واقعیت های تاریخی را نمیتوان با شعارهای

محمد داؤد مومند

696

واقعیت های تاریخی را نمیتوان با شعارهای

چپگرایانه و عقده کشایی تغییر داد

با اغتنام فرصت و به ارتباط مقاله نویسنده توانا و زیرک و صاحب مطالعه وسیع سایت افغان جرمن، شاغلی محترم سدید معنون به «من شاه و همبازانش را متهم و محکوم میکنم» سؤالاتی وعرایضی خدمت جناب شان به حیث یک شخص نه شاه و نه شاهی پرست، بلکه مؤید زعامت شاه مخلوع و بخصوص دوره انسانی و آزادی خواهانه دهه دیمکراسی اش به تناسب تمام جهوری های کذایی و رژیم های ما بعد و تمام رژیم های اسلامی و کشور های شرقی و کشور های که به نام توده ها و خلق ها و ایدیالوژی مترقی ملیون ها انسان را به دیار عدم فرستاد، به حضور شاغلی محترم سدید به عرض برسانم.

سؤال اول: رژیم شاهی شاه فقید را با تمام رژیم های کشور های اسلامی معاصرش اعم از شاهی یا به اصطلاح جمهوری، مانند پاکستان، ایران، عرب سعودی، مصر، عراق، سوریه وغیره، بخصوص با در نظر داشت،  داشتن بعضی از این کشور ها به منابع و ذخایرعظیم و سرشارنفتی و اقتصادی چگونه مقایسه میفرمائید؟

شاه اردن هفده هزار فلسطینی را به دیار عدم فرستاد، سوهارتوی قصاب در روز کودتا علیه رژیم داکتر سوکارنو صد هزار نفر را قتل عام نمود، شاه ایران بعد از اینکه به حیث یک ګوډاګی  اضلاع متحده و به حمایت سازمان جهنمی سی- آی- ای به ایران برگشت و داکتر مصدق را به زندان انداخت« اوباما در خطابه تاریخی خود در پوهنتون قاهره در زمینه اعتراف نمود» ده ها هزار توده یی و مخالفین دولت را نابود ساخت.

پادشاه و دولت عرب سعودی سال گذشته یک ژورنالست معروف را در سفارت عرب سعودی واقع ترکیه، قطعه قطعه نموده و توسط چندین بکس دستی به کشور خود منتقل ساخت. جنایتی که که وجدان جامعه انسانی را به لرزه آورد.

سؤال دوم: شما به حیث یک شخص صاحب مطالعه  و داشتن معلومات دقیق از اوضاع کشور، فرموده میتوانید که چند نفر از مخالفین رژیم در افغانستان به امر شخص محمد ظاهر شاه اعدام گردیده است؟

شاغلی محترم داکتر صاحب کاظم در کتاب مستطاب و مستند خود، معنون به «رویداد های عمده در دوره صدارت شاه محمود خان غازی» از دو دسیسه در زمان صدارت شاه محمود خان یاد آوری مینمایند:

یکی دسیسه قتل محمد ظاهر شاه و دیگری دسیسه قتل شاه محمود خان غازی.

شاغلی محترم داکتر کاظم این دسایس را حرکت «ماجرا جویانه » تلقی میفرمایند و معتقد اند که اگر این حرکات ماجرا جویانه جامه عمل میپوشید،عواقب خطرناکی را برای سالمیت مملکت در قبال میداشت.

آیا جناب شما با تحقیق و تحلیل عالمانه شاغلی کاظم موافقت دارید و یا نه؟

قابل تذکر است که شاه نه تنها کته سران این ماجرا جویان بد سگال یعنی سید اسمعیل بلخی و قوماندان خوجه نعیم را به دار نزد، بلکه در دوره انسانی دهه دیمکراسی، بلخی و خواجه نعیم را برای ملاقات در قصر گلخانه دعوت نمود.

سؤال سوم: آیا رژیمی را در کشور های اسلامی و رژیم های به اصطلاح توده یی و انقلابی، نشان داده میتوانید که همچو ماجرا جویان و مخالفین رژیم را در آن واحد نابود نکرده باشند؟

سؤال چهارم: قانون اساسی سال 1964 را به تناسب قوانین اساسی کشور های اسلامی و کشور های شرقی چگونه مقایسه میفرمائید؟

و مندرجات کدام مواد قانون اساسی فوق الذکر از نظر جناب عالی، ضد مصالح و منافع ملی و مردمی شمرده میشد؟

سؤال پنجم: جناب شما دوره آزادی خواهانه دهه دیمکراسی را یک ضرورت تاریخی و به صورت نسبی یک حرکت مترقی و یا بر عکس یک حرکت ارتجاعی، ضد ملی و مخالف ایجابات عصر و زمان تصور میفرمائید؟

شاغلی سیستانی در کتاب «پنجاه مقاله » خود در مورد دیمکراسی و دوره دهه قانون اساسی واقع بینانه مینویسند که:«بار دوم با انفاذ قانون اساسی سال 1964 در عهد سلطنت ظاهر شاه، دموکراسی دوباره طلوع  کرد، تمام سیاست مداران و دولت مردان افغانستان در سه دهه اخیر، محصول همان دوره دهه دیمکراسی است که با کودتای داؤد خان ستاره دهه دیمکراسی افول کرد.»

شاغلی سیستانی نقش دوره دهه دیمکراسی را در قسمت رشد و قوام اذهان مردم از طریق دسترسی به کتب به شمول آثار مارکسستی  و آزادی های مطبوعاتی، جریانات سیاسی و غیره، تعیین کننده میداند.

