آیا پشتون ها قبیله گمشده بنی اسرائیلی هستند؟

به قلم : محمد شریف منصور

0 1,785

بسم الله الرحمن الرحیم

بر کسی پوشیده نیست که در این برهه حساس تاریخی
چهره های پشت پرده بیش از هر زمان دیگری میکوشند تا وحدت ملت مان را از بین ببرند .
جنگ روانی و تبلیغاتی برای گسستن شیرازه وحدت افغانها به شدت جریان دارد و نبود یک پایگاه ضد جنگ نرم در افغانستان به آنها توانایی بیشتری برای جولان میدهد .
از سوی دیگر کسانی که در دامان این ملت زاده شدند و در میان این ملت رشد کردند به یکباره بر علیه تاریخ و فرهنگ ملت و کشور خودشان جبهه گرفته اند ‌، و هر چند وقت یک بار یکی از شخصیت های پرافتخار این مرز و بوم را هدف قرار میدهند ، رحمان بابا (رح) احمدشاه بابا درانی ، شاه زمان کبیر ، شهید محمد داود خان ، شاه امان الله بزرگ و . . . یکی بعد از دیگری مورد اتهام های بی اساس قرار میگیرند و بقیه هم با بی اعتنایی کامل فقط تماشا میکنند ، انگار فراموش کرده اند احمدشاه بابا افغانستان را پس از سال ها مستعمره بودن به یک کشور مستقل و نیرومند مبدل کرد
و شاه زمان کبیر از اولین روزهای تاج گذاری تا آخرین روزهای سلطنتش برای محافظت از تمامیت ارضی میهن کوشید و یک روز خوش ندید و یا امان الله کبیر که افغانستان را از چنگال استعمار روباه پیر بیرون کشید و چه خون دلها که نخورد تا افغانستان را از یک کشور قرون وسطایی به سطح کشورهای اروپایی برساند و محمد داود خان شهید که زندگی خودش را وقف کشورش کرد و در دوران صدارت و ریاست جمهوری با تمام توان برای پیشرفت این کشور کوشید و از بندهای آب تا خط آهن هر پروژه مهمی که در افغانستان به انجام میرسد با نام نامی او گره خورده است ، با آنکه عضو خانواده سلطنتی بود و ده سال به عنوان صدراعظم ایفای وظیفه کرد و حدود پنج سال هم رئیس جمهور بود به استثنای یک خانه گلی چیزی باقی نگذاشت که آن را هم حامد کرزی با خاک یکسان کرد تا قصر سپیدار را اعمار کند ! همان سپیداری که داکتر عبدالله در آن دولت موازی را اعلان کرد!
و حالا به یک باره همه آن فداکاری ها را به فراموشی سپرده ایم .
و اما جنگ روانی :
جنگ روانی پیشینه پنج هزار ساله ای دارد ، بریتانیا حدود ۲ قرن قبل به استفاده از دستگاه های تبلیغاتی برای بی ثباتی افغانستان و سقوط شاه زمان کبیر پرداخت
میاغلام محمد خان چهره مرموزی بود که در کسوت روحانیون به تبلیغ براندازی بر علیه سلطنت شاه زمان مامور شد و حتی انجمنی هم تشکیل داد ولی قبل از آن که بتواند کار مهمی انجام بدهد
توسط شاه زمان و وزیر رحمت الله خان شناسایی و به همراه تمام اعضای انجمن شیطانی اش اعدام شد (۱)
دولت مردان سلطنت درانی هم در جنگ روانی تبحر داشتند چنانکه وقتی محمود شاهزاده شورشی و برادر یاغی شاه زمان کبیر در نبود شهریار به هرات حمله کرد و هرات را تحت محاصره قرار داد زمان خان وفادار نائب شاهزاده قیصر نامه هایی جعلی برای سران سپاه محمود نوشت در آن نامه ها از آنان بخاطر تعهدی که برای دستگیری و تسلیم محمود کرده بودند سپاس گذاری کرد و همچنان وعده سپرد که شاه زمان این خدمت آنان را بی پاداش نخواهد گذاشت ، و سپس نامه ها را به یکی از وفاداران خود سپرد و او را مامور کرد که خودش را به اردوگاه محمود برساند و ترتیبی بدهد که نگهبانان او را دستگیر کنند و به پیش محمود ببرند و بعد پس از اندکی مقاومت خودش را رابط میان زمان خان و سرداران سپاه محمود معرفی کند و نامه ها را به او بسپارد ، نقشه همانطوری پیش رفت که زمان خان انتظار داشت و نتیجه هم مطابق میل او بود ، محمود به سرداران سپاهش بی اعتماد شد و شبانگاه با تنی چند از اردوگاه فرار کرد و سپاهش از هم پاشید (۲)
در حالی که هیچ تعهدی در میان نبود و سرداران محمود اصلا با زمان خان مکاتبه ای نداشتند .
