اوضاع بدیست! / حجت مهرپورعالمی

0 531

چند روز پیش عزم سفر کردم به سمت زادگاهم، مدتی بود که هوای زندگی‌بخش زادگاهم را تنفس نکرده بودم. رخصتی‌های پایان سمستر فرصت خوبی بود برای دوباره به زندگی کشیده شدنم. عزم سفر کردیم، از کابل الی شهر غزنی به هر نحوی که بود سفرمان بدون کدام اتفاق قابل ملاحظه‌ای ادامه یافت. حدود ساعت ۹ بود که از غزنی حرکت کردیم؛ من در مجموع عادت خوابیدن در جریان سفر ندارم، به تابلوهایی که در کنار و گاها بالای سرک نصب شده اند توجه دارم، بماند اینکه در آن همه تابلوها چی نوشته شده بود؛ اما آخرین تابلویی که خواندم را خوب به یاد دارم که نوشته بود: “خداحافظ، سفر بی خطر” و این تابلو بیانگر به اتمام رسیدن محوطه شهر غزنی بود؛ حدود ۲۰ متر به پیش رفتیم که ناگهان صدای انفجار به سکوت من، خواب اکثر همسفرانم و داستان گویی راننده پایان داد. سپس صدای شلیک گلوله چنان نزدیک بود که گویی هدف شان ما هستیم آن‌هم از نزدیک‌ترین فاصله. دقیق که متوجه شدم دیدم که موتر نظامی خانه‌ای را که حدودا ۲۰ الی ۳۰ متر از سرک فاصله داشت هدف قرار داده است. راننده عجالتا موتر را توقف داد و چند متری به عقب آمد و در پشت دیواری پنهان شدیم. تک دیواری بود که از چهار دیواری دوکانی یا خانه‌ای باقی مانده بود؛ بلی ما توقف کردیم تا از گزند جنگ در امان باشیم. صداهای شلیک تفنگ و راکیت از فاصله خیلی نزدیکی به گوشم می رسید؛ از بس همگی ترسیده بودیم هیچ‌کس جرأت نمی کرد از پشت دیوار بیرون برود و ببیند که کی کی‌ها را و کی‌ها کی را می زنند؟
چند دقیقه‌ای همین‌گونه گذشت، ناگهان دیدیم که سربازان اردوی ملی هم در کنار ما آمدند، با ما حرفی نمی زدند، گویا پوسته شان به دست طالبان افتاده بود، یکی شان در دستش گلوله اصابت کرده بود و خونریزی داشت. سربازان راکیت می زدند و طالبان جواب شانرا راکتی‌تر می‌دادند‌. در آن جریان ما بودیم و ترس و وحشت و مرگی که تنها چند متر با ما فاصله داشت. در آن سمت حدودا ۲۰ متر پسرانی را دیدم که ترسیدن ما را به سخره گرفته بودند و به گریه بعضی از همسفران اناث ما هی می خندیدند، انگار تنها ما بودیم که از جنگ ترسیده بودیم، پسرانی بودند حدودا ۱۰ الی ۱۵ سال که هر کدام شان در آن وقت روز باید در مکتب می بودند، اما افسوس، مکتب ندارند که هیچی، آن قدر در میدان چنین جنگ‌هایی بوده اند که حالا به نو واردانی چون ما می خندیدند. چند لحظه‌ای همین‌طور راکتی گذشت، تا اینکه یکی از سربازان اردوی ملی به ما هدایت داد تا هرچه زودتر برویم و فرار کنیم. ما هم با صدها بسم الله گفتن از پناهگاه نه چندان امن مان بیرون شدیم و خوشبختانه که نجات یافتیم. ترس جنگ همگی را ساکت کرده بود، انگار همهء ما گنگ بودیم. هیچ کسی چیزی نمی گفت یا اگر می گفت هم نه یارای گفتن داشت و نه بقیه یارای شنیدنش را. نیم ساعتی همین‌گونه گذشت، تا اینکه به سخن آمدم و از راننده پرسیدم که این چی وضعیه؟ ۲۰ متر از مرکز شهر دورتر بود، چرا پولیس‌های داخل شهر به کمک نیامدند؟ راننده خندیده گفت “سر ما هر روز همی حال است، هیچ‌کس پروای کسی را ندارد، فقط امو پولیس‌های امو پوسته که سرش حمله شده باید مقاومت کنه بس!”
این قصه بماند؛ چند روزیست که بالای شهر غزنی حمله شده، اما دولت غافل که نه؛ آگاه، غافل به مانند همان پولیس‌های مرکز شهر به کمک شهر غزنی اصلا نمی شتابد. ضمنا حالا که برود چی فایده؟ تسلیحات لازم را گرفته اند، تخریبات لازم را کرده اند، زور آزمایی لازم را به رخ دولت و دنیا کشیده اند. حال پس گرفتن شهر غزنی که هیچ، لوی درستیز صاحب با بی شرمی تمام فقط امیدوارست که تا ۲ روز دیگر جریان جنگ به نفع دولت تغییر کند. یعنی چی؟
اکنون که شهر را بعد از یک هفته بگیری آیا تسلیحات نظامی بر خواهد گشت؟ آیا آن همه تخریبات ایجاد شده به عمران و آبادانی مبدل خواهد شد؟ از همه مهم‌تر آیا این همه شهیدان دوباره زنده خواهند شد؟ رئیس جمهور کشور، به همان پسران نابالغی می ماند که در جنگ خنده بر لب دارد و به گریه ما می خندند. آری تو ای غنی! تو به گریه این همه یتیم شده، بیوه شده، مادران بی فرزند شده میخندی؛ قصد ات اگر خندیدن به گریه و کشته شدن ما نباشد چرا اصلا از اول مانع ایجاد چنین جنگ‌هایی نمی شوی؟
بدتر از تو ای غنی! شاه حسین‌های تو اند که به دروغ امنیت غزنی را خوب توصیف می کنند.

سرخط ورځپاڼه

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Leave A Reply