آیا جناب شما تا کدام اندازه با نظر حق بینانه مؤرخ سیستانی موافقت دارید؟

سؤال ششم: در دوره دهه دیمکراسی از زمره جریان های سیاسی آن دوره کدام جریان سیاسی با شامه سیاسی تان بیشترموافقت داشت؟

سؤال هفتم: جناب شما که در دوره نسبتاً آزادی خواهانه و انسانی دوره دهه دیمکراسی، از نظام شاهی و زعامت مرحوم محمد ظاهر شاه، نفرت داشتید، در آن دوره تاریخی، نظام کدام کشور و زعیم کدام کشور حیثیت مدلی را برای شما داشت که باید افغانستان هم از همچو زعیم و نظامی برخوردار میبود؟

سؤال هشتم: محترم داکتر صاحب کاظم در کتاب «رویداد های عمده در دوره صدارت شاه محمود خان غازی» تحت عنوان «شتاب زده گی در ایجاد تحول» با توضیحات حق بینانه و مبتنی بر واقعیت های آن زمان، نقش عجولانه و افراطی احزاب و اتحادیه محصلین را در ناکامی تجربه دیمکراسی آن دوره تعیین کننده وانمود ساخته مینویسند:«…اگر فعالیت های تندروانه چه زیر نام احزاب و چه در اتحادیه محصلین و شدت عمل آن ها براه نمی افتید، بدون شک حکومت راه اعتدال را ادامه میداد و مانع حضور اشخاصی مثل محمودی و غبار و امثالهم در دوره هشتم شورای ملی نمی شد(قابل یاد آوری است که این ذوات در دوره هفتم شوری به پارلمان راه یافتند و شاه محمود خان صدراعظم شخصاً به میر غلام محمد غبار رأی داد.-مومند» و با این طریق راه مبارزه منطقی به استناد مواد قانون اساسی در شورا منجر به تحولات مهم و اساسی میگردید که هم ملت از آن بهره مند می شد و هم حکومت در پی اصلاح امور می برآمد و نیز خطری از ناحیه تهدید نظام بار نمی آمد.»

آیا جناب شما با تحقیق و تحلیل واقع بینانه و عالمانه شاغلی داکتر کاظم به ارتباط دوره شاه محمود خان غازی موافقت دارید و یا نه؟

و هم چنان گروه های بیگانه پرست خلق و پرچم و شعله جاوید، نقش خائنانه مماثلی را در دوره دهه دیمکرسی ایفاء نکردند؟

سؤال نهم: آیا مظالم امیرعبدالرحمن خان را، با قتل عام مردم توسط دو سادیست تاریخ بشریت یعنی ستالین که هژده ملیون انسان را نابود ساخت و ماوتستونگ که تنها در انقلاب ضد انسانی کلتوری اش در حدود پنج ملیون انسان را به نام انقلاب توده ها و ایدیالوژی مترقی به کشتار گاه فرستاد، چگونه مقایسه میفرمائید؟

سؤال دهم : در نظر جناب عالی در قسمت بیگانه پرستی جریان های خلق و پرچم از نظام و زعامت شوروی و پیروی جریان چپ افراطی شعله جاوید از نظام جهنمی ماوتستونگ، چه تفاوت عمده قابل ملاحظه است؟

سؤال یازدهم: آیا جناب شما غازی امان الله را نیز مسئول بروز اغتشاش مدنیت سوز جنایتکاران بی ناموس دوره سقوی و مشکلات ادوار بعدی قلمداد میفرمائید؟

سؤال دوازده : دلیل اینکه زعامت ملی غورزنګ سایت افغان جرمن دعای طول عمر و صحت و سلامت شاغلی محترم سید هاشم سدید را میکند و سایه نویسنده این سطور یعنی محمد داؤد مومند را به سنگ میزند، استنباط عالمانه و زیرکانه جناب عالی در زمینه چه خواهد بود؟

نویسنده  توانا و ممتاز سایت افغان جرمن، شاغلی محترم سید هاشم سدید!

بعد از عرض سؤال های مطروحه، که به منظور تنویر خود و هم نظرانم از جانب شما، به آن حق اولیت دادم، اکنون نیز نقاط نظر خود را در زمینه محتویات مقاله تان که یقیناً با معیارها و قضاوت های علمی و عالمانه جناب شما وفق نداشته باشد، به عرض میرسانم.

باری در سایت افغان جرمن به این کمسواد تلقی گردید که تنها اهل تحقیق و علم و دانش و صاحبان ملقب به القاب و عناوین عریض، حق و صلاحیت دارند که در مسائلی که محمد داؤد مومند طرح کرده بود، ابراز نظر نمایند، واین تحکم علماء و بزرگان سایت افغان جرمن بود، ولی این جانب به عدالت وجدان و فطرت آزادی خواهانه انسانی اعتقاد دارم نه به عدالت مفکران غور ځنګ ملی سایت افغان جرمن.

اینکه بهشت مجازی سایت غورځنګ ملی افغان جرمن که شما نیز یکی از حامیان و طرفداران آن هستید به رویم بسته است، باکی ندارم، درین بهشت بعضی ها به رفع قضاء حاجت نیز پرداخته اند و میپردازند، ولی از بارگاه خداوند متعال رجامندم که دروازه بهشت عدالت فطرت انسانی و بشری را به روی تمام وطندوستان پاک سرشت و پاک نهاد جامعه و مردم ما نه بندد. به قول مفکر بزرگ علامه داکتر اقبال:

بهشتی فی سبیل الله هم هست.

نویسنده لایق و ورزیده شاغلی محترم سدید! اولتر از همه عنوان مقاله تان را که (من شاه و همبازانش را محکوم میکنم) با درنظر داشت  شخصت علمی جناب عالی که  تسلط  بر ابعاد مختلف علوم اجتماعی و سیاسی، دارید، دور از صفات برازنده تواضع و فروتنی علمی یافتم.

