تصریحاتی خدمت واکدار ویب سایت افغان جرمن

محمد داؤد مومند

330

با کمال تأسف ملاحظه نمودم که دپلوم انجنیر صاحب قیس جان کبیر مالک و واکدارسایت پیراخ و چار پلاق افغان جرمن، کامنتی را رقم فرموده اند، که نه تنها بی لزوم و بی ارتباط است، بلکه از نظر مطلب، چنان مخدوش کننده و نان مناسب است که برای یک جوان منور و تحصیل یافته و باشنده جهان غرب، سیاه کردن همچو چند سطر، مایۀ تنرل فهم و دانش شان تلقی میگردد.

شاغلی انجنیر صاحب کبیر، چند سطری را عنوانی شاغلی حسیب الله،  چنین سیاه ساخته اند:(حسیب جان، فکرمیکنم که هدف سمندر خان کلاه پکول است. ایرانی ها پکولکی و چپنکی در جان افغان های خوش باور میزنند و شاغلی داوود مومند غلی خود را به هر دلیل که است، میگیرد، اما در مقابل «دانشگاه» به عوض پوهنتون قد قد ایستادگی کرده و تا آخرعمر مبارزه میکند.)

گذشته از طرز نگارش ضعیف این پاراگراف، این نوشته از نگاه پیغام و محتوی، فاقد منطق و فاقد روحیۀ متعارف نهفته در معنویت ارثی جامعۀ ماست.

اکنون ماده وار به نکات مورد متنازع الفیه مرقوم در نوشته قیس جان گرامی میپردازم.

یک – سؤال شاغلی حسیب عنوانی سمندر خان برقع پوش بود، نه جناب قیس جان کبیر، رهبر و مالک سایت افغان جرمن.

دو – به اساس اخلاق مطبوعاتی و مسلک ژورنالیزم، شاغلی قیس کبیر باید اجازه میداد که سمندر خان برقع پوش به جواب سؤال شاغلی حسیب میپرداخت و شاغلی قیس جان کبیر نباید به مثابۀ یک اوقی و وکیل سمندر خان برقع پوش، به وکالت او ابراز نظر میکرد.

سه – البته بعد از جواب سمندر خان ، در صورت لزوم، شاغلی قیس کبیر میتوانست تبصره ای داشته باشد.

چهار – شاغلی قیس کبیر با این وکالت خود، حق ابراز نظر و جواب را از جانب سمندر خان برقع پوش سلب نموده که یک روش مطبوعاتی استبدادی است.

زیرا، 99.9 در صد جواب سمندرخان نامبدل، هم از نظر کلمات و هم از نظر مطلب باید متفاوت از آنچه میبود که شاغلی قیس کبیر نوشته است.

پنج – این وکالت شاغلی قیس جان کبیر موجب میگردد که سمندر خان نامبدل به حکم احترام به نظر و حکم واکدار ویب سایت افغان جرمن، اظهار نظر مخالفی کرده نتواند و مجبوراست بگوید بلی قربان، چنانکه نوشت: (دل به دل راه دارد) که طبعاً یک اجحاف معنوی و کار نادرست است!!

شش – جملۀ دل به دل راه دارد، سمندر خان مستعار نویس، نمایشگر یکنوع روده بندی میان شاغلی کبیر و سمندر خان چادری پوش است.

هفت – این عمل نادرست شاغلی قیس کبیر، در عین حال یکنوع اهانت به سمندر خان برقع پوش یا نامبدل است، زیرا چنان به نظر میرسد که که گویا سمندر خان نامبدل از نظر اصطلاح حقوقی یک شخص «عدیم الاهلیت» است، در حالیکه سمندر خان در کامنت نویسی ولو که کاملاً فاقد محتوای منطقی و علمی باشد، مرتبت کاندید اکادمسین و استاد را دارد.

هشت- همچو عجله و وکالت بیجا و ناروا این ذهنیت و تلقی را نیز تداعی میکند که سمندر، شاید نام  مستعار خود جناب قیس جان کبیرباشد.

نه – این عجله به گفتۀ مردم ما مهر تأئید میگذارد که :(عجله کار لغمانی است)

ده – شاغلی قیس جان کبیر بدون کدام ارتباط منطقی نام این قلم را در پاراگراف خود شامل ساخته که گویا ارزو دارد با تبر و تلوار به چلنج شان جواب مثبت بدهم!

