منبع: ایون
نوشته : جیمز . کی . ریلینگ
مترجم : سید جمال اخگر
چند سال پیش در یک صبح گرم تابستانی «آتلانتا»، پسرم را که آنزمان ۵ ساله بود به درس شنا بردم. همانطور که داشتیم به سمت حوض او نزدیک میشدیم، از کنار حوض آب بازیی کوچکتر و کمعمقتری گذشتیم که در آن کلاس شنای نوزادان برگزار بود. من هنوز گیج خواب بودم، اما این کلاس کاملاً شروع شده بود و صدایی با لحن کودکانه که از وسط حوض آب بازی برمیخاست توجه مرا به خود جلب کرد. پدر و مادرها داخل حوض آب بازی به صورت دایرهای ایستاده بودند و نوازادانشان را در بغل داشتند و مربی وسط این دایره ایستاده بود. متوجه شدم که بسیاری از والدین، پدرها بودند. بعضی از آنها کمی چاق بودند و تنههای رنگپریدهشان نور خورشید تابستانی را منعکس میکرد. آنها مانند پرستاران خانگی ایدهآل نوزادان به نظر میرسیدند، آرام، ملایم، صبور و حساس. آنها مانند مردانی نبودند که آدم بخواهد با آنها دعوا کند. در حقیقت، آنها درست نقطهی مقابل جنگجویان و ورزشکاران ـ از ماکسیموس و آشیل گرفته تا مایکل جوردن ـ که اغلب نمونه ایدهآل جسم و روح مردانه تلقی میشوند، بودند.
پرسش این است که آیا مردانی که من آنروز داخل حوض آب بازی دیدم ذاتاً متفاوت و پرستار نوزاد متولد شده بودند؟ یا فرایند پدرشدن به نوعی آنها را متحول کرده بود تا برای اجرای این نقش مناسبتر شوند؟ ما دهههاست که میدانیم بدن و مغز مادران به موجب تغییرات هورمونی چشمگیری که هنگام بارداری و زایمان تجربه میکنند، تغییر میکند. اکنون، پژوهشهای جدید نشان میدهد که مردان نیز از طریق تجربهی پدرشدن و سهمگرفتن در فرزندپروری و مراقبت از نوزاد، به لحاظ بیولوژیکی تغییر میکنند.
وقتی زنان مادر میشوند سطح هورمونهای «استروژن»، «پروژسترون» و «پرولاکتین» در طول بارداری افزایش مییابد. هورمونها با اتصال به گیرندهها (مولکولهایی که سیگنال هورمونی را حس میکنند) بر بدن تأثیر میگذارند و میتوانند از طریق اتصال به گیرندههای مغز، بر رفتار انسان نیز تأثیر بگذارند. استروژن توانایی مغز را برای تشخیص هورمون اساسی دیگر یعنی «اوکسیتوسین»، و آزادسازی گسترده این هورمون در بدو تولد و سپس ترشح مکرر آن در دوران شیردهی، افزایش میدهد و باعث میشود مادران با نوزادان خویش ارتباط برقرار کنند و بخواهند از آنها مراقبت کنند.
اما پدران چه؟ آنها چگونه برای فرزندپروری آماده میشوند؟ این پرسش در سال ۲۰۰۸ ذهن مرا درگیر خود کرده بود. من درآنزمان استاد دورهی کارشناسی رشتۀ علوم اعصاب اجتماعی نوع انسان بودم. من یک واحد درباره عشق، دلبستگی و فرزندپروری را نیز به این دوره افزوده و خرسند بودم که از این کلاس به عنوان فرصتی برای بهروزکردن دانش خودم در آن زمینه استفاده میکنم. هنگام آمادهشدن برای این کلاس متوجه شدم که پژوهشهای زیادی در مورد بیولوژی مادران نوع انسان انجام شده است اما در مورد بیولوژی پدران نوع انسان پژوهشها اندک بود. من میدانستم که دهههاست روند دخیلشدن پدرها در امر مراقبت و پرستاری از نوزادانشان آغاز شده است، اما همچنان تفاوت چشمگیری در میزان سهمگیری آنها در این کار نسبت به مادران وجود دارد. من همچنین میدانستم که سهمگرفتن پدرانۀ مثبت در امر پرورش و تربیت فرزند با نتایج اجتماعی، روانشناختی و تربیتی بهتری در کودکان همراه است. من از آمار غمانگیز کودکانِ بزرگشده بدون پدر آگاه بودم. بنابراین تصمیم گرفتم تمرکز پژوهشم را تغییر دهم. آزمایشگاه من پژوهشی را در خصوص بیولوژی پدران نوع انسان آغاز کرد.
