یادداشتی به نویسندۀ توانا، محترم مصطفی عمرزی/ داکتر سید خلیل الله هاشمیان

0 1,293

یادداشتی به نویسندهء توانا، محترم مصطفی عمرزی!

سید خلیل الله هاشمیان

امروز سه مقالۀ شما را خواندم و در مورد هرکدام، تبصره هایی دارم؛ اما اولتر از استعداد سرشار و درخشان شما که در این اواخر ماشاء الله هر روز یک مقاله می نویسید، باید با افتخار و مسرت تقدیر و تحسین کنم. افتخار به این که فرزندی از ولایت مردخیز لغمان، اگرچه در کابل جان تربیت شده، استعداد سرشار خود را بطور خدای پجات در خدمت معشوقۀ وطن بکار انداخته و نوک تیز قلمش درد های مردم را بیانگر است. تقدیر و تحسین بخاطری که هرچه نوشته و بدست نشر سپرده مستند، آموزنده، وطندوستانه و مفید بوده است. کسانی که از خواندن مقالات شما احساس دلتنگی میکنند، با تنوع سلیقه و سبک در نگارش بلدیت کافی ندارند و یا اینکه شما و نوشته های تان را، بدون دلیل، به “چشم چپ” می بینند، که خداوند متعال این چشم تاریک شان را “راست و روشن” سازد.

 اصل قبول شده برای تعریف جمله در علم نگارش اینست که جمله باید کوتاه و عاری از ادغام باشد، اما اصطلاح دیگری نیز بنام “بحرطویل” شهرت دارد، که ناشی از سلیقه ها و سبک های مختلف، رایج و قبول شده است، مثلا:

احمدمریض بود، پای احمد شکسته بود، احمد به مکتب نرفت، احمد نزد برادر خود به شفاخانه رفت، برادر احمد در شفاخانۀ نمبر 3  داکتر است …

احمدکه پایش شکسته و مریض بود به مکتب نرفت، بلکه نزد برادر خود رفت که در شفاخانۀ نمبر 3 داکتر است …

آن هموطن محترم که از خواندن مقالۀ “جعلیات در پاسارگاد” خلق تنگ شده، شاید در “بحرطویل” کمتر شنا کرده باشد، اما من از این مقاله مطالب نو آموختم. این عنوان نام کتابیست که یک دانشمند شهیر ایران بالای جعل کاری ها و سرقت های فرهنگی و ادبی در کشور تاجکستان انتقادکرده است، و ترویج این رسمِ نو جعلکاری و سرقت ادبی را درکشور همسایه و همزبان تاجکستان، بار اول در همین مقاله خواندم و آموختم. باید از آقای عمرزی امتنان و تشکر نمودکه ما را از رواج ها و تقلب های نو درکشور های همسایه باخبر میسازد.

“آیا ویرانگری ها عمدی نبودند؟”، بلی عمدی بودند! من در حدود 20 سال قبل (1997) برای ترمیم آپارتمانی که در منزل اول مکروریان اول داشتم، بکابل رفته بودم. در دوگوشۀ دیوار سمتی این آپارتمان دو سوراخ کلان در اثر فیر توپ ایجاد شده بودکه میگفتند در جنگ های بین دوستم گلم جم ومخالفینش ایجاد شده بود. در آن وقت در پارتمان ها آب جریان نداشت. مردم توسط سطل ها، کوزه ها و بوتل ها ازآب نلی که در بیرون بلاک موجود بود، استفاده میکردند. ساکنین مکروریان اول هرکدام مشاهدات و چشم دید خود را از تخریبات بیان میکردند. یک خانم که در بلاک مقابل (مرکز آب گرمی مکروریان) سکونت داشت، به جمعیتی که در مقابل آن مرکز ایستاده بود و توضیحات نفر موظف شعبۀ انجنیری را میشنید، چیز هایی از این قبیل گفت:

“وقتی جنگ سالارهای پشاوری این منطقه و این مرکز را اشغال کردند، حدود 40 تا50 نفر ماشنیداروالا ، اول دروازۀ عمومی این مرکز گرمی را به ماشنیدار زده چپه کردند، شاید خیال کرده باشند در این جا چیزهای کار آمد بوده باشد، اما غیر از ماشین آلاتی که در زمین نصب بود و یک تعداد سطل ها و سامان فلزی، چیز دیگری نیافتند. اول تمام سطل ها و سامان فلزی راکه درون مرکز بود برون کردند و بین خود گپ میزدند. یک نفر همراه ماشنیدار  به زیر آهن پوش سقف عمارت چند فیرکرد. یک توته آهن پوش بی جا شد. در حدود ده نفر به فیرکردن بالای آهن پوش شروع کردند و در حدود نیم آهن پوش های سقف عمارت پایان افتاد. در این وقت یک آدم ریشدار که ریش دراز ماش و برنج داشت و از شکم بالا همهء وجودش پُر از کارتوس بود، رسید. همه به او سلام و احترام کردند. آن شخص بعد از گفتگوی مختصر به درون عمارت مرکز آب گرمی رفت و چون برون آمد به جهر بلند به پشتو گفت “تمام ماشین آلات و هرچه آهن و فلز بداخل مرکز باشد بکشید و بشخص دیگر امرکرد که موتر ها را صداکنید… آن شخص همین قدر گفت و خودش رفت. چند نفرتفنگ والا به دفتر مکروریان رفته کلنگ ها و بیل ها را با خودآوردند. دو دروازۀ دیگر را نیز شکستاندند و همه ماشین آلات داخل عمارت مرکزآب گرمی را بیرون کرده در مورتر های ترک و موتر های جیپ انداختند؛ حتی آهن پوش ها و سیم های فلزی و سیم های برق را هم به موترها انداختند و به پشاور بردند… دو نفر موسفید ساکن بلاک های مجاور رفتند و عذرکردند که این مرکز آب گرمی به تمام بلاک ها آب گرم میدهد. ما مسلمان استیم، عایله و اطفال داریم و از آب گرم محروم میشویم… جنگ سالاران برای شان گفتند که این ماشین آلات ساخت شوروی است و روس های کافر نصب کرده اند. ما این مکروریان ها راخراب میکنیم و برای تان عمارت اسلامی میسازیم که بدست مسلمان ساخته شود و جای وضو و مسجد داشته باشد….” تصادفا یکی از آن دو موسفید هم در این جمعیت حاضربود و شهادت داد و عین قصه را بیان کرد. ازآن جمله، دو جوان هنوز هم حیات داشته و در بلاک 28 سکونت دارند. ساکنین مکروریان اول، نام و شهرت آن جنگسالار ریش دراز را که امر تخریب و انتقال ماشین آلات (مرکز آب گرمی مکروریان) را صادرکرده بود، هنوز بخاطر دارند.

مردم مکروریان از فجایع دورۀ حکومت خوجه ئین ربانی حکایت کردند که وزیر دفاعش فقط تا لب دریای کابل رفته میتوانست و آن طرف پل و دریای کابل تحت تصرف و تسلط جنگسالاران مخالف بود. هر روز از هر دو طرف توپ و راکت فیر میشد و مردم بیگناه کشته و خانه های شان ویران می شدند. مردم کابل، وزیرد فاع را”موش کابل” و “جنرال قانغوزک” میخواندند و در نتیجۀ این جنگ ها و فیرها همه ویرانی ها در کابل بطور عمدی صورت میگرفت؛ بلکه هر جنگسالار، شب پلان میساخت که فردا کدام قسمت کابل را تخریب کند و فردا فیر های توپ و راکت شروع میشد …