فتح خان هم بوسیله جنگ روانی سپاه پیشدار شاه زمان کبیر را بدون ریختن قطره ای خون متلاشی کرد ، به این صورت که برادر احمدخان نورزائی را به بهانه ای واهی دستگیر کرد و اعلام کرد که اگر احمدخان و سپاهش تسلیم نشوند برادر سپهسالار به دار آویخته خواهد شد و در نتیجه احمدخان شمشیر و سپاه تحت فرمانش را به محمود تسلیم کرد (۳)
صد و اندی سال بعد بریتانیایی ها با تجربه ای که در مبارزه با شاه زمان کبیر کسب کرده بودند دوباره به طور وسیعی به تبلیغات بر علیه اعلیحضرت امان الله خان پرداختند و یکی از مهم ترین دلایل سقوط دولت امانی همین جنگ روانی بود (۴)
دولت پاکستان یعنی جانشین امپراتوری بریتانیا در خاورمیانه هم تلاش کرد تا با استفاده از همین ابزار دولت شهید محمد داود خان را ساقط کند که خوشبختانه موفق نشد .(۵)
جنگ های داخلی در چهار دهه اخیر وسیله ای بوده برای کشورهای دیگر تا منافع شوم خودشان را با دست باز در کشور ما دنبال کنند ، هرج و مرج و بی ثباتی زمینه را برای مداخله در افغانستان مهیا میکند و بیگانگان پس از بهره گیری از جنگ با روس ها ، جنگ با مجاهدان ، جنگ با طالبان و سپس جنگ با امریکا حالا در پی آغاز شروع با پشتون ها هستند ،
حالا هم میخواهند تا با سناریویی جدید و تحت عنوان ” اسلام در خطر است ” جهادی دیگری را این بار بر علیه یکی از اقوام شریف کشور شروع کنند و بقیه اقوام را برعلیه قوم پشتون بشورانند و از آنجا که میدانستند
شروع جهادی دیگر با وجود قوای مسلح افغانستان آنهم تحت فرماندهی سرقومندان اعلای کشور محمد اشرف غنی در حد رویا باقی خواهد ماند طرح شوم و غیرقابل اجرای انحلال اردوی ملی را روی دست گرفتند .
بر کسی پوشیده نیست که تمام ترک تازی های تنظیم ها در دهه هفتاد بخاطر نبود اردوی ملی و پس از انحلال آن صورت گرفت و از آنجا که مردم هنوز آن سالهای تاریک و مصیبت بار را فراموش نکرده اند و وقتی که
پیشنهاد شوم انحلال اردوی ملی از زبان چند نفر معلوم الحال مطرح شد عموم مردم یک صدا به آن واکنش تند نشان دادند و اردوی ملی را خط سرخ دانستند و رئیس جمهور افغانستان جلالتماب محمد اشرف غنی هم پیوسته تاکید کرده اند که اردوی ملی و قوای مسلح قابل مذاکره نیستند .
یکی از تئیورسین های قبیله گمشده عبدالحمید محتاط است
عبدالحمید محتاط از افسران سلطنتی بود که در کوتای ۲۶ سرطان یا بهتر بگویم انقلاب سفید شهید محمد داود خان هم شرکت کرد ، به پاس شرکت در کودتا به وزارت مخابرات رسید ، وی پس از سقوط دولت محمد داود خان در رژیم های بعدی هم حضور داشت
خلاصه عبدالحمید محتاط مردی برای تمام رژیم ها بود و این رژیم و آن رژیم برایش تفاوتی نداشت .
عبدالحمید محتاط در سال ۵۲ کتابی نوشت به نام سقوط سلطنت که تحریف گسترده تاریخ در آن به وفور دیده میشود مثلا
وی در این کتاب ادعا میکند که رهبری کودتای سفید ( قیام ۲۶ سرطان سال ۵۲ ) را شخصا به عهده داشته است !!!(۶)
محتاط در این کتاب خودش را به عنوان رهبر قیام سرطان معرفی کرده است اما در مورد اینکه یک لمری بریدمن قوای هوایی که نه شهرتی داشته است و نه نیروی قابل ملاحظه ای تحت فرمان او بوده اند چطور توانسته است نظام چندهزار ساله سلطنتی را ساقط کند چیزی نگفته است !!
همچنان جناب محتاط در صفحه ۲۵ کتاب شان از خودشان به عنوان عنصر آگاه و وطنپرست ! نام برده اند!! خودستایی تا این حد ؟
انجینر کریم رادمل که از شرکت کنندگان قیام ۲۶ سرطان بوده اند و با محتاط هم آشنایی کامل دارند با نوشتن کتابی به نام سمفونی هفتم کتاب سقوط سلطنت را نقد کرده اند ، به گفته ایشان محتوای کامل این کتاب را شرح رشادت های جناب محتاط و بدنامی ، بداخلاقی و ترسو بودن اکثر قریب به اتفاق نظامیان شرکت کننده انقلاب سفید تشکیل میدهد ، و به فرموده جناب محتاط به استثنای جناب محتاط و سه نفر دیگر اکثر شخصیت های شرکت کننده در انقلاب سفید و نظامیان دوران سلطنت ترسو و بداخلاق و بدنام بودند ، دست بر قضا آن سه نفر شجاع هم پنجشیری و از قوم تاجیک بوده اند!(۷)
در ضمن جناب محتاط در این دروغ نامه نوشته اند که به محمد داود را قابل اعتماد نمیدانستم!! (۸)
پروردگارا !
تمام مردم افغانستان و اکثر سیاستمداران جهان به رئیس جمهور محمد داود اعتماد داشته اند ولی جناب محتاط ایشان را مورد اعتماد نمیدانسته اند!!
