بررسي سياست عمق استراتژیک پاکستان

سيف قاضي زاده

365

” بررسي سياست عمق استراتژیک پاکستان ” :

 سياست “عمق استراتيژيک” , ارتقا دهنده  منافع استراتژیک پاکستان است  ؟

 در ارزیابی واکنش پاکستان به “جنگ علیه تروریسم” در افغانستان،  دو دسته از استدلال ها  ارائه شده است . اول ، اين که منافع استراتژیک پاکستان که مرزهای امن و صلح‌آمیز همراه با قدرت داخلی ، توسعه و رفاه را تشکیل می‌دهد ،  در چارچوب سیاست عمق استراتژیک  در بيش از چهار دهه گذشته نهادينه و دنبال ميشود  ، لغو گردد . اگرچه این چارچوب به پاکستان اجازه داده  تا ظاهرأ  توازن قدرت نظامی منطقه ای خويش را با هند حفظ کند ، اما با توجه به افزایش افراط گرایی اسلامي و ستیزه جویی در جامعه پاکستان به از دست دادن حاکمیت داخلی منجر شده است .

امروز این “سیاست معیوب” شرایطی را ایجاد نمود که پاکستان را به پناهگاهی امن برای بازیگران ایدئولوژیک اسلامي غیردولتی  تبدیل کرده است .

 دومین دسته ، با تحلیل و بررسی عمیق عوامل و بازیگران در بيش از چهار دهه تئاتر جنگ افغانستان ، اظهار می‌دارم که عمق استراتژیک نتیجه نهادینه‌سازی تفکر  ایدئولوژی اسلامي و پاسداري ان در اردو پاکستان طول سال‌های حاکميت ضیاء است و تداوم آن باعث عدم توازن قدرت نظامي شده است ,   که نیاز به تغییر دارد تا پاکستان را از ستیزه جویی و تروریسم محافظت کند .

بررسی اجمالی : از مسلمانی به اسلامی  ;

پاکستان با مرزهای نامشخص , مشکل ساز و معيوب متولد شده است . در جبهه شرقی وارث اختلاف کشمیر با هند و در جبهه غربی خط فرضي  دیورند قرار دارد , که پشتون ها را بین افغانستان و پاکستان تقسیم کرده است . با توجه به عامل قومی پشتون ، روابط پاکستان و افغانستان همواره ناسازگار ,  تلخ و اما به طور کلی قابل تحمل باقی ماند . به عنوان مثال، در زمان استقلال ، افغانستان تنها کشوری بود که با ورود پاکستان به سازمان ملل مخالفت کرد ، اما در طول یک سال تجارت ترانزیتی بین دو کشور به ندرت متوقف شده است .

خط دیورند به عنوان خط فرضی بین افغانستان و هند بریتانیوي  در سال 1893 موافقت شد ,  اين خط فرضي طبق همان توافقنامه برای 100 سال , الي سال 1993 پذيرفته شده بود تا ساحه نفوذ هند بريتانيوي  را مشخص و معين  سازد . اين خط بحيث کمربند اول امنيتي هند برتانيوي در نظر گرفته شده بود .

 از سوی دیگر ، روابط با هند تا حد زیادی خصمانه و خصمانه تر باقی مانده است ، که با زد و خوردهای مرزی تا جنگ های آشکار مشخص شده است (1965 و  1971 ، در حالی که در سال 1999 کارگیل به عنوان یک درگیری محدود شناخته می شود) . جنگ هند و پاکستان در سال 1971 و شکست پاکستان سه پیامد برای جنوب آسیا داشت .

 اول : هند به عنوان “قدرت مسلط” منطقه ظاهر شد، دوم : اینکه  ناامنی پاکستان را تشدید کرد که منجر به  توهمی برای عمق استراتژیک شد . سوم: اگرچه پایه‌های «نظریه دو ملت» را متزلزل کرد، اما پاکستان همچنان از طریق ترس‌های ناشی از «هند , هندو» به سمت اسلامی‌سازی حرکت کرد . همه اینها دید جناح را از پاکستان لیبرال ، سکولار و دموکراتیک از بین برد .

 اگرچه این روند با پذیرش قطعنامه اهداف در سال 1949 ، شورش های ضد احمدیه در سال 1953 ، پیوستن پاکستان به بلوک ضد کمونیستی ، پیمان های SEATO و CENTO آغاز شده بود ، با این حال ، از طریق تحریم های دولتی در پاکستان پس از 1971 با تصویب لایحه تسریع شد ( 1974) .  با اعلام احمدی‌ها به عنوان “غیر مسلمان”، احزاب مذهبی جنبش PNA را علیه دولت PPP در مارچ -آپریل 1977 و کودتای نظامی جنرال ضیاءالحق در جولاي رهبری کرد – و ضيا به سرعت اعلام کرد که :  پاکستان یک “دولت اسلامي ایدئولوژیک  ” است . پاکستان همچنان از طریق ترس های ناشی از «هند , هندو» به سمت اسلامی شدن حرکت کرد .

نهادینه سازی قیمومیت ایدئولوژي اسلامي در اردو : 1978 – 1989 :

ظهور جنرال ضیاءالحق در پاکستان همزمان با انقلاب اسلامی ایران و کودتاي 7 ثور در افغانستان با حمایت نیروهای روسی بود . او زمانی که شعار اردو را از  «وحدت، ایمان، انضباط» به «ایمان، تقوی، جهاد فی سبیل‌الله» (ایمان ، اطاعت از خدا، مبارزه در راه خدا) تغییر داد ، در راستاي تحقق جریان «اسلام‌گرایی و بنیادگرایی»  به سرعت عمل کرد . ) به عنوان قوماندان اردو .   پس از کودتا ، در نفاض اسلام (اجرای اصول اسلامي) با سرعت تمام پیش رفت و ارتش را نه تنها نگهبان سرزمین ، بلکه مرزهای ایدئولوژیک پاکستان اسلامي کرد .  ضیاء خود را با جماعت اسلامی اسلامگرا همسو نمود ، کادرهای آن را در نهادهای دولتی معرفی کرد ، در حالی که حوزه اصلی خود ، اردو را از طریق ترویج و تشویق دینداری دستکاری کرد ، حتی به جماعت  ملايان اسلامي اجازه داد تا در پوهنتون نظامی تبلیغ کند . مهمتر از آن ، اطلاعات بین سرویس‌ (ISI) که در دوره جنرال یحیی خان (71-1969) برای مقابله با جریان اصلی PPP، NAP و لیگ ملی عوامی ، پیوندهایی با جماعت اسلامی ایجاد کرده بود ، مستقیماً مسئول عملیاتی شد  . جنگ لوجستیکی و روانی در طول جهاد افغانستان توسط ایالات متحده و عربستان سعودی حمایت می شد . این شبکه در تشکیل 80000 جنگجو بین سالهای 1982 و 1987 نقش اساسی داشت  . بر اساس بسیاری از گزارشات ، ISI به عنوان تنها مجری کمک های مالی به مجاهدین افغان ظهور کرد و عملکردهای عملیاتی و اطلاعاتی را در دست گرفت ، به طور مستقل قدرتمند و  مدبر شد و از 2000 کارمند در سال 1978 به 40000 کارمند با بودجه 1 میلیارد دلاری در سال 1988 ارتقا و افزایش  یافت . توزیع بودجه و پیوندها ان به گروه های مجاهدين افغان صرفاً بر اساس اسلام گرایی , افراطيت  و طرفداري از پاکستان بود . اين عمل کمک کرد تا جهاد خصوصيات بيشترایدئولوژی اسلامي  پیدا کند و بيشتر ايديالوژيک شوند  . بنابراین از آنجایی که خواسته هاي عربستان سعودی با کمک مالی آمریکا برای جنگ افغانستان مطابقت داشت ، در واقع حرکت اسلامی سازی ضیا بهتر است به عنوان “وهابیت”  در دولت و جامعه پاکستان طبقه بندی  شود . علاوه بر این ، در طول  دهه ها استفاده از ایدئولوژی اسلامي به عنوان یک عامل قوی در سیاست منطقه ای و جهانی ظاهر شد . (با محصور کردن هردو عملکرد عملياتي و اطلاعاتي , اي . اس . ای

به طور مستقل قدرتمند , و مدبر شد و از 2000 کارمند

در سال 1978 به 40000 کارمند با بودجه یک میلیارد

دالري در سال 1988 افزایش یافت ) .

در دهه 1980 ايالات متحده  شاهد ظهور یک رئیس جمهور ایدئولوژیک , رونالد ریگان بود ، بنابراین او یک پیوند ایدئولوژیک برای رهبری پاکستان-ایالات متحده ایجاد کرد . این وابستگی قرار بود در سال های بعد نقش مهمی در شکل گیری و ظهور طالبان و القاعده ایفا کند . در حالی که این وضعیت با منافع استراتژیک آمریکا برای مقابله با اتحاد جماهیر شوروی و عربستان سعودی برای مقابله با ایران مطابقت دارد – که به آن رنگ و بوی فرقه‌ای آشکار می‌دهد .