ما در اولین پژوهش خود از گروه بزرگی از پدرانی که فرزندان یک تا سه ساله داشتند، کمک گرفتیم. وظیفۀ ما مقایسه سطح هورمون و عملکرد مغز آنها با گروهی از مردانی بود که پدر نبودند. ما دریافتیم که پدرها در مقایسه با غیرپدرها، ۲۰ درصد «تستوسترون» کمتری دارند. تستوسترون هورمون جنسی اصلی مرد است که اغلب به اختصار «تی» نامیده میشود.
این یافته با توجه به پژوهشهای اولیه در مورد پرندگان، که ثابت کرده بود افزایش تستوسترون باعث رقابت تهاجمی بر سر همسر و قلمرو بین پرندگان میشود و با فرزندپروری در تداخل است، جذاب بود. برای مثال وقتی پژوهشگران به پرندگان نرِ تکهمسر تستوسترون اضافی تزریق کردند، آنها چندهمسری اختیار کرده و میلی به فرزندپروری و مراقبت از چوچههاشان را از دست دادند.
این یک تغییر جالب است اما سوال این است که شواهدی که نشان میدهد کاهش تستوسترون به جابهجایی انرژی از میل به جفتگیری به میل به فرزندپروری در گونههای غیر از پرندگان، از جمله انسان و سایر پستانداران کمک میکند، چقدر معتبر است؟ معلوم شد که خیلی.
«میمونهای مارموست» یک اقلیت راسته «نخستیسانان» اند که میانشان نرهای بالغ از چوچههای خود مراقبت میکنند. مارموستهای بزرگسال نوزادان دوقلوی خود را بر پشت خود حمل میکنند که کار سنگینی است. آنها همچنین نوزادان خود را تمیز میکنند و ممکن است غذایشان را نیز با آنها تقسیم کنند. وقتی «تونی زیگلر»، پژوهشگر نخستیسانان و همکارانش در «دانشگاه ویسکانسین»، مارموستهای نر و بالغ را در معرض عطر و بوی یک مارموست ماده قرار دادند، سطح تستوسترون نرها سر به فلک کشید، گویی این هورمون نرها را برای جفتگیری آماده میکند. با اینحال این واکنش هورمونی در مارموستهای پدر در مقایسه با مارموستهای غیرپدر، کند بود، گویی این هورمون از منحرفشدن توجه آنان از فرزندپروری جلوگیری میکند. از طرف دیگر وقتی زیگلر و همکارانش مارموستهای نر و بالغ را در معرض عطر و بوی یک نوزاد قرار دادند، سطح تستوسترون پدران کاهش یافت، گویی آنها را برای متمرکزکردن انرژیشان بر مراقبت و فرزندپروری آماده میکند. در مقابل، عطر و بوی نوزاد تأثیری بر سطح تستوسترون مارموستهای غیرپدر نداشت.
چنین یافتههایی در میان مارموستها منجر به شکلگیری این ایده شد که تستوسترون ممکن است در میان انسانها نیز انرژی را از میل به فرزندپروری به میل به جفتگیری تغییرجهت دهد. ثبوت مهم این ایده در سال ۲۰۰۱ مطرح شد. «لی گتلر»، انسانشناس زیستی (که در آنزمان در «دانشگاه نورث وسترن» کار میکرد) و همکارانش سطح تستوسترون را دو بار در عین گروهی از مردان جوان فیلیپینی در مدت زمان چهارونیم سال اندازهگیری کردند. کسانی که در این بازۀ زمانی پدر شدند، کاهش چشمگیری را در سطح تستوسترونشان نسبت به مردانی که در این مدت پدر نشده بودند، تجربه کردند. این دریافت به طور قطعی ثابت کرد که گذار مردان به سمت پدرشدن باعث کاهش تستوسترون میشود.