خوش شدم از سرزمین آبایی تان (لغمان سبز) دیدن کردید و یک تعداد مشاهیر آن ولایت مردخیزرا نیز معرفی نمودید. از این که تعلیم و تربیت شما در کابل جان صورت گرفته و چند دهه با لغمان، تماس نزدیک نداشته اید، بسیار نام هادر فهرست مشاهیر شما شامل نبودند، خصوصاً سهم سادات کنردر غنای فرهنگ و مسایل تعلیم و تربیت در لغمان، و از آن جمله است مرحوم مغفور میرسیدقاسم خان، یکتن از موسسین نهضت مشروطه خواهی درافغانستان که سالیان دراز بحیث مربی در لغمان خدمت میکرد و شاگردان زیاد داشت که بعد ها هر کدام مربی و مولوی شدند و از شهر های مختلف ولایات مشرقی برای تلمذ به خانقاه او می آمدند. آن علامه در دورۀسلطنت نادرخان، معین  وزارت معارف بود و در واقعۀ شهادت محمدنادرخان به اتهام غفلت محکوم به اعدام وتا زیر دار بُرده شد، اما بطور معجزه آسا از اعدام به حبس ابد محکوم شد و مدت 20 سال را در زندان سپری کرد، اما اعلیحضرت ظاهرشاه، او را عفوکرد و هم بحیث سرمنشی خود مقررنمود. یک برادرش در دورۀ امانی جنرال قونسل افغانستان در تاشکند بود و پسرش مرحوم سید مسعودپوهنیار در دورۀ جمهوریت، بحیث معین اداری وزارت خارجه و بعداً بحیث سفیرافغانستان در روم خدمت میکرد. از مرحوم پوهنیار دو اثر مهم پیرامون تاریخچۀ نهضت مشروطه خواهی در افغانستان بجا مانده است.

از اجداد سادات کنر، دو- سه نفر از فرزندان مرحوم سید نظیف بابا در مواضع مختلف لغمان سکونت اختیارکردند. ازآن جمله مرحوم سید فقیرپاچا بود که پسرش مرحوم سیدغلام پاچا، شاعر پشتو و صاحب دیوان، در(چهارباغ) سکونت داشت، و پسر سید غلام پاچا مرحوم سیدحسین پاچا که در دربارهای امیر حبیب الله خان و امان الله خان منصب و شرکت داشت، نیز سالیان دراز در لغمان می زیست. شاعری شیوا بیان بنام «شیراحمد» از مردم مشرقی، به گمان اغلب از لغمان که به هر دو زبان اشعاردارد، رساله ای در حدود صدسال قبل (1332هجری قمری) در 16 صفحه در(جامی الاسلام پرس دهلی)، شجرۀ سادات کنر را به مناسبت مسافرت مرحوم سیدحسین پاچا به حج، نشرکرده، که چند بیت آن قرار ذیل است:

است ذاتش مجمع چندین کمالات و هنر

کز همه اوصاف او کلکم بود قاصر بیان

قبل ازین در عهدشاه غازی غفران پناه

آن ضیاء ملت و دین خسرو جنت مکان

در غزای کافرستان کرد چون مردانگی

از حضور شه عطا شد منصب او را با نشان

باز در عصرسراج ملت و دین نیز هست

همچنانش جاه منصب احترام و عز و شان

بسکه برصدق و خردمندیش دارد اعتماد

ساخته در سرحدای نخوی او را حکمران

آن ثغور است از محال بلخ در پهلوی روس

هست وی از دولت اسلام آنجا پاسبان

شه بترکستان چو رفت و دید صدق و خدمتش

با نشان دیگر او را داد فخر بیکران

حسن خدماتش در آن سرحد چو شد منظور شاه

کرد اظهار رضامندی نخست و بعد از آن

داد فرمانش بخط خویش با طرز رقم

کاین سند شد ازحضور ما بصدقت ترجمان

تاکه زین پس نام تو در بارگاه ما مدام

با صداقت یاد خواهد شد به جمع داعیان

نام مسعودش بود مشهور با سیدحسین

هست در لمقان بشهر چار باغ او را مکان

از سادات کنر دو نفردر بازگشت از بیت الله شریف با مرحوم سیدجمال الدین در استانبول دیدارکرده اند و هر دو عموزاده های سیدجمال الدین بودند: یکی مرحوم سیدجعفرپاچا پدرکلان هاشمیان، حکمران شبرغان، در دورۀ سلطنت امیرعبدالرحمن خان و دیگری مرحوم سیدحسین پاچا در اوایل سلطنت امیر حبیب الله خان. مرحومین سیدجعفر و سیدحسین عموزاده ها بودند. اگر شما آدرس تان را بمن ایمیل کنید، یک کاپی این رسالۀ منظوم وتاریخی را برای تان در پوسته ارسال میکنم.