مگر اینکار موجب ضیاع وقت ما نمیگردد و یک چلنج طفلانه نیست؟

یازده – شاغلی قیس جان کبیر بالاتر گفته، مرا متهم به بزدلی ساخته که چرا جواب ایجنت گماشته شدۀ شان یعنی سمندر خان نامبدل را ندادم و خود را (غلی) گرفتم؟

دوازده – قیس جان کبیر هم با کمال ضعف شعور ملی مرا، مورد ملامتی قرار میدهد که چرا در ضدیت با استعمال اصطلاح ایرانی «دانشگاه» به عوض پوهنتون قد قد ایستادگی نموده و تا آخر عمر مبارزه میکنم؟

این را گویند ضعف شعور ملی!!

سیزده – محترم قیس جان کبیر!

بخوان و بدان که خواندن چرندیات و هتاکی و فحاشی گروه لایشعر و لایعقل ایجنت های برقع پوش استخدام شدۀ ویب سایت افغان جرمن که اصلاً  فاقد نجابت و شهامت، آشکار ساختن شخصیت و هویت خود ها هستند ومانند خفاشان تنها در تاریکی به پرواز میایند، نه تنها ضیاع وقت است بلکه دال به بی بصری خواهد بود، اینکه جناب شما با وجود مصرو فیت های قابل درک، وقت مطالعه آن را دارید و به تأول و تفسیر آن میپردازید، مبارک تان باشد.

چهارده – مرا متهم به (غلی بودن) یعنی بزدلی نیز ساخته اید!

بخوان وبدان که این قلم هرگز و هرگز در راه مبارزه مطبوعاتی و برحق خود، از مسامحه کاری و فرصت طلبی و جبن و مصلحت گرایی و الچه مذهبی و (غلی ) بودن کار نگرفته و نخواهم گرفت.

کسیرا که حسابش پاک است از محاسبه باکی ندارد.

گپ و اتهام بیجا و نادرستت را پس بگیر،عطایت به لقایت.

پانزده – بخوان و بدان که من در مصاف مطبوعاتی خود تمام کته سران ویب سایتت را اگر استاد است و اگر مححق و یا مؤرخ به شمول وکیل مدافع قانونی تان بنام شاغلی «کوهی» چنان مسکوت و لا جواب ساختم، که تا امروز نامی از او در ویب سایت تان دیده نمیشود.

مضامین من در سایت وزین آریانا افغانستان، گواه مستند و انکار ناپذیرادعای فوق الذکر من است و اگر خواسته باشید حاضرم لست عناوین آن مضامین را برای تان بیرون نویس کنم.

جناب تان فراموش کرده اید اگر من مانند ایجنت های برقع پوش تان در مقام بلی گویی شما قرار میداشتم، دو بار ویب سایت جبون و ترسو و پله بین شما، حق مطبوعاتی مرا در ویب سایت تان سلب نمیکرد؟

این قلم مانند بزرگواران ویبسایت وزین آریانا افغانستان با ویب سایت شما مقاطعه نکرده ام.

بعد از اینکه بابای مبارزان ملی، مغفور استاد هاشمیان در ویب سایت شما به سویه کوچه و بازار توهین شد، از من تقاضا نمود که طی یک ابلاغیۀ معاً، به مقاطعه ویب سایت افغان جرمن بپردازیم. ولی من امر آن مبارز بزرگ ملی را نه پذیرفته و به حق گویی و حق پرستی خود در ویب سایت تان دوام دادم. سخن های عریان من در مورد حسن شرق و سوابق اخلاقی کثیف او به گوش ویب سایت افغان جرمن گرانی کرد و از همکاری بیشتر من معذرت خواستید.

حسن شرق در ویب سایت شما از چنان اعتباری بر خورد دار بود که استاد سیستانی تا امروز از ترس، حتی یک پاراگراف در مورد خیانت های او ننوشته است. که البته از گذشت چندین سال و بعد از من، داکتر صاحب سید عبدالله کاظم این تبو و طلسم را شکست.

بار دوم هم طرح سؤالات من عنوانی یک نویسنده ویب سایت شما، که خودت او را به لقب استاد یاد میکردی، ویب سایت شما را به مرض تب لرزه مبتلا ساخت و عجیب اینکه آن استاد شما، گناه ویب سایت افغان جرمن را به گردن خود انداخت و ازمن معذرت خواست. در حالیکه موصوف هیچگونه مسئولیت و تقصیری در زمینه نداشت و نباید در حمایت ویب سایت افغان جرمن، از من معذرت میخواست.