انجینر کریم رادمل که جناب محتاط از ایشان هم به عنوان ترسو یاد کرده است با فرستادن ۲۸ صفحه از متن کتاب که احتمالا تحریف و دروغ پردازی های بیشتری را در خود جا داده بود از جناب محتاط توضیح خواست ، جواب جناب محتاط چنین بود :
کتاب سقوط سلطنت را در سال ۱۳۵۲ نوشته بودم و در خلال بیشتر از سی سال از آن خودداری کردم . . . اگر بیشتر معطل میشد گناه بزرگ بود !! (۹)
و همچنان شعر استاد واصف باختری را ضمیمه نامه کرده اند :
خاموشی ما پاسخ آوازه گران است
آنرا که سزا بود ستودیم و گذشتیم .
خوب خوانندگان عزیز ،
جناب محتاط کتاب سقوط سلطنت را در سال ۵۲ نوشته اند،
اینکه جناب محتاط که به زعم خودشان سلطنت چندهزار ساله را سقوط داده اند چطور راضی شدند که آنهمه فداکاری شان در راه سقوط سلطنت و جایگزینی جمهوریت به نام شهید محمد داود ثبت شود ؟
نکند جناب محتاط از محمد داود خان میترسیده اند ؟
اما جناب محتاط که خودشان یکی از چهار نفر شجاع آن دوره بودند و نظام سلطنت را به تنهایی از بین برده اند چرا باید از کسی که توسط خود ایشان به جمهوریت رسیده بترسند؟
و اینکه گفته اند اگر بیشتر معطل میشد گناه بزرگ بود ! یعنی تهمت بستن به ده ها نظامی جان برکف افغان گناه بزرگ نیست ، ترسو و غیرقابل اعتماد دانستن شهید محمد داود رئیس جمهور افغانستان کسی که بیست ساعت تمام زیر بمباران شدید ارگ ریاست جمهوری مقاومت کرد و حاضر نشد تسلیم کمونیست ها بشود و یا به سفارت فرانسه پناهنده شود گناه بزرگ نیست ، تحریف تاریخ کشور گناه بزرگ نیست ،
ولی چاپ نکردن یک کتاب سراسر دروغ و بهتان و خودستایی گناه بزرگ است ! کاش میدانستیم معیار جناب برای تعیین گناه چیست!
در این نامه جناب محتاط نوشته اند : کتاب اندیشه مولف
خوب کتاب تاریخ تحلیلی افغانستان هم از اندیشه پشتون ستیز جناب محتاط برخواسته است .
خوب ، به این نکته خوب توجه کنید : محتاط سقوط سلطنت را در سال ۱۳۵۲ نوشته است یعنی زمانی که یعنی زمانی که وزیر مخابرات بود و البته جناب محتاط توسط رئیس جمهور محمد داود خان به عنوان وزیر مخابرات تعیین شده بود و محتاط این بزرگواری محمد داود خان را با نوشتن سقوط سلطنت جبران کرد ، این حد از ناسپاسی در برابر شخصیتی چون شهید محمد داود خان واقعا باورنکردنیست ، البته ناسپاسی در برابر بزرگواری های محمد داود خان مختص محتاط نیست ، غوث الدین فایق هم که افسری معمولی بود توسط شهید محمد داود خان به وزارت فوائد عامه گماشته شد و او هم کتابی نوشت تحت عنوان ” رازی را که نمیخواستم افشا گردد ” و میزان سواد جناب فایق از عنوان کتاب شان پیداست ، زیرا کلمه را کاملا اضافه است و به صورت درست این طور باید نوشته شود : رازی که نمیخواستم افشا شود ” و حتی اگر کلمه گردد را هم تغییر ندهیم مشکلی پیش نمی آید ولی کلمه را کلا اضافه است .
اسلم وطنجار هم متهم به شرکت در کودتای میراحمد خان بود (۱۰) ولی رئیس جمهور شهیدمان محمد داود خان از سر تقصیر او گذشت و حتی برای تکمیل خانه اش هم به او کمک کرد و هنگامی که عبدالقادر مریض شد محمد داود خان هزینه درمان او را پرداخت و او را به هند فرستاد (۱۱) با وجود این همه بزرگواری شهید محمد داود خان وطنجار و قادر هر دو نقش فعالی در سقوط جمهوریت محمد داود خان داشتند و غوث الدین فایق و عبدالحمید محتاط هم با تمام توان کوشیدند که خودشان را به جای شهید محمد داود خان به عنوان رهبر انقلاب سفید جا بزنند ، کاش یک جو از نمک شناسی داکتر محمد حسن شرق در وجود این ناسپاس های نمک نشناس بود .
و اما تلاش بارز فایق و محتاط برای مخدوش کردن چهره درخشان شهید محمد داود خان مصداق بارز این ضرب المثل است :
آفتاب با دو انگشت پنهان نمیشود .
جناب عبدالحمید محتاط بعد از نوشتن شاهکار تاریخی ” سقوط سلطنت ” حماسه دیگری آفریدند و ” تاریخ تحلیلی افغانستان ” را هم نوشتند !!!