از مرحوم سیدحسین پاچا حدود بیست فرزند مانده بودکه چندتای آن ها در دورۀ ظاهرشاه والی بودند، ولی یک فرزند شان که بحیث شاعر انقلابی شناخته شده، مرحوم جنرال سید حسن متخلص به «شیون» بود که محمدهاشم خان او را بخاطر گفتار و اشعار انقلابی اش در زندان دهمزنگ توسط پیچکاری شهید ساخت. از یک ترکیب بند طویل و معروف و اتقلابی اوتنها یک بندآن که به حافظه مانده، اینست:

د خـانـانـو په خـانی کښی

څـوک پکښی خـانـان شـو

د چا لاری ارتینی پکښی

شـی سپـیـنـی سیـنـی پکښی

در شعر فوق، «خان ها» و «خانی» بحیث سمبول قدرت بکار رفته. ترجمه دری آن از این قرار است:

در دورۀ قدرت خان ها

کسانی خان و صاحب قدرت شدند

از کسان دیگر ناموس های شان ازدست شان رفت

ناموس های دارای پستان های مقبول سفید

فرزند دیگر مرحوم سیدحسین پاچا که تا اخیر حیات در چار باغ زندگی مرفه داشت، مرحوم سیداحمدپاچا معروف به «لالا پاچا» بودکه محمدهاشم خان صدراعظم هر وقت به مشرقی میرفت، شب اول در خانۀ او میبود. پسرلالا پاچا، مرحوم سیدعاشق الله پاچا وکیل لغمان در ولسی جرگه بود. این ها همه در حظیرۀ حضرت «مهترلام» (ع) مدفون اند. یگانه ولایت افغانستان که درآن یک پیغمبر دفن است، لغمان میباشد.

از مردم لغمان و از خاندان مرحوم داکتر عبدالظاهر خان سابق صدراعظم، تنها نام خود او و مرحوم احمدظاهر در فهرست شما شامل است. سه برادر دیگر داکترعبدالظاهرخان از قلم مانده: یکی گل احمدخان سابق رئیس ترانسپورت عمومی، دیگری مرحوم پروفیسر داکتر عبدالقیوم خان که فیلسوف این خاندان و دانشمند معروف افغانستان بود و در زمان شاهی مدیر دارالمعلمین، مدیر مکتب حبیبیه، والی ولایت هلمند، وزیر مخابرات، وزیر داخله، وزیر معارف و معاون صدارت بود. در دورۀ اشغال افغانستان آن مرحو م یگانه افغانی بودکه میتوانست با پادشاه و وزرای خارجۀ کشور های عربی و امریکا ملاقات و دعوای افغانستان را دایرسازد. مقالات زیاد آن مرحوم در مجلۀ آئینه افغانستان وجراید امریکا چاپ شده است. برادر سومی تحصیلکردۀ لندن، جنرال پولیس و قوماندان امنیۀ کابل بود که نامش فراموش شده است.

از مقالۀ سوم شما که به «دنیای شاه شجاع» سرزده اید، نه تنها اشعار جالب و دلپسند او را انتخاب کرده اید، بلکه دسترسی شما به نقد ادبی نیز مشهود است. مرحوم شاه شجاع نه تنها از شاعران “مست و شوخ” زبان دری بود، بلکه یک شاعر دارای دانش و استعداد ادبی و ابداعات سبک و طرز نو است. پادشاهان و شهزادگان سلسلۀ درانی، همه ادیب و ادب پرور بودند.

من نه تنها از استعداد شما تقدیر، بلکه برای شگوفانی بیشتر آن دعا میکنم. حوصلۀ شما که میتوانید روز یک مقالۀ خواندنی منتشر سازید، قابل ستایش است. کسانی که بالای سلیقه و سبک نگارش شما انتقاد میکنند، اختیار دارند و به خیرشما است؛ چون که نوک قلم شما را تیزتر میسازند. شما به کار خود ادامه بدهید! به نظرمن، شما یک غنیمت هستید و جرات شما نیز که با جناح های ارتجاعی می رزمید، قابل تحسین است. خداوند متعال شما را در پناه عصمت خود نگه دارد.

با احترام

سید خلیل الله هاشمیان

ایمیل من:

                              afghanmirror3@yahoo.com

 

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Leave A Reply