از سوی دیگر ، پاکستان نقش یک کشور مشتری را ایفا کرد که به جای تامین امنیت مرزهای غربی ، منافع استراتژیک آمریکا در شکست اتحاد جماهیر شوروی را پذیرفت . همزمان ، با پذیرش هزاران تن از رادیکال‌های اسلامی از کشورهای دیگر و ایجاد صدها «گروه آموزشی رزمنده» برای تولید نیروی انسانی رادیکال‌شده مورد نیاز برای این کار بود . در مورد پیامدهای فرهنگی یک جامعه متکثر و نسبتاً صلح آمیز درک کمی وجود داشت . به جای یافتن راه حل سیاسی برای جنگ افغانستان و پایان دادن به جنگ و پیامدهای آن ، همانطور که روس ها در اوایل سال 1983 پیشنهاد کردند  ، پاکستان بر منافع استراتژیک آمریکا برای شکست دادن روس ها در افغانستان فشار آورد و تنها راه برای امضای توافقنامه ژنو در سال 1988هموار کرد .

آمریکا پس از تحقق منافع استراتژیک خود در افغانستان ، منطقه را ترک کرد و یک کشور جنگ زده ، با میلیون ها پناهنده و هزاران معيوب و شهيد جنگ را پشت سر گذاشت . پاکستان به آموزش شبه نظامیان اسلام گرا پرداخت , امريکا – پاکستان را به دلیل برنامه هسته ای اش تحریم کرد . بنابراین، این دوره شامل حمایت آشکار دولت از ایدئولوژی اسلام‌گرا ، حمایت کامل بین‌المللی از شبه‌نظامیان ایدئولوژیک اسلامي غیردولتی (مجاهدین) و نهادینه‌سازی

پاسداری ایدئولوژی اسلامي در اردو بود .

«…سیاست عمق استراتژیک به مظهر عملي منافع

استراتژیک تبدیل شد که از منشور نگهباني ايديولوژيک اسلامي اردو پاکستان فهميده ميشود ” .

تجلیات ولایت عقیدتی در عمق سياست راهبردی ( 1989 – 2001 )  :

مرحله سوم تاریخ پاکستان با گذار به دموکراسی و نه یک ایدئولوگ بنیادگرا اغاز شد .

 نخست، ارتش جرأت کرد تا حزب لیبرال PPP را در انتخابات و از طریق تشکیل ائتلاف از احزاب راست-جمهوری ,  اتحاد اسلامی ( IJI ) را تضعیف کند، سپس شرایطی را برای تشکیل دولت دیکته کرد و در نهایت یک حزب سیاسی همسو را به قدرت رساند   . تمرکز ایدئولوژیک ضیاء با جنرال میرزا اسلم بیگ ، فرمانده جدید  ادامه یافت ، که با بی‌اعتنایی به منافع سرزمین پاکستان ، می‌خواست دانش هسته‌ای را به ایران بفروشد ، اما این توافق حتی توسط رهبر غیرنظامی که از نظر ایدئولوژیک همسو بودند رد شد  .

 شکست شوروی و عقب نشینی نهایی ، انگیزه بیشتری برای چارچوب جهاد – پیوند ایدئولوژی اسلام گرایانه و استفاده از بازیگران غیردولتی ایجاد می کند . بنابراین، در حالی که کشمیری ها به شورش آشکار علیه سیاست های هند و انتخابات تقلبی برخاستند ، به جای تقویت جنبش ملی گرایی برای ایجاد انگیزه داخلی و بین المللی برای حل مسئله سه جانبه ، پاکستان در عوض مبارزه را به نفع چارچوب ایدئولوژیک منفجر کرد  . جنبه مرزهای نامشخص و خواسته های ملی گرایانه در قلب موضوع، نیروی انسانی مازاد و زیرساخت های جنگ افغانستان به مبارزه کشمیری هدایت شد با این اطمینان که اگر یک ابرقدرت می تواند شکست بخورد ، هند نیز می تواند شکست بخورد .  جنبه ایدئولوژیک توسط  نواز شریف، دستیار غیرنظامی ضیاء، با انتصاب یک ایدئولوگ اسلام گرا (جنرال جاوید نصیر ، که با جماعت اسلامي ارتباط داشت) به رهبری آی اس آی به نتیجه منطقی رسید و بدین ترتیب عملیات جهاد را فراتر از افغانستان و کشمیر گسترش داد .

. تنها پس از سقوط دولت‌های غیرنظامی بود که نظام نظامی موجود ، رئیس آی‌اس‌آی را برکنار کرد و پرسنل را به واحدهای ارتش عادی خود بازگرداند ، اما تنها زمانی که پاکستان تهدید به اعلام یک کشور تروریستی شد   .

مفهوم عمق استراتژیک تحت این ملاحظات گسترده تکامل یافت و ترویج شد . با خروج آمریکا ؛ افغانستان هنوز در حال فروپاشی شد ، جبهه غرب به تدریج تبدیل به امتداد نبرد پاکستان با هند شد . نهادینه شدن قیمومیت ایدئولوژیک اسلامي مبتنی بر ترس از هند است که در اصطلاح مذهبی به آن استناد می شود . بازیگران غیردولتی به عنوان سلاح ایدئولوژیک و دومین خط دفاع در برابر هند تبدیل شدند . این یک منطق برای گزینه فضای استراتژیک در افغانستان غرض محافظت از دارایی های نظامی در برابر هند فراهم کرد . تجلی عملی آن پیگیری یک سیاست توهمی و معیوب عمق استراتژیک بود .

 با تبدیل جهاد به جنگ داخلی در میان رهبران سابق مجاهدین افغان ، پاکستان حمایت خود را به  تغییر   جنبش پشتون بدیل طالبان (طلاب مدرسه دیوبندی) برای ایجاد صلح در افغانستان , داد . در حالی که راهپیمایی از طریق مناطق پشتون به کابل آسان بود، تنوع افغانستان یا باعث آرامش مردگان شد یا گسترش چند قومیتی و چند فرقه‌ای طالبان ، که در چارچوب ایدئولوژیک طالبان غیرممکن بود . از آنجایی که پاکستان  تنها يکي از سه کشور (علاوه بر امارات و عربستان سعودی) بود که دولت طالبان را به رسمیت شناخت و افغانستان در عوض به میدان جنگ منطقه ای تبدیل شد . با این حال، حتی یک دولت وابسته پاکستان (افغانستان ) نیز از پذیرش تمامیت ارضی همسایه خود سرباز زد  و در موضع افغانستان ,  در مورد خط دیورند تغییری ایجاد نشد . احمد رشید  ژوناليست پاکستاني استدلال می کند که : خط دیورند هرگز برای پاکستان اولویت نداشت زیرا یک مرز ثابت عمق استراتژیک را به عنوان مداخله آشکار در کشور دیگر به حساب می آورد . وی در ادامه اظهار می دارد که با وجود اینکه سازمان ملل متحد در جریان مذاکرات ژنيو در سال 1988 تمایل داشت مسئله خط دیورند را حل کند ، اما پاکستان در آن زمان و یا در دهه ای که نیابت های پاکستان بر افغانستان حکومت می کردند هرگز این موضوع را مطرح نکرد  . بنابراین سیاست عمق استراتژیک به مظهر عملی منافع استراتژیک تبدیل شد که از منشور نگهبانی ایدئولوژیک اردو پاکستان در ان درک می شد .

 این سیاست دارای چهار جزء بود :

 اول;  یک مرز نامشخص – حفظ خط فرضي دیورند مورد مناقشه ، دوم ; تضمین یک رژیم دوست در افغانستان ، سوم ; مهار تجزیه طلبی و ناسیونالیسم پشتون از طریق اسلام گرایی ، چهارم  ; تضمین یک پناهگاه امن برای آموزش بازیگران غیردولتی ایدئولوژیک برای اهداف سیاست منطقه ای پاکستان .

 اگرچه ارتباطات پاکستان با تعداد کمی از گروه های جهادی انترناسیونالیست به دلیل همگرایی منافع آنها در حمایت از طالبان علیه ائتلاف شمالی ادامه یافت ، اما آنها بخشی از چارچوب عمق استراتژیک نبودند زیرا گزارش های متناقضی در مورد سیاست پاکستان در قبال القاعده منتشر شد .   با این حال، گزارش دیگری نشان می دهد که درست قبل از کودتای نظامی 1999، نخست وزیر پاکستان اصولاً با حمایت از تلاش آمریکا برای دستگیری اسامه بن لادن موافقت کرده بود .