البته برخلاف نام کتاب جناب محتاط به جای تحلیل تاریخ افغانستان به دو هدف مهم پرداخته اند :
۱_اثبات مهاجر و یهودی بودن قوم پشتون البته آن هم بدون کدام سند
۲_بی فرهنگ جلوه دادن قوم پشتون از اعلیحضرت احمدشاه درانی تا شهروندان کنونی کشور (۱۲)
خوب پشتون یعنی کی ؟ یعنی سیدجمال الدین افغان ، امیر شیرعلی خان ، شاه امان الله خان ، علامه محمود طرزی ، شهید محمد داود خان و . . . و اگر آنها بی فرهنگ بوده اند پس فرهنگی های افغانستان کی ها هستند ؟ معلوم است دیگر ، جناب محتاط و نزدیکانشان
همانطور که در زمان سلطنت و جمهوریت تنها چهار نفر وطن پرست و انقلابی و خوشنام و خوش اخلاق بوده اند که یکی از آنها جناب محتاط بوده و سه تن دیگر هم از اقوام شان ، پس فرهنگی ها هم همان چهار نفر هستند و بس .
این کتاب هم چیزی جز تراوشات ذهن یک پشتون ستیز نیست .
دولت اسرائیل از دیرباز به دنبال ده قبیله گمشده یهودی میگردد
البته یهودی ها قبیله دیگری هم دارند که از نگاه نژادی یهودی نیستند بلکه به دلایل سیاسی به یهودیت گرویده اند و در تاریخ به عنوان قبیله سیزدهم یاد میشوند ، خزرها یکی از قبایلی بودند که تاثیر مهمی بر سرنوشت اروپا داشتند ، آنها سد محکمی در برابر جهانگشایی مسلمانان بودند ، نبرد میان سپاهیان اسلام و خزرها از سال ۶۳۲ میلادی آغاز شد و بیش از یک قرن طول کشید ، خلافت اسلامی خزرها را به گرویدن به اسلام میخواند و بیزانس آنها را به مسیحیت دعوت میکرد ، اما پادشاه خزرها میدانست که قبول پیشنهاد هر کدام از آنها به معنای پایان بخشیدن به استقلال خواهد بود ، این بود که تصمیم گرفت که دین وسطی یعنی یهودیت را که مورد قبول و احترام پیروان ادیان دیگر بود بپذیرد ، این بود که در سال ۷۴۵ یهودیت را پذیرفت ، با وجود پذیرفتن یهودیت خزرها از پذیرش و انجام بعظی از مناسک یهودیت سرباز میزدند و پادشاه آنها هم آنها را به این کار مجبور نمیکرد .(۱۳)
اگرچه پادشاه آنها یک بار هم تحت فشار خلافت اسلامی مسلمان شد ولی این مسلمانی گذرا بود و تاثیری بر خزرها نگذاشت .
احمد بن فضلان به عنوان سفیر خلافت اسلامی به سوی اسلاوها که از متحدان خلافت به شمار میرفتند فرستاده شد و در آنجا مدتی هم اقامت کرد و خزرها را هم دید ، او سفرنامه جالبی دارد که در اروپا با استقبال خوبی روبرو شده است و مایکل کراتون با الهام از سفرنامه ابن فضلان کتاب مرده خواران را نوشت و دو فیلم سینمایی هم بر اساس آن ساخته شدند .
نظریه بنی اسرائیلی بودن «پشتون ها » برای نخستین بار در تاریخ مخزن افغانی به پیروی ازشجره نامه های عنعنوی اسطوره ای، درج شده است. برمبنای روایت این کتاب افغانها از اولاده بنی اسرائیل اند که از سوی بخت نصربه منطقه هزاره جات که درتورات بنام “ارزارت” یادشده است، تبعید گردیده بودند. (۱۴)
نویسنده این کتاب خواجه نعمت الله هروی فرزند خواجه حبیب الله بود که گفته میشود از قوم نورزایی بوده است . وی در ابتدا به کتاب داری عبدالرحیم خان ، سپهسالار جلال الدین محمد اکبر سومین شاهنشاه سلسله مغول های هند مشغول بود و در دوران سلطنت جهانگیرشاه فرزند جلال الدین محمد منصب واقعه نویسی داشت ، گفته میشود که او به تشویق هیبت خان کاکر و جهان خان لودی یکی از سرداران سپاه جهانگیر کتاب مخزن افغانی را تحریر کرده است . (۱۵)
در واقع نظریه اسرائیلی بودن پشتون ها فقط و فقط در حد یک نظریه است ، از همان نظریه هایی که به مرور زمان نادرستی آن ثابت میشود .
دلایل موافقان این نظریه به صورت ذیل است :
۱_ شجره نامه انسانی و نسبی
۲_شباهت جسمی و فیزیکی پشتون ها و یهودی ها
۳_وجود رسم های مشابه
۴_نام های مشترک
الکساندر برنس سفیر بریتانیا در افغانستان یکی از موافقان نظریه اسرائیلی بودن پشتون هاست ، او در کتاب مسافرت در بخارا دلایل موافقت خود با یهودی بودن پشتون ها را چنین مینویسد :
۱_پشتون ها خودشان را بنی اسرائیل میخوانند
۲_پشتون ها میگویند که تا قرن اول هجری از سوی خالد ابن ولید (رض) به اسلام دعوت شدند با هویت اسرائیلی زندگی میکردند .