ولی به هر صورت خود را سعاتمند میدانم که ویب ساخت پیراخ و چار پلاق شما قدرت هضم و نشر مطالب مرا نداشت و ندارد و یک عضوکمیته تحریر تان مرا آدم شورشی قلمداد نمود. زهی سعادت و خوشبختی.

شانزده – سمندر خان نقاب پوش چنین سیاه کرده است:(همان گپ کرزی است: ما شیر هستیم، شیر!!! . ایرانی ها بر سر شما کلاه میگذارد و شما از جان تان خبر ندارید.) این جمله را به جز مهملات و چرندیات چیزی دیگری نمیتوان عنوان کرد که قابل جواب و یا تبصره باشد.

این آغا به یک اصطلاح مبتذل ایرانی «کلاه گذاشتن» نشخوار میزند، که خود همچو کلاه را اولتر همه بر سر مبارک خود گذاشته است، تا دیگران.

صور صرافیلی این آغا معلوم نیست که از کدام محشر خبر میدهد، محشر صغری یا محشر کبری، که دیگران به خواب مرگ خفته اند و او تنها ذاتی است که در بیخبری عالم، با خبر است.

و جناب شما نیز طفلانه در جوابت به شاغلی حسیب، گپ کلاه او را که یک صرفاً یک اصطلاح ایرانی است، به کلاه پکول تعبیر نموده و به تفسیرنادرست  گفتار بیجایش پرداخته یی.

زمن بر قیس جان باشد سلامی

که پیغام سمندر داد ما را

ولی تفسیر او در حیرت انداخت

خدا و جبرئیل و مصطفی   را

ثانیاً هم، نام سمند خان برقع پوش تان یک نام خیالی و مستعار و جعلی است که شهامت ابراز هویت و شخصیت خود را ندارد. آیا مناقشه و ابراز ادله با کسانیکه موجودیت خارجی ندارد، ضیاع وقت نیست؟

اگر سمندر، نام یا تخلص حقیقی این شبح است، وجدانی و شرافتمندانه به تأئید  بپردازید، زیرا خودت و اعضاء کمیته تحریرت، میداند که کدام نام حقیقی است و کدام نام مستعار.

جناب شما در جواب تان عنوانی شاغلی حسیب الله، مانند رمالان چوت انداز پورته کردید که: (فکر میکنم که هدف سمندر خان کلاه پکول است. ایرانی ها پکولکی و چپنکی در جان افغان های خوش باور میزنند.)

دپلوم انجنیر صاحب محترم!

بخوان و بدان که منظور سمندر خان نامبدل نه کلاه پکول است، نه سلۀ  سیاه رهبران مذهبی هزاره، نه کلاه قندهاریست، نه کلاه شینواری، نه کلاه رنگارنگ ازبکی است و نه کلاه گرد سفید ملایی و یا کدام نوع کلاه دیگر.

سمندر خان نامبدل صرفاً به یک اصطلاح ایرانی نشخوار میزند، نه کلاه  پکول. به عبارت دیگر منظور به عاریت گرفتن اصطلاح ایرانی او، از فریب دادن و حقه بازی و فریفتن و احمق ساختن است.

اما اینکه خودت نوشته یی که (ایرانی ها پکولکی و چپنکی در جان افغان خوش باور میزنند) باید توضیح نمود که خطرناک ترین طریق و شکل تجاوزاستعمار، تجاوز و تاراج فرهنگی یک جامعه است، چنانکه بانیان این استعمار فرهنگی صفوی ها و تسلط دوره نکبت بار ایشان در وطن ماست که زبان پشتون ها را با آلۀ زبان بری میبریدند و تمام مردم را مجبور به فارسی گفتن میساختند، چنانکه نه تنها زبان بومی مردم هزاره را تغییر دادند بلکه ایشان را مجبور به پذیرفتن مذهب شیعی نیز ساختد و در نتیجه همچو پالیسی جنایتکارانه، درز و افتراق عمیق مذهبی و زبانی را در یک قسمت بزرگ سرزمین ما پایه گذاری کردند، که همان پالیسی دوره صفوی ها در دوره حکومات جنایتکار جهادی تداوم پیدا کرد که نتیجۀ آن موجودیت همین اختلاف و افتراق قومی و مذهبی و لسانی است که در مطبوعات به سویه جهانی قابل سمع میباشد.

یکی از اهداف همچو پالیسی همانا ترویج و تعویض اصطلاحات وطنی به اصطلاحات ایرانی درزبان دری وطن ماست.