«…استفاده از ایدئولوژی توسط دولت هرگونه استرتيژي

جامع مبارزه با تروريسم را مجاز نميدانست , در حاليکه

 شبه‌نظامیان آموزش دیده لباس‌های خود را عوض می‌کردند و به‌طور یکپارچه بین سازمان‌های فرقه‌ای و جهادی حرکت می‌ نمودند . »

مصارف داخلی پاسداری ایدئولوژیک همراه با خصوصی سازی و برون سپاری کارکردهای نظامی (جهاد) در دهه 1990 احساس شد   . تکثیر و نظامی شدن شبکه مدارس مساجد دیوبندی – وهابی به موازات بسیج شیعیان الهام گرفته از خمینی رشد کرد و شکاف فرقه ای در پاکستان را عمیق تر کرد . این امر بر سنت صلح آمیزتر و صوفیانه الهام گرفته از بارلویس تأثیر داشت، که همچنین برای محافظت از منافع خود به نظامی سازی متوسل شد  , در حالی که نیروهای نیابتی تحت حمایت عربستان و ایران با آن مبارزه می کردند .

 برخی اشکار می کردند در حالی که برخی دیگر توسط محیط امنیتی متناقض حمایت و تامين مالي می شدند .  شکاف فرقه‌ای خیلی زودتر آشکار شده بود، زیرا حتی جنرال ضیاءالحق باید قبول می‌کرد که برخی علما از فرمان ضد احمدیه برای ترویج فرقه‌گرایی استفاده  می‌کنند . بنابراین ، تعجب آور نبود که یک دهه بعد ،  يک متحد ایدئولوژیک طالبان از تحویل تروریست های فرقه گرا که از پناهگاه در افغانستان برخوردار بودند خودداری کرد ، در حالی که همان شخص (ریاض بصره از لشکر جنگوی) قبلاً از دادگاه های پاکستان «ناپدید» شده بود .   سطح پاسخگویی برای بازیگران غیردولتی که از نظر ایدئولوژیک همسو  را می توان از این واقعیت قضاوت کرد که یک فرمانده جهادی (قاری سیف الله اختر) که در یک کودتای نظامی داخلی در تبانی با افسران نظامی دست داشت ، در حالی که افسران در زندان بودند ، او  رها شد .   در مجموع 997 کشته و 2523 مجروح در خشونت های فرقه ای از 1989-2000 وجود داشت .  علاوه بر این  ، ارتباطات فرقه‌ای جهادی پاکستان تنش‌ها را با همسایه ایران افزایش داده بود ، زیرا در قتل مشاور کل ایران در لاهور    و کشته شدن کارمندان کنسولگری ایران در مزارشریف , گروه‌های مرتبط با سازمان اطلاعات پاکستان متهم شدند .

بنابراین در این دوره، چارچوب عمق استراتژیک مبتنی بر درونی‌سازی پاسداری ایدئولوژیک در اردو و نهادینه‌سازی بازیگران غیردولتی به‌عنوان ابزاری برای پیشبرد آن ، شتاب بیشتری گرفت . در نتیجه، یک صنعت جهاد با سازمان‌های شبه‌نظامی متعدد ، برخی از نمایندگان دولت پاکستان و برخی دیگر با برنامه‌های مستقل خود به وجود آمد . این سازمان‌ها برای موفقیت در میدان نبرد با هم رقابت کردند ، ایدئولوژی و ماجراجویی‌های خود را از طریق بیش از صد نشریه به اطلاع  عموم  رساندند  .

سرزمینی در مقابل قیمومیت ایدئولوژیک: پیامدهای يازدهم سپتامبر 2001 :

طلوع 12 سپتامبر 2001 ، در حالی که تغییر منافع استراتژیک غرب ، بازی منطقه ای موجود را تغییر نداد، جایی که ائتلاف پاکستان و عربستان سعودی که از طالبان حمایت می کرد در برابر ائتلاف ایران ، هند و روسیه که از ائتلاف شمال در طول دهه 1990 حمایت می کرد، قرار گرفت. . علاوه بر این، افغانستان به پناهگاه گروه های جهادی جهانی- از جمله پاکستانی، عرب، ازبکی، چچنی، چینی اویغور و دیگران تبدیل شده بود که هر کدام برنامه های خود را دنبال می کردند .

رئیس آی اس آی در مواجهه با تهدید ارضی تنها ابرقدرت ، با تمام خواسته های آمریکا در واشنگتن موافقت کرد . اما او یکی از چهار جنرال بود که در نشست فرماندهی سپاه  مخالفت کرد که حمایت از طالبان را به نفع آمریکا کاهش دهد . در حالی که پاکستان از نظر تاکتیکی موضع خود را برای حفاظت از قلمرو خود تغییر داده بود ، هنوز هم ارتش که عمیقاً در ایدئولوژی عمق استراتژیک در دو دهه گذشته آغشته شده بود ، به زمان نیاز داشت تا اکنون که آمریکا به یک بازیگر فعال تبدیل شده است ، در گزینه‌های آینده خود در منطقه تجدید نظر کند . علاوه بر این ، زیرساخت‌های جهاد ایجاد شده در این سال‌ها نیاز به مصالحه مناسب برای جلوگیری از ضربه زدن داشت . این سخنان تدافعی جنرال مشرف به ملتی را که از “جنگ علیه تروریسم” آمریکا حمایت می کند ، به معنای واقعی کلمه طالبان را رها می کند ، اما با حمايت از تسلیحات هسته ای پاکستان و سیاست کشمیر ، توضیح می دهد ، در حالی که اطمینان می دهد که پاکستان به عنوان دولتی حامی تروریسم اعلام نشده و توسط هند محاصره شده است. . پاکستان اکثر خواسته های آمریکا را پذیرفت ، روابط دیپلماتیک و حمایت لوجستیکی از طالبان را موقتأ قطع کرد و پایگاه هایی را براي امريکا در خاک خود با دریافت میلیاردها کمک نظامی و اقتصادی فراهم کرد  ، منافع استراتژیک پاکستان برای یک دولت دوست افغانستان از طریق شامل کردن طالبان میانه‌رو   (که القاعده را رد می‌کنند) یا حزب اسلامی    هیچ گوش‌شناختی پیدا نکرد و در عوض ائتلاف شمالی بر اوضاع مسلط شد و بيشترين قدرت را در دست گرفت و  دولت در کابل تشکیل شد .

جنرال مشرف به سرعت دست به یک تغییر نظامی زد تا جنرال هایی را که با تغییر سیاست او مخالف بودند ریشه کن کند و دو واحد اصلی آی اس آی را که با شبه نظامیان اسلام گرا مرتبط بودند ، منحل کرد  . در برابر فشار شدید آمریکا ، پاکستان 80000 سرباز را به مرز افغانستان منتقل کرد تا عوامل القاعده را که وارد پاکستان می‌شدند متوقف و دستگیر کنند . به گفته رشید ژورناليست پاکستاني ، ارتش پاکستان مراقب بود که نیروهای امنیتی را در مرزهای مجاور وزیزستان یا بلوچستان مستقر نکند ، به این معنی که به عوامل القاعده اجازه دسترسی به وزیرستان را می داد . در حالی که استخبارات پاکستان و ایالات متحده از نزدیک برای دستگیری القاعده کار می کردند ، طالبان پاکستانی یا افغان که اهداف سیاسی پاکستان را در منطقه پیش می بردند ، لمس نشدند و به سادگی به خانه های خود یا مدارس خويش رفتند که آنها را تدريس می کرد . بعلاوه ، حدود 500 تا 1000 مردی که با آمریکایی‌ها می‌جنگیدند ، در اواخر نوامبر به‌عنوان لطف شخصی به مشرف از ولايت قندوز  به پاکستان منتقل شدند . هم‌سویی مجدد استراتژیک کامل هنوز اتفاق نیفتاده بود زیرا ارتش از دارایی‌های خود محافظت می‌کرد، یا به این دلیل که منافع استراتژیک‌اش همچنان به آن نیاز داشت یا به این دلیل که خطر پذیرفتن شبکه ایدئولوژیکی کاملی را که برای بیست سال شکل داده بود ، بسیار بالا می‌دانست . گروه های ایدئولوژیک با پیشی گرفتن از دستور کار سیاست پاکستان ، در 13 دسامبر 2001 (توره بوړه در 16 دسامبر سقوط کرد) با حمله به پارلمان هند ، پاکستان را مجبور به توقف استقرار نیروها به مرز افغانستان و برای بازتاب پاکستان  کرد  . در مورد اینکه چه کسی متحد و دشمن آن بود  ، زیرا  ارتش پاکستان با بزرگترین بسیج نیروهای هندی از سال 1971 مواجه شد  .

(حمله به مشرف به وضوح نشان دهنده ارتباط بين

طالبان پنجابی و القاعده بود , در حاليکه نشان دهند نفوذ انها در نيروهاي مسلح نيز بود , زيرا بيش از پنجاه

پرسنل نيروي هوايي با جي  ام متهم شدند ) .