زیرا مقاله به قلم جناب شماست و در قسمت راست مقاله نام مبارک شما یعنی سید هاشم سدید نوشته شده است، لذا درج کلمه «من » یعنی منیت، در عنوان مقاله ممکن است نشانه خود خواهی و تبختر و بزرگ منشی حضرت عالی تلقی گردد.

ثانیاً همچو فیصله و اصدار همچو حکم قاطع، آنهم از طرف شخصی مانند محترم سید هاشم سدید، که  در صحنه سیاست روز کشور اصلاً مطرح نیست و مانند نویسنده این سطور، کوچکترین مقام و منزلتی در جامعه افغانی ندارد، میتواند تلقی فوق الذکر را در ذهن یک عده خوانندگان مقاله تشدید نماید.

لذا انتخاب همچو عنوان از طرف یک شخصیت دانشمند و عالم چند بعدی مانند جناب شما که باید منطقاً در قطب مخالف غرور و خود خواهی قرار داشته باشید، چندان مقبول و معقول به نظر نمی رسد.

طوریکه ملاحظه میگردد، جناب شما در نوشته فوق الذکر، خود را هم در مقام لوی څارنوال، هم قاضی القضات و هم مفتی اعظم قرارداده وبه صدور اتهامات، احکام و فتاوی یی پرداخته اید که نه تنها دور از انصاف یک شخصیت دانشمند بوده بلکه بسیار بالاتر از حدود و ثغور موقف اجتماعی شما در جامعه است.

به عبارت دیگر جناب شما، با داشتن کدام القاب بزرگ اجتماعی یک شخصیت مطرح در سیاست روز کشور، به خود حق صدور همچو اتهامات و احکام و فتوی ها را میدهید؟

فکر نمی کنید جناب شما، پا را از گلیم تان فراتر گذاشته اید؟

من تنها در مورد خود می اندیشم که :

غریب سړی، برګ یی سپی

برایم باور کردنی نیست که جناب تان، فتوای محکومیت پادشاه مرحوم را، حتی با استفاده از تکتیک پیشوایان دینی دوره امانی، متکی به نظرات همچو ذوات مذهبی،(محتملاً هم مشربان خمینی) صادر و متکی ساخته اید.

به این ارتباط مطلبی را از مقاله دانشمند جید، داکتر صاحب محمد اکبر یوسفی از زبان (دیوید هیوم) تضمین میکنم که مشعر است:«در تمام اعصار جهان، روحانیون دشمنان آزادی اند»

 ثانیاً عبدالله ابن عمر از یک حدیث قدسی روایت میکند مشعر بر اینکه:

«السلطان ظل الله »

 هم چنان در یک قسمت از نصوص قرآنی،  آیه مبارکه مشعر است که

:«اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولوالامر منکم فی الارض»

فکر نکنم پیشوایان دینی که شما از آن تذکر داده اید، از حقانیت حدیث و نص و آیت فوق الذکر انکار نمایند و یا در زمینه کوچکترین شک و شبۀ داشته باشند، در غیر متکی بر احکام دینی مانند شیخ برصیصای عبرانی در زمره ملعونان محسوب خواهند شد.

 مطابق به عنوان مقاله جناب عالی و استعمال کلمه «هم بازان»، بزرگ ترین همبازان شاه تا دوره دهه دیمکراسی، باید وهمانا صدراعظمان مقتدر کشور بوده باشند که با شاه روابط و قرابت نزدیک فامیلی داشتند و اعضاء خانوده بزرگ سلطنتی شمرده میشدند، مانند:

سردار محمد هاشم خان میر غضب، عم بزرگ شاه و صدراعظم مقتدر و کل اختیار دولت، که تا یک اندازه وجوه مشابهی با شخصیت و طرز حمکرانی امیرعبدالرحمن خان داشت.

در فرصتیکه محمد نادر خان به شهادت رسید، سردار هاشم خان در صفحات شمال کشور بود، درین وقت شاه محمود خان غازی از تدبیر بزرگ سیاسی کار گرفته و بیعت خود را به شهزاده بسیار جوان یعنی محمد ظاهر شاه ابراز داشت و سردار هاشم خان را که سخت در آرزوی سلطنت بود در مقابل یک عمل انجام شده قرارداد. که در حقیقت یک خدمت بزرگ سیاسی شاه محمود خای غازی شمرده میشود، زیرا در غیر آن سردار هاشم خان میر غضب تا اخیر حیات بر اریکه سلطنت افغانستان تکیه میزد.

به تمام هم وطنان معلوم است که دوره حکومت سردار محمد هاشم خان، محمد ظاهر شاه مانند شاه بریتانیا از نظر عملی و نه از نگاه قانون اساسی کشور،حیثیت سمبولیک داشت و حتی صلاحیت یک مشوره را هم به سردارهاشم خان نداشت.

خلص کلام پادشاه اصلی این دوره سردار هاشم خان بود، نه محمد ظاهر شاه.

بعد از سردار هاشم خان نوبت به شاه محمود خان غازی عم دیگر شاه که درعین حال تاج بخش نیز شمرده میشود، رسید.

درین دوره نیز عم  پادشاه یعنی سپه سالار صاحب شاه محمود خان غازی که یک شخصیت واجب الاحترام شمرده میشد، با صلاحت تام حکومت نمود. شاه محمود خان غازی نه تنها به شاه در هیچ موردی مشوره نداده است، بلکه به حیث یک شخص با تجربه و صاحب رسوخ بزرگ در میان مردم افغانستان، حتی نیازی به مشوره شاه جوان نداشت چه رسد به اینکه شاه به صدراعظم «باقبول استثنآت محتمل» اوامری صادر کند. درین دوره نیز محمد ظاهر شاه در یک موقف سمبولیک و نظاره چی قرار داشت.