۳_در صورتی که بعظی از قبایل بنی اسرائیل به شرق مهاجرت کرده اند پس چرا ما تائید نکنیم که پشتون ها بنی اسرائیلی اند!! (۱۶)
الفنستون نویسنده غربی روایت های عنعنوی را با قاطعیت رد میکند :
افغان ها خود را از اولاده کسی بنام افغان پسرارمیا فرزندساول پادشاه اسرائیل میدانند. آنان میگویند که چندتن از فرزندان «افغان» پس از اسارت به کوه های غورکوچیدند وگروهی دیگر به حومه عربستان رفتند. الفنستون میگوید: این روایت که ملک ساول ٤۵ مین نسل بعد ازابراهیم پیامبر است و قیس بعداز ٣٧ پشت به ساول میرسد با متن تورات مطابقت ندارد  و دوم برای ٣٧ پشت، ١٦٠٠ سال زمان لازم است و اگر به حقایق یادشده این راهم بیفزائیم که ساول پسری بنام ارمیا یا برکیا نداشته است،[در اینصورت ساول] صاحب نوه ای بنام «افغان» نبوده است .(۱۷)
چنانکه ملاحظه کردید الفنستون بر روایت های عنعنوی خط بطلان کشیده است ، البته برای آن که صحیح نبودن روایات عنعنوی را بهتر درک کنیم مثال دیگری میزنم
مطابق روایتی از تاریخ نگاران قرون وسطی ،قبل از سلطه مسیحیت بر اتریش ، سلسله ای از شاهزادگان یهودی بر این کشور حکومت میکرده اند ، تاریخ نگاران لیست کاملی از تمام این شاهزادگان ، طول حکمرانی آنها و حتی محل دفن آنها را در اختیار دارند .
این موضوع حتی تا قرن ۱۸ هم توسط مورخان روایت میشد ولی با گذشت زمان معلوم شد که این روایت با وجود تمام افسانه ای بیش نیست (۱۸)
از طرف دبگر
اسلام آوردن یکباره پشتون ها آن هم به دعوت خالد بن ولید (رض) و ترک کردن هویت بنی اسرائیلی خیلی عجیب به نظر میرسد و عجیب تر هم میشود وقتی که میبینیم قبیله گمشده دیگر یعنی بنی ماشه ساکن در هند با وجود گذشت ۲۷۰۰ سال همچنان هویت یهودی خودشان را حفظ کردند ولی پشتون در قرن اول ظهور اسلام هویت خود را کنار بگذارد .
مسخره ترین دلیل برنس سفر قبایل گمشده به شرق و ربط دادن آن به پشتون هاست ، سفر قبایل گمشده را میتوان تائید کرد اما سفر آنها چه ربطی به پشتون ها دارد ؟
احتمال دارد بیش از یک قبیله به شرق مسافرت کرده باشند و بنی ماشه یکی از ده قبیله گمشده اسرائیلی هستند که به شرق آمده اند و هم اکنون
در هند زندگی میکنند .
آنها معتقدند که اجداد آنان طی چندین سده از طریق ایران، افغانستان، تبت و چین به سکونتگاه فعلی خود در هند رسیدند اما در طول این مدت، با استناد به سنت‌هایی که دهن به دهن حفظ شده بود، همچنان به قوانین اصلی یهودیت، از جمله ختنه عمل می‌کردند.
یکی از خاخام های اعظم اسرائیل در سال ۲۰۰۵ این قبیله را به عنوان یکی از ده قبیله گمشده عهد عتیق به رسمیت شناخت و حدود ۱۷۰۰ نفر از آنها به اسرائیل مهاجرت کردند، اما دو سال بعد دولت اسرائیل اجازه اقامت آنها را باطل کرد.(۱۹)
خوب دیدیم که قبیله بنی ماشه از طریق افغانستان ، ایران ، تبت و چین به ایالت های میزورام و مانیپور هند مسافرت کرده اند و اینجا سوالی پیش می آید که اگر پشتونهای ساکن افغانستان یکی از قبایل گمشده بنی اسرائیل هستند
چرا بنی ماشه در افغانستان و در کنار قبیله دیگرشان ساکن نشده اند تا مجبور شوند زحمت راه دور و دراز هند را به جان بخرند؟
البته بنی ماشه تنها قبیله پیدا شده نیست و در دهه ۱۹۷۰ میلادی، پس از آنکه یکی از مقامات ارشد روحانی یهودی در اسرائیل، یهودی بودن قبیله فلاشه یکی از اقلیت‌های قومی ساکن اتیوپی را به رسمیت شناخت، اعضای این اقلیت اجازه مهاجرت و کسب شهروندی اسرائیل را کسب کردند. (۲۰)
در هر دو مورد قبیله های گمشده یهودی جزو اقلیت ها و جمعیت کوچکی بوده اند ، اسرائیل اعطای تابعیت به ۷ هزار نفر از قبیله بنی ماشه را پذیرفته است ولی در مقابل
تنها جمعیت پشتونهای افغانستان حدودا دو برابر جمعیت اسرائیل است و در واقع با احتساب پشتون های ساکن هند و پاکستان و دیگر کشورها با جمعیت تمام یهودیان جهان منجمله یهودیان ساکن اسرائیل و دیگر نقاط جهان به شمول قبیله های پیدا شده برابری میکند!!
این که جمعیت یک قبیله به تنهایی با چند قبیله دیگر برابر و یا حتی بیشتر باشد هم منطقی نیست .