صفحه شطرنج افغانستان که در طول دهه 1990 تحت سلطه ائتلاف پاکستان، عربستان سعودی و طالبان قرار داشت، یک شبه به دنبال تعامل ایالات متحده و ناتو تغییر یافت . آمریکا ابتدا برای تسلط بر دولت کابل به نیابتي هاي  ایراني و هندي در افغانستان  یعنی ائتلاف شمال نیاز داشت و سپس از آن حمایت کرد . زمانی که دشمن سرسختش آمریکا ، طالبان را در افغانستان متلاشی کرد ، ایران به سمت دیگری نگاه کرد . هند شروع به سرمایه گذاری استراتژیک به ارزش بیش از 1.2 میلیارد دلار کرد  ، ساخت زیرساخت های جاده ای (که بندر چهاربهار ایران را به آسیای میانه متصل می کند و بدین ترتیب گوادر را دور می زند) ، تأسیسات مخابراتی که از ماهواره های هندی استفاده می کرد و بازگشایی چهار کنسولگری به ویژه قندهار و جلال آباد در نزدیکی مرز پاکستان  .  پاکستان در حالی که از نظر لوجستیکی از “جنگ علیه تروریسم” آمریکا و تصرف القاعده حمایت می کرد ، از مسیر اقدام آینده خود مطمئن نبود . با تاریخ قطع و اداره آمریکا در سال 1989 ، منافع استراتژیک خود بدون تغییر ، رقبای آن در حال به دست آوردن جایگاه خود و از همه مهمتر جامعه ای اجتماعی شده با گفتمان اسلام گرایان از طریق بیست سال تبلیغ جهاد و مداحی طالبان توسط تشکیلات ارتش در گروهی با نیروهای جناح راست . پاکستان از ایجاد یک گسست پاک با طالبان خودداری کرد ، زیرا خواستار تغییر جهت کامل دیدگاه استراتژیک و ایدئولوژیک خود بود .

دو جانبه گرایی سیاست و ایجاد شورش فتا ( 2002 – 2006 ) :

با تغییر سناریو پس از 11 سپتامبر ، پاکستان نتوانست سیاست کشمیر خود در استفاده از بازیگران غیردولتی را برای مدت طولانی دست نخورده نگه دارد ، به ویژه پس از اینکه گروه های جهادی کشمیری در حمله به پارلمان هند در دسامبر 2001 نقش داشتند . این حمله پاکستان را مجبور به ممنوعیت گروه هاي جهادي از اقصا نقاط پاکستان به  کشمیر کرد . گروه‌های جهادی  گرایش داشتند تا به کشمير بروند ، اما این گروه‌ها اردوهای آموزشی خود را به کشمیر آزاد یا فتا منتقل کردند و حداقل تا مارچ 2004 تمرینات خود را ادامه  دادند . 3000 عضو بازداشت شده سازمان های ممنوعه پس از یک ماه آزاد شدند   .  و بسته شدن سلول کشمیر اطلاعات تا سال 2004 بدون خلع سلاح یا توان بخشی گسترده. اکثریت  سازمان های بزرگ جهادی کشمیر  نیروی انسانی خود را از پنجاب جذب کردند . بیشتر این گروه‌ها در اردوگاه‌های القاعده در افغانستان آموزش دیده بودند ، جایی که رهبران آنها با رهبری القاعده و طالبان دست و پنجه نرم می‌کردند .

 در حالی که نهاد سکولار ارتش پاکستان که از نظر ایدئولوژیکی به افراطيت مذهبي آغشته شده بود ، زمان خود را صرف تصمیم گیری بین تمایل ایدئولوژیک و ضرورت سرزمینی خود کرد ، طالبان پنجابی بدون شک در مورد اساس ایدئولوژیک آرمان خود روشن بودند . تعداد معدودی (لشکر طیبه) زیر چتر آی اس آی مهار شدند ، برخی دیگر (جیش محمد – جم) تقسیم شدند یا به طور عمده (لشکر جنگوی) به اردوگاه القاعده نقل مکان کردند . تأسیسات مسیحی و آمریکایی هدف اولیه این گروه ها در سراسر پاکستان در سال 2002 بود تا اینکه در وزیرستان دوباره گروه بندی شدند . تنها پس از اینکه جنرال پرویز مشرف در دسامبر 2003 مورد حمله قرار گرفت ، ارتش پاکستان شروع به بازنگری در سیاست خود مبنی بر حفظ ارتباط با گروه های جهادی کرد. این حمله به وضوح نشان دهنده ارتباط بین طالبان پنجابی و القاعده  و در عین حال نشان دهنده نفوذ آنها در نیروهای مسلح بود ، زیرا بیش از 50 نفر از پرسنل نیروی هوایی مرتبط با جی ام متهم شدند . 48  نفر از رهبران ارشد جهاد کشمیر دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفتند و شکاف بین شرکای سابق را افزایش دادند .

این امر باعث شد که چریک های بسیار آموزش دیده همراه با استراتژیست های چیره دست مانند الیاس کشمیری از تیپ 313 به تئاتر جنگ افغانستان در سال 2005 بپیوندند   . اگرچه کشمیری استدلال می‌کرد که بر خلاف منافع پاکستان نخواهد بود ، اما هنوز راهنمایی استراتژیک برای گروه‌های پنجابی/کشمیری مستقر در وزیرستان اکنون توسط القاعده به جای آی‌ اس‌ آی ارائه می‌شود .

در جبهه سیاسی، احزاب اسلام گرا و مذهبی که تحت لوای «شورای دفاع از افغانستان» گرد هم آمدند  و بعداً شکل مجلس امل (مجموعه ای از احزاب دیوبندی ، وهابی ، شیعه و بارلوی را به خود گرفت ، اما قدرت مؤثر در اختیار حزب بزرگتر JUI و JI بود) در خیبر پختونخوا (NWFP) و بلوچستان به قدرت رسید . عوامل متعددی در پیدایش MMA نقش داشتند: موضع آشکار ضدآمریکایی آن ، حذف رهبری PPP و PML-N از روند انتخابات (در حالی که اعظم طارق، رئیس سپاه صحابه اجازه داشت از سلول زندان خود به رقابت بپردازد). شرط لیسانس در حین پذیرش مدارک مدرسه. همه این عوامل نشان داد که دولت نظامی در حال عقب نشینی از نیروهای نیابتی ایدئولوژیک خود برای ایجاد یک دولت انعطاف پذیر که متناسب با منافع استراتژیک آن باشد ، می باشد . بنابراین ، هنگامی که JUI عملاً “پشتون آباد ” ، کویته را در اختیار طالبان افغانستان قرار داد ، روسای مدارس JUI در امتداد منطقه کویته-چمن هر ماه در سال   با افسران ارشد آی‌ اس‌ آی برای کمک مالی و چرخش دانشجویان در کویته ملاقات می‌کردند و مشرف , اعجاز الحق را به پسرش تبدیل کرد  . دیکتاتور نظامی بنیادگرا ، وزیر امور مذهبی، MMA متقابلاً از اصلاحیه قانون اساسی حمایت کرد تا مشرف را به یک رئیس جمهور قدرتمند تبدیل کند .

با قدرت گرفتن پدرخوانده های ایدئولوژیک طالبان ، کسانی که در کنار طالبان به عنوان وزیر با آمریکا جنگیده بودند ، و کادری که پناه دادن به رهبران القاعده را یک مسئولیت می دانستند ، به طالبان افغانستان و دیگر گروه های شبه نظامی دست در سازماندهی ، بسیج و آزادی داد  و پیام خود را در سطح محلی بدون هیچ تهدیدی از سوی پلیس تحت کنترل ولايت تبلیغ می کرد .

«…پاکستان از طریق عملیات‌های نظامی تصادفی

که برای یک جنگ بسیار متحرک آموزش ندیده ، مسئولیت حملات آمریکا در فتا را بر عهده گرفته و به شبه‌نظامیان اجازه می‌دهد تا کنترل خود را بر منطقه تثبیت کنند، توانست شورش  را در فدرال جرقه بزند .»

برای طالبان و القاعده ،  اين زمان , زمان تجدید قوا بود . در حالی که القاعده در پناهگاه امن هندوکش جدید خود بازسازی می‌شد ، طالبان افغان نیروی انسانی خود را با سرعت گسترش مدارس در امتداد شهراه کویته چمن آماده کردند . پاکستان هیچ راهبردی برای مبارزه با تروریسم به جز تسهیل اطلاعاتی و عملیاتی به آمریکایی ها در شکار اعضای القاعده نداشت ، در حالی که حتی یک طالبان ارشد نیز به آمریکایی ها داده نشد  . که خود نیز کمترین علاقه را داشتند ، امريکا در عوض تمرکز استراتژیک خود را به عراق معطوف کرد . با این حال، آی‌ اس‌ آی (تبانی با سیا پیشنهاد می‌شود) در اوایل برای روشن نگه داشتن شعله جهاد و یا برای تجزیه طالبان از طریق مفهوم طالبان «میانه‌رو»، نمایندگانی ایجاد کرد – جمعیت‌الخدام‌القرآن یا بعداً جیش مسلمین حمایت ملاعمر از العالم را محکوم کردند.