گتلر و همکارانش همچنین نشان دادند که پدران فیلیپینی که بیشتر درگیر مراقبت از فرزندانشان بودند، کاهش بیشتری را در سطح تستوسترونشان در مرحله گذار به سمت پدرشدن تجربه کردند. و همانطور که مطالعات بر حیوانها نشان داده بود، گتلر و تیمش دریافتند که سطح بالاتر تستوسترون یا افزایش این هورمون با افزایش میل به آمیزش و جفتگیری همراه است. برای مثال، مردان جوانی که سطح تستوسترون بالاتری در مرحله اول اندازهگیری این هورمون داشتند، طی پنج سال بعدی بیشتر از دیگران احتمال داشتند که همسری بیابند و پدر شوند. به علاوه، آن دسته از پدرانی که تستوسترون شان در مرحله گذار به پدرشدن کمترین کاهش را داشت، بالاترین بسامد سکس را گزارش دادند و بالعکس.
پژوهشهای من و همکارانم در مورد پدرها این ماجرا را جزئیات میبخشد. ما از مادران خواستیم که به ما بگویند پدران فرزندانشان در امر مراقبت از کودکان نوپای خود چقدر سهیم بودند، و دریافتیم که مردانی که تستوسترون بالاتری دارند تمایل دارند که کمتر در مراقبت از کودکان خویش سهم بگیرند، درحالیکه مردان با سطح پایینتر تستوسترون بیشتر تمایل دارند که در مراقبت از کودکان خویش سهم بگیرند.
ما یافتهی مهم دیگری نیز داشتیم. در پژوهش ما، پدران به رغم داشتن تستوسترون کمتر در مقایسه با غیرپدران، در واقع دارای سطح بالاتری از هورمون دیگری بودند که به طور کلاسیک با مادرشدن افزایش مییابد. این هورمون «اوکسیتوسین» یاد میشود. اوکسیتوسین برخلاف تستوسترون به نظر میرسد که میل پدران به فرزندپروری و مراقبت از نوزادان را تقویت میکند. در سال ۲۰۱۰ گروه پژوهشی هلندی به سرپرستی دانشمند رفتارشناس، «ماریان باکرمنسکراننبورگ»، از طریق اسپری بینی به پدرها اوکسیتوسین دادند و سپس آنها را درحال بازی با کودکانشان تماشا کردند. کراننبورگ و همکارانش مشاهده کردند که وقتی به پدرها اوکسیتوسین داده می شود، آنها بیشتر با کودکان شان بازی میکنند و در مقایسه با پدرانی که به آنها دارونما داده شده بود، کمتر خشن برخورد میکنند. بعد از آن در سال ۲۰۱۲ گروهی از پژوهشگران اسرائیلی دریافتند که اوکسیتوسین از راه بینی باعث میشود که پدران نوزادان شان را بیشتر لمس کنند و با لحن مثبتتر با آنها صحبت کنند. نوازادان به نوبهی خود اگرچه تحت تأثیر اوکسیتوسین نبودند، اما در این شرایط وقت بیشتری را صرف نگاهکردن به پدرانشان میکردند. اما سرانجام در یافتهای قابلتوجه، دانشمندان متوجه شدند که نوزادانی که پدرانشان تحت تأثیر اوکسیتوسین قرار میگیرند، خود نیز افزایش اوکسیتوسین را تجربه میکنند. بنابراین به نظر میرسد که اوکسیتوسین یک چرخه بازخورد مثبت را در پدر و فرزند ایجاد میکند و باعث تقویت پیوند پدر و نوزاد میشود.
در سال ۲۰۱۶ پژوهش مهم دیگری تأثیر اوکسیتوسین را بر جنبههای دیگر مراقبت پدرانه مطالعه کرد. در این مورد، محققان عضلات صورت مردانی را درحال تماشای کودکانشان هنگام بروز احساساتشان مطالعه کردند. وقتی به مردان اوکسیتوسین داده شد، الگوی حالتهای چهرههای آنان به نحو بهتری تقلید حالتهای چهره نوزادانشان بودند. این یافته نشان میدهد که این هورمون همدلی پدرانه را افزایش میدهد.
