افغانستان ..از تندروی تا دنیاگرایی

0 469

_ عبدالرحمن فرقانی

خوب به یاد دارم آنروزی را که اصطلاح ” بنیاد گرایی، اصول گرایی، افراطیت، تندروی و یا هم تروریزم” همزمان با شکست مفتضحانه روسها در افغانستان و برگشت مجاهدین عرب از میدان جهاد افغانستان به کشورهای شان که اغلبا تحت حکومتهای استبدادی و یا شاهی بسر می برد در جهان اسلام توجه رسانه ها و مطبوعات را به خود جذب نموده و موضوع داغ  مطبوعات بود.

از تصادف نیک روزی به مجلس یکی از مفکرین جهان اسلام مشرف شدیم، چون این پدیده مورد بحث در محافل مختلف بود، بحث وی نیز بر روی همین پدیده متمرکز شد، آچیزیکه اکنون بسیار حایز اهمیت است و آنرا بعد از یک مدتی نه چندان طولانی به چشم سر مشاهده میکنیم موقف و باور وی بود، که در آنوقت آنرا به مجلس ارایه نمود. وی به این نظر و باور بود، که استعمار فکری غرب در سدد اینست، که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوری به دست مجاهدین افغان در کوهای پر عظمت افغانستان مفهوم بنیاد گرایی تروریزم و افراطیت را منحیث یک پدیده به شکلی از اشکال به دین مبین اسلام ربط دهد و مصداق و شواهد این را که اسلام دین وحشت و تندروی است از بطن خود جهان اسلام به میان آورد و به ادعا خویش دلایل از خود جهان اسلام ارایه نماید و برای این هدف می خواهد مبارزه نموده و بعد از یک مدتی شما شاهد این خواهید بود که جریانات در جهان اسلام قد علم نماید و شکل گیرد، که این ادعا را کمک و تحقق بخشد و نظامها و ارزشهای اصیل اسلامی چون نظام سیاسی، نظام اقتصادی ، نظام اجتماعی و نظام دینی … که اساسات دین مبین اسلام است،  را مورد شک و سوال قرار دهد.

 بدون شک که امروز ما شاهد همچو یک حالت استیم و در جهان اسلام شاهد جریاناتی استیم که آگاهانه وغیر آگاهانه به این هدف مهر صحت میگذارد. ودر میان مسلمانان و غیر مسلمانان بحثهای را پیرامون این پدیده شکل داده است و گراف گرایش به اسلام را در غرب بعد ازینکه در حال صعودی خویش بود را صدمه زده و به حالت نزولی گرائیده است. مردم ادیان دیگر بعد از مشاهده حوادث اخیر جهان اسلام در مورد دین مبین اسلام به دیده شک و تردید می نگرند.

بناءا هدف بزرګ استعمارفکری غرب که پیوستن مفهوم تندروی و افراط به دین مبین اسلام است در حال متحقق شدن است و یا اقلا مصداق خویش را در جامعه های غربی نزد اتباع ادیان دیگر  تا حدی پیدا نموده است..

البته قابل یاد آوری است، که پدیده جدایی سیاست از دین در غرب وقتی مصداق خویش را  پیدا کرد ، که رجال  دین مسیحیت بالای مردم بی حد ظلم و ستم را راه انداخته بود، که برای مردم در مقابل پول اسناد جنت رفتن را صادر میکردند و مردم از جبر و ظلم دین به سطوح آمده در سدد ازادی از دین شدند.

راندن دین از میدان سیاست و حتی از اجتماع و اقتصاد در غرب دورازه پیشرفت مادی را بروی غرب باز نمود، اختراعات و اکتشافات علمی منجر به تولیدات مهم شد، انقلاب صنعتی به میان آمد، که زندگی مادی غرب را کاملا تغیر داد، بعد از فقر و استبداد دین غرب نایل به پیشرفت مادی شد که زندگی انسان غربی را از بعد مادی کاملا تغیر داد  و این زمانی بود که حکومت بزرگ اسلامی  (خلافت عثمانی) دچار مشکلات اقتصادی بود و چونکه استعمار غربی کشور بزرګ اسلامی را دشمن و رقیب خویش می پنداشت، فرصت را مناسب دانسته پیشنهاد تطبیق جدایی سیاست از دین را به مسلمانان نیز نمود و کسانی هم همچو اتاترک بودند،که به مفهوم جدایی سیاست از دین تمایل داشتند و با غرب در تطبیق این مفهوم در جهان اسلام همکاری نمودند. و این پدیده به جهان اسلام نیز سرایت نمود، و حکومتهای علمانی (لا دینی)که اساس آن جدایی سیاست از دین است در جهان اسلام به میان آمد.

اما آنچه درینمورد مهم است که به آن اشاره شود اینست،که این پدیده اگر در مورد مسیحیت که دین منحرف و منسوخ بود، موثر بود در مورد شریعت اسلامی که نه در آن انحراف وجود دارد و نه منسوخ گردیده است مورد تطبیق خویش را ندارد، چون شریعت اسلامی نه بالای مردم ظلم مینماید و نه هم حقوق انسان را تلف می نماید و تا روز حساب قابل تطبیق است ( انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون).