 -القاعده هنگام جنگ با نیروهای خارجی در افغانستان  :

 ابتدا دولت افغانستان در اواسط سال 2003 نگران تجدید گروه طالبان در پاکستان شد و بعداً با افزایش دو برابری تلفات آمریکایی ها در افغانستان در شش ماه اول سال 2004 نسبت به سال قبل ، فشار آمریکا علیه طالبان به تهدید تبدیل شد . آمریکایی ها از اواسط سال 2002 به دلیل حملات مرزی و گروگان گیری برای اقدام در وزیرستان تحت فشار بودند . پاکستان در ابتدا مسیر بزرگان قبیله ای را برای منصرف کردن مردم محلی از پناه دادن به خارجی ها یا انجام حملات مرزی امتحان کرده  ، اما بی نتیجه بود . سپس آن را با عملیات در مقیاس کوچک دنبال کرد که مشکل را نیز حل نکرد. اما پس از ترور مشرف به وزیزیستان و فشارهای آمریکا برای مقابله با شبه نظامیان القاعده در وزیرستان جنوبی ، پاکستان در نهایت دست به عملیاتی در مقیاس بزرگتر زد  . منجر به تلفات نظامی زیاد در کالوشا شد . دو روزنامه نگار برجسته پاکستانی تفسیرهای متفاوتی از عملیات ارائه کردند . گل آن را یک واکنش و بسیج خودجوش مردم برای دفاع از یک رهبر رفیق و زنگ بیداری برای ارتش در رابطه با ستیزه جویان می خواند. رشید یک قدم فراتر می رود و آن را یک شکست اطلاعاتی می داند و ISI را که واقعیت های زمینی در وزیرستان جنوبی را درک می کند ، مقصر می داند . این منجر به اولین توافقنامه صلح با ستیزه جویان فتا از موضع ضعف می شود . ویژگی توافقنامه شکایی این بود که در «جامعه العربیه احسن المدریس» انجام شد، یک مدرسه به جای جرگه عمومی معمول، و به این ترتیب پیوند ملا-ستیزه جو از نظر مردم محلی مشروعیت یافت .

شروط توافق ، شبه‌نظامیان قبیله‌ای را ملزم می‌کرد که به نیروهای مسلح پاکستان حمله نکنند، حملات مرزی انجام ندهند یا اداره موازی ایجاد نکنند و در عین حال متعهد به ثبت نام ستیزه جویان خارجی باشند. به نوبه خود، ارتش پست های بازرسی را در منطقه برچیده می کند، شبه نظامیان قبیله ای زندانی را آزاد می کند و خسارت وارده در طول عملیات را به قبیله جبران می کند. در حالی که توافق‌نامه‌ها حملات به ارتش پاکستان را متوقف کردند، حملات به نیروهای ناتو در افغانستان به تضاد منافع بین دو شریک در “جنگ علیه تروریسم” افزایش یافت. این تضاد منافع تاکتیکی می‌توانست حل شود اگر پاکستان و آمریکا دیدگاه استراتژیک یکسانی داشتند، اما ضریب اعتماد پایین و شیطان‌سازی ISI و آمریکا در مطبوعات غربی و پاکستانی به‌ترتیب مانع از شراکت واقعی برای یک رابطه آشفته می‌شد. 57  یا پاکستان یک عملیات تصادفی را انجام خواهد داد که همزمان با نشست یک مقام آمریکایی که یک قبیله جدید را برافروخته می کند و به دنبال آن یک توافقنامه صلح جدید   امضا می شود .

بعلاوه، حملات هوایی ارتش، زمین سوخته و اعمال مجازات دسته جمعی که غیرنظامیان را در تلاش برای کشتن یا دستگیری فرماندهان اصلی ستیزه جو و به دنبال آن توافق نامه های صلح تحت تاثیر قرار می دهد، منجر به دشمنی با قبیله   و در عین حال باعث بالا بردن شهرت فرمانده  در  قبیله شد ، زیرا اغلب غرامت از طریق دفاتر وی توزیع می شد. . همچنین به فرمانده ستیزه جو قدرت مالی داد ، در حالی که عقب نشینی ارتش از مناطق ، هدف قرار دادن رهبران قبایل طرفدار دولتی را که در ابتدا از عملیات دولت دعوت کرده بودند یا با آنها موافقت کرده بودند، برای ستیزه جویان آسان کرد . در مجموع 400 مالک قبیله ای در    فتا کشته شدند و ستیزه جویان را برای اداره یک دولت موازی که در آن تنها شریک مذاکره و تصمیم گیرندگان قبیله بودند و صدها هزار غیرنظامی آواره شدند ، رها کردند. بنابراین در وزیرستان که ارتش پاکستان در سال 2003 در ابتدا ستیزه جویان احمدزی وزیر را به دلیل پناه دادن به عناصر خارجی هدف قرار داده بود ، تا سال 2006 سه قبیله وزیرستان ، محسوديها، وزیرها و داورها برای اولین بار در تاریخ با هم علیه دشمن مشترک می جنگیدند  .

بنابراین، در حالی که دولت پاکستان در یک سطح گذرا، دوگانگی سیاستی مشابه دهه 1990 نشان داد. در واقع همچنان بر سیاست عمق استراتژیک ایدئولوژیک خود متمرکز بود، با این تفاوت که دو بازیگر مستقل، آمریکا و القاعده اکنون به مبارزه پیوسته بودند. پاکستان القاعده را هدف قرار داد تا آمریکا را راضی نگه دارد و در عین حال توافقنامه صلح با شبه نظامیان قبیله ای را برای تمرکز فعالیت های خود در داخل افغانستان و حمله نکردن به نیروهای پاکستانی انتخاب کرد. آمریکا هنوز بین القاعده و طالبان افغانستان تفاوت قائل نشده بود و از پاکستان می خواست که هر دو گروه را به جای امضای توافقنامه صلح هدف قرار دهد. القاعده می خواست بازیگر مهمی در تئاتر افغانستان باقی بماند زیرا این امر بقای آن را در پناهگاه امن وزیرستان تضمین می کرد، در درجه اول به این دلیل که می توانست برای منافع استراتژیک پاکستان قربانی شود و دلیل اصلی حضور آمریکا در افغانستان بود. ارتش پاکستان به اشتباه قضاوت کرده بود که جهادی‌ها، به‌ویژه کادر پایین‌تر، اجبارهای صنایع دولتی را که در آن القاعده هدف قرار می‌گرفت و طالبان افغان تسهیل می‌کردند، درک می‌کردند. بنابراین، با وجود اینکه منافع استراتژیک پاکستان با شکوفایی شورش طالبان در افغانستان در تابستان 2006 به دست آمد، اما در عوض توانسته بود از طریق عملیات نظامی تصادفی که برای یک جنگ بسیار متحرک آموزش داده نشده بود و مسئولیت حملات آمریکا را برعهده گرفت، شورش خود را در FATA ایجاد کند. در FATA به‌ویژه کادر پایین‌تر نیز اجبارهای صنعت دولتی را درک می‌کنند که در آن القاعده هدف قرار می‌گیرد در حالی که طالبان افغانستان تسهیل می‌کنند .

بنابراین، با وجود اینکه منافع استراتژیک پاکستان با شکوفایی شورش طالبان در افغانستان در تابستان 2006 به دست آمد، اما در عوض توانسته بود از طریق عملیات نظامی تصادفی که برای یک جنگ بسیار متحرک آموزش داده نشده بود و مسئولیت حملات آمریکا را برعهده گرفت، شورش خود را در FATA ایجاد کند. در FATA به‌ویژه کادر پایین‌تر نیز اجبارهای صنعت دولتی را درک می‌کنند که در آن القاعده هدف قرار می‌گیرد در حالی که طالبان افغانستان تسهیل می‌کنند. بنابراین، با وجود اینکه منافع استراتژیک پاکستان با شکوفایی شورش طالبان در افغانستان در تابستان 2006 به دست آمد، اما در عوض توانسته بود از طریق عملیات نظامی تصادفی که برای یک جنگ بسیار متحرک آموزش داده نشده بود و مسئولیت حملات آمریکا را برعهده گرفت، شورش خود را در FATA ایجاد کند .