در زنان انقباضات رحمی در حین زایمان و تحریک نوک پستان هنگام شیردهی سبب ترشح اوکسیتوسین میشود. اکنون پرسش اینجاست که چه عواملی باعث تغییرات هورمونی در مردان میشود؟
محققان پاسخهایی دارند. شواهدی وجود دارد که سطح تستوسترون پدران حتا در دوران بارداری همسرانشان کاهش مییابد و بنابراین سرنخها از سطح هورمون مادران میتواند مهم باشد. همچنین شواهدی وجود دارد که تماسِ پسا زایمان با نوزاد میتواند باعث کاهش تستوسترون و افزایش اوکسیتوسین نزد پدران شود. در این کاهش و افزایش، امکان دارد چیزی در مورد ظاهر نوزاد، بوی نوزاد یا تماس لمسی واقعی با نوزاد نقش داشته باشد. پژوهشی مهم در سال ۲۰۱۵ نشان داد که تماس پوستبهپوست با نوزادان نارس باعث افزایش سطح اوکسیتوسین والدین و نوزادان میشود. این یافتهها پیشبینی میکنند که پدران نوع انسان، اگر زمان بیشتری را در مجاورت نوزادان خود به سر ببرند، حتما پیوندشان با کودک مستحکمتر میشود و این امر اثبات شده است.
هورمونهایی مانند اوکسیتوسین برای تأثیرگذاری بر رفتار شخص، باید در مغز شخص عمل کنند. مدار عصبی که مراقبت پدرانه را تقویت میکند چیست؟ شواهد به سیستم جهانی فرزندپروری اشاره دارد که نهتنها بین مادران و پدران نوع انسان بلکه بر تمام پستانداران تعمیم مییابد. در دهه ۱۹۷۰ روانشناس «مایکل نومان» در «دانشگاه شیکاگو» کشف کرد که آسیبرساندن به یک ناحیه کوچک خاص در قاعدۀ جمجمه معروف به «ناحیه پریاپتیک میانی»، رفتار مادرانه را در موشهای آزمایشگاهی به شدت مختل میکند. ناحیه پریاپتیک بخشی از «سیستم لیمبیک» است که به عنوان «سامانه عصبی احساسی» در نظر گرفته میشود و در ساختاری معروف به «هیپوتالاموس» (که در میان سایر موارد، مرکز رابطه جنسی و پرخاشگری دانسته میشود) قرار دارد.
اخیرا یک سری آزمایشهای انجام شده توسط زیستشناس «کاترین دولاک» و همکارانش در «دانشگاه هاروارد»، نقش ناحیه پریاپتیک میانی را در رفتار والدینی موشهای نر با جزئیات کامل بررسی کرده است. موشهای نرِ باکره به چوچهها حمله میکنند و حتا آنها را میکشند، درحالیکه موشهای پدر از چوچههای شان مراقبت میکنند، آنها را میلیسند برای خود لانه میسازند و چوچهها را به لانه منتقل میکنند.
دولاک و همکارانش نشان دادند که رفتار مادرانه و پدرانه زیرمجموعه خاصی از سلولهای عصبی را در ناحیه پریاپتیک میانی فعال میکند. آنها با استفاده از تکنیکهای پیچیده مولکولی فقط این زیرمجموعه از نورونهای ناحیه پریاپتیک میانی را به صورت گزینشی از بین بردند و دریافتند که این عمل هم رفتار مادرانه و پدرانه را از بین میبرد و هم به غریزه چوچهکشی در میان موشهای موردآزمایش منجر میشود. از طرف دیگر هنگامی که دولاک و همکارانش این سلولهای عصبی را در موشهای نر کودککش فعال کردند، چوچهکشی را سرکوب کرد و منجر به رفتار پدر-مادرانه در آنها شد. بنابراین، ناحیه پریاپتیک میانی گرهی مهم در مغز مادرانه و پدرانه به شمار میرود.
پژوهشگران همچنین نشان دادهاند که ناحیه پریاپتیک میانی سیستمی از سلولهای عصبی «دوپامین» را که از مغز میانی به منطقهای معروف به «استریاتوم» یا «جسم مخطط مغز» برآمده است، فعال میکند. این ناحیه در حس پاداش و انگیزه نقش دارد. این شبکه انگیزشی برای فرزندپروری ضروری است. آسیبرساندن به آن مانع میل مراقبت از فرزند میشود و موشهای مادر که چوچههای خود را بیشتر میلیسند و تمیز میکنند، دوپامین بیشتری در مغز خود دارند.
