تلخیصی از مضمون استاد سیستانی در مورد باختری بی فرهنگ

محمد داؤد مومند

408

                      تلخیصی از مضمون استاد سیستانی در مورد باختری بی فرهنگ

تبصره ای از این قلم: از مردن واصف باختری توسط نوشتۀ استاد جهانی اطلاع یافتم، بعداً نیز مضمون حیرت انگیز شاغلی محترم میرزاده صاحب، درین سایت بدست نشر رسید.

من هرگز شعر و یا مضمونی را به قلم واصف باختری ندیده و نه خوانده ام، ولی از زبان بابای مبارزان ملی، خلد آشیان، استاد هاشمیان شنیده بودم که واصف باختری، صاحب تمایلات چپی و ستمی است.

مجلۀ ملی آئینه افغانستان، نزدیک به چهل سال قبل توسط استاد هاشمیان در لاس انجلس، به نشرات شروع کرد، که میتوان کلکسیون آن را به حیث یک دائرت المعارف اوضاع تاریخی و جریانات معاصر کشور قلمداد نمود. واصف باختری هم در لاس انجلس زندگانی داشت، ولی به خاطر ندارم موصوف با مجلۀ ملی و انقلابی مذکور، همکاری قلمی نموده باشد، و دلیل آن روشن است، تضاد فکری واصف باختری ستمی با افکار تند و آشتی ناپذیر ملیگرایانه استاد هاشمیان.

استاد جهانی و شاغلی میرزاده، از صلابت ادبی و نظم سرایی واصف باختری صحبت میکنند.

ولی از کدام ادب؟

ادب در خدمت ادب، یا ادب در خدمت مردم؟

آیا میتوان ادب و نظم سرایی بدون یک رسالت و پیغام به مردم را، ادب دانست؟

به عقیدۀ این کمسواد هرگز نه.

ملک الشعراء بهار، کلام موزون بدون رسالت را، «نظم» مینامد و کلام موزون دارای پیام و رسالت را «شعر» میخواند، چنانکه گفته است:

ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت

وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت

بهار د یک قسمت دیگر میگوید:

صنعت و سجع و قوافی نظم است و شعر نیست

خلیلی در رسالۀ مبتذل عیار خراسان، جهالت بچه سقو را، بیشرمانه به امی بودن حضرت پبامبراسلام، توجیه و قابل اغماض و چشم پوشی میداند، ولی همۀ مسلمانان جهان میدانند که قرآن کریم از زبان حضرت پیامبر اسلام جاری شده که کتاب مقدس یک ربع نفوس جهان است، و بزرگ ترین فلاسفه و دانشمندا ن جهان به حقانیت آن، مانند علامه سید جمال الدین افغانی، علامه شیخ محمد عبده، علامه داکتر اقبال، مولانا ابوالکلام آزاد و صد های دگر به حقانیت و عقلانیت آن اعتقاد دارند.

ولی برعکس از زبان جاهل برزگ، یعنی بچه سقو چه مدفوعی برون جسته است؟

بروید مرغ جنگی و بودنه جنگی کنید، بروید بچه بازی کنید و ترنگ خود را خوش بگذرانید و ….. !!!!

این است مقایسۀ سفیهانۀ خلیلی منافق و نا مسلمان، بین بچۀ سقو جاهل و بی ناموس با پیامبر اسلام.

تشابهات سفیهانه واصف باختری ستمی، شعله ای و بی فرهنگ، در مورد رسالۀ مبتذل عیار خراسان در مورد بچۀ سقو، از نگاه سفاهت و رذالت، در موازات مقایسۀ گساتخانۀ خلیلی قرار دارد. به این توضیح و تفصیل:

یک – واصف باختری، بیشتر انتقادات از بچو سقو را معلول گرایش های قومی و قبیله ای میداند.

که یک کذب و دروغ محض است. مراجعه شود به نوشته های مؤرخین و دانشمندان صادق مانند علامه کاتب، شخصیت عرفانی ملک الشعراء استاد بیتاب و دیگران.

دو: واصف باختری بد فعلی بچه سقو را به اعمال نادرست نادر افشار، تیمور لنگ، یعقوب لیث صفار و دیگران، خیلی سفیهانه و مغرضانه و احمقانه به مقایسه میکشد!!!

آیا ذوات مذکور مانند بچۀ سقو تبعۀ افغانستان بودند؟

چرا واصف باختری در زمینه از دادن مثال یک تبعۀ افغان، بیچاره و عاجز است؟

این بچۀ سقو جاهل و داکو بود که نهضت بزرگ امانی و زحمات ده ساله اش را با خاک یکسان ساخت، ولو این عمل شیطانی را با حمایت انگلیس انجام داده باشد و یا بدون حمایت انگلیس، نتیجۀ هردو حالت، منتج به یک نتیجه، یعنی تباهی افغانستان است.