در FATA ،  به شبه نظامیان برای تحکیم کنترل خود شان اجازه دادند . دولت تلاش کرده  تا از القاعده پیشی بگیرد ، که به میزبانان قبیله ای خود پول زیادی برای مسکن و امنیت پرداخت ، و راهنمایی ایدئولوژیک ارائه می کرد ، در حالی که اقدامات ارتش باعث بیگانه شدن قبایل و تنها افزایش قدرت ستیزه جویان در سایر سازمان ها شد . علاوه بر این ، دولت با سهل انگاری اجازه انتقال ستیزه جویان از کشمیر به جبهه افغانستان را داد . غافل از اینکه آنها می توانند زیر چتر القاعده حرکت کنند و هم مجموعه مهارت های القاعده و هم توانایی حمله در پاکستان را افزایش دهند .

اثرات اين سياست دوگانه سیاست زمانی ظاهر شد که اهداف ستیزه جویان به طور فزاینده ای فراتر از مناطق قبیله ای با تمرکز بر دستگاه امنیتی دولت حرکت کردند. ملا دادالله، فرمانده کل طالبان افغانستان، پیش از این میانجی‌گری آتش‌بس میان شبه‌نظامیان و ارتش پاکستان را مطرح کرده بود و استدلال می‌کرد که ستیزه‌جویان باید تلاش‌های خود را بر مبارزه با نیروهای ناتو در افغانستان متمرکز کنند . در حالی که ستیزه جویان خارجی و القاعده با گروه هایی مانند طاهر یولداشف ، رئیس جنبش اسلامی ازبکستان مخالف بودند .  اگرچه زمانی که ستیزه جویان ازبک به دلیل درگیری های داخلی و با حمایت ارتش از فرمانده طالبان ملا نذیر از بخش وزیرستان جنوبی اخراج شدند ، مهلت کوتاهی داشت ، اما آنها پناهگاهی در نزد محسود یافتند.

 وضعیت پیش از این هم بدتر شده بود که مقامات دولتی در اکتبر 2006 در یک حمله هوایی که آنها را ستیزه جو نامیدند ، کشتن 82 نفر از جمله 12 نوجوان را در مدرسه علمیه تحریک النفاذ شریعت محمدی (TNSM) در دامادولا ، باجوړ نادیده گرفتند و بدین ترتیب جنبش TSNM را تحریک کردند . سوات علناً خواستار تسلیحات   شد. اما سرکوب ستیزه جویان توسط ارتش در عملیات لعل مسجد در ژوئیه 2007 در تبلیغات کامل رسانه ای و غوغای عمومی ملی بود ، زمانی که ستیزه جویان در نهایت از احتمال نزدیک شدن با ارتش به سمت اردوگاه القاعده چشم پوشیدند و آنها را به فرمول بندی سوق دادند . یک استراتژی مشترک در سراسر FATA بي غیر از موجی از بمب گذاری های انتحاری در سراسر کشور ، تأثیر لعل مسجد را می توان از «ربوده شدن» 200 تا 250 پرسنل امنیتی در اگست 2007 از جمله نه افسر ارتش که مقاومت کمی نشان دادند ، ارزیابی  کرد .

با تغییر شتاب به سمت ستيزه جويان , شورش ها به

طور فزاینده ای توسط گروه های مرتبط با القاعده تحت کنترل درآمدند و تحت فشار فزاينده بين المللي براي انجام کارهاي بيشتر , پاکستان به امريکا اجازه داد تا

 در جولاي 2008 يک پايگاه مخفي سيا براي

حملات هواپیماهای بدون سرنشین در داخل FATA ایجاد کند .

پاکستان با کشته شدن دادالله در مارچ 2007 پیوند کلیدی خود را با گروه قندهاری طالبان افغان  و اهرم فشار بر ستیزه جویان فتا را از دست داد . مرگ او لحظه ای تعیین کننده بود زیرا منجر به تغییر در رهبری طالبان افغانستان شد که به طور فزاینده ای تحت کنترل حقانی قرار گرفت  . شبکه حقاني ، یکی از نزدیکان القاعده در این زمان ، ستیزه جویان منطقه ای را برای مراکز فرماندهی و کنترل خود ایجاد کرده بودند ، بیش از 100 ایستگاه FM غیرقانونی در FATA و NWFP فعالیت می کردند ، نیمی از آنها در مناطق مسکونی به عنوان سلاح های تبلیغاتی آنها فعالیت می  کردند  . تولید صوتی تصویری خود را سه برابر کرد و به 58 در سال 2006 و 89 در سال 2007 رساند  . برای هدایت استراتژیک ستیزه جویان در پاکستان و افغانستان. سال با تشکیل تحریک طالبان پاکستان (TTP) با حدود 40000 شبه نظامی به اوج خود  رسید .

با شروع یک جنگ همه جانبه در سال 2008، تحریک طالبان پاکستان با ستیزه جویان برای منفجر کردن تونل کوهات که دسترسی پیشاور را از شهراه سند قطع می کرد ، دست برتر را به دست آورد . در جولاي 2008 قلعه سارارغه ، وزیرستان جنوبی را اشغال کرد و بمب گذاری های انتحاری را در مناطق شهری افزایش داد که باعث شد دولت عملیات نظامی را در تعدادی از آژانس های قبیله ای و به دنبال آن توافق نامه های صلح آغاز کند. در حالی که به نظر می رسید دولت پاکستان سرانجام با تهدید تروریستی ستیزه جو بیدار شده است، دره سوات به دور از FATA خلاف آن را ثابت کرد زیرا یک ملا کوچک عملاً این قلمرو را با کمک ستیزه جویان تحریک طالبان پاکستان (از جمله خارجی ها) که از منطقه نقل مکان کرده بودند، تصرف کرد. FATA برای دور شدن از عملیات نظامی و مهمتر از آن حملات پهپادی. اگرچه او توسط دولت MMA و سازمان های اطلاعاتی تسهیل شده بود در 70 ، عملیات نظامی 2007 نه رادیو تبلیغاتی او را تعطیل کرد، نه مقر فرماندهی او (امام دری) یا انبار تسلیحات را هدف قرار داد، بنابراین به طالبان در حال ظهور اجازه داد تا کنترل خود را بر سوات از 15٪ به 70٪ افزایش دهند، و در نهایت مالک (رهبر قبیله) را رهبری کنند. ) افضل خان لالا بپرسد که آیا طالبان و ارتش واقعاً شریک هستند؟  71

آمریکایی‌ها که نتوانستند شورش‌های افغانستان را مهار کنند، این تقصر انرا به گردن پاکستان و ناتوانی آن در بستن پناهگاه‌های شبه‌نظامیان در FATA انداختند . ارزیابی مجدد جنگ ، تمرکز بر پاکستان را برای انجام کارهای بیشتر در این جنگ تغییر داد .

” مبارزه علیه تروریسم ” :

 بنابراین ، آمریکا از حل و فصل مذاکره بین مشرف و بی نظیر بوتو ، رئیس یک حزب لیبرال حمایت کرد که می توانست حمایت عمومی را جلب کند و حمایت سیاسی مدنی بسیار مورد نیاز را برای گسست کامل از استراتژی ایدئولوژیک پاکستان ، که برای حل مشکل طالبان افغانستان در کنار آن لازم بود ، فراهم کند.  اما بی نظیر بوتو، یک تهدید استراتژیک برای اسلام گرایان، جهادی ها و بخش های اسلام گرا از تشکیلات نظامی، بزرگترین قربانی جنگ پاکستان شد . با تغییر حرکت به سمت شبه نظامیان ، شورش به طور فزاینده ای که توسط گروه های مرتبط با القاعده تحت کنترل قرار گرفت و تحت فشار فزاینده جامعه بین المللی برای انجام کارهای بیشتر ، پاکستان به آمریکا اجازه داد تا در جولاي 2008 یک پایگاه مخفی سیا برای حملات هواپیماهای بدون سرنشین در داخل FATA ایجاد کند  .. حملات هواپیماهای بدون سرنشین کاملاً یک امر آمریکایی است که دولت پاکستان آن را رد کرده و علناً مورد سرزنش قرار می دهد و به این کشور اجازه می دهد توافقات صلح خود را با شبه نظامیان فدرال دست نخورده نگه دارد . سال 2007 سال آشفتگی سیاسی در پاکستان بود ، زیرا جنبش طرفدار دموکراسی در کنار شورش TTP در FATA سرعت گرفت و به طور خاص روحیه ارتش را تضعیف کرد زیرا توسط همه بخش‌های طیف سیاسی مورد انتقاد قرار می‌گرفت – بخش‌های لیبرال آن را به خاطر سرزنش می‌کردند . در ائتلاف با پیوند ملا-جهادی، اراده آن برای مقابله با ستیزه جویان فزاینده را زیر سوال می برد در حالی که اسلام گرایان آن را به دلیل کشاندن جنگ آمریکا به پاکستان محکوم می کردند. پویایی سیاسی با روی کار آمدن فرمانده جدید ارتش و به دنبال آن تشکیل دولت توسط اتحادی از احزاب لیبرال سکولار در مرکز و خیبر پختونخا در مارچ 2008 تغییر کرد.   همراه با نقش مستقل تر آمریکا برای مقابله با تهدیدات ناشی از پاکستان، اما باید محافظان ایدئولوژیک قدرتمند ، ارتش و نهادهای اطلاعاتی را متقاعد می کرد . پیشنهادات دولت غیرنظامی ائتلافی ضعیف در  پالیسی منطقه ای به زودی رد شد و اعتبار بین المللی آن با حمله به سفارت هند  و حامد کرزی در کابل از بین رفت . میخ در تابوت حمله تروریستی دسامبر 2008 در بمبئی بود که در آن لشکر طیبه، منضبط‌ترین و تنها بازیگر غیردولتی که پس از برکناری جهاد کشمیر در زير چتر  آی‌اس‌آی انشعاب نداشت ، نقش داشت .