سیستم مراقبت پدر-مادرانه در بسیاری از گونهها دائما فعال نیست. مثلا موشهای ماده قبل از زایمان، از چوچهها خوششان نمیآید. بنابراین به هورمونهای بارداری برای فعالسازی سیستم انگیزشی و تحریک مراقبتهای مادرانه احتیاج دارند. بازیکن اصلی این میدان اوکسیتوسین است، که در بدو تولد نوزاد و هنگام شیردهی، در وجود مادر ترشح میکند. اوکسیتوسین هم در ناحیه پریاپتیک میانی و هم در مغز میانی برای تحریک دوپامین در سیستم پاداش مغز، عمل میکند و احتمالا این همان چیزی است که چوچهها را برای مادرش خوشایند و به مادر انگیزهی مراقبت از آنها را میدهد. موشهای مادر که دارای گیرندههای اوکسیتوسین بیشتری در ناحیه پریاپتیک میانیشان هستند، چوچههای خود را بیشتر لیس میزنند و تمیزشان میکنند. قدرت گیرندههای اوکسیتوسین موشها، از میزان مراقبتی و توجهی متأثر میشود که آنها در چوچهگی دریافت میکنند. چوچههایی که مادران مهربانتری دارند، گیرندههای اوکسیتوسین بیشتری دارند. این ممکن است در حقیقت همان سازوکاری باشد که شیوههای مراقبت پدر-مادرانه را از نسلی به نسل بعد منتقل میکند.
همانطور که هورمونهای بارداری در مدارهای مغز مادر برای تحریک غریزه مراقبت عمل میکنند، پدرشدن نیز میتواند مغز مرد را تغییر دهد تا مدارهای مرتبط با غریزه مراقبت بیشتر نسبت به فرزند حساس باشد. «موش کالیفرنیا» یکیدیگر از اقلیتهای گونههای پستانداران است که در آن نرها به طور مداوم در مراقبت از چوچههاشان نقش دارند. در سال ۲۰۰۳ روانشناس برایان ترنر (در آنزمان در دانشگاه ویسکانسین) نشان داد که وقتی مردان پدر میشود، آنزیمی که قادر به تبدیل تستوسترون به استروژن است در ناحیه پریاپتیک میانی افزایش مییابد. او و تیمش وقتی جلو فعالیت این آنزیم را گرفتند، متوجه شدند که این جلوگیری رفتار پدرانه را مختل میکند و این نشان میدهد که استروژن ناحیه پریاپتیک میانی برای رفتار پدرانه ضروری است. مطالعات دیگر ثابت کرده است که موشهای کالیفرنیا وقتی پدر میشوند، تغییرات قابلتوجهی در ناحیه «هیپوکامپ» (یک منطقه از مغز که در یادگیری و حافظه نقش دارد) مغزشان و ساختارهای مربوطه آن به میان میآید. این تغییرات شامل افزایش تولید سلولهای عصبی جدید، تغییر در شکل سلولهای عصبی (که به موجب آن توانایی این سلولهای برای دریافت ورودی از سایر سلولهای عصبی افزایش مییابد)، افزایش گیرندههای استروژن و افزایش تعداد سلولهای عصبی حاوی اوکسیتوسین میشود. موشهای صحرایی نر نیز از چوچههای خود مراقبت میکنند. این موشها وقتی پدر میشوند، گیرندههای اوکسیتوسین در سیستم پاداش مغزشان افزایش مییابد و احتمالا این امر سیستم پاداش را نسبت به اوکسیتوسین حساستر میکند تا در پدر حس پاداش بیشتری نسبت به چوچهاش ایجاد شود.
آزمایشگاه من درگیر این پرسش بوده است که آیا این مدلهای حیوانی در مورد پدران نوع انسان نیز صدق میکند یا خیر؟
ما برای پاسخ این پرسش رویکردی کردارشناسانه (جانوران) را در پیش گرفتیم. محققانی که درباره رفتار جانداران مطالعه میکنند، معتقدند که چوچهها الگوهای مغزی خاص و رفتارهای مرتبط با آن را در والدین فعال میکند. ما سعی کردیم این الگوها را در مغز پدران نوع انسان با «تصویربرداری رزونانس مغناطیسی عملکردی» (fMRI) از آنها هنگامی که به فرزندان خود واکنش نشان میدادند، شناسایی کنیم.