حتی اگر قتل عام های یهودیان مانند هلوکاست و امثالهم را در قرون مختلف در نظر بگیریم ، زیرا این قتل عام ها شامل بخشی از یهودیان مانند یهودیان بنی ماشه که در هند ساکن بودند نمیشود و یا یهودیانی که در افغانستان زندگی میکردند ولی پس از تشکیل اسرائیل به آنجا سفر کردند .
شباهت چهره هم قابل پذیرش نیست چرا که عموم یهودی ها همچهره نیستند ، مثلا به گفته کوماس :
۴۹ درصد یهودیان لهستانی موهای روشن و ۵۴ درصد کودکان یهودی مدارس یهودیان در اتریش چشم های آبی داشته اند . (۲۱)
شباهت رسم های مشابه هم دلیل قانع کننده ای برای هم نژاد دانستن پشتونها و اسرائیلی ها نیست ، ابن فضلان در سفرنامه خود از مراسم سوزاندن کنیز متوفی روس به همراه جسدش خبر میدهد ، یعنی همان رسمی که هندیها آن را ساتی مینامیدند و همسر متوفی را به همراه او مسیوزاندند و ممکن است که همین الان هم در بعظی نقاط هند انجام بشود ، اگر قرار به شباهت باشد که باید بپذیریم روس ها هم هندو بوده اند!! (۲۲)
و از نگاه شباهت رسوم پشتون ها بیش از بنی اسرائیلی ها به اعراب شبیه هستند ، از میان رسوم مشترک پشتون ها و اعراب میتوان به موارد ذیل اشاره کرد : مهمان نوازی ، تاکید بر انتقام گیری ، ازدواج نکردن با دیگر اقوام . . . اشاره کرد که به همین خاطر نظریه عرب تباری پشتون ها هم کم و بیش مطرح میشود ، ناگفته نماند
که مورد سوم شباهت هایی که ذکر کردم اکنون حرارت گذشته را ندارد .
نام های مشابه را هم که در اکثر کشورهای اسلامی دنیا میتوان یافت مثلا اسم رئیس جمهور تاجیکستان امام علی رحمان است و اسم رئیس جمهور ایران حسن روحانی .
نکته قابل توجه دیگری که موافقان این نظریه پاسخی به آن نداده اند محو شدن زبان عبری است زیرا از نگاه دانش زبان شناسی پشتو و عبری هیچ مشابهتی به هم ندارند و سید جمال الدین افغانی هم در کتاب «تتمة البیان فی التاریخ افغان» عدم مشابهت زبان پشتو با عبری را به اثبات رسانده است .(۲۳)
در این قسمت میپردازیم به نحوه برخورد رهبران پشتون افغانستان با دولت یهودی اسرائیل از زمان تشکیل تاکنون :
۱_محمد ظاهرشاه ، آخرین پادشاه افغانستان : به رسمیت نشناختن دولت اسرائیل
۲_شهید محمد داود خان ، نخستین رئیس جمهور افغانستان : عدم به رسمیت شناسی کشور اسرائیل
۳_نورمحمد تره کی ، دومین رئیس جمهور افغانستان : به رسمیت نشاختن اسرائیل
۴_حفیظ الله امین سومین رئیس جمهور افغانستان : به رسمیت نشناختن اسرائیل
۵_دکتر نجیب الله پنجمین رئیس جمهور افغانستان: گنجانیدن مبارزه با صهیونیزم در قانون اساسی افغانستان (ماده ۱۳۶) همچنان در این ماده از مبارزه دولت با اپرتاید هم یادآوری شده است که دولت اسرائیل را هم در بر میگیرد .(۲۴)
۶_حامد کرزی رئیس جمهور پیشین : به رسمیت نشناختن اسرائیل با وجود آنکه بزرگترین حامی اسرائیل یعنی ایالات متحده بزرگترین پشتیبان نظامی و مالی افغانستان شدا بود .
۷_جلالتماب داکترمحمد اشرف غنی رئیس جمهور فعلی : به رسمیت نشناختن دولت اسرائیل ، واکنش تند و موضع گیری در برابر ایالات متحده امریکا بخاطر به رسمیت شناخت بیت المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل .
خوب همانطور که ملاحظه کردید پشتون ها در طول تاریخ روابط عادی هم با تنها دولت یهودی دنیا را نپذیرفته اند که هیچ در زمان داکتر نجیب الله حتی به نحوی اسرائیل را هم به مبارزه طلبیده اند و در زمان داکتر محمد اشرف غنی به شدت در برابر اسرائیل و حامی قدرت مند آن ایالات متحده موضع گرفته اند ،
رهبران پشتون بلااستثنا از حقوق پشتون های ماورا دیورند دفاع کرده اند ، از شروع تا داکتر محمد اشرف غنی
خوب چطور میتوان پذیرفت که یک قوم با تمام توان از بخشی از هم نژادانش
دفاع کند ولی در برابر بقیه هم نژادانش موضع بگیرد ؟
موضوع دیگر اینکه چطور میتوانیم بپذیریم که دو قبیله گمشده پس از تشکیل اسرائیل ، تنها کشور یهودی دنیا به سرعت عازم اسرائیل بشوند و قبیله دیگر که در راس قدرت افغانستان است حتی آنان را به رسمیت نشناسد و مبارزه با با دولت اسرائیل را در قانون اساسی خویش رسمی کند .