بازیابی حکومت : آیا به پایان بازی 2009 – 2010 نزدیک می شویم ؟

از آنجایی که کنترل طالبان در افغانستان از 30/364 ولسوالی در سال 2003 به 164/364 ولسوالی تا پایان سال 2008 افزایش یافت که بخشی از آن ناشی از حملات انتحاری 21 (2005)، 136 (2006) و 137 (2007) 77 بود، واضح بود که  سیاست آمریکا پیروزی نظامی آشکار بر طالبان شکست خورده بود . آمريكا به طور مساوي تقصير را به فساد در دولت افغانستان و بازي دوگانه آي اس آي پاكستان مي اندازد و استدلال مي كند كه 80 درصد از حملات انتحاري در افغانستان را مي توان به وزيرستان  نسبت داد زيرا سيا شواهدي مبني بر ارتباط ISI با شبكه حقاني  به   اشتراك  گذاشت  .

 اوباما در مارچ 2009 سیاست افغانی خود (Af-Pak) را با پذیرفتن استراتژی آشتی  و همچنین اهمیت نقش پاکستان در استراتژی خروج آمریکا مطرح کرد . اما به جای آغاز گفت‌وگوی سیاسی با طالبان افغانستان ، استراتژی آمریکا شامل تقویت نظامی برای شکستن شتاب طالبان و در عین حال استفاده از دوره هجده ماهه تا جولای 2011 برای بیان یک استراتژی سیاسی و به دنبال آن کاهش نیروها بود. استراتیژی آشتی در نهایت توسط جامعه بین‌المللی در کنفرانس لندن در جولاي 2010 تأیید شد و حتی هند و روسیه از مخالفت خود با گفتگو با طالبان دست کشیدند  .

سال‌های اوج جنگ (2008 و 2009) در پاکستان، سال‌های تجدید سازمان و همچنین حرکتی  نسبتاً آشکارتر آن بود . پاکستان بار سنگین “جنگ علیه ترور” را متحمل شد و 1211 سرباز را تا دسامبر 2007  از دست  داد  . در حالی که ارتش پاکستان به طور رسمی عملیات نظامی خود را در 19 جولای 2007 در فتا آغاز کرده بود  .به نظر می‌رسید که هنوز اراده‌ای برای مقابله با شورش‌ها به‌طور کل‌ ندارد ،   زيرا خلاف اهداف استراتژیک آن در افغانستان بود ، یا از ترس فرار سربازان از ارتش به دلیل پیروی از ایدئولوژی القاعده  ،  پس از اینکه ستیزه جویان قرارداد صلح سوات را شکستند ارتش  عملیات موفقیت‌آمیز گسترده‌ای را در سوات انجام داد. با این حال، تقریباً همه رهبران ارشد شبه نظامی گریختند . به دنبال آن عملیات موفقیت آمیز دیگری علیه مرکز فرماندهی و کنترل تحریک طالبان پاکستان در وزیرستان جنوبی در تابستان 2009 همراه با حفظ توافقنامه های صلح با دو فرمانده اصلی طالبان در وزیرستان جنوبی و شمالی انجام شد . این امر باعث دستگیری جنبش طالبان پاکستانی در مناطق فدرال و مناطق مجاور شد و در نتیجه آنها را به وزیرستان شمالی سوق داد . 86 ، که خارج از دستور دولت بود . ابتکار جدید پاکستان با 76 بمب گذاری انتحاری در سال 2009  هزینه جنگ را افزایش داد  و در نهایت مقر قدرت و  فرماندهی ارتش (GHQ) در اکتبر 2009 مورد حمله قرار گرفت , اين  در حالیست که خانواده های ارتش نیز هدف قرار گرفتند . در حمله به مسجد به نظر می رسید که ارتش به اجماع اصولی دست یافته است که همه گروه ها را بدون تبعیض، صرف نظر از پیوندهای قبلی آنها با نهادهای نظامی  دنبال  کند .

در حال حاضر ، آمریکا نیاز به مشارکت پاکستان در یک گفت‌وگوی استراتژیک را برای تأثیرگذاری بر سیاست‌های خود به جای استفاده صرف از آن به‌عنوان یک کشور مشتری برای تلاش برای دستیابی به اهداف آمریکا در افغانستان، تشخیص داده بود , گرچه پاکستان هنوز هم علناً وجود شورای کویته و حضور شبکه حقانی در پاکستان   را تکذیب می کرد ، اما رهبران کلیدی را انتخاب کرد و بیش از نیمی از رهبران ارشد طالبان افغانستان را به زندان انداخت تا کانالی مستقیم ارتباطي بین کرزی و طالبان را ISI تحریم و متوقف کند.  همچنین پاکستان برای نشان دادن اهرم فشار خود قبل از ورود به گفتگوی راهبردی با آمریکا در مارس 2010 چنين عمل را انجام  داد . پاکستان سرانجام با در نظرداشت منافع خود در گفتگوی استراتژیک با ایالات متحده باز نمود . آمریکا اهمیت نقش پاکستان در گفتگوهای صلح بین کابل و طالبان را تصدیق کرد ، اما یک توافقنامه هسته ای غیرنظامی مشابه هند را رد کرد و در عین حال از ارتش خواست که اتکای 30 ساله خود را به شبه نظامیان اسلامگرا برای اهداف سیاست خارجی خويش کنار  بگذارد . علاوه بر این، پاکستان و آمریکا هنوز با جنبه های خاص استراتژی افغانستان بين  خويش در تضاد بودند ، زیرا آمریکا می خواست طالبان را تضعیف ویا چند شاخه تقسيم کند  .  افزایش ، گسترش حملات طيارات بدون سرنشین در بلوچستان و عملیات نظامی در وزیرستان شمالی ، برای مذاکره با طالبان از موضع قدرت بود . در حالی که پاکستان اصولاً با نیاز به عملیات وزیرستان شمالی موافقت کرد ، اما خود عمليات نظامي را به دلیل گسترش بیش از حد ان ناقص توجیه کرد . در واقع اهرم فشار پاکستان در افغانستان به قدرت طالبان با پناهگاه ها و مراکز صحي   در منطقه مرزی کویته , چمن و هم در وزیرستان شمالی بستگی داشت . بعلاوه ، رهبری ارتش از واکنش متقابل چنین عملیاتی مطمئن نبود و به خوبی درک می‌کرد که از همه عملیات‌های قبلی فراتر خواهد رفت ، زیرا شمال غرب وزيرستان اکنون پناهگاه انواع گروه‌های شبه‌نظامی (حقانی ، حزب اسلامی، القاعده، تحریک طالبان پاکستان و طالبان پنجابی بود ) .

از آنجایی که پاکستان عملیات وزیرستان شمالی را به تعویق انداخت ، آمریکایی‌ها حملات طيارات بدون سرنشین را در سال 2010 به 90-124    افزایش  دادند  . از زمان بازگشت پاکستان به حاکمیت غیرنظامی آمریکا ردپای خود را از طریق افزایش مصرف یک میلیارد دلاری  پرسنل سفارت خود را در اسلام اباد از 300 به 1000 نفر افزایش داده بود که شامل غیرنظاميان و همچنین عوامل مخفی خارج از حوزه نفوذ ISI بود .  با کشته شدن دو سرباز پاکستانی در منطقه کرم در حال عبور از خط قرمز عملیات فرامرزی  ، پاکستان گذرگاه مرزی افغانستان را که 80 درصد از خط تدارکات  ناتو را تشکیل می‌داد به مدت 10 روز  بست، در حالی که بیش از یک 100 موتر باربري توسط طالبان در داخل پاكستان سوزانده شد كه بيش از پيش نشان دهنده اهرم فشار پاكستان بر نيروهاي ناتو چند هفته قبل از گفتگوي راهبردي پاكستان و آمريكا در ماه اكتبر است .

 اردو پاکستان ، که قدرت واقعی در این کشور را دارد  اقداماتی را برای محدود کردن عملیات مخفی آمریکا  انجام داد ، و عملياتها را طور يکجانبه محدود کرد .