کردارشناسان ابتدا دریافته بودند که حیوانات جوان از همهی گونهی مهرهداران دارای مجموعهی خاصی از ویژگیهای فیزیکی موسوم «شیمای کودک» هستند که محرکهای مراقبتی را در مغز بزرگسالان «آزاد» میکند. این ویژگیها عبارتند از جمجه بزرگ، پیشانی برجسته، چشمهای بزرگ، ابروهای بلند، صورتهای کوچک و اندامهای کوتاه است. بنابراین ما نتیجه گرفتیم که عکسهای کودکان پدران به عنوان «آزادسازها»ی محرکهای مراقبتی در پدران عمل میکنند. در واقع یک مطالعه مهم نشان داد که اگر تصویر کودکی را برای برجستهکردن شیمای کودکی وی تغییر دهید (یعنی کودک را در عکس نازتر و شیرینتر بسازید) و آن تصویر را جلوی پدرش قرار دهید، پدرها انگیزهی قویتری را برای مراقبت از کودکشان پیدا میکنند و مطالعات نشان میدهد که با این کار جسم مخطط مغز فعالیت عصبی قویتری را از خود بروز میدهد. یکیدیگر از آزادسازهای مهم مراقبت پدر-مادرانه که ما در تحقیقات خود استفاده کردیم، گریه نوزاد است، که رفتارهای پدر-مادرانه را از طریق تقویت منفی شکل میدهد. همانطور که استادم ملوین کونر در کتاب خود (The Tangled Wing ) گفته است «حتمن صدا است که راه خود را درون هسته مادرِ گونه پستاندار باز میکند، ناراحتی عمیقی را بر میانگیزد و با اینحال او را مجبور میکند به جای گزشی کشنده، پرستاری کند.»
پدران نوع انسان همانند سایر والدین مهرهداران، هنگامی که با چوچهی خود تماس پیدا میکنند (در آزمایش ما از طریق عکس نوزادان)، این تماس مرکز دوپامین و سیستم انگیزشی مغز میانیشان را فعال میکند. ما دریافتیم که هرچه مغز میانی بیشتر فعال شود، پدر بیشتر درگیر مراقبت از کودکش میشود. این یعنی پدرانی که با دیدن فرزند خود حس پاداششان بیشتر برانگیخته میشود، بیشتر در امر مراقبت از فرزند خود سهیم میشوند. یا به عبارت دیگر، وقتی پدران بیشتر درگیر مراقبت از فرزند خود میشوند و پیوندهای محکمتری بین آنها و فرزندانشان شکل میگیرد، فرزند برایشان ارزشمندتر میشود. ما همچنین دریافتیم که مشاهده تصویر کودک، در مغز پدران تعدادی از مناطق دیگر مغز را که در مدلهای حیوانات در رابطه به عملکرد مغزشان هنگام مراقبت پدر-مادرانه موجود نیست، فعال میکند. این نواحی از جمله «قشر کمربندی قدامی»، «تالاموس» و «قشر دورسومدیال پيشپيشاني»، همه در حس همدلی نقش دارند. فرزندپروری در انسان ها و به احتمال زیاد در بسیاری از گونههای دیگر، نهتنها انگیزه مراقبت بلکه توانایی درک و فهم نیازها، احساسات و حالات روحی فرزندان را نیز در بر میگیرد.
ما همچنین دریافتیم که اوکسیتوسین نحوه واکنش مغز مردان به تصاویر کودکانشان را تغییر داده و باعث افزایش واکنش جسم مخطط (هدفِ نورونهای دوپامین مغز میانی) میشود. اوکسیتوسین همچنین باعث افزایش فعالیت قشر کمربندی قدامی میشود. بنابراین، اوکسیتوسین میتواند به عنوان یک محرک، کودک را در نظر پدرش ارزشمندتر معرفی کند و همچنین ممکن است حس همدلی پدرانه را افزایش دهد.
