منزلت تاریخی غازی نادرخان، در نظر محققین غیر منسلک

محمد داؤد مومند

164

منزلت تاریخی غازی نادرخان، در نظر محققین غیر منسلک

و فارغ از نحوست بغض

طوریکه قبلاً نیز یاد دهانی نموده ام، با سقوط رژیم وطنپرست بزرگ و صاحب غرور بزرگ ملی، سردار صاحب محمد داؤد خان، قوله های نادر غدار، از دستگاه جهنمی تبلیغاتی اجیران کرملین آغاز و آویزه گوش تمام عناصر ملحد و بی خدای جریان های چپی و گروه های مفسد و تجزیه طلب سقاوی اول و دوم و تمام عناصر و گروه های ستمی در سراسر جهان شد.

مطبوعات و تبلیغات زهرآلود عناصر و روشنفکران ضد ملی و فارسیست ها و نوکران قلاده به گردن ایران و کولابی های مهاجر و بازماندگان مهاجرین پاردریایی، در سراسر جهان، که با نام نامی و مقدس افغانستان و نام مبارک و میمون و با صلابت افغان، حساسیت فارسیستی و عداوت مادر زاد دارند، به همین شعار نادر غدار قوله میکشند و خود را متسلی میسازند.

محمد داؤد مومند

آنچه عناصر ناخلف فوق الذکر را، در دشمنی آشتی ناپذیر با نادر خان و خاندان نادر خان، در یک تضاد عمیق، با هم مانند حلقه های زنجیر، مرتبط و متحد ساخته اند، همانا بر اندازی حکمرانی بچۀ سقو بی ناموس «متأسفانه غبار ملحد و بی خدا، بچۀ سقو را مسلمان ساده و خوب، و پوهاند صاحب الحاج داکترسید عبدالله کاظم، بچۀ سقو را شخص با شهامت ملقب نموده اند. ملیون افسوس» است که امروز سقوی های فاقد شعورو وجدان ملی، بچۀ سقو بی ناموس را سلطان خراسان ملقب ساخته اند و به افتخارش به دائر کردن میتنگ ها در کانادا  و کشور های اروپایی می پردازند.

جای نهایت تأسف است که دانشمندان ملیگرا، مانند پروفیسر صاحب داکتر سید عبدالله کاظم و کاندید اکادمسین استاد سیستانی، نیز بر وفق مرام گروه های ضد ملی، در تخریب تاریخ و شخصیت غازی محمد نادر خان سهم میگرند و به تبر دشمنان ملت و وطن، دستۀ قویتر و ارزانترعرضه میدارند.

دلیل دوم نفرت تجزیه طلبان سقاوی و تجزیه طلب و مهاجرین پاردریایی علیه خاندان نادر خان و بابای پشتون تباران محمد گل مومند، همانا اسکان پشتونان بی زمین کشور و دادن چند جریب لامزروع به ایشان در صفحات شمال کشور است، که در نظر تیوریسن های های تجزیه طلب و خراسان طلبان، صفحات شمال متعلق به تاجکان سمت شمال است و بس. و بخصوص پشتونان حق حیات و داشتن ملکیت و اسکان و فعالیت های اقتصادی را در آنجا ندارند.

اخراج اجباری و غصب ملکیت وتجاوز به ناموس پشتونان مقیم شمال، در دورۀ حکمرانی مسعود ربانی، یکی از مظاهربزرگ نفرت از قوم پشتون و زبان شان در افغانستان است و با آمدن امارت اسلامی، فارسیست ها یعنی قلاده به گردنان فارس را، سخت نوشادر بدامن ساخته که گویا جنازۀ زبان فارسی برداشته شد و آرزو های ستمی و سقاوی مسعود – ربانی با خاک یکسان گردید.

استاد سیستانی که کینه و عداوت با نادر خان را از پوهاند داکتر صاحب  سید عبدالله یاد گرفته و در نقش پیرو و مقدی امامت شان قرار دارد، چندی قبل به استناد به کذب و دروغ غبار بلشویک اندیشه ، ضمن مضمونی و گویا، هدف تحقیر، تصغیر و گوشمالی شاغلی جهانی، همان جهانی که چند سال قبل، استاد سیستانی با لب های مبارک شان، دست های شاغلی جهانی را بوسید و به چشم های متبرک خود مالید، تحریر میدارند:

«غبار مینویسد اگر چه سپه سالار نادر در جنگ تل میدان را گذاشت و میخواست عقب نشینی کند، ولی شمس المشایخ جلو اسپش را گرفت و نعره زد که : کجا میروی؟

نادر خان گفت: الساعه مخبر سرحدی رسید و خبر داد که قوای زیاد انگلیس تجمع کرده و اینک به حمله مبادرات میکنند.

سپه سالار مجبوراً بایستاد و جنگ آغاز شد و انگلیس ها درهم شکستند. معهذا در حملۀ مقابل انگلیس در تل، سپه سالار به عقب کشید و قلعۀ مفتوحه را به دشمن گذاشت.