انور السادات رئیس جمهور مصر در سالهایی که آزادی فلسطین بزرگترین داعیه تمام کشورهای اسلامی بود با امضای پیمان کمپ دیوید اسرائیل را به رسمیت شناخت ، ترکیه هم که یک کشور اسلامی است اسرائیل را به رسمیت میشناسد ، اگر پشتونها به زعم بعضی ها قبیله گمشده بنی اسرائیلی هستند چرا هیچکدام از رهبران پشتون تاکنون سعی نکرده است حداقل تلاشی برای به رسمیت شناختن اسرائیل بکند؟
روایت خنده دار دیگر جریان سفر پشتون ها و ورود آنها با ناله و فریاد به افغانستان است و بر مبنای این روایت بخاطر همین ناله و زاری ساکنان دیگر افغانستان آنها را ” افغان ” نامیده اند !!
خوب قتل عام یهودیان ۷۰۰ قبل از میلاد مسیح به وقوع پیوست یعنی ۲۷۲۰ سال قبل ، موافقان و طراحان این نظریه احتمالا فکر میکنند که جهان آنروزی هم مثل امروز پیشرفته بوده و اعضای قبیله گمشده با خطوط پر سرعت مسافر بری آریانا و یا کام ایر به افغانستان تشریف آورده بودند پس وقتی که به افغانستان رسیدند هنوز اشک چشم شان خشک نشده بود و داغ شان تازه بوده است !! در آن زمان راه های مواصلاتی مثل امروز نبود که آنان در کمتر از چند ساعت به افغانستان سفر کنند حتی اگر خوشبینانه به سفرشان نگاه کنیم حداقل ماه ها در راه بوده اند تا به افغانستان برسند و این مدت طولانی و گذشت زمان درد آنها را تسکین میبخشیده است و در ضمن روایتی هم هست که قتل عام یهودیان را کلا زیر سوال میبرد و مطابق آن بخت النصر به گروگان گرفتن سران یهود اکتفا کرده است که بنابر آن دلیلی برای گریه و زاری نمی مانده است .
یکی از شباهت هایی که میان یهودیان و پشتون ها ذکر میکنند سختگیری آنها نسبت به زنان است ، اما اگر به تلمود یعنی ستون فقرات تورات نگاهی بیندازیم متوجه میشویم آنطور که میگویند یهودیان نسبت به زنان شان سخت گیر نبوده اند :
به گفته تلمود پدرها حق ندارند که دختران شان را مجبور به ازدواج کنند و البته دخترها و زنها از نباید از حق تحصیل محروم شوند.
حکیمان یهودی هم برخلاف تعدادی از مسلمانان که زن را جنس دوم مینامند آنها را ملتی جداگانه میدانسته اند . (۲۵)
و در مورد سخت گیری های پشتونها باید بگویم که این سختگیری تنها مختص پشتون ها نیست و در دیگر اقوام افغانستان و یا مسلمانان دیگر کشورها هم هم به چشم میخورد مانند عربستان سعودی که اکنون در حال تغییر است و گذشته از آن لقب زن ستیز برازنده پشتون ها نیست زیرا اکثر رهبران مدافع حقوق زنان از قوم شریف پشتون بوده اند و یا هستند ( شاه امان الله خان ، شهید محمد داود خان ، رئیس جمهور محمد اشرف غنی و . . . )
نظریه جالب دیگر این است که تنها دو سه تیره پشتون ها بنی اسرائیلی اند و بقیه نیستند ، همانطور که گفتم پشتون ها به ندرت با دیگر اقوام وصلت میکردند ، اگر اینکه این قبیله ها در میان پشتون ها به تحلیل رفته باشند که با
قوم پشتون ازدواج نمیکنند و شواهدی نیست که ثابت کند قوم پشتون برای یهودی ها استثنا قائل شده باشند .
برخلاف اکثر ادیان دنیا یهودیت دینی است که تبلیغ نمیشود و تنها راه آن وراثت خونی است ، یعنی اگر شخصی بنی اسرائیلی نباشد ولی یهودی باشد چندان مورد استقبال یهودیان قرار نخواهد گرفت .
اما داستان معروف نامگذاری پشتون ها به افغان و یهودی بودن تنها دو سه تیره از عقل سالمی تراوش نکرده اند !!!