ما در پژوهش اخیر خود اثر گریه نوزاد را بررسی کردیم. گریه نوزاد محرک آزارنده است که پدر و مادر را مجبور میکند تا در درد فرزند خود شریک شود یا راهی برای کاهش آن بیابند. گریه نوزادان مناطقی از مغز را که در حس همدلی نقش دارند، مانند «انسولای قدامی» و «قشر کمربندی قدامی»، به ویژه در پدران عاطفیتر، به شدت فعال میکند.
از طرف دیگر ما همچنین دریافتیم پدرانی که هنگام شنیدن گریه نوزادانشان قشر کمربندی قدامی مغزشان بیشترین فعالیت را از خود نشان میدهد، منفیترین واکنشهای احساسی را نسبت به گریه نوزاد بروز میدهند. آنها گریه نوزاد را «نازدانگی» یا «سؤاستفادهگرانه» تلقی میکنند. سوال این است که چگونه درگیری بیشتر یک منطقه مغزی مرتبط با حس همدلی میتواند با چنین واکنشهای منفی نسبت به گریه ارتباط داشته باشد؟ ما گمان میکنیم که این امر مربوط به پدیدهای موسوم به «بیشانگیختگی همدلانه» است که در آن یک یک فردِ ناظر پریشانی فرد دیگری را به خود میگیرد و تاحدی از آن متأثر میشود که در پریشانی شخصی خودش غرق میشود. پریشانی شخصی به نوبهی خود با انگیزه و توانایی مراقبت دلسوزانه و همدلانه در تداخل است. همچنین ممکن است بیشانگیختگی همدلانه حالت و درجهی بهینه ـ نه خیلی بالا نه خیلی پایین ـ داشته باشد که مراقبت پدرانه مثبت را تسهیل میکند.
همچنین گروهی از پژوهشگران این فرضیه را که جابهجایی انرژی بین میل به جفتگیری و میل به مراقبت از فرزند، در مردان در سطح مغز رخ میدهد، ارزیابی کردند. پژوهشگران برای این کار واکنش عصبی پدران و غیرپدران را در برابر کودک و محرک جنسی تجسمی مقایسه کردند. آنها دریافتند که مناطق مغزی که درگیر پردازش پاداش هستند، در مغز پدران نسبت به غیرپدران هنگام تماشای تصاویر کودک واکنش قویتری نشان میدهد و این یعنی پدران ممکن است ارزش بیشتری برای این محرک (تصویر کودک) قائل شوند. از طرف دیگر و برپایه همین فرضیه، مناطق مغزی درگیر پاداش پدران نسبت به مغز غیرپدران واکنش ضعیفتری نسبت به محرکهای جنسی تجسمی از خود نشان داد.
از آنجا که بیضههای نر اسپرم تولید میکند، اندازه بیضه میتواند معیار دیگری برای سنجش میل به جفتگیری باشد. در گونههای نخستیسانان با سیستم جفتگیری بیقیدوبند (همان بیبندوباری) که در آن مادهها با چند نفر جفت میشوند و بالعکس، نرها نظر به اندازه بدن خود بیضه بزرگتری دارند. دلیلش احتمالا این است که مردان بتوانند تعداد زیادی اسپرم تولید کنند تا این اسپرمها بتوانند با اسپرم مردان دیگر در داخل دستگاه تناسلی زنان، بر سر بارورکردن تخمک رقابت کنند. از طرف دیگر در گونههایی که مادهها فقط با یک نر جفت میشوند، نرها نظر به اندازه بدن خود بیضههای کوچکی دارند.
در روشنی این یافتهها ما از اسکن «امآرآی» برای اندازهگیری بیضه مردان نوع انسان استفاده کردیم و بررسی کردیم که آیا اندازه بیضه ربطی به رفتار پدرانه یا عملکرد مغز دارد یا خیر. ما دریافتیم که مردان با بیضه کوچکتر هم در امر مراقبت از فرزند سهم بیشتری میگیرند و هم نواحی مغز میانیشان که در مراقبت از فرزند نقش دارد، در واکنش به دیدن تصاویر کودک شان فعالیت بیشتری از خود نشان میدهد. این ارتباط بین اندازه بیضه و میل به مراقبت از فرزند، با اینکه از نظر آماری معنادار است، اما ارتباط ضعیفی را نشان میدهد و این بدان معناست که بیشترین تنوع در انگیزه مراقبت از فرزند در مردان، توسط عوامل دیگر از جمله تقاضای شغلی، در دسترسبودن پرستاران دیگر و انتظارات اجتماعیفرهنگی توضیح داده میشود. با اینوجود این نتایج این ایده را که انرژی در مردان بین میل به جفتگیری و میل به مراقبت از فرزند جابهجا میشود، بیشتر از پیش تأیید میکند.