لذا زعیم و واکدار واقعی درین دوره نیز شاه محمود خان غازی بود نه محمد ظاهر شاه.

نوبت دوره سوم صدارت به سردار صاحب محمد داؤد خان رسید که هم پسر کاکای محمد ظاهر شاه و هم شوهر همشیره پادشاه میشد و به این حساب میتوان او را «ذوالنورین» خطاب نمود.

بعد از سردار محمد هاشم خان، سردار محمد داؤد خان که وارث مادی و معنوی کاکای اصلی خود یعنی سردار محمد هاشم خان بود، مقتدر ترین صدراعظم تاریخ معاصر کشور شمرده میشود.

موصوف یک جنرال متقاعد ولی جوان و دارای تفکرات چپگرایانه بود.

هدف اساسی سردار صاحب از تأسیس کلوپ ملی، تخریب حکومت شاه محمود غازی و رسیدن به چوکی صدارت و قدرت بود.

قابل یاد آوری است که سردار داوود خان مورد احترام خاص ببرک کارمل و میر اکبر خیبر قرار داشت.

دلیل عمده این احترام ذوات مذکور به داوود خان، داشتن نظریات چپگرایانه و آرزوی داشتن روابط نزدیک با دولت اتحاد شوروی بود.

در دوره صدارت سردار صاحب داؤد خان نیز، پادشاه حیثیت یک آدم سیل بین و تشریفاتی را داشت، به عبارت دیگر زمام دار و واکدار واقعی این دوره نیز سردار محمد داؤد خان بود نه محمد ظاهر شاه.

سردار محمد داؤد خان بعد از ده سال حکومت مطلق العنان خود، نسبت خرابی شدید روابط با پاکستان و بسته شدن راه ترانزیت مجبور به استعفاء گردید. تیره گی روابط با پاکستان موجب اتکاء بیشتر کشور فقیر و محاط به خشکه افغانستان به دولت اتحاد شوروی گردید.

دوره دهه دیمکراسی با تدوین قانون اساسی جدید و تفکیک  کامل قوای ثلاثه آغاز گردید، این دوره در واقعیت امر یک مرحله کاملاً متفاوتی بود در حیات سیاسی مردم افغانسان.

دوره دهه دیمکراسی مدت ده سال دوام کرد و پنج صدراعظم قرار ذیل از طرف شاه به پارلمان معرفی گردید، داکتر محمد یوسف که ده سال در کابینه صدارت سردار داؤد خان وزیر معادن و صنایع بود، شهید محمد هاشم میوندال که در دوره جمهوریت کذایی توسط مزدوران کی- جی- بی به هلاکت رسید، سردار نور احمد اعتمادی که از دوستان بسیار نزدیک سردار محمد داؤد خان بود  وشاه تصور میکرد با انتخاب موصوف پلی را به منظور اعاده روابط با سردار داؤد خان افتتاح نماید که مثمر ثمری نگردید، داکتر ظاهر خان، داکتر معالج و دوست شاه، محمد موسی شفیق پسر مولوی غلام نبی کاموی و قبلاً عضو حرکت ویښ ځلمیان.

محمد موسی شفیق خواست که در ساحه سیاست داخلی و خارجی از سیاست عنعنوی اتکاء به دولت اتحاد شوروی که از زمان صدارت سردار محمد داؤد خان شروع شده بود، آهسته آهسته فاصله بگیرد و یکی از اقدامات مهم وی در زمینه، حل ماهرانه منازعه آب دریای هیرمند با دولت شاهی ایران بود، که بعداً در دوره جمهوریت سردار محمد داوود خان نیز مورد تأئید قرار ګرفت.

تغییر پالیسی حکومت محمد موسی شفیق زنگ خطربزرگی بود برای منافع سترا تیژیک اتحاد شوروی در منطقه و سرمایه گذاری عظیم شان در افغانستان.

دانشمند محترم داکتر صاحب سید عبدالله کاظم به صورت واقع بینانه در مورد مینویسند: «شوروی ها بعد از آمدن شفیق متوجه شدند که افغانستان از زیر نفوذ شوروی بعد از سی سال زحمات آنان خارج خواهد شد و تصمیم گرفتند که نظام شاهی و شفیق را از بین ببرند و برای دور اول یعنی دوره انتقالی، داؤد خان را برای زعامت ترجیح دادند و مطرح ساختند.»

طوریکه به عرض رسید در سی سال اول دوره شاهی محمد ظاهر شاه، مقدرات مملکت در دست سردار هاشم خان، سردار شاه محمود خان و سردار محمد داؤد خان قرار داشت و هرسه شخصیت با وجود استبداد و مظالم دوره هاشم خان و سردار داوود خان، خدمات قابل قدری به کشور انجام دادند و هیچکدام از این حکومات، مانند حکومت ما بعد از جمهوریت داؤد خان، خائن به وطن نبودند.

لذا به صراحت میتوان گفت که محمد ظاهر شاه تنها و صرف در دوره دهه دیمکراسی از یک صلاحیت گسترده برخور دار بود و بس.

لذا ادعای شاغلی سدید که اگر محمد ظاهر شاه در مدت چهل سال سلطنت خود چنین میکرد و چنان نمیکرد، فرضیه مدینه فاضله شاغلی سید هاشم سدید از خواب به واقعیت میگرائید، به جز یک ادعای محض و تصور و تخیل جناب عالی چیز دیگری تلقی شده نمیتواند.