افتخار به غازی محمد نادر خان، قهرمان معارک استقلال و نجات کشور و برادران، یاران و یاوران قهرمانش که بساط شر و فساد و فتنۀ بچۀ سقو و یاران بی ناموسش را از سر ملت و مردم افغانستان برچید.

سه: حمایت سفیهانه و مغرضانه و جاهلانۀ واصف باختری از بچۀ سقو و آن را صبغۀ قومی و قبیلوی یعنی پشتونی دادن، دلیل بزرگ بی فرهنگی و خبث باطنی و ذهن ستمی واصف باختری است.

لعنت بر دانش ستمی او، لعنت بر افکار ضد ملی او، و لعنت برصلاحیت ادبی مغرضانه اش که در خدمت افتراق ملی به کار رفته است.

اکنون بعد از تذکرات فوق الذکر، به تحریر تلخیص یک مقالۀ استاد سیستانی میپردازم که به استقبال، نوشتۀ هم صنفی و دوست گرامی ام رفعت حسینی در مورد مقدمۀ واصف باختری بر رسالۀ مبتذل عیار خراسان استاد خلیلی تحریر داشته اند.

ناگفته نماند که اولین نسخه ای، اولین چاپ رسالۀ عیار خراسان، توسط ماما و دوست بزرگوارم مرحوم سناتور صاحب غلام نبی چکنوری، از پیشاور برایم ارسال گردید.

اصلاً باور نمیکردم که رسالۀ مذکور به قلم خلیلی، که مشاور مطبوعاتی اعلیحضرت بود و اعلیحضرت به التجای او در یک نظم، مبنی بر نداشتن سر پناه، لبیک گفت و در کارته پروان یک دربند خانۀ دو منزله کانکریتی برایش اعطاء نمود، نوشته شده باشد.

التجاء نامه خلیلی به اعلیحضرت به این مطلع آغاز شده بود:

عرضی است در جناب تو ام داد کن زلطف

ای شهره گشته نام تو در داد گستری

ولی گفته اند:

عاقبت گرگ زاده گرگ شود

گرچه با آدمی بزرگ شود.

قابل تذکر است که شاه، خلیلی را از چنگ غضب سردار صاحب داؤد خان صدراعظم مقتدر کشور نجات داد، ولی خلیلی یک آدم نمک حرام و بی پاس بود.

باید استخوان های پوسیده این آدم مکار که جسد او توسط ارشد الشیاطین بحران الدین ربانی  لعنت الله علیه از پشاور به کابل انتقال یافت و در مقبرۀ مطهر علامه صاحب افغانی به گور سپرده شد، برداشته شده و در پهلوی بادارش بچه سقو، به گور گردد.

شاغلی سیستانی مینویسد: درود بر آقای رفعت حسینی که در نقد خود بر مقدمۀ واصف باختری نوشته اند « بچه سقو سر نوشت و روزگار آیندۀ انسان های میهن مرا، نابود و تبه ساخت.»

من هرگز فکر نمیکردم که واصف باختری، آن شاعر معروف ..و یکی از منسوبین نامدار جریان چپ (شعلۀ جاوید) چنین کوچک گردد که از یک عنصر بی ناموس و یک بیسواد و دشمن علم و معارف و یک دزد و جانی و جاهل و یک متجاوز به کودکان و دختران و ناموس مردم کابل بدفاع بر خیزد و به این ادعای سفیهانه که اوایل زندگانی رجال تاریخ سازی چون یعقوب لیث، و تیمور لنگ و نادر افشاریکسان بوده است؟؟؟؟

پس چرا کلکانی مورد طعن و لعن و شماتت مؤرخان و نویسندگان افغان قرار گیرد؟

…. ولی کلکانی چه کرد؟

از دزدی به آغوش انگلیس در پیشاور شتافت و بعد با حمایت یک روحانی مرتجع وابسته به انگلیس بر کابل حمله کرد و یک نظام مترقی و مدنی و معارف پرور و عادل و دادگستر را سرنگون کرد و از روز اشغال ارگ تا روز فرار از ارگ توسط قهرمانان بزرگ ملی، از چور و چپاول و تجاوز بر مال و ناموس مردم دست نگرفت.

…مبارزین ملی و مخالفین خود را مثل گوسفند ذبح میکرد و از چنگگ قصابی می آویخت.

از مثله زدن و در آتش انداختن انسان ها در کابل و وردک و لوگر و کاپیسا دریغ نورزید.