موضوع دیگر رد نظریه نژاد یهودی است ، مطابق نظریه رافائل پاتای اصلا نژادی به نام یهودی وجود ندارد :
برخلاف باور عمومی ، مشخصات جسمانی مردم شناسی نشان میدهد که نژادی به نام یهودی وجود ندارد . (۲۶)

پی نوشت :

۱_ شخصا در مورد هالوکاست و نظریه رافائل پاتای نظری ندارم
۲_ در مورد ازدواج نکردن اقوام محترم پشتون و همچنان اعراب همانطور که نوشتم این رسم حرارت سابق را ندارد به خصوص در میان خانواده های روشنفکر و امروزی اعراب ، و نمونه آشکار آن ازدواج محترمه بانو رولا غنی با جلالتماب رئیس جمهور محمد اشرف غنی است ، البته بانو رولا غنی اکنون بانوی اول کشور هستند و مانند ما افغان نامیده میشوند و من فقط من باب مثال این موضوع را ذکر کردم ، جرجی زیدان در مورد ازدواج نکردن اعراب با اقوام دیگر که اکثرا عجم نامیده شده شرح کاملی دارد و من برای نشان دادن سختگیری اعراب در مورد ازدواج با بیگانه گان به چند سطر اکتفا میکنم :
عرب ها پیش از اسلام نیز به موالی ( غیر عرب) دختر نمیدادند و با اینکه پیامبر اسلام (ص) این کار را نهی کرد بازهم به همان عادت سابق خویش باقی ماندند ، حتی عبدالله فرزند حضرت عمر (رض) با وجود موافقت پدرش نپذیرفت که حضرت سلمان فارسی ( رض ) با خواهرش ازدواج کند .(۲۷)
( موالی یعنی کسی که قبلا اسیر بوده است ولی آزادی خود را به دست آورده است ، همچنان موالی مانند کلمه عجم به غیر اعراب هم اطلاق میشود)
۳_روزنامه اکسپرس پاکستان یک بار بدون ارائه هیچگونه سند و
مدرکی دولت افغانستان را متهم به روابط با اسرائیل کرده بود و از اتحاد افسانوی هند ، اسرائیل و افغانستان خبر داده بود ولی حالا که پاکستان اعلام آمادگی کرده که اسرائیل را به رسمیت بشناسد تمام پاکستانی هایی که برای جهاد در افغانستان گریبان میدریدند و گلو پاره میکردند و پیوسته از لزوم جهاد در کشور اسلامی ما افسانه ها سخن میگفتند و پی در پی فتوا میدادند سکوت کرده اند و مزدوران داخلی شان هم چیزی نمیگویند .
۴_ آرتور کسلر در کتاب قبیله سیزدهم از نقش مهم تلقین نژاد یهودی و تاثیر آن بر مردم سخن میگوید :
آیا میدانستید که فلانی یهودی است ؟
نه ، ولی حالا متوجه شدم .(۲۸)
همین سوال و جواب کوتاه به شخص تلقین میکند که فلانی یهودی است ، اشخاصی هم به وسیله همین بازی میخواهند به مردم افغانستان تلقین کنند که پشتون ها بنی اسرائیلی هستند .
پایان
منابع :
۱_افغانستان در مسیر تاریخ ، مرحوم غلام محمد غبار ، ص ۳۸۹
۲_تاریخ احمدشاهی ، مترجم حسین شیرازی ص ۱۹۵
۳_کینگ میکر(شاه ساز) افغانستان ، وزیر فتح خان ، به قلم کاندیدای اکادمیسن جناب استاد محمد اعظم سیستانی
۴_افغانستان در مسیر تاریخ ، مرحوم غلام محمد غبار ، ص ۸۱۴
۵_افغانستان در قرن بیستم ، ظاهر طنین ، ص ۱۷۸
۶_سمفونی هفتم ، انجینر کریم رادمل ، ص ۱۹_۲۰_۲۳
۷_ همان منبع ، ص ۴۶
۸_همان منبع ، ص ۵_۱۹
۹_همان منبع ، صفحات قبل از پیشگفتار
۱۰_اردو و سیاست ، سترجنرال محمد نبی عظیمی ، ص ۱۱۹
۱۱_جایگاه داود خان در تاریخ معاصرافغانستان ، کاندیدای اکادمیسن جناب استاد محمد اعظم سیستانی
۱۲_مقاله افغان ها آریایی اند یا یهودی ، به قلم استاد محمد اعظم سیستانی
۱۳_قبیله سیزدهم ، آرتور کسلر ، مترجم جمشید ستاری ، ص ۱۸
۱۴_افغان ها آریایی اند یا یهودی ، استاد سیستانی
۱۵_تاریخ مختصر اقوام در افغانستان ،سید محمدباقر مصباح زاده ، پاورقی صفحه ۲۱
۱۶_همان منبع ، صفحه ۲۶
۱۷_ افغانها آریایی اند و یا یهودی ، استاد محمد اعظم سیستانی
۱۸_قبیله سیزدهم ، آرتور کسلر ، ص
۱۹ و ۲۰ _عنوان خبر :اعضای قبیله گمشده بنی‌اسرائیل از هند به اسرائیل مهاجرت می‌کنند ، خبرگذاری بی بی سی فارسی ، تاریخ انتشار سه شنبه ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۲
۲۱_ قبیله سیزدهم ، آرتور کسلر ، ص ۱۸۵
۲۲_ سفرنامه ابن فضلان ، ص ۱۰۴_۱۰۵
۲۳_افغانها آریایی اند یا یهودی ، به قلم استاد محمد اعظم سیستانی
۲۴_مجموعه بخشی از بیانیه های شهید دکتر نجیب الله در رابطه با مشی مصالحه ملی ، سال چاپ ۱۹۹۹ ، ص ۳۱۴
۲۵_سیری در تلمود ، آدین اشتاین سالتز ، مترجم باقر طالبی دارابی ، ص ۴۳ ، ۴۵
۲۶_قبیله سیزدهم ، آرتور کسلر ، ص ۱۸۳
۲۷_تاریخ تمدن اسلام ، جرجی زیدان ، ص ۷۳۱
۲۸_ قبیله سیزدهم ، آرتور کسلر ، ص ۱۹۳_۱۹۴

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Leave A Reply