او درراه عقب نشینی بود که فرمان متارکه امان الله خان رسید و این حادثه باعث نجات شهرت سپه سالار گردید.

شاغلی سیستانی از قول غباردوام میدهد: به هر حال جنرال نادر خان با فیر آخرین مرمی توپ، گدام مهمات قلعه تل را شعله ور و انگلیس ها را پریشان ساخت.

همین ضربت توپخانه در جنگ تل سبب شد تا انگلیس از حملۀ جلال آباد منصرف گردند و مجبور به متارکۀ جنگ و حاضر به مذاکره گردند.»

اکنون نظری به نوشته های قبلی و چند سال قبل استاد سیستانی و تناقض آن با موقف کنونی  شان، به ارتباط مضمون اخیرش انداخته، تا ثابت گردد که موقف استاد سیتانی در مورد غبار و ادعاهای دوگانه و متضاد و بلکه متناقض غبار، در حالت نوسان و اقتضاء پرستانه قرار دارد.

علامه حبیبی در چاپ اول کتاب جنبش مشروطیت خود، صفحۀ 138 مینویسد:«..بدین گونه معلوم میشود که غبار در نشان ندادن منابع و مآخذ کتاب خود، هدفی خاصی داشته و به خاطرهمان هدف، با نشان ندادن مآخذ، نمی توانسته مسائل مطابق قالب فکری تصور خویش تعبیر و تفسیر نماید.»

استاد سیستانی در موازات نظرعلامه حبیبی، مطلب مشابه و مؤیدی دارد، چنانکه تحریر داشته اند:«غبار نتوانسته و یا نخواسته است مطالب و موضوعات مطروحه در کتاب خود را مستند و به مدارک و منابعی بنماید که در دسترس استفاده اش قرار داشته است.

به همین جهت در بسا موارد به انسان شک و تردید دست میدهد که غبار، این و یا آن مطلب را بر اساس کدام مدرک و چه سندی میگوید که چنین و یا چنان بوده است. و چون منبع روایتش را نشان نمیدهد، لذا درجه اعتبار و باور انسان به برخی مسایل کاهش میابد.»

استاد سیستانی بالاتر رفته و سرقت تاریخی غبار را استادانه و موشگافانه، برملا و رسوا ساخته، چنانکه مینویسد:«قسمت بیشتر مطالبی که غبار در مورد حوادث قرن نزده افغانستان در جلد اول تاریخ خود متذکر شده است، مأخوذ از سراج التواریخ فیض محمد کاتب هزاره است. و اگر باور ندارید هردو کتاب را باز کنید و وقایع جنگ اول افغان و انگلیس را درآن مقایسه کنید، حتماً ملاحظه خواهی کرد که غبار محصول کار و خون دل خوردن های مرحوم فیض محمد کاتب را به اصطلاح (کت و مت) در کتاب خود اقتباس کرده تنها با تغیر ادبیات روان تر به سبک خود غبار.)

من این افشاء گری شاغلی سیستانی را قابل قدر دانسته و همین اکنون به یاد صبورالله سیاه سنگ سیاه دل افتادم که از روی تعصب و بدبینی به زبان ملتی افغانی پشتو و شخصیت های علمی و ادبی پشتون، همیشه مانند یک فارسیست منحرف، در تلاش انگریز مآبانه و شیطانی استخفاف، زبان ملتی و بزرگان علم و ادب ما، پشتونان اند.

صبورالله سیاه سنگ بد سگال، با پیدا نمودن صادق فطرت ناشناس که یک لوده و دجال بزرگ سیاسی شمرده میشود، کتاب علامه صاحب حبیبی را تحت عنوان «پټه خزانه» جعلی قلمداد میکند.

ناگفته نماند که استاد سنگروال صاحب در یک پروگرام تلویزیونی و در حضور ناشناس با ثبوت اصالت و اصلیت کتاب مذکور، نا شناس را به حماقت خود معترف ساخت.

کذا این سیاه سنگ سیاه دل، حضرت رحمن بابا را متهم به سرقت اشعار حافظ ساخته است.

خوشبختانه چندی قبل در ویب سایت افغان جرمن، یکی از نویسندگان و دانشمندان جید که متأسفانه نام مبارک شان را فراومش کردم، در همین موضوع یک مقالۀ ادبی و علمی نوشت و پوز صبورالله سیاه دل سیاه سنگ را به خاک مالید.

سیاه سنگ سیاه دل، چرا به سرقت های تاریخی غبار و افشاء کذب و دروغ و کجروی های او و دیگران نمی پردازد؟

بر گردم به اصل موضوع روایت غبار در مورد نادرخان، شاغلی استاد سیستانی هم چنان در مورد جلد دوم کتاب غبار مینویسد که گویا غبار جلد دوم کتاب خود را در حقیقت به منظور گرفتن انتقام از خاندان نادر خان تحریر داشته است.»