(کتاب تذکرالانقلاب فیض محمد کاتب، شاهد این ادعاست.)

از بچه سقو هیچ چیزی به جز دزدی و قلدری و اوباشی و بی ناموسی به مردم کوهدامن به میراث نماند. روش حکمرانی بچه سقو را در عملکرد  حکومت ضد ملی ربانی – مسعود در دهه 90 قرن گذشته میتوان به خاطر آورد و به همین خاطر آن را سقوی دوم میگفتند.

واصف باختری که به اصطلاح روشنفکری از سنخ شعله جاوید بود و خود را یک سر و گردن بلند تر از به اصطلاح روشنفکران خط مسکو میدید، چگونه وجدانش به او اجازه داد تا از یک جاهل و ضد ترقی و ضد علم و ضد مظاهر تمدن را، برغازی امان الله که یک سمبول وطنپرستی و علم پروری و یک رهبر آهنین ضد استعمار انگلیس و آزادی خواه بزرگ و بنیان گذار معارف مدرن در کشور بود، برتر شمارد. و با لفاظی شاعرانه، بچه سقو را همتراز نوابغ نظامی چون یعقوب لیث و نادر افشار بگوید و او را از چنگال تاریخ نجات دهد.

رفعت حسینی، مقدمۀ واصف باختری را بر رسالۀ ارتجاعی عیاری از خراسان خلیلی، برای ستایش نا بجای بچه سقو، نا بخردانه و نا آگاهانه دانسته و میگوید:

متن این مقدمه، همانند خود کتاب، نه تنها عقلانی و مدنی نیست بل سیاسی – اجتماعی بشمار نمی رود. پرسش این است که چگونه یک مارکسیست و چپی، با اصطلاح آشنا با اندیشه های به اصطلاح مترقی و مدنی بر شاهراه (ارتجاع) گام میگذارد؟

رفعت حسینی متذکر شده که: واصف آنچه را بچه سقو مرتجع بهمراهی روحانیون استبداد گرای مرتجع، در برابرنهضت مدنی – انسانی امانی انجام داده، با چال و فریب و تقلبی شبیه مذهبیان (خیزش حبیب الله کلکانی) می خواند، و نیز با جفا بر تاریخ باختری از واقیت گریز میکند، که اگر بچه سقو پیشنیه ای راهزنی داشتد هیچ پروا ندارد، زیرا اوایل زندگی نادر افشار و الپتگین و تیمور و یعقوب لیث نیز پاکیزه نبوده است.

واصف در این مقدمه گونه اش، مثل شعرش درین متن فقط لفاظی می کند. مگر بین شعر خیالی و متنی که انسان فهمیده بر تاریخ حقیقی و آدم های واقعی در تاریخ مینویسد، تفاوت بسیار است. و نویسندۀ دانا برین معاییر، استوار می پاید.

من نمی خواهم متنی ادیبانه + شاعرانه در مورد تاریخ سرزمینم بخوانم. بچه سقو سرنوشت و روز گار آیندۀ انسان های میهن مرا نا بود و تبه ساخت. رفعت حسینی.

صاحب قلمی بنام (الماس طبیعی) در پای نقد آقای رفعت حسینی نوشته است:« به واصف باختری لازم بود بر اهمیت و اصولی بودن نوشته مستوفی بچه سقو [خلیلی] چیزی مینوشت و با دلایل، اصولی بودن و علمی بودن رساله را مطرح مینمود و کار های قبلی و تاریخی را با این نوشته مقایسه میکرد، چون چیزی نیافته به ناچار طفره رفته تعریف و تمجید رهبر دزدان را نموده است و او را با بی شرمی تمام با کسانی مقایسه کرده که هیچ قابل مقایسه نیست. به آثار پشتون ها اگر اعتماد نمی نمایند و میگویند که برمبنای تعصب زبانی مذمت بچه سقو را کرده اند در مورد غبار و فیض محمد کاتب، چی بهانه میآورند؟

افغانستان در مسیر تاریخ را اکثریت اهل مطالعه، مطالعه نموده اند. جالب تر از کتاب غبار، تذکرت الانقلاب کاتب هزاره است که وقایع کوچک و بزرگ دوره بچه سقو را تاریخوار نوشته است.»

جملۀ ذیل استاد سیستانی، خیلی جالب به نظر میرسد:«… ولی از آنجایی که هدف برجسته ساختن بچۀ سقو در سیمای یک جنگجوی تاجک تبار است، واصف باختری از سکوی یک سخنور چیره دست تاجک تبار تمام قوت و فشار خود را برای بزرگ جلوه دادن بچۀ سقو وارد کرده است.

ختم

***************************************

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.