واقع بینانه و عادلانه به نظر میرسید که اگر نویسنده محترم مقاله، مبتنی بر علم و فضیلت و مطالعات گسترده شان در مورد تاریخ کشور با یک تحلیل همه جانبه  ابعاد و شرایط داخلی و خارجی و عوامل مؤثر در قسمت تصامیم و پالیسی های دوره حکومت صدراعظم آهنین سردار محمد هاشم خان، دوره حکومت شاه محمود خان غازی، دوره حکومت سردار محمد داؤد خان، دوره زعامت محمد ظاهر شاه در دوره دهه دیمکراسی و هم دوره استبدادی و مختنق جمهوریت کذایی سردار صاحب و همبازان این دوره مانند تواریش حسن شرق و هم مسلکانش به صورت عادلانه و منصفانه و عالمانه بدون دخالت احساسات چپگرایانه میپرداخت.

شاغلی سید هاشم سدید در یک قسمت نوشته خود شعار گونه مینویسد که: «… آگاهان ما بدون مشاهده و تجربه و استدلال و استفاده از علم منطق…اگر هزار بار خود را به زمین و آسمان بزنند «که چه؟ مومند» پس بهتر است در هر زمینه ای اول تحقیق بی طرفانه (یک از مولفه های علم) کنند و بعد ابراز نظر نمایند.

متأسفانه مقاله فوق الذکر شاغلی محترم سدید از همچو مؤلفه ها و تحقیق بیطرفانه فرسنگ ها فاصله داشته و در واقعیت  تکرار مکرر بیانات و شعار های عناصر چپ و چپ افراطی خلق و پرچم و شعله جاوید دهه دیمکراسی است.

شاغلی سدید مینویسد:«اگر شاه و همبازهایش در دوران قدرت شان در عیش و عشرت غرق نمی شدند و به درستی و با دلسوزی در کشور کار میکردند و جلوی خشم روز افزون ناشی از معده خالی و رنج مستمر ملیون ها انسان را با اصلاحات و فراهم کردن زمینه کار و زندگی بهتر برای آن ها می گرفتند، نه کارمل و تره کی و امین و نجیبی در عرصه سیاسی با افکار نیم بند و مخرب به وجود می آمدند و نه گلبدین و ربانی و سیاف  و هم پالکی های شان با این درنده خویی، یا آدم خوارانی مانند ملا عمر و ملا هبت الله و… و نه بالاخره دستان کثیف پاکستان و ایران و عربستان چنین بی رحمانه به گلوی ما میرسید و یا مورد تهاجم روس و امریکا قرار میگرفتیم.»

شاغلی محترم سدید!

 یکی از وطنپرست ترین، صادق ترین و منورترین فرزندان تاریخ این کشور و مشرق زمین یعنی غازی امان الله با تمام امکانات مادی و معنوی و حمایت بعضی جوامع جهانی خواست، که سرزمین افغانستان از نظر سیاسی و اقتصادی و کلتوری و اجتماعی تاج مرصع جامعه اسلامی بسازد و مردم افغانستان بدون کوچکترین تبعیض، ممثلو مودل  یک جامعه مترقی و مرفه در مشرق زمین باشد که جناب شما آرزومندی آن را دوره جنت مکان محمد ظاهر شاه داشتید، ولی متکی به شهادت تاریخ این سر بلندی کشور و رفاه مردم و مساوات و آزادی و استقلال کامل ما برای قدرت های استعماری قابل تحمل نبود و در نتیجه همچو عوامل خارجی و داخلی دوره وحشت و دهشت سقوی را که شاید در تاریخ جهان سابق نداشته باشد، بر مردم و کشور ما مستولی ساختند.

آیا در نظر حضرت عالی، غازی امان الله نیز مانند محد ظاهر شاه مسئول بروز سیاه ترین دوره وحشت و مدنیت سوز بچه سقو ووقایع مابعد و دوره استبدادی محمد هاشم خانی در تاریخ کشور شمرده میشود؟

پالیسی مرحوم شفیق برای دولت اتحاد شوروی قابل تحمل نبود و با کودتای سرطانی تواریش حسن شرق، نظام شاهی و حکومت شفیق را از بین بردند.

سرانجام زمانیکه سردار محمد داؤد خان از خواب دیرینه دوره صدارت   بیدار شد و دانست که شعار بیانیه خطاب به مردم مشعر بر اینکه «روابط همسایگی نیک دوستی با اتحاد شوروی خلل ناپذیر است» یک خبط بزرگ تاریخی بود و خواست با پیروی از حکومت محمد موسی شفیق، کشور را از زیر نفوذ دولت شوروی خارج سازد، همسایه به اصطلاح «نیک» یعنی دولت شوروی مجالش نداد.

ناسیونالست بزرگ آسیایی داکتر عبدالرحیم احمد سوکارنو گفته بود تا زمانیکه قدرت های استعماری و استثماری در جهان باقیست، بی طرفی واقعی یک امر محال است.

تا زمانیکه ملل فقیر و بیچاره و محاط به خشکه مانند افغانستان از نظر اقتصادی و صنعتی و تجارتی و نیاز به تکنولوژی و تجارت و قروض بانکی، محتاج کشور های منکشف و استثمار گر باشند، آزادی و استقلال شان به جز در روی کاغذ، محتوای دیگری نخواهد داشت.

بدبختانه در طول قرون متمادی اگر کشور ما از نظر اهمیت موقعیت خاص جغرافیایی از یکطرف لقمۀ بود در نگاه طماع قدرت های خورد و بزرگ و قیام سه گانه مردم افغانستان علیه قدرت جهانی انگلیس مثال روشنی از این واقعیت است از جانبی هم از زمان تیمور شاه درانی به بعد افغانستان میدان بزکشی و تاخت و تاز برای احراز قدرت میان بازماندگان زمام داران افغان بود.

