته و اگر خود را به قول استاد وهاج افغان میدانید از لجاجت  قانونی ساختن و مشروع ساختن کلمه  دانشگاه بگذرید و در عوض به تشیید مشترکات زبانی و ثقافتی و کولتوری میان زبان تاجک تباران کشور که زبان دری است و زبان ملتی افغانی – پشتومبادرت ورزید.

ما در زبان ملتی افغانی پشتو مثلی داریم که:

کاڼی به وروست نشی

دشمن به دوست نشی

جناب شما با همچو فرضیه های مشترکات زبانی با همسایه بد نیت و بد سګال ایران، هرګز موفق به جلب احساس انسانی و همسایگی شان نخواهید شد بلکه دوستی و برادی هم وطنان پشتون تبار خود را نیز از دست خواهید داد که نباید وجیزه «از خود کش بیگانه پرور در حق تان صدق پیدا کند»

های استخدام شده و مزدور قرار میدهید. دوست دشمن، دشمن ماست.

شاغلی جلیل خان غنی!

جناب شما از مجموع هفت و نیم صفحه، تنها دو صفحه را برای برحق بودن استدلال خود به ارتباط اصطلاحات ایرانی وبخصوص دانشگاه و دفاع از موقف خود و ملامتی کسانیکه از تاراج و تهاجم فرهنگی نفرت دارند تحریر فرموده و بقیه صفحات را به مذمت طالبان تخصیص داده اید. که تصویری روشنی است از حماقت های طالبان و درادعای تان کاملاً برحق میباشید.

ولی تلفیق این دو موضع جدګانه از نظر پرنسیپ، مشبوه و مشکوک به نظر میرسد. بهتر میبود که محکومیت نظریات و اعمال و پالیسی های طالبان را مانند سایر یا سائر هم وطنان منتقد، ضمن یک مضمون و یا هم یک رساله جداگانه تحریر می فرمودید.

به قول علامه داکتر اقبال:

آمیزشی کجا، گهر پاک او کجا؟

از تاک باده گیرم و در ساغر افگنم

 تلفیق این دو موضوع جداگانه یعنی تاراج فرهنگی ایران و ترویج اصطلاحات جدید ایرانیان با حکومت طالبان و کار های ضد ملی شان در حقیقت یک نوع پیغور و طعنه زدن به وطنداران وطن دوست و ملیت خواهی است که از صیانت ثقافت ملی در سنگر دفاع قرار دارند.

به عبارت دیگر شما به صورت کنایه، غیر مستقیم و مستقیم، همچو عناصر وطندوست را متهم به داشتن ذهنیت طالبی و حمایت از پالیسی ها و و نظریات طالبان نموده اید که کاری است غیر عادلانه، غیر بیطرفانه و غیرعلمی و غیر اکادمیک درهمچو مباحث علمی و ثقافتی.

به نظر این کمسواد، جناب شما با داشتن همچو انگیزه انفسی و اتهام ناروا، باید به حیث یک عالم مسلک ژورنالزم، از تمام کسانیکه مخاطب نیش قلم تان است معذرت بخواهید. البته اختیار با خود شماست.

نهد شاخ پر میوه بر زمین

ستر خوشحال بابا فرمایی:

لا تر اوسه یی ماغزه په کرار ندی

چا چی ما سره وهلی سر په سنګ دی

وآخردعوانا ان الحمد لله رب العالمین.

یک عرض خدمت تمام بزرگواران: این مقاله برخلاف توقعم که معمولاً باید پنج صفحه میبود به یک رساله 45 صفحه یی، طوالت پیدا کرد، نادانی و بیسوادی من درقسمت و امر تایپ کردن از یکطرف و دقت در حفظ انسجام و تسلسل مطالب از جانب دیگر، برایم نهایت خسته کننده و حیثیت یک کار شاقه را، بخصوص درین آوان گنده پیری داشت.

لذا خاضعانه متوقعم اشتباهات املایی و انشایی و کمی و کاستی مندرج مطلب این مضمون از روی بزرگواری تان به مصداق کلام «مال بد به ریش خاوند» معفو فرمائید، از حوصله مندی تان در قسمت مطالعه این رساله قلباً متشکرم.

مننه

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.