لذا مبتنی بر واقعیت ها و حقایق فوق الذکر، از قلم شخص استاد سیستانی، چطور میتوان بر پروپاگند پراگنی غبار در مورد نادر خان و خانوادۀ او اعتماد و استناد نمود؟

افسانۀ غبار در مورد نادرخان و شمس المشایخ نه تنها تراویدۀ معدۀ خود غبار است و هیچگونه سند و مدرکی در زمینه وجود ندارد، بلکه از نقطۀ نظر منطق، بی منطقی و دروغ و کذب غبار را نشان میدهد.

سپه سالار نادر خان به حیث یک رجل بزرگ و خبیر و بصیر و بی بدیل نظامی  در تاریخ معاصرافغانستان بعد از احمد شاه بابای کبیر علیه السلام و هم به حیث یک سیاست دان و سیاست مدار ورزیده با تمام معنی از قوت و قدرت انگلیس ها و مهمات حربی انگلیس ها کلاً و کاملاً  با خبر و آگاه بود.

لذا چطور ممکن است که همچو یک جنرال و رجل بزرگ ورزیدۀ نظامی، صرف با گپ و اطلاع یک مخبر، میدان را رها نموده و به اصطلاح غبار عقب نشینی نماید.

ثانیاً همچو جنرالی که محتملاً در آرزوی زعامت افغانستان نیز بوده باشد، چطورممکن است لکۀ همچو شرمساری را به جبین خود حک کند. این خیال است و محال است و جنون.

ثالثاً نادرخان در جنگ های خود با بچۀ سقو بی ناموس، با چنان مشکلات و شکست های مواجه شد که جنگ استقلال و فتح تل، نسوارآن نبود.

من بارها ادعا نموده ام، زمانیکه بچۀ بی ناموس و فاقد کوچکترین شهامت یک مرد مومن، اهل بیت و خانوادۀ نادرخان را درارگ به یرغمل گرفت تا از ایشان به حیث سپر استفاده کند، نادر خان بزرگ و برادانش به این حیلۀ بچه سقو بی ناموس وقعی نگذاشت و امر فیر توپ را برارگ صادر نمود، که در نتیجه آن، بچه سقو بی ناموس مانند شغال و سگ دیدو  فرار نمود.

اکنون متکی به اعتراف خود استاد سیستانی که در گذشته  بر روایت غبار، خط بطلان کشیده و آن را حمل به عداوت غبارعلیه نادر خان تلقی نموده بود، مکثی میداشته باشیم.

استاد سیستانی مینویسد:«…حال ازاین دو روایت هرکه هر طور که خواسته باشد تعبیر خود را کرده میتواند. به نظرمن در روایت دومی آنچه را که غبار از زبان شمس المشایخ نقل قول کرده، خواسته نادر خان را ترسو و شمس المشایخ را شجاع تر از نادرخان نشان بدهد.

با در نظر داشت مخالفت شدید غبار با نادر خان که در جلد دوم کتابش همه جا او را به نام حکمران مینامد، خواننده میتواند هدف کلام غبار را درک کند.»

محترم سیستانی صاحب ! شما که سالها قبل هدف چرکین و مغرضانۀ غبار را درک و به نسل های آینده اگهی داده بودید، اکنون روی کدام معیار و جدانی، به همان فضلۀ معدۀ غبار تمسک ورزیده و در استخفاف قهرمان معرکۀ تل و قهرمان نجات افغانستان از دست بچۀ سقو و جرنیلان و کرنیلان بی ناموسش، که غازی امان الله را مجبور به استعفاء از سلطنت و فرار به ایتالیه ساخت، به اتمام حجت پرداخته اید؟

یک سند بزرگ و انکار ناپذیر رد افرازات معدۀ غبار در مورد بزدلی و روایت دروغین  غبار در مورد شمس المشایخ و محمد نادر خان.

«قهرمان معرکه محاذ جنوبی یعنی سپه سالار نادر خان با دریافات فرمان متارکۀ غا زی امان الله با دولت انگلیس، در جواب غازی امان الله نوشت:«که اگردر وجود انسان از  360 رگ، یک رگ هم خون داشته باشد، تسلیم به چنین شرایطی نمیشود.»

شاه امان الله در جواب نادر خان نوشت:

«الحمد الله که شما را با خود هم نظر یافتم و این شرایط را قبول نخواهم کرد.»

در حالیکه غازی امان الله ان شرایط را قبلاً قبول نموده بودند و صرف برای اطلاع سپه سالار نادرخان به جبهه جنوبی فرستاده بود.

اکنون استاد سیستانی و پوهاند صاحب کاظم به حکم وجدان بگویند که کی صاحب شهامت بی نظیر بود، غازی امان الله که از ارگ سلطنتی فرمان صادر میکرد و درعمر خود محاذ  جنگ را ندیده بود، یا مرد محاذ و معرکه، یعنی نادر خان بزرگ که متارکه با انگلیس را بی ننگی بزرگ تلقی نمود؟

پاتی برخه په راتلونکی کی

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.