امروز دانشمندانی مانند داکتر صاحب کاظم، مؤرخ سیستانی و عده کثیر دیگر، حتی شکر گزار زعامت امیر عبد الرحمن خان هستند که حد اقل با تدبیر خود توانست افغانستان موجوده را به ملت ما به میراث بگذارد.

آیا جناب شما با مدعیات دانشمندان فوق الذکر موافقت دارید؟

شاغلی محترم سدید در یک پاراگراف دیگر خود در مورد علم و تجارب و فضیلت و نیات مترقی و انقلابی و هم در قسمت خصلت « دل سوزی» سردار صاحب بزرگ محمد داوود خان نیز ارشاداتی دارند، بدین عبارت:

«…ولی اینجا بحث بر سوء استفاده های هفت و هشت ثوری ها یا تلاش های دلسوزانه داوود خان مرحوم که با پیروی از تفکرات «کاربردی»، یعنی با شناخت علمی- تجربی حاصل از جامعه شناسی نظری، کارکرد ها و تجارب دیگران، و با توجه به بی تفاوتی های سردمداران نظام بدست به کودتا زد نیست….»

گرچه من آرزو نداشتم که درین مقال استخوان های رمیم سردار صاحب داؤد خان را از گور کشیده و موجب رنجش ارادتمندان نهایت نزدیک و واقعی سردار صاحب مانند دو خانواده محترم ……..که سردار صاحب حیثیت بالاتر از یک پدر معنوی را برای شان داشت، گردم، ولی متکی بر ادعای دانشمند متبحر شاغلی سدید، ناگزیرم کارروایی های عمدۀ طول حیات سردار صاحب را به حیث یک کرسی نشین بزرگ دولت و زمامدار مقتدر و عضو خاندان شاهی تقدیم نمایم.

طوریکه قبلاً به عرض رسانیدم سردار محمد داؤد خان در موقف و مقام و منزلت «ذوالنورین» یعنی پسر کاکای شاه و شوهر همشیره شاه،  (پادشاه همیشه او را به نام «آغه لاله » یاد میکرد)، در دوره صدارت ده ساله خود نه تنها صد بار مقام و منزلت بالاتر از «همباز» شاه داشت، بلکه خود او صاحب صلاحیت های شاه و زعیم و زمام دار کل الاختیار بود.

سردار داؤد خان بعد از سردار هاشم خان و سردار شاه محمود خان، بزرگ فامیل بود (شاه ولی خان از نظر مدارج اداری به حساب نمی آمد)، موصوف به حیث یک جنرال متقاعد، نائب الجکومه، وزیر داخله و وزیر دفاع یک شخصیت کار آزموده و صاحب تجارب فراوان اداری بود، لذا سردار داؤد خان حتی ضرورت به مشوره های شاه نداشت چه رسد به تعمیل اوامر شاه. البته به صورت فورمالیته بعضی پیشنهادات ممکن ایجاب گرفتن امضاء شاه را مینمود، لذا شاه نه تنها در ادوار حکومات کاکا های خود بلکه در دوره صدارت سردار داؤد خان نیز به اصطلاح مردم ما حیثیت یک «فالتو مشر» را داشت.

سردار داؤد خان در دوره صدارت خود که مانند دوره محمد هاشم خان یک حکومت پلیسی بود، نه تنها آرزوها و پروگرام های مترقی دوره کلوپ ملی را که هدف اصلی آن تخریب و تضعیف حکومت سردار شاه محمود خان بود به طاق نسیان سپرد بلکه بسیاری اعضاء حرکت معتدل مشروطه خواه ویښ ځلمیان را تبعید و به زندان فرستاد و یک دوره استبداد و دیکتاتوری شخصی که آن را ذواتی هم به نام «استبداد منور» یاد میکنند آغاز یافت.

سردار داؤد خان خانواده میرزمان خان کنری را که به گناه دوستی با غازی امان الله محبوس بودند، بعد از حبس به هرات فرار نمود، نائب الحکومه هرات محمد اسمعیل خان مایار از خانواده مفرور میر زمان خان به عزت و احترام پذیرایی نمود، جواسیس حکومت پلیسی سردار صاحب به صدراعظم سردار داوود خان در زمینه اطلاع دادند و سردار صاحب، جناب مایار را بعد از مدت یکسال از ولایت هرات برای دائم معزول و خانه نشین ساخت.

جنرال خان محمد قوماندان عسکری قندهار بعداْ وزیر دفاع  و معروف به شتر جنرال به امر سردار صاحب داوود خان در حدود دو درجن مظاهره چیان را در شهر قندهار به ګلوله بست.

در نتیجه لشکر کشی سردار صاحب به حیث قوماندان عمومی سمت مشرقی، علیه قوم مظلوم و محکوم صافی صد ها نفر و محتملاً هزاران نفر به خاک و خون غلتیدند.

به قول محترم داکتر ناصر احمد صافی که از بزرگان قوم خود شنیده اند در نتیجه این لشکر کشی جوی خون جاری شد.

نوشته های مستند محقق توانا استاد داکتر عبدالرحمن زمانی، در مورد، مدارک انکار ناپزیر شمرده میشود.

سردار صاحب محمد داوود خان در دوره جمهوریت خود نیز، که یک حکومت مطلقه و دوره اختناق بود نیز از مجبوس ساختن و اعدام یک عده شخصیت های خدمتگار کشور مطابق به فیصله و پیشنهاد محکمه نظامی که اکثریت اعضاء آن جواسیس کی- جی- بی بودند دریغ نکرد.