پژوهش ما نشان میدهد که بین زمینههای هورمونی و نوروبیولوژیکی میل به مراقبت در مادران و پدران، شباهتهایی وجود دارد. اما این زمینهها خالی از تفاوت نیست. برای مثال، «نوروپیتید وازوپرسین» که یک آنالوگ مولکولی اوکسیتوسین است، میتواند در میل به مراقبت پدرانه نقش مهمی داشته باشد. برای مثال، تزریق وازوپرسین به مغز موشهای صحرایی نرِ باکره، باعث رفتار پدرانه از جمله تماس و خمشدن روی چوچهها میشود، درحالیکه جلوگیری از عملکردن وازوپرسین در مغز، باعث کاهش رفتار پدرانه مانند لیسیدن چوچه و تمیزکردن آن میشود. در میمونهای مارموست، پدرها در مقایسه با میمونهایی که پدر نیستند، گیرندههای وازوپرسین بیشتری در غشأ مغزی خود دارند. در مورد نقش وازوپرسین در رفتار پدرانه نوع انسان پژوهش کافی صورت نگرفته است، اما یک مطالعه نشان داد که دادن وازوپرسین باعث افزایش مدتزمانی میشود که پدرانِ منتظر برای تماشای آواتارهای نوزادشان در یک محیط واقعیت مجازی صرف میکنند.
و سرانجام یک منطقه مهم در مغز پدران وجود دارد که ما تاکنون از آن غافل بودهایم. نظریه تکامل میگوید که اگر جفتگیری بتواند موفقیت نرها را در تولیدمثل به حداکثر برساند، نرها انرژی بیشتری را صرف جفتگیری میکنند تا مراقبت از فرزند. اما آیا این نظریه در مورد نوع انسان نیز صدق میکند یا خیر. برخی از مردان همانگونه که این نظریه پیشبینی میکند رفتار میکنند. مردی را در نظر بگیرید که همسر یائسه و خانوادهی خود را ترک میکند و یک خانواده جدید با یک زن جوان و بارور تشکیل میدهد. پدر متأهلی را در نظر بگیرید که وقت هزینه قابلتوجهی را صرف دختران، معشوقهها و حتی روسپیها میکند. با اینحال بسیاری از مردان دیگر ترجیح میدهند این کارها را نکنند. آنها انگیزههایی را که فرایند تکامل در مغز آنها کاشته است (به خاطر تولید مثل)، نادیده میگیرند. آنها این کار را از روی عشق و احترام به شریک زندگی و فرزندان خود و به دلیل احترام به هنجارهای اجتماعی و فرهنگی انجام میدهند. اما آنها چگونه میتوانند کاری را انجام دهند که نرهای گونههای دیگر از انجام آن ناتوان به نظر میرسند؟
پاسخ این پرسش به باور من، دستاورد بزرگ تکامل در مغز انسان است: قشر پیشپیشانی. مغز انسان نهتنها سه برابر بزرگتر از مغز نزدیکترین بستگان پستاندار و زنده ما یعنی «کپیهای بزرگ» است، بلکه قشر پیشپیشانی انسان نیز نظر به اندازه مغز ما بزرگتر است. قشر پیشپیشانی ما همان سامانهای است که به ما امکان میدهد انگیزههای قدیمی و ناشی از فرایند تکامل نوع انسان را نادیده گرفته و به جای آن به تعهدات، موازین اجتماعی و مسئولیتهای اخلاقی خود احترام بگذاریم و آنها را رعایت کنیم. ما خوشبختیم که از چنین سامانهی مغزی کارآمدی برخوردار هستیم و ما پدران هر کاری میکنیم تا بهتر از آن استفاده کنیم.
د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه
د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :
Support Dawat Media Center
If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320