طوریکه در مطبوعات به سویه جهانی ملاحظه میگردد بیشتر از نودو پنج فیصد روشنفکران و نویسندگان دری زبان ما امروز عمداً و شعوراً به ترویج اصطلاحات ایرانی مانند: دانشگاه، دانشکده، موشک، گفتمان، ویژه، واژه، واکنش، رای زنی، نخست وزیر، دادگاه، دادستان، بیمارستان، نشست، گفتگو، شهر دار، ویراستار، پیراستار و صد های دگر مود روز ساخته و در قسمت معقولیت و حقانیت آن حتی به ابراز دلایل مبتذل و مزخرفی نیز میپردازند.که دال بر ضعف و شعور و وجدان ملی شان است. ترویج اصطلاحات ایرانی برای مردم ما در حقیت نشخوار زدن بر مدفوع ایران پرستی و ایرانیت است.

با کمال تأسف دیده میشود که به استثناء داکتر صاحب سید عبدالله کاظم تمام این اصطلاحات ایرانی در نوشته های نویسندگان دری زبان ویب سایت افغان جرمن ادامه داشته و دارد و زعامت این ویب سایت حتی حاضر به صدور یک اعلامیۀ نشده است که همکاران قلمی خود را از ایران پرستی و پرازیت بی فرهنگی بر حذر دارند.

پس واضح میشود که مستند به قول شما، ایرانی ها ، نه تنها به طور پکولکی و چپنکی در جان افغان های خوش باور ما میزنند بلکه صلاحیت و قدرت و نفوذ آن را دارند که به جان مجریان وطندوست ویب سایت افغان جرمن نیز بزنند.

مگر چنین نیست قیس جان کبیر؟

هفده – شما خیلی هم نادرست نوشتید که:(. .و شاغلی داوود مومند غلی خود را به هر دلیل «دلیلی – مومند) که است، میگیرد، اما در مقابل استعمال دانشگاه به عوض پوهنتون قد قد ایستادگی کرده و تا آخر مبارزه میکند…)

بادارگلم قیس جان کبیر!

رحمن بابا میفرماید:

په نظر د ………………

خر موره لعل او ګوهر دری واړه یو دی

جناب شما با تمام زیرکی و هشیاری و داشتن عقل سلیم و بدن سالم خداداد، تان خرموره را با لعل ناب بدخشان در یک ترازو، توزین میکنید یعنی جواب به مهمل گویی سمندر خان برقع پوش را که فوقاً پوچ بودن و واهی بودن آن را برایت توضیح و تصریح نمودم، با جواب در برابر ایادی و شاطران ترویج اصطلاحات ضد ملی و تاراج فرهنگی ایران که میراث سرطانی ایران زمان تسلط صفوی هاست در یک ردیف قرار میدهید.

طوریکه قبلا نیز عرض نمودم که قدرت های جبار و ظالم و ستمگر و حریص استعماری به اشکال و اهداف سه گانه ذیل به تجاوز میپردازند: تاراج فرهنگی، اشغال و تسلط بر منابع اقتصادی.

ولی خطرناک ترین شکل استعمار همانا استعمار کلتوری و ثقافتی و فرهنگی است. زیرا بدین وسیله ذهنیت و اخلاق مردم را در مورد ارزش های معنوی یک جامعه تخدیر نموده و جامعه را در برابر هرگونه جنایات و خیانت های ضد ملی قوت استعماری خود بی تفاوت میسازد. و بدین وسیله دوام پالیسی استعماری و اهداف شوم خود را تداوم می بخشند.

این قلم با داشتن درک و شعور همچو پالیسی مخرب و رذیلانه ایران، وظیفۀ ملی و وجدانی خود میدانم که در جوار و کنار عناصر اصیل ملی، علیه ترویج اصطلاحات ایرانی و به قول استاد معروفی گرامی تاراج فرهنگی ایران مبارزه کنم، زیرا من شیر یک مادر افغان را خورده ام و در برابر همچو خیانت ملی و ضد وجدان معشری ملی خاموش مانده نمیتوانم.

من بلا ناغه و هر روز در مطبوعات و میدیا کامنت های خود را مینویسم و تا زنده ام وظیفه ملی و وجدانی خود را تا جائیکه برایم مقدور و میسر است انجام میدهم.

اینکه این مبارزۀ من در نظر حضرت عالی و برخی از نوابغ سایت تان بی ارزش است، به وجدان و شرافت ملی خودت و منتقدان من در زمینه تعلق میپذیرد.

انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس

تا کس نکند رانجه به در کوفتنت مشت

با عرض حرمت و معذرت از اشتباهات املایی

***************************************

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.