“آمریکا اهميت نقش پاکستان در گفتگوهاي صلح بين

 کابل و طالبان را تصديق کرد , اما توافقنامه هسته اي

 غیرنظامی مشابه هند را رد کرد و در عين حال از اردو

امريکا از پاکستان خواست که اتکای 30 ساله خود را به شبه نظاميان

اسلامگرا برای اهداف سياست خارجي کنار گذارد . “

بنابراین ، این دوره شاهد بازگشت آمریکا به موضع اولیه پاکستان در مذاکره با طالبان برای صلح در افغانستان بود . علاوه بر این ، ارتش پاکستان عملاً قدرت و اهرم فشار خود را در همه حوزه‌های اشغال افغانستان نشان داد : مقابله با گروه‌های شبه‌نظامی در داخل کشور ، زندانی کردن رهبری طالبان افغانستان ، خفه کردن خط تدارکات ناتو ، و در نهایت دستگیری عملیات‌های اطلاعاتی مستقل آمریکا در پاکستان . اگرچه پاکستان در حال حاضر در تمام آژانس‌های قبیله‌ای فتا به جز در شمال غرب عمل کرده بود ، اما به وضوح بین گروه‌های شبه‌نظامی که دولت پاکستان را هدف قرار می‌دهند و آنهایی که افغانستان را هدف قرار می‌دهند ، تبعیض قائل شد. بنابراین نشان می‌دهد که سیاست عمق استراتژیک پاکستان ، که به نظر می‌رسید پس از 11 سپتامبر دچار آشفتگی شده بود ، به مسیر خود بازگشته بود و پاکستان در موقعیت خوبی برای مذاکره درباره منافع خود در افغانستان و منطقه قرار گرفت .

☆☆☆☆

بازنگری در مورد منافع استراتژیک پاکستان :

افغانستان، دروازه ای محصور در خشکی بین آسیای جنوبی، مرکزی و غربی ، محل تلاقی منافع رقابتی کشورهای منطقه (کشورهای آسیای مرکزی، ایران، هند، چین و پاکستان) و قدرت های بین المللی (ایالات متحده، روسیه) بوده است . منافع اولیه پاکستان در افغانستان مبتنی بر امنیت سرزمینی مرزهای غربی ناشناخته آن بود که 19 قبیله پشتون در آن ساکن هستند , در دو طرف خط دیورند زندگی می کنند . در حالی که آمریکا پس از خروج شوروی از منطقه خارج شد ، جهاد تحت حمایت آن ، جنگ ایدئولوژیکی که با ایدئولوژی وهابی سعودی و تخصص لوجستیکی آی اس آی به دامادانش  کمک کرده بود ، توسط پاکستان برای منافع استراتژیک خود در منطقه ادامه یافت . اگرچه پاکستان به تدریج آرمان های سکولار بنیانگذار خود را ترک کرده بود و به طور فزاینده ای از اسلام برای گرد هم آوردن یک دولت چند ملیتی قبل از جنگ افغانستان در دهه 1980 استفاده می کرد، حمایت از ایدئولوژی دیوبندی-وهابیت آمیخته با آموزش ستیزه جویان و تسهیلات مالی توسط دولت، صنعت عظیم جهاد را ایجاد کرده بود. این صنعت به پاکستان اجازه داد تا به عمق استراتژیک در افغانستان دست یابد و هند را در طول دهه 1990 درگیر , درگیری های مرزی کشمیر  ، با هزینه های هنگفتي داخلی نگه دارد .

از آنجایی که 11 سپتامبر غرب را به افغانستان بازگرداند تا اساساً همان زیرساخت های ستیزه جوی ایدئولوژیکی را که به جوانه زدن کمک کرده بود، از بین ببرد، سیاست منطقه ای پاکستان را از طریق بازیگران غیردولتی ایدئولوژیک اجرا کرد و در عین حال امنیت سرزمینی پاکستان را نیز تهدید کرد. مشرف با پیوستن به «جنگ علیه تروریسم» آمریکا، تهدید ارضی را کاهش داد، اما چارچوب سیاست مصلحت‌آمیز آمریکا که طالبان را از روند بن حذف کرد، که لختر ابراهیمی به درستی آن را «گناه اصلی» بیان کرد  . منجر به خصومت در کابل شد. علاوه بر این، احساس عدم علاقه بلندمدت آمریکا به افغانستان با قرار ندادن چکمه های مورد نیاز روی زمین و مهمتر از آن با تغییر اولویت استراتژیک به عراق، ارتش پاکستان را راهی جز حفظ خط خون خود در افغانستان باقی نگذاشت، به ویژه زمانی که دشمن سرسخت این کشور هند، بستن کنترل خود با باز کردن کنسولگری در نزدیکی مرز پاکستان و سرمایه گذاری که می تواند موقعیت استراتژیک پاکستان را به عنوان مسیر تجارت ترانزیتی آسیای مرکزی غنی از انرژی دور بزند. از آنجایی که رقابت پاکستان برای نفوذ در منطقه به شدت بر منافع این کشور در «جنگ علیه تروریسم» غلبه داشت،  101 دوگانگی سیاستی تصور شده آن نسبت به ستیزه جویان در واقع یک تصمیم آگاهانه بود زیرا ارتش پاکستان هرگز القاعده، طالبان افغانستان یا طالبان پنجابی را تهدیدی برای دولت تلقی نکرد. اما بسته شدن اجباری جهاد کشمیر به دلیل تهدید جنگ با هند و تهاجم به فدرال برای مقابله با القاعده در درجه اول برای نشان دادن حمایت خود از “جنگ علیه ترور” به آمریکا، برخی از جناح های شبه نظامی را هدایت کرد تا در عوض بر دولت پاکستان تمرکز کنند. و دستگاه های امنیتی نخبگان پاکستان دریافتند که هدف قرار دادن دولت پاکستان به دلیل اتحاد این کشور با ایالات متحده بوده است نه ستیزه جویان که خواهان قدرت دولتی هستند  .. بنابراین، سیاست ضمنی پاکستان از آن زمان به بعد متقاعد کردن همه گروه های ستیزه جو برای متمرکز کردن انرژی خود در افغانستان و در عین حال مقابله با گروه های ضد دولتی است که اجبار پاکستان در برابر آمریکا را درک نمی کنند  103 . طالبان همچنان با منافع پاکستان در چارچوب عمق استراتژیک مطابقت دارد و به نفوذ پاکستان در کابل پس از خروج ناتو اجازه می دهد، ناسیونالیسم پشتون را بررسی می کند، دسترسی به آسیای مرکزی و امکانات را برای شبه نظامیان مقیم کشمیر فراهم می کند  .. اما آیا پاکستان می‌خواهد همان سناریویی را در افغانستان داشته باشد که در دهه 1990 آژانس اطلاعاتی این کشور در جنگ داخلی افغانستان (همراه با دیگر بازیگران منطقه‌ای) در ارتباط بود و در عین حال به دلیل حمایت از طالبان از نظر دیپلماتیک منزوی بود؟ رئیس ارتش پاکستان کیانی ضمن اشتراک در عمق استراتژیک، آن را به عنوان “مرزی که نیازی به نگرانی در مورد آن نداریم” تعریف کرد که نشان دهنده علاقه او به یک افغانستان صلح آمیز، باثبات و دوستانه به جای نزول آن در تاریکی گرایی است  105 . وی ضمن اشاره به تغییر سیاست در قبال بازیگران غیردولتی اظهار داشت که انتقال تدریجی در نهاد نظامی در حال انجام است و گفت که دفاع ملی برون سپاری نخواهد شد  .. اما پاکستان همچنان افغانستان را میدان نبرد برای نفوذ با هند می داند، زیرا کیانی در دیدار با اوباما گفت که ایالات متحده به الزامات استراتژیک او توجه نمی کند.

یادداشت های مرتبط –  1):

 1 ): صدر پاکستان جنرال ضیاء ال. Speeches – 31 دسامبر 1977. در سخنرانی موسس شورای ایدئولوژی اسلامی در 29 سپتامبر 1979 از او نقل شده است که : “ما می خواهیم پاکستان را به عنوان آزمایشی در اسلام بسازیم ” . در 5 جولاي 1977 به نقل از «پاکستان به وجود آمد و برای اسلام خواهد ماند. نظام اسلامی لازم است» .

 2 ):   صدر پاکستان ژنرال ضیاء ال. Speeches Vol. 1 5 جولاي – 31 دسامبر 1971. ضیاء ارتش پاکستان را “سربازان اسلام” خطاب به ملت در 27 ژوئیه 1977 خطاب کرد .  برای ضیا، پاکستان و اسلام دو روی یک سکه بودند . حفاظت و یکپارچگی هر دو تنها وظیفه تشکیلات نظامی بود .

                              عرض حرمت

                           سيف قاضي زاده

                                 ”  ختم  “

14 – 07 – 2023 / Holland

***************************************

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.