و از مهمترین وصف که خداوند متعال امت اسلامی را به آن موصوف گردانیده است وسطیت و اعتدال است( وکذالک جعلناکم امه وسطا) .. دین مبین اسلام یگانه دینی است که میان افراط و تفریط جاده وسطیت را در تمام عرصه های زندگی انسانها معرفی کرده است و حتی در عبادت هم از مسلمانان نه افراط پذیرفته میشود و نه تفریط بلکې وسطیت باید مشعل راه باشد . افراط و غلو به این معنا کې همواره انسان مشغول امور عبادی شود و از سایر مکلفیتها دست بردارد و تفریط و بې پروايي به این معنا کې عبادات مقرره را در اوقات معین آن ادا نه کند و وسطیت به این معنا که به هر گونه مکلفیت خویش رسیدگی نماید و بپردازد..

اگر جدایی سیاست از دین در مسیحیت جایگاه خویش را دارد، اما در مورد اسلام این قیاس مع الفارق است ، قیاس متفاوت است ، قیاس غیر معقول است .. چون شریعت اسلامی نه مانند مسیحیت منسوخ گردیده و نه در آن انحراف به میان آمده و در نهایت تصور الهی است  و خالق مخلوق بهتر میداند، که امور مخلوق خویش را چگونه تنظیم نماید، تا اینکه خود بشر امور خویش را خود تنظیم نماید…!

آنچه موضوع را برای ما بهتر روشن کرده می تواند، اینست، که ما تفاوت میان خلافت راشده و جریانات کنونی جهان اسلام را که تحت عناوین چون خلافت تبارز نموده است درک کرده و هردو را با هم یکسان نه پنداریم، که اساسا با هم تفاوت دارد و هریک از خویش تعریف متفاوت دارد. ما وقتي از خلافت راشده صحبت مي نمايم در حقيقت از عدالت عمري صحبت مينمايم، و قتیکه میگفت ” چه وقت غلام کردید انسانها را در حالیکه مادران شان آنها را ازاد به دنیا آورده اند! “. عدالت الله متعال را در روی زمین حکمفرما نموده بود، ما وقتی از خلافت راشده صحبت می نمایم در حقیقت از زهد و تقوای ابوبکر الصدیق صحبت می نمایم، که زاهد در دنیا و راغب در اخرت بود… و ما وقتیکه از خلافت راشده صحبت می نمایم در حقیقت از عملکرد علی کرم الله وجهه صحبت می نمایم، که تا وقتی به خواب نمی رفت تا تمام امور مردم را تصفیه نمی کرد..ما وقتی از خلافت صحبت مینمایم از عملکرد جریانات کنونی صحبت نمی نمایم، که عملکرد بدون سنجش انها حرکت دعوی و صعودی اسلام را صدمه  زده و به آن زیان رسانید است.

ما وقتي ازخلافت صحبت مي نمايم نبايد از اعمال و كردارهاي مشبوه حركتهاي صحبت نمايم كه اهداف استعمار فکری غرب را در راستایی بدنامی اسلام همکاری و یاری میرساند. ما اگر مضمون نظام سیاسی را در پوهنتونهای افغانستان مورد قضاوت قرار میدهیم، باید آنرا به اساس عملکرد خلاقت راشده قرار دهیم نه به اساس عملکرد جریانات کنونی جهان اسلام که غرب و حلقات استعمار فکری در ایجاد آن سهم اساسی را دارد..و جهان اسلام را درگیر جنگی ساخته است، که همه داشته های آنرا نابود ساخت و جهان اسلام را از مسیر پیشرفت و انکشاف باز داشته و از منابع آن غرب جهت چرخش ماشین اقتصادی خویش  به گونه مفت استفاده میکند  و منحیث ابزار در بدنامی دین مبین اسلام از جریانات کنونی استفاده میکند.

تدریس نظامهای اسلامی در حقیقت موجب رشد افراطیت و تندروی نیست، چونکه اسلام اساسا در نظامهای خویش عدالت، وسطیت و مشورت را خطی مشی خویش قرار داده، انسان و جامعه را تربیه می نماید..

اسلام در حقیقت مجموعه از نظامها است، که همه با هم باید پذیرفته شود یا به عبارت دیگر نظامهای اسلام تجزیه شده نمیتواند، که برخی از آن در جامعه تطبیق و برخی از آن معطل شده جای آنرا نظامهای بیگانه فرا گیرد.. و مشکلاتیکه ما شاهد آن در جهان اسلام استیم در حقیقت زاده همان نظامهای بیگانه است که در جهان اسلام دارند تطبیق میشوند!

در حقیقت تحقیق سر گفتگوهای نظام سیاسی اسلام هم یک محاوله و تلاش مشبوه است، تا اذهان محصلین عزیز پوهنتونهای افغانی را مبتلا به شک و ابهام نماید ودر ساحه اکادمیک افغانستان  دروازه را برای بحثهای باز نماید که اهداف جنگ فکری استعمار را کمک کند .. بحثهای که نهایتش این خواهد بود که بگویند: نعوذ بالله که قرانکریم کتاب خداوند متعال نیست ! حاکمیت در روی زمین از آن الله متعال  نیست! و ما ملزم نیستیم تا شریعت اسلامی را منحبث قانون بپذیریم! و باید دین در سیاست و امور دیگر مداخله نه کند! دین فقط منحصر به امور عبادی شود..!.

در حقیقت این گونه تلاشهای دنباله همان پدیده جدایی دین از سیاست است که در نهایت میخواهند دین مبین اسلام را از ساحه تنظیم امور زندگی انسانی سبکدوش نموده و انسان خود را مالک و تصمیم گیرنده امور خویشتن محسوب نماید.

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Leave A Reply