عجبا که در لست فیصله و پیشنهاد اعدام شخصیت های ملکی و نظامی اسم شهید مرحوم مینوندوال نیز شامل بود، در حالیکه میوندوال توسط جنایتکاران رژیم قبلاً کشته شده بود.

ولی سردار صاحب رقیب بزرگ خاندانی یعنی سردار عبد الولی را، متکی بر روابط عرقی و خاندانی به امر قاطع خود از زندان رها ساخته تا با خانواده خود در ایتالیا بپیوندد. این را باید مخلوطی از دل سوزی سردار صاحب و مجبوریت ارتباط خاندانی دانست.

مگر چنین نیست سدید صاحب محترم؟

برخلاف ادعا ی شاغلی محترم سید هاشم سدید در مورد «دل سوزی» سردار صاحب که یک ادعای نه تنها دور از واقعیت است بلکه با در نظر داشت کرکتر سردار، روابط خاندانی، طبقاتی و تاریخ حکمرانی سردار در تمام وظائف دور حیاتش هیچگونه بنیاد علمی و عملی ندارد و همچو ادعا در حقیقت  تلاشی است تا  حقایق مسلم تاریخی را با انګشت «سبابه» که آن را انگشت دشنام دادن نیز ګویند، پنهان کردن حقایق و یا به چشم مردم خاک انداختن است.

شاغلی محترم سدید فراموش کرده اند که سردار صاحب مرحوم از روز تولد تا روز اعلام کودتای بد فرجام سرطانی حسن شرق، به نام سردار محمد داوود یاد میشد و بعد از روز اول کودتا خطاب رهبر را حاصل نمود.

شاغلی سدید فراموش کرده اند که شهید ملت میوندوال به حیث دوست و همکار دیرین سردار به وطن عودت نمود و منتظر همکاری با رژیم سردار بود، تورن جنرال خان محمد خان معروف به مرستیال که در حقیقت نهال دست سردار بود، به آرزوی همکاری خدمت سردار صاحب شتافت ولی در نتیجه با دسایس تواریش حسن شرق  و عمال کی- جی- بی  که مانند موریانه در رژیم سردار صاحب خود خواه و مغرور و جاه طلب و بی خبر از دسایس زیر پرده، رخنه نموده بودند به حکم ظالمانه خود سردار صاحب زندانی و اعدام گردیند.

سردار صاحب در طول حیات خود در برابر هیچکس از دل سوزی کار نگرفت به جز، جواسیس و مزدوران کی- جی- بی و آن هم در روز روشن کودتای ثور.

جریان قرار ذیل است: دانشمند محترم داکتر صاحب سید عبدالله کاظم در مضمون خود تحت عنوان «شهر کابل و رویداد های مهم ..» از قول داکتر نوین وزیر کابینه وقت مینویسد:« در لحظاتی که غرش جت های جنگی و صدای فیر توپ های کمونست ها در فضای کابل می پیچید، در حضور رهبر و برادرش نشسته بودیم و در باره اوضاع جاری مذاکره و تبادل نظر داشتیم، قدیر وزیر داخله اصرار میکرد که باید سران زندانی کمونست ها طی محاکمه صحرایی فوراً اعدام شوند، زیرا اوضاع به جاهای خطرناک رسیده است، اگر آن ها نجات یابند، فجایع غیر قابل تصور به وقوع می پیوندد و نجات از آن نا ممکن خواهد بود.

اما سردار با عصبانیت فرمود: چنین تصمیم عجولانه و غیر مسئولانه  (تصمیم شرط اول مؤفقیت است، شعار تاریخی رهبر بود.مومند) ما را نه تنها در برابر مردم افغنستان، بلکه در مقابل جهانیان جنایت کار می نمایاند، از سوی دیگر از چند نفر وطن فروش و نوکر بیگانه، شخصیت های بزرگ سیاسی میسازد.»

شاغلی محترم سدید:

اگر سردار یا رهبر به مشوره واقع بینانه وزیر داخله اش آمناء میگفت و در قسمت اعدام سران وابسته به کی- جی- بی به اصطلاح شما از (دلسوزی) کار نمی گرفت سرنوشت هولناک کشور و مردم افغانستان تغییر نمیکرد؟

آیا اعدام نمودن سران کودتای سرخ شوروی، سردار و رژیم سردار را برابر مردم افغانستان آنهم در حالت تکوین کودتا، واقعاً جنایت معرفی مینمود؟

آیا مردم افغانستان از کمونست ها و عقاید ضد اسلامی ایشان نفرت عمیق نفرت نداشتند؟

اگر به قول شخص سردار صاحب این عناصر وطن فروش و نوکر بیگانه بودند، چطور و به روی کدام منطق وعقل سلیم، ممکن بود اعدام شان، مقام و منزلت ایشان را در جامعه و نزد مردم، به شخصیت های بزرگ سیاسی مبدل سازد؟

مگر اعدام بچه سقو و جرنیلان و کرنیلان بی ناموسش بدست غازی محمد نادر خان، از ایشان قهرمانان ملی ساخت؟

چرا سردار صاحب  از لعن تاریخ چه در ساحه ملی و چه در ساحه جهانی در قسمت زندانی کردن و شهادت یک عده رجال ملکی و نظامی و وطن خواه نهراسید که از اعدام مشتی از اراذل توظیف شده سازمان جاسوسی اتحاد شوروی بهراسد؟

آیا در میان حامیان سردار صاحب وجدانی وجود دارد که بگوید که مخالفت با پیشنهاد قدیر وزیر داخله، آنهم در روز کودتا، سنگ تهداب تمام جنایات بشری و انسانی در افغانستان را گذاشت و مسئول درجه یک آن شخص رهبر یعنی سردار محمد داوود خان است.

در نظر شما بزرگوار و دانشمند عالی مرتبت سدید صاحب! کدام تصمیم محتمل منفی و ضد ملی اعلحیضرت محمد ظاهر شاه در تمام طول حیاتش، به پیمانه «دل سوزی» سردار محمد داؤد خان، آنهم در حالت تکوین کودتا، بر بزرگان عناصر بیگانه پرست، قابل مقایسه است؟

قضاوت را به قضاوت و جدانی تان واگذار میکنم.

زشت ترین قسمت مضمون شاغلی محترم سدید همانا، آغاز پراگراف اول کلام شان است که با قاطعیت و جزم تمام مینگارند:«در ارتباط به این امر که باید محمد ظاهر شاه و همبازانش مقصر همه رویداد ها چهل و اند سال گذشته در کشور، به شمول کودتا ها، شناخته شوند، من قبلاً طی دو یا سه مقاله صحبت نموده ام، اما چون آن نوشته ها، با وجود ارائه چند تصویر ګویا و متأثر کننده، گزارش چندین واقعۀ جانکاه تاریخی منحیث مثال، و شواهد و نظریات بیشماری حاکی بر بی اعتنایی و ناتوانی نظام شاهی در رفع محرومیت های مردم و چارۀ ضعف و درماندگی کشور، وجدان بسیاری از طرفداران شاه و نظام را بیدار نکرد…..»

نکات ذیل در نوشته نویسنده محترم قبل تأمل است.

یک- نخستین تلقی از محتویات و طرز کلام پاراگراف فوق الذکر معرف این است که شاغلی محترم سدید باید از یک موقف بسیار بزرگ و قوی مانند رهبر یک حزب نیرومند در جامعه افغانی برخوار دار بوده و هر کس خود را مکلف بداند که از نظریات همچو داهی بزرگ جامعه افغانی خود را آگاه سازد. مثل اینکه جناب شان در موقف استاد پژواک یا داکتر یوسف خان یا داکتر حامد و امثالهم قرار داشته باشند. که کاش چنین میبود.

دو- به خاطر دارم که باری محترم شاغلی سدید فرمودند که جناب شان مطالعه مقاله های منتشره را در سایت افغان جرمن و ممکن سایت دیگر صرف با ملاحظه عناوین آن انتخاب و مطالعه مینماید(این جانب در زمینه با پیروی از شیوه مطالعه شاغلی سدید خود را شاگرد ایشان میشمارم.) لذا مبتنی و در موازات سلیقه مطالعه شاغلی سدید، مردم چه ضرورت و مجبوریتی دارند که مضامین شاغلی سدید را وله به هر سویه که باشد، حتماً بخوانند؟

سه- شاغلی سدید روی کدام معیار ها و میتود های علمی و روش های احصائوی دریافتند که حامیان شاه مغفور به محتویات مقاله های محترم شاغلی اهمیتی ندادند و جدان شان بیدار نشد؟

چهار- شاغلی سدید فرموده میتوانند که تعداد حامیان شاه در جامعه افغانی و بخصوص در سطح روش فکر به چند نفر میرسد؟

و چطور مؤفق به درک همچو عدد شده اند؟

پنج- شاغلی سدید به تحکم لهجه سردار صاحب خان در بیانیه خطاب به مردم، میفرمایند که صحبت ها و ارشادات داهیانه شان و جدان بسیاری از طرفداران شاه و نظام را بیدار نکرد.

بازهم محترم سدید متکی بر کدام اسناد و مدارک به همچو نتیجه رسیده است؟

و این عناصر بی وجدان کیانند؟

محمد داؤد مومند و امثال شان؟

شش- قبل برین عناصر چپگراء و بیگانه پرست مانند خلق و پرچم و شعله جاوید و به خصوص عناصر ستمی، روی انگیزه های تباری و احیا ناً مذهبی به طور مماثلی به بد گویی پادشاه پرداخته اند، لذا تفاوت احکام قهر آمیز محترم سدید صاحب با عناصر فوق الذکر چه خواهد بود؟

هفت: شاغلی محترم سدید!

بخوان و بدان:

که اگر جناب شما در موقف والاحضرت سردار صاحب محمد داوود خان نیز قرار داشته باشید، حق ندارید، مخالفان سلیقه سیاسی تان را به خفت وجدان متهم بسازید

بخوان و بدان:

 که هیچ فرد از جامعه ما وجدان خفته یا بی وجدان نیست.

عدم موافقت با نظریات قهر آمیز و نفرت انگیز شما، هیچ هم وطنی را وجدان خفته یا بی وجدان ساخته نمیتواند.

 و جدان خفته، نوکران کرملن و ماو پرستان و عناصر و گروه های ستمی بود و هستند و خواهند بود.

وجدان خفته کسانی اند که به مقتضای زمان و مکان تغییر ماهیت و شخصیت و ذهنیت میدهند و ایمان و عقیده شان مانند گل آفتاب پرست در حال نوسان است.

فلسفی را با سیاست دان به یک میزان مسنج

چشم آن خورشید کوری، دیدۀ این بی نمی

آن تراشد قول حق را حجت نا استوار

وین تراشد قول باطن را دلیل محکمی

این معروضه متکی بر یکی از پرنسیپ های حقوقی که «حق دفاع مشروع » نامیده میشود، تحریر یافته است، خدا کند دانشمند بزرگ حلقه «ملی غوزځنګ سایت افغان جرمن» یعنی سید هاشم سدید در کنار اتهام خفت وجدان، با اتهام و صدور حکم انقلابی و قهر آمیزشان ما را از حق «حقوقی دفاع مشروع » نیز محروم نسازند.

پناه به پروردگار

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.